شنبه ؛ 29 شهريور 1404
یادداشت

ارزیابی مجدد پویایی‌های امنیتی خلیج فارس

یک مرز ژئواستراتژیک بین شمال و جنوب جهانی، شرق و غرب و خلیج فارس همیشه وجود داشته است.
کد خبر : 19949

تبیین:

یک مرز ژئواستراتژیک بین شمال و جنوب جهانی، شرق و غرب و خلیج فارس همیشه وجود داشته است. این منطقه در جایی واقع شده است که منابع حیاتی انرژی، تجارت دریایی و منازعات ایدئولوژیک به هم می‌رسند. خلیج فارس از زمان بهار عربی وقوع قیام‌های در سال ۲۰۱۱ به نقطه کانونی توجه و علاقه بین‌المللی تبدیل شده است.

رویدادهای اخیر نشان می‌دهد که اوضاع در حال تغییر است. حملات علیه قطر، ابتدا توسط ایران در ماه ژوئن و سپس توسط اسرائیل در این ماه، نشان دهنده تغییر قابل توجه در چشم‌انداز امنیتی منطقه است. این حملات، پیش‌فرض‌های استراتژیک اساسی را که در پنجاه سال گذشته به عنوان پایه و اساس دکترین‌های امنیتی کشورهای عربی خلیج فارس عمل کرده‌اند، زیر سوال برده است. با توجه به پیامدهای پیش‌بینی نشده، مانند دیدگاه‌های متفاوت در مورد اسرائیل و ایران، این امر همچنین در برهه‌ای چالش برانگیز برای منطقه، تأملی قانع‌کننده است.

گرفتاری یا توانمندسازی؟ الگوی امنیتی جدید برای کشورهای خلیج فارس

برای دهه‌ها، پیش‌فرض استراتژیک اساسی در میان کشورهای عربی خلیج فارس این بوده است که ایالات متحده ضامن نهایی است. واشنگتن به عنوان کلید امنیت خلیج فارس دیده شده است. حضور نظامی ایالات متحده به عنوان عامل بازدارنده نهایی در برابر تجاوز خارجی و به عنوان پشتوانه‌ای برای بقای رژیم، به ویژه از زمان جنگ خلیج فارس در سال‌های ۱۹۹۰-۱۹۹۱، تلقی شده است.

تصور می‌شد که حفاظت با استقرار پایگاه‌های نظامی ایالات متحده، خرید سخت‌افزار آمریکایی و هماهنگی سیاست خارجی با منافع ایالات متحده تضمین می‌شود. این باور با حملات اسرائیل و ایران به خاک قطر در حال زیر سوال رفتن است. ایالات متحده در جلوگیری از اقدامات خصمانه علیه نزدیکترین شریک امنیتی عرب خلیج فارس خود، که به عنوان یک متحد کلیدی غیر ناتو طبقه‌بندی می‌شود، در ماه‌های ژوئن و سپتامبر شکست خورد. انفعال و سکوت به عنوان همدستی به جای نظارت تعبیر شده است.

کشورهای عربی حوزه خلیج فارس همچنین معتقد بودند که می‌توانند با ادغام عمیق خود در سیستم‌های حکومتی غربی، به ویژه ایالات متحده، همچنان مطرح باقی بمانند و نیازهای امنیتی خود را کاهش دهند. ابزار اصلی این درگیری، قبلاً بازارهای نفت و گاز

بود، اما در طول دهه 2000، کشورهایی مانند عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی به طور فزاینده‌ای خود را به عنوان جایگزین‌هایی برای طرح قدرت ایالات متحده قرار داده‌اند.

خلیج فارس از یک خریدار صرف امنیت ایالات متحده به یک مجرای محکم برای قدرت ایالات متحده، از مبارزه با تروریسم گرفته تا دیپلماسی منطقه‌ای، تبدیل شد. لایه دیگری از این درگیری، توافق‌نامه ابراهیم ۲۰۲۰ بود که امارات متحده عربی و بحرین را به اولین کشورهای عربی متعدد تبدیل کرد که رسماً با اسرائیل روابط برقرار کردند. در ابوظبی و منامه، عادی‌سازی روابط با اسرائیل به عنوان وسیله‌ای برای کسب نفوذ در واشنگتن تلقی می‌شد. نقص این استدلال با حمله دوحه نشان داده شده است: درگیری، امنیت یا مهار اسرائیل توسط ایالات متحده را فراهم نکرده است.

