سعدالله زارعی
نوشتن درباره «سید شجاعت»، «سید درایت»، «سید صبر» و «سید توکل» بسیار دشوار است. بعد از غم سنگین رحلت حضرت امام خمینی ـ رضوانالله تعالی علیه ـ غم دیگری به سنگینی غم شهادت عالم مجاهد «سیدحسن نصرالله» نداشتهایم و حقیقتاً تحمل آن فوق طاقت است اما چه میتوان کرد و چه میتوان گفت. سیدحسن نصرالله حسب آنچه از خود او در تعبیر خوابی که در اوایل جوانیاش شنیدهایم، مبعوث شد تا یک مشکل اساسی امت اسلام که تصور غلط شکستناپذیری رژیم دستنشانده اسرائیل بود، حل کند و حل کرد. سیدحسن این را از نقطه زیر صفر شروع کرد، آنگاه که رژیم غاصب نه فقط بر فلسطین تسلط کامل پیدا کرده بود بلکه نیمی از سرزمین لبنان را هم به تصرف خود درآورده بود و صحنه سیاسی لبنان را هم از طریق روی کار آوردن فالانژها در کنترل خود داشت. سیدعباس موسوی، سیدحسن نصرالله، سیدهاشم صفیالدین و... کار خود را با نگاه به یک عبارت امام که «این غده سرطانی باید ریشهکن شود» شروع کردند. آنان اعتقاد داشتند این هم راهبرد است و هم افق، یعنی هم ضرورتاً باید به این سمت حرکت کرد و هم این حرکت به نتیجه میرسد. این گام اول در راهی بس دشوار بود؛ «ایمان به ولی خدا».
سیدحسن نصرالله و یاران او تشکیلاتی را برای تحقق راهبردی که ولی خدا معین کرده بود به راه انداختند، تشکیلاتی که نه آنچنان بزرگ بود که ظاهراً تناسبی با تحقق چنین هدف دشواری داشته باشد و نه آنچنان مجهز بود که نسبتی با تجهیزات رژیم غاصب داشته باشد. نام این تشکیلات، «حزبالله» شد. اما اگرچه در عنوان تشکیلات کلمه حزب وجود داشت آنان واقعاً حزبی تأسیس نکردند چرا که احزاب با یک هدف ملی و برای مشارکت در یک روند سیاسی و در نهایت به دست گرفتن قدرت تشکیل میشوند در حالی که حزبالله مأموریت خود را از آغاز، آزادسازی فلسطین قرار داده بود و از حیث مرامنامه آدرس مفهوم بلندی در فرامرزها میداد؛ «ولایت فقیه». بنابراین حزبالله حزب نبود و از اینرو از همان آغاز، «جنبش انقلابی حزبالله» نام گرفت که البته بعداً همه آن را حزبالله میخواندند. خود این نامگذاری از دو تغییر اساسی در روند سیاسی لبنان و منطقه خبر میداد؛ یک تغییر، تغییر در «ماهیت» بود. «حزبالله» به ایدهای قرآنی و دینی اشاره داشت و این در زمان پیدایی این جنبش، «خرق عادت» به حساب میآمد چرا که احزاب و تشکلها تا آن زمان با جانمایههای قومی، مرامی و مدرن پدید میآمدند و البته فقط جمعیت خاصی را دربر میگرفتند، حزبالله یک حزب قرآنی بود که دلبستگان به قرآن و معارف غنی انسانی آن مورد توجه قرار میداد. اساس حزب توأم با بشارتهای قرآن بود که «فَإِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ» این بشارت، آن جلوههای یأسآلودی که در دهه 1350/ 1970 و پیش از آن در رهگذر افکار و تشکلهای ناسیونالیستی، سوسیالیستی و اومانیستی پاشیده شده بود را کنار میزد و خدا را که «مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ» است را بر تارک مبارزه قرار میداد. تغییر اساسی دوم، میدان عمل حزب بود، آزادی فلسطین به عنوان یک آرمان بزرگ، صحنه عمل را از تلاش برای به دست گرفتن قدرت، به جانبازی برای تحقق یک آرمان مهم تبدیل میکرد و معلوم بود کسانی به این جنبش میپیوندند که خود را برای هدفی بسیار دشوار و توأم با قربانی شدن آماده کرده باشند. بنابراین در این حرکت هیچ کورسویی از کسب مال و مقام وجود نداشت تا دنیاطلبان در آن راهی داشته باشند. سیدحسن نصرالله و یاران او دستهدسته در این راه شهید شدند و در این مسیر سرخ تفاوتی بین «دبیرکل» و نیروی عادی بدنه وجود نداشت! سری به گلزارهای شهدای حزبالله در بیروت و... بزنید تا ببینید گویا مزد همه مجاهدان فقط شهادت بوده است و هر که در این بزم نزدیکتر بوده، این جام را زودتر سر کشیده است.
