به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- جمهوری اسلامی در جبهه خارجی، به جایگاهی از اقتدار و گسترش عمق راهبردی رسیده است که نگران جبهه خارجی نباشیم. ضرب شستهای غافلگیرکنندهای که فرزندان مقاومت در فلسطین و یمن نشان دادند، بینیاز از تحلیل و تفسیر است. شلیک ۶۹۰ موشک از غزه (محاصره شدهترین و محرومترین حلقه مقاومت) به شهرهای رژیم صهیونیستی و همچنین حملات موشکی و پهپادی و […] به تأسیسات نفتی و نظامی آلسعود در عمق ۷۰۰ تا هزارکیلومتری، به هم خوردن توازن نظامی را بازگو میکند. اگر حماس و جهاد اسلامی و انصارالله توانمندی شأن به گونهای است که وزیر دفاع اسرائیل و وزیر خارجه عربستان را در همین چند ماه اخیر ساقط کردند، ببینید توانمندی حزبالله و زرادخانه یکصد هزار فروندی موشکهای آن در چه سطحی است و دست برتر جمهوری اسلامی ایران در کدام ارتفاع قرار دارد. ما نگران جبهه خارجی نیستیم اما باید نسبت به نفوذ جریانی و شبکهای دشمن حساس بود.
۲- سایت گروهک ورشکسته ملی- مذهبی (بارگذاری شده از پاریس)، ۲۵ مرداد ۹۵ نوشت «سوالات زیادی مطرح میشود که چرا باید گروههایی مانند نهضت آزادی، خود را خرج برخی محافظهکاران کنند که هیچ سنخیتی با آنها ندارند؟ این سوال از سر فقدان استراتژی طرح میشود. پرسش کنندگان نمیدانند پاسخ مطلوبشان یا به تقابل میانجامد و یا به انفعال، در حالی که نه توان تقابل دارند و نه راهی برای خروج از انفعال. نباید نقش محافظهکاران میانهرو داخل حکومت و اعتدالگرایان را نادیده گرفت. پروژه آنها نُرمالیزاسیون است. این نیروها را باید از داخل حاکمیت جذب کرد نه از میان اصلاحطلبان؛ اتفاقاً این نیروها از سوی اصلاحطلبان در پروژه اصلی مدیریت میشوند.»
۳- هفتم آذر ۹۴ در حالی که ۳ ماه تا انتخابات مجلس دهم مانده بود، دبیرکل یک حزباشرافی به روزنامه شرق گفت: «باید از طرف مقابل سربازگیری کرد. در سیاست خارجی و برجام، برخی از دوستان که در انتخابات رقیب بودند، الان به نوعی حامی هستند». مدتی بعد نشریه صدا به قلم «عباس-ع» نوشت: «مهمترین هدف اصلاحطلبان، تعمیق شکاف در حاکمیت است. مهمترین عاملی که در شرایط کنونی به عنوان پیشران فرآیند ما عمل خواهد کرد، جلوگیری از وحدت میان اصولگرایان تندرو با سایر اصولگرایان است. نهایی کردن شکاف میان جناح حاکم، بسیار مهم است. اصلاحطلبان باید نقش گُوهِ را بازی و شکاف را به مرز جدایی کامل برسانند. دولت حتی بهتر از اصلاحطلبان میتواند بخشی از این اهداف را محقق کند». شبیه همین پروژه با ابعاد و شگردهای مختلف، برای جدا کردن و عقب انداختن دولت از حرکت شتابان نظام در جریان است.
۴- آیا شک برانگیز نیست نویسنده کتاب پدرخوانده علیه مرحوم هاشمی (که سایه او را در نشریات زنجیرهای دوره اصلاحات با تیر میزد)، عضو مرکزیت حزب برآمده از دولت سازندگی میشود و از دل همین حزب، زمزمه تغییر قانون اساسی و جمهوری سوم را مطرح میکند؟ چرا درست زمانی که نشریه فرانسوی شارلی ابدو به خاطر اهانت به ساحت پیامبر اعظم (ص) مورد اعتراض مسلمانان جهان بود، روزنامه مردم امروز با سردبیری همین فرد، تیتر «من هم شارلی هستم»! را برگزید؟ همین حالا چرا روزنامه حزبی تحت مدیریت وی اقدام به جنگ هراسی میکند؟ فردی با این سوابق، چگونه حکم مشاور رسانهای نهاد ریاستجمهوری و دبیر شورای بررسیهای ویژه میگیرد؟ حضور وی در مراسم افطار رئیسجمهور با فعالان سیاسی برای چه بود؟ امثال او چه مشورتهایی میتوانند بدهند؟!
۵- سایت «خ» وابسته به دو مدیر ارشد رسانهای و مطبوعاتی دولت، ۱۹ بهمن ۹۲ چند روز پس از ماجرای موهن توزیع سبد کالا تحلیلی را منتشر کرد، که مدیرانش، با گذشت پنج سال، هنوز هیچ توضیحی درباره علت انتشار آن ندادهاند؛ «جایزه بهترین کارگردانی برای روحانی؛ در حاشیه چگونگی توزیع کالاهای اساسی… توزیع سبد کالا به مردم با شیوهای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیشبینی باشد. او دقیقاً همین اتفاق -ازدحام، دعوا و مرافعه و احیاناً له شدن در زیر دست و پا- را پیشبینی میکرد و اصلاً آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت]! [به عبارت دیگر روحانی به یک نمایش داخلی برای ارائه در جشنوارههای سیاسی خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات اخیر شرمن که گفت: «شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهدهای غذا بین مردم فقیرش توزیع کرده تا نشان دهد کاهش هدفمند و محدود تحریمها، تأثیر مستقیم بر مردم داشته است» … این دقیقاً همان نتیجهای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا داشته، اینکه تحریمها تأثیر مستقیم و انکارناپذیر داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها رو به راه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند… درست است که روش توزیع سبد کالا چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزهای که بازیگران آن شدند، میارزید»!
