09 مهر 1398 - 17:23
سخن روز مطبوعات

۹ مهرماه /خونی دوباره بر جبهه و رگ و پی مقاومت/ جهان غرب در آستانه سونامی اقتصادی دوم

دولت باید تذکر رهبری را نصب‌العین خود قرار دهد و با قطع امید کامل از اروپایی‌ها و برگشت احتمالی آمریکا به برجام، برجام را تمام‌شده تلقی و تمام نگاه خود را به داخل و قدرت ملت برای رونق تولید معطوف کند.
کد خبر : 3990

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

 

دیپلماسی قدرت زیر سایه مقاومت فعال

 

محمدحسین محترم  در کیهان نوشت:

 

۱- دروغگویی و فریبکاری ترامپ زمانی در سازمان ملل آشکارتر شد که ادعا کرد«ایران خواستار مذاکره با من است، اما من نپذیرفتم».این در حالی است که سران پنج کشور فرانسه و آلمان و انگلیس و ژاپن و پاکستان اذعان و تصریح کردند ترامپ از ما خواسته برای دیدار با روحانی در سازمان ملل تلاش کنیم.

ترامپ حتی جانسون و مکرون و مرکل را نیز برای بار دوم پیش رئیس‌جمهور فرستاد و پیشنهاد دادند «با ترامپ لب استخر بایستید و با هم شیرجه بزنید»! البته این انتظار و امیدواری از سوی آمریکایی‌ها برای دیدار با روحانی بیجا هم نبود چراکه وقتی آقای روحانی به تماس تلفنی برنامه‌ریزی شده با اوباما تن داده بود، تصور می‌کردند این‌بار نیز می‌توانند یک قدم جلوتر بگذارند و موفق به دیدار روحانی با ترامپ شوند!


۲- ایران مذاکره قبل از برداشتن تحریم‌ها، و آمریکا برداشتن تحریم‌ها قبل از مذاکره را نپذیرفتند و اروپایی‌ها هم در پازل آمریکا اعلام کردند «قبل از مذاکره تحریم‌ها را لغو نمی‌کنیم»، حال سؤال این است که دولت به‌دنبال چیست؟ با این سخنان و مواضع و دشمنی‌ها و فشارها حتی برای افراد عادی کوچه و خیابان هم ثابت شد لغو تحریم‌هایی که قرار بود بالمره با برجام صورت گیرد، بعد از شش سال مذاکره و توافق و فضاسازی غیرممکن است و اگر پنجاه سال هم طول بکشد، آش همان آش است! تجربه چهل‌ساله برای لغو تحریم‌ها و آزادسازی اموال بلوکه‌شده کشور هم همین را نشان می‌دهد.

تجربه زیر بار زیاده‌خواهی‌های آمریکا رفتنِ دیگر کشورها از کوبا و کره شمالی و سودان در چند سال اخیر تا دیگر کشورها با وعده دروغین برداشتن تحریم‌ها نیز پیش روی چشم ملت ایران است. عمرالبشیر با تجزیه کشورش سرنگون و زندانی شد. رائول کاسترو هم با عکس یادگاری با اوباما، هفته گذشته خودش هم توسط ترامپ تحریم شد. عکس یادگاری کیم جون‌اون با ترامپ نیز تاکنون بی‌نتیجه بود. لذا اولا دولت باید از ادعای لغو تحریم‌ها کوتاه بیاید و شجاعانه اعلام کند «تجربه‌ای به تجربه‌های گذشته اضافه شد که نمی‌شود!».

ثانیا دولت باید تذکر رهبری را نصب‌العین خود قرار دهد و با قطع امید کامل از اروپایی‌ها و برگشت احتمالی آمریکا به برجام، برجام را تمام‌شده تلقی و تمام نگاه خود را به داخل و قدرت ملت برای رونق تولید معطوف کند. ثالثا باید از این به بعد هرگونه رایزنی در این خصوص را نیز بی‌ثمر تلقی و از هدر دادن وقت و انرژی کشور پرهیز کند، همان‌گونه که تاکنون رایزنی‌های سیاسی و دیپلماتیک گذشته به علت خوی استکباری و تکبر طرف‌های مقابل بی‌نتیجه بوده است.

رابعاً طرح فرانسه را هم باید شکست‌خورده تلقی کرد، اما با توجه به برخی مواضع رئیس‌جمهور و برخی از دولتی‌ها، اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و انتخابات مجلس ایران هنوز طمع دارند با همکاری جریان غربگرای داخلی بتوانند ایران را به پای میز مذاکره بکشانند و با دوگانه‌سازی‌ها و فضاسازی‌های رسانه‌ای – سیاسی شاید به اهداف انتخاباتی دوجانبه خود برسند.

