به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
به نسیم خنکی میماند که در گرمای سوزان کوره، به صورت آهنگر نشیند. به آب گوارایی میماند که بر جگری تفتیده و تشنه بنوشانند. یا به آب سردی که بر تن گرمازدهای رو به مرگ میریزند یا به غذای لذیذی که به کودکی گرسنه و خجول بخورانند و یا به مژده بخشایشی که به منتظر قصاص بدهند. یا به شادی کشاورزان به هنگام باران دلخواهشان میماند یا شادی صیادانی که بعد از مدتها، تور خود را پر صید و ماهی میبینند.
به جانپناهی میماند که توفانزدگان، خود را به آن میرسانند. به صدای امدادگری که گرفتارانِ زیر آوار میشنوند. به خانهای امن میماند که گرفتار گلهای گرگ، خود را به آن میرساند. به دستان پرزور پدری میماند که طفل خود را از دهان سگ هار میرباید. به شادی بچه یتیمی که از جوانمردی، هدیهای میگیرد و به ذوق کودکی گمشده که بعد از ساعتها دوری و گریه و زاری مادر خود را در شلوغی بازار مییابد.
به لبخند کودک یتیمی میماند که خواب پدر را میبیند. به وصال عاشقی میماند که سالها از معشوق خود ناز و دوری دیده. اصلاً به هر خبر خوشی میماند که در سیل غصهها و مصیبتها میرسد. به شادی مؤمنین جنگ احزاب میماند که علی را تکبیرگویان بر سینه ابن عبدود میبینند.
از اینها که آوردیم بهتر و بیشترش را میتوان در ماه رمضان دید. ماهی که به غایت، پربرکت است و پررحمت و برای چشمانتظاران، ماه مغفرت. فقط بندگان خوب خدا میدانند که چه جواهری است این ماه. و فقط آنها میدانند چه داغی است، رفتن آن.
گویی خدا تحفه خود را بعد از دو ماه باشکوه رجب و شعبان گذاشته تا هم مردمان آماده ضیافت شوند و تطهیر کنند و جامه بندگی نو کنند و هم اینکه بال و پر خود را آماده پرواز کنند و تا میخواهند و میتوانند، در آسمان بندگی و عبودیت اوج بگیرند و حظ ببرند.
رجب و شعبان برای خبر کردن مردم است که مبادا غافل باشند و در میهمانی عظیم الهی غفلتزده و خوابآلوده باشند. گویی آنچه نویسندگان و هنرمندان و سینماگرانِ فهمیده، از مهمانیهای مجلل و رؤیایی پادشاهان تصویر کردهاند، ترجمانشان از مفاهیم ماه رمضان بوده است. یک آیه تکجملهای که بخوانی، انگار ختم قرآن کردهای.
یک استغفار، یک نیکی، یک مهربانی را با کرور کرور خوبی جواب میدهند. یک شب اگر بیدار بمانی، هزار ماه جایزه میدهند. فقط در اینجاست که یک شب برابر است با سی هزار شب. دیگر خودت حساب کن که در این شب اگر هزار بخواهی چه میدهندت؟
چه کنم که نوشتن و خواندن این قطره از اقیانوس، تنها برایمان تحسری دارد و آهی سوزان که از گذشتن این ماه عزیز بر دل مینشیند. این قصه غصه دوری رفیقی است که رفیقانش در غم رفتنش ماتم گرفتهاند. کدام عاقل است که در رفتن آن نگرید و بیتاب نباشد. ماه مهربان خدا میرود رفیقان چه کنیم؟ گویی دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را.
پس از یک ماه انس با سحر و افطار و ناز کردن برای خدا، خبر آوردهاند که سفره جمع میشود و دوباره ما میمانیم و تکرارهای بیهوده و روزمرگی و شیطان. و نعوذ بالله منالشیطان الرجیم. سال عاشقان دو ماه دارد که در آن دو ماه واله و شیدا میشوند و از این یکی به عشق دیگری میگذرند و آن یکی را به امید بعدی از سر میگذرانند و هر روز چشمانتظارند. گویی انتظار، رفیق همیشگی بندگان خداست.
عاشقان، با محرم حسین، نفس میگیرند و در ماه رمضان، نفس راحت میکشند. راستش را بخواهید، حتماً از روضه حسین به روزه برای خدا راه و ارتباطی هست. روضه حسین، روح را صیقل میدهد و روزه جسم و جان را. و در رساله عاشقی، هردو از مطهِّراتاند. پاکند و پاک میکنند و بالا میبرند.
