کیهان/
جعفر بلوری
1- چه بخواهیم و چه نخواهیم، دنیای امروز برمدار «قدرت» میچرخد. اگر در چنین دنیایی، «قدرت» نداشته باشیم، کلاهمان پس معرکه است. اگر میبینید در قرن 21، چند کشور زورگو، مقابل دیدگان میلیاردها انسان، با ابزار «رژیم صهیونیستی» مثل آب خوردن در حال نسلکشی و کشتار 2 میلیون و 400 هزار نفر در باریکهای به نام غزه هستند، صرفا به خاطر ماهیت «تمدن وحشی غرب» و «شیطان صفتی» صهیونیزم جهانی نیست. آنها مست قدرتند. مسلح به فناوری و اقتصاد هستند و با همین ابزارهاست که قدرت را بازتولید میکنند. همین دیروز رسانهها اعلام کردند، انگلیس 51 میلیارد دلار دیگر در حوزه برنامه اتمیاش سرمایهگذاری میکند! سرمایهگذاری در چنین حوزههایی همزمان با فشار به سایر کشورها برای سرمایهگذاری نکردن در همان حوزهها، ادامه همان پروسه «تولید قدرت» از سوی صاحبان قدرت است. هیچ کس با عقبنشینی از علم و تکنولوژیهای نوین به قدرت نمیرسد!
2- سؤالها خیلی سادهاند: هدف از آن «مذاکره»ای که عدهای در کشور لحظهای از دهانشان نمیافتاد، و تنها راهحل برونرفت از مشکلات کشور را مذاکره «جار» زدند، آیا افزایش «مولفههای قدرت» ایران بود یا کاهش آن؟ آیا حریف با این مذاکرات میخواهد، تواناییهای هستهای و نظامی و دفاعی کشورمان را زیاد کند یا کم؟ آیا موضوع این مذاکرات، تواناییهای هستهای و موشکی ماست یا تواناییهای دشمن؟! آیا اصلا، نام روشی که دشمن در پیش گرفته، «مذاکره» است؟ اینکه وسط یک جنگ معتبر و تجربه شده، دشمن بگوید باید تواناییهای اتمی و موشکیات را منهدم کنی، متحدانت را ضعیف کنی، و نام آن را هم بگذارد «مذاکره برای حل اختلافات» و عدهای در کشور آن را به افکار عمومی به عنوان تنها راهحل برونرفت از مشکلات! تزریق کنند، دیوانگی هست یا نیست؟
3- «اقدام» و «عمل»، نتیجه «مشاهده» و «محاسبه» است. هرچه این اقدام بزرگتر و مهمتر، محاسبات بیشتر و پیچیدهتر. تجاوز 12روزه به کشورمان از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا، نتیجه یکسری محاسبات بود. آنها کدام کنشها و واکنشها، کدام اقدامات و صحبتها، کدام تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ ما را دیدند، محاسبه کردند و تصمیم به حمله گرفتند؟! وقتی پس از تجاوز 12 روزه دشمن به کشور، به شهادت رساندن فرماندهان ارشد، به شهادت رساندن1100 هموطن، بمباران تاسیسات اتمی و تصریح دشمن به «رژیم چنج» و «ترور مقامات کشور» آن هم وسط مذاکره، کسانی بگویند بیایید مشکلاتمان را با مذاکره حل کنیم، چه پیامی برای دشمن مخابره میکنند؟ پیام ضعف یا قدرت؟ پاسخ خیلی روشن است. وقتی دشمن از مواضع ما، برداشت ضعف کند، چه محاسباتی میکند؟ اگر از این مواضع، پیام «ضعف» برداشت کند، چه میکند؟ همین که دشمن سیلی خورد و برای آتشبس به التماس افتاد (رجوع کنید به اظهارات نخستوزیر قطر پس از حمله ایران به پایگاه العدید) نشان میدهد، محاسبات دشمن غلط بود.نباید با موضعگیریهای غلط، ارسال پیام ضعف، دادن پاسخهای نرم به گستاخیهای و اقدامات سخت دشمن، دشمن را دوباره به «محاسبه غلط» انداخت! «له» شدن دشمن در 12 روز جنگ، علاوه بر این که نشان داد، دشمن در محاسباتش اشتباه کرده، این را هم اثبات کرد که اظهارات و مواضع برخی در داخل کشور نیز اشتباه بوده! بخشی از اظهارات دیروز آقای عراقچی در مصاحبه با فاکس نیوز آیا، تکرار این اشتباهات نبود؟
4- یک لحظه -فقط یک لحظه-تصورش را بکنید، ما در جریان مذاکراتی که به برجام ختم شد، اجازه داده بودیم برجام 2 و 3 و... هم شکل بگیرد. برجامهای 2 و 3 و... به دنبال گرفتن کدام مؤلفههای قدرت ما بود. برجام یک برای گرفتن توان هستهای بود. برجام 2 برای توان موشکی و برجام 3 متحدان منطقهای. اگر تواناییهای موشکی و منطقهای ما در کنار توجه ویژه خدای بزرگ به این ملت و به این کشور نبود، چه بلایی به سر ایران میآمد؟ آیا بلایی که امروز بر سر مردم سوریه و لبنان آمده، برای ما تکرار نمیشد؟ چرا هیچ مسئولی تاکنون حاضر نشده اظهارات اخیر «جیک سالیوان»، مشاور امنیت ملی پیشین آمریکا را که گفته است «ایران حاضر شده بود غنیسازی خود را به نزدیک صفر رسانده و حتی روی برنامه موشکی و متحدان منطقهایاش هم مذاکره کند»(نقل به مضمون) تکذیب کند؟