با توجه به ارسال پالس‌هایی مبنی بر آمادگی مذاکره درباره تغییراتی کوچک در برجام و یا تصویب زودهنگام پروتکل الحاقی در مجلس ایران در مقابل تصویب توافق هسته‌ای در کنگره آمریکا و با ادعای شعار بیشتر در مقابل بیشتر، به‌نظر می‌رسد آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها در تدارک بازی جدیدی هستند.

این بازی با ادعای مکرون کلید خورده که ادعا کرده «تحقق مذاکره نیازمند آمادگی برای دادن امتیاز در خاورمیانه و خلیج فارس است»! جانسون نیز با دعوت از روحانی برای سفر به لندن و با ادعا اینکه «ما در لندن می‌توانیم درباره مسائل بیشتر از جمله توافق جایگزین برجام صحبت کنیم»!، تلاش دارد به نمایندگی از آمریکا نفس تازه‌ای برای زنده نگه داشتن بحث مذاکره ایجاد کند.

در این خصوص چند نکته مهم: اولا مگر مجلس زیرمجموعه دولت است و یا نمایندگان وکیل‌الدوله هستند که بدون اذن نظام و مراکز تصمیم‌گیر وعده تصویب پروتکل الحاقی را می‌دهند؟ هرچند رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز رسما اعلام کرده تصویب پروتکل الحاقی در مجلس محال است و چنین اتفاقی نمی‌افتد.

ثانیا ادعای آمادگی برای ایجاد تغییراتی کوچک! در برجام در تناقض با مواضع خود دولت و وزارت امور خارجه است که قبلا ظریف بارها تاکید کرده بود «برجام قابل مذاکره نیست و نه کلمه به آن اضافه و نه یک کلمه از آن کم می‌شود» .مذبذب بودن در مواضع خود نشان ضعف در هرگونه تعامل و مذاکره‌ای خواهد بود.

ثالثاً ایران با اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی تاکنون امتیاز اضافه هم داده، اما آمریکا و اروپایی‌ها با عمل نکردن به تعهداتشان بدهکارند. لذا ادعای امتیاز بیشتر در مقابل امتیاز بیشتر یک فریب و در حقیقت «بیشتر در مقابل کمتر» است. تصویب زودهنگام پروتکل الحاقی و تن دادن به خواست آمریکایی‌ها در مقابل نقض برجام و عمل نکردن به وعده‌هایشان کجایش «بیشتر در مقابل بیشتر» است؟!

رابعاً قبلا می‌گفتند امضای جان کری تضمین است اما حال چگونه با مرگ زودرس برجام، ادعا می‌کنند تصویب کنگره تضمین است! مگر تضمین جان کری و قطعنامه بین‌المللی شورای امنیت توانست جلوی فریبکاری و بدعهدی آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها را بگیرد که حالا کنگره آمریکا که خود بعد از برجام تاکنون ده‌ها مصوبه و تحریم جدید علیه ملت ایران وضع کرده، بگیرد؟ خامسا فشار حداکثری آمریکایی‌ها رو به افول است و دیگر تحریمی باقی نمانده که بخواهند اعمال کنند و به‌قول پمپئو «تحریم‌ها به سقف رسیده است».حالا چرا ایران باید مجبور باشد امتیاز بیشتری بدهد برای هیچ!

۳- آمریکایی‌ها می‌خواستند با تهدید گزینه نظامی به بازدارندگی نظامی و در مذاکره به اهداف سیاسی خود برسند، اما زدن پهپاد آمریکایی و توقیف کشتی انگلیسی و دیگر اقدامات مقاومت در منطقه توازن قدرت را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده و آنها به اهداف خود نرسیدند. لذا باید همچنان سیاست مقاومت فعال را ادامه بدهیم و با اقتدار نظامی و امنیتی در منطقه، «دیپلماسی قدرت» را اجرا کنیم.

یکی از موارد دیپلماسی قدرت، دیدار نکردن با اروپایی‌ها و قهقهه نزدن با آنها پس از بیانیه سه کشور انگلیس و فرانسه و آلمان بر ضد ایران و اظهارات توهین‌آمیز جانسون که گفته بود «تنها ترامپ می‌تواند ایران را به راه بیاورد»!، و همچنین لغو سفر به نیویورک در مقابل اقدام توهین‌آمیز محدود کردن ویزا و سفر رئیس‌جمهور و هیئت همراه بود که متاسفانه همه از دست رفت.

