چهارشنبه ؛ 27 فروردين 1404
26 فروردين 1404 - 08:50
کیهان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

یادداشت ها/ دیکتاتورهای کوچولو!

تحلیل مسیر فعلی نشان می‌دهد که برخی با ادعاهای -انشاء الله- ساده‌لوحانه، در حال تزریق «توهم اعتماد» به دشمنی هستند که خود می‌گوید به من اعتماد نکنید. آیا واقعاً می‌توان پذیرفت کشوری که حتی به دوستان و متحدان اصلی‌اش پشت کرده، قصد حل کردن مشکلات دشمنش را دارد؟ این ساده انگاری نیست؟!
کد خبر : 18788

تبیین:

 

کیهان/مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

دیکتاتورهای کوچولو! 

جعفر بلوری
1- مدتی است با «جادوی رسانه» تلاش می‌شود، «موثر بودن مذاکره در رفع واقعی تحریم‌ها» برای عده‌ای «معتبر» شود. با توجه به تجربه برجام و تعهداتی که آمریکا هیچگاه به آنها عمل نکرد، هنوز بسیاری بر این باورند، آمریکا قابل اعتماد نیست و قصد لغو تحریم‌ها را ندارد. تلاش‌های «غیرعادی» از سوی برخی جریان‌های رسانه‌ای و سیاسی در کشور نیز آغاز شده است، با هدف «بازسازی اعتماد» به آمریکا جهت «جدی نشان دادن» مسئله رفع تحریم‌ها. کار به جایی رسیده است که برخی گفته‌اند، امیدوارند آمریکا 2500 میلیارد دلار در ایران سرمایه‌گذاری کند! یک‌بار دیگر برگردید و عدد را بخوانید. 2هزار و 500 میلیارد دلار! در این بین کافی است یک نفر که مخالف مذاکره هم نیست اما به نتیجه‌بخش بودن آن تردید دارد، سؤال کند که «چرا باید به ترامپی که متحدانش هم به او اعتماد ندارند اعتماد کرد؟» یا بپرسد «چگونه آمریکایی که علیه 180 کشور جهان جنگ تعرفه‌ای به راه انداخته تا به قول اندیشکده بروکینگز اقتصاد بیمارش را از مرگ نجات دهد، می‌تواند 2500 میلیارد دلار سرمایه را وارد ایران کند؟» تا سیل فحاشی‌ها و اَنگ زدن‌ها علیه‌اش جاری شود. با «دیکتاتورهای کوچولو»یی مواجهیم که لحظه‌ای «آزادی بیان» از دهانشان نمی‌افتد اما کوچک‌ترین نقد که نه... کوچک‌ترین پرسش را هم برنمی‌تابند. 
2- دیکتاتورها عموما، ویژگی‌های مشترکی دارند. «دیکتاتور» فقط در کاخ سفید و اتاق بیضی شکل کاخ سفید نیست. در فکر و اندیشه و حتی در حوزه علم هم می‌شود دیکتاتور بود. برخی رویکردهای فکری یا نظری می‌توانند نوعی دیکتاتوری فکری یا روش‌شناختی ایجاد کنند. بله درست شنیدید ما در حوزه اندیشه و فکر هم دیکتاتور داریم. دیکتاتورها- چه سیاسی و چه فکری- باور دارند که تنها حقیقت در نزد آنهاست. این طیف «جزم اندیش» است. می‌گوید اِلا و لابُد حرف، حرف من است و حقیقت نزد ماست! آنها هر قرائت یا تفسیر دیگری را غلط، تهدید‌آمیز و خطرناک تلقی کرده، تحملش نمی‌کنند؛ همزمان لحظه‌ای جمله «لزوم تحمل مخالف» از دهانشان نمی‌افتد. فلذا تا می‌توانند منتقدانشان را به شکل‌های مختلف می‌نوازند. (با عرض پوزش) این طیف طی همین چند روز پیش، پرسش‌شوندگان را با صفاتی مثل «اُسگلِ نظام، کاسب تحریم، حرافِ همه چیز دانِ، دهن گُشاد، مخالف مذاکره، جنگ طلب و....» خطاب قرار داده‌اند. چنین دیدگاهی، سیاه و سفید می‌بیند. می‌گوید یا با ما هستی یا علیه ما. آنها «نقد» را تخریب، «پرسش» را «مخالفت» و «تردید‌کننده» را جنگ‌طلب می‌دانند. در نگاه دیکتاتور-چه سیاسی چه اندیشه‌‌ای- راه‌حل همه مشکلات (اینجا حل مشکلات اقتصادی) یک چیز است و از قبل آماده است و جز همان که آنها می‌گویند (اینجا مذاکره با آمریکا) نیست. راه‌حل‌های دیگر خطاست. آنها معتقدند واقعیت باید هر طور که شده با نظریه آنها جور شود، نه برعکس! دیکتاتوری در اندیشه یک «اَبَر‌بیماری» است. این که خدا و پیغمبر خدا را قابل نقد بدانی‌(!) اما مذاکره با آمریکا را نه، چیزی جز بیماری است؟! 
3- می‌‎گویند، با نیم ساعت مذاکره، دلار و سکه را ارزان کردیم. نیم ساعت یعنی، با کمترین زمان و هزینه. در تکمیل می‌گوییم، شما بدون داشتن وزیر اقتصاد و بدون داشتن برنامه توانستید دلار را کاهشی کنید! آفرین. اما آیا واقعا تا همین‌جای کار هزینه‌ای نداده‌ایم؟ هزینه‌ای سنگین‌تر از این که، قهرمان ملی مان را که 40 سال برایمان جنگید، فراموش کردید؟! والله کم هزینه‌ای نیست.
4- کار رسانه، «تولید قدرت» برای چانه‌زنی است. اعلام این که، بدون مذاکره و رفع تحریم‌ها کارمان تمام است، پیام قدرت به دشمن مخابره می‌کند یا پیام ضعف؟! چرا رسانه‌هایی را که تنها حرفشان این است که «مراقب باشید سرتان کلاه نرود» تضعیف می‌کنید؟ رسانه‌ای که هشدار می‌دهد تا مؤلفه‌های قدرت را حفظ کنید و مُفت و مجانی امتیاز ندهید خطرناکند یا رسانه‌هایی که پیام ضعف و بیچارگی مخابره می‌کنند؟! اینکه می‌گویند، کشور را معطل مذاکره نکنید، آیا حرف غلطی است؟! یعنی شما معتقدید باید معیشت و زندگی مردم را معطل مذاکرات کرد؟! 
5- معنای جمله جان کری که نوشته، ایران گوشه رینگ است و ترامپ نباید فرصت را از دست دهد یعنی چه؟ کدام مواضع و پیام‌ها، کدام تیترها و سخنرانی‌ها باعث شده دشمن چنین محاسبه غلطی کند؟ راستی جان کری مگر دموکرات نبود؟ مگر با او قدم نمی‌زدید؟! مگر شما دموکرات‌ها را بهتر از جمهوری خواهان و متفاوت از آنها معرفی نمی‌کردید؟ آیا ترامپ دموکرات است؟ هیچ از خودتان پرسیده‌اید چرا جان کریِ دموکرات با ترامپِ جمهوری‌خواه، به ایران که رسیدند، متحد شدند؟ آیا حمله شما به پرسش کنندگان و منتقدان نمایش وفاق ملی و اتحاد است؟ اگر خطر جنگ وجود دارد، در شرایط خطیر، مهم‌ترین نیاز کشور چیزی جز نمایش اتحاد داخلی است؟! 
6- تحلیل مسیر فعلی نشان می‌دهد که برخی با ادعاهای -انشاء الله- ساده‌لوحانه، در حال تزریق «توهم اعتماد» به دشمنی هستند که خود می‌گوید به من اعتماد نکنید. آیا واقعاً می‌توان پذیرفت کشوری که حتی به دوستان و متحدان اصلی‌اش پشت کرده، قصد حل کردن مشکلات دشمنش را دارد؟ این ساده انگاری نیست؟! دیکتاتوری فکر، چه در سیاست و چه در رسانه، همیشه به انسداد فضای نقد و پرسشگری منجر شده است. امروز نیز شاهدیم که به جای پاسخ منطقی به سؤالات، منتقدان را با برچسب‌های از پیش آماده خفه می‌کنند. تاریخ می‌گوید ملتی که نتواند در شرایط سخت، عقلانیت و انسجام خود را حفظ کند، محکوم به تکرار اشتباهات گذشته است. 
امروز زمان آن است که به جای تسلیم در برابر توهمات، و به جای «رویا فروشی» با خردجمعی و مقاومت، از منافع ملی دفاع کنیم. لحظه‌ای به این فکر کنیم که موضوع مذاکره، توانایی‌های نظامی ایران است، نه توانایی نظامی دشمن! به این بیندیشیم که آنها آمده‌اند تا با ابزار مذاکره، توانایی نظامی و دفاعی مان را تضعیف کنند، نه تقویت! وسط جنگ ترکیبی و تحمیلی دشمن، چرا دشمن، تضعیف توان نظامی‌مان را دنبال می‌کند؟! برای همین است که عُقلای کشور اعلام کرده‌اند، موضوع مذاکره فقط و فقط هسته‌ای است و لاغیر....!
 