حزبالله لبنان با این تفکر و ایده خالص کار را شروع کرد و تا آخر و در طول 43 سال به این میثاق باقی ماند و زین پس نیز به امید خداوند متعال بر این میثاق باقی میماند. دلیل و برهان قاطع ما تشییع جنازه تاریخی دیروز شهیدان سیدحسن و سیدهاشم است. باید ضمن اعتراف به عظمت، خلوص و تأثیر بنیادی عالم مجاهد و شهید سیدعباس موسوی گفت دستاوردهای شگرف حزبالله عمدتاً مرهون سیدحسن نصرالله و بزرگان همراه او امثال عالم فرزانه و مجاهد شهید سیدهاشم است. سیدحسن نصرالله 28 بهمن 1370 / 16 فوریه 1992 پس از شهادت سیدعباس ـ که سیدحسن او را مرشد خود میخواند ـ اداره حزبالله را بهدست گرفت و تا لحظه شهادت آن را ادامه داد. لبنان و منطقه در حدفاصل بهمن 1370 تا مهر 1403، شاهد انواعی از رخدادهای بسیار سنگین و پرماجرا بود، سیدحسن نصرالله در همه رخدادهای این 33 سال، وسط میدان بود و نقش محوری را در مدیریت آنها به عهده داشت. بعضی نقشهای او دیده شده و بسیاری هم دیده نشده است و شهید عظیمالقدر حاجقاسم میگفت کاری که دیده نشود مؤثرتر است.
یکی از هنرهای مهم سیدحسن نصرالله این بود که در دهها حادثه سهمگینی که در منطقه در دوره 33 ساله دبیرکلی او پیش آمد، تمرکز بر روی موضوع اصلی یعنی «نابودی اسرائیل» را از دست نداد. در صحنه داخلی لبنان بارها به چالش کشیده شد، بارها به نیروهای حزبالله حمله شد، بارها حزبالله شهید داد و حزبالله توان آن را داشت که به طرفهًْالعینی این حملات را دفع و از خود دفاع کند اما هزینهها و شهادت یاران را تحمل کرد و هیچگاه حاضر نشد گلولهای به سمت مخالفان خود در لبنان شلیک کند. حزبالله در دورههای زیادی توان آن را داشت و انتظار تودههای مردم هم بود که قدرت را در لبنان به دست بگیرد اما هیچگاه قدمی به سمت آن برنداشت. سیدحسن نصرالله با آنکه به شیعه عزتی داد که در صدها سال گذشته هم از آن برخوردار نبود، هیچگاه قدرت خود را مصروف طایفه خود نکرد و همه طوایف مسیحی، سنی، شیعه و دروز را زیر چتر حمایت خود قرار داده بود. «بهیّه» دختر بزرگ مرحوم رفیق حریری از قول پدرش که رئیس طایفه سنی لبنان بود، ـ و با توطئه صهیونیستها در سال 1383 کشته شد ـ نقل کرد که «در لبنان فقط به یک مرد میتوان اعتماد و تکیه کرد و او را بیغرض و صادق دید، وی سیدحسن نصرالله است.»
تشییع عظیم و تاریخی دیروز بیروت که لبنان و بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی دیگر، تاکنون چنین تشییعی را به خود ندیده است، جایگاه واقعی سیدحسن نصرالله و نیز جایگاه واقعی حزبالله را در بین لبنانیها و طوایف مختلف آن نشان داد. این تشییع و تظاهرات و راهپیمایی عظیم و سیل اشکی که در یک روز بارانی از دیدگان جاری بود، نشان داد سیدحسن نصرالله و یارانش در این 43 سال پایه اصلی قدرت لبنان بودهاند. سید و یارانش سایهسار اقوام و مذاهب لبنانی بودهاند و این میراثی نیست که زائلشدنی باشد.
رژیم جنایتکار صهیونیستی با 82 تن بمب به مصاف «یک نفر» رفت، آیا بهتر از این میشد عظمت مردی که 43 سال بهطور پیوسته این رژیم را به چالش کشیده و بارها آن را شکست داده است، نشان داد؟ رژیم صهیونیستی اعتراف کرد با چه انسان پولادینی مواجه است و چه عظمتی از این بالاتر که تربیتشدگان او در غیاب او و در غیاب دهها فرمانده ارشد، ارتش اسرائیل را وادار به قبول آتشبس و عقبنشینی کنند، در حالی که رژیم اسرائیل در روز آغاز حمله زمینی در هشتم مهرماه گذشته گمان میکرد حالا وقت راهپیمایی از مرز تا بیروت است! این آن بنیان مرصوصی است که با رفتن سید، خلل برنداشته است.
