پنجشنبه ؛ 13 شهريور 1404
نویسنده: سرهنگ (رت.) دکتر ژاک نریا

عرب‌گرایی، اسلام‌گرایی و هژمونی ایرانی

در همبستگی عمیق با واکنش سنی‌ها به تغییر رژیم در عراق که کاتالیزور ایجاد داعش بود، جهان عرب به دنبال برچیدن اخوان المسلمین، قهرمانان اسلام سیاسی، بود. اخوان المسلمین نیرویی مسلط تلقی می‌شد، حتی توسط دولت اوباما به عنوان نیرویی شایسته برای به ارث بردن رژیم‌های عربی متزلزل و فاسد، همراه با جنبش‌های سنی رادیکال حاشیه‌ای مرتبط با القاعده یا داعش، در نظر گرفته می‌شد. رژیم‌های عربی برای غلبه بر موج اسلام رادیکال و حفظ حکومت سنتی خود به پا خاستند، به جز رژیم تحمیلی آمریکا در عراق و تجزیه لیبی تحت نیروهای ضربت به رهبری غرب و عمدتاً فرانسه.
کد خبر : 19761

مرکز مطالعات اورشلیم مستقر در سرزمین‌های اشغالی: ۲۳ آگوست – ۱ شهریور ۱۴۰۴

https://jcpa.org

چه چیزی خاورمیانه مسلمان را از هم می‌پاشد؟

قرار بود آنچه بهار عربی نامیده می‌شود، رژیم‌های پسااستعماری عرب را سرنگون کند و آنها را با رژیم‌هایی سازگار با واقعیت قرن بیست و یکم، رژیم‌هایی با جذابیت اجتماعی، هویت عربی و اسلامی و قطعاً ضد غربی جایگزین کند.

این تحول رخ نداد. در عوض، رژیم‌های عربی با دو تهدید اصلی رو‌به‌رو بودند: اسلام رادیکال و هژمونی ایران. در مبارزه با رادیکالیسم اسلامی، برخی از رژیم‌های عربی در درخواست کمک از قدرت‌های خارجی (روسیه، چین یا ایالات متحده) که هیچ سابقه استعماری در منطقه نداشتند، تردید نکردند. برخی حتی برای زنده ماندن از موج فزاینده اسلام رادیکال، به قدرت‌های استعماری سابق مانند فرانسه و بریتانیا روی آوردند.

برخی پا را فراتر گذاشته و از قدرت‌های عرب همسایه (مداخله عربستان سعودی در بحرین) و قدرت‌های پیرامونی در خاورمیانه (ترکیه و ایران) خواستند تا در جلوگیری از حمله رادیکال‌های اسلامی مرتبط با القاعده، داعش و اخوان المسلمین به خطوط دفاعی آنها کمک کنند.

یک دهه بعد، لیبی تنها کشور عربی است که رژیم آن دوام نیاورد. این کشور به یک کشور شکست‌خورده تبدیل شد که بین جناح‌های رقیب تقسیم شده است و جنوب آن عمدتاً توسط اسلام‌گرایان رادیکال کنترل می‌شود.

لیبی تنها کشور شکست‌خورده نیست. لبنان نیز به دلایل مختلف به این وضعیت سقوط کرد و به جمع کشور‌های در حال فروپاشی پیوست. این کشور برای بقا به عنوان یک ملت تلاش می‌کند.

دلایل اصلی تجزیه لیبی، مبارزه بین دو بخش جغرافیایی اصلی آن - طرابلس و برقه - بر سر کنترل دولت و مبارزه بین قبایل رقیب است که در آن قدرت‌های خارجی سعی در تحمیل نفوذ خود دارند. از سوی دیگر، لبنان قربانی بدنه سیاسی فرقه‌ای و فرقه‌ای خود است که با فساد، سوء مدیریت و ناتوانی در مقابله با خرابکاری‌های خارجی دولت‌ها آمیخته شده است.

دولت اسلامی (داعش) به عنوان یک دولت توسط ائتلافی چندملیتی که شامل دشمنان قسم‌خورده و رقبای قسم‌خورده‌ای مانند ایران، ایالات متحده و ترکیه بود، شکست خورد. با این حال، داعش هنوز در منطقه حضور دارد و از شکاف تاریخی بین سنی‌ها و شیعیان تغذیه و تغذیه می‌شود. این امر به ویژه در مورد سوریه و عراق صدق می‌کند، جایی که داعش هنوز از پناهگاه امنی در میان جمعیت سنی و نخبگان سیاسی قبلی برخوردار است که از تسلیم شدن در برابر حکومت رژیم‌های شیعه/ایرانی محور خودداری می‌کنند.

