سالهای دوری نگذشته، آن زمان که با سریالهای خانوادگی تلویزیون، شبهای بلند زمستان را گرم کرده و یا در خنکای ایوان حیاطمان، شبهای کوتاه تابستانی را جلوی تلویزیون سپری میکردیم.
پایگاه رهنما :
سالهای دوری نگذشته، آن زمان که با سریالهای خانوادگی تلویزیون، شبهای بلند زمستان را گرم کرده و یا در خنکای ایوان حیاطمان، شبهای کوتاه تابستانی را جلوی تلویزیون سپری میکردیم. سریالهایی که یک هفته چشمانتظارمان میگذاشتند تا قسمت جدیدش را دنبال کنیم، آن زمان نه گوشی همراهی بود و نه فضای مجازی که افراد خانواده را به خود مشغول کند، بنابراین خانوادگی به تماشای سریالهای خانوادگی مینشستیم و اتفاقاً نهتنها لحظات خوشی را در کنار هم سپری میکردیم، بلکه چیزهای زیادی را هم از سریالها میآموختیم، مانند سریال «همسران» و یا «خانه سبز». سریالهایی که نشاط و زندگی را به خانوادهها هدیه میدادند. البته این مختص سالهای دور نیست، چراکه سریالها هنوز هم پای ثابت جمعهای خانوادگی هستند و علیرغم وجود فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای، اما همچنان میتوانند مانند گذشته جایگاه خود را در میان مخاطبان رسانه ملی حفظ کنند، بهشرط آنکه به همان شیرینی، جذابی و آموزندگی سریالهای گذشته باشند، اما متأسفانه هر از گاهی سریالهایی از رسانه ملی پخش میشود که در آنها نه از آن شادی و نشاط و امید به زندگی خبری هست و نه میتواند مانند آثار گذشته در ذهنها ماندگار شود، زیرا چیز زیادی برای یاد دادن ندارد؛ بنابراین خیلی زود نیز از ذهنها پاک میشود بهطوریکه هنوز هم بعد از گذشت سالها، سریال خانوادگی خاصی نبوده است که بتواند آنچنان موردتوجه مخاطب قرار بگیرد که با آثاری همچون «خانه سبز» قابلرقابت باشد، دلیلش همان آموزشها و نشاطی بود که در قالب سریال باعث سرزندگی خانوادههای ایرانی میشد. سریال باید علاوه بر جنبه سرگرمکننده تا حد زیادی نیز آموزنده باشد، زیرا نگاه ما به صداوسیما به گفته بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره)، مانند یک دانشگاه است و هر سریال و یا برنامه آن باید بهمثابه درسی باشد تا بتواند نکات جدیدی را به مخاطب بیاموزد. مدتی قبل سریالی با عنوان «بوی باران» از رسانه ملی پخش شد و چیزی در حدود ۳۲۰۰ دقیقه از کنداکتور شبهای تابستان شبکه اول سیما را به خود اختصاص داد، سریالی که تلاش کرده بود تا مسائل مهمی از قبیل: پولشویی و مفاسد ناشی از قاچاق سازمانیافته مواد مخدر را به تصویر بکشد، از مشکلات مهاجرین افغانستانی در ایران تا مشکلات برخی خانوادههای ایرانی که دچار چالشهای بسیاری شدهاند و این تلاش را میتوان از خوبیهای این سریال دانست، اما به نظر میرسد که در به تصویر کشیدن سیاهیها و تلخیها زیادهروی کرد و هیچگونه روزنه تنفسی برای مخاطب باقی نگذاشت! در این سریال جامعه ایرانی، جامعهای سیاه و خانوادههای نقشآفرین در سریال نیز همگی خانوادههایی ازهمگسیخته ترسیم شدند، تنها یک خانواده در آرامش زندگی میکرد که آنیک نفر هم طعمه دردهای همین جامعه شد؛ جامعهای نخبهکش که «سهیل» شوهر «ترانه» را در خود هضم کرد و خانوادهاش را که برایش هزاران امید داشتند، داغدار مرگش کرد! اما آیا این واقعیت جامعه ایرانی است؟! اگر اینگونه است که وای به حالمان، اما بااینحال باز هم نمیتوان برای چنین داستانهایی توجیه خوبی داشت، زیرا حتی اگر جامعه هم به این سیاهی باشد که مطمئناً نیست، آیا ساخت چنین سریالی به بهبود شرایطش کمک خواهد کرد؟ و یا باید فیلمنامههایی نوشت که با تزریق امید به خانوادههای ایرانی درد را بهبود ببخشند.
اصولاً ساخت چنین سریالهایی اشتباه محض است، چراکه جز سیاهی چیزی را به جامعه تزریق نمیکند، البته نشان دادن سیاهی تنها نقد بر این فیلم نیست بلکه در «بوی باران» فداکاری امری کاملاً بینتیجه معرفی میشود، خواهری که برای نجات برادرش از زندان خودش را به آب و آنش میزند، اما در نهایت همسرش را از دست میدهد و این در حالی است که برادر ترانه، راه گذشته را ادامه میدهد و به دنبال پولشویی میرود!
«بوی باران» سریالی معمایی و خانوادگی بود که در ابتدا نیز در جذب مخاطب موفق عمل کرد، اما پس از گذشت چند قسمت، نقدهای زیادی به آن وارد شد و همین نقدها نیز باعث شد تا حدی برخی مخاطبان از ادامه تماشای سریال منصرف شده و یا نگاهی مانند گذشته به آن نداشته باشند. سریال خانوادگی قبل از هرچیز باید بتواند امید را به خانوادهها تزریق کند و این منافاتی با نشان دادن مشکلات جامعه نخواهد داشت. میتوان مشکلات را نشان داد، اما پایان تلاش را نیز امری امیدبخش معرفی کرد، چیزی که با مرگ سهیل، مرگ برهان، زندان رفتن دوباره برادرِ ترانه و سروسامان نگرفتن خانوادهها، در «بوی باران» اتفاق نیفتاد و تنها روایتی از سیاهیهای جامعه به تصویر کشیده شد، بینتیجه و بیهدف!
ارسال نظرات