به نقل از مشرق، چند روزی است که بحث حضور ناو هواپیمابر و بمب افکنهای آمریکایی در منطقه خلیج فارس تبدیل به بحث روز در رسانههای دنیا و طبیعتاً در افکار عمومی کشور شده و عدهای تلاش می کنند این حضور را آرایش جنگی ایالات متحده در برابر جمهوری اسلامی تعبیر و تفسیر کنند. اما در این میان، یک بررسی ساده نشان خواهد داد آیا این استقرار نیروهای آمریکایی در منطقه، تازگی دارد و نشانهای از آمادگی برای حمله نظامی است یا یک روال مرسوم و برنامه روتین ارتش آمریکاست که همواره اجرا شده اما این بار می خواهند با تلاش رسانهای و عملیات روانی، آنرا متفاوت از گذشته جلوه دهند.
حضور آبراهام لینکلن؛ سنتی با بیش از ۳ دهه قدمت
حضور مستمر حداقل یک گروه رزمی ناو هواپیمابر نیروی دریایی آمریکا در منطقه خلیج فارس امری است که از اواسط دهه ۱۳۶۰ شمسی به صورت مداوم آغاز شده و به غیر از چند دوره خاص و کوتاه مدت، همیشه یک ناو هواپیمابر آمریکایی در منطقه حضور داشته است. ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷ میلادی (اواسط پاییز سال ۹۶) ناو هواپیمابر USS Theodore Roosevelt از سری نیمیتز وارد خلیج فارس و بعد از مدتی از منطقه خارج شد. ناو هواپیمابر USS John C. Stennis از دیگر ناوهای هواپیمابر اتمی نیز در اوایل بهار سال جاری (اواسط فروردین ماه ۹۸) وارد خلیج فارس شده و در حال حاضر در اقیانوس اطلس حضور دارد و به سمت بندرگاه اصلی خود در شرق آمریکا می رود.
ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن
لذا حضور ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن هم مسئلهای متفاوت از این حضورهای دورهای در منطقه خلیج فارس نیست. این ناو و گروه رزمی همراه آن نه اولین ناو هواپیمابر در خلیج فارس و نه آخرین آنها در این منطقه خواهند بود و در ادامه برنامه حدوداً ۳۰ ساله ارتش آمریکا برای خودنمایی در منطقه و حساب کردن فاکتور این حضور از طریق دوشیدن برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس است.
بررسی پرندههای موجود روی هر دو ناو هواپیمابر نشان می دهد تفاوت خاصی در لیست تجهیزات دو شناور و ناوهای اطراف آن وجود نداشته اما نوع تبلیغات درباره ورود ناو جدید نشان می دهد قرار است افکار عمومی کشورمان و بالتبع رسانهها و مسئولان، از این حضور احساس ترس کنند.
بی ۵۲؛ قطر بهتر است یا دیگوگارسیا؟
در کنار اعزام ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن به منطقه، ۴ فروند بمبافکن بی ۵۲ نیز به قطر اعزام شده و در پایگاه هوایی العدید مستقر شدند. در خصوص حضور این هواپیماها نیز جوسازی و تبلیغات زیادی صورت گرفته اما این مسئله هم بحث جدیدی نیست و از سال ۲۰۱۶ میلادی و همزمان با شدت گرفتن عملیاتهای هوایی آمریکا در سوریه و عراق این بمب افکنهای استراتژیک در قطر حاضر شدند و پروازهای عملیاتی بر علیه اهدافی در دو کشور انجام دادند. همچنین چندین مورد حمله علیه گروه طالبان نیز توسط این هواپیماها از طریق قطر انجام شد.
طبق برنامه اعلامی ارتش آمریکا، در سال ۲۰۱۸ میلادی این هواپیماها قطر را ترک کرده و حالا دوباره به این منطقه بازگشتند که نشان می دهد نه رفتن آنها و نه آمدنشان، اتفاق جدید و خاصی در آرایش نظامی آمریکا محسوب نمیشود.
تصویری از حضور بی ۵۲ های آمریکایی در قطر طی سالهای گذشته
حال فرض کنیم آمریکا قصد استفاده از بمب افکنهای بی ۵۲ بر علیه ایران را دارد. آیا فرماندهان آمریکایی هواپیماهایی به آن بزرگی و بدون پشتیبانی کافی پدافندی را در فاصله تقریباً ۲۵۰ الی ۳۰۰ کیلومتری مرزهای ایران قرار می دهند؟ جایی که به طور کامل در تیررس دقیقترین موشکهای ایرانی بوده و در کمتر از چند دقیقه می توان پایگاه مورد نظر را به طور کامل از مدار عملیات خارج کرد. شاید اگر آمریکا بمب افکنهای بی ۵۲ خود را به پایگاهی مثل دیگو گارسیا در عمق اقیانوس هند ارسال می کرد ممکن بود این گونه تحلیل کرد که حالا بی ۵۲ ها می توانند برای ایران تهدید محسوب شده و قبل از رسیدن به پدافند کشورمان، موشکهای کروز خود را پرتاب کنند.
