- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
- چرا رسیدگی به پرونده شهید آرمان علیوردی طولانی شده است؟ / نقش هر یک از متهمان در وقوع قتل باید مشخص شود
- جنگ بیشتر؛ سفره کوچکتر | تاثیرات اقتصادی تنش افغانستان و پاکستان
- فراز و فرود بانک آینده؛ از ایرانمال تا بدهی ۵۰۰ هزار میلیاردی
- راز محبوبیت آیتالله اشرفی اصفهانی/ چرا مردم کرمانشاه هیچگاه شهید محراب را فراموش نکردند؟
پنجشنبه ؛ 13 آذر 1404 چرا ایران اتصال آسیای مرکزی را از دست داد؟
اندیشکده منافع ملی آمریکا : 26 نوامبر – 5 آذر 1404 www.nationalinterest.org
نویسنده: فاطمه امان
نشر محتوای مقالات در اندیشکده های خارجی صرفا به منظور درک مناسبات تحلیلی خارجی و هم افزایی تحلیلی مخاطبان بوده و موسسه تبیین محتواهای مزبور را رد یا تأیید نمی کند.
علیرغم موقعیت استراتژیک ایران، قرار گرفتن در معرض تحریمها و بیثباتی در مقررات، ورود این کشور به شبکههای تجاری در حال رشد منطقه را دشوار کرده است.
در بیش از سه دهه گذشته، ایران تصور میکرد که موقعیت جغرافیایی آن در نهایت آسیای مرکزی را به سمت جنوب جذب خواهد کرد. استدلال ساده بود: اگر منطقه به دنبال دسترسی مطمئن به اقیانوس هند و خلیج فارس است، منطقیترین مسیر از خاک ایران میگذرد. این ایده آنقدر در تهران تکرار شد که به بخشی از واژگان راهبردی کشور تبدیل شد.
با این حال، جغرافیا محدودیتهای خود را دارد؛ بهویژه زمانی که گزینههای حملونقل نهتنها بر اساس مسافت و زمین، بلکه تحتتأثیر قوانین بیمه، تحریمها، استانداردهای گمرکی و نیازهای روزمره صادرکنندگان شکل میگیرند. طی سه سال گذشته، این فشارهای عملی دولتهای آسیای مرکزی را وادار کرده است درباره مسیرهایی که واقعاً قابل استفادهاند تجدیدنظر کنند. ایران همچنان اهمیت دارد، اما نه آنگونه که برنامهریزان آن سالها تصور میکردند.
نقطهعطف، حمله روسیه به اوکراین بود. پیش از سال ۲۰۲۲، بخش زیادی از محمولههای آسیای مرکزی به غرب، از طریق خاک روسیه جابهجا میشد. مسیر آشنا بود و از بسیاری از طوفانهای سیاسی جان سالم به در برده بود. اما با تشدید تحریمها و افزایش احتیاط بانکها، آن مسیر مطمئن ناگهان غیرقابلپیشبینی شد. محمولهای که پیشتر با یک مجموعه اسناد انتقال مییافت، اکنون نیازمند چندین سند بود. حق بیمه افزایش یافت، ایستهای مرزی کند شدند و پرداختها بیدلیل متوقف میشدند. یک کریدور ممکن است روی کاغذ پابرجا بماند، اما وقتی شرکتها تصمیم بگیرند که قابل استفاده نیست، عملاً از بین میرود؛ و دقیقاً همین اتفاق افتاد.
نیاز فوری به تنوعبخشی، دولتهای منطقه را به بازنگری مسیر دریای خزر واداشت؛ مسیری که اغلب بخشی از «کریدور میانه» محسوب میشود و بار را از قزاقستان یا ازبکستان به بنادر ساحلی خزر، سپس از طریق دریا به آذربایجان و از آنجا از مسیر گرجستان و ترکیه به اروپا منتقل میکند. چالشهای فنی آن شناخته شده است؛ خزر در زمستان سخت است، برنامهریزی کشتیها نیازمند هماهنگی دقیق است و برخی بخشهای ریلی قفقاز هنوز نیاز به نوسازی دارند. اما این کریدور چیزی مهمتر از شرایط ایدهآل ارائه داد: فاصله گرفتن از روسیه و ریسکهای انطباق با فعالیت در قلمرو آن. با آغاز آزمایش مسیر از سوی صادرکنندگان، جریان حملونقل تقریباً خودبهخود تقویت شد. حجم بار افزایش یافت و اعتماد به این مسیر رو به گسترش گذاشت که به توسعه بخش خزر و افزایش حمل در کریدور میانه انجامید.
