این صنعت، که محصول سالها مجاهدت و دانش بومی متخصصان ایرانی است، اکنون نه تنها نمادی از استقلال تکنولوژیک، بلکه عاملی تعیینکننده در معادله قدرت منطقهای و بینالمللی محسوب میشود. این مقاله با هدف بازنگری و تحلیل عمیق اهمیت استراتژیک، حقوقی و عملیاتی غنیسازی در خاک ایران، با تکیه بر اطلاعات دریافتشده از سه بخش کلیدی، نگارش شده است تا اثبات کند که چشمپوشی از این حق ذاتی، نه تنها به معنای عقبنشینی از دستاوردهای علمی است، بلکه پذیرش استراتژی خلع سلاح و مهار حداکثری طراحیشده توسط دشمنان است.
یک انتخاب راهبردی
مسیر توسعه فناوری هستهای ایران همواره با چالشهای سخت و سنگین بینالمللی همراه بوده است. با این حال، تمرکز بر غنیسازی، یک انتخاب استراتژیک بوده است؛ نه صرفاً به دلیل نیازهای آینده، بلکه به مثابه ابزاری برای تضمین استقلال عمل در عرصه بینالملل. این صنعت، یک فناوری «چندلایه» است که هرگونه تهاجم به آن، مستقیماً به معنای تهاجم به زیرساختهای توسعه ملی و علمی کشور تلقی میشود. تحلیلها نشان میدهد که تلاشهای بینالمللی برای محدود کردن این حق، ریشه در نگرانیهای امنیتی قدرتهای بزرگ از ظهور یک بازیگر منطقهای مستقل با ظرفیتهای فناورانه پیشرفته دارد. لذا، دفاع از حق غنیسازی، دفاع از تمامی دستاوردهای نوین ایران در فناوری های نوین (High-Tech) است.
حق ذاتی غنیسازی اورانیوم در ایران
فرآیند غنیسازی اورانیوم همواره در کانون مذاکرات هستهای ایران با غرب قرار داشته و عملاً به عنوان «عامل محرک» یا در عین حال، «آسیبپذیرترین نقطه» در مسیر رسیدن به تفاهمهای دیپلماتیک عمل کرده است. در حالی که جمهوری اسلامی ایران، مبتنی بر استدلالهای مستحکم حقوقی و پایبندی به معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)، این فرآیند را حقی غیرقابل سلب برای اعضای این معاهده میداند، برخی طرفهای غربی بهویژه ایالات متحده، این حق را به شکلی گزینشی و تحریفشده تعبیر میکنند. موضع رسمی واشنگتن، که بارها از طریق نمایندگان خود در گفتگوهای غیررسمی مانند مذاکرات مسقط( مذاکرات غیرمستقیمی که قبل از جنگ اخیر صورت می گرفت ) اعلام شده، خواستار انهدام کامل زیرساختهای غنیسازی و بازگشت به «صفر درصد غنا» در داخل مرزهای ایران است. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران، استمرار و توسعه فعالیتهای غنیسازی در داخل کشور را پیششرط بنیادین و یک اصل کلان برای هرگونه توافق نهایی تعریف کردهاند. عبور از این مرز قرمز به سادگی به معنای فروپاشی کل سازوکار مذاکرات و به هدر رفتن تلاشهای صورتگرفته خواهد بود.
مبانی حقوقی غنیسازی در چارچوب NPT
جامعه بینالملل حقوقی، بهویژه بر اساس ماده چهارم معاهده NPT، غنیسازی اورانیوم در مقیاس صنعتی را حق مسلم و ذاتی دولتهای عضو میداند، نه امتیاز یا لطفی از سوی قدرتهای هستهای. این ماده به صراحت بیان میکند که هیچیک از طرفین معاهده نباید مانع «توسعه، تحقیق، تولید و استفاده از انرژی هستهای در مصارف صلحآمیز» توسط دیگر اعضا شوند. این تفسیر مورد تأکید حقوقدانان بینالمللی است؛ زیرا فناوری هستهای، هم ابزار تولید برق است و هم میتواند در تولید رادیوایزوتوپها کاربرد داشته باشد. محدود کردن حق غنیسازی، اساساً ماهیت حقوقی NPT را از یک «معاهده منع گسترش» به «ابزار تقسیم قدرت هستهای» برای غرب تغییر میدهد.
متأسفانه، کارزار تبلیغاتی سیاستمداران و رسانههای غربی بهطور سازمانیافتهای سعی در ترویج تفسیری مغایر با این اصل اساسی داشتهاند؛ تفسیری که غنیسازی را یک «اکتساب مشروط» و در نتیجه «قابل چشمپوشی» جلوه میدهد. این رویکرد تضعیفکننده حقوق، با تأییدیههای غیرمستقیم از سوی برخی مقامات پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) نیز همراه بوده است. هانس بلیکس، مدیرکل اسبق آژانس، به صراحت اعلام کرده است که طبق مفاد NPT، هیچ مرجع یا نهادی صلاحیت سلب حق مشروع غنیسازی از یک کشور عضو را ندارد. این موضع حقوقی، شالوده منطق پایدار ایران در مذاکرات را تشکیل میدهد.