۶- اسفند ۹۷، «امیر آریا- ز» از سوی شهرداری تهران به سرپرستی شرکت برج میلاد منصوب شد. او از دوستان نزدیک کاوه مدنی (معاون محیط زیست و جاسوس فراری)، بازداشتی فتنه ۸۸ و از امضاءکنندگان نامه ۵۵ نفره به دولت اوباما درباره درخواست تحریم ایران بود. این انتصاب، اتفاقاً با اظهارات رئیسشورای شهر همزمان شد. محسن هاشمی به ویژهنامه اعتماد گفته بود «در مورد حناچی، بعضی مخالف انتخاب وی بودند. البته در هر دو مورد نجفی و حناچی با دخالت مستقیم رئیسجمهور مسئله حل شد. وقتی وزیر کشور به دلیل مخالفتهای امنیتی نتوانست حکم حناچی و نجفی را امضا کند و با وزیر اطلاعات به اختلاف نظر برخوردند، روحانی ورود پیدا کرد و مسئله خاتمه یافت. [خبرنگار اعتماد: هاشمی لبخندی میزند و به شوخی میگوید: این هم طبیعی است، بالاخره رئیسجمهور برای همین کارهاست دیگر!]». چرا پاسخ استعلام وزارت اطلاعات زیر پا گذاشته شد؟ چه کسانی این مشورت را دادند؟
۷- وزارت اطلاعات اواخر سال گذشته، با تحرکات ضدامنیتی شبکه وابسته به کمونیستها و چپهای آمریکایی در هفت تپه خوزستان برخورد کرد. اما چند عضو فراکسیون امید، جانب متهم امنیتی (اسماعیل- ب) را که ارتباطش با گروهک حزب کمونیست در اروپا اثبات شده بود، گرفتند. به عنوان نمونه مشابه، چگونه است فلان معاون دانشگاه مرتبط با سران فتنه، به جای صیانت از احکام اسلامی، جانب حرمت شکنان و معارضان حجاب را میگیرد؟ چه اتفاقی افتاده که چپهای آمریکایی، تصویر خبرنگار بازداشتی روزنامه سوپر کاپیتالیست شرق را به دست میگیرند؛ فردی که حین تحریک به آشوب در روز کارگر بازداشت شد؟ زنجیره این اتفاقات، تصادفی است؟!
۸- پس از مراسم افطار رئیسجمهور با جمعی از فعالان سیاسی، یک عضو حزب منحله مشارکت، خلاصه سخنان روحانی را منتشر کرد: «مشکلات کنونی کشور با زمان جنگ تحمیلی قابل مقایسه نیست… توجه داشته باشیم که راهحل مشکلات چیست و دولت چقدر اختیار دارد؟ دولت در سیاست خارجی چقدر اختیار دارد؟». این چندمین بار بود که برخی دولتمردان ادعا کردند فشار و تحریمهای فعلی در چهل سال گذشته بیسابقه است! کدام مشاوران، این خط را دادند و کدام پیام با این سخنان به دشمن منتقل شد؟ قوت یا ضعف؟ بیآنکه بخواهیم فشارهای تحریمی را انکار کنیم، باید گفت کشور بارها فشارهایی به مراتب دشوارتر را با موفقیت از سر گذرانده است. ما در دهه اول انقلاب، درگیر تروریسم و تجزیهطلبی و غائلههای زنجیرهای در مناطق مختلف بودیم. همزمان، آمریکا چند بار از طریق طبس و پایگاه هوایی شهید نوژه در صدد کودتای نظامی برآمد و مدتی بعد درگیر جنگ نابرابر با صدام و متحدانش شدیم. ما تحریم مطلق نظامی و اقتصادی بودیم و فروش نفت ما به حداقلیترین وضعیت ممکن رسیده بود.
۹- مشورت بزرگنمایی تحریمها، هل دادن به داخل نقشه دشمن است. ریچارد نفیو معمار اصلی تحریمهای فلجکننده، در کتاب «هنر تحریمها»، شکستن «استقامت» کشور هدف را مهمترین هدف تحریم میخواند و میافزاید «بهترین تعریف استقامت، قاطعیت روحی و روانی برای انکار پیروزی کشور تحریمکننده و ادامه دادن مسیر خود است». او درباره اینکه «درد تحریمها و استقامت طرف مقابل را چگونه میتوان سنجید؟»، مینویسد: رصد استقامت کشورها، نمایانگر اولویتها و نقاط ضعف برنامه مقاومتی دولتها در مقابل تحریم است. آمریکا برای دستیابی به چنین تصویری، از اولویتهای بودجهای، نگرشهای مردمی، اسناد راهبردی و «سخنرانی سران کشور هدف» بهره میبرد. نفیو تاکید میکند «وقتی یک کشور اعتراف میکند که مشکل تحریم دارد، تقریباً نیمی از کار انجام شده. اساساً این نوع اعتراف، دشواریهای خاصی برای هر دولت دارد چراکه به دشمنانش نشان میدهد آسیبپذیریهایی که آنها دنبالش بودند، کاملاً نمود پیدا کرده است.».
