به نقل از مشرق ، روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
با مطالعه ژرف تاریخ انقلاب اسلامی، از افراد و افکار مردمانش گرفته تا وقایع و اتفاقات چهل ساله ایران، آنچه بیش از همه به چشم میآید و میتوان در یک جمله طلایی و کلیدی از آن یاد کرد، تراکم افراد و اتفاقات مهم و سازندهای است که در تاریخ قبل از خود در ایران و جهان بینظیر و منحصر به فرد بوده است.
از تنوع افکار دولتهای بر سر کار آمده و آزادی انکارناپذیر و بیسابقهای که در سپردن مسئولیتها به افراد وجود داشته و دارد تا تنوع و تکثر و تراکم دشمنیها و دشمنان و تا پیروزیها و دستاوردهای اعجابآور و تا تحولات گسترده فرامرزی همگی نشانههایی عجیب و غریب است از اتفاقات بزرگی که انقلاب خمینی کبیر در تاریخ رقم زده است و سخن کسانی نظیر میشل فوکو که معتقد است «شخصیت آیتالله خمینی، پهلو به افسانه میزند» اگرچه قسمتی از شخصیت اماممان را بیان میکند ولی همین اندازه کم نیز شاید بتواند اولین گره از این معما را برای آنها که معجزه معنویت را نفهمیدهاند، باز کند. و مطالعه یاران خمینی و مقلدان او و امت او و جانشین او و یاران جانشین او و دستاوردهای حیرتآور انقلاب او در جهان، و … همگی به فهم بیشتر و بهتر انقلاب اسلامی کمک خواهد کرد.
معتقدین به اینکه «ذات انقلاب، دگرگونی است» نیز شاید تا این حد باور نمیکردند که انقلاب اسلامی ایران و خیزش عظیم خداخواهی مردم در عصر تاریک کمونیسم و لیبرالیسم بتواند مسیر تاریخ را عوض کند و چونان انفجار نور در جهان ظلمانی، تا بیکران قلبها و مغزهای مردمان تاریخ نور بیفکند و دائماً گسترش یابد.
شاید به این دلیل بود که از همان ابتدا بدخواهان سعی کردند انقلاب را جدی نگیرند. بعد هم تظاهر کنند که جدی نمیگیرند. بعد که تغییرات جدی را دیدند سعی کردند مهارش کنند و بعد که قدرتش نمایان شد سعی کردند مقابلش بایستند و وقتی به خود آمدند دیدند که از سال ۴۲ تا امسال که ۹۷ است، عمر و سرمایه خود را صرف مقابله با ندای فطرتی نمودهاند که از قلب خمینی آغاز شده و تا دنیا را دربر نگیرد و بند از دست و پای ذهنهای اسیر ایسمها و ایستهای جهانیان برنگیرد آرام نخواهد شد.
و در این ۵۵ سال مبارزه آشکار و ۴۰ ساله تحقق انقلاب و بیداری اسلامی، این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد و فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد و اعلام طوفانهاست کز هر کران خیزد و آتشفشان قهر ملتهای در بند است و نمیتوان در برابر آن ایستاد، که هیچگاه آدمی، در برابر توفان نمیایستد، اگر عاقل باشد.
انقلاب اسلامی ایران، توفنده پیش میرود و کاخ و کاشانه ستم را یکی یکی ویران میکند و موانع هدایت انسانها را برمیکند و صدای «قولوا لااله الا الله تفلحوا» را به گوش جهانیان میرساند و ذهن یخزده مردم را باز میکند و شکوفا میسازد.
آنان که حکمت جهاد ابتدایی را نمیدانند ببینند و بدانند که دلیل آن، نه هوس کشورگشایی و نه حسرت بردهداری است بلکه حکمتش از بین بردن پادشاهان و سلاطینی است که مانع هدایت مردمان خود هستند و با رسانههای اغواگرشان، پنبه جهل و غفلت به گوشِ جان مردمان فرو میکنند تا نوای رهاییبخش اسلام ناب را نشنوند.
به تعبیر اسلام، دنیای کفر و شرکی که عقل و فطرت را تخریب و تخطئه کرده و خدای معقول را کنار گذاشته و خدایان موهوم و موهن را میپرستند، دنیای مردگان است و جهان فکریِ غربی، در شرق باشد یا غرب عالم، فرقی نمیکند، ساکنانش امواتی هستند که به مرده بودن خود آگاه نیستند و انقلاب اسلامی «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» بود که چون رستاخیزی زودهنگام، مردگان را برانگیخت. به گفته اندیشمندان غربی، این انقلاب اسلامی ایران باعث شد که مردمان به اسلام ناب راغب شوند و به تأسی از آن، برخیزند و فکری به حال خود کنند.
انقلاب اسلامی، برخلاف آنچه که عمده دشمنان فهمیدهاند، به قلوب انسانها راه باز کرده و به افکار آنها نفوذ کرده و با فطرت آنها ارتباط گرفته و قدرت نرم جمهوری اسلامی بیش از آنچه که آنها گمان کردهاند بوده است. اینکه معتقدند اروپای چند دهه دیگر، قارهای مسلمان است، با توجه به ویژگیهای انقلاب اسلامی عجیب نیست چراکه انسانهای هوشمند دانستهاند که قدرت جمهوری اسلامی ایران فراتر از موشک و هستهای است و آنچه که با مغزها کار دارد، در مرزها متوقف نمیشود.
اندیشه انقلاب اسلامی، ابر بارانداری است که در آسمانها حرکت میکند و نمیتوان متوقفش نمود. و این صداقت با همه تزویر غرب متفاوت است. سر و دماغ ترکیده مردم بینوای شانزه لیزه و پاریس را ببینید؛ این همان فرانسهای است که میگفتند مهد حقوق است.
تعطیلی یکماهه دولت آمریکا و کشمکش کودکانه دولت و کنگره و بیکاری مردم بینوای آنجا را دیدهاید؟ این همان ابرقدرتی است که غربزدهها در موردش افسانهها میبافتند و با قیافه گرفتن و با آب و تاب تعریف میکردند ولی حکایت انشقاقی است که در خانه آنهاست.
همین کدخدای دلقکی که امروزه نماد سرافکندگی دنیای غرب و سرشکستگی تاریخی آمریکا و خجلت سیاستمداران خودباخته داخلی است، در برخی مواقع، عاقلانهتر از رؤسای قبلی سخن گفته است. مثل اعتراف به اشتباه بودن حضور آمریکا در عراق و مخصوصاً سوریه، خروج از سازمانها و معاهدات بینالمللی به خاطر وخامت اوضاع اقتصادی، اعتراف به زاییدن «ولد چموشِ» داعش توسط هیلاری. اعتراف به قدرت روزافزون و خارج از کنترل ایران، اعتراف به غلط بودن سیاستهای آمریکا در گذشته، اعتراف به گاو بودن آل سعود و بیعرضگی آنها در برابر ایران و … ولی با این اوصاف نمیتوان از حماقتهای عجیب او چشم پوشید.
