گویی برای قصه پرغصه پرونده هستهای ایران پایانی نیست؛ ماجرای پرونده هستهای ایران در سال ۱۳۸۱ به صورتی معماگونه طرح شد به گونهای که در خصوص هیچ کشور دیگری سابقه نداشته است. جهان غرب به رهبری آمریکا با استفاده از نفوذ غیرقابل انکار خود در آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین شورای امنیت سازمان ملل متحد و با امپراطوری رسانهای وسیع خود، جمهوری اسلامی ایران را متهم به پنهان کاری و تسلیحاتی بودن فعالیتهای هستهای نمود. اتهامی که به سرعت فراگیر شده و تبدیل به بهانهای برای اعمال شدیدترین تحریمهای اقتصادی در تاریخ سیاسی جهان علیه ایران گردید. از آن زمان تاکنون (۱۳۸۱ تا ۱۴۰۴) این پرونده همواره محل بحث و تنازع میان ایران و جهان غرب بویژه آمریکا بوده است. در روند ۲۳ ساله پرونده هستهای ایران، دولتهای مختلف و شخصیتهای متعدد سیاسی در ایران و آمریکا مسئول و درگیر این پرونده ساده ولی به شدت پیچیده شده؛ بوده اند و مذاکرات متعددی صورت پذیرفته که مهمترین آنها مذاکرات برجامی و توافق نامه برجام بود که نتیجه آن خروج آمریکا از برجام در دولت اول ترامپ و در اصل، بی عملی و بی ثمری آن بوده است.
با روی کار آمدن دولت دوم ترامپ؛ بار دیگر بحث پرونده هستهای ایران بر فراز اخبار جهانی قرار گرفته و تیم دو رویکردی ترامپ (مذاکره و تهدید نظامی) با سیاست هویج و چماق، به ماجرای پرونده هستهای ایران ورود نمود. خود ترامپ و تیم وی، اظهارات متناقضی در زمینه هستهای ایران داشته اند و گاهی از ممنوعیت هرگونه غنی سازی در ایران سخن گفته اند و گاهی فقط از غیرتسلیحاتی بودن فعالیتهای هستهای ایران سخن رانده اند. در خصوص رویکرد آمریکا نسبت به پرونده هستهای ایران سوالات و ابهامات بسیاری وجود دارد که تبیین و پاسخ به همگی آنها در این مجال نمیگنجد و صاحب این وجیزه نیز عاجز از پاسخ به همه آنهاست؛ اما در حد بضاعت اندک، در این یادداشت تلاش شده است مساله «مخالفت دولت ترامپ با غنی سازی در ایران» مورد کنکاش قرار گیرد.
مبحث اول:
در اینکه دولت ترامپ با غنی سازی هستهای توسط جمهوری اسلامی ایران مخالف است؛ شکی وجود ندارد؛ اگر آمریکاییها بتوانند همه پیچ و مهرههای هستهای ایران را باز کرده و به دریا بریزند، در این خصوص هیچگونه درنگی نخواهند کرد و در این زمینه تفاوتی میان بایدن دمکوکرات و ترامپ جمهوری خواه وجود ندارد. حتی فراتر از این، اگر آمریکاییها بتوانند همه پیشرفتهای ایران در همه حوزهها را متوقف سازند و حتی از بین ببرد، در این زمینه هم خللی به خود راه نخواهند داد.
مبحث دوم.
چرا آمریکا با غنی سازی در ایران مخالف است؟ پس از پیروزی انقلاب اسلامی که به مثابه زلزلهای جهان سیاست را به لرزه درآورد، دولت آمریکا بیشترین ضربه را خورده و احساس بازنده مطلق بودن را دارد. با انقلاب ایران تمام منافع آمریکا در خاک ایران از بین رفته و همچنین نفوذ و حضور منطقهای آن در خلیج زرخیز فارس و منطقه ژئواستراتژیک غرب آسیا با چالش مواجه شده است. به همین دلیل است که در ۴۶ سال گذشته، دولتهای آمریکا فارغ از دموکرات یا جمهوری خواه بودن و فارغ از پرونده هستهای ایران؛ از هیچ گونه دشمنی دریغ نورزیده و هر اقدام ضد ایرانی را که میدانسته و میتوانسته اند؛ انجام داده اند. نگاهی به پدیدههای ۴۶ سال اخیر موید این ادعاست.