5- وقتی در آستانه وقوع جنگ قرار دارید، باید با تمام توا و ظرفیت شما، مانع از بروز جنگ شود. اما وقتی جنگ شروع شد، باید با تمام توان و بدون ذرهای تردید، وارد میدان شد. ما اکنون در جنگ قرار داریم و فقط شکل آن پس از آتشبس تغییر کرده است. ما این جنگ را شروع نکردیم. این جنگ بر ایران عزیز تحمیل شد آن هم وسط مذاکره. و این یعنی، آنها دنبال مذاکره نبودند؛ دنبال تبدیل ایران به سوریه یا لیبی بودند و نتوانستند. این را پنهان هم نمیکنند و به صراحت میگویند. علائم دیگری غیر از این اظهارات وجود دارد که نشان میدهد، تفاوت نگاه آنها به مذاکره با نگاه ما، از زمین است تا آسمان. کمی به عقب برگردید. به ماهها و هفتههای منتهی به جنگ 12 روزه. وقتی خبر میرسید که در 5 دور مذاکره غیر مستقیم ایران و آمریکا، طرف آمریکایی اصلا جدی نیست و اظهاراتِ داخل جلسهاش با موضعگیریهای پس از جلسات متفاوت است، یعنی آنها دنبال مذاکره نبودند بلکه در حال برنامهریزی برای حمله به کشورمان بودند. هدف قطعیشان هم چند پاره کردن ایران بود، چون طبق دکترین بن گوریون، «هیچ کشوری در منطقه نباید بزرگتر و قویتر از اسرائیل باشد». آنها این هدف را با دو روش دنبال میکردند:1- تجاوز نظامی 2-مذاکره! در تجاوز نظامی سیلی خوردند و نتوانستند. حالا همین هدف را با مذاکره دنبال میکنند. هدف ما از مذاکره اما، لغو تحریمهای اقتصادی است! حالا باید درباره سادهلوحی کسانی که فکر میکردند دشمن به دنبال لغو تحریمهای اقتصادی ایران است، چه باید گفت؟!
6- ماجرای 23 خرداد ماه، خیلی شفاف، «غلط» بودن مسیر طیفی از مدعیان اصلاحات را نشان داد. «حمله به ایران وسط مذاکره» که در این روز رخ داد، برای تحلیل مسئله این یادداشت، گزاره مهمی است. هیچ مدعیِ اصلاحطلبی نمیتواند صحت این گزاره را رد کند. حالا امروز این طیف باید پاسخ دهد که آیا، این که چند دهه است میگوید «با مذاکره سایه جنگ را از کشور دور کردیم» از سر کج فهمی بوده یا نه، با حساب و کتابهایی این ادعاها را مطرح کرده است؟ باید پاسخ دهد، وقتی دشمن با شعار «تغییر رژیم» به ایران حمله نظامی کرده و از قضا سیلی سختی میخورد، و بلافاصله این طیف وارد شده و از لزوم «تغییر پارادایم» سخن میگوید! این «هماهنگی» اتفاقی است یا نوعی تقسیم کار یا حتی «پلن بی» است؟! این که چند ماه قبل از تجاوز رژیم صهیونیستی به کشورمان، فیلتر برخی پیام رسانهای بدسابقه و مورد استفاده دشمن در این جنگ برداشته میشود، چطور؟ این هم اتفاقی است؟ لایحه دو فوریتی که اسفند ماه 1403 اعلام شد، برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارسال شده چطور و.....
7- در نظام بینالملل، قدرتها نه بر اساس اخلاق و مرام و رفاقت، که بر اساس منافع و محاسبات «عمل» میکنند. رفتار و گفتار و عمل مقامات یک کشور در این محاسبات موثرند. ایران عزیز نیز اگر در چهار دهه گذشته توانسته در برابر فشارها مقاومت کند، نه به خاطر مذاکره و امتیاز دادن به دشمن بلکه به دلیل حفظ و تقویت مولفههای قدرتش بوده است. سؤال اساسی اما اینجاست: آیا مذاکرهای که طرف مقابلش با تابلویی مثل «اجرای دکترین بنگوریون» حاضر شده و هدفش «براندازی» بود، میتواند به قدرتمند شدن کشور بینجامد؟ وقتی دشمن پس از تجاوز با پاسخ قاطع ایران مواجه میشود و به آتشبس تن میدهد، اما بلافاصله طیفی در داخل پیدا میشود که دم از «مذاکره» میزند، چه سیگنالی به دشمن ارسال میشود؟ دشمن این را نشانه ضعف میبیند یا قدرت؟ راهحل واقعی تعامل هوشمندانه در کنار افزودن بر مؤلفههای قدرت است، نه کاهش این مولفهها.