جوان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

جنگ تعرفه‌ای ترامپ و فرصت‌های پیش‌روی ایران

ابوالفضل صفری

جنگ تعرفه‌ای امریکا علیه جهان، از رویداد‌های مهم در دوران معاصر است که به‌مثابه یک نقطه عطف، دگرگونی‌های عمیق و گسترده را در روند‌ها و نظم جهانی در پی خواهد داشت. این جنگ که معلول رقابت‌های اقتصادی و سیاسی بین امریکا و چند کشور دیگر، به‌ویژه چین، است در حوزه‌های راهبردی، اقتصاد سیاسی و امنیتی پیامد‌هایی خواهد داشت که این پیامد‌ها برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک بازیگر مستقل که در کانون جنگ ترکیبی همه‌جانبه غرب قرار دارد، می‌تواند موجد فرصت‌هایی باشد. 
در جنبه راهبردی جنگ تعرفه امریکا، قدرت‌های ژئواکونومیک جهان (به‌صورت خاص چین) با امریکا به تقابل برخاسته‌اند. در واقع هدف اصلی امریکا، معکوس‌سازی روند افول خود با ایجاد مانع در مسیر رشد قدرت‌های چالش‌سازی مانند چین است. در این راستا، امریکا با تعرفه‌گذاری سنگین علیه تولیدات چین، درصدد تقویت تولید داخلی امریکا، درآمدزایی برای خود و مقابله با شکل‌گیری نظم جدید جهانی برآمده است. در چنین شرایطی، جنگ تعرفه امریکا به‌مثابه یک سلاح اقتصادی علیه پکن عمل و سیاست امریکا در مهار چین را وارد فاز جدیدی خواهد کرد. 
در این فضا، بلوک‌بندی‌های جهانی و منطقه‌ای بیش‌ازپیش دچار تغییرات شده و کشور‌هایی که دارای قدرت اقتصادی محدودتر بوده و آماج جنگ تعرفه‌ای امریکا قرار گرفته‌اند به‌سوی بازیگرانی مانند چین رفته و از سوی دیگر چین نیز نیازی بیشتر به تحکیم روابط با شرکای آسیایی خود خواهد داشت. در این میان کشور‌های آسیای جنوب غربی نقش ویژه‌ای برای چین خواهند داشت. در این راستا، بازیگرانی مانند عربستان‌سعودی و امارات درصدد افزایش روابط و همکاری‌های خود با چین برآمده‌اند. این فضا می‌تواند تحکیم و گسترش روابط چین و دیگر کشور‌های آماج جنگ تعرفه‌ای امریکا با جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک بازیگر ژئواستراتژیک در غرب آسیا به دنبال داشته باشد. 
در واقع برای ایران، این موقعیت یک فرصت استراتژیک برای ارتقای جایگاه در طرح کمربند و جاده چین، توسعه روابط بلندمدت در حوزه انرژی و ایفای نقش فعال‌تر در مناسبات ژئوپلیتیکی اوراسیا ایجاد کرده است. ورود چین به توافق ۲۵ ساله با ایران، هرچند با چالش‌هایی همراه بوده، اما در متن فشار‌های امریکا بر چین و ایران معنا و اهمیت بیشتری می‌یابد. از سوی دیگر گام‌هایی که در دولت شهید رئیسی برای متوازن‌سازی سیاست خارجی و حضور ایران در نهاد‌های منطقه‌ای مانند گروه بریکس و سازمان شانگهای برداشته شد، ظرفیت و چارچوب لازم را برای نقش‌آفرینی ژئواستراتژیک ایران در دوران جنگ تعرفه‌ای امریکا فراهم کرده است. 
در بعد اقتصاد سیاسی، مهم‌ترین پیامد جنگ تعرفه‌ای امریکا، ایجاد اختلال در زنجیره‌های تأمین و بازتعریف مسیر‌های تجارت جهانی است. جنگ تجاری ترامپ باعث تغییر در مسیر‌ها و مقاصد سرمایه‌گذاری شرکت‌های چندملیتی شده و خروج بخشی از سرمایه‌ها از چین، فرصت‌هایی برای کشور‌هایی را که با پکن روابط پایدار دارند، فراهم می‌سازد. 
در چنین شرایطی و متأثر از روند‌های دیگر جهانی و منطقه‌ای، منطقه‌ای شدن زنجیره‌های تأمین و مسیر‌های تجارت، شدت و گسترش بیشتری خواهد یافت. در واقع بعد جهانی تجارت به ابعاد منطقه‌ای تقسیم شده و نوعی بالکانیزاسیون ژئواکونومیک در سطح جهانی و شکل‌گیری جزیره‌های منطقه‌ای ژئواکونومیک در حال رخ دادن است.
 جمهوری اسلامی ایران، به‌رغم تحریم‌ها، با موقعیت ژئوپلیتیکی منحصر‌به‌فرد خود می‌تواند به عنوان مسیر ترانزیتی جایگزین برای تجارت چین با غرب و خلیج‌فارس ایفای نقش کند. بهره‌گیری از کریدور‌های ترانزیتی مانند کریدور شمال- جنوب، توسعه مناطق آزاد تجاری در چابهار و بندرعباس و تقویت همکاری‌های بانکی و تهاتری با شرق آسیا می‌تواند ایران را وارد زنجیره جدید ارزش جهانی کند و وضعیت اقتصادی و تاب‌آوری و انعطاف‌پذیری تهران را تا سطح قابل‌توجهی ارتقا دهد. افزون بر آن، چین و دیگر کشور‌های آماج جنگ تعرفه‌ای امریکا، در شرایط فشار اقتصادی ناشی از این جنگ، بیش‌ازپیش به بازار‌های انرژی پایدار و قابل‌اتکا نیاز دارند. جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان دارنده ذخایر عظیم نفت و گاز، می‌تواند در این راستا نقش‌آفرینی کند. 