جدا کردن مادران و فرزندان مهاجر از هم و نگهداری کودکان در قفس، دیوار کشیدن بین دو کشور و لجاجت بر سرِ آن، تحمیق و تحمیر قارونهای منطقه و ایرانهراسی و سرکیسه کردن آنها برای خرید سلاح، خروج از برجام و رسوا کردن سمپاتهای خود در ایران و … و دستگیری غیرقانونی بانو مرضیه هاشمی در دور و نزدیک سالگرد کشف حجاب، امضای برجام و در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر و نیز ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرای مرضیه سلامالله علیها.
گویی سنت همیشگی و تاریخی است که حماقتهای دشمنان نیز به مدد انقلاب اسلامی بیاید و شاهدی برای مظلومیت، اقتدار و حقانیت انقلابیون و مقلدان خمینی و خامنهای باشد. مثلاً در مورد برجام، طرفداران کدخدا برای بزک عفریت شیطان بزرگ و مجاب کردن مردم چه وعدههایی که دادند و چه «مارکوپولو بازی» که درآوردند، چه امتیازهای سادهلوحانه و نقد و یکطرفهای که به قولهای پوچ و پوک کری و اوباما دادند، چه توهینها که به بزرگترها و عاقلها و منتقدان کردند و … آخرش چه شد؟ در برابر بتون کردن قلب رآکتور ایران، آب دهن کثیف و نجس مقام بیتربیت آمریکا بود که بر امیدِ پاره پاره و به فنا رفته خیالبافان افتاد.
و امروز با چه رویی از FATF سخن میگویند؟ مشکلات اقتصادی و بیتدبیری برخی دولتیها نیز که اوقات مردم را تلخ کرده در دل ضد انقلاب کورسویی به وجود آورده بود که شاید دهه فجر امسال کمتر از سالهای گذشته باشد که آمریکا با دستگیری خانم هاشمی آنها را هم ناامید کرد. مهمتر از همه اینها ایام فاطمیه است و روزگاری که ما نیز به تبعیت از بزرگان، مشکلات سالانه را با مدد از مادر، حل میکنیم و با یاد او تجدید حیات میکنیم، باز هم قصه چادر و مادرِ مظلوم و غربت، زنده شد.
مرضیه؛ خواهر مظلومهام سلام بر تو و بر حجاب و وقار و متانت و حیا و بر جهاد تو. چه باصلابتی که برای جنگ با تو، ابرقدرت جهان، حیثیت آپارتایدی خود را به حراج گذاشت، شیطان از وحشت جیغ بنفش کشید و کدخدایِ نادرست، خود را رسوای عالم نمود.
آن کذابان و خناسان و هتاکان که برای آزادی زنان ایرانی اشک تمساح میریزند، چه ناشیانه دست خود را رو کردند. کسانی که رضاخان قلچماق را نشناختند آمریکای فریبکار را ببینند. با شعار مقابله با حجاب اجباری، به زور از سر زنان حجاب میگیرند و به نام آزادیِ اعتقادات، برای مسلمان، گوشت خوک لقمه میکنند.
اینها که از «روسری و ساقدست» مرضیه میترسند، با دیدن موشک سپاه چه میکنند؟ بانو مرضیه! ما در انقلابمان، مرضیهای داشتیم که به او خواهر طاهره ۱ میگفتیم. مادر انقلاب بود و امین انقلاب. تو هم خواهر دیگر انقلابیِ مایی. یقیناً تو هم پیروزی و روسفید. و زنان و دخترانمان به تو افتخار میکنند. تو از تابعین روحاللهی.
از آنانکه گفتند «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا». ۲ وطنت ایران است که مهد جوانمردان و آزادگان است. جایی که زنان از هر رنگ و ملیتی، قدر و منزلت دارند و خود را چونان گوهری گرانبها و اصل، در میان حریر حجاب میپیچند تا همگان بدانند که زن مسلمان صاحب دارد و صاحبش خداست که از او دفاع خواهد کرد و چه خوب یاریکنندهای است.
___________________________________
۱- مرحومه مرضیه حدیدچی (طاهره دباغ)
۲ - خدایا، ما شنیدیم که منادی به ایمان فرا میخواند که: به پروردگار خود ایمان آورید، پس ایمان آوردیم. سوره آل عمران آیه ۱۹۳
آلودگی هوا یکی از مهمترین و پرچالشترین مسائل محیط زیستی است که بشر با آن مواجه بوده است. از دیدگاه بهداشتی آلودگی هوا می تواند طیف گستردهای از بیماریها از عوارض ساده تا بیماریهای حاد نظیر سرطان دستگاه تنفسی و سرطان خون را ایجاد کند.
حال نکتهای که به نظر می رسد این است که برای رفع یا کاهش آلودگی هوا چه اقدامی باید انجام داد؟
برای پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه داشت که آلودگی هوا در یک منطقه متأثر از دو عامل است. عامل اول تولید آلودگی توسط منابع مختلف است که این منابع شامل منابع ثابت (کارخانجات و صنایع و..) و منابع متحرک (خودروها) است. عامل دوم شرایط هواشناسی مؤثر بر آلودگی است که شامل باد، بارندگی و پایداری اتمسفر و دما و رطوبت و تابش خورشید است.
برای کاهش آلودگی هوا فقط بایستی روی عامل اول که تولید آلودگی است تمرکز داشت و تمام تلاش ها جهت کاهش آلودگی از منابع تولید باشد.در شهرهای بزرگ نظیر تهران عمده آلودگی ناشی از منابع متحرک است و تمرکز اصلی بایستی در این خصوص باشد. طبق برآوردها بین ۷۵٪ تا ۸۵٪ آلودگی هوای تهران ناشی از منابع متحرک است و مابقی از منابع ثابت میباشد.
راهکارهای کاهش آلودگی هوا شامل دو دسته میباشند که عبارتند از راهکارهای مدیریتی و راهکارهای فنی. راهکارهای فنی عبارتند از اصلاح کیفیت سوخت، ارتقای استانداردهای زیست محیطی خودروها، از رده خارج کردن خودروهای فرسوده، معاینه فنی خودروها، ارتقا و بهبود سیستم حمل و نقل عمومی، استفاده از سوختهای پاک و خودروهای پاک، استفاده از سیستمهای حمل و نقل غیر موتوری، استفاده از سیستمهای کنترل آلودگی در صنایع.
نکته مهم این است که نباید فقط به اقدامات فنی توجه داشت بلکه گاهی مواقع اهمیت و اثر اقدامات مدیریتی بیشتر می شود.
اقدامات مدیریتی عبارتند از توزیع امکانات و جمعیت در کشور، استفاده از سیستم های الکترونیکی، مدیریت تقاضای سفر در شهرها و بارگذاری متناسب جمعیت. شاید بتوان گفت که در شهر تهران با توجه به اقداماتی که طی سالیان گذشته انجام شده است اقدامات فنی و مهندسی کم و بیش انجام شده است اما توجه به اقدامات مدیریتی بسیار کم بوده است.