اما اکنون لغو هرگونه سفر احتمالی به لندن به دعوت نخست‌وزیر انگلیس که خودش در آستانه استیضاح است، و فراهم نکردن فضای سیاسی- رسانه‌ای برای امیدوار شدن آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به نتیجه دادن فشارها با بهانه و حربه‌ای دیگر، و ایستادن در مقابل تهدیداتی که فقط ماهیت سیاسی – رسانه‌ای برای ترساندن مسئولان را دارد، از مهم‌ترین موارد دیپلماسی قدرت محسوب می‌شود که دولت باید در دستور کار خود قرار دهد.

آن‌گونه که روزنامه گاردین فاش کرده اروپایی‌ها روز چهارشنبه گذشته در حاشیه نشست سازمان ملل در جلسه‌ای به دولت ایران هشدار دادند اگر گام چهارم کاهش تعهدات برجامی را بردارد، از برجام خارج خواهند شد و مکانیسم بازگشت خودکار تحریم‌ها را فعال خواهند کرد! اما اولا با توجه به اینکه تحریمی باقی نمانده که بخواهند اعمال کنند و تاکنون نیز اروپایی‌ها با تمام تحریم‌های آمریکا همراهی کرده و از انجام تعهدات خود سر باز زده، دستشان خالی است جز اینکه ایران را به اعمال تحریم‌های اعمال‌شده تهدید کنند! ثانیا مسئولان دیپلماسی ما باید از هرگونه انفعال و ترسی در مقابل این تهدید توخالی پرهیز و به پشتوانه مقاومت ملت در داخل و در منطقه از دست برتر اقتدار نظامی در حوزه سیاسی استفاده کنند. چراکه در صورت هرگونه انفعالی و دادن هر امتیازی ولو به گفته سخنگوی دولت «تغییر کوچک»!، مقاومت فعال را غیرفعال و دیپلماسی قدرت را بی‌اثر خواهد کرد و به آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها امید می‌دهد که راه برای ادامه فشارها باز است. لذا تا پایان سال در صورتی که مسئولان کشورمان به‌سمت مذاکره نروند تحریم‌ها و فشار حداکثری کارایی خود را به‌طور کامل از دست می‌دهد. ممکن است مقامات آمریکایی برای اینکه ابزار تحریم را از دست ندهند تا پایان سال دست به فضاسازی‌های تاکتیکی بزنند و اگر مسئولان کشور در این فضاسازی‌ها گرفتار شوند و پای ایران در این دوره به میز مذاکره باز شود، تحریم‌های مرده با این شوک دوباره زنده می‌شوند و تقابل آمریکایی‌ها با جمهوری اسلامی ایران تکرار خواهد شد و به‌قول معروف روز از نو روزی از نو؟!، همان‌گونه که با برجام چنین شد!

۴- جنگ اراده‌ها بین واشنگتن و تهران حالا حالاها همچنان ادامه خواهد داشت اما اولا به‌شرطی اراده ما نمی‌شکند که مواظب و مراقب باشیم که نفوذی‌های جریان غربگرا در رسانه‌ها و دولت برای ملت دوگانه‌های دروغین جدیدی فضاسازی نکنند و مسئولان دیپلماسی کشور نیز مجدداً دچار تغییر محاسباتی نشوند! ثانیا مقاومت فعال به ریل دیپلماسی انفعال برنگردد، چراکه تا زمانی که دولت برجام را اجرا می‌کرد، ترامپ گزینه نظامی را هم چاشنی سخنان خودش می‌کرد، اما پس از به کارگیری راهبرد مقاومت فعال و سرنگونی پهپاد آمریکایی، تهدید نظامی آمریکایی‌ها اعتبار خودش را از دست داد و ترامپ نیز جرات نکرد امسال در سازمان ملل از گزینه نظامی سخن بگوید!. و ثالثا به‌شرطی که به‌دنبال مواضع انقلابی، شاهد اقدام انقلابی هم باشیم که همان دیپلماسی قدرت زیر سایه مقاومت است.

 

 

 

 

دزدی منار بدون کندن چاه

 

در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:

 

 با فوت ملک عبدالله و پادشاهی بن‌سلمان و سپس ولیعهد شدن پسرش، عربستان وارد دوره جدیدی از سیاست شد که تاکنون جز بدنامی و ضعف چیز دیگری نصیب این کشور نکرده است. مشکل عربستان و محمد بن سلمان این است که گمان می‌کند سیاست مساوی پول است، قدرت مساوی پول است، امنیت مساوی پول است و چون پول دارند می‌توانند حمایت بخرند، می‌توانند امنیت را اجاره کنند، می‌توانند محبوبیت تولید کنند، می‌توانند متحدان قوی و مورد اعتماد داشته باشند و از همه بدتر اینکه می‌توانند جنایت کنند و دنیا دم بر نیاورد و با پول خود سازمان ملل را به گدایی بیندازند به‌طوری که دبیرکل سازمان ملل از چنین وضعی اظهار خجالت کند.