جنگ تعرفه‌ای امریکا فقط جنبه اقتصادی ندارد بلکه به امنیتی‌شدن تجارت جهانی از یک‌سو و از سوی دیگر گسترش عدم‌قطعیت‌ها در روند‌های منطقه‌ای و جهانی می‌انجامد. امریکا تلاش دارد فناوری و زنجیره‌های تولید حساس مانند نیمه‌هادی‌ها و ارتباطات را از چین دور و آنها را در کشور‌های هم‌سو بازسازی کند. سپس از این خوشه‌های ژئواکونومیک، بازسازی بلوک‌های امنیتی و نظامی را محقق کند. این روند، منجر به شکل‌گیری بلوک‌های جدید امنیتی- اقتصادی می‌شود که دربردارنده فرصت‌هایی برای است. ایران می‌تواند در همکاری‌های امنیتی- اقتصادی با کشور‌هایی نظیر روسیه، چین و حتی اعضای سازمان همکاری شانگهای مشارکت فعال‌تری داشته باشد. 
اجرای مانور‌های نظامی مشترک ایران- چین- روسیه در دریای عمان، بخشی از این رویکرد جدید است که همبستگی راهبردی ایران با کشور‌های همسو را تقویت می‌کند. همچنین، تشدید درگیری امریکا با چین، از میزان تمرکز امریکا بر خاورمیانه کاسته و فرصت‌های ژئوپلیتیکی بیشتری را برای ایران فراهم می‌آورد. یکی دیگر از نتایج امنیتی جنگ تعرفه‌ای امریکا، گسترش عدم قطعیت‌ها در فضا‌های منطقه‌ای و جهانی است که موجب کاهش قدرت بیشتر بازیگران به‌خصوص بازیگران غربی شده و فرصت‌های جدیدی برای بازیگرانی که دارای تاب‌آوری و انعطاف‌پذیری بالا و قدرت مانورپذیری ویژه در فضای عدم‌قطعیت‌ها هستند فراهم می‌نماید. از سوی دیگر در فضای انباشته از عدم قطعیت‌ها، بازیگران معمولاً به‌سوی تقویت و تحکیم روابط امنیتی با کشور‌های همسو می‌روند که این امر نیز برای تهران و متحدانش واجد فرصت‌هایی است. 
بهره‌مندی از فرصت‌های به وجود آمده در جریان جنگ تعرفه‌ای امریکا نیازمند تثبیت روابط خارجی چندجانبه است. سیاست خارجی متوازن و دوری از انزوای راهبردی برای بهره‌گیری از فرصت‌هایی که در حال شکل گرفتن هستند، حیاتی است. همچنین زیرساخت‌های بانکداری، حمل‌ونقل، لجستیک و صادرات غیرنفتی کشور نیز باید تقویت شوند تا تعامل با اقتصاد‌های نوظهور معنا پیدا کند. هم‌زمان نیز حفظ استقلال راهبردی بایستی در دستور کار تهران باشد. 
جنگ تعرفه‌ای ترامپ، نشانه‌ای از گذار از نظم اقتصادی لیبرال به جهانی چندقطبی مبتنی بر رقابت‌های ژئوپلیتیکی است. در چنین فضایی، کشور‌هایی مانند جمهوری اسلامی ایران، اگر با هوشمندی عمل کنند، می‌توانند از فرصت‌ها، نهایت استفاده را ببرند و به بخشی از شکل‌دهندگان نظم نوین اقتصادی و امنیتی تبدیل شوند. بهره‌گیری از فرصت‌های پیش‌آمده، مستلزم رویکردی عمل‌گرایانه، تعامل‌محور و آینده‌نگر در سطوح سیاست‌گذاری و اجرایی است. امری که نگاهی متفاوت در بدنه کارشناسی دولت چهاردهم و پویایی و تحرک گسترده‌تر مسئولان امر را می‌طلبد.
 
شرق/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

راه پر از سنگلاخ مذاکرات؛ تهدیدها و فرصت‌ها

غلامرضا نظربلند
نخستین جلسه مذاکرات ایران و آمریکا راجع به موضوع هسته‌ای و احیانا دیگر موضوعات در مسقط برگزار شد. این جلسه در حالی پایان یافت که دست‌کم تا آنجا که پیوست رسانه‌ای دلالت می‌کند، متضمن رضایت‌مندی طرفین بوده است. اهمیت این امر در آن است که پیش‌تر، فضایی آکنده از بی‌اعتمادی، نااطمینانی و ابهام و ایهام بر کلیت امر سایه افکنده بود.

اینکه رضایت‌مندی اشاره‌شده یک‌بار مصرف است یا تداوم پیدا خواهد کرد، پرسشی است که پاسخ به آن بدون درنظرگرفتن عوامل متعدد، گوناگون و پیچیده دخیل بیشتر به پیشگویی می‌ماند که طبعا فاقد هرگونه وزانت و وثاقتی است.

ازجمله عوامل مزبور، وضعیت موجود زیست جهان به‌ویژه از منظر حکمرانی جهانی و نظم حاکم و شرایط آن است. بدیهی است تا این مهم ملحوظ نظر قرار نگیرد و به عبارتی، کدخدای دهکده جهانی به‌درستی شناخته نشود و آخرین وضعیت او از نظر مؤلفه‌های قدرت ادراک نشود، فاقد نمای کلی (big picture) هستیم.

