به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
حضور حدود 1200 موکبدار عراقی اربعین در ایران و زیارت دستهجمعی حرم حضرت علیبن موسیالرضا و حرم حضرت فاطمه معصومه علیهما السلام و دیدار پر از معنویت با رهبر معظم انقلاب اسلامی یک رویداد «بسیار مهم» به حساب میآید اما با این حال اگر در نظر بگیریم که هر یک موکبدار عراقی حضور یافته در ایران لااقل برگرفته از ده موکب عراقی است، در واقع در این مراسم بزرگ 12000 موکبدار عراقی که در طول دوره راهپیمایی اربعین در عراق در خدمت زائران ابیعبداللهالحسین علیهالسلام از هیچ اقدامی فروگذار نیستند، حضور داشتهاند در این خصوص نکات زیر قابل ذکر میباشد:
1- موکبداران اربعین در عراق به معنای کامل کلمه از متن مردم هستند و دولت و نهادهای عراقی مرتبط با آن هیچ دخالتی در شکلگیری این موکبها نداشتهاند هر چند دولت عراق در سالهای اخیر تلاشهای فراوانی برای تسهیل این راهپیمایی و حل مشکلات آن مبذول داشته است.
موکبداران یا به تعبیر ایرانی آن «هیئتهای عزاداری» بصورت خودجوش و با انگیزههای معنوی و در عین حال فضای رقابت سالم عشیرهها، طایفهها و خاندانهای عراقی برای خدمتگزاری بیشتر به زائران و عرض ارادت پرشورتر به ساحت سبطالنبی علیهالسلام شکل میگیرد و این کار به دست و با پشتیبانی بزرگترهای عشیره صورت میگیرد و در واقع 12000 موکب مربوط به هزاران عشیره و خاندان عراقی است. از این رو باید گفت عرض ارادت دو طرفه آنان به ولی امر مسلمین و ولی امر مسلمین به آنان در واقع بیانگر روابط عمیق عاطفی بین آنان و حضرت امام خامنهای- دامتبرکاته- است.
2- راهپیمایی اربعین و موکبداری در آن کاملاً جنبه مذهبی دارد و در طول تاریخ- پس از ماجرای عاشورا- به شکلهای مختلف کم و زیاد وجود داشته است. براساس اسناد تاریخی در طول دوره بنیعباس و در اواخر دوره بنیامیه این راهپیمایی و خدمترسانی به زوار به توصیه ائمه علیهمالسلام وجود داشته و پس از آن نیز بعنوان یک سنت وجود داشته و در این باب کتابهایی نیز نوشته شده است که از جمله باید به کتاب «ادبالطف» اشاره کرد که در سال 1346 به نگارش درآمده است در دورانی هم راهپیمایی اربعین رونق قابل توجهی داشته که در این کتاب به راهپیماییهایی که مردم عراق به تأسی از مرجع تقلید بزرگ خود مرحوم آیتالله سید محمود حسینی شاهرودی در روز اربعین برگزار کردهاند، اشاره میکند. وی میگوید در دهه 1340 که مرحوم آیتالله شاهرودی خود در روز اربعین بین نجف تا کربلا راهپیمایی میکرد، حدود یک میلیون نفر ایشان را مشایعت میکردند.
راهپیمایی اربعین در تاریخ شیعه با نوسانات زیادی مواجه گردیده به گونهای که در دورهای از مرحوم محدث قمی و در دورهای از آیتالله العظمی آقا سید محمدعلی قاضی طباطبایی بهعنوان «احیاگران راهپیمایی اربعین» یاد شده است.
آنچه مسلم است این راهپیمایی در طول دوران حکومت بعثیها- یعنی حدود 40 سال - قدغن بوده است. لذا آنچه در دهه اخیر در عراق راه افتاده یک دوره جدید از برگزاری مراسم راهپیمایی اربعین به حساب میآید که با توجه به شرایط و اوضاع و احوال منطقه، علاوه بر جنبه مذهبی، جنبه سیاسی هم به خود گرفته است و از اینرو دیدار دستهجمعی و راهپیماییگونه موکبداران اربعین از ایران و ملاقات با امام خامنهای- دامتبرکاته- جلوه جدیدی به راهپیمایی اربعین میدهد و نشان میدهد این علاوه بر ادای دین به حضرت ابیعبداللهالحسین علیهالسلام یک تجدید عهد با آرمان ظلمستیزانه ایشان نیز هست که امروزه تمثیل برجستهتر و عینیتر آن، انقلاب اسلامی و بزرگترین پرچمدار شایسته آن در جهان اسلام، امام خامنهای- دامتبرکاته- است.
این موضوع که راهپیمایی اربعین هویت سیاسی هم دارد، به گونهای در سخنان ایشان در ملاقات روز چهارشنبه هفته پیش با موکبداران عراقی امام حسین علیهالسلام بیان گردید: «منطق امام حسین علیهالسلام، منطق دفاع از حق و ایستادگی در مقابل ظلم و طغیان و گمراهی و استکبار است و جوانان دنیا و ملتهای بیغرض، امروز تشنه و نیازمند این منطق هستند و حرکت عظیم راهپیمایی اربعین میتواند معرفت و منطق حسینی را به دنیا معرفی کند».
3- موکبداران اربعین حسینی که کاری فراتر از پذیرایی از عده زوار انجام میدهند آنان در این دوره سررشتهداران نهضتی معنوی هستند که جهان بهشدت به آن نیاز دارد، در غوغای مادیت و تبلیغات فراوانی که حول آن صورت میگیرد و در عین حال بنبست بزرگی که مادیت در دهههای اخیر پیدا کرده است، موکبداران اربعین راه جدیدی را به بشر نشان میدهند که در آن علیرغم آنکه مادیت کمترین نقش را دارد، انسان به «آسایش» روحی و روانی میرسد.
