- حنظله گوشی «نفتالی بِنِت» را هک کرد
- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
جمعه ؛ 28 آذر 1404 یادداشت روزنامههای دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳

زن با کدام الگو؟!

جولان نیابتیها در جولان!
آخرین بار تصاویر ابوعایشه را قبل از ورود به شهر حمص همراه با کاروان جماعت مهاجرین اهل سنت که هویتی ایرانی دارند برخی رسانههای سوری پخش کرده بودند. این تصویر نیمه واضح نشان از یک چهره جهادی داشت که در حال رنگ عوض کردن است.
البته تصویر شفافتری هم از او وجود دارد آنهم درست در کوران مذاکرات قطر که بعدها به «گفتگوهای چهار شهر» معروف شد، در میانه آن مذاکرات برای همه حاضران روشنشده بود که ابوعایشه فقط طوطیوار جملاتی را تکرار میکند که قبل از آن ابراهیم کالین در میت آنها را به زبان آورده بود، یکی از حاضران در آن نشست در گزارش تحلیلی خود از مذاکرات دوحه نوشته است که ابوعایشه گویی نه یک نماینده از سوی معارضین سلفی بلکه افسری از درون استخبارات ترکیه است که تنها به زبان عربی تکلم میکند.
این روانشناسی دقیق شواهد جالبی نیز دارد، حسام طرشه نفر دوم دفتر روابط خارجی احرارالشام درباره ابوعایشه نوشته است که او را امایسیکس روی دست خود میچرخاند بدون اینکه بداند درسهایش را نه از ترکها بلکه از انگلیسیها آموخته است. نفوذ سرویسهای بینالمللی در ساختار و سازمان تحریرالشام به حدی است که سازمان سیا برای حذف ابوخالد السوری رقیب اصلی جولانی در تشکیلات خود دستبهکار شده و او را در روز روشن ترور کرد.
بعد از این عملیات چهار نفر دیگر از اعضای اصلی شبکه تحریر که سابقه حضور در القاعده را نیز داشتند یکی پس از دیگری آبشده و برای همیشه ناپدید گردیدند. از مهمترین این افراد سامی العریدی تبعه اردنی بود که بعدها مشخص شد در زندان ادلب به سر میبرد، در آن روزها مرکز امن سیاسی سوریه در گزارشی از تسویهحسابهای سیاسی در ادلب نوشت که جولانی با تکیهبر سرویس اطلاعاتی خارجی توانسته است که در کوتاهترین زمان ممکن رهبر بدون رقیب در تشکیلات شود. در بخش مهمی از این گزارش کار آمده که ادلب به محل تقاطعگیری چند سرویس منطقهای بدل شده است.
این وضعیت تکاندهنده در گزارش استخبارات دولت وقت سوریه تصویری روشن از همه گروهکهایی است که این روزها در دمشق جولان میدهند، سکوت مرگبار جولانی درباره نابود شدن تمامی زیرساختهای سوریه توسط صهیونیستها از یکسو و مفتخر بودن به عقب انداختن پروژه ایران در منطقه از سوی دیگر، علاوه بر آنکه نفوذ آشکار سرویسهای خارجی را تفسیر میکند بلکه نشان میدهد تحریر الشام در آینده سوریه نه در قامت یک دولت بلکه در سطح یک گروه نیابتی رشد خواهد کرد.
پیشازاین نخستوزیر رژیم صهیونیستی گفته بود که اگر خاورمیانه تغییر نکند، ایران نقشه آینده آن را ترسیم خواهد کرد، جولانی نشان داد که مترجم سخنان نتانیاهو درصحنه میدانی در سوریه شده است، این نقش ناچیز از معادلات منطقه شرحی از نیابتی بودن تحریریها است. تحرکات صهیونیستها نشان میدهد که راهبرد قطعی رژیم اسرائیل برای اجرای پروژه «شرق جدید» با هماهنگی ترامپ در منطقه است، این تحولات با استقرار دائمی صهیونیستها در منطقه حائل جنوبی آغازشده است.