آنچه اخیراً تغییر کرده، مقیاس سرمایهگذاری در این شبکه است. قزاقستان ظرفیت آکتائو و کوریک را توسعه داده است. آذربایجان که همواره به توسعه زیرساختها علاقهمند است، پایانههای دریایی و مراکز لجستیک داخلی خود را تقویت کرده. در گرجستان نیز اصلاحات هدفمند، عمدتاً در بخشهایی از راهآهن که مدتها محل شکایت حملکنندگان بود، اجرایی شده است. اتحادیه اروپا نیز بهصورت بیسروصدا پنجرههای مالی جدیدی برای کاهش اثر تحریمها در کل زنجیره فراهم کرده است. خطوط کلی این رویکرد در بسته اتصال اتحادیه اروپا و اسناد منطقهای مانند «چشمانداز توسعه» قابل مشاهده است؛ اما تغییر واقعی زودتر و به دلایل کاربردیتر آغاز شد.
ویژگی قابلتوجه این تحولات آن است که چقدر آرام و بیسروصدا رخ دادهاند. کشورهای آسیای مرکزی نه از ایران اعلام فاصله کردهاند و نه تلاش کردهاند با زبان گرم تهران را درباره کریدور جنوب دلگرم کنند. آنها صرفاً شروع به تغییر مسیر حمل کالا کردهاند. این حرکتها با گذشت زمان به عادت تبدیل شد؛ بدون آنکه کسی متوجه شود. باربریای که دائم با همان نماینده در آذربایجان تماس میگیرد؛ مأمور گمرکی در آکتائو که به یک مجموعه اسناد خاص عادت کرده؛ مدیر بندری در گرجستان که میداند واگنهای قزاقستانی چه زمانی میرسند و شیفت خود را بر همان اساس تنظیم میکند. این روالهای کوچک روی هم انباشته میشوند؛ و وقتی شکل بگیرند، بازگشت به مسیر قدیمی -حتی اگر کوتاهتر باشد- سختتر از آن است که کسی بخواهد بپذیرد.
ایران گزینه جایگزین خود را تبلیغ میکند: کریدور بینالمللی حملونقل شمال–جنوب که روسیه را از طریق ایران به خلیج فارس متصل میکند. راهآهن رشت–آستارا که هنوز تکمیل نشده، قرار است حلقه مفقوده باشد. هر سال تهران و مسکو اعلام میکنند که ساختوساز در حال پیشرفت است؛ همانطور که در نشستهای زیرساختی و بهروزرسانیهای اقتصادی دیده میشود. اگر منصف باشیم، پس از تکمیل این خط اهمیت خواهد داشت، اما تصمیمات لجستیکی معمولاً منتظر اعلام رسمی نمیمانند. شرکتها عادتهای خود را بر اساس قابلیت پیشبینی ایجاد میکنند، و تأخیرهای مکرر، اشتیاق را کاهش داده است. بازنگری اخیر هند در مسیرهای دسترسی به اروپا نیز این روند را تقویت کرده است. طرح سهجانبه ایران–افغانستان–هند که یک دهه پیش امیدوارکننده به نظر میرسید، دیگر با اولویتهای تجاری امروز دهلی هماهنگ نیست.
محدودیتهای داخلی ایران لایه دیگری از دشواری ایجاد میکند. رویههای گمرکی ممکن است بدون اطلاع قبلی تغییر کنند؛ هفتهای یک سند ضروری است و هفته بعد کسی آن را طلب نمیکند. کمبود دیزل بهطور ناگهانی رخ میدهد و برنامه حملونقل را برهم میزند. نوسانات نرخ ارز تخمین هزینهها را دشوار میکند. در داخل ایران، کسبوکارها با این ناهماهنگیها زندگی کردهاند، اما صادرکنندگان آسیای مرکزی که با تعهدات سخت اروپایی سروکار دارند، فضای خطای کمتری دارند. زنجیره تأمین مدرن نظم میخواهد و ایران به دلیل انباشت این اصطکاکها از تأمین آن بازمانده است.
ژئوپلیتیک منطقهای نیز این احتیاط را تقویت میکند. دولتهای آسیای مرکزی نمیخواهند وارد تنشهایی شوند که نه میتوانند بر آن تأثیر بگذارند و نه سودی از آن ببرند. افزایش تنش ایران و اسرائیل با نگرانی از سوی نورسلطان، تاشکند و حتی عشقآباد دنبال میشود. این دولتها نمیخواهند مسیرهای تجاریشان درگیر رویارویی دیگران شود. مسیر خزر، با جهتگیری خنثیتر، احساس امنیت بیشتری ایجاد میکند.
