درست در لحظات پایانی تجاوز 12 روزه رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان،ترامپ از طریق امیرقطر پیام معناداری برای تهران ارسال کرد. در آن پیام آمده بود که وی ( ترامپ) خواستار تشدید مناقشه و بحران در منطقه غرب آسیا نیست و باید پس از عملیات انتقامی ایران علیه پایگاه اشغالگران آمریکایی، جنگ 12 روزه پایان پیدا کند. برخی از تحلیلگران به اشتباه این پیام را مترادف با "ساده سازی مسئله"از سوی آمریکا و "پذیرش "آن از سوی ایران کردند اما اکنون بر همگان مسجل شده که نه تنها پایان جنگ با اراده واشنگتن صورت نگرفته، بلکه اصرار و التماس رئیس جمهور آمریکا از طریق واسطه ها منبعث از قدرت آفندی و کنشگری موثر ایران در عمق استراتژیک اراضی اشغالی و پایگاه راهبردی آمریکا در منطقه بوده است. واشنگتن بازی را با "مذاکره" آغاز کرد ، آن را با "بمباران" خاتمه داد و سپس به غیریت سازی کاذب و نخ نما میان خود و رژیم صهیونیستی روی آورد.
این همان فرمولی است که در ذهن ترامپ شکل گرفته و نمود بیرونی آن در قبال سایر پرونده های حوزه سیاست خارجی آمریکا نیز به چشم می خورد.ارائه طرح ظاهرا منطقی تری که واشنگتن به حماس در خصوص پایان دادن به جنگ غزه ارائه نموده بود، توام با ظاهرسازی واشنگتن برای چینش میز مذاکرات آتش بس شد.درست در زمانی که هیئت مذاکره کننده حماس در دوحه مشغول بررسی طرح انحرافی واشنگتن بود، محل استقرار آنها با گرای سنتکام و پنتاگون به صهیونیستها مورد اصابت موشک قرار گرفت. بلافاصله پس از این اقدام، مرحله سوم بازی ترامپ آغاز شد :غیریت سازی میان کاخ سفید و رژیم صهیونیستی! ترامپ و مارک روبیو از طریق رسانه های وابسته به کاخ سفید از جمله وال استریت ژورنال مدعی شدند که آنها خود نیز در دقایق منتهی به حادثه از وقوع آن مطلع شدند و امکان اطلاع رسانی در خصوص آن را نیز به طرف قطری نداشتند! ماجرا به این نقطه ختم نشد: منابع آمریکایی مدعی شدند ترامپ در تماس تلفنی خود با نتانیاهو شدیدا به وی تاخته که چرا "تلاشهای واشنگتن"برای حل و فصل معادلات جنگ را به بن بست کشانده است!
به این ترتیب دور باطل ترسیم شده از سوی رئیس جمهور آمریکا از "میز مذاکره "آغاز به "غیریت سازی میان آمریکا-اسرائیل"ختم شد! بدون شک اگر این منظومه و الگوی تاکتیکی را نشناخته یا خود را در قبال آن به ندیدن بزنیم، بار دیگر شاهد تکرار این چرخه از سوی زوج واشنگتن-تل آویو در قبال پرونده جنگ غزه و دیگر پرونده های جاری در منطقه خواهیم بود. آنچه این چرخه را در هم می شکند، جایی است که هزینه بازی مشترک ترامپ -نتانیاهو افزایش و امکان چینش میز مذاکره ( لااقل به سبک و سیاقی که آمریکا آن را طلب می کند) به حدقلی ترین وضعیت ممکن تنزل می یابد. صورت مسئله مشخص است : گلوگاهها و نقاط اتصال این منظومه تاکتیکی را باید کشف و روابط علی-معلولی شکل گرفته در بطن آن را هدف قرار داد.در این صورت با خلع سلاح طرف مقابل در میدان و دیپلماسی مواجه خواهیم بود.
ارسال نظرات