پس‌ از حمله به تأسیسات نفتی آرامکو وزیر خارجه سابق عربستان و مشاور فعلی محمد بن سلمان یعنی الجبیر در آخرین اظهارنظر خود اعلام کرد که: «پادشاهی سعودی از جامعه بین‌المللی می‌خواهد تا مسئولیت محکوم کردن کسانی که پشت این حمله هستند را انجام دهد و موضعی قاطع و روشن علیه این رفتار بی‌ملاحظه اتخاذ کنند که اقتصاد جهانی را تهدید می‌کند.» اگر آقای وزیر سخنان تحریک‌آمیز چند سال پیش خود را به یاد بیاورد که چگونه برای کشورهای منطقه و ایران خط و نشان می‌کشید، آنگاه متوجه ذلت و زبونی موجود در سخنان اخیرش می‌شد.

حکومتی که قصد داشت نه فقط سیادت و رهبری جهان عرب، بلکه آقایی بر جهان اسلام را نیز به تیول خود در آورد، امروز به چنان وضعی گرفتار شده است که نمی‌تواند از مهم‌ترین مراکز اقتصادی خود دفاع کند و نه حتی می‌تواند قاطعانه و روشن پاسخ دهد که از سوی چه مرجعی مورد تهاجم قرار گرفته‌ است؟ و همه امیدش به این است که کشورهای جهان برای حفظ وضعیت بازار انرژی جهان به نیابت از عربستان به این حمله پاسخ دهند.

او از خودش نمی‌پرسد که چرا ارتش عربستان در حال بمباران زنان و کودکان بی‌دفاع یمن است و در عین حال از مهم‌ترین شریان‌های اقتصادی‌اش نمی‌تواند دفاع کند؟ اگر یک جامعه پرسشگر در آنجا حاکم بود، به‌طور قطع فردی چون محمد بن سلمان را تاکنون بارها و بارها از اریکه قدرت به زیر کشیده بود.

کسی که با بمباران مردم بیگناه یمن و نیز کشتن و مثله کردن منتقدانش همچون خاشقجی و نیز بازداشت نخست‌وزیر لبنان جز بدنامی برای مردم عربستان هیچ دستاورد دیگری نداشته است. کسی که تاکنون صدها میلیارد دلار ثروت مردم را پیش پای ترامپ ریخته یا به سایر مسئولان جهانی رشوه داده است که نخست‌وزیر سابق مالزی نمونه روشن آن است.

او تاکنون هیچ اقدام مفید و مؤثری که به نفع مردم عرب و منطقه باشد انجام نداده است. کسی که حتی در یمن با هم‌پیمان خود، امارات متحده درگیری نظامی پیدا کرد و پیش از آن با قطر وارد تنش و تحریم شد و شورای همکاری خلیج فارس را نابود کرد. کارهای محمد بن سلمان نه فقط مردم عربستان که کل جوامع عربی را دچار سردرگمی یا سرافکندگی کرده است.

مشکل محمد بن سلمان این است که مناره‌ای را دزدیده ولی برای پنهان کردن آن چاه مناسبی را حفر نکرده است. لذا همه شاهد آن هستند که مناره روی دست دزد مانده است. جنگ یمن به جای آن که موجب رهبری و اعتلای عربستان شود آن را به ذلت نشانده است. فرق جمال عبدالناصر با محمد بن سلمان در اینجا روشن می‌شود.

هنگامی که عبدالناصر به یمن لشکرکشی کرد متوجه اشتباهش شد و چندی بعد، شهامت آن را داشت که وارد مذاکره برای ختم این دخالت و غائله شود. او حتی صریحاً به این اشتباه خود اقرار کرد ولی محمد بن سلمان فاقد چنین شهامتی است و همچنان گمان می‌کند که با هواپیما و بمباران مردم می‌تواند در این جنگ پیروز شود.

عجز و لابه الجُبَیر و خواهش او از کشورهای جهان برای دفاع از عربستان، انسان را به یاد آن ضرب المثل می‌اندازد که می‌گفت همسایه‌ها یاری کنید تا من شوهرداری کنم! مشکل محمد بن سلمان از همین جا آغاز شده که امنیت کشور خود را به اراده بیگانگان گره زده است.

البته هر کشوری می‌کوشد که متحدان قدرتمندی داشته باشد ولی امنیت خود را تابع اراده آنان نمی‌کند. برای ایالات متحده موجب آبروریزی خواهد بود که سربازانش تبدیل به مزدورانی برای دفاع از پادشاهی عربستان شوند و در ازای گرفتن پول، هر چند زیاد، وارد دفاع از این حکومت پادشاهی شوند. آن هم پس از چند قرن که از نصب مجسمه آزادی در منهتن نیویورک می‌گذرد!