جوان /
سیدعبدالله متولیان
آسیای مرکزی به عرصه نفوذ پنهان رژیم صهیونی بدل شده است، البته نه با توپ و تانک، بلکه با بذری بهنام «فناوری پایدار» که در خاک جوامع اسلامی کاشته میشود. مدلی که در آذربایجان با پروژههای کشاورزی آغاز شد و به جاسوسی اطلاعاتی در نزدیکی مرز ایران انجامید، اکنون در شرق کشور بار دیگر در حال اجراست. هشدار دیرهنگام دیگر کافی نیست.
نفوذ رژیم صهیونی به حیاط خلوت ایران: در سایه سکوت خبری و تمرکز افکار عمومی بر غزه، رژیم صهیونی با پوشش همکاریهای فناورانه و بشردوستانه، به صورت خزنده در تاجیکستان، ترکمنستان و قرقیزستان حضور راهبردی خود را تثبیت میکند، همان الگویی که از دهه ۲۰۱۰ در آذربایجان کلید خورد و امروز ایران را با چالشهای امنیتی و اطلاعاتی جدی مواجه ساخته است.
دادههایی که پنهان نمیمانند: - تاجیکستان: همکاریهای اقتصادی با رژیم صهیونیستی طی پنج سال اخیر بیش از ۴۰۰درصد رشد داشته و ۱۷ مرکز کشاورزی تحت مدیریت نهادهای مرتبط با ماشاو (mashav) در مناطق مرزی فعالاند.
- ترکمنستان: طبق گزارش بروکینگز (۲۰۲۲)، ۹ تفاهمنامه در حوزه کشاورزی هوشمند با رژیم صهیونیستی امضا شده است.
- قرقیزستان: بیش از ۵۰۰ زن روستایی تحت برنامهای با محور «توانمندسازی» بر اساس ارزشهای لیبرال، آموزش دیدهاند، مقدمهای برای بازطراحی فرهنگی و اجتماعی منطقه.
اهداف پشتپرده ماشاو و رژیم صهیونی: رژیم صهیونی با بهرهگیری از راهبرد دیپلماسی فناورانه و با پوشش «آژانس همکاریهای بینالمللی ماشاو»، به دنبال تحقق اهدافی امنیتی، ژئواکونومیک، فرهنگی و اطلاعاتی است:
۱. نفوذ در عمق استراتژیک ایران از طریق مراکز آموزشی و کشاورزی در کشورهای هممرز ۲. تضعیف نقش ایران در مسیرها (کریدورها)ی انرژی آسیای میانه و پروژههای چین و اروپا ۳. بازطراحی فرهنگی با آموزشهای لیبرالمحور و تمرکز ویژه بر زنان روستایی ۴. تشکیل کمربند امنیتی نرم پیرامون ایران با نفوذ در سه کشور کلیدی شمال شرق ۵. وابسته سازی اقتصادی منطقه از طریق سرمایه گذاری در زیرساختهای حساس
۶. مشروعسازی حضور تروریستهای صهیونی در کشورهای مسلمان با تکیه بر «دستاورد فناورانه» ۷. جاسوسی اطلاعاتی و زیستی از طریق شرکتهای فعال در حوزه فناوری و دادهها ۸. تضعیف پیوندهای تمدنی ایران با منطقه با روایتهای سکولار و پانیستی ۹. جذب نخبگان و نیروی کار منطقه برای تقویت نفوذ اجتماعی در سرزمینهای اشغالی ۱۰. ایجاد شبکه لابیسازان محلی ضدایرانی در سیاست، رسانه و دانشگاه.
آذربایجان، مدل هشدار دهنده نفوذ: در آذربایجان، رژیم اشغالگر با پروژههای کشاورزی آغاز کرد، اما خیلی زود به بزرگترین تأمینکننده تسلیحاتی آن کشور تبدیل شد و نهایتاً با ایجاد پایگاههای اطلاعاتی در نزدیکی مرز ایران، تهدیدی ملموس علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایجاد کرد. آسیای مرکزی در حال طی همان مسیر است: شروع با همکاریهای نرم، تثبیت زیرساختهای استراتژیک، و نهایتاً شکلگیری شبکههای اطلاعاتی متصل به تلآویو.
فرصت رو به پایان: ماشاو در حال اجرای یک بازی بلندمدت است. هر ماه تأخیر ایران برابر است با یک گام پیشروی رژیم صهیونی و یک گام عقبنشینی در مقابل دشمنی که نه در میدان، بلکه در ذهنها، نهادها، و زیرساختها برنامهریزی میکند.