روزهای پایانی ماه رمضان که نفسهای مشتاقانش از غصه به شماره میافتد، با یاد عرفه حسین و چون «بوی پیراهن خونین کسی» از میان ماههای بعدش میآید، زنده میشوند و گرنه فراق از ماه رمضان غیرممکن است و دوری از روضه حسین هم ناممکن.
اصلاً ماه رمضان ناز دارد و دلبری میخواهد. مهمان میشوی و غرق در نور و سرور میشوی و با ملائک همنشین میشوی و از شیطان دور میشوی. ولی، باید اندرون از طعام خالی داریم تا در آن نور معرفت بینیم. آنها که شیرینی ماه رمضان را نچشیدهاند، باید ذائقه را معالجه کنند وگرنه گرسنگی روزهداری و خویشتنداری این ماه، ناز کشیدن است.
شاید خدا میخواهد به خودِ ما بفهماند که چقدر دوستش داریم و حاضریم برای رسیدن به پیروزی و عبور از دشمن حربی، برای چند ساعت میتوانیم از چرب و شیرین بگذریم یا نه؟ در ادعای بندگی صادقیم یا نه؟ اهل حرفیم یا عمل؟ حاضریم برای خدا موقتاً برخی از بهرهمندیهامان را کم کنیم یا نه؟ اینها همگی واقعیاتی است که به آدم بودنمان کمک میکند.
داستان سپاه طالوت میتواند روشنگر حکمتی از حکمتهای روزه باشد. وقتی که گفت خدا شما را به وسیله رودخانهای خواهد آزمود و هرکس نخورد یا به اندازه کف دستی بخورد از من است وگرنه از من نیست «مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهًًْ بِیَدِه »۱. و همانها که نخوردند یا کم خوردند پیروز شدند. همان گروه اندکی که به اذن خدا بر گروه بسیار پیروز شدند.
و طبق روایت خدا فرموده «الصَّوْم لِی و أَنا أَجْزی بِه»، روزه برای من است و خودم پاداشش هستم، و همین یعنی همه چیز و همه چیز در اطاعت از خداست. و روزه شاید تنها عبادتی باشد که به شدت در خود، تشبه به خدا دارد و به دور از اغیارست. آنکه در خفی و جلی از خدا شرم و حیا دارد و خویشتندار است به یقین میتواند بنده مخلصی باشد که قیمتی است.
رفیق خوبم، معامله نقد در برابر نسیه، فقط با خدا خوب است که حرفش حرف است و قولش محکم و چه کسی راستگوتر از اوست. و این همه مردم مسلمان که با روزهداری، خویشتنداری میکنند، نقد دنیا را به نسیه آخرت دادهاند.
یعنی به خدا اعتماد محض دارند و عبد اویند و ندیده خداخواهند و اطاعت از امر خدای نادیده را بر نعمت دیدنی ترجیح میدهند. و این همان دلبری با خداست که گفتم و باید گفت که مهمترین فصل دلبری ماه رمضانی است که سایهاش کمکم از سرمان میرود و بعد از آن ماه محرم است که ماه دلدادگی است. بگذار دنیای شیطانزده، هرچه میتواند در شیپور رسانههای دجالهوارش بدمد و بد بگوید. خدایا ما برای تو روزه گرفتهایم و برای تو افطار کردهایم و این ماه مبارک تو بود که ما را به تو رساند و پای سفرهات نشاند.
و حالا که کمکم هلال ماه نو پیدا میشود، دل ما غرق غصه است و چون کودکی که به شیر مادر انس گرفته، بندگان خدا هم به این ماه انس گرفتهاند. ای ماه خوب خدا! چگونه رفتنت را تحمل کنیم و دوریات را باور کنیم و چگونه دلهای بیتابمان که اسیر اکرام و اِنعام و برکت توست را آرام و اشکهامان را رام چشمها کنیم. ما که از جور ظالمان و غربت ایام به تو پناه آورده بودیم و تو آرامشبخش تنهاییهایمان بودی. مثل آغوش مهربان مادران برای کودکانِ ترسانشان، برایمان امن و امان بودی و با ضربان اذانهایت، ضربان زندگیمان تنظیم شده بود.