تغییر درک تهدید و چارچوب‌های امنیتی در منطقه خلیج فارس

بیش از یک دهه است که رویکرد کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به امنیت بر این ایده استوار بوده است که علیرغم تهدید تاریخی اسرائیل، می‌توان با ظرافت و احتیاط، خصومت آن را کنترل کرد. در این میان، ایران همچنان دشمن اصلی بوده و دفاع اصلی در برابر تهران، ادغام در زیرساخت‌های دفاعی تحت رهبری ایالات متحده است. اکنون، به نظر می‌رسد که این تعادل تغییر کرده است.

زمانی تحت نظارت ایالات متحده، اسرائیل به عنوان یک شریک احتمالی در نظر گرفته می‌شد ، اما اکنون یک بازیگر آزاد است که می‌تواند بدون ترس از عواقب، به خلیج فارس نیرو اعزام کند. اگرچه غرب از نظر تاریخی رفتار ایران را مهار کرده است، اما با این وجود این کشور به عنوان یک تهدید تلقی می‌شود. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد اسرائیل از مصونیت استراتژیک برخوردار است و حتی متحد اصلی‌اش نیز مانعی برای آن ایجاد نکرده است.

نکته مهم این است که کاهش حضور نظامی ایالات متحده نیز موقتی فرض شده است. رهبران عرب خلیج فارس معتقد بودند که جایگاه ایالات متحده به عنوان ضامن امنیت با تغییر رهبری یا تغییر جهت استراتژیک، دوباره احیا خواهد شد. این اعتقاد رد شده است. اکنون عدم مشارکت ایالات متحده در خلیج فارس دائمی تلقی می‌شود.

وجود ندارد هیچ تضمینی در واشنگتنِ اهل معامله که انگیزه‌اش منافع زودگذر است و نه مشارکت‌های قوی، . یکی از نمونه‌های ضعف ظاهری دونالد ترامپ در مواجهه با ماجراجویی اسرائیل این واقعیت است که با وجود وعده کشورهای عربی خلیج فارس برای سرمایه‌گذاری تا ۳.۶ تریلیون دلار در اقتصاد آمریکا، رئیس جمهور آمریکا از مهمترین میانجی منطقه‌ای خود دفاع نکرد. امروزه، خلیج فارس عملاً از قدرت ایالات متحده پشتیبانی می‌کند، اما واشنگتن قادر به انجام همین کار برای امنیت خلیج فارس نیست.

استقلال استراتژیک و تنوع‌بخشی به اتحادها

حملات امسال اسرائیل و ایران به خاک قطر، رویدادهای برجسته‌ای هستند و نه صرفاً اتفاقات. این حملات، آسیب‌های ناشی از حمله به بقیق در سال ۲۰۱۹ را تشدید می‌کنند. حمله‌ای که به عنوان حمله ایران به هسته زیرساخت‌های نفتی عربستان سعودی تلقی شد و ایالات متحده با وجود اینکه جنبش انصارالله یمن مسئولیت آن را بر عهده گرفت، واکنش ملایمی به آن نشان داد. پادشاهی [عربستان] بیداری سختی را تجربه کرد.

قطر در ژوئن امسال تجربه مشابهی داشت، زمانی که واشنگتن نتوانست ایران را مهار کند. دولت ترامپ نیز در ماه سپتامبر به طور مشابه نتوانست اسرائیل را مهار کند. این تحولات به عنوان شواهد بیشتری برای کشورهای عربی خلیج فارس است که ایالات متحده دیگر تضمین‌های امنیتی قابل اعتمادی ارائه نمی‌دهد. حتی بدتر از آن، پایتخت‌های خلیج فارس اکنون فکر می‌کنند که سکوت واشنگتن اساساً از طرح استراتژیک جدید اسرائیل حمایت می‌کند، طرحی که فراتر از « چمن‌زنی » در غزه است و کل منطقه، از جمله کشورهای عرب دوست، را شخم می‌زند تا برنامه‌های امنیتی کوتاه‌مدت و خودخواهانه خود را پیش ببرد.