پیشنهادهای راهبردی برای تصمیمگیران: - اقدامات امنیتی فعال: پایش فناوریهای ماشاو و تدوین پروتکلهای مقابله با نفوذ نرم
- دیپلماسی منطقهای تهاجمی: ایجاد و توسعه همکاریهای چندجانبه به کشورهای آسیای مرکزی با محوریت ارزشهای اسلامی
- اقناع افکار عمومی منطقهای: تولید محتوا به زبان محلی و مقابله با روایتهای لیبرالصهیونی
- ایجاد جایگزین بومی فناوری: تأسیس مراکز کشاورزی و اجتماعی مشروع با رویکرد مقاومتی در کشورهای هدف
- فعالسازی ظرفیت سازمان شانگهای: برای همافزایی امنیتی و اقتصادی با کشورهای عضو.
رسالت /
فرهیختگان /
سیدمهدی طالبی
اوضاع انسانی در غزه آنقدری روبه وخامت رفته است که با وضعیت یک سال قبل قابلمقایسه نیست. در آن برهه بمبارانها، کشتار و محاصره وجود داشتند؛ اما به دلیل فشارهای بینالمللی کمکهایی هرچند اندک برای زندهماندن مردم ارسال میشد.
با روی کار آمدن دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در طی چند ماه اخیر فشارها کماثر شده و از بین رفتند. ترامپ نهتنها فشارهای آمریکا را برداشت؛ بلکه با تهدید دولتهای دیگر مانع از اقداماتشان شد. در نتیجه بهجای ارسال کالا، حالا صهیونیستها با ایجاد ایستگاههای تحویل غذا، مردم را با پای پیاده به مناطق دور کشانده و در صفهای طولانی زیر آفتاب نگه میدارند. نکته مهم اما بهرهگیری از این ایستگاهها بهعنوان تله است. تا به امروز نزدیک یک هزار نفر در صفهای غذا به ضرب گلوله به شهادت رسیدهاند. این وضعیت بار دیگر موقعیت بینالمللی تلآویو را تضعیف کرده است. در اتفاقی مهم ۲۵ کشور غربی در بیانیهای از رژیم صهیونی به دلیل جنایتهایش انتقاد کردهاند. این بیانیه توسط وزرای خارجه کشورهای استرالیا، اتریش، بلژیک، کانادا، دانمارک، استونی، فنلاند، فرانسه، ایسلند، ایرلند، ایتالیا، ژاپن، لتونی، لیتوانی، لوکزامبورگ، هلند، نیوزیلند، نروژ، لهستان، پرتغال، اسلوونی، اسپانیا، سوئد، سوئیس و انگلیس امضا شده است. همچنین کمیسر برابری اتحادیه اروپا، النا دالی از مالت نیز این بیانیه را امضا کرده است. در این بیانیه آمده است: «رنج مردم غیرنظامی در غزه به سطوح بیسابقهای رسیده و مدل کمکرسانی اسرائیل خطرناک است، بیثباتی را تشدید میکند و عزت انسانی فلسطینیان را زیر پا میگذارد.»
۲۵ کشور در بخش دیگری از بیانیه به کشتارها پرداخته و آوردهاند: «ما ارسال قطرهچکانی کمکها و کشتار غیرنظامیان، از جمله کودکان را که برای دسترسی به ابتداییترین نیازهای خود مانند آب و غذا تلاش میکنند، محکوم میکنیم. این واقعیت که بیش از ۸۰۰ فلسطینی در هنگام تلاش برای دریافت کمک کشته شدهاند، تکاندهنده است. جلوگیری از ارسال کمکهای حیاتی برای مردم غیرنظامی توسط دولت اسرائیل غیرقابلقبول است. اسرائیل باید به تعهداتش تحت قوانین بینالمللی انساندوستانه پایبند باشد.»
اوضاع انسانی غزه
غزه در برهه کنونی شاهد چند تحول خاص است.
1- بروز قحطی
پس از ماهها توقف کامل ارسال کالا به غزه، فارغ از محمولههای اندکی که برای نمایش ارسال شدهاند میتواند گفت تقریباً در غزه قحطی ایجاد شده است. بسیاری گرسنهتر شده و بسیاری دیگر نیز قادر به تأمین غذا نیستند. ایجاد گرسنگی و قحطی نهتنها میتواند باعث مرگ فوری انسانها شود، بلکه به دلیل ایجاد مشکلات جدید برای سلامتی افراد زنده مانده، عمر آنها را کم میکند. ازاینرو ایجاد قحطی گامی در راستای نسلکشی است.
2- تمرکز جمعیت در جنوب
حدود دو میلیون نفر از جمعیت دو میلیون و300 هزارنفری غزه در جنوب متمرکز شدهاند. تجمع این حجم از افراد در جنوب، گامی در راستای اخراج ساکنان به خارج از فلسطین تلقی میشود. همچنین در صورت عدم موفقیت در اخراج کامل، این اقدام راهی برای الحاق بخش قابلتوجهی از غزه به خاک رژیم صهیونی و حضور بلندمدت نظامی در سراسر این منطقه است. در حال حاضر تقریباً 17 درصد از مساحت نوار غزه برای زندگی امن اعلام شده است.