مثلاً بارگذاری جمعیت در مناطق غرب تهران و مجوزهای ساخت و ساز در باغات تهران و بلند مرتبهسازیها از اقداماتی است که بارگذاری جمعیت زیادی را برای تهران به دنبال داشته است. همچنین در شرایط موجود به نظر میرسد با وضعیت ممنوعیت واردات خودور از رده خارج شدن خودروهای فرسوده که بهعنوان یکی از محورهای اصلی کاهش آلودگی هوا است و بهصورت خودکار اجرا میشد دیگر اجرا نمیشود و زور دولت هم به خودرو سازان داخلی برای مجاب کردن آنها برای از رده خارج کردن خودروها نمی رسد.
ضمناً عدم مدیریت بر تردد و نوع موتورسیکلتهای ترددی در شهر تهران نیز یکی از ناکامیهای اصلی برنامه کاهش آلودگی هوا میباشد.
در مورد شهر تهران اگر به آمار و اطلاعات ۱۵ تا بیست سال گذشته نگاه کنیم متوجه میشویم که از مهمترین آلایندههای شاخص آن دوران گاز منواکسیدکربن و سرب موجود در هوا بوده است اما در حال حاضر به دلیل استقرار استانداردهای محیط زیستی و حذف سرب از بنزین این آلایندهها به زیر حد استاندارد رسیدهاند. اما تهران بیشتر مواقع با مشکل آلاینده ذرات معلق با قطر کمتر از دو و نیم میکرون دست به گربیان است.
شاید بتوان گفت مشکل آلودگی هوای تهران را می توان با توازن جمعیت در این کلانشهر و توسعه مناسب حمل و نقل عمومی انبوه حل کرد. در غیر این صورت هرچقدر اقدامات مهندسی انجام شود با یک تصمیم نامناسب مدیریتی اثر آن از بین میرود. بطور کلی می توان گفت که مدیریت کیفیت هوا در یک کشور شاخص مهمی از مدیریت کشور است.
از آنجایی که مسأله آلودگی هوا یک مسأله چند بعدی بین بخشهای مختلف است می توان به این نتیجه رسید که حل این معضل شاخصی از توسعه یافتگی است. پیچیدگی آلودگی هوا باعث شده است که کماکان تحقیقات گستردهای روی اثرات بهداشتی و نحوه تشکیل آلایندههای ثانویه در اتمسفر صورت بگیرد.
"دیکته نانوشته غلط ندارد". استدلالی که سیستم اداری کشور را دچار رکود کرده است. مدیران باتجربه به جبر روزگار و صابون نقد رسانه ها و مؤاخذه حوزه های نظارتی یادگرفته اند هرچه کارکمتر، ماندگاری بیشترو مطلوبیت بالاتر. تاکنون ندیده ایم مدیری را به دلیل استفاده نکردن از فرصت و قدرت دراختیارش محاکمه کنند درحالی که به تکرار مدیران قاصر یا مقصر به نقد و عتاب کشیده شده اند.
مدیران ارشد هم "مدیر بی خطر" را مفیدتر می دانند اما مصلحت حاکمیت و جامعه درچیست و شرع و قانون چه ابزاری برای مهار این اپیدمی فراگیر تعیین کرده است؟ سخنان هفته گذشته رهبر انقلاب در جمع طلبه ها درباره عواقب اخروی ریاست و مسئولیت، بهانه ای شد تا مشخص شود آیا می توان مدیر کم کار و بی اثر را مجازات کرد؟ برای تبیین موضوع به چند نکته می پردازیم.
تکلیف قانونی: "مسئولیت"، تعهد قانونی شخص بر رفع ضرری است که به دیگران وارد کرده است و بر چهارنوع اخلاقی، شرعی، قانونی و قهری است و نوع قانونی اش اقسام کیفری و مدنی و جزایی دارد. بنابراین علاوه بر تقصیر؛ اهمال و خطای فرد مسئول نیز موجب ضمان است.
در قانون اساسی، حق برخورداری از امنیت، آزادی، آموزش، مسکن، شغل و بهره مندی از مواهب خدادادی مانند آب، هوا، منابع طبیعی و انفال برای همه شهروندان ایرانی قائل شده و پیگیری احیای حقوق عامه در اصل ۱۵۶ بر عهده قوه قضاییه گذاشته شده است.
مدیری که نتواند این قبیل مصادیق را برای مردم تأمین کند یا با اقدام یا بی عملی اش، نعمتی را از مردم سلب کند قانونی باید پاسخگو باشد. صدها نفر در کلان شهرها به دلیل مصرف آلاینده های زیر ۲.۵ میکرون فوت می کنند و کدام مدیر تاکنون به اتهام قتل غیرعمد محاکمه شده است؟ اجرا نکردن طرح های شهری و ترافیکی یا مقررات ملی ساختمان موجب کشته شدن انسان های بی گناه در جاده ها و کلاس ها و آسمان ها و گودهای خطری می شود درحالی که نظام بوروکراتیک سرشار از فرافکنی های قانونی و مستندسازی های اداری است.
وضعیت اقتصادی نابه سامان کشور قطعاً باعث کاهش زادوولد، کاهش ازدواج، کاهش عمر و سوء تغذیه شدید کودکان می شود و کدام مسئول پاسخ گوی این نسل کشی است؟ به همین دلایل اعدام مفسدان اقتصادی از موثرترین کارهاست هرچند ریشه را باید درمان کرد. قانون های اساسی، مدنی، هوای پاک، مبارزه با فساد و بسیاری قانون های دیگر برای احقاق حقوق عامه و مؤاخذه مدیران کم کار وجود دارد.
مجازات اداری: تصورعمومی از مفهوم تخلف، انجام یک عمل مغایر با شرع و قانون است درحالی که ترک فعل یا اهمال قانونا یک نوع تخلف است. ماده ۸ قانون تخلفات اداری " کم کاری و سهل انگاری" را از مصادیق تخلف می داند و جالب آن است تنها تخلفی است که عمدی یا سهوی بودن آن تفاوتی در ماهیت آن ندارد.
البته این قانون دو ضعف جدی دارد. اول آنکه اعضای هیئت های رسیدگی با ابلاغ مدیرارشد دستگاه اجرایی تعیین می شوند و هم احتمال مسامحه زیاد است و هم شامل مدیران ارشد نمی شود. درحالی که هر که بامش بیش، برفش بیشتر. ضعف دوم هم این است که جزا با جرم تناسب ندارد و برخی تخلفات جنبه کیفری و مدنی دارد و آثارش موجب خسارت به جان و مال انسان ها شده است. اما به هرحال اجرا نکردن این بند قانون نیز از غفلت های مجریان قانون در کشور تاکنون بوده است.
حرمت شرعی: شرح روایت پیامبر اسلام (ص) توسط رهبرانقلاب مؤید همین اصل برخورد با کم کاری مدیران است. نفس پذیرش مسئولیت توسط فردی موجب بستن غل و زنجیر به دست و گردنش در قیامت می شود. یعنی فرد مسئول، اگر اقدامی نکند "مغلولاً الی عنقه" باقی می ماند مگر اینکه با احسان یعنی "کارنیک" نه الزاماً "نیکوکاری" موجب بازشدن تدریجی دست و گردنش شود.