بزرگی راهپیمایی سالانه اربعین که از سوی محافل مختلف کارشناسی دنیا به «قدرتمندترین نماد مذهبی» و «بزرگترین گردهمایی سالانه مذهبی در جهان» لقب گرفته است، پیام معنویت را منعکس میکند اما این پیام معنوی، سکولار هم نیست و به تعبیر رهبری عشقی مجنونانه نیست بلکه همراه با بصیرت است و ترکیبی از عقل و عاطفه است و در واقع یک سنت معنوی متمایز از سنن معنوی ادیان و مذاهب دیگر اسلامی است.
در این مناسک معنوی، موکبدار در کنار بوسیدن پای زائر و شستشوی آن بر عزم مقابله با ادامهدهندگان راه قافله یزید و ابنزیاد و عمربن سعد پای میفشرد و بههمین دلیل است که در تاریخ با برگزارکنندگان راهپیمایی اربعین برخورد شده و این برخورد از دوره بنیامیه تا دوره بعثیها امتداد داشته است. امروز هم متأسفانه در بعضی از کشورهای اسلامی با زوار شرکت کرده در راهپیمایی اربعین برخوردهای خصمانه و سختی میشود.
با این وصف بیراه نیست اگر بگوئیم اربعین و راهپیمایی آن، یک «نهضت» است و موکبداران، پرچمداران این نهضت بهحساب میآیند و از اینرو اقدام آنان خواه ناخواه سیاسی خواهد شد؛ چون خود ماجرای کربلا خالی از سیاست نیست. در واقع آنچه امروز و تحت پرچم حضرت امام خامنهای- دامت برکاته- در اربعین صورت میگیرد و نزدیک به 30 میلیون عراقی، ایرانی،... در پنج روز منتهی به عصر اربعین در راهپیمایی بین شهرهای عراق و کربلا جریان افتاده و موج بزرگی بهوجود میآورند، یک مبارزه اساسی و جدی با همه مظاهری است که امام حسین علیهالسلام برای برانداختن آنان به راه افتاد و به کربلا آمد.
راهپیمایی اربعین هر سال گسترش بیشتری پیدا کرده است عدد شرکتکنندگان در راهپیمایی اربعین در سال 1383، کمتر از یک میلیون نفر بوده و برابر آماری که در سال 1396 منتشر گردید، در این سال به 30 میلیون نفر رسید و ملیتهای مختلف و نیز مذاهب گوناگون را در خود جای داد و مسلماً این فرایند در سالهای آینده از 50 میلیون نفر تجاوز خواهد کرد. این در واقع نهضتی رو به پیش است که اگرچه بهصورت کاملاً مسالمتآمیز برگزار میشود اما از آنجا که فرد فرد کسانی که در این مراسم حضور دارند، با نظام سلطه و مظاهر آن از جمله رژیم صهیونیستی مخالف میباشند، یک مبارزه اساسی و پرشور هم به حساب میآید و این همان است که امام فرمود اگر مسلمین یکپارچه به خیابان بیایند و فریاد مرگ بر اسرائیل سر دهند، اسرائیل از بین میرود، بدون آنکه نیازی به جنگ باشد.
4- نهضت اربعین یک نهضت انسانی کامل است در آن عشق به آرمانها، محبت شدید به همنوع و فداکاری در حد اعلی موج میزند، فرقهگرایی، عشیرهگرایی، ملیگرایی و مادیگری در آن محو میشود بدون آنکه برای این همه آثار بزرگ هزینه مادی آنچنانی صورت گیرد و دولتی به زحمت افتد.
این در واقع مبارزهای با همه آن چیزی است که در صد سال اخیر به پای امت اسلام بسته و آن را از حرکت بازداشتهاند، عراقیها راهپیمایی اربعین، بالاترین احساس شفقت از ملیتهای دیگر را به نمایش میگذارند و این در حالی است که در این صد سال دهها جنگ در جهان اسلام روی داده تا هر بخش جهان اسلام دیگری را دشمن خود فرض کند این «با هم بودن» که برجستهترین نماد آن، راهپیمایی اربعین در عراق است به مسلمانان هویتی جدید میدهد و عزت به تاراج رفته را به آنان بازمیگرداند.
5- نکته آخر «دست الهی» است که این اجتماعات بسیار بزرگ را راه میاندازد و انسانهایی را وامیدارد تا بهرغم تنگناهای شدید مالی که نوعا دارند، به میدان بیایند و پرچمدار این حرکت عظیم شوند. راهپیمایی اربعین عراق در عین آنکه به اعتراف همه، «عظیم و بینظیرترین»، «قدرتمندترین» و «بزرگترین گردهمایی بشر» است، بدون تبلیغات و دعوت صورت میگیرد و این «پدیده بینظیر و بیسابقه» از متن عواطف و عشق ملتها میجوشد و بهسان موجی سهمگین بر ساحل مادیتی که غرب در برابر دریای انسانیت ساخته است، کوبیده میشود و شکافهای عظیمی در آن پدید میآورد و لذا به موکبداران عراقی اگرچه برگشتهاند تا میزبان راهپیمایی عظیم دیگری در اربعین باشند میگوییم: اهلاً و سهلاً.
امسال در نمایشگاه کتاب، کتاب «تاوان یک مادر» نوشته «سو کلبولد» را دیدم. این کتاب درباره یک تراژدی است که جامعه امریکا را لرزاند. «تاوان یک مادر» داستان دو دانشآموز دبیرستانی است که به دبیرستان رفته و همه همکلاسیهای خود را به گلوله بسته و سپس خودکشی کردند.