 

 

 

 

 تبعات از بین رفتن برجام برای اروپایی‌ها

 

مرتضی مکی در آرمان نوشت:

 

مجموعه تحولاتی که در جریان دیدار حسن روحانی در نیویورک رخ داد و رفتارها و اظهارات و بیانیه‌هایی که سه کشور اروپایی صادر کردند و دیگر تحولات نشان از این دارد که برجام در موقعیت بسیار متزلزلی قرار دارد و رفتار دولت‌های اروپایی نشان می‌دهد که می‌خواهند فشار سیاسی مضاعفی را بر ایران تحمیل کنند تا ایران را بدون هیچ دستاوردی از منافع برجام، وادار به عمل تعهدات خودش در این توافقنامه بکنند.

این رفتارها و واکنش‌ها نشان می‌دهد که برجام در وضعیت تعلیق قرار دارد اما این نکته را باید متذکر شد که برجام یک سند گروهی است که در چارچوب قطعنامه 2231 سازمان ملل به تصویب رسیده و براساس مواد آن هر یک از کشورهای عضو توافقنامه برجام اگر به تعهدات خودشان عمل نکنند، حق و حقوقی برای طرف مقابل باقی گذاشتند.

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی ایران با توجه به اقداماتی که دولت‌های اروپایی انجام دادند، شاید به مرحله‌ای برسد که نه از برجام خارج شود بلکه عمل به تعهدات خودش را در این توافقنامه به حالت تعلیق دربیاورد چراکه طرف مقابل به تعهدات خودش براساس توافقنامه برجام عمل نکرده است.

در چنین شرایطی پرونده برجام همچنان باز خواهد بود و جمهوری اسلامی ایران همچنان می‌تواند از دولت‌های اروپایی و دیگر اعضای برجام مطالبات خود را درخواست کند. ضمن اینکه به هرحال از آن سو دولت‌های اروپایی نیز در شرایط خاصی قرار دارند و اگر بخواهند برجام را به سمت شورای امنیت بکشانند هیچ ادله سیاسی و حقوقی ندارند که بخواهند از برجام حمایت کنند.

چراکه نه خودشان و نه آمریکا به تعهداتشان در برجام عمل نکردند. جمهوری اسلامی ایران نشان داده که با تقویت پیوندهایش با دولت‌های چین، روسیه و کشورهای اوراسیا و همسایگانش به دنبال راه‌هایی برای خنثی کردن تحریم‌های اولیه و ثانویه آمریکا است و تا حدودی توانسته اقتصاد خود را در شرایط باثباتی قرار دهد.

آنهم در شرایطی که آمریکا شدیدترین تحریم‌ها را علیه جمهوری اسلامی اعمال کرده و دولت‌های اروپایی نیز عملا به همین تحریم‌ها پیوسته‌اند. شرایط و چشم انداز برجام، شرایط روشنی نیست اما از این جهت که دولت جمهوری اسلامی ایران، همچنان در منطقه و در تحولات جهانی، دست برتر را نسبت به دولت‌های غربی دارد و چین و روسیه نیز بعید به نظر می‌رسد که در چنین شرایطی که خودشان به شدت با آمریکا و اروپا در منازعه هستند، بخواهند به سمت دولت‌های اروپایی و آمریکا در اعمال تحریم‌ها علیه ایران بپیوندند.

گفت‌وگوهای ایران و اروپا نیز به نظر نمی‌رسد که دیگر در چارچوب برجام بخواهد دستاوردی داشته باشد مگر اینکه راهکار دیگری برای گفت‌وگو و مذاکره و حل و فصل اختلافات میان ایران و آمریکا و اروپا پیدا شود. به‌خصوص اینکه تحولات منطقه نیز به سمت و سویی است که عملا قدرت آمریکا و اروپا برای مدیریت این تنش‌ها کاهش پیدا کرده و هر اقدامی علیه ایران قطعا تنش‌ها را شدید خواهد کرد و تبعات آن متوجه همه کشورهای منطقه و اروپایی خواهد بود.

صحبت‌های دکتر ظریف با رسانه‌های آمریکا را در سطح محافل سیاسی و رسانه‌ای غرب باید در این چارچوب بررسی کرد که مخاطب این سخنان چه کسانی هستند و در آن چارچوب باید بیشتر بررسی کرد که از زاویه اقتدار و اعتماد به نفس جمهوری اسلامی در رابطه با تحریم‌ها و عدم تسلیم در برابر خواسته آمریکا برای مذاکره مورد بحث و تحلیل قرار دهیم. به هر حال جمهوری اسلامی ایران با هزینه- فایده کردن مذاکره با آمریکا به این نتیجه رسیده که دیدار با ترامپ برای ایران نه تنها فایده‌ای نخواهد داشت بلکه هزینه‌های آن بیشتر از فایده آن خواهد بود اگر فایده‌ای داشته باشد.