بیتو همنشین دلشورهایم و ماتمزدگان روزگار تنهایی. در این روزگار وانفسا و با شیطانی که از غل و زنجیر آزاد میشود، ما را به که میسپاری و کجا رهامان میکنی؟ ما که بر سفره بیابتدا و بیانتهایی که خدای کریمان گسترانیده و کریمان رمضانی مهماننوازان آنند و ما از اکرام و اطعام امالمؤمنین خدیجه کبری تا حسن مجتبی و علی مرتضی عادت به ریزهخواری کرده بودیم را چگونه از سفره بلند میکنی؟ اگر شوق عید بخشایش فطر نبود و مژدهای که خدا برای عفو عمومی داده است، رفتنت تحملناشدنی بود. از خدای تو میخواهیم که دستمان را که از تو کوتاه شد، به دست محرمِ و کشتی نجات حسین برساند که غرقه نگردیم. که اماممان گفت، زندگی اسلام از محرم است و صدالبته زندگی مسلمانان.
امسال عطر فطر را از عطر حرم امام و پیر جماران استشمام میکنیم. حتماً حکمتی ذوقی، نهفته دارد که باید جست. آنکه احیاگر اسلام در عصر جاهلیت مدرن و بیدارگر انسانهای خفته دربند شیطان بود و ما را با اسلام ناب آشنا نمود، بهترین نمونه نامآشنایی است که به ما میآموزد انسانها میتوانند تا مرزهای عصمت و بندگی پیش روند و خود را برسانند و پیامبرانه زیستن را تجربه کنند. میتوانند فرزند رمضان باشند و عبد صالح و خالص خدا. مثل خمینی روح خدا که تقوای خدا پیشه کرد و توفیق برقراری حکومت اسلامی یافت و راه را نشان گمراهان داد و امام متقین شد. آنکه سر به شیاطین جن و انس فرونیاورد و سربلند دوران غیبت شد و نماد مبارزه برای خدا و قیام لله. و آنکه حجت ما بر بندگی خدا شد و ما را با حیات طیبه آشنا کرد.
او، هم روزه را برای خدا میدانست و هم سپری کردن روزگار را. قدرشناسی سفرهنشینان کریمان، اینگونه است که سفره کریمانه انقلاب را مدیون مجاهدت امام راحل بدانیم و مقلدان او و نمکدان نمکی که خوردهایم را نشکنیم. مسئولی که خود را خادم ملت میداند و ملتی که خود را در انتخاب صحیح سرنوشت کشورش مسئول میداند، حتماً میداند که حرمت سفره یعنی چه و نمکشناسی کدام است و حساب و کتابی که برپا خواهد شد چگونه است که فرمود: آنجا ولایت و حکمفرمایی خاصّ خداست که به حقّ فرمان دهد و بهترین اجر ثواب و عاقبت نیکو را هم عطا کند.
شاید با قاطعیت بتوان گفت که در یک قرن گذشته و از زمان سقوط امپراطوری عثمانی، جهان عرب هیچگاه و تا این حد مصیبتزده و به لحاظ سیاسی زبون و خوار نبوده است. این خواست خدا بود که ملک سلمان پادشاه سعودی، هنگام افتتاح نشست اخیر سران عرب در توصیف این نشست به جای بیان القمه الطارئه یا همان نشست اضطراری، آن را به درستی القمه الطارقه یا نشست مصیبت و بدبختی معرفی کرد.
هرچند از این نشستها آبی برای عربستان گرم نمیشود، چون همزمان سه نشست کشورهای اسلامی، عربی و خلیج فارس را تشکیل دادهاند که بیمعنا است. زیرا نشان میدهد که دنبال کار تبلیغاتی هستند ولی بهتر بود که به جای این نشستها با امریکا و اسرائیل نشست مشترکی تشکیل میدادند که واقعیتر است. البته آنان هم نیاز به نشست با سعودیها ندارند چون آنان دستور داده و اینها انجام میدهند.
جهان عرب نه تنها در سطح اجتماع دچار بحران جدی است، بلکه در سطح دولتها و کشورهای عربی و بالاخره در سطح اتحادیه عرب نیز دچار مشکلات عدیدهای است. در یک قرن اخیر، کسی به یاد ندارد که حداقل ۴ کشور عربی به حدی دچار تنشهای عمیق داخلی باشند که برای سالهای متمادی دچار جنگ داخلی شده باشند.
جهان عرب به یاد ندارد که تا این حد خوار و ذلیل در برابر اوامر امریکا و اسرائیل باشد. هیچگاه تا این حد ایالات متحده به تحقیر رهبران عربی بویژه عربستانی، گستاخ نبوده است و هیچگاه نیز این حکام تا این حد منفعل و خاضع پذیرای این تحقیرها نبودهاند.
امروز تعداد مردم عربی که به دست حکومتهای عربی کشته شدهاند به مراتب بارها و بارها بیشتر از فلسطینیهایی است که به دست اسرائیل کشته میشوند.