در همبستگی عمیق با واکنش سنی‌ها به تغییر رژیم در عراق که کاتالیزور ایجاد داعش بود، جهان عرب به دنبال برچیدن اخوان المسلمین، قهرمانان اسلام سیاسی، بود. اخوان المسلمین نیرویی مسلط تلقی می‌شد، حتی توسط دولت اوباما به عنوان نیرویی شایسته برای به ارث بردن رژیم‌های عربی متزلزل و فاسد، همراه با جنبش‌های سنی رادیکال حاشیه‌ای مرتبط با القاعده یا داعش، در نظر گرفته می‌شد. رژیم‌های عربی برای غلبه بر موج اسلام رادیکال و حفظ حکومت سنتی خود به پا خاستند، به جز رژیم تحمیلی آمریکا در عراق و تجزیه لیبی تحت نیرو‌های ضربت به رهبری غرب و عمدتاً فرانسه.

تا به امروز، اخوان المسلمین شکست خورده و حتی نابود شده است، در حالی که رهبران آنها یا در تبعید هستند یا در اردوگاه‌های بازداشت یا زندان‌ها زندانی شده‌اند. در تونس، جایی که بهار عربی آغاز شد، اخوان المسلمین خود را در صف مخالفان یافتند، دائماً توسط رژیم تحت تعقیب بودند و با دادگاه‌های خیانت بزرگ رو‌به‌رو بودند.

نقش جدید ایران

لازم به ذکر است: در تاریخ مدرن خاورمیانه و جهان عرب، هرگز وضعیتی وجود نداشته است که ایران در همه جا حضور داشته باشد، تأثیرگذار باشد و سیاست‌های دولت‌های محلی را تا حدی دیکته کند که نمایندگان ایران بر انتخابات پارلمانی نظارت داشته باشند و در مورد انتخاب روسای جمهور و نخست وزیران تصمیم بگیرند. این مرحله جدید شاهد مداخله ایران در جنگ‌های منطقه‌ای بود که مشارکت آن با کمک و مداخله نظامی و حمایت مالی و سیاسی مشخص می‌شد. سیاستمداران ایرانی آشکارا به این موضوع مباهات می‌کردند که چهار پایتخت عربی در لبنان، سوریه، عراق و یمن تحت سلطه آنها هستند.

عنصر ایرانی، خاورمیانه عربی را قطبی کرده و آن را به دو منطقه قطبی سیاسی تقسیم کرده است: منطقه شمالی که از لبنان تا عراق امتداد دارد (شامل یمن در جنوب و تا چند سال پیش سودان)، منطقه‌ای با اکثریت شیعه، و منطقه فرعی جنوبی که بین کمربند شمالی و یمن با اکثریت سنی و عمیقاً ضد ایرانی قرار گرفته است.

منطقه شمالی تحت سلطه ایران به طور فزاینده‌ای از نظر داخلی بی‌ثبات شده، تحت سلطه سیاست‌های فرقه‌ای قرار گرفته و عمدتاً با یک بدنه سیاسی فلج که قادر به ایجاد تداوم حکومتی، توزیع عادلانه قدرت، تثبیت اقتصاد‌های پایدار و دفاع در برابر مداخله خارجی نیست، مشخص می‌شود. ایران از طریق بازوی اجرایی خود - نیروی قدس، بخشی از سپاه پاسداران - موفق شده است در هر یک از کشور‌های "تحت سلطه" نیرو‌های نیابتی ایجاد کند که جایگاه برتر آن را در سیاست محلی که ایران در آن مداخله می‌کند و به صلاحدید خود حکومت می‌کند، تضمین می‌کند. چنین چیزی در مورد حزب‌الله در لبنان، "نیروی بسیج مردمی" (حشد الشعبی) در عراق، حوثی‌ها در یمن و لژیون خارجی شامل شبه‌نظامیان پاکستانی و افغانی در سوریه که به عنوان نگهبانان متخاصم رژیم اسد عمل می‌کنند، صادق است.