 

 

 

 

 

جهان غرب در آستانه سونامی اقتصادی دوم

 

سیدعبدالله متولیان در جوان نوشت:

 

اولین بحران اقتصادی امریکا به سال ۱۹۳۰ باز می‌گردد که نرخ بیکاری از ۳۰ درصد تجاوز کرده و حاصل، بروز جنگ دوم جهانی و تحمیل نابودی اقتصاد جهان، تخریب فرهنگی و خسارات فراوان بر کل جهان بود. سونامی‌های اقتصادی بعدی امریکا و از جمله سونامی سال ۲۰۰۸ میلادی نیز به دلیل حاکمیت دلار بر اقتصاد جهانی تحت قانون «برتون وودز» اقتصاد همه کشورهای جهان را تحت تأثیر شدید خود قرار داده و خسارات بسیاری بر ملت‌های جهان تحمیل نمود.

هنوز هم به رغم اینکه امریکا جایگاه گذشته خود را در اقتصاد جهان از دست داده می‌توان انتظار داشت که در صورت بروز بحران اقتصادی در غرب، کشورهای مختلف از جمله ایران از آسیب‌های بحران آینده بی‌نصیب نمانند. عقل سلیم حکم می‌کند که براساس منطق: «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد» به منظور پیشگیری از آسیب‌های احتمالی، قبل از بروز بحران اقتصادی بعدی، کارشناسان و نخبگان راه‌های تأثیرناپذیری و خنثی سازی آن را به طور دقیق مورد بررسی قرار دهند.

قرائن و شواهد نشان می‌دهد که امریکا و اروپا در آستانه بحران بزرگ و سونامی اقتصادی بزرگ‌تر از سونامی اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی قرار دارند. اگر چه عمده‌ترین تفاوت سونامی بعدی با سونامی ۲۰۰۸ در بی‌اعتباری دلار است و اینک بسیاری از کشورها به دنبال حذف دلار از چرخه تجاری و مبادلات خارجی خود با سایر کشورها هستند و حذف دلار کشورها را به تبدیل سرمایه‌های خود به منابع غیردلاری ترغیب کرده و همین امر سبب کاهش شدید ارزش دلار و بروز تورمی وحشتناک در امریکا خواهد شد و مشکل امریکایی‌ها در سونامی دوم این خواهد بود که دیگر نمی‌توانند تورم ناشی از کاهش ارزش دلار را مانند گذشته بر دوش سایر کشورها سرشکن کنند، اما دلایل دیگری نیز بر وخیم‌تر بودن بحران اقتصادی بعدی امریکا و اروپا وجود دارد. عواملی که بر شدت بحران اقتصادی آینده غرب می‌افزاید عبارت است از:

۱ - عزم جهانی و تلاش بسیاری از کشورها از جمله قدرت‌های بزرگ و نوظهور نظیر روسیه، هند، چین و... برای کنار گذاشتن دلار در مبادلات تجاری خود با سایر کشورها ۲ - افول هژمون و اقتدار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب بر جهان ۳ - افزایش وحشتناک دیون و بدهی‌های کشورهای غربی ٤ - پیدایش قدرت‌های نوظهور در شرق ۵ - ظهور محور مقاومت در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان ۵ - ظهور قطب بندی‌های اقتصادی جدید در سطح جهان ۶ - بروز بحران‌های مختلف در حوزه‌های بهداشت، امنیت به‌ویژه امنیت اخلاقی، هویت و... ۷ - خروج یاغی گونه امریکا از پیمان‌های منطقه‌ای و جهانی و از دست رفتن تکیه گاه‌ها و هم‌پیمان‌های جهانی ۸ - آثار فروپاشی و تضعیف اتحادیه اروپا ناشی از خروج انگلستان و نغمه خروج از سوی برخی دیگر از کشورهای عضو اتحادیه که در این صورت حوزه یورو نیز اعتبار خود را از دست خواهد داد.

۹ - از بین رفتن کسب و کارهای کوچک در سایه پیدایش شرکت‌ها، مال‌ها و هایپرمارکت‌ها و مدل‌های شبکه‌ای جدید کسب و کار در دنیای مجازی. نا گفته پیداست که به هنگام بروز بحران شرکت‌های بزرگ تأثیرپذیری بیشتری از بحران داشته و متقابلاً کسب و کارهای کوچک آستانه تحمل پذیری جامعه را بالاتر خواهد برد. ۱۰ - تخریب شدید نظام خانواده و حوزه فرهنگ غرب متأثر از نظام فاسد لیبرالیزم اقتصادی و سیاسی. ۱۱ - بروز و تشدید اختلافات بین امریکا و اروپا و بین اعضای اتحادیه اروپا با هم آسیب شدید پیوستگی و یک‌پارچگی اروپا و امریکا.

