به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
نشست ضد ایرانی ۲۴ و ۲۵ بهمن ورشو کاملاً بیانگر ضعف آمریکا در مواجهه با قدرت منطقهای جمهوری اسلامی است. آمریکاییها با صراحت گفتند ایران باید دست خود را از پشت روند پرشتاب امنیتی و سیاسی سوریه بردارد و علیرغم آنکه جبهه مقاومت به پیروزی نهایی بسیار نزدیک شده است به فعالیت «کنسرتی» تن دهد که او تنها یکی از بازیگرانش است.
مایک پمپئو در سخنرانی چند روز پیش خود در قاهره گفت «امیدواریم ایران و روسیه را به همراه حکومت سوریه و تمام افراد ذینفع در آنجا بر سر میز مذاکره بیاوریم تا درباره شکل ساختاری که سوریه پس از جنگ داخلی باید داشته باشد، گفتوگو کنند».
انتخاب «لهستان» هم که در شمال شرق خود به خاک روسیه میرسد، برای بازتاب دادن یک تهدید ضمنی بود که روسیه باید به آمریکا برای متوقف کردن حرکت ایران در منطقه کمک کند و این همه در حالی است که اساساً بازی در «زمین واقعی» تمام شده و نقاشی بمب افکنها و تانکها کارآیی ندارد.
واقعیت این است که بازی در عراق تمام شده، در لبنان تمام شده و در سوریه به روزهای پایانی نزدیک شده است. همین امروز اگر رسانههای کشورهایی را که قرار است در نیمه دوم بهمن ماه به ورشو بروند، بررسی کنیم دهها مقاله، یادداشت، مصاحبه و گزارش با این مضمون در آنها میبینیم «اسد در سوریه ماندگار شد».
دولت سوریه زیر شدیدترین فشارها در فاصله سالهای ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۵ خود را نیازمند مذاکره سیاسی ندید و یا به کشورهایی که او را به آن ترغیب میکردند، اعتماد نکرد، اینک پس از پیروزی بر گروههای تکفیری تحتالحمایه غربی- عربی و در حالی که نزدیک به ۹۰ درصد خاک خود را از سیطره دشمنانش خارج کرده است، چرا باید خود را نیازمند مذاکره دیده و یا به دعوتکنندگان به مذاکره پاسخ مثبت دهد؟ به همین ترتیب چرا ایران و به تعبیر درستتر جبهه مقاومت باید در شرایط «پیروزی مطلق» به مذاکره و تسهیم تن دهد؟
دعوت کنندگان ایران و سوریه به مذاکره درباره آینده دمشق چه میگویند؟ آنان میگویند درست است که شما در بعد نظامی امنیتی به پیروزی رسیدید ولی این به معنای توأم شدن آن با پیروزی سیاسی نیست! همین حدود سه ماه پیش بود که «انگلا مرکل» صدراعظم آلمان گفت بله ما اعتراف میکنیم که اسد در بعد نظامی غلبه کرده است ولی این به معنای حل بحران سوریه نیست و بعد مدعی شد که اسد با بحران عدم پذیرش داخلی مواجه است!
در اظهارات «مایک پمپئو» هم شبیه همین مفهوم وجود دارد او با صراحت گفته که میخواهد تمامی «افراد ذینفع» را دور میز بیاورد تا درباره ساختار سیاسی سوریه پس از بحران گفتوگو کنند: به عبارت واضحتر آمریکاییها در صدد هستند عربستان، قطر، امارات، ترکیه و بعضی از کشورهای اروپایی از یک سو و گروههای تروریستی تحتالحمایه از سوی دیگر را دور یک میز جمع کنند و به هر کدام از کیک سوریه سهمی بدهند آیا این غیر از این معناست که سوریه علیرغم پیروزی باید تسلیم دشمنانش شود! آیا این سخن بهرهای از عقل دارد و به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی، جز از سوی «احمقهای درجه یک» امکان صدور دارد؟
فرض را بر این میگذاریم که منظور مقامات آمریکایی سهم دادن به دولتهای حامی تروریستها نظیر سعودی نیست مراد گروههای داخلی سوریه است که در طول این سالها بطور مسلحانه با دولت و ارتش سوریه جنگیدهاند و در نهایت منظور این است که دو طرف درباره یک «دولت وحدت ملی» یا «دولت انتقالی» و قانون اساسی جدید به توافق برسند در این صورت سؤالات زیادی وجود دارد؛ اول اینکه باید از آمریکا که منطق آن منطق «قدرت» است پرسید وقتی ارتش سوریه با قدرت و البته نثار جانبخشی از نیروهای خود و کشتن دهها هزار تروریست بر آنان غلبه کرده است، چرا باید آنان را به مذاکره بخواند و در واقع به قدرت برساند؟ کدام دولت در دنیا این کار را کرده و به نتیجه رسیده است که دولت سوریه به آن توصیه میشود؟ بله اگر ارتش و دولتی در مقابل مخالفان شکست بخورند و بیم آن وجود داشته باشد که معارضان به پیشرویهای بزرگتری دست بزنند، منطق نظامی و سیاسی به دولت مرکزی توصیه میکند که یا راهی برای توافق با مخالفان خود و یا راهی برای گرفتن وقت پیدا کند و به تقویت خود و زیرنظر گرفتن آنان ادامه دهد.
به فرض که دولت سوریه فریب خورده و مخالفانی که دستشان تا مرفق به خون مردم آلوده است را به عنوان «شریک» خود در دولت بپذیرد، آیا چنین خبری در عمل شدنی است؟ آیا در این صورت یک دولت برآمده از لااقل نیمی از مخالفان میتواند به «کار» بپردازد؟ پاسخ این سؤالات روشن است ما در تاریخ یک نمونه غیرقابل تسری به سوریه داریم و آن کشور سودان و جنگ آن با مخالفان در جنوب خود است. سودان پس از یک دوره طولانی جنگ با معارضان خود در جنوب و شکست از آنان در نهایت در سال ۱۳۹۰ تسلیم شد و جنوب که منطقه غنی آن به حساب میآمد را از دست داد.
امروز با وجود آنکه نزدیک ۸ سال از آن روزها میگذرد و دو دولت در این کشور مستقر شده اما با این وجود مشکلات، درگیریها و بحران سودان به پایان نرسیده است. پس منطق حکم میکند که دولت دمشق به هیچوجه زیر بار هیچ اندازه از پذیرش معارضین مسلح به عنوان بخشی از شهروندان که شایسته اعطای «حقوق ویژه» خوانده میشوند، نرود! چرا یک تروریست مهاجم باید به رسمیت شناخته شود و چرا باید به او در حالی که پس از حدود هفت سال ارتکاب انواعی از جنایت، شکست خورده است، «حقوق ویژه» داد. پس اصل اینکه گفته میشود دولت ناگزیر به کنار آمدن با مخالفان مسلح خود است، قابل پذیرش نیست.