 

می‌توان به ایجاز گفت که گو آنکه نظام تک‌قطبی بازمانده از پایان جنگ سرد همچنان باقی است، اما عرصه دارد به تک‌ستاره سپهر سیاست جهانی تنگ می‌شود و چین دارد به‌عنوان چالشگر و هماورد بزرگ صحنه به منصه ظهور می‌رسد. این کشور که در زمان پایان‌یافتن جنگ سرد قدرت دست‌چندم اقتصادی و کوتوله سیاسی بود، اینک می‌رود تا در مقام قدرت نخست اقتصادی جهان و قدرت مطرح سیاسی و نظامی بعد از آمریکا قرار گیرد. این همان چیزی است که برای آمریکا تحمل‌پذیر نیست و واشنگتن را بر آن می‌دارد تا با آن به مقابله برخیزد. آمریکا در این تقابل که گونه‌ای ستیزه‌جویانه دارد، نیازمند یارگیری از سویی و برداشتن موانع موجود بر سر راه، از سوی دیگر است.

ایران شاید تنها کشوری در جهان باشد که در هر دو جهت می‌تواند ایفای نقش کند. این به آن معنا است که هم قادر است هدف یارگیری آمریکا قرار گیرد و هم برعکس سد راه هماوردی آن کشور با چین شود. به گمان نگارنده، این ایران است که با وجود دخالت متغیرهای مزاحم نهایتا باید تصمیم بگیرد که ایفاگر نقشی ایجابی باشد یا سلبی! و باز هم به گمان راقم این سطور ایران اگر نقش ایجابی بازی نکند، آمریکا قبل از آنکه به سراغ چین برود، سعی در مانع‌زدایی می‌کند تا بتواند روی رقیبی که می‌رود تا بدل به تقابل‌گر شود، تمرکر کند و در هماوردی با او سنگ تمام بگذارد.

عامل دیگر، خود ایران بماهو کلمه است که به لحاظ ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی از موقعیت ممتاز توازن‌گری برخوردار است. قرارداشتن ایران در موقعیت توازن‌گر (balancer)، جایگاه بالقوه آن را در معادلات جهانی قدرت، کم‌نظیر و در عرصه معادلات منطقه‌ای قدرت، بی‌نظیر کرده است. این موقعیت مشابه احزاب پادشاه‌ساز (kingmaker) است که با وجود کوچکی می‌توانند چنان هم‌افزایی کنند که حزب بزرگ برنده انتخابات را قادر کند تا دولت (ائتلافی) تشکیل دهد. در «دموکراسی‌های غربی» نظیر آلمان، این پدیده کاملا رایج است، به گونه‌ای که احزاب بزرگ با وجود پیروزی در انتخابات، خود به‌تنهایی توان تشکیل کابینه را ندارند و باید به احزاب کوچک متوسل شوند و با آنها ائتلاف کنند تا از پسِ آن کار برآیند.

ایران هم به طور کلی در موقعیتی است که با هر قدرت جهانی همراه شود، کفه ترازو به نفع آن سنگینی می‌کند. آمریکا هر‌چند همچنان قدرت جهانی منحصر‌به‌فرد است، اما همان‌طور که اشاره شد، به نظر نمی‌رسد در آینده متصور بتواند در مقام قدرت نخست باقی بماند. ترک مخاصمه با ایران موجب آزاد‌شدن بخشی از انرژی آمریکا خواهد شد که در‌حال‌حاضر صرف مخاصمه با ایران می‌شود. حال اگر قضیه از این فراتر برود و فرضا آمریکا بتواند ایران را با خود همراه کند، در‌این‌صورت در جهت اثباتی هم می‌تواند مورد کارسازی آمریکا قرار گیرد. افزون بر این، نگاهی به کشورهای بزرگ‌تر منطقه نشان می‌دهد که ایران تنها کشوری است که می‌تواند در جایگاه قدرت ممتاز قرار گیرد. ترکیه که در توهم احیای امپراتوری عثمانی است، نمی‌تواند بیش از یک قدرت درجه دوم ظاهر شود. عربستان هنوز قبیله‌ای است. اسرائیل کوچک و بسیار آسیب‌پذیر و مصر هم نیازمند کمک خارجی برای اداره امور خود است.

به نظر می‌رسد که آمریکا در محاسبات خود برای بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته‌ای علاوه بر ملاحظه اسرائیل و موضوع اشاعه، نمی‌خواهد که ایران فراتر از قدرت منطقه‌ای ظهور کند، زیرا این احتمال وجود دارد که ایران با ویژگی‌های ممتاز پیش‌گفته چنانچه هسته‌ای هم شود، بخواهد در مقامی بالاتر از قدرت منطقه‌ای عرض اندام کند. اما روی دیگر سکه می‌تواند این باشد که آمریکا حاضر است ایران را به شرطی که چالشی برای او ایجاد نکند، در قد و قواره قدرت نخست منطقه بپذیرد.

موارد فوق به قدری همراه با موانع گوناگون است که تحقق عملی آن شاید مستبعد به نظر برسد. اسرائیل به همراه لابی او به‌ویژه در آمریکا بزرگ‌ترین مانع سر راه است. اپوزیسیون بدخیم خارج‌نشین و کاسبان تحریم در داخل و کشورهای منطقه، با وجود حفظ ظاهر، هر‌کدام بنا به دلایل خود و نیز روسیه و چین به دلیل از دست دادن یا دست‌کم کم‌رنگ‌شدن حوزه نفوذ و منافع خود در صف طویل مخالفان و ناراضیان هر‌گونه توافق بین تهران و واشنگتن قرار دارند. واضح و مبرهن است که باید به این فهرست بلندبالا بخش‌هایی از کنگره شامل دموکرات‌ها و جمهوری‌خواه‌ها و بعضی از وزرای دولت ترامپ، از‌جمله وزیران امور خارجه و دفاع را هم افزود.

تعدد مخالفان و ناراضیان و تنوع عجیب‌و‌غریب آن کافی است که حتی بدون دخالت‌دادن دیگر متغیرها هم به این پی ببریم که راه مذاکره چقدر ناهموار و صعب‌العبور است. در این وضعیت پیچیده که صاحبان منافع مقرر از هر دری وارد می‌شوند تا مذاکرات به طور کلی شکل نگیرد و راه به جایی نبرد، طرفین مذاکره باید تلاشی مضاعف به خرج دهند تا در زمین آن مخالفان و ناراضیان بازی نکنند و قدم‌هایی ملموس به جلو بردارند. این امر در درجه نخست نیاز به راستی‌آزمایی اراده طرفین دارد که هر‌یک می‌تواند و باید به طور متقابل انجام دهد. اراده سیاسی (political will) چنانچه موجود باشد و به اثبات برسد، راه را برای تعیین شکل تشریفاتی و اجرائی انجام مذاکره (modality) و تعیین محورهای مذاکره و پیکربندی آن و ترسیم خطوط قرمز و حد یقف هر‌یک از عوامل و متغیرهای مشارکت‌کننده و از این قبیل هموار می‌کند.