مادر یکی از این دو نوجوان در این کتاب، مطالعه قابل تأملی درخصوص علل و نقش خود و خانواده، گروه دوستان، مدرسه و جامعه در بروز این اتفاق ارائه کرده است. تاوان یک مادر، درباره این است که اگر به نوجوانان، مسائل و حساسیتهای آنان در زمان مناسب خودش توجه نکنیم، حاصل چیزی جز تراژدی نیست.
«تاوان یک مادر» درباره غفلت مادرها و به یک عبارت، استعارهای از غفلت جوامع درباره افرادی است که در آن زندگی میکنند. حاصل چیزی جز یک پیامد تلخ نیست. تاوان یک مادر شاید تعبیر دیگری از حرف زنده یاد شریعتی هم باشد که گفت «پدر، مادر، ما متهمیم!» خودکشی را باید تقبیح کرد و هر انسانی را از آن بر حذر داشت، اما هر مورد از خودکشی را هم باید جدی گرفت و درباره آن اندیشید، سخن گفت و تحلیل کرد.
به اعتقاد من، مرگ جانسوز سحر خدایاری فارغ از هیاهوها نیاز به کالبدشکافی به سیاق «تاوان یک مادر» دارد. ماجرای سحر نتیجه سیاستهای اجتماعی، هنجارها و ارزشگذاریها، خانواده، گروههای اجتماعی و رفتارها و نگرشهای خود اوست.
شناخت ترکیبی از عوامل مبتنی بر روانشناسی فردی و اجتماعی، تحول مسائل اجتماعی، تغییرات ارزشی، سبک زندگی و حتی تحولات دینداری و نیز کیفیت سیاستگذاریهای فرهنگی و اجتماعی و… برای درک و تبیین این مسأله نیاز است. سعی میکنم در یک تبیین ساده، ماجرای سحر را در چهار برداشت تحلیل کنم.
برداشت اول: روش اعتراض
رفتن دختران به ورزشگاه که امری ساده در سیاست اجتماعی است با برداشتهای محدود، ترکیب شده و به هنجار و ارزش دینی و اجتماعی تبدیل میشود و رفتن دختران به ورزشگاه را به امری تابویی و نوعی هنجارشکنی بدل میکند و این در حالی است که هیچ منع قانونی علیه آن وجود ندارد.
در چنین شرایطی، سحر اقدام به هنجار شکنی میکند. براستی اگر سازوکاری برای بیان اعتراضات و گرفتن پاسخ یا توجیه لازم وجود میداشت وسوسه شوم خودسوزی میتوانست خود را در قالبی به ظاهر «اعتراضی» عرضه کند؟
تا اینجای کار، سحر مرتکب یک اشتباه شد. درس اول این حادثه تلخ آن است که نوجوانان و جوانان باید بیاموزند که قوانین و هنجارها را حتی اگر آن را نمیپسندند رعایت کنند. راه تغییر قوانین، شکستن آنها نیست. درس اول برای سیاستگذاران این است که ما در طول چهل سال باید سیاستگذاریهایی میکردیم که روشهای مؤثر برای بیان و شنیده شدن اعتراضات و تغییر سیاستها تعبیه میشد. اکنون هم باید برای طراحی و استقرار چنین روشهایی تلاش کنیم.
برداشت دوم: بنبست هنجاری
اما آن روی سکه آن است که وقتی سیاستمداران بدون توجه به نیازهای انسانی، تحولات نگرشی و سبک زندگی، سیاستهایی را اتخاذ میکنند که مانعی برای حرکت اجتماعی است زمینهساز هنجارشکنی، مقاومت منفی و سرکشی درونی و اجتماعی را فراهم میکند. از طرف دیگر، شواهد حاکی است جامعه درجایی که سیاستها بر اساس اصول بنیادین دینی و مبانی اخلاقی تدوین شوند همکاری و حتی همراهی مدافعانه نشان میدهد.
وقتی سیاستهایی اتخاذ میشود که با ارزشهای بنیادین رابطه چندانی ندارد و بیشتر مبتنی بر یک سلیقه یا برداشت خاص و محدودی از فرهنگ است نه تنها همراهی صورت نمیگیرد بلکه نوعی مقاومت مدنی هم شکل میگیرد. شواهد تاریخی ما نشان میدهد که متأسفانه با یک تأخیر زمانی، اصلاح سیاست میکنیم.
به خاطر داریم در همین چند سال پیش وقتی تکنولوژی ویدئو به ایران آمد یک کالای قاچاق محسوب و پیدا شدن نوارهای بتامکس و شبیه به آن جرم محسوب میشد. مقارن با همان ایام به خاطر دارم آرایشگاهی در نزدیکی اداره گذرنامه، پیراهن آستین بلند را با گرفتن گرویی اجاره میداد چون برای ورود به اداره گذرنامه پیراهن آستینبلند نیاز بود.
استفاده از پوشش کراوات هم همین قصه را دارد. نگاه کنید حتی همین امروز، هنوز ماهواره ممنوع است و تا دیروز به پشت بامها مراجعه و ماهوارهها جمعآوری میشد. شهرنشینها به جای خود، امروز کدام روستاها بدون ماهواره هستند؟ یعنی سیاستگذار، خودبخود با سیاستگذاری غلط جامعه را وادار به یک هنجارشکنی عمومی کرده است.
دشوارترین چیزی که بر سر راه یک جامعه قرار میگیرد، بنبستهای هنجاری است. بنبستهای هنجاری آنجاست که هنجارهایی در جامعه وضع میشود که کنشگران ناخودآگاه از آنها تخطی میکنند و وضعکنندگان هنجارها، هم چارهای جز پافشاری بر آنها و مجازات تخطیکنندگان نخواهند داشت. این بنبستها هرچه در جامعه زیادتر باشد جامعه شکنندهتر میشود و در واقع آنچه امنیت اجتماعی یک جامعه را بیش از هر چیز دیگر خدشهدار میکند، همین بنبستهای هنجاری است.