قزاقستان این منطق را روشن زندگی میکند. رهبران این کشور همکاری عمیقی با آذربایجان، گرجستان، ترکیه و نهادهای اروپایی برای تقویت مسیر غرب ایجاد کردهاند. مسیرهای صادرات نفت نیز با همین منطق متنوع شدهاند؛ نه به این دلیل که ایران بیاهمیت است، بلکه چون وابستگی بیش از حد به یک بازیگر بارها پرخطر بوده است. ایران همچنان بخشی از محاسبات قزاقستان است، اما دیگر گزینه اصلی جنوبی نیست.
ازبکستان نیز با اینکه دو بار محصور در خشکی است، در مسیر مشابهی میاندیشد. دستورکار اصلاحات آن بر تجارت قابلپیشبینی، سازگار با هنجارهای سازمان تجارت جهانی و جذاب برای سرمایهگذاران اروپا و شرق آسیا استوار است. این اهداف با کریدوری هماهنگاند که در آن گمرک دیجیتال، اسناد استاندارد و شفافیت مالی در حال تبدیل شدن به هنجار است. تاشکند با تهران روابط خوبی دارد، اما نمیتواند اقتصاد خود را بر مسیری بنا کند که وامدهندگان خارجی آن را پرخطر ارزیابی کنند.
ترکمنستان کمتر اهداف خود را علنی میکند، اما فعالیت بندریاش گویای همهچیز است. این کشور ضمن حفظ مبادلات انرژی با ایران، عملیات دریایی خود را در خزر گسترش داده و به سازوکارهای هماهنگی ترافیک غرب پیوسته است. این الگوی آرام اما مستمر نشاندهنده جستوجوی مسیرهای هموارتر و قابلپیشبینیتر است.
هیچیک از این انتخابها بیانگر خصومت با ایران نیستند؛ بلکه به معنای تلاش برای کاهش آسیبپذیریاند. اگر آسیای مرکزی در دهه ۱۹۹۰ گزینههای کمی داشت، امروز طیف گستردهای از مسیرها را پیش روی خود میبیند. هنگامی که انتخاب وجود داشته باشد، جغرافیا تنها یکی از عوامل است. قرار گرفتن در معرض تحریمها، بیثباتی اداری و قابلیت اطمینان سوخت، مهمتر از کوتاهی یک خط روی نقشه است.
ایران همچنان نقش مهمی در تجارت منطقهای دارد. بنادر آن به خلیج فارس و اقیانوس هند راه مییابند. بازار ایران برای تاجیکستان مهم است و برای ازبکستان و ترکمنستان نیز در برخی بخشها سودمند است. پیوندهای فرهنگی و زبانی پابرجاست. اما این مزیتها دیگر تضمینکننده جایگاه مرکزی ایران در اتصال منطقه نیستند. منطقه اکنون در حال طراحی سیستمی است که خطر را پراکنده کند، نه متمرکز.
برای اینکه ایران بتواند بخشی از اهرمی را که دو دهه پیش انتظار داشت بازیابد، باید علاوه بر تکمیل حلقههای مفقودهای مانند راهآهن رشت–آستارا، به مسائل روزمره تجارت نیز رسیدگی کند: تأمین پایدار سوخت کامیونها، قواعد گمرکی قابل پیشبینی، هماهنگی سریعتر میان نهادها و شفافیت بیشتر در بنادر و مرزها. بدون این تغییرات، حتی زیرساختهای جدید نیز در رقابت با زنجیره حرفهایشده خزر–قفقاز با چالش روبهرو خواهند بود.
آسیای مرکزی درهای خود را به روی ایران نمیبندد؛ تنها در حال ایجاد گزینههای بیشتر است. منطقه اهمیت تاریخی و مزیتهای جغرافیایی ایران را میشناسد، اما نقشه عملی آن در حال تغییر است. کالاها با فرکانس بیشتر به سمت غرب حرکت میکنند؛ سرمایهگذاریها به خزر و قفقاز جریان مییابد؛ چارچوبهای مالی اروپا مسیرهایی را ترجیح میدهند که از خطر تحریم دور باشند؛ و منطق عملیاتی صادرکنندگان بیش از هر چیز بر پیشبینیپذیری تکیه دارد.
واقعیت نوظهور آن نیست که ایران از نقشه محو شود، بلکه این است که از محور اصلی به بخشی از یک موزاییک بزرگتر تبدیل میشود. کریدور خزر در حال ایجاد عادات خود است، و عادات در لجستیک بسیار قدرتمندند. جغرافیا ثابت است، اما برداشت از ریسک و قابلیت اعتماد تغییر کرده است. آسیای مرکزی شبکهای از مسیرها میسازد که بتواند در برابر آشفتگیهای سیاسی مقاومت کند، و مسیرهایی که پایدارتر باشند، دهه آینده منطقه را شکل خواهند داد.
ارسال نظرات