رژیم صهیونیستی که حضور در پنج نقطه لبنان را برای عدم بازگشت به زمان طولانی که در تهدید حزبالله بوده، ضروری میشمرد، باید پیام بسیار واضح تشییع دیروز را گرفته باشد. او میداند که اگر دیروز به جای تشییع سید، بهطور یکجا تشییع همه مسئولان ارشد سیاسی، نظامی و اقتصادی لبنان برگزار میشد، این جمعیت عظیم جمع نمیشدند. پس بهخوبی میداند که قدرت واقعی لبنان هنوز و تا همیشه حزبالله است. بنابراین باید پیام را گرفته باشد و خود را با خشم یکپارچه «لبنان حزبالله» مواجه نکند. حزبالله اعلام کرد پاسخ عملی به وسوسه بقای نظامیان اسرائیلی در لبنان را پس از تشییع یکشنبه خواهد داد. اسرائیل بداند پاسخ حزبالله نه بیانیه است و نه اقداماتی مانورگونه و نمایشی. حزبالله شبانه چون رعد وارد میشود و امکان باقی ماندن نظامیان بیچاره اسرائیلی در خاک لبنان را از آنها میگیرد. بنیامین نتانیاهو پس از به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله، گفت این پاسخ آن جملهای بود که سالها پیش سیدحسن نصرالله ما را با آن وصف کرده بود «اسرائیل از خانه عنکبوت سستتر است». رژیم اسرائیل کمی صبر کند تا ندای سید که دوباره از «بنت جبیل» بلند میشود را بشنود و صاعقههایی که اسرائیل را در 1364، 1375، 1379، 1385 و 1403 به ترتیب به عقبنشینی از بیروت، از حدفاصل بیروت تا نهر، از حدفاصل نهر تا مرز، از صور تا مرز و از میانگین 5/3 کیلومتر اشغالی تا مرز وادار نمود، باریدن بگیرد. برای حزبالله که در آن یکشنبه پیش از آتشبس، مرز تا تلآویو به جهنم تبدیل کرد، هیچ دشوار نیست که در چند روز بساط بقایای ارتش اسرائیل در این ارتفاعات را درهم بپیچد.
سیدحسن نصرالله در وجود تکتک رزمندگان جوان حزبالله جاری است، سربند «ما بر عهد خود هستیم» ثابت میکند نصرالله حضور دارد و خدای نصرالله در کمین جنایتکاران است؛ «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ».
حسن ختام این یادداشت، نقل خاطرهای از سیدحسن نصرالله باشد. کمی پس از پایان جنگ 33 روزه ـ سال 1385 ـ سیدحسن به تهران آمد، جمع کوچکی با او ملاقات داشتیم. نماز مغرب و عشا را به او اقتدا کردیم پس از نماز از سید خواستیم صحبتی داشته باشد. قبل از شروع سخنان سید، یکی از دوستان شروع کرد به ذکر خلوص و شجاعت و تدبیر سید و بهخصوص روی تدبیر سید خیلی تکیه کرد که صدالبته تنها نمی از دریای واقعیت سید بود. اما او در حالی که آثار ناراحتی بر چهرهاش پدیدار بود، گفت «مرا با این کلمات نخوانید، بله در این جنگ تدبیر خیلی مهم بود ولی از من نبود، ما تحت تدبیر رهبری بودیم و آنچه از این پیروزی بزرگ تاریخی دیدهاید، همه متعلق به حضرت آقاست. ما تسلیم تدبیر الهی او بودیم و تا تسلیمیم پیروزیم. خدا نکند در این چرخه، خود را چیزی فرض کنیم. اگر اینطور شد این اول سقوط ماست.»

حماسهای در امتداد راه مقاومت
ابوالفضل صفری
شهادت، مرز میان فنا و بقاست، چراکه پروردگار فرموده است: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ». مردان خدا، با خون خویش، حیات جاودانه یافته و در دل تاریخ، فانوسهایی فروزاناند که مسیر آزادگان را روشن میکنند. شهید سید حسن نصرالله نهتنها یک رهبر سیاسی و نظامی بلکه اسطورهای از جنس ایمان، استقامت و مبارزه بود که نامش در دفتر مقاومت جاودانه شد. تشییع باشکوه او، نه مراسمی برای سوگواری، بلکه تجدید پیمانی با آرمانهای والای مقاومت و شکستن توهماتی بود که افول جبهه مقاومت را در سر میپروراندند.
حزبالله لبنان، نهتنها یک گروه سیاسی بلکه جریانی ریشهدار در باورها و جانهای شیفتهای است که امنیت، عزت و سربلندی خود را در پرتو مقاومت یافتهاند. تشییع سید حسن نصرالله، تجلی وفاداری مردمانی بود که مقاومت، آنها را احیا کرده و به ایشان فخر و صلابت بخشیده است. این حضور گسترده نشان داد که حزبالله برخلاف تحلیلهای نادرست در داخل و خارج لبنان، همچنان جریانی تعیینکننده است که نفوذ آن نهتنها کاهش نیافته، بلکه ریشههای آن در میان مردم، عمیقتر از همیشه شده است.