از امام خمینی نیز نقل است که "حرام است دانش آموزی به مدرسه برود و درس نخواند" و به طریق اولی حرام است مدیری پست بگیرد و کاری انجام ندهد. اخلاق و عرفان نیز ترک فعل را موجب سلب توفیق و دورشدن از رحمت و فیض الهی می داند. باورکنیم مدیر بی ثمر از کبریت بی خطر، خطرناک تر و از زنبور بی عسل، بی ثمرتر است. زیرا کارنکردن مدیر، هم توفیق خدمت را از اهلش می گیرد و هم موجب خسارت به جان و مال مردم می شود.
اکسیرشفابخش: راه درمان "درد بی دردی" را امام حسین (ع) بیان فرمودند: "همانا حوایج مردم به سوی شما از نعمت های الهی است و اگر از آن خسته شدید، خداوند آن را از شما می گیرد و به دیگری می سپارد". "مردم گرایی" موجب تذکر و تزریق انرژی و بهبود رویه مدیران است. ذات قدرت، غفلت آور است و بهترین ابزار برای مهارش روی آوردن به مردم است.
مردم بهترین آینه اند و کسانی که با مردم زندگی می کنند و گرهی از کار مردم گشوده اند حلاوتی را چشیده اند که حاضر نیستند با هیچ مقام و منالی عوض کنند. دین اسلام و سیره بزرگان و تجربه کشورهای توسعه یافته نیز مردم را اصل بقای جامعه می دانند و چه زیبا رهبر انقلاب فرمودند "از اجرهایی که خدای متعال نقداً به انسان می دهند رضایت مردم است". دراین روزهای سنگین اقتصادی، نشست و برخاست با مردم، تغییر رویه معمول برنامه روزانه، افزایش بازدیدهای رسمی و غیررسمی، دیدارهای مردمی، صدور دستورهای شفاف و بدون فرافکنی، کوتاه آمدن از مواضع بخشی و همدلی با دیگر مدیران برای حل مشکلات مردم، تنظیم یک مراقبه معنوی با هدف خدمت به یک خانواده محتاج، استفاده از بدنه مردمی برای همکاری و مشارکت و نگاه خوش بینانه به مردم به عنوان ولی نعمتان؛ بخشی از کارهایی است که هر مدیر می تواند برای خودش بنویسد و عمل کند و دیگران را با عملش توصیه به معروف کند و اگر هم برخی اوقات کاری از دستش بر نیامد بداند "چون وا نمی کنی گرهی خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست".
بسته حمایتی دولت که این روزها بیش از پیش در رسانهها به آن پرداخته میشود و نوبت به بیمه شدگان تامین اجتماعی که دریافتی ماهانه زیر سه میلیون تومان دارند، رسیده است، در وهله نخست، به هیچ وجه پاسخگوی آسیبهایی که سیاستهای دولت به خاطر افزایش دستوری قیمت ارز در جامعه ایجاد کرده، نمیتواند باشد و این هیچ هنری نیست و به تعبیری میتوان گفت از گناه تصمیمات اقتصادی دولت در قبال مردم و جامعه چیزی نمیکاهد. دوم اینکه این دسته از اقدامات منجر به تحقق اهدافی که بیان و رسماً اعلام میشود، نمیشود.
بهترین نشانهاش هم تجربیات خود ایران است که در یکی از آن طرحها، پرداخت هزینههای کمک غذایی به خانوارهای محرومی بوده است که فرزندان زیر ۶سال داشتند. این طرح در ابتدا به صورت هزینه سبد غذایی ۲۰ هزار تومانی به خانوارها تعریف و پرداخت میشد که با افزایش قیمت مواد غذایی ماهیت خود را از دست داد.
ضمن اینکه مطالعات مختلف نشان میدهد که خیلی از خانوادههای هدف، این مبلغ را برای مصارف دیگری بجز غذا مصروف میکردند. با وجود اینکه نیاز به غذایشان بیش از این بود و به عنوان یک بسته غذایی ارائه میشد با این هدف که بتواند ریزمغذیهای مورد نیاز رشد جسمی و فکری کودکان زیر ۶سال را تامین کند، اما این اتفاق نیفتاد و گروه هدف عمدتاً این مبالغ را برای مصارف دیگری مصروف کرده است.
بنابراین هدف مورد نظر با پرداخت این مبلغ، هیچگاه تحقق پیدا نکرد. درحقیقت مسأله اصلی در اینجا توصیه به دولتهاست که تخریب نکنند، نه اینکه برای جبران تخریبهای خودشان اقدامات اینچنینی انجام دهند. به نظر میرسد بخشی از این اقدام هم دور کردن افکار عمومی از مشکلات عظیمی است که سیاستهای اقتصادی در ظرف یکسال گذشته تاکنون بر کشور تحمیل کرده است. در واقع عمق آسیبی است که این سیاستها بر جامعه وارد کرده است.
بنابراین هیچکدام از هدفهایی که مورد نظر است از جمله کمکهای مالی تحقق پیدا نخواهد کرد؛ ضمن اینکه مشکلاتی که عنوان میشود، یعنی کمک به تغذیه خانوارها هم به همین دلایل اتفاق نمیافتد. نکته قابل توجه دیگر این است که تزریق چنین پولی موجب افزایش قمیت همین کالاها هم خواهد شد.
درحالی که اگر دولت به تخصیص خود کالاهای غذایی میپرداخت، اثربخشی این برنامه را میتوانست بهبود بخشد. منتها برای اینکه با پیامدها و مشکلات بعدی آن روبهرو نشود که عمدتاً تجربه ناموفق چند سال اخیر از آنها حکایت دارد، مبادرت به توزیع نقدی در این رابطه کرده است که به نظر میرسد این هم یک مسأله دیگری است و تجربه هم نشان داده که در چنین مواقعی به افزایش قیمت همان کالاها منجر شده است.
ضمن اینکه براساس همان تجربه قبلی وقتی برنامه توزیع کالا اجرا شود، خیلی اثربخشتر از پرداخت پول نقد است. نکته قابل توجهی که در همین جا میتوان به آن اشاره کرد اینکه بین کسانی که به شدت محتاج و نیازمند هستند با کسانی که به لحاظ نسبی ممکن است محروم باشند، یعنی بین فقر مطلق و فقر نسبی هیچ تفاوتی قائل نشدهاند.
گروههایی در جامعه که در سطح بسیار اولیه یک زندگی بسر میبرند درحالی که اگرهمین منابع را روی همین گروهها که دچار مَسکَنَت کمرشکن هستند، متمرکز میکردیم، قادر بودیم وضعیت نسبتاً بهتری را برای آنها فراهم کنیم.
در ماههای اخیر که افزایش افسارگسیخته نرخ ارز در اقتصاد ایران موجب افزایش نرخ تورم و کاهش ارزش پول ملی شده است، دوباره بحث استقلال بانک مرکزی و نقش آن در مقابله با کاهش ارزش پول ملی بر سر زبانها افتاده و در محافل علمی و رسانهای مورد بحث قرار گرفته است.