بررسی اسناد درباره تحریرالشام نشان میدهد که اتاق عملیات نظامی این گروهک در تلاش بوده است در زمستان ۱۴۰۱ با اشاره مرکز عملیات مشترک امریکا و رژیم صهیونیستی تحرکات گستردهای را آغاز کند تا سوریه را در کانون آشوبهای منطقهای فروبرده تا پل ارتباطی مقاومت در منطقه قطع شود، اما وقوع زلزله در استان ادلب و مناطق شمالی و نیز اجرای عملیات درخشان طوفان الاقصی باعث شد محاسبات بیرونی بههمریخته و اجازه عملیات بیرونی از تحریرالشام گرفته شود.
شکلگیری عملیات ردع العدوان بافاصله اندکی از اعلام آتشبس در جنوب لبنان نشان داد که این گروهک نیابتی بخشی از تئوری معکوس وحدت ساحات مقاومت بوده است، البته تحولات اخیر در دمشق نشان میدهد که جای پای آنها در سوریه محکم نخواهد شد. پیشبینی رهبر انقلاب از روی کار آمدن یک مجموعه شرافتمند قوی در دمشق که همزمان با اخراج متجاوزین در خود نشانههایی دارد که بهزودی درصحنه نتایج آن روشن خواهد شد، این بازی نیمه دومی نیز دارد!

اتهام نیابتیسازی به ایران، نتیجه عدم درک انقلاب
منصور حقیقتپور
انقلاب اسلامی ایران در سال۱۳۵۷ نهتنها یک تحول بنیادین در عرصه داخلی کشور بود، بلکه بهعنوان یکی از بزرگترین تحولات سیاسی قرن بیستم تأثیرات عمیقی بر جهان گذاشت. این انقلاب که با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی آغاز شد، به مسلمانان و مستضعفان جهان این پیام را رساند که میتوان زیست سیاسی جدیدی را بر پایه عزت، استقلال و عدالت پایهریزی کرد.

ترکیه با تأسیس شبکه فارسیزبان در پی چیست؟
کمتر از سه ماه پس از آنکه محمد زاهد سباچی، رئیس تیآرتی، یعنی رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه، خبر داد که شبکه فارسی تیآرتی ترکیه تا پیش از آغاز سال نو مسیحی شروع به کار میکند، این شبکه فارسیزبان در ترکیه، فعالیت خود را آغاز کرد. آغاز به کار این شبکه فارسیزبان درست زمانی روی میدهد که نقش مؤثر ترکیه در روندهای جاری و تحولات سیاسی اخیر سوریه بیشازپیش رسانهای شده است.
زاهد سباچی، مدیر شبکه رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه، در مراسم افتتاحیه سال تحصیلی نو در دانشگاه اولوداغ در اظهاراتی مداخلهجویانه درباره ایران گفت: «ما تا پایان سال جاری شبکه تیآرتی فارسی را افتتاح خواهیم کرد. ما باید ایران را ناراحت و اذیت کنیم، باید ایران را آشفته کنیم!». او درباره این روند گفت «ترکیه تنها کشوری است که در مقابل بحرانهای بینالمللی بهتنهایی قد علم کرده و رجزخوانی میکند. ترکیه تنها دولتی است که تلاش میکند روند بحرانهای بینالمللی را به اطلاع افکار عمومی جهان برساند.
به این سبب بیشازپیش هدف قرار گرفته است... . مجبور هستیم که با افتتاح کانال تلویزیونی فارسی، ایران را بهشدت ناراحت کنیم». این سخنان که از طرف مدیر شبکه دولتی رادیو و تلویزیون ترکیه بیان شد، معرف اهداف ترکیه در درون ایران است، به گونهای که پیش از آغاز به کار شبکه فارسی تیآرتی مدیر ارشد این شبکه اهداف تأسیس شبکه را بهروشنی و بدون هیچ پردهپوشی در یک جلسه عمومی بیان میکند و هدف از تأسیس چنین شبکهای را آشفتهسازی ایران عنوان میکند. آیا همزمانی رویدادهای سوریه و اقدامات ترکیه برای سرنگونی رژیم بشار اسد و آغاز به کار شبکه فارسیزبان تیآرتی ترکیه تصادفی است یا اینکه با دقت این زمان برای آغاز به کار شبکه تعریف شده بود؟ دولت ترکیه در کنار دیگر فعالیتهای مرتبط با ایران، با تأسیس شبکه فارسیزبان تیآرتی در پی چه اهدافی است؟
پس از رویکارآمدن حزب اسلامگرای آ.ک.پ در سال 2002 بسیاری از نیروهای سیاسی رقیب ایرانی از تندروهای اصولگرا تا اصلاحطلبان و دیگر جریانهای معتدل مذهبی منتقد وضع موجود معروف به نوگرایان دینی، هرکدام با انگیزههای ویژه خود در ایران از به قدرت رسیدن این حزب استقبال کردند. بیآنکه با دقت و به صورت جدی به بررسی ابعاد این دگرگونی در فضای سیاسی ترکیه پرداخته شود. این سنت مألوفی در دهههای اخیر ایران است که نیازی به بررسی و مطالعه و تعمق درباره پدیدههای سیاسی و اجتماعی و ابعاد و ریشهها و کارکردها و پیامدهای آن وجود ندارد و بسته به شرایط و موقعیت با تصمیمهای آنی و بیمطالعه، اقداماتی انجام میشود و در صورت خطا بودن تصمیمها و مواضع و سیاستها و اقدامات هم کسی درباره هزینههای چنین خطاهایی مورد پرسش قرار نمیگیرد.