دشمنان مقاومت، از سالها پیش در تلاش بودند تا با تبلیغات، تحریمها، فشارهای اقتصادی، جنگ اطلاعاتی و نظامی، حزبالله را تضعیف کرده و جایگاه مردمی آنرا متزلزل سازند. آنها گمان میکردند که با فشارهای داخلی و خارجی، میتوانند این جریان را از پای درآورند. در جریان جنگ اخیر نیز دشمن به صراحت گفت که میخواهد شیعه لبنان را آواره نماید، همانگونه که اهل سنت غزه را آواره کرد. دشمن، مردم جنوب را آواره نمود، خانهها و روستاها و شهرها را ویران کرد، جنایتها مرتکب شد، میخواست حزبالله را در قلبها و اذهان بیدار مردم جنوب لبنان سر ببرد و با از بین بردن پشتوانه مردمی حزبالله، کار مقاومت را یکسره نماید. دشمن میخواست هیچ مأمنی برای حیات حزبالله باقی نگذارد، اما مردم لبنان چه در جنگ و چه در بازگشت به جنوب، غیرت به خرج داده و با عبور از مرکاواهای صهیونیستها، به خانههای ویران شده خود بازگشتند، پرچمهای عزت و مقاومت را دوباره برافراشتند و دیروز نیز پیکر آیتالله شهید را با حضور بیمانند خود تشییع نمودند. حماسه تشییع، نشان داد که خون شهید، نیرویی مضاعف به مقاومت بخشیده و این امر برهمزننده محاسبات دشمن است. دشمنی که از همان لحظه انتشار خبر تشییع نصرالله، تلاش کرد با تفرقهافکنی و ناامنسازی، از شکوه این بدرقه تاریخی بکاهد، اما حضور میلیونی مردم در خیابانهای بیروت، مشابه حماسه تشییع سردار شهید سلیمانی، پیام روشنی داشت: مقاومت زندهتر از همیشه است و شهادت رهبران، نه پایانی بر این مسیر، بلکه نقطه آغازی برای فصلی جدید از مبارزه خواهد بود.
حزبالله همواره نشان داده که آماده ورود به هر مرحلهای از مبارزه است. تشییع باشکوه سید حسن نصرالله، بهنوعی اعلام آمادگی مجدد مقاومت برای مقابله با تهدیدات آینده بود. پیام این حضور گسترده، برای دشمنان، واضح است: هرگونه توطئه علیه حزبالله و لبنان، با پاسخ قاطع و حضور پرقدرت مردم مواجه خواهد شد. این حماسه، نهتنها نمایش قدرت بر مبنای بسیج مردمی، بلکه پشتوانهای برای ارتقای روحیه و قدرت رزم حزبالله نیز بود. حزبالله و مقاومت با اتکای بر حماسه تشییع سید شهید، با انگیزهای مضاعف و مشروعیتی بالاتر وارد صحنه نبردهای آینده خواهند شد. دشمن در خاک لبنان حضور داشته و محور غربی- عبری نیز درصدد تجزیه منطقه به نفع سلطه بیشتر برای رژیم صهیونیستی است. این وضعیت بدان معناست که معرکه آینده، زودتر از تصورات، شکل خواهد گرفت. حزبالله، در تجدید عهد با فرماندهان شهید و با اتکای بر سیل خروشان مردمی، اکنون آمادهتر از همیشه است تا در هر عرصهای، وارد عمل شود.
مراسم تشییع شهید سید حسن نصرالله، تنها یک رویداد داخلی در لبنان نبود، بلکه انعکاسی جهانی داشت. کشورهای منطقه و همه بازیگران فعال در صحنه غرب آسیا، این مراسم را تحت نظر داشتند. این تشییع، پیام روشنی به متحدان و دشمنان مقاومت فرستاد: محور مقاومت همچنان استوار و زنده است و شهادت فرماندهانش، این جریان را منفعل و منحرف نخواهد کرد. برخی از تحلیلگران غربی اذعان دارند که این مراسم نشاندهنده شکست پروژه منزویسازی حزبالله و کاهش نفوذ آن در لبنان است. به عبارتی، این رویداد، نهتنها به یک مسئله داخلی لبنان محدود نشد، بلکه تأثیرات گستردهای در معادلات منطقهای داشت.
تشییع آیتالله شهید سید حسن نصرالله، لحظهای تاریخی بود که بار دیگر نشان داد مقاومت، زنده و پویاست. حزبالله، برخلاف توهمات دشمنان، همچنان در قلوب و اذهان مردم لبنان جای دارد و نفوذش فراتر از محاسبات سطحی بدخواهان است. تشییع سید شهید، نهتنها اعلام پایبندی به آرمانهای مقاومت بود، بلکه آغازگر عصری جدید در مسیر مبارزه و مقاومت بود. این حماسه، یادآوری کرد که خون شهید، خاموشی نمیآورد، بلکه انگیزهای تازه برای ادامه راه است. حزبالله و محور مقاومت، با این روحیه، آماده رویارویی با دشمن شده و عهد خود را با سید شهید به سرانجام خواهد رساند. انشاءالله.