اگر از منظر «نظریه بازیها» به این موضوع بنگریم، بنبستهای هنجاری کنشگران و واضعان، هر دو را در وضعی باخت- باخت قرار میدهد. بنبستهای هنجاری، کنشگران را دچار سرگشتگی، ناکامی و احساس تنش در زندگی میکند و معمولاً به هنجارشکنیهای نامعمول و گاه افراطی (خودکشی، خودسوزی، خودآزاری، دیگرآزاری) میکشاند.
این واکنشها را معمولاً در برابر مسائل ساده هم میبینیم، مسائلی که به هیچ وجه انتظار واکنشهای خیلی تند در برابر آنها نمیرود. این جریان حتی در مسائل جزئیتر (مانند کرایه تاکسی، گفتوگوهای روزمره، کارهای اداری روزمره و غیره) روی میدهد بر رفتار افراد جامعه تأثیر میگذارد.
در اینجا برای درک چنین وضعیتی استعارهای میگیرم از تئوریهای مدیریت: نظریه «موفقیت استراتژی» به ما میآموزد وقتی محیط دچار تلاطم شده و تغییرات محیطی شکل میگیرد اگر با همان سیاست و استراتژی محیط قبل در محیط جدید حضور یابیم استراتژی ما محکوم به شکست است و سازمانها دچار خودکاهندگی خواهند شد.
ما نیازمندیم در حوزه اجتماعی و فرهنگی، سیاستهای مبتنی بر محیط متحول شده – با حفظ ارزشهای بنیادین - بنا کنیم وگرنه جامعه را دچار خودکاهندگی خواهیم کرد. لذا دومین درس از کالبدشکافی ماجرای سحر، بازنگری در سیاستهای ماست. باید در امور اجتماعی و فرهنگی از سیاستگذاریهای خاصگرایانه به سمت سیاستهای عامگرایانه حرکت کنیم.
برداشت سوم: تناسب برخورد
برداشت سوم، رفتار قضایی رخ داده در این ماجراست. آنچه از اخبار مستفاد میشود سحر پس از ماجرای رخ داده در ورزشگاه آزادی و بازداشت موقت به قید ضمانت آزاد و پس از احضار به مرجع قضایی مراجعه میکند. در روز احضار، قاضی ذیربط به علت فوت یکی از بستگانش حضور نداشته و در مرخصی بوده است. فقدان روشهای مناسب برای برخورد با چنین مواردی در کلیه فرایندها - از نحوه فروش بلیت تا انتظامات و بازداشت الی آخر - آشکار است.
برداشت چهارم: تحریم و تحریف
نیاز به حضور امن دختران در فضاهای عمومی و ورزشی را از منظر یک نیاز بنیادی یعنی نیاز به بازشناسی وبازشناخته شدن ازسوی جامعه نیز میتوان بررسی کرد. باید به این نیاز بنیادی پاسخ داد. نباید آن نیاز اصیل را به شکل یک «توطئه» دید ودر معرض امنیتیسازی وجرم انگاری قرار داد بلکه باید کوشید کانالهای امن ومصون بروز و تجلی آن را در حوزههای عمومی جامعه فراهم ساخت.
به نمایش گذاشتن شور وعاطفه و هیجان در استادیومها بخشی است از آن چیزی که به ورزش معنا ومفهوم خاص خود را میبخشد. کشور ما در شرایط تحریمهای ظالمانه به سر میبرد. به نمایش درآمدن گوناگونی سبکهای زیستی وفوران شادی در چنین شرایطی میتواند یک ابزار مقاومت باشد.
هر چه تحریم گران میکوشند از طریق اعمال فشار ظالمانه ریزگردهای یأس را در فضاهای عمومی کشورمان بپاشند ما باید سعی کنیم سطح نشاط جامعه را افزایش دهیم و حضور همه تکثرهای زیستی و فرهنگی جامعه را در حوزهها و مکانهای عمومی، در پارکها در استادیومها در سالنها و مکانهای دینی و فرهنگی افزایش دهیم واین مانور باشکوه و هر روزه زندگی و نشاط را در معرض رؤیت جهانیان قرار دهیم و نشان دهیم که ایران زنده است، پاینده است و تحریمها نمیتوانند غبار یأس و انزوا طلبی و خانه نشینی و حرمان را در جامعه ما بپراکنند.
تحریم گران تلاش دارند تا تصویری «غیرعادی» از جامعه ایرانی واز حاکمیت کشورمان در منظر افکار عمومی جهانی ترسیم کنند. در نامهای که اخیر جمعی از چهرههای اپوزیسیون خارج نشین به رئیس فیفا نوشتند، «غیرعادی» نمایاندن تصویر ایران به نحوی برجسته به چشم میخورد. آنها با ارجاع به یک کلیشه آشنا نوشتند: «جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری در جهان و تنها عضو فیفا است که بر اساس سیاستهای واپسگرای خود، زنان را از شرکت در مسابقات ورزشی مردان محروم میسازد.»
این یک گزاره ساده ومعصوم نیست. غیرعادی و به تعبیر فرنگی «آنرمال» جلوه دادن کشورمان در شرایط کنونی بخش مهمی از جنبه نرم افزاری تحریمها را تشکیل میدهد. مبارزه با تحریمهای ظالمانه نمیتواند به نحو منفک از آن تحریفی صورت پذیرد که صورت وچهره حاکمیت کشورمان را در کلیت خود به شکلی مخدوش جلوه میدهد.