۱۰- کدام مشورت باعث شد تا دولتمرد ما ۲۲ مهر ۹۲ در دانشگاه تهران بگوید «خزانه خالی است» و بدین ترتیب تیم مذاکرهکننده را از قدرت چانه زنی خلع کند؟ جنگ مذاکرات، آغاز نشده مغلوبه شد اما بعدها معلوم شد مدیران نجومی در همین دوره، حقوق و پاداشهایی از ۳۰ تا ۷۳۰ میلیون میگرفتهاند! دشمن شبیه این اظهارات را به احساس ضعف و ناتوانی حمل کرده؛ چنانکه سایت رادیو فرانسه ۱۹ مهر ۹۲ نوشت «ارزیابی غرب از وضعیت دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال قیمت فروش را کمتر خواهد کرد»!
۱۱- درست زمانی که توماس فریدمن (تحلیلگر ارشد دموکرات و مشاور دولت اوباما) به روزنامه ملیت ترکیه میگفت «آمریکا دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت توان مداخله نظامی در خاورمیانه ندارد؛ ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خود را روی آن انداختیم. همه ترکشهای جنگ به ما اصابت کرد»، مشورتهای غلط با محوریت «هراس از شبح جنگ»، به برخی مدیران و رسانههای ما تزریق شد. طبیعتاً تصور مبتنی بر «خزانه خالی» و «جنگ پیشرو»، موجب کج چیده شدن بنای برجام شد. نکته قابل تأمل اینکه اوباما ۲۱ دی ۹۵ در نطق خداحافظی در شیکاگو گفت «اگر ۸ سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالاً میگفتید بیش از حد بلندپروازانه است. اما با توافق توانستیم». توماس فریدمن هم ۱۲ تیر ماه ۹۴ (۱۰ روز قبل از اعلام توافق) در نیویورک تایمز نوشت «توافق پیشرو یک توافق بدِ - خوب است و به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد». متأسفانه قرائن نشان میدهد همان مشورتها و اصرار مشکوک بر جنگ هراسی ادامه دارد.
۱۲- برخی مجموعههای اجرایی به دلایل مختلف، مجال تحرک عناصر معارض را در حوزههای مختلف فراهم میکنند، اما وقتی عوارض و خسارات آن پدیدار شد و دولت را در حوزه تدبیر و کفایت ناتوان کرد، همان مدیران، مسئولیت را متوجه فقدان اختیارات، قانون اساسی و یا سایر دستگاهها میکنند. و حال آنکه به اعتبارهدر دادن فرصتها و جلب تهدیدها باید پاسخگو باشند. گویا همّ و غمّ برخی مدیران همچنان، ادامه دوقطبیهای غفلت آفرین در داخل، به جای تغییر گارد در مقابل دشمن است. ادعای «اختیارات نداریم» یا مسامحه در مقابل برخی تحرکات علیه احکام اسلامی، و بستر سازی برای رفتارهای هنجار شکنانه و ساختارشکنانه، از چنین اراده معیوب حکایت میکند. مسئولیت دنیوی و اخروی این رویکردها هر جا که باشد، بر دوش دولتمردانی سنگینی میکند که سوگند خوردهاند پاسدار مذهب رسمی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی باشند، خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور و ترویج دین و اخلاق کنند، و در حراست از مرزها و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور از هیچ اقدامی دریغ نورزند. این مسئولیت بسیار سنگینی است؛ اگر حجابها و غفلتها بگذارند.
پیشینه و شکلگیری احزاب به معنای جدید از قرن ۱۷ در انگلستان آغاز و با تحولات صنعتی اروپا و انقلابهای ملی فرانسه و امریکا در قرن ۱۸ و با گسترش جمهوریخواهی در جهان، پدیده تحزب وارد ادبیات سیاسی بیشتر کشورها شده و دموکراسی، جایگزین برخی حکومتهای خودکامه و مستبد گردید. نخستین جوانههای حزبی در ایران نیز با وزش نسیم آزادی و دموکراسی در انقلاب مشروطه روئیدن گرفت، از این رو، این دوره را دوره احزاب پارلمانی در تاریخ احزاب سیاسی ایران نامیدهاند.
با روی کار آمدن رضا شاه، جوانههای احزاب سیاسی خشکید و با سقوط وی در ۱۳۲۰ و فضای باز سیاسی به وجود آمده در دوره پهلوی دوم، احزاب و تفکرات سیاسی با اتکا به رهبری افرادی خاص، حیاتی دوباره یافت. اما، دیری نپایید که احزاب سیاسی، جای خود را به احزاب فرمایشی داد. بررسی و کالبدشکافی حزب نو پای جمهوری اسلامی که یک ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی (۱۳۵۷)، اعلام موجودیت کرد، حکایت دارد، باوجود اینکه حزب جمهوری اسلامی کارکرد حیاتی در تحقق اهداف نخستین انقلاب داشته، به سبب ضعف در ساماندهی و نهادمندی و اختلافات درونی بنیانگذاران آن، دچار بیثباتی شده و با عدم حمایت حکومت از احزاب، در سال ۱۳۶۶ منحل گردید.
با وصف تصریح اصل ۲۶ قانون اساسی و تصویب قانون فعالیت احزاب، جمعیتها و… در سال ۱۳۶۰، مجالی برای نقش آفرینی واقعی احزاب ایجاد نشد و راهاندازی احزاب دولتی و برخاسته از دولتهای وقت (کارگزاران، مشارکت، آبادگران و اعتدال و توسعه) و احزاب فصلی، جای خود را به احزاب واقعی داده است.
