- حنظله گوشی «نفتالی بِنِت» را هک کرد
- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
چهارشنبه ؛ 03 دی 1404 ابطال رسمی ادعاهای ترامپ
کارشناسان متعددی در ماههای اخیر بر این باور تأکید داشتهاند که ترامپ قصد بازگشت به این چارچوب تاریخی را دارد؛ چارچوبی که از قرن نوزدهم، با تعریف حوزه نفوذ انحصاری آمریکا در نیمکره غربی، بر پرهیز واشنگتن از ورود به نزاعهای قارهای (بهویژه در اروپا) تأکید میکرد. با این حال، این برداشت سطحی است؛ زیرا تفسیر ترامپ از دکترین مونرو چیزی فراتر از یک استفاده تاکتیکی از میراث تاریخی برای سرپوش گذاشتن بر رویکردهای متناقض خود نیست.
سخنان ترامپ در کمپینهای انتخاباتی اخیر و دوره ریاستجمهوریاش، همواره بر محور کاهش تعهدات فرامرزی و اولویت دادن مطلق به منافع داخلی آمریکا متمرکز بوده است. این شعار «آمریکا اول» در نگاه اول، یادآور مفهوم مونرویی انزواطلبی است. اما عملکرد واقعی دولت او نشان میدهد که برخلاف این شعار، نه تنها مداخلهگری متوقف نشد، بلکه ماهیت آن دچار دگردیسی شد. سیاست وی ترکیبی از میلیتاریسم محدود، زورآزماییهای شدید اقتصادی و تحمیل جنگهای تجاری بود. دخالتهای دولت او، از فشار حداکثری بر ایران و خروج از توافقهای جهانی (مانند محیط زیست و کنترل تسلیحات) گرفته تا اعمال فشار بر چین، روسیه و حتی اعضای ناتو برای تغییر ساختار تعهداتشان، نشان میدهد که ترامپ در پی فراتر رفتن از مونرو و پیادهسازی یک مکتب واقعگرایی تهاجمی است.در این واقعگرایی نوین، ملاحظات ژئوپلیتیک و منافع اقتصادی صرف، بر هرگونه اصول نهادی یا تعهدات بینالمللی ارجحیت دارد. ترامپ مدعی کاهش حضور نظامی مستقیم است، اما در عمل، نفوذ جهانیاش را از طریق ابزارهای نامتقارن تقویت کرده است. میتوان این رویکرد را «میلیتاریسم غیرمستقیم» نامید؛ جایی که تحریمها، ابزارهای فشار مالی و رقابتهای تعرفهای جایگزین حضور فیزیکی نیروها شدهاند. این استراتژی به شکل بنیادین با روح انزواگرایانه دکترین مونرو که مبتنی بر تفکیک حوزهها بود، در تضاد قرار میگیرد و آمریکا را به شکلی گستردهتر در پیچوخمهای راهبردی جهان گرفتار میکند.
دلیل اصلی این ارجاع مکرر به مونرو، یک ضرورت سیاسی داخلی است. ترامپ میداند که مداخلهگری صریح، در میان افکار عمومی و بدنه سنتی سیاست خارجی کشورش با مقاومت شدید روبهرو است. بنابراین، استناد به دکترین مونرو به عنوان یک سپر ایدئولوژیک عمل میکند. او با تکیه بر این سنت پذیرفتهشده، سعی دارد سیمای یک رهبر ملیگرا و غیرمتعهد به دردسرهای جهانی را ترسیم کند؛ در حالی که ثمره واقعی سیاستهایش، تعمیق شکافهای استراتژیک در خاورمیانه، اروپا و آمریکای لاتین بوده است.
در جمعبندی، هرگونه تلاش برای تطبیق اقدامات ترامپ با دکترین مونرو، تلاشی برای توجیه یک مداخلهگری نوین و مبتنی بر قدرت اقتصادی محض است. این استراتژی، مرز میان انزواطلبی و سلطهجویی را مخدوش ساخته است. پنهان شدن پشت شعارهای گذشته، اجازه میدهد ترامپ نوعی «مداخله بدون هزینه ظاهری» را اجرا کند؛ راهبردی که ممکن است در کوتاهمدت حمایت داخلی کسب کند، اما قطعاً در درازمدت، توازن قدرت جهانی را به زیان جایگاه آمریکا تغییر خواهد داد.
ارسال نظرات