نکات
در خصوص بیانیه نکاتی وجود دارد که در ادامه موردبررسی قرار گرفتهاند:
1- هسته اولیه دولتهایی که در اروپا ابراز انتقادات جدی علیه رژیم صهیونی را کلید زدند، شامل ۳ الی ۴ کشور میشد؛ ایرلند، اسپانیا، نروژ و سپس اسلوونی. حالا این تعداد به حدود ۲۰ کشور رسیده و میتوان گفت شامل تمام اروپا شده است.
2- در ابتدا فرانسه بهصورت انفرادی و در ادامه در همراهی با انگلیس و کانادا که دنباله سیاسی این کشور است، اقدامات دیپلماتیک و انتقادی علیه رژیم صهیونی را به راه انداختند. اقدام مجزای پاریس و لندن بیشتر ازآنرو بود که تفاوت و وزن خود را با کشورهای پیشگام مانند ایرلند و اسپانیا نشان دهند. حالا جبهه آنها پیوسته شده و ادبیات انتقادی نیز همانند انتقادات کشورهای پیشگام است. البته باید توجه داشت انتقادات فرانسه و انگلیس نیز تند شده بود.
3- رژیم صهیونی خودسریهای زیادی دارد. حملات رژیم در لبنان و سوریه برخی از خواستها و منافع اروپا را نادیده گرفت. این حرکات باعث شد در مقطعی امانوئل مکرون به سران صهیونیست هشدار دهد که رژیمشان در سازمان ملل تشکیل شده و باید مراقب رفتارهای خود بهویژه با دولتهای اصلی عضو این سازمان باشند.
4- اقدامات رژیم صهیونی در غرب آسیا و فعالیتهای لابی صهیونیستها در واشنگتن باعث شده تا آمریکا از اوکراین غافل شود. مسئله اوکراین برای اروپا حیاتی است و غرب آسیا برای آنها اهمیت ثانویه دارد.
5- گاهی برخی دولتهای غربی تلاش دارند با انتقاد از رژیم مانع از متمایلشدن خشم جهان اسلام به خود شوند. نباید از یاد برد حادثه ۱۱ سپتامبر در بحبوحه انتفاضه رخ داد. ازاینرو تعدادی از دولتهای غربی نگران دیدهشدن حمایتهایشان از رژیم صهیونی بوده و به دنبال پوشاندن آن هستند.
6- در میان دولتهای امضاکننده، ۴ کشور غیراروپایی شامل ژاپن، استرالیا، کانادا و نیوزیلند حضور دارند. از این ۴ کشور، ۳ کشور بهنوعی دنباله سیاسی انگلیس بوده و پادشاه یا همان رئیس حکومتشان، چارلز سوم پادشاه انگلیس است. با روی کارآمدن ترامپ و مطرحکردن ادعاهای ارضی نسبت به سرزمینهای اروپایی در آمریکای شمالی، شامل کانادا و گرینلند، انگلیسیها که منافعشان جدیتر در معرض تهدید قرار گرفته است واکنشهای ویژهای از خود نشان دادهاند.
در اولین واکنش مهم، مارک کارنی که ریاست قبلی بانک مرکزی انگلیس را تا سال ۲۰۲۱ برعهده داشت، به نخستوزیری کانادا رسید.
دومین حرکت، بیانیه سه کشور غربی شامل انگلیس، فرانسه و کانادا در انتقاد از رژیم صهیونی بود. این بیانیه باید به طور سنتی توسط سه قدرت اروپایی یعنی انگلیس و فرانسه به همراه آلمان منتشر میشد؛ اما در غیاب آلمان، انگلیس برای نشاندادن نزدیکی کانادا به خود، نام این کشور را به بیانیه افزود.
7- جهان غرب که شامل کشورهایی با جغرافیا، نوع حکومت و نژادهای اروپاییتبار است، در حلقه اول شامل اروپا به همراه آمریکا و کانادا در آمریکای شمالی میشود. در خارج از حلقه اول اما کشورهایی هستند که آنها نیز جزئی از مجموعه غرب بهحساب میآیند. در آسیا، ژاپن و کرهجنوبی ارتباط جغرافیایی و نژادی با غرب ندارند؛ اما از نظر نوع حکومت و ارتباطات بخشی از این مجموعهاند. در اقیانوسیه، استرالیا و نیوزیلند بخشی از غرب به شمار میروند که دارای مشابهت نژادی و نوع حکومت با غرب بوده؛ اما از لحاظ جغرافیایی متفاوت هستند.
برایناساس ۴ کشور غربی خارج از حلقه اول این کشور حضور دارند که ۳ کشور در بیانیه مشارکت کردهاند. تنها کرهجنوبی به بیانیه نپیوسته است. مشارکت نکردن سئول در بیانیه ناشی از وابستگی بالای اقتصاد و امنیت این کشور به آمریکاست. از سویی دیگر حضوریافتن ژاپن، استرالیا و نیوزیلند نشاندهنده نظرات متفاوت دسته بزرگی از کشورها با تیم آمریکا در مجموعه غرب است.