دولت آمریکا انحصار تسلط بر تکنولوژیهای مهم و پیشرفته نظری غنی سازی را فقط برای خود و متحدانش میخواهد و لا غیر. بدون تردید تامین حقوق ایران در حوزه هستهای و پذیرش جهانی غنی سازی هسته ای، پیروزی بزرگ برای جمهوری اسلامی و شکستی سنگین برای دولت آمریکا و ضربهای بزرگ به حیثیت و پرستیژ این کشور بوده و دوستان و متحدان این ابرقدرت را ناامید خواهد ساخت.
همچنین دولت ترامپ دارای محاسبات غلطی بوده و تصور باطلی دارد مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی ایران پس از حوادث سوریه و لبنان بویژه شهادت فرماندهان عالی و میدانی حزب الله و حملات نظامی رژیم صهیونیستی و همچنین به واسطه ضعفها و آسیبهای جدی داخلی ایران نظیر ناترازیهای انرژی، مشکلات عدیده اقتصادی و کاهش سرمایه اجتماعی نظام؛ در ضعیفترین وضعیت خود در یک دهه اخیر قرار داشته و ممکن است به عدم غنی سازی تن بدهد.
مبحث سوم.
نگارنده به جد بر این باور است که اظهارات متناقض ترامپ و تیم وی؛ بازی روانی و رسانهای بیش نیست. اهداف بازی رسانهای و روانی دولت ترامپ عبارتند از:
۱- تحت تاثیر قرار دادن و فشار بر تیم مذاکره کننده ایرانی برای دادن امتیازات بیشتر در روی میز مذاکرات
۲- تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی و به هم ریختن بازار ایران
۳- اعمال فشار مردمی و رسانهای به نظام جمهوری اسلامی و اجبار به پذیرش شروط آمریکا
۴- اقناع متحدان آمریکا بویژه رژیم صهیونیستی و دولتهای عربی منطقه و همچین دریافت باجهای دلاری از دولتهای عربی منطقه خلیج فارس؛ که نتیجه آن در سفر اخیر ترامپ به منطقه مشاهده گردید.
به عنوان نکته پایانی، نگارنده بر این اعتقاد است که فاصلهای فاحش میان دیپلماسی اعلامی با دیپلماسی اعمالی دولت ترامپ در خصوص پرونده هستهای ایران وجود دارد. تیم ترامپ هر چند در دیپلماسی اعلامی و رسانهای از ممنوعیت هرگونه غنی سازی در ایران و احتمال حمله نظامی سخن میگوید؛ اما قراین و شواهد نشان از آن دارد که در دیپلماسی اعمالی، حل مساله هستهای با ایران را فقط از طریق مذاکرات و توافق جستجو میکند. نتیجه اینکه در تحلیل، نباید به لفاظیها و بازیهای روانی تیم ترامپ وقعی نهاد بلکه باید به رفتار آنان در میز مذاکرات توجه نمود.
شواهدی نظیر «شخصیت تاجر مسلکی ترامپ و ویتکاف، نامه ترامپ به ایران برای شروع مذاکرات، پذیرش شروط ایران برای مذاکرات غیرمستقیم، برگزاری پنج دور مذاکرات و اتفاق نظر در خصوص ادامه روند، خوش بینیهای ترامپ از توافق با ایران و هراسهای موجود در میان سران رژیم صهیونیستی و شخصیتهای جنگ طلب آمریکایی» نشان از آن دارد که در نهایت دولت آمریکا در روند مذاکرات و توافق احتمالی، حق غنی سازی ایران را پذیرفته، اما در خصوص میزان و چگونگی آن چانه زنیهای زیادی خواهد داشت.
نویسنده: علی خسروشیری
ارسال نظرات