خون نصرا...، نابود کننده صهیونیسم خواهد بود
حجتالاسلام و المسلمین احمد مروی
شهید سیدحسن نصرا...، نماد مقاومت، ایثار و وفاداری به آرمانهای الهی، نه تنها یک رهبر سیاسی و نظامی، بلکه اسوهای معنوی و الگویی بیبدیل برای تمامی آزادگان جهان بود. اوکه به عنایات ائمه معصومین (ع) باورمند بود، در تمام لحظات زندگیاش، سایه الطاف الهی و حمایت اهل بیت (ع) را بر سر خود احساس میکرد.
این باور عمیق، او را به چراغی فراروی امت اسلامی تبدیل کرد که حتی شهادت او نیز نتواند نور این چراغ را خاموش کند. هدف رژیم صهیونیستی از آغاز حملات به لبنان، فقط ضربه زدن به حزبا...، که نابودی کامل جریان مقاومت بود. صهیونیستها گمان میکردند با شهادت رهبران حزبا... مانند شهید نصرا... میتوانند انسجام و روح مقاومت رادر هم بشکنند، اما درک نکرده بودند که خون شهیدان، نه تنها مقاومت را ضعیف نمیکند، بلکه آن را قویتر و مصممتر میسازد. خون پاک شهید نصرا...، به اذن الهی، بذر صدها مجاهد و نصرا... جدیدرا درسرزمینهای اسلامی خواهدپراکند. سیدحسن نصرا...، پرورشیافته مکتب امام خمینی (ره) و سربازی وفادار در برابر رهبر معظم انقلاب اسلامی بود. او درتمام مراحل مبارزهاش، خود را سربازی کوچک در برابر ولی فقیه در راستای خدمت به آرمانهای بزرگ اسلام و بشریت میدانست. این وفاداری و اخلاص، او را به نمادی بیبدیل در جبهه مقاومت تبدیل کرد. اونه فقط رهبری سیاسی و نظامی، بلکه الگویی از ایثار، آزادگی و جوانمردی بود که مرزهای جغرافیایی و تفکری را درنوردید. شهادت سید مقاومت، فخرجهان اسلام وخادم الرضا (ع)، به دست اشقیالاشقیاء، نه فقط مظلومیت مجاهدان راه خدا را آشکارتر کرد، بلکه حقانیت راه آنها را نیز به جهانیان ثابت کرد. اوکه سالها غبطه پرکشیدن هریک ازمجاهدان راه خدا را میخورد، خود نیز به دست خبیثترین موجودات عالم، صهیونیستهای کودککش و جنایتکار، به آرزوی دیرینهاش رسید. اما شهادت او پایان راه نیست، بلکه آغازگر فصل جدیدی ازمقاومت و پیروزی است. جنایت رژیم صهیونیستی در به شهادت رساندن سیدحسن نصرا...، فقط یک جنایت علیه فرد یا گروه نیست، بلکه جنایتی علیه بشریت است. صهیونیستها در سالهای اخیر، بارها ثابت کردهاندهیچ حد و مرزی درجنایت نمیشناسند. آنها با حمایت قدرتهای جهانی و سکوت مرگبار مجامع بینالمللی، هر روز بر حجم جنایتهای خود میافزایند. اما تاریخ به آنها ثابت خواهد کرد که خون شهیدان، پایههای ظلم و ستم را سست میکند و هم زوال این رژیم جنایتکار را تسریع خواهد کرد. امروز، وظیفه امت اسلامی است که با وحدت و همدلی، صهیونیسم جنایتکار را مهار کند. سکوت دربرابر این جنایتکاران، خیانت به آرمانهای شهداوخون پاک آنهاست. راه شهید نصرا...، راه مقاومت و ایستادگی دربرابر ظلم است و این راه، پررهرو و پربرکت خواهد ماند. شهید سیدحسن نصرا...، تنها به حزبا... یا لبنان متعلق نبود، بلکه متعلق به تمامی آزادگان جهان است. او الگویی است که نشان داد با ایمان به خدا و اتکال به اهل بیت (ع)، میتوان در برابر ظلم ایستاد و پیروز شد. خون او، چراغ راهی است که تا تحقق عدالت و آزادی، روشن خواهد ماند.
حامد رحیم پور
میگویند خاک سرد است؛ داغ عزیز از دست رفته را مرهم میگذارد. شاید دیروز خلاف این عبارت قدیمی ایرانیان را به وضوح دیدیم و حس کردیم. آن شهید عزیز چند ماه پیش از میان ما پر کشید اما دیروز داغش، داغِ داغ بود، آن قدر که بعضی از لحظات تاب دیدن تصاویر تشییع را نداشتیم. بیاختیار گریه میکردیم و قلب سوخته خود را حس مینمودیم. شاید این که بدن مطهرش برای همیشه به خاک سپرده نشده بود، این همه برای ما سنگین بود. اما شاید این داغ حتی با سپردن او به خاک هم سرد نشود.
آن عزیز، واقعا نماد مقاومت بود. از نوجوانیمان که با اخبار جنگ تابستان و اولین پیروزی بر دشمنان صهیونیست پس از دههها گذشت تا آخرین سخنرانی او که گفت «علی لقا». در تمام این مدت، ما با سخنرانیهای او بزرگ شدیم. او به ما عقلانیت مثالزدنی را درس داد که در ترکیب با ولایتپذیری خارقالعاده، وحشیترین دشمن را عقب میزد. او برای ما تصویری از یک مجاهد مومن بود که خسته نمیشد. حتی در لحظهای که حاج قاسم را از دست دادیم و متحیر از آینده بودیم، او را داشتیم و میدانستیم، آن سردار اگر رفت، این مجاهد کبیر هنوز هست. سید، فقط یک رهبر انقلابی نبود؛ او یک فقیهِ مومن و عابد بود. یک استراتژیست که فهمی ترکیبی از امر نظامی و سیاسی داشت. او نماد بود. نماد پیروزی بر دشمنی که هیچ عربی نتوانسته بود شکستش بدهد. نماد اسلام سیاسی و مبارز که به جای کشتن مظلومان، ظالمان را میکشد و منکوب میکند. او امید جهان عرب برای پیروزی بر صهیونیسمی بود که برخی فکر میکردند دیگر شکست نخواهد خورد. او مربی چند نسل در لبنان بود؛ نتیجه تربیتش هم همین انسانهای خارقالعادهای است که بدون سلاح، به خانههای تحت اشغال خود بازگشتند و دشمن را مجبور به عقبنشینی کردند.
ما چنین مردی را به خاک سپردیم. ما جان خود را به خاک سپردیم. هنوز بودند برخی رفقایمان که امید داشتند، سید زنده باشد و ناگهان خبر حیاتش بیرون بیاید. انگار نمیتوانستند شهادت این پاره تن را باور کنند. اما واقعیت این است که او شهید شده؛ دیگر در میان ما نیست تا با سخنرانیاش دشمن را شکست بدهد. حقیقت اما متفاوت است. همان طور که حاج قاسم زنده ماند، او هم زنده خواهد ماند. در تمام این سالها، حاجی ما زنده بود و هست. ما او را حس میکنیم. شما که این متن را میخوانید، حسش نمیکنید؟ او را با یکی از اقوامتان که از دنیا رفته مقایسه کنید. چه کسی زنده است؟ حسش حتما فرق میکند. حاج قاسم به تایید حس و حال همه ما، زنده است. در میان ما میگردد، میخندد، عصبانی میشود و کارها را پیش میبرد.
سیدحسن هم به همین کیفیت زنده خواهد ماند. این ها نه براساس روایات و آیات که براساس تجربه زیسته ماست. براساس حس شخصی و جمعی ماست که میگوییم او زنده خواهد ماند. مثل برادرش حاج قاسم، زنده خواهد ماند. کارها را پیش خواهد برد تا زمانی که هدفش یعنی نابودی رژیم محقق شود.
ما جان خود به خاک سپردیم اما روح و روحیه او قویتر از گذشته با ما خواهد بود. ما را پیش خواهد برد. ساختاری که او ساخته، باقی خواهد ماند و تواناتر از گذشته به جنگ دشمن خواهد رفت. ملتی که نمیترسد را نمیتوان شکست داد. ملتی که وعده و نصرت الهی دارد را نمیتوان شکست داد.
آنچه مهم است، پایمردی در این مسیر است. ایستادن در راهی که قطعا پیروزی است. یا پیروزی در ظاهر دنیا یا در باطن آن یعنی شهادت. این هم جز به توفیق الهی ممکن و در دسترس نیست.

محسن پیرهادی
یک. شهید سعید و مجاهد کبیر سید حسن نصرالله، از چند زاویه و منظر، تجلی روح الله بود. نصرالله و یارانش چهار دهه در لبه خط مقدم جنگ میزیستند و شکست و خرد کردن دشمن ستیزهجو، کار و عادتشان بود. این همه شجاعت از کجا میآمد؟ نصرالله دل را از خود خالی کرده و یک سر به خدا سپرده بود. او حقیقتا خالی از تمنیات نفسانی خود بود و همچون آیینه، تابنده روح و تجلیات روحانی بود. او تجلی راستین روح الله بود.
دو. وجه دیگر نصرالله، شباهت بیبدیلش به بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ما یعنی حضرت روح الله بود. کار اصلی امام خمینی (ره) در ایران چه بود؟ شکستن رژیم طاغوت؟ نه. بیرون کردن آمریکا و اذنابش؟ نه. اداره کردن هشت سال جنگ تحمیلی قدرتهای جهانی علیه ایران؟ نه. کار اصلی او، تغییر و چرخش دلها بود. او دلهای مردم را متوجه خدا میکرد و دلی که خداجو میشد، باور میکرد که به پشتوانه الهی، هم رژیم طاغوت را میتوان در هم شکست، هم قدرتهای خارجی را میتوان اخراج کرد و هم میتوان در جنگ تحمیلی دشمن را عقب راند. خداباوری انسان مومن مصمم را به خودباوری میرساند و نشدنیها را ممکن میسازد. دقیقا همین مسئله مهم، معجزه شهید نصرالله در لبنان بود که برای سایر ملتها هم الگو شد. او حقیقتا با دست خالی، با امکانات محدود و نیروی کم، نهضتی را در ۳۱ سالگی به راه انداخت که هم در سال ۹۹ و ۲۰۰۰ ارتش اسرائیل را از جنوب لبنان اخراج کرد، هم در جنگ ۳۳ روزه بر دشمن فائق شد، هم در مسائل داخلی لبنان نقش پررنگ ایفا کرد و هم هزینه تجاوز به لبنان را چنان بالا برد که مرزهای شمالی، کابوس همیشگی سران صهیونیستهاست. در همین جنگ اخیر، هنوز که هنوز است پس از آتشبس، نوار شمالی فلسطین اشغالی از ترس خشم مجاهدان حزب الله خالی از سکنه است.
سه. نصرالله در ابعاد شخصیتی و زندگی فردی هم، حقیقتا برازنده لقب خمینی لبنان بود. مشهور است که امام راحل ما، به فرزندش سید مصطفی علاقه خاصی داشت و از جهت هوش و استعداد او را امید آینده اسلام میدانست.
وقتی خبر شهادت سیدمصطفی رسید، امام سه مرتبه فرمود «انا لله و انا الیه راجعون». کسانی که به حرم امیرالمومنین علیهالسلام در نجف مشرف شده باشند میدانند که قبر سیدمصطفی خمینی در حرم مطهر امیرالمؤمنین و در جوار مزار مرحوم کمپانی واقع شده است. امام در تشییع پیکر فرزند شهید خود، هیچ رفتار متفاوتی نسبت به حضورش در سایر مراسم تشییع نکرد. او چند صد متر و چند دقیقه با تشییعکنندگان همراهی کرد و سپس به منزل بازگشت. اولینباری که بعد از دفن به حرم رفت، اول امیرالمؤمنین را زیارت کرد و سپس وارد مقبره شد. پرسید قبر مصطفی کدام است و اطرافیان با گریه و اشک نشان دادند. فاتحه کوتاهی خواند. سپس به حضار تأکید کرد برای مرحوم کمپانی و سایر قبور هم فاتحه بخوانید و از مقبره بیرون آمد. شهید سیدحسن نصرالله هم ماجرای مشابهی دارد. پسر ایشان، سیدهادی در جنگ با صهیونیستها در سال ۱۹۹۷ شهید شد و پیکرش به دست صهیونیستها افتاد و سال بعد همراه با پیکر سایر شهدا با یک جنازه اسرائیلی مبادله شد. تصاویر مراسم وداع سیدحسن نصرالله با پیکر فرزند ۱۸ ساله شهیدش در فضای مجازی موجود است. نصرالله با خویشتنداری و طمأنینه چنان استوار است که دیگران را هم تحت تأثیر قرار میدهد. او درست مانند امام خمینی حتی یک لحظه هم بغض نمیکند و وداع را کوتاه میکند، حال آن که اگر یک پدر جوان از دست داده در شهادت فرزندش بیتابی کند، خردهای نمیتوان گرفت.
چهار. شهید نصرالله از این دنیای فانی اما منش و مکتبش ماند، همانطور که راه و مرام امام در میان ما ماند و جاودانه شد. دیر نخواهد بود که حزب الله پرافتخار لبنان و جریان مقاومت، به برکت خون او و سایر شهدای مقاومت، رژیم منحوس و اشغالگر را از سرزمینهای اسلامی کاملا اخراج کند انشاءالله.

نامیرا
زهرا محسنیفر
غبار غم، از سر و روی مدینه میبارید. رحلت رحمهللعالمین در باور قاطبه مسلمانان نمیگنجید. آن که تار عنکبوتی و آشیانه کبوتری جانپناهش شده بود، چگونه در پناه خدا جان داده بود؟! وقتی عیسی روحالله، زنده و پاینده تا کنگره آسمان چهارم عروج کرده، چگونه خواجه معراج، محمد حبیبالله(ص) بدرود حیات گفته؟! پیامبر مزمل، رخت کالبد را از قامت روح درآورده و جسم بیجانش در پیشگاه همگان بود اما مکتبنشناسان، اسلام را به حیات پیامبر وابسته میدیدند، نه به صراط او. کوتهنظران را کجا این بصیرت بود که از شخص محمد(ص) به شخصیت طریقت برسند؟! چه میفهمیدند شناسنامه اسلام منقضی نمیشود؟!