طبق برآوردهای مراکز تخصصی آماری در امریکا، شاخص‌های اقتصادی نشان می‌دهد که وضعیت این کشور به‌ویژه در حوزه‌های اقتصادی با سرعت رو به وخامت گذاشته است و تلاش‌های دیوانه وار ترامپ نیز تأثیر بلند مدت و قابل ملاحظه‌ای بر کنترل و کاهش این روند نداشته است و تنها در حد قرص مسکن عمل نموده است. عالی‌ترین نهادهای مالی و اقتصادی امریکا و اروپا و همچنین صندوق بین المللی پول، در ارزیابی‌های یک‌سال اخیر خود، از افزایش نشانه‌های بحران در اقتصاد جهانی و خطر شدت گرفتن آن خبر می‌دهند.

گزارش صندوق بین المللی پول درباره چشم انداز اقتصاد جهانی در بر گیرنده پیش‌بینی‌هایی است بد بینانه‌تر از آنچه تاکنون از سوی نهادهای رسمی کارشناسی و شمار زیادی از اقتصاددان‌ها انجام گرفته است. صندوق بین‌المللی پول، که معمولاً در پیش بینی‌های خود بسیار محتاط است، رشد اقتصادی امریکا را در سال منتهی به ۲۰۲۰ شش دهم درصد پیش بینی کرده است که ناگفته از بروز بحران خبر می‌دهد.

و، اما در داخل ایران، بی‌شک هیچ فرد حقیقی و هیچ‌کدام از احزاب و جناح‌های سیاسی بر اساس قاعده ترجیح منافع ملی بر منافع حزبی تردیدی نمی‌توانند داشته باشند که منافع نظام جمهوری اسلامی اقتضا دارد که باید با سرعت و دقت و با کار کارشناسانه، میزان تأثیرپذیری حوزه‌های مختلف اقتصاد کشور از بحران آینده جهان برآورد شده و راه کارهای عملی برای برون رفت و با کمترین تأثیرپذیری ممکن در دستور کار قرار گیرد.

در چنین شرایطی است که عقلا، نخبگان، اساتید دانشگاه‌ها و کارشناسان اقتصادی کشور در کنار صاحبان صنعت و تولید کشور، یک‌پارچه و یک‌صدا بر خروج و پرهیز از شعارزدگی تأکید و مسئولان و مدیران عالی نظام را به پیاده سازی و عملیاتی نمودن سریع و صحیح تدابیر و منویات حضرت امام خامنه‌ای در خصوص اقتصاد مقاومتی فرا می‌خوانند. بدیهی است که لازمه پیاده سازی و اجرایی نمودن اقتصاد مقاومتی عزم ملی، جهادی و انقلابی برای اجرایی نمودن گام دوم انقلاب و استفاده حداکثری از توانمندی، انگیزه و شور جوانان و تمام ظرفیت‌های داخلی و دل بریدن و قطع امید کامل از بیگانگان است.

 

 

 

 

 

توقف یا استمرار دیپلماسی؟

 

جلال خوش‌چهره در ابتکار نوشت:

 

تحولات یمن، انتخابات افغانستان، بالا گرفتن اختلافات میان دموکرات‌ها و دولت ترامپ و نیز ناآرامی در هیئت حاکمه بریتانیا، چنین نمایانده است که گویی پرونده تنش روابط ایران و آمریکا فعلاً از کانون توجهات بیرون رفته است.

کاسته شدن از درجه اهمیت مسئله ایران و آمریکا و بالتبع آن برجام، بیشتر مربوط به سرخوردگی‌هایی است که در پی نتایج حضور روسای جمهور ایران و آمریکا در نشست سالانه مجمع عمومی حاصل شد و نتوانست اتفاق تازه‌ای را دراین‏باره رقم زند.

دور شدن موضوع ایران و آمریکا از کانون توجه رسانه‌های جهان را می‌توان از دو منظر بررسی کرد؛ اینکه ترجیح همه طرف‌ها پرهیز از جنجال‌های خبری و حاشیه‌های آن برای اقدام‌های دیپلماتیک موثر در سکوت است. یا توقف در نقطه بلاتکلیفی که سبب شده اروپا و به‌ویژه فرانسه نیز دست از تلاش‌ها برداشته و منتظر رخدادهایی باشند که ممکن است در آینده نه چندان دور، پرونده برجام را در چارچوب تنش روابط ایران و آمریکا به کانون توجهات و گمانه‌ها در صفحات نخست رسانه‌های جهان بازگرداند.