از همان آغاز به کار دولت ائتلافی به نخستوزیری آقای رجب طیب اردوغان، این حزب سیاست منطقهای خود را بر مبنای تنش صفر با همسایگان تعریف کرد. اما دیری نپایید که در پی سلسله اعتراضات در کشورهای آفریقایی و آسیای جنوب غربی موسوم به بهار عربی، دولت ترکیه فاز جدیدی از دخالتهای گسترده و بیحدومرز خود را در منطقه آغاز کرد. دخالت این کشور در رویدادهای تونس و مصر و لیبی و سوریه و حتی اعتراضات عراق به صورت علنی، گسترده و حتی در برخی مواقع حمایت از گروههای معارض نظامی و تروریستهایی مانند داعش و نیز حضور نظامی ارتش ترکیه در عراق و سوریه و لیبی در میانه تحولات بود. نخستین تقابلها میان سیاستهای منطقهای دولت ترکیه به رهبری آقای اردوغان با ایران در جریان بحران عراق در دوره نخستوزیری آقای نوری مالکی روی داد. با آغاز اعتراضات بخشی از جامعه سنیمذهب عراق در سال 2012 در استان انبار و برخی نقاط دیگر و تشدید بمبگذاریهای القاعده عراق و افزایش تنش میان نوری مالکی با طارق هاشمی، معاون وقت رئیسجمهوری عراق، طارق هاشمی پس از سفر به عربستان به ترکیه گریخت. ترکیه از این دوره به اعمال فشار به دولت عراق و در مقابل نزدیکی به حزب دموکرات کردستان عراق و نیز جریانهای معترض سنیمذهب عراق پرداخت.
ترکیه در این دوره به کمک داعش در عراق پرداخت. با آغاز اعتراضات سیاسی در سوریه و سپس حضور گروههای مسلح در این کشور ترکیه به دخالت همهجانبه و گسترده و آشکار در این بحران پرداخت. این رویدادها موجب تشدید رقابتهای منطقهای میان ترکیه با ایران شد. در بعد داخلی نیز حمایت آشکار ترکیه از برخی افراد تجزیهطلب ایرانی و حتی ارائه خدمات به این دسته در ترکیه ادامه داشت. با آغاز دور جدید بحران قفقاز از سال 2020، ترکیه به حمایت نظامی گستردهای از باکو پرداخت و حتی به تحریک و ترغیب باکو، به اشغال جنوب ارمنستان و استان سیونیک پرداخت تا ایران در مرزهای شمال غربی و شمالی خود دچار خفگی ژئوپلیتیک شود. همزمان با این رویدادها فعالیتهای راهبردی و نیز رسانهای ترکیه در تقابل با ایران افزایش یافت. ازجمله این اقدامات تأسیس مؤسسه مطالعاتی ایرام (iram) در سال 2016 است که به صورت ویژه بر ایران و تحولات ایران و رصد اوضاع ایران تمرکز دارد.