آنچه مردم باید بدانند
بسیاری از مردم بیاطلاعاند که حداقل برای بیش از یک دهه، سوخت بیست درصدی مورد نیاز «راکتور تحقیقاتی تهران» بهطور کامل توسط دانشمندان و متخصصان سازمان انرژی اتمی ایران تولید و غنیسازی شده است. این راکتور حیاتی، نقش اصلی را در تولید رادیوداروهای ضروری برای تشخیص و درمان صدها هزار بیمار صعبالعلاج در سراسر کشور ایفا میکند؛ همان سوختی که روزگاری حتی دولت آرژانتین نیز تحت فشار مستقیم آمریکا از تحویل آن به ایران سر باز زد و جان ایرانیان را به خطر انداخت. این دستاورد، خود یک پیروزی بزرگ در حوزه بهداشت و درمان است.
میزان تولید رادیوداروهایی نظیر مولیبدن-تکنسیم ۹۹m (Tc-99m)، که پرکاربردترین رادیوداروی پزشکی است، مستقیماً وابسته به دسترسی به منابع نوترونی و سوخت غنیشده است. اگر ایران از توانایی غنیسازی برخوردار نبود، مجبور بود این داروهای حیاتی را با قیمتهای گزاف و در شرایط تحریم، وارد کند که این امر مستقیماً جان شهروندان را به خطر میانداخت. به عنوان مثال، برای تولید این ایزوتوپها، نیاز به هدفگذاری با نوترونهای پرانرژی در یک راکتور تحقیقاتی است که مستلزم تأمین مستمر سوخت با غلظت مشخص (مانند ۲۰ درصد) میباشد. انحصار در این زمینه، به معنای انحصار در سلامت عمومی کشور است.علاوه بر این، راکتور آبسنگین اراک (IR-40)، که توسعه آن با جدیت پیگیری میشود، در آینده نزدیک به یک مرکز حیاتی برای تولید مواد پرتودهیشده مورد نیاز در صنایع پیشرفته و بخش داروسازی تبدیل خواهد شد. این راکتور پیشرفته همچنین در زمینه تست سوخت راکتورهای دیگر و ارتقاء سطح تحقیقات هستهای کاربرد دارد.
حوزه کاربردی مهم دیگر، مربوط به تأمین سوخت نیروگاههای تولید برق هستهای است. اگرچه ظرفیت فعلی اورانیوم طبیعی ایران برای تأمین سوخت راکتورهای بزرگ هزار مگاواتی کافی نیست، اما این صنعت بهخوبی میتواند سوخت اورانیوم با غنای زیر پنج درصد (LEU) را برای راکتورهای کوچکتر ۵ تا ۴۰ مگاواتی تأمین کند. این امر، امکان استراتژیک ساخت نیروگاههای کوچک در سواحل جنوبی (دریای خزر، عمان و خلیج فارس) و کنار رودخانههای بزرگ مانند کارون را فراهم میآورد و در عین حال، امنیت سوخت آنها به تأسیسات ملی غنیسازی در نطنز و فردو سپرده میشود. همچنین این قابلیت برای شیرینسازی آب دریا در مناطق خشک، یک مزیت جانبی راهبردی محسوب میشود.
در کنار این کارکردهای ملموس ، غنیسازی یک ظرفیت دیپلماتیک بیبدیل برای ایران به شمار میرود. توانایی کشور در کاهش یا افزایش سطح غنای اورانیوم (از ۳.۶۷ درصد تا ۶۰ درصد یا بالاتر)، این اختیار را به ایران میدهد که به عنوان یک اهرم فشار مؤثر عمل کرده و جایگاه راهبردی خود را در هر میز مذاکرهای تثبیت کند. این ابزار، یک بازدارنده مشروع است که امکان مشارکت فعال، انعطافپذیر و هدفمند ایران در ترتیبات امنیتی جهانی را فراهم میسازد.
نتیجه گیری
توانایی فنی ایران در غنیسازی، دشمنان را وادار میکند تا هرگونه اقدام نظامی علیه ایران را با ریسکهای غیرقابل تصوری همراه ببینند. ایران میتواند در قبال پایبندی یا بدعهدی طرف مقابل، سیاستهای تنبیهی و قانونی متناسبی را به اجرا درآورد. این بازدارندگی راهبردی، نگرانی عمیقی را در میان دشمنان منطقهای و فرامنطقهای ایران ایجاد میکند مبنی بر اینکه هرگونه خطای محاسباتی ممکن است تبعات سنگینی در سازوکار منع اشاعه هستهای به همراه داشته باشد. این بازدارندگی، تنها با «داشتن دانش» و نه با «پنهان کردن دانش» محقق میشود.در نهایت اینکه صنعت غنیسازی داخلی ایران، فراتر از یک موضوع فنی، به یک نماد چندوجهی تبدیل شده است که حقوق بینالمللی، خودکفایی حیاتی در بخش درمان و انرژی، ابزار بازدارندگی دیپلماتیک و توسعه علمی را در بر میگیرد. تلاش غرب برای سلب این حق، در قالب سناریوی «مهار حداکثری» و با بهرهگیری از دیپلماسی عمومی گمراهکننده، محکوم به شکست است، زیرا ایران ثابت کرده است که این صنعت، اساساً برای بقا و اقتدار ملی حیاتی است و تحت هیچ فشاری، حق ذاتی خود را قربانی نخواهد کرد. این مسیر، مسیر ملی قدرتمند شدن ایران است که پایههای آن در چرخش سانتریفیوژها بنا نهاده شده است. هرگونه عقبنشینی از این دستاورد، به منزله پذیرش دائمی نقش درجه دو در نظم نوین جهانی خواهد بود، امری که با روحیه استقلالطلبی و آرمانهای جمهوری اسلامی ایران در تضاد کامل است. لذا، ادامه مسیر توسعه پایدار و دانشبنیان غنیسازی، نه یک انتخاب، بلکه یک الزام راهبردی است.
ارسال نظرات