از دیدگاه کشورهای خلیج فارس، اسرائیل به یک کشور یاغی دیگر تبدیل شده است و از آنجا که تحت تدابیر امنیتی غرب فعالیت می‌کند، حتی از ایران خطرناک‌تر است. تل آویو مجاز و بدون محدودیت است، در حالی که تهران تحریم، محدود و تحت نظر است. بنابراین، حس خیانت شدیدی وجود دارد. کشورهای عربی خلیج فارس که قبلاً خود را به عنوان مشارکت‌کنندگان خالص در قدرت ایالات متحده می‌دانستند، امروز شروع به دیدن ایالات متحده به عنوان یک کشور مفت‌خور کرده‌اند که از تلاش‌های دیپلماتیک و منابع مالی آنها بدون هیچ گونه تلافی استفاده می‌کند.

کشورهای حوزه خلیج فارس، به ویژه قطر، به دلیل این رویدادها مجبور به ارزیابی مجدد سیاست‌های کلان خود شده‌اند. قطر سال‌هاست که سیاست بی‌طرفی فعال را دنبال می‌کند. این کشور علاوه بر میزبانی از پایگاه‌های آمریکایی و ادامه گفتگو با ایران، بین اسرائیل و حماس میانجیگری کرده و با واشنگتن تعامل داشته است. این تاکتیک به طرز بی‌رحمانه‌ای به بوته آزمایش گذاشته شده است. درسی که اینجا می‌توان گرفت این است که حفاظت تنها با بی‌طرفی تضمین نمی‌شود .

بنابراین، کشورهای عربی خلیج فارس به درجه بالاتری از استقلال استراتژیک نیاز دارند. برای جلوگیری از بی‌هزینه بودن تجاوز، این امر مستلزم ایجاد قابلیت‌های بازدارندگی داخلی، مانند دفاع موشکی و گزینه‌های حمله تلافی‌جویانه است. علاوه بر این، شورای همکاری خلیج فارس (GCC) باید به عنوان یک توافق دفاع جمعی واقعی به جای یک باشگاه گفتگو برای بهبود همکاری امنیتی درون خلیج فارس احیا شود. برای اطمینان از اینکه عدم مشارکت ایالات متحده خللی ایجاد نمی‌کند، لازم است روابط خارجی با مشارکت روسیه، چین و هند نیز متنوع شود. علاوه بر این، بی‌طرفی باید به صورت چندجانبه تعریف شود تا سازمان‌های بین‌المللی و طیف وسیع‌تری از بازیگران بین‌المللی، نه تنها حسن نیت ایالات متحده، از میانجیگری خلیج فارس حمایت کنند.

ایجاد سومین رکن ثبات

اگرچه نقش میانجیگری قطر هنوز بسیار مهم است، اما باید در یک چارچوب امنیتی بزرگتر ادغام شود. برخلاف روایت پیرامون اتحاد استراتژیک خاورمیانه (MESA) ، که ترامپ در طول دوره اول ریاست جمهوری خود از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ تنها به طور مبهم از آن حمایت کرد، این محیط جدید باید قوی‌تر و از نظر استراتژیک مستقل‌تر باشد.

کشورهای عربی خلیج فارس در حال حاضر بین دو قدرت تجدیدنظرطلب، اسرائیل و ایران، قرار گرفته‌اند. تل‌آویو و تهران هر دو تمایل و آمادگی خود را برای حمله به کشورهای خلیج فارس ابراز کرده‌اند. ایالات متحده دیگر مانع قابل اعتمادی نیست. بنابراین، ایجاد یک ستون سوم ثبات از طریق یک معماری امنیتی به رهبری خلیج فارس، کار پیش رو است. خوداتکایی خلیج فارس، دفاع جمعی و اتحادهای استراتژیک که فراتر از واشنگتن گسترش می‌یابند، باید پایه و اساس چنین توافقی باشند. تنها در این صورت است که کشورهای عربی خلیج فارس قادر خواهند بود جایگاه خود را به عنوان یک تقاطع اساسی شرق و غرب حفظ کنند، از حاکمیت خود دفاع کنند و موقعیت خود را به عنوان یک قطب اصلی انرژی جهانی حفظ کنند.

ارسال نظرات