از نظر تاریخی، ایرانیان و اعراب رقبای سرسختی بودند، اگرچه فرهنگ ایرانی به قلمرو اعراب نفوذ کرد و عمیقاً در میراث اعراب ادغام شد. جوامع مختلف شیعه در سراسر جهان عرب پراکنده بودند، اما عمدتاً در شام عربی، جایی که ارتباط با ایران/ایران به چندین قرن پیش برمی‌گشت. تعامل بین این جوامع و ایران تمام جنبه‌های زندگی را در بر می‌گرفت و در عین حال هر از گاهی به عنوان پناهگاهی برای چهره‌های سیاسی یا مذهبی ایرانی که توسط مقامات تهران مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند، عمل می‌کرد. با این حال، در هیچ مقطعی قصد تسلط بر سیاست اعراب وجود نداشت. این گرایش با ظهور رژیم آیت‌الله‌ها در ایران، سقوط شاه ایران و تأسیس جمهوری اسلامی ایران که تبلیغ دین را به عنوان یک سیاست رسمی اتخاذ کرد و نیات خود را زیر پوشش پان‌اسلامیسم پنهان می‌کرد، به طور اساسی تغییر کرد.

با نفوذ روزافزون جمهوری اسلامی در کشور‌های مختلف عربی و تسلط تهران بر آنچه «هلال حاصلخیز» نامیده می‌شود، تنش‌ها بین اعراب و ایران افزایش یافت. این تنش‌ها به درگیری تاریخی بین سنی‌ها و شیعیان محدود نمی‌شود؛ بلکه به جامعه مسیحی در لبنان نیز گسترش می‌یابد و از آن مهم‌تر، به شکاف فزاینده در اردوگاه شیعیان در عراق - بین شیعیانی که کاملاً به ایران متعهد هستند و کسانی که به دنبال حفاظت از هویت عربی، عراقی و مستقل خود هستند - دامن می‌زند. چنین شکافی بین شیعیان در عراق نه تنها باعث فلج شدن نظام سیاسی شده است، به طوری که جناح‌های شیعه در حال جنگ قادر به تصمیم‌گیری یا توافق در مورد انتخاب رئیس جمهور، نخست وزیر و تشکیل پارلمان از زمان انتخابات مجلس در اکتبر ۲۰۲۱ نیستند، بلکه احتمال یک جنگ داخلی تمام عیار در عراق را افزایش داده است.

اعتراضات اعراب همچنین لبنانِ چندپاره را به آشوب کشیده است، جایی که حزب‌الله، عامل و نماینده ایران، توسط رقبای سیاسی سنی خود و بخش‌هایی از جامعه مسیحی به دلیل تسلط فلج‌کننده‌اش بر بدنه سیاسی، خدمت به منافع نهایی ایران و سوق دادن دولت به سمت رویارویی با اسرائیل مورد انتقاد قرار گرفته است.

مهم‌تر از آن، اتحاد بالفعلی است که بین کشور‌های مختلف عرب با اکثریت سنی ایجاد شده است و این کشور‌ها تصمیم گرفته‌اند با گسترش پنهانی ایران، چه از طریق تحریم‌های اقتصادی (مانند مورد لبنان) و چه از طریق ایجاد یک شبکه سیاسی برای مقابله با ابتکارات ایران در خاورمیانه و آفریقا، مقابله کنند.

شایان ذکر است که چندین قرن پیش، بخش‌هایی از جهان عرب تحت سلطه فاطمیان، حاکمان شیعه از قرن دهم تا دوازدهم (۹۰۹-۱۱۷۱)، سلطنتی که از اقیانوس اطلس در مغرب تا دریای سرخ امتداد داشت، بودند. صلاح الدین (صلاح الدین)، سنی متولد کرد، فاطمیان را شکست داد و آنها را با سلسله سنی ایوبی جایگزین کرد.

جنگ بین عرب‌گرایی و هژمونی ایرانی به هیچ وجه پایان نیافته است.

سرهنگ (رت.) دکتر ژاک نریا

سرهنگ (بازنشسته) دکتر ژاک نیریا، تحلیلگر ویژه خاورمیانه در مرکز امنیت و امور خارجه اورشلیم، سابقاً مشاور سیاست خارجی نخست وزیر اسحاق رابین و معاون رئیس ارزیابی اطلاعات نظامی اسرائیل بود.

ارسال نظرات