8- بیانیه ۲۵ کشور توسط دولت انگلیس منتشر شده است. ریاست انگلیس بر مجموعه دولتهای غربی که اکثریت آنها عضو اتحادیه اروپا هستند، ناشی از مشخصشدن وزن بالای این کشور در تحولات پس از روی کارآمدن ترامپ است. روی کارآمدن ترامپ، انگلیس را مجبور به افزایش ارتباط خود با دنبالههای سیاسی خودکرده و این دولتها نیز برای مقابله با ترامپ، راهی جز تقویت روابط خود با لندن نداشتند.
به نخستوزیری رسیدن رئیس سابق بانک مرکزی انگلیس در کانادا و مواضع این کشور علیه آمریکا، اوج انطباق آنها با انگلیس را نشان داد. در نتیجه قدرت سیاسی کنونی در لندن شامل کانادا، استرالیا و نیوزیلند است. در این وضعیت، وسعت، منابع و جمعیت انگلیس به روسیه شباهت یافته است.
9- رژیم صهیونی لزوماً از این بیانیهها احساس خطر نخواهد کرد؛ بلکه باتوجهبه نفوذ خود در غرب، در پی فرصتسازی از آن برخواهد آمد. این احتمال وجود دارد که تلآویو با تشدید جنایتهای خود در غزه، به هر شکل درصدد جلب توجهات جهانی به این منطقه برای حلوفصل اوضاع آن باشد.
صهیونیستها میدانند این احتمال وجود دارد که بتوانند دولتهای نگران از اوضاع انسانی در غزه را به سمتی سوق دهند که آنها برای نجات ساکنان غزه با طرح خروج فلسطینیها از سرزمینهای اشغالی حرکت کنند. درحال حاضر اندونزی، لیبی و کنیا از جمله گزینهها هستند.
وطن امروز/
محمدطاهر رحیمی
در روزهای اخیر، رژیم صهیونیستی بار دیگر با حملات سنگین و گسترده به خاک سوریه، توجه تحلیلگران و ناظران بینالمللی را به خود جلب کرد. در کمال ناباوری بسیاری از کارشناسان، این حملات حتی پس از سقوط بشار اسد و به قدرت رسیدن احمد شرع معروف به ابومحمد جولانی که عملا دستنشانده آمریکا و رژیم صهیونیستی و در اول صف پیمان خبیثانه عادیسازی روابط با کشورهای اسلامی قرار گرفته بود، رخ داد. این رژیم نهتنها دست به حملات موشکی علیه اهداف استراتژیک از جمله وزارت دفاع سوریه زد، بلکه در اقدامی بیسابقه، جولانی را نیز به ترور تهدید کرد. این اقدامات نشاندهنده عمق پیچیدگیهای موجود در سیاستهای رژیم صهیونیستی در قبال سوریه و اهداف پنهان آن در منطقه است. بهانه ظاهری این حملات، تنشهای اخیر در استان سویدا، واقع در جنوب سوریه و نزدیک مرزهای سرزمین اشغالی فلسطین عنوان شده است. دروزیهای ساکن این منطقه حاضر به تمکین در برابر دولت خودخوانده جولانی نشدهاند. در پاسخ، نیروهای تحت امر جولانی به همراه عشایر وابسته به او به سویدا حمله کردند تا این گروه قومی را به تسلیم وادارند. این درگیریها به رژیم صهیونیستی بهانهای داد تا با ادعای حفظ امنیت مرزهای خود و کمک به دروزیها، حملات گستردهای را علیه سوریه ترتیب دهد. اما آیا این بهانه، حقیقت ماجرا را بازگو میکند؟
واقعیت این است که این حملات و تهدیدات علیه جولانی، نشاندهنده وجود مسألهای عمیقتر و اولویتدارتر برای رژیم صهیونیستی است. به نظر میرسد برای رژیم، حضور یا عدم حضور جولانی در قدرت، اولویت اصلی نیست، بلکه هدف اصلی، تأمین منافع راهبردی و بلندمدت خود در منطقه است. رژیم صهیونیستی نشان داده حاضر است حتی متحدانش از جمله جولانی را قربانی کند، اگر کوچکترین مانعی بر سر راه اهداف کلانش قرار گیرد. این رویکرد، سوالات مهمی را درباره ماهیت این اهداف و دلایل واقعی پشت پرده این حملات مطرح میکند.
در این گزارش قصد داریم این مساله را از زاویهای متفاوت، یعنی دیدگاه اقتصادی - راهبردی مورد تحلیل قرار دهیم. آیا حملات اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه صرفاً یک اقدام نظامی یا سیاسی است یا ریشه در منافع اقتصادی و تلاش برای تسلط بر منابع و مسیرهای استراتژیک منطقه دارد؟ در ادامه، با بررسی ابعاد اقتصادی این بحران، به دنبال پاسخ به این پرسشها خواهیم بود و نشان خواهیم داد چگونه منافع اقتصادی میتواند به عنوان یکی از محرکهای اصلی این اقدامات خصمانه عمل کند.