در این میان سوال اساسی این است که اصولاً یک بانک مرکزی یا رئیس بانک مرکزی مستقل دارای چه ویژگیهایی است؟ آیا اصلاً استقلال بانک مرکزی برای اقتصادی مانند ایران دست یافتنی است؟ اگر هست چه موانعی بر سر تحقق این مهم وجود دارد و اگر نیست دلایل عدم تحقق این امر چیست؟
رئیسکل پیشین بانک مرکزی چندی پیش در گفتوگویی گفته بود بانک مرکزی با نرخ ارز ۴۲۰۰ تومانی- دلار جهانگیری- موافق نبود ولی به هر حال تصمیم دولت این بود که دلار ۴۲۰۰ تومانی اعلام شود. اگر چه شخص رئیسجمهور تلویحاً این موضوع را نپذیرفته و مدعی است همه اقتصاددانان حاضر در دولت موافق این موضوع بودند اما به هر حال این تصمیم از سوی دولت و البته با ریاست و مدیریت بانک مرکزی اعلام و اجرا شد.
شاید در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته باشد سیاستی پولی - ارزی مصوب و اجرا شود و بعدها رئیس بانک مرکزی آن کشور مدعی شود او راضی یا موافق انجام این کار نبوده است. در یادداشت ذیل در ۲ بخش «چه باید کرد؟» و «چرا اینگونه است؟» به اختصار به این پرسش و دلایل وجود این پدیده در اقتصاد ایران پرداختهام.
چرا بانک مرکزی در ایران مستقل نیست؟
بعید است بتوان در ایران اقتصاددان یا فرد آگاهی را یافت که منکر عدم استقلال بانک مرکزی و سیاستهای آن در اقتصاد ایران باشد. شواهد و مستندات عدم استقلال بانک مرکزی در طول دهههای گذشته آنقدر زیاد و واضح است که اثبات آن موضوعیت چندانی ندارد اما شاید تاکنون در بررسی عدم استقلال بانک مرکزی در ایران کمتر به صورت ریشهای به این موضوع پرداخته شده است.
واقعیت این است که دولت یا شرکتهای دولتی در تامین برخی هزینههای خود با مشکل مواجه شده و از طرق مختلف از بانک مرکزی استقراض میکنند. از طرفی این بانک به واسطه نحوه انتخاب رئیس و نقش و جایگاهش در دولت نمیتواند در مقابل دولت ایستاده و به اصطلاح مقاومت کند.
این آن چیزی است که در ایران رخ داده و وجود دارد اما این کار در کشورهای پیشرفته به لحاظ اقتصادی چندان رخ نمیدهد، چرا که مقیاس توسعهیافتگی و تولید و درآمدهای فراوان ناشی از مالیات بر تولید، هزینههای این دولتها را تامین میکند.
وقتی دولت کمبودی در این زمینه نداشته و دخل و خرجش تا حدودی همخوان باشد، ضرورتی نیز برای دخالت در امور بانکی وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر در اقتصادهایی که بانک مرکزی استقلال (نسبی) دارد، این طور نیست که دولتمردان توان دخالت نداشته باشند بلکه اقتصاد در این کشورها به گونهای است که احتیاج چندانی به این جنس دخالتها وجود ندارد.
چنانکه در اقتصادهایی مانند ایران که این قبیل مداخلات وجود دارد اینطور نیست که دولتها علاقهمند به مداخله در امور بانک مرکزی و سیاستهای پولی باشند بلکه دولتهای نفتی یا به عبارت بهتر دولتهایی با درآمدهای غیرپایدار و وابسته به آن از سر اضطرار و نداشتن امکانات مالی برای اداره کشور مجبور به دخالت در تصمیمات بانک مرکزی خود هستند.
بنابراین استقلال یا عدم استقلال بانک مرکزی نیازمند یک تصمیم و قانون نیست، بلکه باید ذات اقتصاد به گونهای باشد که نیازی به دخالت دولت در امور بانک مرکزی نباشد، البته برخی قوانین مانند ساز و کار انتخاب رئیس کل، چند ساله بودن حکم ریاست و یکسان نبودن طول این دوره با عمر دولتها، تحصیلات و تخصص افراد انتخاب شده و… میتواند در ایجاد استقلال نسبی بانک مرکزی و به تبع آن تقویت یا عدم کاهش ارزش پول ملی موثر باشد.
با این حال همان طور که بیان شد وقتی اقتصاد شرایط مناسبی پیدا کند دیگر دلیلی برای مداخله دولتها وجود ندارد، لذا اگر واقعاً میخواهیم حفظ ارزش پول ملی را به صورت ساختاری دنبال کنیم به جای بررسی چگونگی افزایش استقلال بانک مرکزی و روسای آن باید به دنبال مولد شدن اقتصاد ایران باشیم. اقتصادی که آنقدر تولید داشته و مالیات بر تولید، مالیات بر درآمد، مالیات بر ارزش افزوده و… به عنوان درآمد پایدار در آن پرداخت و دریافت شود که دولت بتواند با همین مالیاتها به راحتی کشور را اداره کند.
بنابراین اگر چه ممکن است عدم انتصاب رئیسکل بانک مرکزی توسط رئیسجمهور یا ایجاد شرایط علمی و سوابقی پیچیدهتر و سختگیرانهتر برای انتصاب رئیس کل تا حدودی تاثیرگذار باشد اما باید پذیرفت کسانی که ساختار سیاسی و روابط بین قوا در ایران و همچنین شرایط اقتصادی ایران را میشناسند میدانند این فقط رئیسجمهور نیست که به بانک مرکزی دستور میدهد، بلکه ممکن است رئیسجمهور عملاً هیچ دخالتی نداشته اما مجلس با تصویب قوانینی در نظام پولی کشور دخالت کند. همانطور که تصویب تبصرههای تکلیفی که در بودجههای سنواتی وجود دارد با رای مستقیم مجلس بوده و حتی گاه ارتباط چندانی با دولتها نیز ندارد.
راهکار اصلی برای ایجاد استقلال، استحکام سیستم اقتصادی کشور است. طی این سالها و در دوران مدیریت تمام روسای کل بانک مرکزی، ارزش پول ملی ما به دفعات کاهش پیدا کرده که این موضوع دقیقاً برخلاف اصلیترین وظیفه رئیسکل بانک مرکزی یعنی حفظ ارزش پول ملی است.
در خاتمه باید گفت بهتر است راه را گم نکنیم و به جای سخن از استقلال بانک مرکزی، حذف صفرها از پول ملی و… به ریشههای کاهش ارزش پول ملی و عدم استقلال بانک مرکزی بپردازیم، چرا که در شرایط فعلی و به فرض تداوم وضعیت موجود دست اندازیهای دولتها به تصمیمات بانک مرکزی قطعی بوده و تحقق استقلال ممکن نیست.
انقلاب اسلامی در ٤۰ سال پیش نهتنها جزیره ثبات امریکاییها را بیثبات ساخته و بر حکمرانی و سلطه و استثمار بیواسطه امریکا در ایران پایان داد بلکه خیلی زود مشخص شد که انقلاب اسلامی بنا بر ماهیت ظلمستیز ثبات و آرامش تفرعن امریکایی و نظام سلطه غرب را نیز بیثبات ساخته است.
مردم ایران در انقلاب ۱۳۵۷ بساط طاغوت و در انقلاب ۱۳۵۸ بساط استکبار را برچیده و راه خود را به سمت پیشرفت و قلهها و جایگاهی که مستحق آن است آغاز کردند.