ضعفهای اساسی قانون فعالیت احزاب (۱۳۶۰)، تحولات سیاسی و تلاشهای فعالان اجتماعی در دهههای اخیر، گرایش به سمت نظام حزبی و خطاهای انتخاباتی گذشته و… منجر به تصویب طرح قانون نحوه فعالیت احزاب و گروههای سیاسی در مجلس شورای اسلامی شد و در آبان ۱۳۹۵ به وزارت کشور ابلاغ گردید. برابر اعلام سخنگوی وزارت کشور، تا پایان سال ۱۳۹۷ تعداد ۹۸ حزب از مجموع ۲۵۰ حزب ثبت شده در کمیسیون ماده ۱۰ احزاب که دارای پروانه فعالیت بودهاند، توانستهاند وضعیت خود را با شرایط قانون جدید تطبیق نمایند.
موریس دوورژه، جامعه شناس و حقوقدان فرانسوی، حزب سیاسی را چرخ دنده ماشین دموکراسی میداند. بر همین اساس، هیچ جامعهای به گواه تاریخ نتوانسته است دموکراسی را بدون احزاب حفظ و توسعه دهد. اما، تا زمانی که بخشهای قابل ملاحظهای از جامعه از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آمادگی و انگیزه لازم جهت مشارکت در حیات سیاسی را به دست نیاورده باشند، ضرورتی برای پیدایش احزاب وجود نخواهد داشت. شاید یکی از دلایل اصلی موانع شکلگیری احزاب سیاسی در ایران پس از انقلاب همین نکته باشد.
اما مزایا و کارکردهایی که حمایت از احزاب را به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل کرده و به برخی از آنها اشاره میگردد، از قرار زیر هستند:
۱- در یک نظام دموکراتیک، احزاب لازمه و ضامن توسعه سیاسی و رشد جامعه مدنی هستند.
۲- احزاب، افراد با استعداد در زمینه سیاست و مدیریت عمومی را شناسایی ضمن آموزش و آنها را آماده پذیرش مسئولیتهای سیاسی و پستهای مدیریتی کلان میکند .
۳- احزاب در هدایت و بسیج عمومی مردم به پای صندوقهای رأی و گزینش و معرفی نامزدهای توانمند نقش اساسی و محوری دارند .
۴- احزاب، واسطه بین مردم و حکومت به مانند پلی برای نهادینه کردن مطالبات مردم و انتقال آن به حکومت تلقی میشوند .
۵- تکوین اراده ملی و انسجام بخشی به افکار و اندیشههای پراکنده و کمک به مدیریت منظم و برنامه محور
۶- کاهش میزان خطاهای انتخاباتی
۷- تشکیل ائتلافهای سیاسی از صاحبان قدرت سیاسی به منظور حفظ و تداوم ثبات سیاسی حکومت
۸- انتقاد از حکومت و جلوگیری از انحراف احتمالی حکومت و نظارت دائم بر عملکرد آن
۹- بالا بردن ضریب صحت در تصمیم گیریهای عمومی و سیاستگذاریهای راهبردی، شفافیت، پاسخگویی حکومت
۱۰- تدوین سیاستهای عمومی و آموزش سیاسی مردم و…در یک جمعبندی نهایی میتوان گفت بررسی تجربه سایر کشورها گواه این مدعاست که احزاب واقعی میتوانند به منزله نهادی نظارتی قوی عمل کرده و حاکمان را تحت نظارت دائم خود قرار داده و از این رهگذر به تحقق حاکمیت قانون یاری رسانند.
به اضافه اینکه، احزاب نقش مؤثری در جریان معرفی نامزدهای سیاسی، آموزش و آگاهی بخش به مردم، تجمیع و انتقال مطالبات مردم به حکومت، تبدیل مشارکت عموم مردم به مشارکت سیاسی فعال و در نهایت تداوم حکومت مردمسالار، دارند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، برای ما ایرانیان، تنها نماد پاسداری از ادبیات فارسی نیست؛ در چهره او میتوان نمونهای عالی از پیوند مستحکم دیانت و وطندوستی را دید. حکمتی که فردوسی به مخاطبانش عرضه میکند، گوهری گران بهاست که میراثدار فرهنگ ایرانی و آموزههای اسلامی است.
در واقع باید از این ستاره درخشان آسمان ادب دنیا، درس دینداری و وطنداری را هم، آموخت. فردوسی در دورانی به سرایش شاهنامه همت گماشت که تمدن اسلامی ایرانی، در اوج اعتلای خود به سر میبرد و انگارههای مذهبی، چنان با باورهای ملی ایرانیان آمیخته شده بود که همچون امروز، فرض هر کدام، بدون دیگری، غیر ممکن و عبث به نظر میرسید.
حماسهسرای توس که در آغازین ابیات اثر ارزشمند و جاودانه خود، علاقهاش را به مولیالموحدین، حضرت علی (ع) پنهان نکردهاست و بیپروا از کِید بداندیشان، خود را «خاک پی حیدر» مینامد، در جای جای شاهنامه، نمایشی حماسی و غرورآفرین از رشادتهای ایرانیان را در راه پاسداری از آب و خاکشان به تصویر میکشد. در منطق شاهنامه حکیم توس، وطنداری و وطندوستی نه تنها منافاتی با دیانت ندارد، بلکه بخشی غیرقابل تفکیک از آن محسوب میشود.