فشارهایی که عربستان به مردم یمن وارد میکند، اگر بیشتر از محاصره و فشار اسرائیل بر مردم غزه نباشد، قطعاً کمتر نیست. هیچگاه چون امروز مسأله فلسطین و اسرائیل به عنوان یک مسأله حاشیهای برای حکومتهای عربی مطرح نبودهاند. هیچگاه چون امروز جهان عرب به یک دو قطبی شدید فقیر و غنی تقسیم نشده بود.
هیچگاه چون امروز تا این حد افراطگرایی مذهبی در جهان عرب ریشه ندوانده بود. ریشه آن نیز ناشی از واکنش زشت رهبران جهان عرب به تحقیرهای ایالات متحده است. بنابراین طبیعی است که نشست آنان با عنوان نشست بدبختی و نکبت معرفی شود.
مشکل اصلی جهان عرب این است که عربستان و امارات متحده عربی تبدیل به محور این جهان شدهاند. قدرت اینها نیز فقط براساس پول است و گمان میکنند هر کاری را با پول میتوان انجام داد. ایالات متحده صدها میلیارد دلار آنان را دوشید ولی هنگامی که انتظار حمایت از امریکا را داشتند، متوجه شدند که ایالات متحده همراهی نمیکند.
اینجا بود که وزیر مشاور امارات متحده از سکوت امریکا گلایه کرد! و اکنون به طرز مسخرهای و به تقلید از ترامپ برای بهبود روابط خودشان با ایران شرط تعیین میکند و شماره تلفن میدهد!
آنان حتی همین همراهیهای تبلیغاتی در نشستهای بیخاصیت را با هزینههای مالی فراوان و هدیههای بیحساب به رهبران کشورها تشکیل میدهند، که یک نمونهاش رشوه ۸۰۰ میلیون دلاری به نخستوزیر برکنار شده مالزی بود.
ولی غافل از این هستند که این رهبران هنگامی که هدایا را گرفتند و به کشورشان رفتند احساس میکنند انجام وظیفه کردهاند و باید به فکر منافع کشورشان باشند؛ منافعی که در تعارض با ایران تأمین نمیشود. عربستان و دیگر کشورهای همسو با آن اکنون وجهالمصالحه طرح امریکایی اسرائیلی معامله قرن شدهاند. طرحی که پیش از به دنیا آمدن در رَحِم سیاست کاخ سفید سِقط شده است.
رویکردهای جدید دولت در حوزه مسکن، ۱۸۰ درجه با فضای خبری چند ماه گذشته متفاوت است. طبق اخبار چند روز اخیر که در روزهای آینده تکمیل میشود، دولت قرار است در طرحی دو ساله، ۴۰۰ هزار مسکن را با مدلی شامل واگذاری زمینهای دولتی، به کارگیری سرمایهها و توان ساخت بخش خصوصی و نیز ارائه تسهیلاتی در حوزه ساخت که قابل انتقال به خریداران نیز است، تامین کند. این طرح در شرایطی قرار است به اجرا درآید که اقتصاد کشور در سالهای اخیر تجربه دو دوره رویکرد نسبتاً متضاد در سیاست گذاری مسکن را پیش روی خود دارد.
در دوره اول و دولت دهم، این وزارتخانه طرح مسکن مهر را با اختصاص ۴۵ هزار میلیارد تومان از منابع بانک مرکزی اجرا کرد که این طرح در دولت یازدهم یکی از مقصران اصلی تورم ۳۰ تا ۴۰ درصدی شناخته و تکمیل آن عقیم نگه داشته شد. اما در دوره دوم و دولت یازدهم این رویه معکوس شد و در شرایطی که رشد پایه پولی دولت یک تابو به شمار میآمد، مداخله دولت مانند طرح مسکن مهر در بازار مسکن به صفر رسید و دولت با تاسیس صندوق مسکن یکم، تامین منابع در حوزه مسکن را کلاً به پساندازهای مردم محول کرد. با این حال این رویه نیز با افزایش تورم و قیمت مسکن در سال گذشته، حاصلی جز نا امیدی قشرهای پایینتر از خانه دار شدن نداشت.