اکنون شرایطی به وجود آمده است که از یک طرف مردم ایران در معرض تحریمهای ضد انسانی قرار میگیرند واز سوی دیگر سیمای ایران توسط تحریم گران در معرض تحریف قرار میگیرند. از این قرار «تحریم» و «تحریف» همپای یکدیگر به پیش میروند. «غیرعادی» نمایاندن ایران ونظام حاکم برکشورمان در واقع قلب مسأله تحریم را تشکیل میدهد.
برداشت آخر
برای درک خودسوزی سحر نیازمند تحلیلی هستیم مبتنی بر روانشناسی فردی، جامعه شناسی فقدان گروه اولیه و ثانویه حمایتگر و تعدیلکننده، جامعهای که در آن مدام حرمانهای متعدد بازنمایی شده، امید در آن مورد حمله قرار گرفته و در مقابل شنیدن سخن و گفتار مثبت کاهش یافته و بازنماییهای منفی در آن پرتکرار میشود.
نقش هرکدام از ما در این فرآیند از سیاستگذار، گروه اولیه و ثانویه، نهاد مجری مبارزه با هنجارشکنی تا ناآرامکنندگان ذهنی در فضاهای مجازی و حقیقی و هریک از ما بهعنوان یک کنشگر اجتماعی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. واقعیت این است هنگامی که احساس بنبست هنجاری به افراد دست میدهد، احتمال بروز «واکنشهای انفجاری» بسیار بالا میرود. حتماً لازم نیست که افراد دچار بیماری روانی باشند که دست به واکنشهای انفجاری در برابر این موقعیتها بزنند، فقط کافی است که حس بنبست هنجاری در افراد انباشت شده باشد.
میزان شکنندگی افراد، البته، متفاوت است. اما، به سادگی میتوان انتظار داشت که هر یک از ما ممکن است در برابر چنین فشارهایی تسلیم شویم و واکنش انفجاری از خود بروز دهیم. موضوع به همین سادگی است. همه ما باید تلاش کنیم جامعه فضای آرامتری را تجربه کند.
با گذشت نیمی از سال، نگاهی به وضعیت بازارها از جمله بازارهای بورس، ارز و طلا، مسکن و سپرده گذاری بانکی در نیمه نخست سال و پیش بینی نیمه دوم سال خالی از لطف نیست. به ویژه در شرایطی که این بازارها با تلاطم های بسیار و متغیرهای اثرگذار به ویژه متغیرهای خارجی نظیر جنگ تجاری آمریکا و چین، تنش های منطقه ای و وضعیت مبهم برجام مواجه است.
در چنین شرایطی که التهابات بازارها بیشتر است، شناخت وضعیت بازار برای سرمایه گذاری نیز مهم تر است. در نخستین شماره دخل و خرج طی امسال، در تاریخ 17 فروردین در گزارشی با تیتر «سمت و سوی بازارها در سال 98» به بررسی وضعیت بازارها در سال 97 و پیش بینی سال 98 پرداخته بودیم.
گزارشی که با گذشت شش ماه از سال نشان می دهد که پیش بینی های دخل و خرج تا چه اندازه درست بوده است. اکنون نیز در همین شماره روزنامه در ویژه نامه دخل و خرج (مخاطبان غیر مشهدی می توانند برای مطالعه این نشریه به سایت روزنامه خراسان به آدرس www.khorasannews.com مراجعه کنند.) افق بازارها برای نیمه دوم امسال ترسیم شده است و هر کدام از ما با توجه به سرمایه خرد یا کلانی که داریم می توانیم درباره نحوه ورود به این بازارها و سرمایه گذاری در آن تصمیم بگیریم.
براساس این گزارش بازار مسکن، همچنان با رکود دست و پنجه نرم خواهد کرد و امکان خروج از رکود در این بازار تا پایان سال متصور نیست. بازارهای ارز و طلا نیز همین روند را پیش رو دارد. نرخ ارز مهار شده است و قیمت طلای جهانی نیز اگرچه تا حدی رشد خواهد کرد اما در حدی نیست که بتواند بازار طلای داخلی را با رشد چشمگیر قیمت مواجه کند.
وضعیت سپرده های بانکی نیز مشابه نیمه نخست امسال خواهد بود. در این میان بورس همچنان بهترین گزینه سرمایه گذاری و سودآوری است. اگرچه بورس نیز درخشش نیمه نخست سال را نخواهد داشت و بسیاری از سهم ها به سقف قیمت خود نزدیک شده اند.
آن چه گفته شد، تصویری کلی از بازارهای مختلف است. این وضعیت در شرایطی است که حجم قابل توجهی از نقدینگی (بیش از دو هزار هزار میلیارد تومان) در اقتصاد ایران وجود دارد و طی ماه های نخست امسال به نسبت ماه های نخست سال قبل، بخشی از این نقدینگی (حدود 150 هزار میلیارد تومان) از سپرده های بانکی بلند مدت به سپرده های بانکی کوتاه مدت و جاری منتقل شده است.
این اتفاق یعنی نقدینگی برای مواجهه با تورم موجود و از دست نرفتن ارزش پول، سیالیت بیشتری یافته است و بخشی از مردم به سود بانکی کمتر از تورم اکتفا نکرده و پول خود را روانه دیگر بازارها کرده اند. البته با مهار تنش ها در بازار ارز و طلا، بخش عمده این نقدینگی سیال شده راهی بورس شده است اما بخش قابل توجهی از مردم که تخصص چندانی برای سرمایه گذاری در این بازار ندارند، همچنان منتظر فرصتی برای سرمایه گذاری هستند.
این حجم از نقدینگی و آن بخش از جمعیت منتظر فراهم شدن زمینه سرمایه گذاری سودآور است. با این حال این اتفاق از نظر به صرفه شدن تولیدات داخلی در مقایسه با محصولات مشابه خارجی، سودآوری صادرات و جذب گردشگر خارجی فرصت بزرگی برای اقتصاد ایران است. در این میان اگر حمایت جدی تری از بخش هایی نظیر گردشگری و تولید محصولات صادرات محور انجام گیرد، بخش عمده ای از مشکلات اقتصادی از جمله جانشینی درآمدهای ارزی غیرنفتی به جای نفت و ایجاد اشتغال تا حد زیادی حل می شود.