ضرباهنگ ابیات شورانگیز شاهنامه، چنان دل ایرانی مسلمان را میلرزاند که بیواهمه از مرگ، در راه دفاع از وطن، سر از پا نمیشناسد. اینگونه است که وقتی صفحات تاریخ این مرز و بوم را ورق میزنیم، به اوراق زرین و حماسی بر میخوریم که پیوندی ناگسستنی با شاهنامه و میراث حکیم توس دارد. نمونهای از این تأثیرگذاری آشکار نظم ابوالقاسم فردوسی را میتوان در رزم و مبارزه کلنل محمدتقی خان پسیان و یارانش، مشاهده کرد؛ به گواهی تاریخ، هنگامی که او، فرماندهی ژاندارمری همدان را برعهده داشت و استعمارگران، طبق قرارداد ۱۹۰۷ قصد اشغال شهر را داشتند، برای تهییج روحیه سربازانش که به دلیل ساز و برگ جنگی اندک، در مبارزه تردید داشتند، به خواندن ابیاتی تأثیرگذار از میراث ماندگار حکیم توس روی آورد و کاری کرد، کارستان.
اینکه شاهنامه میتواند سببساز تقویت وطندوستی و وحدت ملی باشد، امری است انکار ناشدنی. نفوذ شاهنامه و ابیات زرین آن، در روح و جان ایرانیان چنان است که هنوز، باگذشت بیش از هزار سال از سرایش آن، قادر است در کالبد هر ایرانی، روح ایمان، روح وطن دوستی، روح سلحشوری، روح جانبازی در راه وطن و روح ایستادگی در برابر افراسیابها و دیوهای زمانه را بدمد؛ میتواند موجی سهمگین را بسازد که بر سر خصم ایرانزمین فرود میآید و رستمها و آرشهایی را پرورش دهد که اگر در سلحشوری و جانبازی در راه میهن، بیشتر از قهرمانان اثر جاویدان فردوسی نباشند، کمتر نیستند. جانمایه سخن آنکه، روز بزرگداشت فردوسی را باید مجال و فرصتی برای تقویت همان روحیه و عزم بلندی در میان ایرانیان دانست که سرایش شاهنامه را رقم زد؛ وطن دوستی و دینداری.
رئیسجمهور در دیدار با فعالان سیاسی، اظهارکرد که در خیلی از حوزهها اختیارات زیادی ندارد. این سخن تازهای نیست؛ نه از قول آقای روحانی بلکه مسبوق به گذشته است و شاهد این بودهایم که رؤسای جمهور قبل نیز در یک مقاطعی به همین نکته اشاره کردهاند.
جمله مشهور رئیس دولت اصلاحات که گفت رئیسجمهور تدارکاتچی است نیز همین امر را تأیید میکند. حتی در دولتهای نهم و دهم آقای احمدینژاد هم بهگونهای نکاتی را در تأیید این موضوع بیان کرد. البته اصل موضوع مسألهای مسبوق به گذشته است.
در مورد این قضیه در ارتباط با نوع ساختار کشور و مدیریت در آن گفتوگو و بحث بسیار صورت گرفته است. لذا طبیعتاً ساختار اینگونه است. بخش زیادی از آن به دلیل نوع نگاهی که در طراحی سیستم بوده، اینگونه است که تمرکز اصلی روی ۳ قوه شکل نگیرد و میبینیم که این ساختار توانایی قوه مجریه را در بخشهایی از مدیریت و کار تحت تأثیر قرار میدهد. واقعیت این است که در عین حالی که باید آنچه رئیسجمهور گفته را به عنوان یک واقعیت بپذیریم و در ارزیابی کارنامه دولت بدان توجه کنیم، اما دولت به دلیل اینکه منابع متعدد در اختیار و تواناییهای مختلفی که در سازوکارهای مدیریتی خود دارد، خیلی قویتر و جدیتر از آن چیزی که اکنون انجام میدهد میتوانسته عمل کند.
به طور مثال شاهدیم که در خود مدیریت وزارتخانهها عمدتاً در دوره دوم میتوان گفت که به نسبت دوره اول دولت مدیریت ضعیفتری داشته است. مخصوصاً که شرایط کنونی نیز شرایط خاص و ویژهای است و دولت باید در این دوران قویتر از گذشته ظاهر شود. لذا فکر میکنم برخی از مدیران برجسته دولت، حتی در سطح وزارت خارجه که انصافاً یکی از تواناترین مدیران را در بخش گفتوگو و مذاکره دارد، اما میتوانیم این نقد را داشته باشیم که در عرصههای منطقهای و دیپلماسی در چنین شرایطی دراندازههای خود ظاهر نشده و عملکرد قابل نقدی دارد.
در بخشهای اقتصادی حداقل میشد به یکی دو بخش توجه بیشتری شود چرا که مدیریتهای کنونی به نسبت مدیران قبلی بسیار ضعیفترند. به طور مثال در عرصه صنایع و بازرگانی دولت میتوانست خیلی قوی از آنچه اکنون عمل میکند، به فعالیت بپردازد. برخی بخشها در لایههایی از مسائل استراتژیک، تصمیمگیری، سیاست خارجی و در برخی از حوزههای امنیتی و… فعال هستند و دولت نمیتواند نقش نهایی را داشته باشد.
اما ضمن اینکه میتوان با این بیان آقای روحانی همراه بود که ساختار مدیریتی نظام تا حدودی در عرصههایی با فضاهای موازی روبهروست، اما میتوان این نقد را به دولت وارد کرد که در شرایط کنونی آنگونه که باید و انتظار میرود به هر دلیلی پای کار نیست و میتوانست کارنامه موفقتری ارائه دهد.