این مؤسسه زیر نظر مقامات ارشد و نهادهای امنیتی ترکیه فعالیت میکند. این نخستین باری است که در سده معاصر چنین توجه گستردهای از سوی ترکیه معطوف به ایران میشود. مطالعات مربوط به سیاست داخلی، اقتصاد، انرژی، جامعه و فرهنگ، شیعهشناسی و مسائل امنیتی و مسائل منطقهای مرتبط با ایران از مهمترین حوزههای مورد توجه مرکز مطالعات راهبردی ایران در ترکیه یا ایرام است. هدایت پایاننامههای تحصیلی با حمایت مالی، دعوت از چهرههای علمی و سیاسی ایرانی برای حضور در این مؤسسه و ارائه سخنرانی، حضور مطالعاتی در ایران، برگزاری کنفرانسها و میزگردهای مختلف با محوریت مسائل ایران ازجمله فعالیتهای این مؤسسه است.
در کنار این فعالیتهای راهبردی و سیاسی دولت ترکیه از حوزه هنر و فرهنگی نیز غافل نبوده است و حتی به ترغیب بخش خصوصی برای ورود به این حیطه نیز منجر شده است. در همین زمینه ماهواره ترکست دولت ترکیه، مجوز پخش کانال تلویزیونی خصوصی به نام «Persiana Türkiye پرشیانا ترکیه» را صادر کرد. کانال تلویزیونی گروه رسانهای پرشیا که دارای یک شرکت تولیدی فعال در برنامههای تلویزیونی، رادیویی، مجلات و رویدادهای فرهنگی و هنری است، افتتاح شد. در دو سال گذشته گروه رسانهای و کانال تلویزیونی «پرشیانا ترکیه»، جشنوارههای موسیقی و تعداد زیادی برنامههای فرهنگی و هنری در ترکیه برگزار کرد. همچنین برنامههای ویژه با حضور هنرمندان ترکیهای و بینالمللی از شبکه تلویزیونی جدید این گروه رسانهای پخش و شوهای تلویزیونی ویژه را برگزار میکند.
یکی دیگر از فعالیتهای مداخلهگرایانه ترکیه درباره ایران که اقدامی نامناسب و در تقابل با حسن همجواری دو کشور است، راهاندازی و فعالیت مرکز مطالعات تبریز در ترکیه است. این مرکز که با حضور چند نفر از تجزیهطلبان پان ترک ایرانی مستقر در ترکیه و حضور نهادهای امنیتی ترکیه فعالیت خود را آغاز کرده، در تلاش است که با تولید محتوا به فعالیتهای افراطی قومگرا در ایران جهت دهد. موضوعی که به صورت علنی تاکنون واکنش وزارت امور خارجه و دیگر نهادهای ایرانی را در پی نداشته است. مروری بر اقدامات و رویکردهای ترکیه درباره ایران نشان میدهد هرچند ترکیه بهشدت متمرکز بر مباحث قومی و تحریک افراطگری قومی و پانترکیسم در ایران است اما این تنها هدف ترکیه نیست و ترکیه اهداف راهبردی متنوعی را برای تضعیف نقش ایران در منطقه و تضعیف توان داخلی تعقیب میکند. ترکیه در این راه استفاده از نیروهای نفوذی را نیز به فرصتی برای پیشبرد اهداف خود در ایران قلمداد میکند.
در سالهای گذشته در ارتباط با فعالیتهای مغایر با حسن همجواری دولت ترکیه، در ایران اقدامات و پیگیریهای دیپلماتیک محسوسی انجام نشده و نارضایتی کشورمان از فعالیت مؤسساتی مانند مؤسسه مطالعات تبریز و دیگر مراکز ضد ایرانی به اقدامات تلافیجویانهای منجر نشده است. هرچند ممکن است استدلال شود که مؤسسات وابسته به نهادهای امنیتی ترکیه مثل مؤسسه مطالعات تبریز در داخل کشور ایران نفوذ بسیار ناچیز و غیرمحسوسی دارند، اما این وضعیت موجب نمیشود تا دستگاه سیاست خارجی درباره وظایف ذاتی خود در دفاع از منافع ملت ایران کوتاهی کند. در سالهای گذشته برخی تحلیلگران و نیروهای سیاسی خواهان استفاده از ظرفیت علویان ترکیه و ناراضیان کُرد ترکیهای برای تأسیس مؤسساتی مانند مؤسسه مطالعات علویان و نیز مؤسسه مطالعات دیاربکر در ایران شدهاند اما دولت ایران دراینباره به صورت واقعبینانه و معقولی چنین اجازهای را صادر نکرده است و در این شرایط ایران استفاده از ابزارهای قومی و مذهبی برای اعمال فشار به ترکیه را ضروری ندانسته است.