بعضی هم که از فضای سوریه هیچ اطلاعی ندارند میگویند مخالفان دولت دو دسته هستند؛ مخالفان مسلح و مخالفان سیاسی. بنابراین دولت بهتر است همزمان با پس زدن دست معارضان مسلح به سوی مخالفان سیاسی خود دست دراز کند و معنای حرف امثال آقای پمپئو هم چیزی جز این نیست.
اما در این رابطه چند نکته اساسی وجود دارد. دولت سوریه بدون شک مخالفان سیاسی هم دارد ولی این مخالفان سیاسی که در عین مخالفت با بعضی از رویکردهای دولت با مخالفان مسلح سوریه هم مرزبندی دارند، فاقد سازمان و «موقعیت مشخص» میباشند درگذشته آنان شش دسته بودند که ذیل عنوان «هیئت تنسیق» خوانده میشدند اما اینها تقریباً هیچ حضوری در مناسبات اجتماعی نداشته و اصلاً معلوم نیست تعدادشان چقدر است.
با استناد به انتخابات ۵ سال قبل که اینها در آن شرکت کرده و کاندیدا داشتند میتوانیم بگوییم تقریباً هیچ جایگاه اجتماعی ندارند و حالا سؤال این است که وقتی یک گروه یا چند گروه جایگاه اجتماعی معتنابهی ندارند به چه دلیل دولت باید آنها را به عنوان یک گروه مقبول مردم مورد «توجه ویژه» قرار دهد؟ و باید اضافه کرد که اصرار آمریکا و… به پذیرش مخالفان دولت سوریه به هیچ وجه شامل این گروهها نمیشود و دقیقاً مراد آنان از پذیرش مخالفان، قدرت دادن به گروههای مسلح است که در مصاف با ارتش سوریه و جبهه مقاومت شکست خوردهاند یعنی داعش، النصره و… که برای آن اسناد زیادی وجود دارد و این قلم در یادداشت قبل (بوی توطئه بازیگران احمق) مواردی از آن را بیان کرد. در واقع این جبهه شکست خورده یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان و... گمان میکنند با راهاندازی یک جو روانی میتوانند، جبهه مقاومت را وادار به پذیرفتن چیزی نمایند که برای از بین رفتن آن هفت سال جنگیده است!
جالب است که آمریکا در پایان بازی سوریه و شکست در آن، در لهستان معرکهگیری کرده و از ائتلافگیری جدید علیه ایران سخن میگوید. کدام ایران؟ همان ایرانی که حدود یک ماه پیش بعضی از مقامات آمریکایی پایان یافتن دوام آن را تا قبل از عید کریسمس وعده دادند.
این نشان میدهد که علیرغم آن همه امکانات و تجربه، آمریکا در برابر ایران و جبهه مقاومت به «استیصال مطلق» رسیده است. صورت مسئله را خوب نگاه کنید: یک ابرقدرت در برابر یک دولت که ۴۰ سال آن را در انواعی از محاصره قرار داده، برای غلبه بر آن ناگزیر دست به ائتلاف به قول خودش آمریکایی، اروپایی، آسیایی و آفریقایی زده است!
آیا این بزرگترین اعتراف به قدرت جمهوری اسلامی نیست؟ آیا دولت آمریکا با این درجه از ضعف، میتواند مشکلات خود را حل کرده و از این ورطه خارج شود؟ آمریکا زمانی که بحران سوریه در اوج بود و هیچیک از دولتها بقاء دولت سوریه را باور نداشتند، ائتلافی از ۸۵ کشور و ذیل عنوان «دوستان سوریه» تشکیل داد.
اما سرنوشت آن ائتلاف چه شد؟ این «دوستان» و به عبارت درستتر» «دشمنان سوریه» یکییکی آب شده و از خاطرهها هم محو شدند و چیزی از آن باقی نماند. حالا در شرایط پیروزی دولت سوریه، آمریکا از ائتلافی جهانی حرف میزند و حال آنکه مهمترین کشورهای عضو، آن گروه ۸۵ نفره امروز درگیر بحرانهای بزرگی در داخل خود هستند. به آمریکا، فرانسه، آلمان، انگلیس، عربستان و… بنگرید.
این روزها مردم ایران در غم از دست دادن ۱۵ نفر از هموطنان عزیزمان که تعدادی از آنان از غیورمردان ارتش قهرمان این سامان اند، می سوزند و چه تلخ است چنین حوادثی که فرزندان عزیز ایران از بین ما رخت برمی بندند.
به خصوص غیورمردانی که مفتخر به پوشیدن لباس مقدس سربازی اند و حریم بان امنیت و عرض و ناموس مملکت.
ای کاش فرودگاه «پیام» و «فتح» کرج به گونه ای طراحی و کاملاً متمایز از هم ساخته و بهره برداری می شد که احتمال هرگونه خطر و اشتباه در تشخیص را به صفر می رساند. ای کاش خطر جدی که به گفته یکی از کارشناسان هوانوردی با «ایسنا» آبان ماه گذشته به خاطر اشتباه گرفتن فرودگاه «فتح» با «پیام» از بیخ گوش ۱۵۰ مسافر پرواز مشهد به کرج گذشت، عاملی می شد برای چاره اندیشی اساسی در جهت رفع همیشگی این خطر! گرچه ممکن است خطای احتمالی خلبان نیز از جمله عوامل بروز این حادثه شمرده شود اما فراموش نکنیم که بنابر اخبار منتشر شده، خلبان این هواپیما معلم پرواز، تیمسار غفور قجاوند با ۴۰ سال سابقه خدمت و انجام ماموریت های بسیار مهم داخلی و خارجی بوده است. به هر صورت امیدواریم علت این حادثه تاسف بار هرچه زودتر مشخص شود و دیگر هیچ گاه شاهد چنین وقایع تلخ وناگواری نباشیم.