هم رئیسجمهور محترم به خاطر دارند و هم نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی فراموش نکردهاند که ایشان در پنج سال اول مسئولیت چهها گفتند و چه انگشتهایی در چشم نظام کردند و چه ادبیات و کنایههایی را نسبت به مشروعیت نظام و وفاداران خط مقدم آن به زبان آوردند و…، اما از زمستان ۱۳۹۶ و تشدید جنگ روانی دشمن تا کنون بارها رئیسجمهور خواستار وحدت؛ همگرایی و اتحاد شدهاند تا بتوانیم هم مقابل دشمن بایستیم و هم با اجماع ملی مشکلات کشور را بهتر حل کنیم. نگارنده از مدعیان جدی عمل به توصیه رئیسجمهور بودهام و تلاش کردیم به آنچه مدنظر ایشان است عمل کنیم. اما هر از گاهی خود ایشان به میدان میآید و این قاعده را به هم میریزد و انسان نسبت به صدق مطالبه اولیه ایشان دچار بحران تحلیل میشود.
رئیس جمهور در دیدار رمضانیه با سران دو جناح کشور در پاسخگویی به مشکلات، از نبود وزارت بازرگانی تا نبود اختیارات گلایه کردند و حسرت عدم اجازه مواجهه با اوباما را خوردند و «نمیشود» و «نمیگذارند» را که در ادبیات دو رئیسجمهور قبلی هم دیده میشد به عنوان پاسخ برگزیدند و هیچگاه از «نمیتوانیم» استفاده نکردند.
گزاره «دولت اختیار ندارد» یا «بنده اختیار ندارم» بیشتر در حوزه نخبگی بازتاب دارد تا عوام و پیش از آنکه دیگری از آن آسیب ببیند خود ایشان زیر سوال میرود. چرا؟
یادم هست در دهه ۶۰ در معیت یک فرمانده بسیج به یک حوزه مقاومت رفتیم. فرمانده از مسئول حوزه پرسید فلان مأموریت و فلان تدبیر را چه کردهاید؟ و طرف پاسخ داد: روزی ۱۰ لیتر بنزین به ما میدهد با این چه میشود کرد؟ و فرمانده پاسخ داد خیلی خب بفرمائید با همین ۱۰ لیتر بنزین چه کردهاید؟ الان داستان رئیسجمهور محترم ماست که با همین اختیاراتی که قبول دارید، چه کردهاید؟ اولین سؤالی که پرسیده میشود اینکه اگر اختیار ندارید چطور وارد میدان شدید؟ مگر نظام، ساختار و ملاحظات آن را نمیشناختید؟ شما که از روز اول انقلاب در مرکزیت نظام بودید و با روابط عرفی و ساختاری آن آشنا هستید، چرا این شناخت را در تصمیم خود برای حضور در میدان لحاظ نکردید؟
دومین مشکلی که ایجاد میکند رئیسجمهور را جهت مناظره مقابل خودش قرار میدهند و سوال میشود: اگر شما علم به عدم اختیار داشتید و فرمودید «والله اگر مشکلات کشور قابل حل نبود نمیآمدم؟» و فرمودید «تمام مسئولیت مذاکرات با بنده است» و عکس و تیتر یک رسانههای کشور شد، چگونه باید تحلیل شود؟ انصافاً خواسته شما که مذاکره برای حل مسئله هستهای بود در نظام اجابت نشد؟ و گستردهترین مذاکرات تاریخ ایران را انجام ندادید؟ و بعد هم اعتراف نکردید اگر مقام معظم رهبری مانع نمیشدند، امتیازات بیشتری میدادید؟
آنقدر شما بر مذاکره بهعنوان تنها راهحل مسائل کشور تأکید کردید که گویی «مذاکره اسم رمز اداره کشور» است. اما باز از اینکه با اوباما در یک کادر قرار نگرفتید حسرت میخورید.
سوم اینکه اختیارات امروز سران قوا فراتر از قوانین و اختیارات معمول است. این عبارت را همسویان رئیسجمهور گفتند که: «اختیاراتی که آیتالله خامنهای به سران قوا داده اگر به چوب خشک میداد کاری انجام میگرفت».
چهارم: گیریم مذاکره را مانع شدند یا اجازه نمیدهند صهیونیستها را به رسمیت بشناسید، اما مردم نمیپذیرند که طرح و برنامه زندگی آنان در حوزه تولید، توزیع و خدمات و دیوانسالاری با دولت نیست. همین الان چطور اختیار یافتید قیمت مرغ تا ۹ هزار تومان پایین بیاید و شکر و خرما هم قیمت نزولی یابد؟ از همین اختیارات درباره مشکلات دیگر مردم استفاده کنید. چطور قبل از شروع تحریم امریکا در ۱۵ مرداد ۹۷ ارز به ۱۸ هزار تومان رسید، اما بعد از شروع عملی تحریم با همت دکتر همتی ارز کنترل شد؟ آیا اختیارات شما یا رئیس بانک مرکزی قبلی متفاوت بود یا بعد از حضور همتی اختیارات تغییر یافت؟ این مثال مهمی از نوع مدیران، توان، تلاش و خلاقیت آنهاست. امید است اگر در این ۶۰ روزی که به اروپا مهلت دادهاید نتیجهای حاصل نشد، دیگران یا دشمن را مقصر ندانید و سناریوهای بعدی را در آستین داشته باشید. اکنون همه ملت ایستادهاند و رنج گرانی را تحمل میکنند تا عزت و غرور ملی خود و نظام را حفظ کنند.