از سوی دیگر با وجود موانع پرشمار و پیچیده بر سر راه مذاکرات دو کشوری که نزدیک به نیم‌قرن سر یکدیگر فریاد کشیده و راه تخاصم پیشه کرده‌اند و حتی از ناحیه آمریکا بر طبل تهدید به جنگ کوبیده شده است، فرصت‌های شاید منحصر‌به‌فردی هم در دسترس است. از‌جمله آنکه با نگاهی عمیق به جوانب امر چنین به نظر می‌رسد که انتخاب هیچ‌یک از دو طرف مذاکره، جنگ و درگیری نیست و تهدیدهای آمریکا هم هر‌چند نمی‌توان گفت میان‌تهی است و قابلیت اجرائی ندارد، اما نوعا برای ترغیب یا در بدترین سناریو واردکردن فشاری تهدیدزا و کارساز است.

ناگفته نماند که این به آن معنا نیست که وقوع جنگ به کلی منتفی است. مراد آن است که تهدید آمریکا به راه‌اندازی جنگ غیر از آنکه القای این پیام است که آن کشور از سر قدرت و با داشتن پلن B مذاکره می‌کند، به نوعی راضی‌کردن طرف ایرانی گفت‌وگو به تن‌دادن به تب از ترس مرگ است (البته ضرورت دارد که هیئت ایرانی با واکنشی مؤثر نشان دهد که در سایه تهدید نمی‌توان به پیشبرد مذاکرات و حصول نتیجه‌ای مطلوب خوش‌بین بود). دیگر مورد فرصت‌زا این است که اکنون منطقه در وضعیت بی‌نظمی و ناپایداری قرار گرفته و به نوعی دچار خلأ قدرت شده است و نیاز حیاتی به اتخاذ تدابیر و انجام ترتیباتی دارد که فرجامش برون‌رفت از آن حالت و خاتمه‌دادن به جنایات و اقدامات تروریستی اسرائیل در غزه، لبنان، سوریه و کرانه غربی رود اردن باشد. گو آنکه گفته می‌شود ایران به خاطر ضربات مهلکی که به محور مقاومت وارد شده، در موقعیت مناسبی قرار ندارد و طبعا فاقد اهرم‌های لازم برای چانه‌زنی و تعیین تکلیف است. اما مسئله به اینجا ختم نمی‌شود و به قولی این رشته سر دراز دارد. حتی اگر تضعیف قدرت هماوردی ایران و بازدارندگی آن در موضوع محور مقاومت را واقعیت بدانیم، باز هم این ایران است که راجع به محور مزبور طرف هر مذاکره و گفت‌وگویی می‌تواند باشد و لاغیر. چنین اهلیتی کافی است که نقش ایران همچنان بی‌بدیل باشد و دست او را برای به خرج دادن هر ابتکار عملی باز بگذارد.

با توجه به مطالب پیش‌گفته که با عرض پوزش به درازا کشید، آنچه می‌توان در جمع‌بندی اولیه معروض داشت، ناظر به کلان‌روایتی است که از توانمندی‌های ذاتی و اکتسابی کشورمان در انجام مذاکرات با آمریکا با وجود ظاهر قضیه که از قرار‌داشتن ایران در ضعیف‌ترین وضعیت ممکن در سال‌های اخیر حکایت می‌کند، نشان دارد. این توانمندی و نیز وضعیت پرتنش جهانی و منطقه‌ای که به برقراری آرامش و تغییر چیدمان و جانمایی مؤلفه‌های قدرت وفق احتیاجات و واقعیات میدانی جدید نیازمند است، ایجاب می‌کند که ایران مسائل عالقه خود را با محیط بین‌الملل 

به‌طور مسالمت‌آمیز حل‌وفصل کند و کشور را در مسیر حل مشکلات مزمن و گوناگون موجود و گره‌گشایی از مشکلات و گام‌برداشتن در جهت شکوفایی جامعه و جلب رضایت عموم سوق دهد.

بدیهی است که با توجه به تجارب گران‌سنگ و هر‌چند اغلب تلخ گذشته که چراغ راه اکنون و آینده است، مذاکرات باید در محیطی متعادل و به دور از هرگونه تحکم و تهدید و درشت‌گویی و زیاده‌خواهی و طلبکاری انجام شود و اصول معامله به مثل (reciprocity) و بده‌بستان متوازن 

(balanced give and take) سرلوحه کار قرار گیرد. طرفه آنکه جاده دو‌طرفه است و هیچ‌یک از روندگان را امتیازی در برابر دیگری نیست.

اگر بنای ایجاد تعهد است، متقابل است. اگر بنای راستی‌آزمایی است (مثلا درباره برنامه هسته‌ای ایران)، راستی‌آزمایی هم‌زمان رفع تحریم‌ها هم روی میز است و طرف آمریکایی متعهد به انجام آن است. اگر بنای امتیازدهی است، بستان این بده هم امتیازگیری است‌.

 