اما این حادثه بهانه ای است برای یادآوری این نکته مهم که این اولین پرواز و ماموریت در قالب ماموریت های «مردم یاری» ارتش نبوده و نخواهد بود نکته ای که سخنگوی ارتش امیرشاهین تقی خانی نیز به آن تاکید کرده اما متاسفانه به دلایلی که خود این عزیزان به خصوص دستگاه اطلاع رسانی ارتش باید توضیح دهند، اخبار کارها و اقدامات بزرگ ارتش جمهوری اسلامی در زمینه های گوناگون آن چنان که باید اطلاع رسانی نمی شود نه تنها خبرهای این گونه «مردم یاری» های ارتش جمهوری اسلامی بلکه حتی خدماتی که این دلاورمردان در حوادث غیرمترقبه همپای دیگر نهادها و سازمان ها به مردم ارائه می دهند، آن چنان که بایسته است به اطلاع مردم نمی رسد که نمونه بارز آن تلاش بی وقفه این عزیزان در زلزله سال گذشته کرمانشاه و سرپل ذهاب
و … بود که در تقسیم بندی کمک رسانی به زلزله زدگان «سپاه» به همراه مردم روستاها و ارتش به کمک مردم شهرهای زلزله زده شتافتند و نگارنده و تعدادی از همکاران، خود شاهد بودیم که مردم زلزله زده این مناطق چه دلنوشته های کوتاه اما صادقانه و صمیمانه ای روی کانکس ها و دیوارهای باقی مانده از آن زلزله هولناک نوشته بودند.
یکی از آن جمله ها «ارتش در قلب ملت» بود که دیده نوازی عجیبی داشت و دل هر بیننده ای را می لرزاند و اشک از چشم ها جاری می کرد و دلنوشته هایی که نشان می داد مردم و ارتش و سپاه و هلال احمر و … چقدر صادقانه و بی منت به مردم آسیب دیده کمک کردند و این مردم نمک شناس با وجود تحمل آن همه غم از دست دادن اعضای خانواده و از دست دادن خانه و کاشانه هایشان، اقدام به «دیوار نویسی» و «کانکس نویسی» در تقدیر از نیروهای کمک رسان و خدمت رسان کرده اند.
افزون بر این وقتی که کارهای بزرگ فرزندان دلاور ایران زمین نیز در عرصه های گوناگون پیشرفت های علمی، فناوری، طراحی تولید و ساخت تجهیزات پیشرفته نظامی و همچنین مشارکت در پروژه های عمرانی و سازندگی آن گونه که در شأن این پیشرفت ها و خدمات است نیز مشمول پوشش شایسته خبری و تحلیلی قرار نمی گیرد (البته می دانیم که بخشی از اطلاعات و اقدامات امنیتی و نظامی جزو اسناد محرمانه و طبقه بندی شده است که باید باشد).
گرامی داشت ۴۶ هزار شهید ارتش با همه این اوصاف و گاه بی مهری و شاید غفلت برخی رسانه ها در پیگیری و انتشار اخبار و گزارش های تحلیلی خدمات و جانفشانی های حافظان امنیت و عزت و استقلال و شرف ایران و ایرانی از جمله ارتش و بسیج و سپاه و نیروهای انتظامی و امنیتی، این عزیزان در قلب ملت ایران جای دارند.
مردم قدرشناس ایران با حضور پرشکوه خود در مراسم تشییع پیکر پاک شهیدان ارتش در ماموریت «مردم یاری» اخیر این بر تن داران لباس عزت و سرافرازی سربازی «قرآن» و «ایران» ثابت خواهند کرد همان طور که رهبر عزیز انقلاب فرمودند و «ارتش کلمه طیبه» است و ملت هیچ گاه خاطره دلاورمردی های سروقامتان ارتش ایران را همپای دیگر رزمندگان اسلام در سپاه و بسیج و عشایر و … فراموش نخواهند کرد. مردم در روز بر دوش گرفتن پیکر شهیدان خدمت به مردم، دوباره خاطره بیش از ۴۶ هزار شهید سرافراز ارتش در دفاع مقدس را زنده می کنند.
مردم در روز تشییع پیکر پاک سربازان جان برکف وطن این راست قامتان حافظ دین ومیهن همچنین یاد ۱۵ شهید ارتشی و ۲۵ شهید رژه ۳۱ شهریور امسال را گرامی خواهند داشت.
مردم غیور و قدرشناس کهن مرزو بوم ایران زمین این دیار یلان و گردان و آزادگان، امنیت و تمامیت ارضی و استقلال این سرزمین را آن هم در این منطقه «دایره آتش» و تروریست پرور مدیون جانفشانی و جانبازی های رزمندگان و جانبازان و آزادگان وطن پرافتخارمان ایران می دانند پس به حکم عدل و انصاف و قدرشناسی، به احترام تمامی حافظان و حریم بانان دین و ملک و میهن و ناموس وطن تمام قد می ایستند و از سویدای دل ندای «زنده باد ارتش قهرمان ایران» و زنده باد همه جان برکفان حافظ امنیت ایران سر می دهند.
و اما همه ایران اف می گویند بر خائنان، خناسان، اختلاس گران، تحریم کنندگان، زیاده خواهان و قاچاقچیان که بی گمان بخشی از گناه جان باختن عزیزان مان در پرواز اخیر بر شانه های پلید و پلشت آنان سنگینی می کند؛ آنانی که در این شرایط سخت تحریم و البته برخی بی تدبیری ها و گران فروشی زیاده خواهان و طماعان دنیاپرست به جای کمک به هم وطنان خود خون مردم را در شیشه می کنند و بی شرمانه سر می کشند!
پس از گذشت دو سال از رحلت جانسوز آیتا… هاشمی رفسنجانی که جامعه، روزبهروز فقدان وجودی این مرد عملگرا و مروج اعتدال علوی را بهویژه در شرایط سخت کنونی بیشتر احساس میکند و پس از آن تشییع جنازه کمنظیر و برپایی چندین مراسم سوگواری در سراسر کشور به مناسبتهای هفتم؛ اربعین، اولین سالگرد و دومین سالگرد رحلتش که اخیراً باشکوه تمام در تهران و چندین شهر کشور برگزار شد. متاسفانه شاهدیم برخی فرصتطلبان سیاسی که بیشه را خالی از شیر یافتهاند، پس از مدتها سکوت و عافیتطلبی، سر از خلوت عزلت خود بیرون آورده و اقدام به عقدهگشایی و تحریف تاریخ، علیه این بزرگ مرد میکنند.
مروری گذرا به ۶۰ سال عمر سیاسی مرحوم آیتا… هاشمی رفسنجانی، نشان میدهد که وی از لحظهای که از نوجوانی، در محضر امام خمینی (ره) وارد عرصه سیاست و مبارزه علیه ظلم و استبداد داخلی و خارجی شد، تا آخرین روز حیات با برکتش، همواره بر محوریت رأی و نظر مردم در نظام مردمسالاری دینی و عمل به قانون تکیه داشت و اتفاقاً به دلیل همین جرم بزرگ هم بود که بدترین اهانتها، تهمتها و دشنامها را، از سوی دشمنان دانا و دوستان نادان، به جان خرید و از آبرو و حیثیت خود و خانوادهاش، مظلومانه گذشت تا جایی که به رد صلاحیتش انجامید و در تلاش بودند تا خانهنشینش کنند، ولی آن مرد خستگیناپذیر، پای اعتقادات خود، بهرغم پرداخت هزینههای سنگین، تا پایان عمر ایستادگی کرد و پا پس نگذاشت.