محمدرضا پهلوی با اجازه امریکا روی کار آمد، با حمایت امریکا حکومت کرد، با دخالت مستقیم امریکا کودتا کرد، با فرمان مستشاری امریکاییها به تحقیر مردم و تضییع حقوق آنان پرداخت، زیر نظر سرویس جاسوسی امریکا و با ایجاد مخوفترین سازمان جاسوسی (ساواک) مردم و مبارزان را شکنجه کرد، با هدایت و مدیریت امریکا ثروت و ظرفیتهای اقتصادی ایران در مسیر مورد نظر شیطان بزرگ هزینه شد و با دستور امریکا (و به طمع کودتای دیگری از جنس ۲۸ مرداد ۳۲) از کشور خارج شد.
امریکاییها در طول دوره حکومت محمدرضا به چشم گاو شیرده به ایران نگاه کرده و به تحقیر مردم و تاراج و غارت منابع کشور میپرداختند و شاه ایران در برابر سگهای امریکایی هم مسلوبالاراده بود. ثروت کشوری با جمعیت حدود ۳۵ میلیون نفر و تولید نفت حداکثری بالای ۵ میلیون بشکه فقط و فقط توسط خاندان سلطنت و امریکاییها غارت میشد و مردم در فقر مطلق به سر برده و کل کشور فاقد کمترین زیرساخت بود. نهتنها روستاها فاقد راه، گاز، برق، مخابرات و… بود بلکه شهرهای بزرگ کشور هم فاقد امکانات اولیه رفاهی مذکور بود.
تحقیر مردم تا جایی پیش رفته بود که بالاترین هنر کشور را ساخت آفتابه و پخت قیمه بادمجان معرفی کرده بودند و هر صدای اعتراضی را در گلو خفه میکردند. جمهوری اسلامی این بساط ظالمانه را برچیده و به رغم همه محدودیتها موفق به توسعه زیرساختها و توزیع منطقی امکانات در کل کشور اعم از روستاها و شهرها شده است و کشور را با اراده و رأی مستقیم مردم اداره میکند.
اینک ٤۰ سال است که جمهوری اسلامی در برابر سختترین فشارهای سیاسی و امنیتی، بینظیرترین تحریمهای اقتصادی و علمی و مالی و نابرابرترین و بیرحمانهترین جنگها و فتنههای شیطان بزرگ و عوامل داخلیاش بر جنگ، کودتا، ترور، اغتشاش، فتنهگری، جنگ سخت و نیمه سخت و پیروز گشته و ضمن آنکه از آزمون همه توطئهها و دسیسهها سربلند بیرون آمده است موفق به فتح افتخارآمیز قلههای دانش در زمینههای پزشکی، هستهای، زیست فناوری، نانو، سلولهای بنیادی، سدسازی، پلسازی، تونلسازی، ساخت اسکله، مهندسی و ساخت موشک، ساخت ماهواره، داروسازی، احداث بزرگترین پالایشگاهها و… شده است.
در چنین شرایطی شیطان بزرگ و مثلث شرارت عبری، غربی، وهابی که در برنامه فروپاشی از درون در «فتنه دیماه ۹۶» و «تابستان داغ ۹۷» از ملت ایران تودهنی خوردهاند، با عصبانیت از شکستها و ناکامیهای مکرر گذشته و با عبرتگیری از توطئهها و فتنههای پیشین، تنها راه غلبه بر جمهوری اسلامی را در پیگیری استراتژی «فروپاشی از درون» و «جدایی مردم و تقابل آنان با حاکمیت» از طریق ۱ - «تشدید فشارهای اقتصادی»، ۲ - «بحرانی نشان دادن کشور»، ۳ - «حقیر و ناچیز نشان دادن دستاوردهای بینظیر نظام»، ۴ - «فروریختن دیوار اعتماد مردم به نظام»، ۵ - «تطهیر حکومت فاسد و دیکتاتور پهلوی»، ۶ - «پشیمان سازی مردم از انقلاب»، ۷ - «عصبانی کردن مردم»، ۸ - «مشروعیتزدایی و مقبولیتزدایی از نظام در افکار عمومی»، ۹ - «رشد مطالبات اجتماعی و افزایش بحران ناکارآمدی»، ۱۰ - «القای ضرورت مذاکره با امریکا برای برون رفت از مشکلات»، ۱۱ - «شناسایی و بستن حفرههای اقتصادی کشور»، ۱۲ - «کاهش درآمد ارزی و اختلال در کانالهای مالی کشور»، ۱۳ - «قداستزدایی و تحریف الگوی دفاع مقدس» و ۱٤ - «فراخوان ملی علیه نظام» دیدهاست؛ و چقدر این روزها شبیه دهه فجر سال ۱۳۶۷ است که دشمن با کمک عوامل داخلی (اشارهای به سخنرانی منتظری در باره خسارات جنگ!) قویاً به دنبال زیر سؤال بردن افتخارات جنگ بودند که با نهیب و فریاد حضرت امام خمینی سلامالله علیه مواجه شدند که ما برای یک لحظه هم از جنگ نادم و پشیمان نبوده و نیستیم. حضرت امام سپس به برشماری برخی افتخارات بیبدیل و بینظیر جنگ پرداخته و از دستاوردهای افتخارآمیز جنگ و دهه اول انقلاب دفاع کردند.
در شرایط فعلی نیز مانند دهه فجر سال ۱۳۶۷ مجدداً دشمن در پی زیر سؤال بردن افتخارات و دستاوردهای ۴۰ ساله انقلاب است. غلبه بر این استراتژی هیبریدی مستلزم وحدت، همدلی و هماهنگی کامل و صد درصدی قوای کشوری و لشگری و ایجاد موج عزت، شور و نشاط ملی در بزرگداشت هر چه بهتر و باشکوهتر جشن چهلمین سالگرد انقلاب و راهپیمایی بزرگ ۲۲ بهمن به عنوان مقدمه بوده و در پی آن باید مسئولان کشور در یک برنامه جهادی و انقلابی برای خنثیسازی توطئه هیبریدی پیش رو و شیرین کردن ذائقه مردم برنامه ریزی کنند که تنها راه بازگرداندن اعتماد به مردم همین است و بس.
امواج بلند و ناشناختهای در راه است که سونامی تغییر میآفریند و مستقیم دوران قدیم و گذشته را هدف قرار میدهد. گذشته به اسطوره تبدیل میشود و سیمایی نو از اقتصاد، جنگ، هنر، هویت، فلسفه و سیاست شکل میگیرد. از بعد اجتماعی ازدواج در معرض انقراض قرار میگیرد و طلاق سهلترین پدیده زناشویی شناخته میشود.
اخلاق در سرزمین مادری خویشتن تن به سیاست میدهد و از امتزاج و انفعال اخلاق و قلدری سیاست کینه، بهتان و غرور زاییده میشود. نقشه راه و مسیرهای توسعه و ترقی در پارادایمهای دیروز نمیگنجد. نهتنها دیروز و حال ظرفیت جوابگویی، تنوعطلبی، هوچیگری و امیال و آرزوهای مثبت و منفی نوع بشر را ندارد بلکه هیچکس و نظامی توان مقابله با امواج دگرگونساز را ندارد.