بدین ترتیب به نظر میرسد تیم مدیریتی وزارت راه که چند ماه از حضورش در این وزارتخانه نمیگذرد، با عبرت گرفتن از نقاط قوت و ضعف دو دوره سیاست متضاد در حوزه مسکن، مجدد به مداخله در بازار مسکن، اما این بار به صورت هدفمند رو آورده است. در این باره، نکات زیر قابل توجه به نظر میرسد:
۱- عبور دادن سیاست رونق بخشی به مسکن از مسیر افزایش عرضه و نیز استفاده از زمینهای رایگان دولتی برای ساخت مسکن قشرهای کم درآمد، نقطه قوتی برای این طرح محسوب میشود. زیرا در دوره پیشین همگان شاهد آن بودند که محدود کردن سیاستهای مسکن به بازار فعلی، نتیجهای جز جاماندن قشرهای متوسط و ضعیف از بازار مسکن نداشت.
۲- اتکای حداکثری به منابع بخش خصوصی در این طرح قابل توجه است. اظهارات طاهرخانی، مدیرعامل شرکت عمران شهرهای جدید نشان میدهد که این طرح در حالی با ابعاد هزار میلیارد تومان کلنگ زنی شده که قرار است طبق مدل تامین مالی تعریف شده، ۸۰۰ میلیارد تومان آن توسط بخش خصوصی عرضه شود. اظهارات وزیر راه مبنی بر استفاده از روشهای تامین مالی جدید مانند سهام پروژه برای پروژههای وزارت راه از جمله بسته رونق مسکن، موضوع جدیدی است که میتوان به تامین مالی این طرح، ضمن هدایت نقدینگی در اقتصاد ایران امیدوار بود.
۳- محدود نکردن این طرح در شهرهای موجود و در عین حال تاکید بر تخطی نکردن از طرحهای هادی و جامع مسکن، نکته مثبت دیگری است که نشان میدهد این طرح از یک سو محصور در شهرهای کنونی نشده و در عین حال، به طرحهای آینده نگر نظام شهرسازی کشور پایبند است.
۴- توجه همزمان به بازار اجاره بهای مسکن نیز نکته مثبت دیگری است که به عنوان بازار موازی مسکن میتواند در سامان دهی وضع موجود و رفع دغدغه خانوارها موثر باشد.
با این حال اگر چه این طرح روی کاغذ قابل قبول مینماید اما باید توجه داشت که هرگونه مداخله هدفمند دولت در اقتصاد از جمله بازار مسکن، نیازمند اطلاعات دقیق و پوشش منافذ رانت و ناکارایی ناشی از حضور دولت است. به عنوان مثال، اطمینان از اثربخشی این طرح در قبال جامعه هدف تعریف شده شامل قشرهای متوسط و ضعیف ضروری است تا این سیاست، مجدد به عرصهای برای دلالی مسکن تبدیل نشود.
در گام بعدی اینکه آیا طرحهای تعریف شده، آن قدر جذابیت دارند که بخش خصوصی واقعاً به سرمایه گذاری در آن متمایل شود و متقاضی نیز برای آن قدم پیش گذارد، نیاز به بررسی دقیق دارد تا به سرنوشت مسکنهای مهر خالی (تا همین اواخر) تبدیل نشوند. تعیین تکلیف حدود ۳۶۰ هزار متقاضی مسکن یکم که در شرایط جدید راه پس و پیش زیادی برایشان باقی نمانده نیز در اعتمادسازی برای هر نوع سیاست از جمله طرح جدید مسکن، موثر واقع میشود.
قبل از اینکه وارد طرح تقلب و دادگاه خاتمی شوم، لازم میدانم مقدمهای را بیان کنم که برای اصلاحطلبان به عنوان یک جریان سیاسی میتواند سودمند باشد. دیروز در بالای صفحه یک روزنامه سازندگی این عبارت از صادق خرازی نقش بسته بود که «خردمندان اصلاحات نیروهای مسئلهدار اصلاحطلب را حذف کنند.» نگارنده نیز که ذرهای تعلق جناحی در خود حس نمیکنم بارها میپرسم چرا ۲۰، ۱۰ نفر اینقدر برای جریان اصلاحات هزینه میسازند؟ چرا چهره جریان را چنان مخدوش کردهاند که نمیدانیم اصلاحات یک جریان اعتراضی است یا سیاسی؟ یک جریان روشنفکری است یا سیاستورز؟ یک جریان اپوزیسیون همتراز نهضت آزادی است یا درون نظام؟ در نظام است یا بر نظام؟ راه امام را میرود یا راه عقل خودبنیاد خویش را؟ و چرا فحول این جریان حاضر به زلال کردن آب خروجی چشمه خویش نیستند؟ نمونه آن مواجهه با ماجرای نجفی است که جهانگیری سیر تا پیاز آن را در حوزه اخلاقی میداند، اما چطور به یک مظلوم گرفتار آمده در تور نهادهای امنیتی تبدیل شد و آنان که پشت پرده گسترده اخلاقی آن را میدانند، نپرسیدند چرا جریان اصلاحات بر شهرداری وی تأکید کرد و شورای شهر به آن رأی داد؟ و چرا حالا هم باید هزینه پرداخت کنند؟
اما درباره مدعای تقلب اصلاح طلبان (همان اقلیت) طوری با دادگاه خاتمی مواجه شدند که گویی ۱۰ سال است اسناد را مهر و موم کردهاند و از نشر آن حیا میکنند و اکنون همه ادعای خود را پشت عدم نشر رسانهای دادگاه آوردهاند که القای حقانیت کنند. دادگاه که هیچ، چرا در ۱۰ سال گذشته چنین ادعایی را نداشتید؟ چرا اسناد را به حسین باستانی در بیبیسی ندادید تا آن گزارش آبکی را چند ماه پیش در تأیید سخنان محمدرضا خاتمی منتشر نکند؟
منطق طرح تقلب را چندین بار نوشته و کتاب آن را نیز منتشر نمودهام، اما یک بار دیگر به آن میپردازم.