آرمان امروز/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

ماحصل دور اول مذاکرات

صلاح الدین خدیو

در کنار ابراز خوش بینی محتاطانه‌ی ایران، بیانیه‌ی کاخ سفید به نحوی افراطی امیدوار کننده بود.
واشنگتن این دور از گفتگوها را بسیار مثبت و سازنده خواند. قید «بسیار» البته شک برانگیز و تا اندازه ای غیر حرفه ای است، آیا پیشرفت بزرگی بدست آمده یا پای خبط رسانه ای در میان است؟ با اینکه به لاقیدی مرسوم تیم ترامپ در سخن پراکنی برمی‌گردد.
آنچه به  تردیدها دامن می زند، شنیدن اظهارات مشابه از سوی ترامپ بدون دستاوردهای عملی است.
مثلا در همین دو سه ماهی که بر سر کار آمده در چند پرونده مداخله کرده و هیچ کدام به صلح یا آتش بس پایدار منتهی نشده است.
بنگرید به وعده هایش برای برقراری یک شبه‌ی صلح میان روسیه و اوکراین که عملا کمرنگ شد. یا ابتکارش جهت برقراری آتش بس در غزه و لبنان، که پس از مدتی وقفه در جنگ هر دو به مرحله‌ی فروپاشی رسیدند و جنگ از سر گرفته شد.
داستان ملاقات تماشایی و عاشقانه با کیم جونگ ایل در دوره‌ی نخست ریاست جمهوری اش هم روشن است. تبی که زود سرد شد، در حالیکه دمای سیاست در شبه جزیره کره همچنان بالا و نزدیک نقطه‌ی جوش است.
این سخن بدین معنا نیست که بدبینانه هیچ بختی برای توافق قائل نشد. ایران و آمریکا روی لبه‌ی پرتگاه‌ راه می روند و جایی برای اشتباه و فرصتی برای از دست دادن نمانده است. با این وجود به طرزی دراماتیک در دو نقطه‌ی متضاد قرار گرفته اند و رسیدن به نقطه‌ی وسط آسان نیست. مضاف بر نیت و انگیزه و اهداف دو طرف، زمان به عنوان ظرف اصلی این پرونده تنگ، و پنجره‌ی دیپلماسی در حال بسته شدن است. ایران در آستانه‌ی تبدیل به قدرتی هسته ای است و کمتر از دو ماه برای آماده کردن مکانیسم ماشه مهلت مانده است.
این سخن بدین معناست که ایران و آمریکا نهایتا مهلتی ۶۰ روزه جهت رسیدن به توافق دارند. طبعا در این بازه‌ی کوتاه‌ نمی توان پرونده‌ی چنین پیچیده و با ابعاد گوناگون را به سرمنزل مقصود رساند.
راه حل تهران برای این دشواره، توافقی موقت بر مبنای برجام است. امری که ترامپ از آن گریزان است و اگر نبود، اساسا هفت سال قبل از برجام خارج نمی شد. نکته‌ی دیگر این است که ترامپ تنها نیست و نتانیاهو و جناح تندرو دولت آمریکا به اصطلاح توافقات ناقص و ناقض منافع حداکثری اسرائیل را نمی پذیرند.
شاید سرنوشت این داستان به اتفاقات و متغیرهای غیر قابل پیش بینی و به ویژه خلق و خوی خاص ترامپ بستگی خواهد داشت. ایران مایل است روی نیمه‌ی تاجرماب و منفعت اندیش ترامپ کار کند و احیانا با مشوق های اقتصادی و سرمایه گذاری، سیاستش را از اسرائیل جدا نماید.

رسالت/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

ملاحظاتی در باب مذاکرات

جواد شاملو
همزمان با روی کار آمدن دولت جدید در ایالات‌متحده بحث مذاکره هم در ایران داغ شد. در آن زمان،‌یعنی حدوداً دی‌ماه سال گذشته، دوگانه مذاکره یا عدم مذاکره در حالی داخل کشور ایجادشده بود که اساسا طرف مقابل اسمی از مذاکره نیاورده بود. ترامپ در اولین ساعات ریاست‌جمهوری‌اش شروطی پیش پای ایران گذاشته بود که عمل به آن‌ها مساوی خلع سلاح کامل در مقابل هیچ بود. در چنین شرایطی بود که رهبر انقلاب در مقابل بحث مذاکره یکی از شدیدترین مواضع خود را اتخاذ کرده و آن را غیرهوشمندانه،‌غیرشرافتمندانه و غیرعقلانی خواندند. از زمانی سخن می‌گوییم که طرفداران مذاکره با آمریکا در حالی ارکان کشور را به مذاکره تشویق می‌کردند که طرف مقابل هیچ اراده‌ای برای دیپلماسی نشان نداده بود و به‌قول‌معروف، هنوز میزی برای مذاکره وجود نداشت. اما با گذشت چند ماه چه اتفاقاتی رخ داد که ایران و آمریکا مذاکرات غیرمستقیم را آغاز کردند؟
به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی که معادله مذاکره یا عدم مذاکره را تغییر داد،‌ نامه ترامپ خطاب به رهبر انقلاب بود که در آن نامه سوای تهدیدها،‌ عقب‌نشینی‌هایی نیز از مواضع اولیه صورت گرفته بود و موضوع مذاکره به مسائل هسته‌ای محدود شده بود. همچنین در طی این چند ماه،‌ فضای اولیه‌ای که ترامپ به راه انداخته بود با شکست سختی مواجه شد. در غزه و اوکراین آتش‌بسی رخ نداد و ابتکارات ترامپ نتیجه‌ای نداشت. سخنان و سیاست‌های او بازخورد منفی قدرتمندی از جهان غرب گرفت و قلدری او عملا با مقاومت بی‌پرده متحدان آمریکا همچون کانادا و اروپا مواجه شد. در داخل نیز جامعه آمریکا به‌شدت به تصمیمات غیرعقلانی رئیس‌جمهور این کشور واکنش نشان داد که تنها یک مورد از آن،‌ تظاهرات کم‌سابقه هفته گذشته در ایالت‌های گوناگون آمریکا بود. جمیع این رخدادها را می‌توان در عقب‌نشینی ترامپ و دولت او از مواضع اولیه‌اش علیه ایران مؤثر دانست. به‌این‌ترتیب،‌ شرایط شبیه شرایط مذاکرات غیرمستقیم دولت شهید رئیسی با دولت بایدن شد که تا آغاز نسل‌کشی رژیم اشغالگر در غزه ادامه داشت. 
در این فضا بود که ایران توانست غیرمستقیم بودن مذاکرات و حتی کشور ثالث را هم به طرف مقابل تحمیل کند و فضای مذاکرات را تبدیل به یک فضای دیپلماتیک گرداند. 
بر این مبنا نمی‌توان ‌گفت در نظر رهبری تفاوتی ایجادشده است؛‌ بلکه شرایط مابین دو طرف تا حدودی تعدیل‌شده و اگر این اتفاق رخ نداده بود،‌ رهبر انقلاب هم با همان اقتدار سه ماه قبل جلوی هرگونه شبه‌مذاکره غیرشرافتمندانه می‌ایستادند. نه دولت چهاردهم تاکنون زاویه‌ای میان خود و رهبری نشان داده و نه اساسا این‌گونه مسائل، مسائلی است که مقام معظم رهبری با ملاحظه نظرات گوناگون دیدگاه خود را تغییر دهند. 
همچنین لازم است به خاطر داشته باشیم دولت آمریکا هم همواره دیپلماسی را به‌عنوان یک راه‌حل می‌بیند و نه همه راه‌حل‌ها. به این معنا که هم‌زمان ممکن است سر میز مذاکره بنشیند اما اهرم‌های خصمانه خود را نیز حفظ کند. یکی از این اهرم‌های خصمانه ایجاد به‌هم‌ریختگی و ناآرامی در داخل کشور است که هم‌زمانی آن با مذاکرات هیچ استبعادی ندارد. ازاین‌رو مدیریت فضای داخل کشور و هوشیاری ملی در ماه‌های پیش رو ضروری است.