دروازهها به همان میزان که بسته میشود، باز میماند. ارتباط و تعامل، مفهوم کهن را از دست میدهد. امواج میآید و شهرها، خیابانها و خانهها را ناامن میسازد. بنای شورش، منازعه و مناقشه در سیاست، اجتماع و فرهنگ حرف اول از همه در پادگانها، مدارس و دانشگاهها گذارده میشود و چه بسا امنیت از گرو تعهد، قرارداد و قول و قرار رها میشود. انسان در هر دورهای دستهجمعی و گاهی به تنهایی، تنهاییاش را جشن میگیرد. میخکوب شدن در خینهها بایدهای او را آشفته، دمدمی مزاج و وسواسی بار آورده است.
انسان از وسوسه که هبوط را خلق کرد نهتنها نیاسوده است بلکه بیشتر هم طالب و خریدار وسوسه شده است. نهلیسیم، طغیان، عصیان و فرار از آگاهی نمونهای از وسوسهها است که شیطان را بر سر سفره عقد و اخوت با انسان کشانده است. اگر هابز انسان را گرگ میدانست امروز انسان شیطان انسان شده است.
شاید فردای ما انسانها خداحافظی با همه الههها باشد که قرنها، انسان را سر کار گذاشتهاند، معطل کردهاند و فقط دلخوش بر آن کردهاند که بیجهت خوش باشد. الهه قدرت، غرور، عیاشی، خوشگذرانی و فریب که وعده وعیدشان در قبرستان شهرهای به تاراج رفته دفن شده است.
هماینک از طاق نصرت لیبرالیسم، مارکسیسم، سلطنت و امپراطوری فقط شبحی مانده است که انسان در تغییر، دگرگونی و انقلاب آن را دست به دست میگرداند.
کنترل، بازجویی، ترور، وحشت، شکنجه، القاء، فریب، تبلیغات و رجزخوانی یادگار عهد عتیق بود که به راحتی با مدرنیته همآواز و مطرح شد. عجیب است انقلابی امروز تفنگ درباری دیروز را به دست میگیرد و بر قنداق آن بوسه میزند. ماشهها یکطرفه توسط انقلابی دیروز کشیده میشود که امروز محافظهکار شده است و محافظهکار دیروزی برای جبران گذشته انقلابی شده است.
انسان عصر حاضر تنها است. در حال غرق است. برای صید، در اقیانوس بیانتهای اینترنت وارد میشود و هیچوقت به ساحل برنمیگردد. گویا همه برای برنگشتن آمدهاند. امواج ما را به هرجا که میخواهد میبرد، به راستی اراده انسان مدعی اثرگذاری کجاست؟
روایت اوضاع ما داستان قلیخان است که با هزار نیرنگ یک هزار قافله را به تاراج برد اما هیهات نتوانست یک قافله را به آرامش و سلامت به مقصد برساند.
این روزها نگرانی ناشی از ناکارآمدی در عرصه اجرایی و انتشار اخبار تخلفات و مفاسد اقتصادی برخی از مدیران، سبب شده تا این پرسش در افکار عمومی شکل بگیرد که چرا با افراد مفسد و ناکارآمد برخورد جدی صورت نمیگیرد. برخی افراد با ذکر مصادیقی از تصمیمات امام راحل در برهههای گوناگون بهخصوص اوایل انقلاب این اشکال را وارد میکنند که امروز قاطعیت لازم از سوی رهبر معظم انقلاب در برخورد با مشکلات کشور وجود ندارد.
دراینباره باید گفت بسیاری ازاینگونه شبهات حاصل شناخت نادرست و ناقص از سیره سیاسی امام راحل و رهبر انقلاب و تلقی دیکتاتورمآبانه از جایگاه ولیفقیه است.
قبل از اینکه بخواهیم شیوه برخوردهای مقام معظم رهبری را به قضاوت بنشینیم لازم است در مورد نوع تصور خود از شیوه حکومتی امام راحل بیندیشیم و ببینیم آیا ایشان در حکومتداری خود تنها از شیوه عزل و برکناری در مقابل اشتباهات مسئولین استفاده میکردند؟ آیا نسبت به فاکتورهای مهمی همچون شرایط زمانی و مکانی، مصالح جامعه اسلامی، تواناییهای افراد و… بیتفاوت بودند؟ قطعاً پاسخ به این سؤالات منفی است.
باید دانست تفاوت زیادی بین جایگاه ولیفقیه در جامعه اسلامی و رهبری در حکومتهای استبدادی وجود دارد. در مکتب امام راحل یکی از وظایف اصلی ولیفقیه توجه به مصالح جامعه اسلامی و رشد دادن و تربیت کردن جامعه است. همچنان که حضرت امام مدتها آیتالله منتظری، بنیصدر و امثال بازرگان را تحمل کردند تا آگاهیهای مردم رشد پیداکرده و زمینه اقدام فراهم شود از این رو از هرگونه اقدام شتابزده خودداری کردند. امروز نیز رهبر معظم انقلاب بسیاری از اقدامات را منوط به رشد آگاهیهای عمومی مردم کردهاند. همچنان که مسئله برجام را تجربهای برای رشد بینش سیاسی مردم دانستند.
نتیجه این شد که امروز تجربهای که مهمترین هدف رهبری از صدور مجوز برای مذاکرات هستهای بود، در حال شکلگیری است و مردم بهصورت واقعی و انضمامی مفهوم " هیچ" را در اعتماد به غرب درک میکنند. در طول تاریخ هم میبینیم آنچه بیش از همه در سبک و سیره حکومتی انبیاء و اولیای الهی اهمیت داشت بالا بردن فهم و بینش مردم بود تا مردم خود به رشد رسیده و بتوانند حق و باطل را از یکدیگر تشخیص دهند.
از منظر قانون اساسی نیز نمیتوان ناکارآمدی دولت در عرصه اجرایی و یا تخلفات و مفاسد اقتصادی را به رهبری جامعه نسبت داد. طبق قانون، رهبری وظیفه سیاستگذاریهای راهبردی و کلان کشور را بر عهدهدارند، نه ورود عملی به مباحث اجرایی که در حوزه وظایف قوای سهگانه قرار دارد، در توضیح بیشتر این مسئله میتوان گفت؛ اگرچه تمام ساختارها و نهادهای نظام هریک به نحوی تحت نظارت و هدایت کلی رهبری هستند تا از خط و مشی اسلام و انقلاب منحرف نشوند، اما ولیفقیه شان نقش اجرایی ندارد بلکه وظیفه اصلی ایشان راهبری در مسیر اهداف و آرمانهای انقلاب و صیانت از آن در برابر انحرافات بزرگ است. چراکه این مردم هستند که مجریان را از طریق قانون انتخاب کرده و مشخص میکنند چه کسی و با چه سبک و عقیدهای برای آنها تصمیمگیری کند.