۱- سؤال اول این است که مگر تقلب از فردای نتیجه انتخابات (۲۳ خرداد ۱۳۸۸) طرح شده است که بگوییم اشتباه میکنند یا دچار سوءظن شدهاند و باید آنان را توجیه کرد؟ تقلب از زمستان ۱۳۸۷ طراحی شد و رهبری در عید نوروز در مشهد اعتراض کردند، اما وقعی نهاده نشد، سپس آن را به شعار «اگه تقلب بشه ایران قیامت میشه / اگه تقلب نشه، موسوی برنده میشه» تبدیل کردند. آیا متقلب به شما اطلاع داده بود که قرار است چند ماه بعد تقلب میلیونی نماید؟
پس طرح تقلب امری پیشینی است نه پسینی و نامیدن «اسم رمز تقلب» برای آن از سوی محمدعلی ابطحی را صادقانه میدانیم.
۲- جناب خاتمی اسامی تعدادی از شخصیتهای اصولگرا و سپاهی ناهمسو با احمدینژاد را به قاضی میدهد که اینها را بخواهید و از آنان سؤال کنید. تناقض اول اینجاست که بعد از دادگاه دوم خاتمی مصاحبه تحلیلی فرمانده وقت سپاه را بهعنوان سند تقلب به فضای مجازی آوردند و از سوی دیگر اسم برخی فرماندهان سپاه را به عنوان مدعیان و معترضان به تقلب به قاضی معرفی میکند. چرا پیشنهاد فراخوان همجناحیهای خود را نمیدهد که با صراحت در عیان و نهان بر عدم تقلب اصرار کردهاند؟ مگر تاجزاده نگفت از همه استانها غیر از اردبیل گزارش گرفتم ما انتخابات را باخته بودیم؟ صفایی فراهانی نگفت تقلب نشده؟ کواکبیان اذعان بر عدم تقلب نکرد؟ سعید حجاریان نگفت تقلب نشده بود، اما تدلیس (توزیع سیب زمینی و…) صورت گرفته بود؟ بزرگان اصلاحات در پستو و در نامههای غیرعلنی به آن اذعان نکردند؟
و اگر رهبری را فصلالخطاب میدانید ایشان در خطبه معروف به «خطبه سکینه» در ۲۹ خرداد نفرمودند: «بنده به ملت ایران اطمینان میدهم که نظام جمهوری اسلامی اهل خیانت به آرای شما نیست؟»
۳- محمدرضا خاتمی و احتمالاً همان تیمی که موسوی را به خاک سیاه نشاندند اکنون برای رهایی خود در عین ژست حق به جانب تلاش میکنند تقلب را حصر در دولت وقت و وزارت کشور نمایند تا به قول خود نظام را تبرئه کنند. این راهبرد بچگانه است، زیرا اولاً نظام یکپارچه است، ثانیاً همه هدف مشروعیتزدایی از رهبری بود. اقدامات آنان در ۱۳۸۸ خروج بر حاکمیت و قانون بود. شعارها علیه آرمانهای انقلاب و امام بود، نه احمدینژاد و رهبری در دیدار دانشجویان در ماه رمضان ۱۳۸۸ فرمودند: «مسئله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که نظام اسلامی نتوانست با مشارکت ۸۵ درصدی مردم سرش را در مقابل ملتهای اسلامی بالا بگیرد.» (با بغض در گلو)
۴- چندین بار نوشتهام که موسوی به دلیل عدم پیچیدگی شخصیت و تمایلات روشنفکری در ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ در مصاحبه با نشریه تایمز طراحی از پیش تعیین شده را لو میدهد چرا اصلاحطلبان حاضر نیستند در این نقطه بایستند؟ او میگوید: در صورتی که پیروز شود با تجمعات چشمگیر هفتههای گذشته موجب تغییر ماهیت قدرت خواهد شد و این کار با فشار بر رهبری اتفاق خواهد افتاد و وقتی خبرنگار درباره شکست (نه تقلب) سؤال میکند باز به آن جمعیت خیابانها اشاره میکند و ساماندهی آنان را لو میدهد که «پیام من به آنان رسیده است، تغییر از مدتی قبل آغاز شده، پیروزی در انتخابات بخشی از این تغییر است. بحثهای دیگر ادامه خواهد یافت و هیچ عقبگردی درکار نخواهد بود.» ایشان با صراحت میگوید: شکست را نمیپذیریم و به جوانان هم پیام دادهام که بایستند. حال شما از نظام ۸ یا ۱۱ میلیون رأی مطالبه میکنید؟