همه نخبگان کشور نیز در خدمت شما هستند. اگر دولت کارآمد باشد با تیتر یک سایت یا روزنامه نمیتواند زمینگیر شود و به محاق برود. زیرا همان ملتی که شما را برگزیدند شعور تحلیل ادامه مسیر را هم دارند. امروز و در شرایط فعلی و سخت کشور همه شما را میفهمند، کسی در حال حاضر از شما توسعه نمیخواهد. عقلانیت را با جسارت توأم کنید، در روشنفکری را ببندید و ۲۵ قلم کالای اساسی مورد نیاز ملت را برای پیشگیری از له شدن مستضعفین در اختیار دولت قرار دهید. این توقع زیادی از دولت نیست، زیرا دولت بزرگترین سرمایهدار کشور است. از تجربه گذشتگان استفاده کنید و تاریخ را مانند اصلاحطلبان ثبت نفرمایید. تا خاتمی رئیسجمهور بود میگفتند تدارکاتچی است، الان که سالها از آن گذشته است وی را منشأ تحول و جلوگیری از جنگ، ایجاد شوراهای اسلامی و… میدانند و این تعارضات با هم در اذهان مینشیند.
مشاهده کردید که این هفته که از لاک دفاعی بیرون آمدید، اروپا به چه تکاپویی افتاده است. وزیر خارجه امریکا فیالبداهه تغییر مسیر سفر میدهد. بیشتر کلمه تکراری مقامات امریکا عدم درگیری با ایران است. برای این سطح مبارزه برای تأمین منافع ملی به پیش بروید. همه ارکان کشور امروز در اختیار تدابیر شماست. همانگونه که در سیل اینگونه عمل کردند، در تحریم و دور زدن تحریم نیز در کنار شما هستند. اما مسئولیت محوری با دولت است.
شرایط اقتصادی کشور فشار بر طبقات متوسط و پایین جامعه را هر روز بیشتر کرده است. همچنین افزایش سطح تنشهای بینالمللی نیز تابهحال چشمانداز امیدوارکنندهای برای بهبود شرایط، ترسیم نمیکند. بیتردید برای حل چالشهای پیشرو به یک اجماع کلی در سطح جامعه و حاکمیت نیاز داریم و لازمه آن افزایش اعتماد عمومی نسبت به عناصر تصمیمساز در سطح حاکمیت است. در این شرایط اما جای تعجب دارد که به جای کاهش فشار روانی بر مردم، دست به تصمیمهایی زده میشود که نهتنها به همبستگی جمعی کمکی نمیکند که جامعه عصبانی از شرایط اقتصادیِ بدون چشمانداز را عصبانیتر و به سمت هنجارگریزی بیشتر سوق میدهد. گو اینکه خواستِ مردم در برخی از این تصمیمها هیچ اثری ندارد.
در شرایطی که آمریکا سعی دارد تا با سستشدن اتحاد در داخل سطح فشار خود بر کشور را افزایش دهد، بیشتر کردن فشار اجتماعی در هر سطح به آشفتهترشدن وضعیت منجر خواهد شد. ماجراهای پیشآمده در دانشگاه تهران و اعتراض برخی از دانشجویان را میتوان از جمله تبعات افزایش فشارهایی دانست که تجربه هم ثابت کرده با برخوردهای سلبی راهی به جایی نبرده است. ایجاد گشتهای ارشاد و… ازجمله اقداماتی بود که هیچ کمکی به رفع پدیده بدحجابی نکرد. به نظر میرسد رفتارهایی از این دست که از انگارهها و کنشهای عقلایی کمبهره برده است، نتیجهای جز واکنش هیجانی و البته برهمخوردن آرامش در فضای دانشگاه نخواهد داشت.
این فشارها اما در سایر مسائل اجتماعی، فرهنگی و هنری نیز افزایش یافته است و صداوسیما نیز بهعنوان یک رسانه ملی با جهتگیریهای سلیقهای مانند حذف برنامه ۹۰ که خواست عمومی را نیز در پی داشت؛ به این فضا دامن زد. از طرف دیگر شعارهای انتخاباتی حسن روحانی که اکثر آنها محقق نشد حالا حتی سایه پاسخگویی را نیز از سر خود برداشته است.
چرا که رئیس جمهوری طی روزهای گذشته به طور صریح از محدودیت اختیارات خود برای حل مشکلات سخن گفته بود. گو اینکه مردم در حالتی از تعلیق برای درخواست مطالبات خود قرار گرفتهاند که حتی رأی آنها نیز ارادهای برای تغییر نخواهد داشت. در این شرایط، باید هشدار داد که بیمرجعبودنِ خواستِ عمومی تنها میتواند به ناهنجاری بیشتر منجر شود و به طور قطع باید برای آن دست به اصلاحات اساسی در ساختارها زد. تعامل اجتماعی زمانی صورت میگیرد که شرایط اجتماعی دارای سامان باشد و این در نظریههای جامعهشناختی از جمله نظریه «فشار اجتماعی» به طور کامل تبیین شده است.