خراسان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

قره قوم، کارویژه دیپلماسی استانی شود

 وحید تفریحی

شنبه گذشته، مشهد اولین روز با وضعیت بسیار ناسالم و شاخص بنفش آلودگی هوا در سال جدید را تجربه کرد و پیش بینی ها هم از توفان گرد و خاک در اواخر هفته در مشهد و خراسان رضوی حکایت دارد، بازهم گرد و خاک و ریزگردها متهم ردیف اول این آلودگی شدید هوای مشهد بودند؛ آن هم در روزهای دلپذیر بهاری که هیچ کدام از شهروندان مشهدی تصور تجربه چنین هوای آلوده ای را نداشتند! این بلایی است که کانون های گرد و غبار خارجی و داخلی بر سر هوای مشهد آورده اند و در راس آن، همان مهمان ناخوانده همیشگی است؛ کانون گرد و غبار صحرای قره قوم ترکمنستان!
سال های نه چندان دوری که پای گرد و غبار «قره قوم» برای اولین بار به آسمان مشهد و دیگر شهرهای خراسان رضوی باز شد و بی سابقه ترین شاخص های آلودگی هوا را در مشهد رقم زد و رکوردهای دست نیافتنی از خود به جا گذاشت، در روزنامه خراسان ریشه یابی کردیم و با گزارش های پیگیرانه، مطالبه جدی «رایزنی و دیپلماسی با ترکمنستان» برای جلوگیری از افزایش نفوذ این گرد و غبار به سایر نقاط کشور و البته برداشتن سایه شومش از هوای مشهد را مطرح کردیم، هر چه مطالبه گری بیشتر، وعده های محقق نشده بیشتر! مرور یکی از مهم ترین این وعده ها و البته رایزنی هایی که حتی تا سطح روسای جمهور دو کشور پیش رفت اما به خروجی عملی نرسید، خالی از لطف نیست؛ در خردادماه سال ۱۴۰۱ همزمان با حضور رئیس جمهور ترکمنستان در تهران و در نشست سران دو کشور، تفاهم نامه هایی در موضوعات مختلف به امضا رسید، تفاهم نامه هایی که یکی از مهم ترین آن ها برای استان خراسان رضوی، تفاهم محیط زیستی بود و طی آن مقابله با ریزگردها و توفان های گرد و غبار در رأس این تفاهم به امضای سران دو کشور رسید. کمتر از دوماه دیگر به سومین سالگرد امضای این تفاهم نامه می رسیم که امیدها برای برچیدن سایه شوم ریزگردهای قره قوم از آسمان شهرهای مختلف کشور به خصوص شهرهای شمال و شمال شرق را زنده کرده بود اما واقعیت این است که نه تنها وضعیت بهتر نشده، بلکه سال به سال هم آسمان شهرهای جدیدی به فتوحات ریزگردهای قره قوم اضافه می شود.
گرفتار شدن آسمان مشهد و دیگر شهرهای استان خراسان رضوی در بند گرد و غبار، دیگر به روتین هرساله تبدیل شده و توقع و مطالبه جدی مردم این است که شاهد اقدام عملی و جدی برای مقابله با این مشکل محیط زیستی باشند؛ شاید گرفتاری دستگاه دیپلماسی کشور به مسائل کلان این توقع را دور از منطق بنمایاند که انتظار پیگیری جدی و مداوم برای حل این مشکل را داشته باشیم اما این جاست که ابتکار جدید وزیر امور خارجه کشورمان قطعا راهگشا خواهد بود؛ «دیپلماسی استانی.»
اوایل اسفند پارسال وزیر امور خارجه کشورمان در سفر خود به مشهد از طرح «دیپلماسی استانی» رونمایی کرد؛ طرحی که اختیاراتی به استان های همجوار با کشورهای همسایه می دهد تا بتوانند تعاملات و رفت‌وآمدهای دیپلماتیک برقرار کنند، مسائل مرزی و مشکلات مختلف را خودشان حل‌وفصل می‌کنند و به نوعی در رایزنی های دیپلماسی محلی باری را از دوش وزارت امور خارجه بردارند. گام اول این دیپلماسی استانی را نیز استاندار خراسان رضوی به همراه یک هیئت بزرگ تجاری در سفر به ازبکستان برداشت تا این طرح، سر و شکل اجرایی به خود بگیرد. پیشنهاد مشخص «خراسان» به استاندار و متولیان دیپلماسی استانی در خراسان رضوی این است که پیگیری تفاهمات با ترکمنستان برای کنترل کانون گرد و غبار صحرای قره قوم را یکی از کارویژه های اصلی حوزه دیپلماسی استانی در خراسان رضوی قرار دهند؛ بخش زیادی از اقدامات و پیگیری ها تا حدود زیادی انجام شده است، تفاهم ها و قول ها برای همکاری در این زمینه حتی در حد روسای جمهور دو کشور پیش رفته و فقط پیگیری مداوم برای حصول نتیجه و خروجی عملی را نیاز دارد. قطعا حوزه «اقتصاد» یکی از مهم ترین سرفصل ها برای اقدامات در زمینه دیپلماسی استانی است اما توجه به موضوعات مهم همچون حل و فصل ریزگردهای قره قوم که به مطالبه ای عمومی برای مردم بدل شده و البته مشکلات زیادی را هم برای هم استانی ها به دنبال داشته، می تواند خروجی های طرح ابتکارانه «دیپلماسی استانی» را برای مردم ملموس تر کند.
 
وطن امروز/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴

تاریخ، آبروی مکرون را برد!