آیتا… هاشمی رفسنجانی، تنها شخصیت بعد از انقلاب اسلامی است که روزانه خاطرات و عملکرد خود را به صورت شفاف، بیلکنت و سانسور یادداشت کرده و آن را در معرض قضاوت و داوری مردم قرار داده است و به صراحت در فرصتهای مختلف با زبان رسا اعلام کرده است که روستا زادهای هستم که در راه خدمت به مردم، همچون سربازی ساده و طلبهای کارآموز، هم خدمت داشتهام و هم خطا.
حال، پس از گذشت دو سال از رحلت این خدمتگزار صادق و عملگرا که عمر خود را برای استقرار و اجرای قانون در جامعه سپری کرد و در راه تحقق عقلانیت، تدبیر و اعتدال به جای احساس و افراطیگری، خوندلها خورد و زخم زبانها چشید، متاسفانه اخیراً آقایموسوی خوئینیها مطالبی ناصواب و کذب را به ایشان نسبت داده که علاوه بر آنکه کاملاً ضد و نقیض است؛ نشاندهنده نوعی تلاش برای دیده شدن و خروج از انزوای سیاسی است.
حتماً جناب آقای خوئینیها، خطبههای تاریخی آیتا… هاشمی رفسنجانی را در نماز جمعه در حمایت از رعایت قانون و عدالت اجتماعی، بهویژه آخرین خطبه نماز ایشان در سال ۸۸ را از یاد نبرده است. چگونه ایشان خود را نزدیک و مطیع امام میداند؛ ولی ادعا میکند که مرحوم آیتا… هاشمی، امام را دور میزد و قانونگریز بود؟ آیا امام امت برای یک قانونگریز، آن همه عبارات بلند و معنادار را به کار میبرد و مهمترین مسئولیتهای لشکری و کشوری را میسپرد و برای حفظ سلامتیاش گوسفند نذر میکردند؟
اگر به هر دلیل، از مرحوم آیتا… هاشمی حقد و کینه دارید، چرا با القاء اینکه آقای هاشمی بر شخصیت امام تاثیر سوء میگذاشت، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا جاهلانه، به امام (ره) توهین میکنید؟ اگر آیتا… هاشمی قانونگریز بود، در ایام انتخابات مجلس ششم، شما و دوستان تندرو مغرورتان، جرأت میکردید آن حرمت شکنیها و بد اخلاقیها را علیه ایشان به راه بیندازید و ایشان خم به ابرو نیاورد؟
جنابآقایخوئینیها، آیا فراموش کردهاید که در همان روزنامه سلام که مدعی هستید ایشان تحملش نمیکرد؛ ارزیابی کرده بودید و بهرغم میلتان، مجبور شدید اذعان کنید که کابینه دولت آیتا… هاشمی، فراجناحی است و از هر دو جناح سیاسی وقت، نیروهای کارآمد را بدون تعصب حزبی و جناحی، به کار گرفته است؟
آیا فراموش کردهاید که در جریان حمله آمریکا به عراق در زمان اشغال کویت، چه کسانی با نادانی و بیتدبیری، به مرحوم آیتا… هاشمی رسماً نامه نوشتند و فشار وارد کردند که باید به حمایت از صدام حسین با آمریکا وارد جنگ شویم و میخواستید ایران را وارد یک مهلکه دیگری کنید که ایشان مانع شما و امثال شما شدند؟
جناب آقای خوئینیها، جنابعالی که در ۶۰ سالگی عصر سیاستورزی، حاشیهنشینی و عافیتطلبی را انتخاب کردید، اکنون پس از ۱۰ سال، گویی دوباره قصد بازگشت به میدان سیاست را در سر دارید.
به همین دلیل، دو سالی است که در غیاب آیتا… هاشمی رفسنجانی، راحتتر در مناسبتهایی که میزبان سیاستمداران است، حاضر میشوید و ابایی هم ندارید که برای بازگشت به سیاست و خروج از پردهنشینی و گوشه عزلت، پنجه روی بزرگی همچون آیتا… هاشمی رفسنجانی بکشید که دو سال است مرحوم شده و فکر میکنید چون خود او نمیتواند تکذیبتان کند، حتماً فرصت مناسبی برای مطرح شدن است.
جناب آقای خوئینیها، نمیدانم انگیزه شما از سخنان اخیرتان چیست؟ ولی با هر انگیزهای باشد، بدانید که بد فرصتی را انتخاب کردهاید. فقط سخنان شما، دشمنان را شاد و دوستان را ناامیدتر خواهد کرد. والسلام.
از دهه ۱۹۴۰ میلادی و همزمان با دورهای که به دلیل فضای سازندگی بعد از جنگهای جهانی و بحران مالی بزرگ آمریکا، نظریه اقتصادی «جان مینارد کینز» مبنی بر دخالت دولت در اقتصاد برای تحریک تقاضا در آمریکا و اروپا رایج شد، «هایک» که از مخالفان نظریات اقتصادی کینز محسوب میشد، نخستین سازمان مروج دکترین نئولیبرالیسم یا انجمن «مونتپلرین» را بنیانگذاری کرد و بلافاصله توانست حمایت مالی سرمایهداران میلیونر و بنیادهایشان را که از مالیاتهای سنگین و دخالتهای دولت عصبانی بودند، جلب کند.
هایک و دوستانش موفق شدند با کمک حلقهای بینالمللی از دانشگاهیان، بازرگانان، روزنامهنگاران، فعالان و حامیان ثروتمند این جریان، سلسلهای از اندیشکدهها نظیر موسسه امریکن اینترپرایز، بنیاد هریتیج، موسسه کاتو، موسسه امور اقتصادی، مرکز مطالعات سیاست و موسسه آدام اسمیت را پایهریزی کنند تا به بسط و ترویج آموزههای نئولیبرالیسم در اقتصاد سیاسی کشورها بپردازند. گفتمان آنها به کرسیهای نظریهپردازی و دانشکدههای مطرح اقتصادی آمریکا نیز راه یافت.
در دهه ۱۹۷۰ که شکست سیاستهای کینزی آغاز شد و بحران اقتصادی گریبانگیر اروپا و آمریکا شد، مدلهای نئولیبرالی که سالها روی آنها مطالعه و پژوهشهای امکانسنجی انجام شده بود، فرصت ظهور و جایگزینی با اندیشههای کینز را یافتند. به تعبیر «میلتون فریدمن» با وقوع بحران، یک نسخه حاضر و آماده برای جایگزینی وجود داشت که مجال درنگ را به سیاستگذاران نمیداد.