در این میان سرگردانی نقدینگی که در گذشته در برهه هایی راهی بازار مسکن می شود و در برهه های دیگر سر از بازار ارز و طلا و حتی بازارهایی نظیر خودرو در می آورد، کاملا مشخص است. در این میان، دستور کار اصلی دولت و مجلس باید طراحی بسترهایی باشد که از فرصت بزرگ این نقدینگی سرگردان استفاده کند.
فرصتی که براساس آن بازار سرمایه بتواند در پروژه های بزرگ اقتصادی به ویژه با نگاه درآمدزایی ارزی و رشد بخش های مستعد درآمدزایی نظیر گردشگری نقش ایفا کند. ما همچنان با معضل تشنگی بخش عمده ای از فعالیت های اقتصادی به نقدینگی، همزمان با شکل گیری دریایی وسیع از نقدینگی مواجه هستیم.
این مهندسی و طراحی که بتواند نقدینگی را به بخش هایی که نیازمند نقدینگی است برساند، نیازمند طراحی روش هایی متنوع و در عین حال قابل استفاده برای توده مردم دارای حداقل سرمایه است. فرصتی که اکنون با جهش نرخ ارز برای رونق در برخی بخش ها ایجاد شده، فرصتی زودگذر است و اگر تدبیری برای رساندن نقدینگی به این بخش ها صورت نگیرد، حسرت این روزها و این فرصت ها را خواهیم خورد.
تنش بین ایران و آمریکا در حال افزایش است، راه مذاکره مسدود میشود و دیگر کسی نمیتواند تبعات افزایش تنشها را در آینده پیشبینی بکند. چون آینده اتفاق نیفتاده که قابل پیشبینی باشد. تنها میتوان حدس و گمانهایی در این رابطه زد که ارزش علمی ندارد. صدور ویزای رئیسجمهور و وزیر خارجه برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در اختیار آمریکا است و اگر آمریکا نخواهد، صادر نمیشود و ایران هم نمیتواند آمریکا را وادار به صدور ویزا کند.
سازمان ملل با اینکه یک نهاد بینالمللی است ولی قدرتش را ندارد و تنها میتواند به رفتار آمریکا اعتراض کند و حداکثر اینکه در محکومیت این عمل بیانیه صادر کند ولی نمیتواند به جای آمریکا ویزا صادر کند. اقدامی که به نظر میرسد مسبوق به سابقه است.
ایران هم تنها میتواند تبلیغات کند که آمریکا به رغم تعهدات بینالمللیاش از انجام وظیفهاش خودداری کرده و این کشور صلاحیت اینکه مقر سازمان ملل در آنجا باشد را ندارد. اقدامی که بیشتر در حوزه شرمندهسازی اخلاقی آمریکا است ولی به لحاظ حقوقی اقدام خاصی نمیتوان صورت داد.
ایران برای اینکه بتواند اثبات کند حمله به تاسیسات نفتی عربستان آرامکو از جانب این کشور نبوده، نیاز به ابزار دقیق فنی برای ارائه دارد تا رفع سوءتفاهم شود. از آن طرف آمریکاییها در منطقه حضور دارند، رادار و دستگاههای ماهوارهای قوی دارند که رویدادها را رصد میکنند.
آنها از نظر ابزاری دستشان بازتر است تا بتوانند برای اتهامی که میزنند، مستندسازی کنند. عربستان به عنوان کشور ذینفع میتواند درخواست یک کمیته تحقیق از شورای امنیت داشته باشد تا در مورد این حملات تحقیقات انجام دهد. اما ایران حتما با این درخواست مخالفت میکند درحالی که شورای امنیت میتواند در این مورد تصمیم بگیرد. درخواستی که ممکن است چین و روسیه با آن مخالفت کنند ولی احتمال دارد بقیه کشورها از آن حمایت کنند.
درحقیقت رفتار هیچکدام از مقامات هیچ یک از کشورها قابل پیشبینی نیست چون متغیرهای زیادی بر اتخاذ یک تصمیم تاثیر میگذارد و نمیتوانیم کلا منتفی یا قطعی بدانیم. درواقع بین قطعی بودن و محتمل بودن تنها میتواند یک نظریه، پیشبینی یا حدس و گمان باشد.
انگار اتفاقات هفت تپه را پخش مجدد کردهاند و قصه را یک بار از ابتدا دوباره میبینیم؛ فقط این بار لوکیشن ماجرا عوض شده است؛ این بار به جای خوزستان صدای کارگر را از اراک میشنوید و نام قصه هفت تپه نیست؛ هپکو است. اما قصه، قصه همان قصه است؛ تراژدی رئالی که کسی به نحوه آغازش توجه ندارد، اما برای نحوه پایانش همه سناریوی تخیلی میچینند، آن هم پس از پایان قصه! خصوصیسازیهای مسئلهدار، عدم نظارت بر نحوه مصرف ارز دولتی، عدم نظارت بر نحوه عملکرد تولیدکنندههای کلان، واردات بی رویه کالاهای تولید داخل و یا هر موضوع دیگر، فرقی ندارد؛ دولت در هر حال به وظیفهاش عمل نکرده است. عملکرد دولت، تولیدکننده را به ورشکستگی یا کلاهبرداری میرساند.
این آغاز ماجراست که در شلوغیهای سیاسی بعدی گم میشود. نتیجه آنکه کارگر حقوق نمیگیرد. دولت و مجلس و قوه قضائیه اعتنایی نمیکنند. کارگری که حتی برای نان شب خانوادهاش جیبش خالی است، ناگزیر اعتراض میکند. خانه کارگر در سکوت است و توجهی به اصلیترین وظیفهاش که پیگیری مطالبات صنفی کارگران و مطالبه حقوق از دست رفته آنان است، ندارد. رسانههای رسمی کمتر صدای گویای کارگر میشوند. صداوسیما هم که تکلیف روشنی دارد!
کارگری که میبیند صدای جیبهای خالیاش را کسی نمیشنود، اعتراضش را شدید میکند و صدایش را بلندتر. جایی که اماممان علی علیهالسلام میفرماید «فقر سبب نقصان دین و مشوش شدن عقل و جلب کینه میگردد.» آیا از کارگری که حقوقش عقب افتاده و موضوعش فقط فقر نیست و مورد ظلم و بی اعتنایی هم قرار گرفته، انتظار داریم که اعتراضاتش خیلی مدنی و آرام و روشنفکرانه و منطقی و از مسیر قانونی و مطابق ملاحظات برهه حساس کنونی پیش برود؟! صدایش را نمیخواهیم بشنویم، او هم جاده و راه آهن را میبندد تا فریاد دادخواهیاش شنیده شود.
این بار مجبور هستند صدای او را بشنوند، اما صدای بسته شدن جاده و راه آهن شنیده میشود و فریاد کارگری که میگوید به علت نداشتن پول خرید کوله پشتی به کودکش سیلی زده، در ازدحام مصلحتهای کذایی و منفعتهای قبیلهای گم میشود. اگر حقوق کارگر را بدهند، جاده هم باز میشود.
این قشر زحمتکش که باید قبل از خشک شدن عرقهایشان پول کارگریشان داده شود، همانها هستند که برای ما جاده و راه آهن ساختهاند و همه عمر با حقوقی کم، سربازان خدمتگزار میهن بودهاند. همانها که از قضا همیشه راهگشا بودهاند و برای راه بستن نیامدهاند. راه را آنانی بستهاند که ناکارآمدیشان کار را به راه بندان اعتراضی کارگران رسانده است.
اما باز هم مسئولانی که شب انتخابات و غیرانتخابات از لزوم شنیدن صدای مردم، سخنرانی به سخنرانی و میتینگ به میتینگ شعار و وعده میدهند، به میان کارگران نمیروند که از آنان دلجویی کنند و حداقل تلاش برای کم کردن بار روحی و روانی کارگر معترض را انجام دهند. در عوض با به صف کردن نیروهای انتظامی مقابل کارگران، میان دو قشر از مردم (کارگر و پلیس) تقابل خشن میسازند. دولتیها و مجلسیها و مدعی العمومها و خانه کارگریها در اتاقهایشان و پشت میزهایشان نشستهاند و ناجا و کارگران درگیر میشوند و بازداشتی و مصدومیت هم حاصل طبیعی درگیری است.
گرههای کور میزنیم با دندان روی گرهی که نه فقط به سادگی باز میشد که اصلاً میشد که ایجاد نشود! آن کارخانهای که امروز کارگران حقوق نگرفتهاش فریاد تظلمشان بلند است، تا دیروز یکی از پررونقترین واحدهای تولیدی کشور بود. رسانههای ضدانقلاب که دنبال سوریهسازی از ایران ما هستند، صدای کارگر زخمی یا بازداشتی میشوند.
کارگر ضدانقلاب نیست، اما قرار هم نیست تا ابد فریب ژست دلسوزی ضدانقلاب را میان شنیده نشدن فریاد اعتراضش در داخل نخورد! حالا کارگر و ناجا که هیچ، مردم را هم دو دسته کردهایم؛ یکی سرباز ناجا را وحشی مینامد، یکی کارگر معترض را ضدانقلاب؛ گره روی گره! کم کم همان دولتیها و مجلسیها هم که تاکنون ساکت بودند، سر از پنجره بیرون میآورند و از لزوم شناخت دشمن و نخوردن فریب ضدانقلاب و یا ضرورت شنیدن صدای اعتراض مردم و عدم درگیری فیزیکی با معترضان، مهملات سیاسی میبافند. کارگر، اما همچنان حقوق ندارد و این قصه تکراری میرود تا جایی دیگر دوباره پخش مجدد شود.
۱- در حکمرانی کمتر ارزشی، همترازِ پاسخگویی وجود دارد. یک ساختار هرقدر پاسخگو باشد همانقدر مشروعیت دارد. پاسخگویی، هم متضمنِ «حکمرانی خوب» است و هم ضامنِ مشروعیت تصمیمها است. پاسخگویی، تعریف واحدی ندارد. بسته به مختصات تکنولوژی ارتباطی و آگاهی از ساحتهای قدرت در جامعه، پاسخگویی در یک الهیات سیاسی معنا میشود. از همین روی، این مفهومِ مهم در حکمرانی، در هر دوره ای در معنا و صورت خاصی متعین شده است.
اکنون باتوجه به توسعه حوزه شفافیت، الهیات سیاسی جدیدی پیرامون مفهومِ پاسخگویی شکل گرفته است. جامعه، اکنون دیگر به این سطح از پاسخگویی قانع نیستند. سطح پاسخگویی و درجه شفافیت باید با هم نسبت داشته باشند.
۲- امروز شفافیت به یک مطالبه عمومی تبدیل شده است. جامعه میخواهد نسبت به فرآیندهای تصمیمگیری اطلاعِ واثقتر و دقیقتری داشته باشد. البته شفافیتی مراد مردم است که در پرتوِ پاسخگویی ایجاد شود. اگر یک نهاد پاسخگو نباشد اصلاً شفافیت در موردِ آن چندان معنایی ندارد. لذا این مطالبه شفافیت، به معنای تجدیدنظر در الهیات سیاسی و توسعه مفهوم پاسخگویی هم به حساب میآید.