رها عبداللهی

روزهای گذشته انتشار بیانیه‌‌ای از امانوئل مکرون در شبکه اجتماعی ایکس برای او دردسرساز شد.
رئیس‌جمهور فرانسه در بخشی از بیانیه‌اش که به ۴ زبان عبری، عربی، فرانسوی و انگلیسی منتشر شد، نوشته بود: «من از حق مشروع فلسطینی‌ها برای داشتن کشوری مستقل و زندگی در صلح حمایت می‌کنم؛ همان‌گونه که از حق اسرائیلی‌ها برای زندگی در صلح و امنیت و به رسمیت شناخته‌ شدن توسط همسایگان‌شان پشتیبانی می‌کنم».
مکرون در این بیانیه‌ اعلام کرد موضع واضح کشورش عبارت از این است: «بله به صلح، بله به امنیت اسرائیل، بله به کشور فلسطین بدون حماس». او پیش‌تر نیز در سخنانی اعلام کرده بود فرانسه ممکن است در ماه‌های آینده کشور فلسطین را به رسمیت بشناسد.
این اعلام موضع رسمی در حمایت از استقلال کشور فلسطین واکنش تندی را از سوی رژیم صهیونیستی در پی داشت. ابتدا یائیر نتانیاهو، فرزند نخست‌وزیر رژیم در پاسخ به او نوشت: «برو به جهنم! بله به استقلال کالدونیای جدید! بله به استقلال پلی‌نزی فرانسه! بله به استقلال کورس! بله به استقلال گینه فرانسه! امپریالیسم جدید فرانسه در غرب آفریقا را متوقف کنید».
فرزند نتانیاهو روی نقطه حساسی دست گذاشت که آبروی مکرون با ژست دموکراسی و حقوق بشر را برد. بنیامین نتانیاهو نیز بشدت به مکرون تاخت و روی همین نقطه حساس دست گذاشت و جواب داد: «ما موجودیت خود را به دلیل توهمات دور از واقعیت به خطر نمی‌اندازیم. ما از کسانی که مخالف استقلال کورس و کالدونیای جدید هستند، درس‌ و موعظه اخلاقی قبول نمی‌کنیم، آنها به اشتباه از ما خواهان برپایی کشور فلسطین هستند». این نقطه حساس، ماجرای تاریخ سیاه استعمارگری فرانسه است که تا زمان فعلی هم ادامه دارد. تاریخ فرانسه حاوی صدها سال سلب حقوق مردم بومی سرزمین‌های مختلف و چپاول ثروت‌های خدادادی‌شان است. فرانسه حداقل ۸۰ مستعمره در سراسر جهان داشته و نیمی از مرزهای جهان را امپریالیسم فرانسه و بریتانیا ترسیم کرده است. فرانسه امروز هم حداقل ۱۲ قلمرو استعماری دارد. با اینکه جمعیت کشور فرانسه ۷۰ میلیون نفر است، حداقل ۲۶۰ میلیون نفر در جهان تحت حاکمیت دولت فرانسه هستند و فرانسوی صحبت می‌کنند که این جمعیت همان ساکنان مستعمرات فعلی فرانسه هستند. تمایلات استقلال‌طلبانه این مستعمرات بعضاً در سال‌های اخیر موی دماغ دولت فرانسه شده و اخبار اعتراضات و ناآرامی‌های‌شان آبروی این دولت را که خود را مهد دموکراسی می‌داند، برده است. 
کالِدونیای جدید که نتانیاهو از آن نام برد، یکی از مجموعه‌ جزایر تحت تملک فرانسه (از ۱۸۵۳) در اقیانوس آرام است. 
کالدونیای جدید به عنوان یک قلمرو فرادریایی فرانسه، تحت ریاست رئیس‌جمهور فرانسه قرار دارد و نماینده عالی دولت فرانسه در این منطقه مسؤول اجرای سیاست‌های فرانسه است.
کالدونیای جدید دارای یکی از بزرگ‌ترین ذخایر نیکل جهان است و یک‌چهارم ذخایر شناخته‌شده نیکل را در خود جای داده که آن را به یکی از پیشروترین صادرکنندگان نیکل تبدیل کرده و تأثیر خوبی بر درآمدهای دولت فرانسه دارد. کالدونیا طی یک سال گذشته در پی اعتراضات استقلال‌طلبانه ساکنان بومی ناآرامی‌های خشونت‌باری را پشت سر گذاشت و در حال حاضر نیز وضعیت شکننده‌ای دارد.
پلی‌نزی فرانسه نیز از سرزمین‌های فرااقیانوسی فرانسه است که جزو زیباترین و توریستی‌ترین جزایر اقیانوس آرام جنوبی است. پلی‌نزی فرانسه که از ۱۱۸ جزیره تشکیل شده، از سال ۱۸۸۹ به عنوان قلمرو فرانسه محسوب می‌شود. 
جزیره کورس در شرق ایتالیا نیز از املاک کشور فرانسه محسوب می‌شود و سال‌هاست صدای خودمختاری از آن بلند است.
گینه فرانسه نیز در آفریقاست‌. این مستعمرات که از اقیانوسیه تا اروپا و آفریقا و آمریکای لاتین و حتی قطب جنوب گسترده شده‌اند، اگرچه حدود یک‌دهم مستعمرات قدیم فرانسه هستند اما ممانعت دولت فرانسه از استقلال‌شان اقدامی ضدحقوق بشری و ضددموکراسی ا‌ست. 
جز خوی استعمارگری، فرانسوی‌ها به شرارت در دیگر کشورها هم شهره‌اند. آنها عادت دارند از نظر سیاسی و تسلیحاتی به کشورهای متجاوز کمک کنند اما در جنگ‌ها ژست بی‌طرفی و صلح‌طلبی بگیرند.  فرانسه و بریتانیا بعد از جنگ اول جهانی با خوی استعماری خود منطقه غرب آسیا را بین خود تقسیم و روی نقشه‌اش خط‌خطی‌های شرارت‌بار کردند و نکبت اسرائیل را در دامان آن گذاشتند؛ بدون اینکه نظر و انتخاب و حقوق مردم منطقه برای‌شان اهمیتی داشته باشد. 
فرانسه نه تنها به صهیونیست‌ها در تأسیس یک کشور یهودی کمک کرد و پس از تشکیل، موجودیت آن را به رسمیت شناخت و از تصمیم اسرائیل برای پیوستن به سازمان ملل حمایت کرد، بلکه سال ۱۹۵۳ شروع به فروش تسلیحات به اسرائیل کرد و به یکی از نزدیک‌ترین متحدان و حامیان آن تبدیل شد. پاریس برای از بین بردن ناسیونالیسم عربی ـ که از گرفتاری‌های آن در مستعمراتش بود ـ به اسرائیل کمک کرد ولی در جنگ اعراب و اسرائیل موضع بی‌طرفی گرفت. البته چند سال بعد علاوه بر ساخت نیروگاه اتمی در اسرائیل، به آزمایش نخستین بمب اتم او کمک کرد!
فرانسه این کار را در ازای کمک اسرائیل برای کنترل کانال سوئز انجام داد. در راستای این مسأله، اسرائیل، فرانسه و بریتانیا به مصر حمله کردند و جمال عبدالناصر را کنار زدند. اگر سازمان ملل ورود نکرده بود، معلوم نبود می‌خواستند چه بلایی سر مصر بیاورند. فرانسه همچنین از حامیان صدام در جنایاتش علیه مردم ایران طی ۸ سال جنگ تحمیلی بود. حالا بعد از صدها سال جنایت و استعمار، واقعا ژست آزادی و برابری و دموکراسی به آنان نمی‌آید و اینگونه حتی توسط تروریستی چون نتانیاهو که خون از دستانش می‌چکد مورد تمسخر و طعنه قرار می‌گیرند.
مردم فرانسه که همواره زیر سایه چماق یهودستیزی برای حمایت از حقوق مردم فلسطین دچار دوگانگی بوده‌اند، امروز در مقابل جنگ ویرانگر غزه واقعیت را عریان‌تر از قبل می‌بینند و بی‌عملی دولت‌شان نسبت به این جنایات برای‌شان قابل تحمل نیست. مواضع اخیر مکرون را شاید بتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. 
افکار عمومی جهان، دولت‌های اروپا و آمریکا را در جنایات جنگی نتانیاهو شریک می‌داند و بعید است حرکاتی چون بیانیه مکرون بتواند سهم آنان را در به اینجا رسیدن کار رژیم صهیونیستی پاک کند.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات