ابطال رسمی ادعا‌های ترامپ

ابطال رسمی ادعا‌های ترامپ
انتشار سند جدید امنیت ملی ایالات متحده، بار دیگر مباحث پیرامون احیای دکترین مونرو و فرض «انزوای خودخواسته» توسط دونالد ترامپ را به محور اصلی روایت‌های رسانه‌های غربی تبدیل کرده است.
کد خبر : 20919

تبیین:

کارشناسان متعددی در ماه‌های اخیر بر این باور تأکید داشته‌اند که ترامپ قصد بازگشت به این چارچوب تاریخی را دارد؛ چارچوبی که از قرن نوزدهم، با تعریف حوزه نفوذ انحصاری آمریکا در نیمکره غربی، بر پرهیز واشنگتن از ورود به نزاع‌های قاره‌ای (به‌ویژه در اروپا) تأکید می‌کرد. با این حال، این برداشت سطحی است؛ زیرا تفسیر ترامپ از دکترین مونرو چیزی فراتر از یک استفاده تاکتیکی از میراث تاریخی برای سرپوش گذاشتن بر رویکردهای متناقض خود نیست.

سخنان ترامپ در کمپین‌های انتخاباتی اخیر و دوره ریاست‌جمهوری‌اش، همواره بر محور کاهش تعهدات فرامرزی و اولویت دادن مطلق به منافع داخلی آمریکا متمرکز بوده است. این شعار «آمریکا اول» در نگاه اول، یادآور مفهوم مونرویی انزواطلبی است. اما عملکرد واقعی دولت او نشان می‌دهد که برخلاف این شعار، نه تنها مداخله‌گری متوقف نشد، بلکه ماهیت آن دچار دگردیسی شد. سیاست وی ترکیبی از میلیتاریسم محدود، زورآزمایی‌های شدید اقتصادی و تحمیل جنگ‌های تجاری بود. دخالت‌های دولت او، از فشار حداکثری بر ایران و خروج از توافق‌های جهانی (مانند محیط زیست و کنترل تسلیحات) گرفته تا اعمال فشار بر چین، روسیه و حتی اعضای ناتو برای تغییر ساختار تعهداتشان، نشان می‌دهد که ترامپ در پی فراتر رفتن از مونرو و پیاده‌سازی یک مکتب واقع‌گرایی تهاجمی است.در این واقع‌گرایی نوین، ملاحظات ژئوپلیتیک و منافع اقتصادی صرف، بر هرگونه اصول نهادی یا تعهدات بین‌المللی ارجحیت دارد. ترامپ مدعی کاهش حضور نظامی مستقیم است، اما در عمل، نفوذ جهانی‌اش را از طریق ابزارهای نامتقارن تقویت کرده است. می‌توان این رویکرد را «میلیتاریسم غیرمستقیم» نامید؛ جایی که تحریم‌ها، ابزارهای فشار مالی و رقابت‌های تعرفه‌ای جایگزین حضور فیزیکی نیروها شده‌اند. این استراتژی به شکل بنیادین با روح انزواگرایانه دکترین مونرو که مبتنی بر تفکیک حوزه‌ها بود، در تضاد قرار می‌گیرد و آمریکا را به شکلی گسترده‌تر در پیچ‌وخم‌های راهبردی جهان گرفتار می‌کند.

دلیل اصلی این ارجاع مکرر به مونرو، یک ضرورت سیاسی داخلی است. ترامپ می‌داند که مداخله‌گری صریح، در میان افکار عمومی و بدنه سنتی سیاست خارجی کشورش با مقاومت شدید روبه‌رو است. بنابراین، استناد به دکترین مونرو به عنوان یک سپر ایدئولوژیک عمل می‌کند. او با تکیه بر این سنت پذیرفته‌شده، سعی دارد سیمای یک رهبر ملی‌گرا و غیرمتعهد به دردسرهای جهانی را ترسیم کند؛ در حالی که ثمره واقعی سیاست‌هایش، تعمیق شکاف‌های استراتژیک در خاورمیانه، اروپا و آمریکای لاتین بوده است.

در جمع‌بندی، هرگونه تلاش برای تطبیق اقدامات ترامپ با دکترین مونرو، تلاشی برای توجیه یک مداخله‌گری نوین و مبتنی بر قدرت اقتصادی محض است. این استراتژی، مرز میان انزواطلبی و سلطه‌جویی را مخدوش ساخته است. پنهان شدن پشت شعارهای گذشته، اجازه می‌دهد ترامپ نوعی «مداخله بدون هزینه ظاهری» را اجرا کند؛ راهبردی که ممکن است در کوتاه‌مدت حمایت داخلی کسب کند، اما قطعاً در درازمدت، توازن قدرت جهانی را به زیان جایگاه آمریکا تغییر خواهد داد.

برچسب ها: انزوا

ارسال نظرات