فرشته وحی 20 سال پیش از فرشته مرگ این روزها را دیده و نشانهگذاری کرده بود. حافظه تاریخی بیش از محفوظات قرآنی به کار مسلمین میآمد اما انگار شیطان گرد نسیان بر حوادث دوران پاشیده بود و جز مؤمنان، کسی آن روز را به خاطر نمیآورد. همان روز که صدای چکاچاک شمشیرها با ناله زخمیها درآمیخته و در دامنه اُحد میپیچید و چیزی نمانده بود به غفلت مسلمین، تومار اسلام در هم پیچیده شود. دندان و لب پیامبر(ص) شکست و شکافت و کمر لشکر مدینه از هم گسست. شایعه قتل رهبر امت، تیر خلاصی بود که از حلقوم جنود شیطان بیرون آمد و بر قلب سستعنصران نشست. پایان محمد(ص)، پایان اسلام نبود اما ابوسفیانها چون سراب به آن دل بستند و مسلماننماها از هول آن گریختند. کلام وحی، چون شلاق بر تن تنگهگریزان نشست: «و محمد(ص) جز فرستادهاى نیست كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] رفتهاند.
آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمىگرديد؟» شایعه جعلی شهادت و خبر قطعی رحلت به فاصله 2 دهه در مدینه پیچید اما برخی در آزمون انکار اولی و باور دومی مردود شدند. اگر یادواره آیات اُحد نبود، عدهای خلود نبی را در دنیا، لازمه خاتمیت رسالت و امتداد شریعت میدانستند. وقتی به جبر آیات و مشاهده بینات بر وفات پیمبر اتفاق نظر شد، اختلاف نظرها تازه شروع شد. دیدگان پرتردید امت ذوقبلتین، در تشخیص سره و ناسره دودو میزد و دلهای هرزهگرد در تمییز حق و باطل، دَوَران میکرد. سوره توحید، در پس «تبت یدا» آمده بود تا بولهبها و حمالهالحطبها جای خود را به ابنابیطالبها و خیرالنساها بدهند اما موریانه تفرقه، شروع به جویدن حبلالله کرد و مسلمانان را دوباره به لبه گودال آتش کشاند. هر چه بود، جهان چرخید و قرنها گذشت و دفتر روزگار ورق خورد تا اسلام به عصر مقاومت رسید. سیدی از سلاله نبوی، از دل تاریخ سر برآورد تا در میانه جنگ حق و باطل، پرچم مقاومت را بلند کند و نهضت خمینی(ره) و شعاع ولایت خامنهای را امتداد دهد. سیدالمقاومه، وارث ملاحت مصطفوی و بلاغت علوی و درایت حسنی و شجاعت حسینی بود. کوهی بود که به برکت تفکر مقاومت، هیچگاه پشت باریکه غزه را خالی نکرد، تا در شمار تنگهگریزان نباشد. سیدحسن، سنگری بود که با بمب سنگرشکن به مصافش آمدند. امروز عزت و اقتدار از سر و روی لبنان میبارد. آمیزهای از شور و حرکت و بهت و ماتم در خیابانهای بیروت دیده میشود. شهادت نصرالله، در باور قاطبه مردم نمیگنجد. آن که هیمنه و هیبت صهیون را چون تار عنکبوتی سست و بیبنیاد کرد، چگونه ممکن بود در جانپناهی عمیق جان دهد؟! شهادت، تقدیر حتمی او بود اما سنگینی سوگ، گاهی بدیهیات را از دایره باورپذیری خارج میکند. کودککشان، حزبالله را به حیات نصرالله وابسته میدیدند، نه به صراط او، غافل از آنکه بصیرت امت از شخص سیدحسن به شخصیت مقاومت رسیده است. کودکانی که در خرابههای غزه قرآن میخوانند، محفوظات آیات الهی را ضمیمه حافظه تاریخی میکنند. تشییع میلیونی نصرالله نشان میدهد شیطان بزرگ را یارای آن نیست گرد نسیان بر حادثه بزرگ دوران بپاشد. مظلومان عالم هرگز آن روز تاریخی را از خاطر نمیبرند. نصرالله، شناسنامه لبنان است و سرزمین مقاومت از او شخصیت گرفته. محبوبیتش مرزهای قومیت و مذهب و ملیت را درنوردیده و سیدالمقاومه بر تارک تاریخ لبنان نشسته. امضای شرافتش پای عهدنامه شهادتش میدرخشد. قهرمان ملی مردمان نجیب خطه عالمان بزرگ جبل عامل است. بگذار بوقهای شایعه از حلقوم رسانههای شیطان بیرون بیاید، تنها احمقها پایان نصرالله را پایان حزبالله میدانند و این حماقت تاریخی اهل باطل است که سران اهل حق را حذف فیزیکی میکند. خیابانهای بیروت شاهدند که سنگ، آیینه را هزار آیینه کرده و ققنوس از خاکستر خویش تکثیر شده. مرد و زن، کوچک و بزرگ و مسلمان و مسیحی به لبه گودال شهادت میروند تا به عروهالوثقای مقاومت چنگ بزنند. دیدگان مصمم امت، به قبله اول دوخته شده و اتفاق نظرها بر مسأله فلسطین تازه شروع شده. بلی! این بلوغ نهضت رسولالله(ص) است که پیروان آخرالزمانی مکتب اسلام رقم زدهاند. استیلا، از آنِ حزبالله است و نصرالله، همین نزدیکیهاست...
ارسال نظرات