۳- اگر بخواهیم دقیقتر حرف بزنیم، به جز ملاحظه پاسخگویی، شفافیت یک قیدِ دیگر نیز دارد. ما باید دقیقاً بدانیم کجا را باید شفاف کنیم، یعنی کدام نقطه بلاخیز و فسادخیز در قدرت وجود دارد. به عبارتی باید بدانیم شفافیت با مانیتور کردنِ کدام بُرش از زیست سیاسی سیاستمداران و فرآیندهای نهادها ایجاد خواهد شد؟ به طور مثال، دانستنِ مسیرهای درآمدی یک سیاستمدار بیشتر به کارِ شفافیت میآید تا مبلغِ حسابِ بانکیِ او. و یا دانستنِ منابعِ تغذیه اطلاعاتی نمایندگان معنای دقیقتری از شفافیت است تا اطلاع از آرای آنان!
۴- برای جامعه یک علامت سوال بزرگ وجود دارد که چرا باوجود این همه بگیروببند و اقدامات پلیسی در حوزه فساد، از آمار فساد چیزی کاسته نمیشود؟ من معتقدم باید جای دوربینها را عوض کرد. دوربینها فقط یک فاسد را رصد میکنند اما نسبت به فرآیندهای فسادپرور بیتفاوتند.
امروز شفافیت را به این تنزل دادهاند که بدانیم «ب ز» همان بابک زنجانی است و یا فلان واردکننده متخلف، نسبت فامیلی با یک مسئول دارد. این کارها اگر هم معنایی از شفافیت باشند، خفیفترین و کمخاصیتترین معنای آن است. به جای اسم بابک زنجانی یا نسبت فلان بازرگانِ متخلف با فلان وزیر، باید روشن و شفاف شود که چه کسی و با چه فرآیندی برای این تخلفها امضای طلایی تعریف کرده است؟!
۵- شفافیت، یک مفهومِ مشکک است. میتوان از شفافیتِ کم و یا زیاد سراغ گرفت و ازدیادِ آن فضیلت است. شفاف شدنِ آرای نمایندگان، اگر فضیلت است که هست، شفاف شدنِ اهداف تبلیغاتی طرحکنندگانِ آن در برههای خاص، فضیلت بیشتری دارد. اینکه روشن کنیم یک واعظِ که علیه نمایندگان فحاشی میکند و از تریبونهای عمومی که با پول ملت اداره میشوند استفاده میکند، اطلاع دقیقی از احوال مملکت و موضوعی که در مورد آن درشتی و زشتی منتشر میکند ندارد، بخشی از شفافیت است.
۶- دانستن رای نمایندگان مجلس کمترین حق موکلان است. اما بازی سیاسی با آن، یک نامردی سیاسی است. برخی اگر واقعاً به شفافیت اعتقاد دارند نباید نسبت به شفافسازیِ ما حساس باشند! ما گفتهایم که شفافیت آرای نمایندگان کوچکترین جزء یک کلِ مبارک است.
چرا به آن کل اعتنایی نمیشود؟ چرا آب شفافیت را به همه لانهها نریزیم تا کرمهای فساد بیرون بیایند؟ این سخنِ بدیهی چرا اینقدر بر کسی مثل آقای رائفیپور گران میآید؟ نگران روشن شدنِ چه چیزی هستند که اینچنین دستپاچه حمله میکنند؟ انشاءالله با همراهی همه همکاران این طرح تصویب خواهد شد؛ اما صداقتِ واعظانِ خودشیفته زمانی مشخص میشود که ببینیم با شفافیتهای بیشتر همراهی خواهند کرد یا نه؟ آیا اینان به قانون گردش آزاد اطلاعات تن خواهند داد یا نه؟ آیا اینان مدافعِ آزادی پس از بیان(که شرطِ تحققِ شفافیت است) خواهند شد یا نه؟
سال گذشته آمریکاییها تابستانی داغ برای ایران تدارک دیده و در رؤیای براندازی غوطهور بودند ولی امسال همهچیز برایشان وارونه شده است. نفتکشهایی بهشکلی مبهم از رده خارج شده و پهپاد فوقپیشرفتهای از آسمان به زیر کشیده میشود، پالایشگاهها و فرودگاههایی زیر آماج حملات یمنیها فرسوده و نابود شده و قدرت روزافزون حزبالله در روز روشن گشتیهای صهیونیستی را منهدم میکند.
اینها را باید در کنار «هل من مبارز»طلبیهایی گذاشت که از کرانههای مدیترانه تا جنوب دریایسرخ و غرب شبهقاره به گوش میرسد و در واقع، آرزوی خاورمیانه بزرگ را محقق کرده است. جبهه بینالمللی مقاومت در حال قدرتنماییهای متنوع و متعددی است که همگیشان فقط چهره نظامی ندارد.
ماه بعد بزرگترین رویداد تمدنی این منطقه رخ میدهد: راهپیمایی عظیم اربعین که کاملاً بنیهای فرهنگی و عقیدتی دارد. این را باید در کنار انتشار آگاهی در اقصی نقاط عالم دید که حتی زیر گوش آمریکا (در ونزوئلا) هم، همه چشمانشان را به جبهه مقاومت دوختهاند.
با آنکه تابستان 98 رو به پایان است ولی خبر از نظم تازهای میدهد؛ نظمی که در آن ایران و آمریکا دو بار در ابتدا و انتهایش به لبه تیز و سخت تماس رسیدهاند و ایران فعال بوده و آمریکا منفعل شده است. اینها همه نشانههای گذشتن از پیچ تاریخی وعده دادهشده است.
ارسال نظرات