همبستگی اجتماعی و ایجاد فشار به انحاء مختلف بر دوش جامعه، رابطه معکوس با یکدیگر دارند و در صورت ادامه این فشارها نمیتوان به راحتی از جامعه انتظار همبستگی در برابر فشارهای خارجی را داشت. سوال اساسی اما این است که این نوع از اعمال فشارها بر اساس چه منطق و یا نظریهای صورت میگیرد، در حالی که همه میدانند فشارهای اقتصادی مجالی برای سایر تشنجها بر روان جامعه نگذاشته است. اگر حالت بدبینانه آن را که منافع عدهای در برهمخوردن نظم اجتماعی نهفته است را کنار بگذاریم باید گفت که این اشتباهات میتواند تبعات بدی برای جامعه خسته ایرانی داشته باشد.
سخنان روز گذشته رهبر معظم انقلاب منشور مقاومت خردمندانه است. این سخنان باید مکرر، با روایتها و در قالبهای گوناگون، برای اقشار و گروههای مختلف، بازتعریف شود.
مخاطب اول سخنان دیروز، مسئولان کشورند، چه اینکه این سخنان هم در جمع کارگزاران نظام مطرح شد. تأکید اصلی مقام معظم رهبری، با تحلیل دقیق فضای موجود بر آن بود که اساساً جنگی در کار نیست و دشمن برای حمله نظامی نه عزم دارد و نه توانی. اما تلاش دشمن بر این است که با ایجاد سر و صدا و با هوچیگری و دمیدن بر شیپور جنگ، برخی از مسئولان کشور را به ترس بیندازد و کاری کند که آنها، دچار خطای محاسباتی شوند و آتش جنگ را واقعاً نزدیک احساس کنند؛ در نتیجه با دستان خود، خویشتن را مهار کنند و از پافشاری بر نقاط قوت کشور یعنی عمق راهبردی در منطقه و یا توان دفاعی و موشکی کوتاه بیایند.
پس از تجربه برجام و عبرتهای آن برای دولت و مردم واقعاً کسی نباید به دنبال دادوستد با آمریکا باشد و مشخص است که نفعی در چنین مذاکرهای نیست، البته رهبری هم با صراحت تأکید کردند که هیچ ایرانی غیرتمند و باشعوری به دنبال مذاکره نیست و یا جای دیگری فرمودند که هیچیک از عقلای کشور، به دنبال مذاکره نیستند. این تأکید چندباره و تجربیات سالهای اخیر، واقعاً حجت را بر تمام مسئولان تمام کرده است.
اگر عاقلی، یک اشارت بس است.
مخاطب دوم سخنان رهبری مردمند. به هرحال از ابتدا هم روشن بود که دولت فعلی، مشی و روش اصلیاش، مقاومت و موضع مستحکم در برابر دشمن نیست و به مذاکره اعتقاد دارد. اگرچه این روش، در سالهای نخست این دولت، بهزعم خودشان موفقیتهایی داشت، اما در نهایت و در فاصله چند سال به اقرار آنها به بنبست رسید و حالا، برخی از همانها که راه حل مشکلات گرد و غبار و آب خوردن و اقتصاد و سیاست را مذاکره با آمریکا میدیدند، مردم را از سایه جنگ میترسانند. صدای این افراد، هیچگاه به سود ملت ایران نبوده و در نهایت هم، هرگز گرهای از زندگی مردم باز نکرده است.
اما نکته دیگر دیدار روز گذشته رهبر معظم انقلاب با کارگزاران نظام، القای آرامش بود. «جنگ نمیشود و مذاکره نمیکنیم» ترجیعبند سخنان ایشان در یکسال گذشته بوده که دیروز با قطعیت تکرار شد.
ما قرار نیست با آمریکا، به ویژه دولت فعلی آمریکا مذاکره کنیم، این یعنی از نقاط قوت خود کوتاه نمی آییم و دقیقاً به همین دلیل است که جنگ نمیشود. آنها که فکر میکنند با مذاکره سایه جنگ را از کشور دور کرده اندبدانند که این مذاکره نیست که جنگ را دور میکند، بلکه نقاط قوت ما اعم از وحدت ملی، توان دفاعی و راهبرد منطقهای ماست. اتفاقاً مطالعه تاریخ معاصر حاکی از آن است که اغلب کشورهایی که اقدام جدی نظامی توسط آمریکا یا ناتو علیه آنها انجام شده، پیش از آن مشغول مذاکره با آمریکا بودهاند. البته تصور میشود که خود آن کسانی که از دور کردن سایه جنگ با مذاکره سخن میرانند، خودشان واقعیت را میدانند و این قدر هم از خرد بی بهره نیستند و این برایشان صرفاً یک نمایش تبلیغاتی است، شاید از همین روست که رهبری هم در دیدار روز گذشته تأکید کردند که هیچیک از عقلای ما هم به دنبال مذاکره نیستند.
اما مخاطب سوم سخنان دیروز رهبری، خارج از ایران است. مستکبرین و در رأس آنها آمریکا، دو سال است تمام تلاششان را برای ترساندن ملت و مسئولان ایران اسلامی کردهاند و هیچ چیز آنها را به این اندازه خشمگین نمیکند که ببینند هیچ عاقلی در ایران، آنها را جدی نمیگیرد. وعده برتری و علو بر دشمن، هم منطق اسلامی و قرآنی دارد که فرمود: «وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ / و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید» و هم منطق محاسبات عقل بشر. به راستی، آمریکا چرا باید خود را درگیر نبردی کند که از نتیجه آن بی اطلاع است!
از سوی دیگر، ما هم به دنبال جنگ نیستیم، البته میجنگیم اما جنگ امروز، جنگ اراده هاست و در نبرد ارادهها، از آنجا که ما به خدا توکل کردهایم، حتماً پیروزیم، ان شاءالله.
ارسال نظرات