آنچه بدیهی است اینکه فرایند تحولات مربوط به برجام و تنش روابط ایران و آمریکا به روال گذشته ادامه دارد؛ با این تغییر که اکنون اعضای اروپایی گروه 1+4 نزدیکی بیشتری به مواضع دولت ترامپ از خود نشان داده‌اند. بیانیه مشترک رهبران فرانسه، آلمان و بریتانیا درباره حملات به آرامکو و متهم کردن ایران در دست داشتن این حادثه، همچنین هشدار به تهران برای گام بعدی این کشور در کاهش تعهدات برجامی خود و سرانجام لزوم گفت‌وگو درباره برنامه موشکی ایران، به نگاه انتقادی تهران به اروپا عمق و گستره بیشتری بخشیده است.

اکنون تهران، مواضع آمریکا و اروپا را در یکسو تفسیر و تحلیل می‌کند. به نظر می‌رسد هرگونه واکنش عملی اروپائیان به گام بعدی تهران در کاهش تعهدات برجامی خود بستگی دارد. تهران اعلام کرده که با سرخوردگی از وعده‌های اروپائیان در تامین خسارت‌های ناشی از خروج دولت آمریکا از برجام، به اجبار گام چهارم خود را در کاهش تعهداتش طی هفته‌های آینده برمی‌دارد. به این ترتیب، یکی از دلایل خروج اهمیت خبری موضوع ایران، بسا صبر و انتظاری است که همه ناظران برای اتفاق‌های بعدی پیشه کرده‌اند.

نشست مجمع عمومی سازمان ملل اگرچه همراه با برخی لفاظی‌ها و اتهام‌زنی‌های متقابل از سوی همه طرف‌های مربوط به پرونده برجام بود، اما نکته برجسته در آن پرهیز از تنش با شدت بالا بود. به‌ عبارت دیگر، همه طرف‌ها ضمن حفظ نمایش اقتدار، به‌گونه‌ای سخن گفتند که به اصطلاح کج کنند اما نریزند.

همین مهم می‌تواند این گمان را تقویت کند که در بحران جاری دیپلماسی هنوز ابتکار عمل را در اختیار دارد. به‌ بیان دیگر، انگیزه و تمایل به حل سیاسی بحران جاری بیش از هر رویکرد دیگری است، اما اراده برای انجام آن مطابق با منافع هریک از طرف‌ها شکل نگرفته است. دیپلماسی تنها با لحاظ منافع متقابل موثر خواهد بود. شاید کاهش برجستگی خبری مرتبط به برجام و آینده آن به این مهم مربوط باشد.

 

 

 

 

برگ‌برنده مقاومت

 

در سرمقاله روزنامه صبح‌نو آمده است:

 

 روز گذشته، تصاویری منتشر شد از افتتاح گذرگاه مرزی قائم-بوکمال در شمال عراق؛ گذرگاهی که در ماه‌های اخیر در دست بهسازی و بازسازی طرفین عراقی و سوری قرار گرفته است و صهیونیست‌ها هم تلاش زیادی کردند تا بازگشایی آن را به‌تأخیر بیندازند.

در اهمیت بازگشایی این گذرگاه مرزی همین بس که شاهراه حیاتی مقاومت از مبدأ تهران به بغداد و از بغداد به دمشق و درادامه آن‌هم لبنان و سواحل مدیترانه ازطریق این گذرگاه از مسیر زمین به یکدیگر متصل می‌شوند؛ مسیری که خونی دوباره بر جبهه و رگ و پی مقاومت خواهد دمید.

دور از ذهن نبود که دشمن صهیونیستی برای سنگ‌اندازی، خود رأسا وارد این بازی پیچیده شود که شد؛ هرچند تا امروز راه به جایی نبرده است. بازگشایی این مسیر، تنها یک امتیاز امنیتی نیست؛ بلکه حیات جدیدی در همکاری‌های اقتصادی و سیاسی محور مقاومت و پنجره جدیدی برای تقویت همکاری‌های متقابل اقتصادی خواهد بود.

اهمیت چنین امتیاز بزرگی در شرایط فعلی تحریم برگ‌برنده بزرگی است؛ برگ‌برنده‌ای که به قیمت خون و جان هزاران مسلمان و رزمنده جبهه مقاومت حاصل شده. امید که دولتمردان محور مقاومت ازجمله جمهوری اسلامی ایران قدر این برگ‌برنده را بدانند.

منبع: مشرق

ارسال نظرات