بنابراین با کمک مشاوران سیاسی و اقتصادی و بهرهگیری از روزنامهنگاران و مطبوعات جهت جلب حمایت افکار عمومی، ابتدا دولتهای جیمی کارتر در آمریکا و «جیم کالاهان» در بریتانیا و سپس دولتهای رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا شروع به بهکار بستن نسخههای مبتنی بر نئولیبرالیسم در حوزههای مختلف پولی، مالی، مالیاتی، قوانین تجاری، حقوق کارگران و …کردند.
مراد از پرداختن به این تاریخچه مختصر از شکلگیری جریانهای اقتصادی در آمریکا و اروپا، ارتباط آن با بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب در دیدار روز ۱۹ دی با مردم قم و تذکرات بسیار مهم ایشان درباره پرداختن به مساله اقتصاد و معیشت مردم است.
تذکر ایشان به مسؤولان و نهادهای ذیصلاح برای اولویت دادن به حل مشکلات معیشتی مردم، بویژه اقشار ضعیف در سخنرانی اخیر و البته در یک روند تاریخی طی سالهای متمادی که با نامگذاریهای پیاپی سالهای تقویمی بر اساس شعارهای اقتصادی همراه بوده است، بسیار قابل تامل است؛ مساله محسوس و غیرقابل انکار، مشکلات اقتصادی کشور و دغدغه معیشت مردم به عنوان پاشنه آشیل کشور بویژه طی سالهای اخیر است.
قرار گرفتن چندین باره کشور در دوراهی «اقتصاد و معیشت» یا «آرمان و مقاومت» و ناگزیری به انتخابهای مصلحتگرایانه که منجر به وانهادن حقیقت و قربانی کردن مقطعی «آرمان» پای «مصلحت» با گروگانگیری معیشت مردم شده، بدونشک از ضعف کشور در حوزه اقتصاد ناشی است.
لذا داشتن توأمان هر دوی گزینهها و حتی جلوگیری از قرار گرفتن کشور بر سر دوراهیهای کذایی، پرداخت مناسب و هوشمندانه به تقویت بنیانهای اقتصاد کشور را میطلبد که اولاً با تکانههای خارجی نلرزد و ثانیاً سدی بر سر راه انقلاب اسلامی و تحقق آرمانهای آن نشود.
آن روز که رهبری خطاب به مسؤولان فرمودند کاری کنید که هر وقت اراده کردیم بتوانیم در چاههای نفت را ببندیم، این روزهای سخت کشور را در خشت خام میدیدند.
بیش از ۳ دهه است بهرغم رویکردهای سیاسی متفاوت دولتها و ترکیبهای متنوع جریانهای سیاسی در مجلس، همه آنها خواه در سیاستگذاری و اجرا که در حیطه وظایف دولت است و خواه در قانونگذاری و نظارت که در حیطه وظایف مجلس است، آگاهانه یا ناآگاهانه، البته با شدت و ضعف، در حوزه اقتصاد نسخه واحدی میپیچند، به طوری که حتی در انقلابیترین دولت این چند دهه و با وجود شعارهای عدالتمحور، در سطوح میانی مدیریتی، بدنه کارشناسی و مشاوران اقتصادی تصمیمساز، شاهد رویکردها و گرایشهای لیبرال بودیم.
اکنون که طبل رسوایی لیبرالیسم و سیاستهای سرمایهداری در آمریکا و اروپا به صدا درآمده، فرانسیس فوکویاما نظریه پایان تاریخ خود را پس گرفته، فرانسه و اتحادیه اروپایی با بحران سیاسی با ریشههای اقتصادی روبهرو هستند و البته در داخل نیز شکست سیاستهای نئولیبرال به قدری محسوس و ملموس بوده که تکنوکراتهای نئولیبرال رادیکال مجبور به پیاده شدن از قطار دولت شدند، باید به این فکر کنیم مدل جایگزین کدام است؟
بازگشت به اقتصاد چپ به عنوان نسخه آلترناتیو متفکرانی نظیر فوکویاما و پیشنهاد نسخههای تعدیلیافتهتر سرمایهداری توسط سایر نظریهپردازان اقتصادی احزاب سیاسی در شرایطی مطرح میشود که در داخل کشور سالهاست از ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی به عنوان راهبرد کلان اقتصادی از سوی رهبر معظم انقلاب میگذرد ولی هنوز چشمانداز مشخص و دقیقی از وضعیت مطلوب تعریف نشده است و این راهبرد کلان هنوز آنطور که باید و شاید به برنامههای کلان ملی، به هدفگذاریهای بلندمدت و کوتاهمدت اقتصادی که به صورت کمی قابل رصد و احصا باشد، و به اکشنپلن و برنامههای عملیاتی که گام به گام ما را به اهداف تعیین شده نزدیکتر کند، راه نیافته است.
در نظام اقتصادی بینالمللی که مدل اقتصاد توسعه دولت روحانی منطبق بر آن بوده است، نگاه کشورهای متروپل به کشورهایی نظیر ایران بر اساس مدل «تقسیم کار» شکل گرفته که صرفاً داشتن مزیت اقتصادی را توجیهکننده تولیدات ملی میداند. بر این اساس ایران در کنار کشورهایی است که باید انرژی جهان را تامین و در عوض محصولاتی را که مزیت اقتصادی در تولید آنها ندارد وارد کند. نگاهی به آمار واردات کشور در دوره زمانی پسابرجام بخوبی گواه این موضوع است.
بنابراین در شرایط پیش رو نگاه نخست به دولت مستقر به عنوان اصلیترین و قدرتمندترین نهاد سیاستگذاری و اجرایی کشور است که با عطف به تجربه ۵/۵ ساله نگاه به بیرون و شکست این نگاه در برجام و SPV و … و همچنین بهرهگیری از تجربیات شکستخورده بینالمللی، در فرصت ۵/۲ ساله پیشرو، رویکرد خود را در اقتصاد جهت تقویت بنیانهای اقتصاد ملی تغییر دهد.
در درجه دوم نیز انتظار از جریان اصیل انقلاب به عنوان اصلیترین منتقد وضع موجود وجود دارد؛ ممکن است با شکست سیاستهای دولت مستقر مجدداً زمینه «کسب قدرت» در مقام ریاستجمهوری نصیب جریان انقلابی شود. با این پیشفرض باید پرسید آیا این جریان آمادگی «هدایت قدرت» بویژه در حوزه اقتصادی را داراست یا با وجود تفکرات منتقدانه سیاسی و حکمرانی نسبت به غرب، ناچار خواهد شد برای بهبود اقتصاد و معیشت مردم به دامان مدلهای اقتصادی غربی پناه ببرد؟
جریان اقتصاد نئولیبرال ۴۰ سال برای مدلسازی نظریات خود در آمریکا وقت صرف کرد، اندیشکده تاسیس کرد و تمام سرمایه مالی و فکری خود را به کار گرفت تا در دهه ۸۰ توانست به میدان بیاید؛ آیا زمان آن نرسیده که مدعیان کسب قدرت در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۴ و … از حالا به فکر برنامهریزی و مدلسازی اقتصادی باشند؟
رسیدن انقلاب اسلامی ایران به مرز ۴۰ سالگی و عبور از سد توطئهها و دشمنیهای گوناگون و تهدید مستمر و دائمی که شامل طیف گستردهای از جنگ مستقیم و سخت نظامی، جنگ نیابتی، جنگ نرم و جنگ اقتصادی بوده، نشان دهنده استحکام انقلاب و نظام سیاسی برآمده از آن میباشد و تا زمانی که وحدت کلمه مردم را در پشتیبانی از خود داشته باشد، ماندگاری آن تضمین شده است و هیچ خطری موجودیت و بقای آن را تهدید نخواهد کرد.
از این رو نظام استکبار و در رأس آن امریکای جنایتکار که خود را از رویارویی با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ناتوان دیده و روند قدرتیابی کشور ایران در شرایط تقابل و تحریم مستمر خارجی را در چشم خود احساس میکنند با تصور ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت، انسجام و اتحاد داخلی را با ابزار تحریم و فشار اقتصادی هدف گرفتهاند تا در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب چالشی سنگین پدید آورند.
در مقابله با این نقشه کثیف امریکایی که بهدنبال تحمیل بیثباتی و ناامنی داخلی برای وا داشتن کشورمان به معامله روی مؤلفههای قدرت میباشد، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار مردم قم به مناسبت حماسه ۱۹ دی تدابیر و رهنمودهایی خطاب به مردم برای عبور از این شرایط خطیر داشتند که در محورهای زیر قابل اشاره میباشد:
۱- کمک مردم به مسئولان در حل مسائل و مشکلات کشور مؤثر و راهگشا است. بهعبارتی یک طرف معادله حل مشکلات مسئولان و مدیران نظام و طرف دیگر آن مردم هستند که باید به کمک یکدیگر مشکلات را حل کنند که نمونه جایگزینی تولیدات داخلی بهجای کالاهای وارداتی است که اگر مردم از کالای ایرانی استفاده نکنند، هیچگاه چرخ تولید داخلی به چرخش درنیامده یا سرعت نخواهد گرفت.
۲- حضور مردم در صحنههای انقلاب میتواند جنگ روانی و شایعات دشمنساخته یا مطلوب آنان را خنثی کند که به تعبیر رهبری نظام، «امروز یکی از شگردهای فعال دشمن شایعهسازی است که مردم را مضطرب کنند». تهمت زدنها، سیاهنمایی مشکلات و ایجاد اختلاف داخلی در همین راستا میباشد که خود مردم باید هوشمندانه با آن مقابله کنند.
۳- تبدیل ابزار مورد سوءاستفاده دشمن به ابزاری علیه دشمن که مصداق آن فضای مجازی است. در سالیان اخیر دشمنان و عوامل داخلی آن از این ابزار برای ضربه به سرمایه اجتماعی نظام، یعنی اعتبار و اعتماد مردم به نظام و مسئولان بهرهبرداری کرده و با حمله به ارزشهای بنیادی و باورهای جامعه که تولید همگرایی با نظام میکند، مدافعان نظام را به شدت نگران ساختهاند.
حال آنکه درصورت ورود نیروهای معتقد و مدافع نظام به این عرصه میتوان آن را برای «زدن تودهنی به دشمنان» قرار داد.
به عبارت دیگر، امام خامنهای عبور از نقشه دشمن برای بیثباتسازی داخلی و ایجاد چالش با استفاده از جنگ اقتصادی را با مشارکت و حضور مردم مقدور میدانند. همانگونه که تجربه این حضور در دوران جنگ سخت و دفاع مقدس موجب عبور نظام از آن شرایط سخت و خطیر گردید و البته مسئولان و مدیران باید به ضرورت این حضور باور داشته و میدان را مشابه دوران دفاع مقدس به روی مردم بهویژه جوانان باز کنند.
این روزها از گوشه و کنار پهنه سیاست ایران صداهای بلند و کوتاهی به گوش میرسد که از لزوم امیدآفرینی، تقویت روحیه امید، جلوگیری از ناامیدی و… میگویند. گویا ارباب و اصحاب سیاست با درکی مشترک از فضای عمومی در جامعه ایران، مفهوم امید را به عنوان یک حلقه مفقوده در زیست اجتماعی ایرانیان یافتهاند و در تلاشند تا به هر طریق ممکن از بروز ناامیدی در جامعه ایران جلوگیری کرده یا از قدرت و توان آن بکاهند.
هدفگذاری این عده البته مورد پذیرش هر عقل سلیمی قرار میگیرد و تمامی عقلا و دغدغهمندان عرصههای عمومی از چنین رویکردهایی نهتنها استقبال کرده بلکه آن را لازمه توسعه پایدار و داشتن جامعهای پویا و بانشاط میدانند. اما کلیدواژههای بهکار رفته در این تلاش جمعی اصحاب سیاست، حکایت دیگری را نقل میکند.
بسیاری از آنها که از لزوم امیدآفرینی در جامعه گفتهاند و نوشتهاند، ارباب جراید و اهالی رسانه و مطبوعات را مخاطب اصلی خود فرض کرده و با این رویکرد، مسئله ایجاد امید در جامعه را تنها به امری رسانهای تقلیل دادهاند.
اگرچه در تعریف بسیط و غیرعلمی امید، این معنا را میتوان در انبوهی از مفاهیم انتزاعی جستوجو کرد و بحثهای دامنهدار و وسیعی پیرامون آن شکل داد اما «امید» با تعریف برساخته اجتماعی، از قضا مسئلهای قابل مشاهده، اندازهگیری، روشمند و متکی بر شاخصها و سنجههای عینی است.
در این معنای امید نمیتوان با استفاده از تکنیک تقلیل مسئله یا تبدیل امور فرعی به اصلی بهره گرفت و نشانها و نشانههای سوژه اصلی را پساپشت لفاظیهای معمول و فرافکنیهای مرسوم پنهان کرد. به منظور درک صحیحتر از این موضوع، باید سهم هر یک از نهادهای اجتماعی را در خلق یا حذف مفهوم امید اندازهگیری کرده و مورد توجه قرار داد.