لذا حضور در قطر نشان می دهد این بمبافکنها هر هدفی داشته باشند آن هدف، حمله واقعی و نظامی به ایران نیست و قرار است با خبرهای فراوان و بیان این موضوع که هواپیماهای آمریکایی در نزدیکی مرزهای کشورمان هستند، جزئیات یک بلوف را کامل کنند.
درباره ناو هواپیمابر آمریکا و تیم همراه آن نیز همین مسئله صدق می کند. اصولاً نیروی دریایی آمریکا و خصوصاً ناوهای هواپیمابر آنها برای عملیات در آبهای باز و اقیانوسها طراحی شده اند، لیکن منطقهای مثل خلیج فارس بسیار کوچک بوده و هر هدفی در این منطقه در معرض موشکهای ضد کشتی، حملات تعداد بالای قایقهای تندرو، گلولههای هوشمند توپخانه و زیردریاییهای ایرانی قرار خواهد گرفت.
پس بر مبنای محاسبات نظامی، زمانی که یک ناو هواپیمابر در خلیج فارس قرار می گیرد یعنی اصولاً برنامهای برای درگیری با ایران ندارد چرا که فرماندهان آمریکایی به خوبی اطلاع دارند که در این منطقه دست برتر با جمهوری اسلامی بوده و هرگونه درگیری در اینجا می تواند به تلفات گسترده برای آنها منجر شود. اگر نیروی دریایی آمریکا واقعاً بنای درگیری با ایران را داشت مشخصاً جایی مثل شمال اقیانوس هند بایستی محل قرارگیری و استقرار آنها باشد که برای آن هم راهحلی خاص تدبیر شده است.
آیا آمریکا با این استعداد به ایران حمله می کند؟
علاوه بر دهها استدلال سیاسی، اقتصادی و امنیتی در رد امکان وقوع حمله علیه کشورمان، تجارب گذشته نشان می دهد اصولاً آمریکاییها برای حمله به کشوری به اندازه قدرت پدافندی و آفندی ایران به نیروی بسیار بزرگتری از وضعیت فعلی نیاز دارند که تدارک دیدن آن در زمانی کوتاه غیرممکن است. بر این اساس نگاهی به عملیات طوفان صحرا در سال ۱۹۹۱ میلادی و حجم نیروی عمل کننده ضد عراق می تواند جالب باشد.
آمارهای رسمی نشان می دهد در جریان آن عملیات، دو ناو هواپیمابر یو اس اس آیزنهاور و ایندیپندنس به همراه دو نبرد ناو در منطقه خلیج فارس و دریای عمان حضور داشتند و ناو هواپیمابر کندی و یک نبرد ناو نیز در دریای سرخ حضور داشتند که عملیات هوایی و شلیک موشکهای کروز به سمت عراق به عهده آنها بود. همچنین چیزی در حدود ۹۵۰ هزار نفر نیروی نظامی از کشورهای مختلف جهان عمدتاً در عربستان سعودی جمع شدند تا عراق را از کویت بیرون کنند. جالب است بدانید در جریان حمله مجدد آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی استعداد انسانی نیروی مهاجم شامل آمریکا و متحدانش به حدود ۵۰۰ هزار نفر رسیده بود در حالی که اکنون حتی یک پنجم این نیرو را نیز در منطقه ندارند.
همچنین انواع هواپیماهای رزمی مثل سری اف ۱۵، اف ۱۶، اف ۱۴، بی ۵۲ و تورنادو در این عملیات حاضر بودند و هواپیمای تهاجمی پنهانکار F-۱۱۷ اولین حضور جدی خود در نبرد را در این جنگ انجام داد یا هواپیمای پشتیبانی نزدیک A-۱۰ که سالها برای مقابله با ارتشهای پیمان ورشو در اروپا آماده شده بود این بار بر علیه یگانهای زمینی عراق وارد عمل شد. با مقایسه آن شرایط و ارتش دهها برابر ضعیفتر عراق در مقایسه با نیروهای مسلح کشورمان، مشخص می شود وضعیت امروز و حضور یگانهای رزمی آمریکا در منطقه هیچ حرکت غیر طبیعی یا نشانهای از بروز جنگ را در خود نداشته و صرفاً می توان آن را یک جنگ روانی سیاسی و اجتماعی تلقی کرد.
با چنین تجارب سالهای اخیر، نتایج درخشان اتحاد ملتهای منطقه به فرماندهی سپاه پاسداران در شکست داعش و نتایج بزرگترین رزمایش ارتش ایالات متحده علیه ایران در سالهای گذشته، طبیعی است آمریکاییها ترجیح دهند دلخوش به تأثیرات روانی و اجتماعی تحرکات نظامی خود باشند تا ورود به سختترین جنگ دهههای اخیر خود که نه پایان آن به دست خودشان است و نه دامنهاش.
ارسال نظرات