۵- حدیث معصوم است که حرف از دو نفر که عبور کرد پنهان نمیماند و پخش میشود. اکنون باید پرسید ۸ میلیون یا ۱۱ میلیون را چند نفر انجام دادهاند؟ کجا انجام دادهاند؟ چرا یک نفر از آنان را برای شرح تقلب به میدان نمیآورید؟
باید از نیروهای معتقد به انقلاب در جریان اصلاحات خواست تکلیف خود را روشن کنید. این همه هزینه و اشتباه اندر اشتباه برای چیست؟ ژست اپوزیسیونی علیه نظام و از قاضی تا نهادهای امنیتی تا نظارتی تا قوانین همه را ابزار یک جناح دیدن یعنی چه؟ اکنون که غرب خصوصاً امریکا شما را جزئی از نظام میداند و حساب مجزا باز نکرده است فرصت خوبی است که به سیاستهای کلی نظام احترام بگذارید. با تحلیل، سوءظن و پیوند بیربط بین پدیدهها نمیتوان ۱۱ میلیون تقلب بیرون کشید. شهامت پذیرش خطا انسان را بزرگ میکند.
اگر درصدد تبرئه نظام از تقلب هستید با صراحت اشتباه و طراحی خود را بپذیرید. گیریم چند صد نفر اپوزیسیون در غرب علیه شما شورش کنند، اما نفس لوامهتان آرام خواهد گرفت؟ مطمئن باشید احساس تعلق به نظام جمهوری اسلامی هزینهاش از ژست اپوزیسیونی در مقابل آن هم در دنیا و هم در آخرت کمتر خواهد بود. انشاءالله.
چندپارهگی سیاست ترامپ در قبال ایران، روز گذشته با اظهار نظر پمپئو مبنی بر مذاکره بدون پیششرط با ایران بار دیگر نمایان شد. این اعوجاج در سیاست خارجی دولت ترامپ بر خلاف تصور، دارای استراتژی ویژهای است که البته پیش از آن «هنری کسینجر» بر پایه نظریه «هرمان کان» تحت عنوان خرمندی بیخردی آن را تبیین کرده بود. با این حال عقبنشینی این روزهای دولت ترامپ و کوتاه آمدن از شروط ۱۲ گانه برای مذاکره با ایران، احتمالاً چشمانداز روشنی برای ورود به عصر تازهای از دیپلماسی و مذاکره ترسیم نخواهد کرد. چرا که تجربه بدعهدی در برجام و مذاکرات با کرهشمالی نشان داد که راهبرد دولت فعلی آمریکا نه ایجاد صلح واقعی و نه حتی یک جنگ تمام عیار است. بلکه آنچه ترامپ در آستانه پایان دولت خود به آن احتیاج دارد یک نمایش برای باقی ماندن مجدد در کاخ سفید است. با این همه نمیتوان اثرات فشارهای آمریکا طی دو سال گذشته بر اقتصاد داخلی ایران را در این رهگذر نادیده گرفت. هرچند رسانههای خارجی مانند «فایننشال تایمز» فشارهای خارجی ترامپ را علیرغم تورم بیسابقه در ایران، بیاثر تحلیل میکنند اما باید بپذیریم که اقتصاد کشور به دلایل متعدد، در برابر تکانههای خارجی آسیبپذیر است. با این همه همانگونه که مسئولان ارشد کشور مذاکره در شرایط فعلی را به نفع منافع ملی نمیدانند، به نظر میرسد برای انسجام بیشتر در داخل نیازمند تغییرات اساسی در راهبردهای سیاست داخلی هستیم.