* تحلیل اهداف راهبردی رژیم صهیونیستی در سوریه؛ مگاپروژه کریدور داوود
فراتر از بهانههای ظاهری مانند درگیریهای سویدا یا حفظ امنیت مرزها، رژیم صهیونیستی در حال پیگیری یک مگاپروژه بزرگ و چندوجهی است که میتوان آن را در ۲ محور اصلی خلاصه کرد. این پروژه نهتنها آینده سوریه، بلکه کل معادلات ژئوپلیتیک منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد.
* اهداف دوگانه رژیم صهیونیستی در سوریه
رژیم صهیونیستی در پس اقدامات نظامی و تهدیدات خود، ۲ هدف راهبردی را دنبال میکند که هر یک به نوبه خود، بخشی از یک پازل بزرگتر هستند.
۱- دسترسی به مناطق نفتخیز سوریه: در گام نخست، این رژیم به دنبال دستیابی به مناطق نفتخیز سوریه بویژه در شرق و شمال این کشور است. استانهای حسکه و دیرالزور که بخش اعظم منابع نفتی سوریه را در خود جای دادهاند، از اهداف اصلی این پروژه به شمار میروند. این مناطق در حال حاضر عمدتاً تحت کنترل نیروهای کرد SDF قرار دارند اما رژیم صهیونیستی با ایجاد بیثباتی در سوریه و تضعیف هرگونه قدرت مرکزی، به دنبال نفوذ تدریجی و کسب کنترل غیرمستقیم بر این منابع است.
۲- اتصال به کردستان عراق و محاصره ایران: در گام دوم، رژیم صهیونیستی قصد دارد از طریق مسیر مذکور در سوریه، خود را به منطقه کردستان عراق برساند و عملا پشت مرزهای غربی ایران قرار گیرد. این اقدام، بخشی از یک استراتژی بلندمدت برای ایجاد یک کریدور مستقیم از سرزمینهای اشغالی تا نزدیکی مرزهای ایران است. این مسیر نهتنها امکان فشار امنیتی بر ایران را فراهم میکند، بلکه میتواند راههای ارتباطی و حمایتی ایران با متحدانش در منطقه، از جمله گروههای مقاومت در سوریه و لبنان را مختل کند. این هدف، نشاندهنده نگاه خبیثانه رژیم صهیونیستی به منطقه است که فراتر از مسائل داخلی سوریه، به دنبال تغییر اساسی در توازن قدرت منطقهای است.
* کریدور داوود؛ آمال دیرینه صهیونیستها
کلانپروژه کریدور داوود از دیرباز در دکترین راهبردی صهیونیستها جایگاه ویژهای داشته است. این کریدور، تنها یک مسیر جغرافیایی نیست، بلکه یک پروژه چندوجهی با ابعاد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و راهبردی است که میتواند رژیم صهیونیستی را به یک قدرت مخرب در منطقه تبدیل کند. ایده ایجاد این کریدور، ریشه در آرمانهای خبیثانه صهیونیسم دارد که از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی، به دنبال گسترش نفوذ خود فراتر از مرزهای سرزمینهای اشغالی بوده است. کریدور داوود - به عنوان یک محور ارتباطی از سرزمینهای اشغالی تا کردستان عراق - میتواند نقش یک شاهراه استراتژیک را ایفا کند که نهتنها تسلط این رژیم را بر منطقه تضمین میکند، بلکه معادلات قدرت را به نفع آن تغییر میدهد.
* ابعاد چندگانه کریدور داوود
کریدور داوود از جنبههای مختلف، یک پروژه جامع برای صهیونیستها و بسیار مخرب برای کشورهای منطقه است که میتواند تأثیرات عمیقی بر منطقه بگذارد. این ابعاد به شرح زیر قابل بررسی است.
بعد سیاسی و امنیتی: از منظر سیاسی و امنیتی، ایجاد این کریدور به معنای تسلط رژیم صهیونیستی بر بخشهای وسیعی از خاک سوریه و عراق است. این امر، دولتهای مرکزی این ۲ کشور را بشدت تضعیف کرده و عملا آنها را تحت سیطره سیاسی و امنیتی این رژیم قرار میدهد. حضور مستقیم یا غیرمستقیم رژیم صهیونیستی در این مسیر، توانایی سوریه و عراق برای کنترل سرزمین خود را کاهش میدهد و میتواند زمینهساز تجزیه یا بیثباتی بیشتر این کشورها شود. علاوه بر این، این کریدور میتواند به عنوان یک پایگاه امنیتی برای نظارت بر فعالیتهای نیروهای مقاومت، همچنین ایران عمل کند و تهدیدات علیه اقدامات خبیثانه رژیم صهیونیستی را پیش از وقوع خنثی کند.
بعد اقتصادی: از منظر اقتصادی، کریدور داوود دسترسی رژیم صهیونیستی به منابع نفتی سوریه در استانهای حسکه و دیرالزور و حتی منابع غنی کردستان عراق را تضمین میکند که میتواند رژیم صهیونیستی را به یک بازیگر کلیدی در بازار انرژی منطقه تبدیل میکند. علاوه بر این، این کریدور امکان ترانزیت کالا و انرژی از سرزمینهای اشغالی به بازارهای شرقی و برعکس را فراهم میکند و به عنوان یک مسیر تجاری، جایگاه اقتصادی این رژیم را ارتقا میدهد.