درست در این مرحله است که ذهن تحلیلگر جامعه نخبگان با این پرسش اساسی مواجه میشود که «سهم رسانهها در خلق یا حذف اصل معنای امید تا چه اندازه است؟»، «آیا رسانهها از اساس میتوانند در میدان شلوغ، جدی و گاه بیرحم منازعات سیاسی و اجتماعی سهم قابل ملاحظهای در این معنا داشته باشند؟» و «رسانهها چه نقشی در سیاستگذاری و تدوین استراتژی و راهبردهای کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارند؟»
در حقیقت پاسخ به این پرسشها است که میتواند سهم واقعی و عینی رسانهها در خلق یا حذف امید از جامعه را بازتاب دهد. برای پاسخ به پرسش نخست باید برای دو سوال پسین جوابی درخور یافت. به واقع در جامعهای مانند ایران و در خیل انبوه سیاستمداران و سیاستورزان و سیاستپیشگان، قاطبه مطبوعات و رسانههای عمومی بههیچعنوان نقش و جایگاهی قابل ملاحظه و بهچشمآمدنی ندارند.
به بیان دیگر، رسانه و اصحاب آن همواره و همیشه در معرض خطرات و پیامدهای ناشی از مجادلات و منازعات عرصه سیاست و سیاستبازان هستند. سهم دنیای رسانه از تصمیمهای کلان و تدوین استراتژیها و راهبردها هم به بیخبری و پذیرش تبعات و پیامدهای گاه ناگوار و نامیمون آنها محدود میشود.
در هیچ نهاد تصمیمگیر و تصمیمسازی، رسانهها جایگاهی ندارند و تنها از دور نظارهگر کنشگران سیاسی و مدیریتیاند. برخی مواقع هم محدود انتقادهایی را با هزار مخاطره و نگرانی مطرح میکنند و عواقبش را میپذیرند.
با این بررسی اندک به نیکی نشان داده میشود که رسانهها در اصل ایجاد یا حذف امید از جامعه آنهم جامعهای چون ایران کوچکترین نقشی ندارند. حداکثر سهم رسانهها را میتوان در بازآفرینی یا کمرنگ کردن آن دانست.
در واقع، رسانهها در بهترین حالت پخشکننده مفاهیمی نظیر امیدآفرینی یا ناامیدسازی تلقی میشوند. آنها اخبار، تبعات، دستاوردها و پیامدهای تصمیماتی را بازتاب میدهند که در شکلگیری، ایجاد و پیدایش آنها هیچ نقشی ندارند.
در این گلوگاه است که اصحاب و ارباب قدرت باید پاسخ دهند که چرا همواره و همیشه رسانهها را در مسئله امید مخاطب قرار میدهند؟ این روال نشان میدهد که یا سیاستپیشگان آشنایی چندانی با امیدآفرینی به تعبیر پراگماتیکال آن ندارند و یا با استفاده از تکنیکهایی مانند فرار بهجلو و فرافکنی سعی دارند خطای احتمالی تصمیمهای خودشان را به دیوار کوتاه رسانه نسبت دهند.
سرآخر اینکه باید توجه داشت که الزامات و ضرورتهای امیدآفرینی در اختیار رسانهها نیست. آنها نمیتوانند تنها با بهرهمندی از ابزار واژهها و کلمات، مفهوم عمیق و ژرف امید در نهاد جامعه بکارند بلکه این اصحاب قدرت و سیاستاند که باید با تکیه و بهرهگیری حداکثری از امکان انتخابها، تصمیمها و ظرفیتهای موجود، شرایط را به سمت ایجاد امید در جامعه هدایت کنند. در صورت بروز چنین فرآیندی است که میتوان از رسانهها هم انتظار داشت تا با این حرکت همراهی کرده و در برابر آن موضع نگیرند.
از دیرباز تا هماکنون، تحلیلگران اجتماعی پرنفوذی، از ابنخلدون تا کندراتیف، معتقد بودهاند که "تاریخ تکرار میشود".
هرچند که احتمالاً رویدادهای طبیعی همچون چرخش مکرر زمین به دور خورشید یا توالی نسلها از پس یکدیگر، الهامبخش این تلقی بودهاند، ولی، این باور، تنها یک الگوبرداری خام از طبیعت نیست، هرچند که الگوبرداری از طبیعت هم کمچیزی نیست. سخن از منطق عمیقتری است؛ اینکه واحدهای اجتماعی در نسبت با اقتضائات فرهنگی، متحمل دورههای متوالی نوباوگی و بلوغ و سالخوردگی و زوال میشوند.
یک ایده فرهنگی در جامعه محوریت مییابد، گسترش و تنوع پیدا میکند، سپس، باور به بسندگی و استقرار فرهنگی و اجتماعی، نیروهای عملکننده اجتماعی را به رخوت میکشاند و دیگر ایده فرهنگی محور جامعه بهروزرسانی و سرزنده نمیشوند؛ در مرحله بعد، مسائل اجتماعی فاقد پاسخ فرهنگی، تلنبار میشوند، و مشکلات، هرازگاهی از اکناف جامعه سر برمیآورند و به هم گره میخورند، و نهایتاً، مسائل در هم گرهخورده، به بحران تبدیل میشوند.
طول این تکرار تاریخ میتواند بسته به زندهبودن روحیه جهاد و مجاهده در یک جامعه، طولانی یا کوتاه شود، ولی منطق اصلی رویدادها میان زندهبودن روحیه جهاد و مجاهده و در سوی مقابل، میزان رخوت و سستی فعالان اجتماعی و فرهنگی است. این، منطقی است که نظریهپردازان دوری تاریخ را مفتون خودساخته است.
از سالها قبل، برای من این سؤال مطرح بود که چطور شد که از متن یک فرهنگ لاابالی در دهه ۱۳۴۰، نسلی در دهه ۱۳۵۰ ظهور کرد که بیاندازه مؤدب و موقر و ثابتقدم بود. آنها دکمه پیراهن ساده و سپیدشان را تا زیر گلو محکم میبستند و آرام و متین و مصمم راه میسپردند و سرمشق بچهمدرسهایها جمله "ادب آداب دارد" بود.