بااینحال رهبر معظم انقلاب، همواره اهمیت برخورد به هنگام با تخلفات و ضرورت رفع نواقص و کاستیهای اجرایی در نظام اداری کشور را به مسئولین ذیربط تذکر داده و بهطور مکرر رفع آنها را مطالبه کردهاند. ایشان در این خصوص از تذکرات تند در جلسات خصوصی با مسئولین تا تذکرات کلی در جلسات عمومی را در کارنامه مدیریتی خود دارند.
بازخوانی سیره حکومتی ایشان در طول سه دهه اخیر مؤید این مطلب است. هنوز چند ماه از آغاز رهبری ایشان نگذشته بود که نشان دادند که مبارزه با فساد از دغدغههای اصلی ایشان است: «الآن مثلاً در جامعه فساد و ارتشاء و جرائم ضدانقلابی و براندازی و خدعه و تزویر و جعل و امثال اینها وجود دارد.
در میان این موارد، کدام از همه مهمتر است؟ من خیال میکنم اگر بخواهیم دنبال اهم بگردیم، همین مسئله فسادهای مالی و اخلاقی و ارتشاء و تزویر و امثال اینها، چیزهایی است که بخصوص از مردم سلب امنیت میکند و واقعاً در رتبههای بالا قرار میگیرند.» (دیدار با مسئولان قوه قضائیه ۱۳۶۸/۰۶/۲۰) این تذکرات بهطورجدی ادامه داشت تا نهایتاً منجر به تشکیل “ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی”، و صدور “فرمان هشت مادهای” شد.
مبارزه با فساد، آنقدر برای رهبری معظم انقلاب اهمیت داشت که دربند هفتم این نامه، حتی منتسبین به خود را نیز از آن مستثنا نمیدانند: «در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود. هیچکس و هیچ نهاد و دستگاهی نباید استثنا شود. هیچ شخص یا نهادی نمیتواند با عذر انتساب به اینجانب یا دیگر مسئولان کشور، خود را از حساب کشی معاف بشمارد.»
۱۳۸۰/۰۲/۱۰ این فرمان هشت مادهای سالهاست که با اهمال دولتها و مسئولین اجرایی کشور همچنان بر روی زمینمانده است. بدیهی است طبق قانون نظارت و کنترل و رسیدگی به تخلفات اداری و اجرایی و برخورد با عناصر فاسد و ناکارآمد، جزء وظایف ذاتی مسئولین قوای سهگانه است و هرگونه کوتاهی در این حوزه تبعات سنگینی برای مردم و نظام در پی خواهد داشت.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که فارغ از مسئله قانون؛ ازلحاظ عینی نیز امکان اینکه یک فرد بتواند در تمام حوزههای سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد، فرهنگ و… بهطور جزئی ورود پیدا کند غیرممکن است.
همچنین بدیهی است این نحوه دخالت که امروز برخی از ضرورت آن سخن میگویند با اصل تفکیک قوا مصرّح در اصل ۵۷ قانون اساسی نیز منافات دارد زیرا سبب اختلاط حقوق و تکالیف بخشهای مختلف نظام و نارضایتی مردمی میشود که در انتخابات شرکت کردهاند.
ازآنجاکه در کشور ما مسئولین نظام بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق آرای مردم انتخاب میشوند و پایه و اساس نظام بر مبنای مشارکت عمومی و مردمسالاری دینی بنا نهاده شده، بنابراین ما هستیم که باید در انتخابهایمان بیشتر دقت کنیم. مقام معظم رهبری نیز همواره تلاش کردهاند تا در راستای احترام به خواسته و نظر مردم، از دخالت در عزل و نصب مسئولان اجرایی اجتناب نمایند.
بر همین اساس رهبری فرمودند: دهه چهارم؛ دهه پیشرفت و عدالت است و تأکید بر مطالبه گری کردند چراکه حکومت ما حکومت دیکتاتوری نیست که یک فرد در تمامی مسائل کشور دخالت کرده و تصمیم بگیرد. بلکه وظایف افراد و مسئولین بهطور مشخص در قانون تعریفشده است.
این یعنی ضرورت دقت در انتخاب و بررسی عملکرد مسئولین. یعنی اگر جایی خلأ قانونی، اجرایی یا نظارتی وجود دارد باید از قوای سهگانه مطالبه کنیم. ازاینرو مهمترین مصداق بحث امربه معروف و نهی از منکر که مورد تأکید دین است امربهمعروف مجریان حکومتی توسط مردم است.
اهمیت نقش مردم در حکومت را میتوان با یک ماجرای تاریخی تبیین کرد؛ در جریان جنگ احد به دلیل نوپا بودن حکومت اسلامی؛ پیامبر اسلام (ص) خود هم فرمانده بودند و هم رهبر و رئیس دولت. ایشان باتدبیری شایسته تعدادی از جنگجویان را که حدود ۵۰ نفر بودند بر روی تپهای در کنار کوه احد قراردادند تا مشرکان نتوانند از پشت سر به مسلمانان حمله کنند. اما زمانی که مسلمانان در جنگ پیروز شدند و سربازان مشغول جمعآوری غنائم شدند افرادی که در تپه بودند سنگرها را رها کرده و به دنبال جمعآوری غنایم رفتند. سپاهیان مکه نیز با استفاده از این فرصت، از پشت سر به مسلمانان حملهور شدند و پیروزی تبدیل به شکست شد تاجایی که حتی نزدیک بود پیامبر اکرم (ص) به شهادت برسند تا اینکه امام علی (ع) حضرت را به پناهگاهی برده و نجات دادند.
یکی از نکات مهم جنگ احد، عدم تمکین مسلمانان از فرمان رسول خدا بود. نتیجه منطقی بازخوانی این رویداد این است که حتی اگر رهبر جامعه، پیامبر اسلام باشد؛ درصورتیکه مردم از فرمان ایشان تمکین نکنند نتیجه مطلوب نخواهد بود. چراکه تنها پیامبر اکرم (ص) معصوم بودند اما بدیهی است که مردم معصوم نبودند و حتی در برخی موارد عمده به سخنان معصوم اعتنایی نمیکردند. در زمان معصومین علیهالسلام نیز همینگونه بوده است؛ امام علی (ع) معصوم بودند اما قطعاً فرماندار ایشان معصوم نبودهاند و دچار خطاهایی میشدند. چنانچه امروز نیز همینگونه است.
با این توضیحات بدیهی است مطالبه ورود رهبری در عزل و نصبها و مصادیق جزئی امری غیرمعقول است مگر مواردی که کیان نظام اسلامی درخطر باشد. درحالیکه امروز بسیاری از ناهنجاریها و مشکلات موجود براثر سوء مدیریت و غفلت در نظارت صحیح شکلگرفته است.
سخن آخر
به نظر میرسد، در حال حاضر دشمنان نظام، در تلاش هستند تا بر اساس یک سناریوی از پیش طراحیشده و با جوسازی رسانهای زمینه را برای یک جنگ ادراکی و شناختی تمامعیار فراهم کرده سپس با نسبت دادن انواع اتهامات به ساحت مقدس ولایتفقیه، کشور را به آشوب بکشانند. هدف اصلی این عده زیر سؤال بردن جایگاه ولایتفقیه و درنهایت ایجاد بهانه برای دخالت در امور کشور از طریق عوامل وابسته داخلی و خارجی است.
ارسال نظرات