بدون تردید فشار اقتصادی در کشور به طور تقریبی اکثریت جامعه را نشانه گرفته است. بخشی از این فشار را میتوان با تغییر در ساختارهای اقتصادی و بخش دیگری از آن را با اعتمادسازی حاکمیتی کاهش داد. به بیان دیگر کاهش میزان فساد و رابطهسالاری در نظام مدیریتی کشور تنها با بیشتر کردن آزادیهای اجتماعی و باز گذاشتن دست رسانهها برای افشای آن است که این مهم باید با حمایت مستقیم نهادهای تصمیم ساز همراه باشد. آنچه در شرایط فعلی میتواند اتحاد ملی را از شعار و سخنرانی به واقعیت مبدل کند، برخورداری همه افکار و اندیشهها از مزایای زیستی و شهروندی است که باید بستر یکسانی برای ظهور آن پدید آید. روایتهای غیررسمی و شبههافکن در افکار عمومی تنها به واسطه محدودیت رسانههای رسمی در پرداختن به مسائل و مشکلات است که این موضوع به طور قطع سد راه اصلاحات اساسی در عرصه اقتصادی نیز هست. گشایش مرزهای دایره خودیها و غیرخودیها و حرکت به سوی مشارکت حداکثری مردم در تصمیمسازیها میتواند ایران را بیش از پیش در بین کشورهای دیکتاتورزده منطقه جلو بیندازد که این خود در کمرنگتر شدن بهانهجوییهای جنگطلبان خارجی مبنی بر نبود آزادی در کشور، نقش موثری خواهد داشت. در این بین اما نقش رسانهها در ایجاد این فضا و اعتمادسازی بیشتر قطعاً اثرگذار خواهد بود. پوستاندازی اقتصادی کشور زمانی میسر خواهد شد که رسانهها بتوانند به راحتی درخصوص عملکردهای ضعیف هر مسئول و نهادی بدون هیچ پروایی نقد و تحقیق تخصصی کنند. در این شرایط است که کاسبان تنشهای اقتصادی نیز در مواجهه با افکار عمومی قدرت عرض اندام نخواهند داشت. بدون تردید دیوانه بازیهای عاقلانه رئیس جمهوری فعلی آمریکا زمانی میتواند در سپهر اقتصادی و اجتماعی کشور اثرگذار باشد که انسجام داخلی زیر سایه سیاستهای سختگیرانه رنگ باخته باشد.
نیمه خرداد، یاد امام راحل و عزیز بیشتر زنده می شود؛ امامی که صدّیق بود، قول و فعلش یکی بود و جز خدا نمی دید. رهبری که صالح و مصلح بود و انقلابش انفجار نور تعبیر شد.
مؤمن به رب، مؤمن به هدف، مؤمن به راه و مؤمن به مردم بود و این ایمان کامل باعث شد اینگونه وداع کند؛ «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم.»اما در این سی سال بعد از امام، پرچم به دست علمداری قرار گرفت که نه تنها آن را زمین نگذاشت که افراشته تر آن را نگه داشت.
می گویند اگر امام به همراه شیعیانش گام بردارند یک رد پا بیشتر دیده نمی شود؛ آن هم جای پای امام است، چرا که شیعیان فقط جا پای او می گذارند. حال رابطه امام و آقای ما هم اینگونه است؛ در سی سال زعامت و رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، نشد یاد امام و مهمتر از آن، خط و راه امام فراموش شود. هرگز نشد جایی مخالفت با مبانی، مشی و مرام امام دیده شود.
با خط تحریف امام مقابله شد تا این میراث عظیم به دست جوانان امروز که توفیق دیدار امام را هم نداشتند برسد و ندیده عاشق حضرت روح الله شوند. شاگرد مثل استاد بود؛ راهی که طی شد و باید طی کرد را نشانمان دادند و حجت را تمام کردند.
اینک این ماییم و خون سیصد هزار شهید که قریب به اتفاقشان، پیروی از خط ولایت و سربازی در این مسیر را وصیت کردند و جانشان را در راه اسلام و انقلاب فدا نمودند. اما برای چگونگی این یگانگی و مثل هم رهبری کردن امام و آقا همان کلام رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه بهترین راهگشاست که صاحب این کشور را تنها امام زمان خود می دانند؛ «سید ما، مولای ما، دعا کن برای ما؛ صاحب ما تویی؛ صاحب این کشور تویی؛ صاحب این انقلاب تویی؛ پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعای خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانی بفرما.»
ارسال نظرات