بعد راهبردی: از منظر راهبردی، کریدور داوود به عنوان یک اهرم فشار قدرتمند بر کشورهای منطقه بویژه ایران و ترکیه عمل میکند. برای ایران، حضور رژیم صهیونیستی در پشت مرزهای غربیاش، یک تهدید جدی امنیتی و راهبردی است که میتواند توانایی ایران برای حمایت از متحدانش در منطقه - از جمله حزبالله لبنان - را مختل کند. این کریدور همچنین میتواند مسیرهای لجستیکی و ارتباطی ایران با محور مقاومت را قطع کند و فشارهای امنیتی و نظامی بر ایران را افزایش دهد. برای ترکیه نیز این کریدور میتواند به عنوان یک ابزار فشار عمل کند، زیرا مسیرهای تجاری و امنیتی این کشور در شمال سوریه و عراق را تحت تأثیر قرار میدهد و نفوذ ترکیه در این مناطق را به چالش میکشد.
* تحلیل حملات اخیر در چارچوب کریدور داوود
حملات اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه، از جمله هدف قرار دادن وزارت دفاع این کشور و تهدید جولانی به ترور، در واقع بخشی از تلاشهای این رژیم برای هموار کردن مسیر تحقق کریدور داوود است. بیثباتسازی سوریه از طریق حملات نظامی، تضعیف دولت مرکزی (چه اسد باشد و چه جولانی)، جداسازی محور قنیطره – درعا - سویدا از کنترل دولت مرکزی سوریه و ایجاد هرجومرج در این کشور، زمینه را برای نفوذ بیشتر رژیم صهیونیستی به مناطق شرقی و شمال سوریه فراهم میکند. تهدید جولانی نیز نشان میدهد رژیم صهیونیستی حاضر است حتی متحدان خود را قربانی کند، اگر کوچکترین مانعی بر سر راه این مگاپروژه ایجاد کنند.
* چالشها و موانع پیش روی رژیم صهیونیستی
با وجود جاهطلبیهای رژیم صهیونیستی، تحقق کریدور داوود با چالشهای جدی مواجه است. ادامه نفوذ قدرتهای منطقهای مانند ایران و حضور محدود روسیه در سوریه و مقاومت نیروهای محلی، همچنین پیچیدگیهای روابط با آمریکا و ترکیه، میتواند موانع بزرگی بر سر راه این پروژه ایجاد کند. علاوه بر این، هرگونه تلاش برای تسلط بر مناطق نفتخیز سوریه و اتصال به کردستان عراق میتواند واکنشهای شدیدی از سوی کشورهای منطقه و جامعه بینالمللی به دنبال داشته باشد و هزینههای سیاسی و نظامی سنگینی را به این رژیم تحمیل کند اما در کنار همه این موارد مهمترین مانع بر سر راه این پروژه خبیثانه رژیم صهیونیستی، مقاومت مردمی در سوریه است که رهبر حکیم انقلاب از آنان به عنوان جوانان غیور سوری یاد کردند. این گروههای مقاومت میتوانند مانند الگوی حزبالله در لبنان عملا هرگونه توسعهطلبی رژیم صهیونیستی را آنقدر پرهزینه کنند که اساسا در نطفه خفه شود.
* جمعبندی
حملات اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه، تنها بخشی از یک پروژه کلان و بلندمدت به نام کریدور داوود است که ابعاد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و راهبردی را در برمیگیرد. این کریدور، با هدف دسترسی به منابع نفتی سوریه و اتصال به کردستان عراق، نهتنها تسلط رژیم صهیونیستی بر منطقه را تقویت میکند، بلکه به عنوان یک اهرم فشار بر کشورهای همسایه بویژه ایران و ترکیه عمل میکند. از منظر اقتصادی، این پروژه میتواند میلیاردها دلار درآمد برای این رژیم به همراه داشته باشد و جایگاه آن را در بازار انرژی منطقه تثبیت کند. با این حال، تحقق این آمال دیرینه صهیونیستها با موانع و چالشهای جدی مواجه است و آینده این پروژه، بشدت تحت تأثیر تحولات منطقهای و واکنشهای بازیگران مختلف قرار خواهد گرفت. آنچه مسلم است، رژیم صهیونیستی با تمام توان در پی تحقق این مگاپروژه است و حملات اخیر، تنها نوک کوه یخ از برنامههای کلان این رژیم در منطقه به شمار میرود و فارغ از آن است که چه کسی در سوریه حکومت کند، چرا که صهیونیستها نشان دادند حتی جولانی را هم که مهره دستنشانده خودشان بوده است، حاضرند در این راه سلاخی کنند ولی نقاط راهبردی مهم کریدور داوود که نقطه شروع آن محور قنیطره - درعا - سویداست و بعد به التنف و دیروالزور و حسکه هم خواهد رسید، از زیر چتر یکپارچگی دولت مرکزی سوریه خارج شود.
ارسال نظرات