مسئولیتپذیری و تعهد متقابل آنها به یک ایده انقلابی، نهایتاً به برنامه انقلاب و پیشبرد دفاع مقدس و نهایتاً خیز موفق توسعه و سازندگی انجامید. سپس، از میانه دهه ۱۳۷۰، "جوانان را باور کنیم" به "تکرار" ولنگاری ۱۳۴۰ تبدیل شد، و تولید و تولد فرهنگی به رخوت و سستی گرایید چراکه بدون پایبندی به اصول و آدابشناسی دیوار راسخی بنا نمیشود.
حال و هوا از سرودها و داستانها و مطبوعات و کتابها و سایر محصولات فرهنگی رخت بر بست، و این مقدمهای شد برای رخوت و رکود اجتماعی و حتی اقتصادی امروز. سوال این است که چطور میتواند تاریخ چرخی بزند و ما دوباره به حال و روز مؤدب و توأم با تعهد متقابل و مسئولیت بازگردیم؟
زمانی، سرود زندهیاد حمید سبزواری با صدای روحافزای حسامالدین سراج، زمزمههای این مردم را تسخیر میکرد و بیانگر کاملعیار روحیه زمان دفاع مقدس بود. بگذارید سروده کامل مرحوم حمید سبزواری را مرور کنیم که بسته کامل شیوه فکر و زندگی مؤدب آن دوره بود:
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم…دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم / از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم…بانگ از جرس برخاست وای من خموشم / دریادلان راه سفر در پیش دارند...پا در رکاب راهوار خویش دارند / گاه سفر را چاووشان فریاد کردند...منزل به منزل حال ره را یاد کردند / گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است...چاووش میگوید ما را وقت تنگ است / گاه سفر آمد برادر! گام بردار...چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار / گاه سفر آمد برادر! ره دراز است...پروا مکن بشتاب، همت چارهساز است / گاه سفر شد باره بر دامن برانیم...تا بوسهگاه وادی ایمن برانیم / وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد...از هفت وادی در طلب باید گذر کرد / وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند...بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند / وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را...امید بر عزم جلودار است ما را / وادی پر از فرعونیان و قبطیان است...موسی جلودار است و نیل اندر میان است / تکریتیان (صد- دام) در هر گام دارند...راهآشنایان، ره به مقصد میسپارند / رهتوشه باید کو؟ بیاور کولهبارم...امید را رهتوشه بهر راه دارم / رهتوشه باید، پای من هموارپو باش...هفتاد وادی پیش رو گر هست، گو: باش / رهتوشه باید، عزم را در کار بندیم...دل بر خدا آنگه به رفتن باره بندیم / رهتوشه باید، صبر را در دل نشانیم...وادی به وادی باره تا منزل کشانیم / رهتوشه ما را شوق دیدار حرم، بس...رهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر کس / تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر!...بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر! / ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن...تاراج و باج رفته را گردن نهادن / تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم...خفتیم غافل، خانه بر دشمن نهادیم / خفتیم غافل، از معادای حرامی...کردیم سر تسلیم یاسای حرامی / خفتیم غافل، رزم را از یاد بردیم...پس داوری بر محضر بیداد بردیم / خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد...خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد / دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم...دست عمل بشکسته و پای فرس هم / تاراج شد، تاراج، هر کالایمان بود...خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بود / ما خامش و او هر طرف شور و شغب کرد...تاوان و خورد و خفت و مستی را طلب کرد / سینا و طور و غزه را بلعید با هم...ما، خفته و او در تهاجم قدس را، هم / جولان به جولانی دگر بگرفت از ما...ماندیم ما سرگشته او را قدس و سینا / فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید...تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید / یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد...ای یاوران باید ولی را یاوری کرد / وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم...دل بر پیام دلکش چاووش بندیم / چابکسواران، رهروان، احرام بستند...دل بر طنین این صدای عام بستند / آهنگ رفتن کن که ما را چاره فرد است...واماندن از این کاروان، درد است، درد است / باید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن...ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن / وادی به وادی سینه باید سود بر راه...منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه / گر خاره ور خارا و گر دور است منزل،...حکم جلودار است، بربندیم محمل / ما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست...عزم سفر کن فرصت بوک و مگر نیست / باور مکن افسانه افسونگران را...همراه باید شد در این ره کاروان را / باور مکن امید دیدار حرم نیست...گامی فرا نه تا حرم جز یک قدم نیست / از دشت و دریا در طلب باید گذشتن...بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن / گر صد حرامی صد خطر، در پیش داریم...حکم جلودار است، سر در پیش داریم / حکم جلودار است، بر هامون بتازید...هامون اگر دریا شود، از خون بتازید / فرض است فرمان بردن از حکم جلودار...گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار / جانان من برخیز و آهنگ سفر کن...گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن / جانان من برخیز بر جولان برانیم...زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم / آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست...آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صیداست / آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد...آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد / جانان من اندوه لبنان کشت، ما را...بشکست داغ دیر یاسین پشت، ما را / جانان من برخیز باید بر "جبل" راند...حکم است باید باره تا دشت امل راند / جانان من برخیز و زین بر پارگی نه...زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نه / باید ز آل سامری کیفر گرفتن...مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن / باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین...باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین / باید به سر، زی مسجدالاقصی سفر کرد...باید به راه دوست، ترک جان و سر کرد / جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش...آنک امام ما علم بگرفته بر دوش / تکبیر زن، لبیک گو، بنشین به رهوار...مقصد، دیار قدس، همپای جلودار.
و به رغم این مضمون درخشان و تاریخساز از مرحوم سبزواری، امروز، شماری از جوانان ما چه چیزهایی را لاینقطع به گوش خود سیمکشی میکنند؟ نیستی حالم خرابه…تو رو با یکی دیگه دیدم…داغون شدم مردم...ولی باز تو رو بخشیدم...نیستی دلشوره دارم...میبینم تو رو تو چشماش...این تقدیر بی رحمه با قلبم...عشق من برو نذار تنهاش...نیستی حال من خرابه...نیستی دستام سرد سرد...چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد......
و باز پرسش من این است که منطقاً نسلی که گوش به این ابتذال سپرده است و در سایه شبکه، از محدودیتهای تربیتی گسیخته است، در کدام نقطه، چرخش فرجام دهه ۱۳۴۰ را تجربه خواهد کرد، و به سمت اصول، مسئولیت، تعهد متقابل و ادب و سرمشق "ادب آداب دارد" بازخواهد گشت؟ روزی برخواهد گشت.
این سر به سنگ خواهد خورد. خفتیم غافل، رزم را از یاد بردیم…پس داوری بر محضر بیداد بردیم / خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد…خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد / دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم...دست عمل بشکسته و پای فرس هم / تاراج شد، تاراج، هر کالایمان بود...خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بود.
ارسال نظرات