اما استمرار فعالیتهای ضد ایرانی ترکیه نمیتواند همچنان بیواکنش بماند. همچنین تلاشهای ترکیه در قفقاز نیز از همین قاعده قومگرایانه و برنامههای ترکگرایانه ناشی میشود. موضوعی که در صورت اصرار بر ادامه آن، ممکن است موجب واکنشهای مشابه در ایران و منطقه شود. استفاده ابزاری از قومگرایی چه از سوی ترکیه انجام شود، چه از سوی ایران، بازی دو سر باختی است که مغایر منافع دو کشور محسوب میشود. هرچند ابعاد جمعیتی و ظرفیتهای درخورتوجه علویان و کُردهای ترکیه برای دخالتهای مشابه از طرف ایران ممکن است وسوسهبرانگیز باشد ولی ادامه این رویکردها میتواند به صورت پیشبینیناپذیری منافع هر دو کشور را درگیر خود کند. پس عقل و تدبیر حکمرانی این ضرورت را هویدا میکند که ایران و ترکیه با ابزارهای مؤثر دیپلماتیک برای کاهش مسائل موجود اقدام کنند تا راه برای تقویت همهجانبه مناسبات بیشازپیش هموار شود. تجربه پیمانهای منطقهای مانند سعدآباد، بغداد و سنتو با درنظرگرفتن شرایط جدید جهانی و منطقهای میتواند راهنمای دو کشور برای طراحی آیندهای مبتنی بر همکاریهای دوجانبه باشد. در غیراینصورت بازنده استمرار این روند منافع هر دو کشور خواهد بود.

آن چه پیش روی ایران است
حسن بهشتی پور
مکانیسم ماشه و فرآیند اجرایی بازگشت ۶ قطعنامه ذیل فصل هفتم شورای امنیت هنوز به مرحله اجرا درنیامده است. این ترتیبات اجرایی بازگشت قطعنامهها با ارسال نامه اروپایی ها قطعا آغاز نخواهد شد و این نامه صرفا یک هشدار است. محتوای این نامه نشان میدهد که آنها آمادگی دارند که روند بازگشت قطعنامههای ششگانه ذیل فصل هفتم شورای امنیت را آغاز کنند. این ترتیبات به این صورت است که ابتدا در سطح معاونان وزارت خارجه گروه پنج به یک به اتفاق ایران نشستهایی برگزار می کنند اگر به توافقی دست پیدا کنند همان توافق ملاک خواهد بود اما اگر توافق به دست نیاید کمیسیون مشترک سه جانبه تشکیل می شود این کمیته ویژه متشکل از طرف ایرانی، طرف شاکی و یک بازیگر بیطرف از میان اعضای برجام خواهد بود. اگر این کمیته به طرح جدیدی برسد، همان را اجرا خواهند کرد که بعید به نظر میرسد. اما اگر به توافق نرسند، اجلاسی در سطح وزرای خارجه برگزار خواهد شد. اگر وزرای عضو در این اجلاس به نتیجه نرسند، بدون رایگیری مجدد، قطعنامههای ششگانهای که به واسطه یک قطعنامه ملغی شده بودند، باز خواهند گشت. این موضوع به ویژه تا بیست و هفتم مهر اهمیت دارد، چراکه اگر تشدید تنشهای اخیر میان ایران و اروپا شکل نمیگرفت، قطعنامههای ششگانه برای همیشه منقضی میشدند. اما واقعا نمیدانم ما چه سیاستی را در پیش گرفتهایم که به این وضعیت رسیدهایم.
احتمالا امریکاییها و اروپاییها منتظر صدور قطعنامه جدیدی از سوی شورای حکام طی اسفند آینده خواهند ماند، چراکه به نظر میرسد که در نشست آتی شورای حکام، شاهد پیشنهاد قطعنامه جدید از سوی اروپاییها به شورای حکام آژانس خواهیم بود که زمینه را برای فعالسازی مکانیسم ماشه فراهم کند. به نظر میرسد این قطعنامه به احتمال بسیار زیاد تصویب می شود ، مگر اینکه اتفاق فوقالعادهای رخ دهد یا اینکه سیاست جدیدی از سوی ایران در پیش گرفته شود، هرچند که برای فعالسازی مکانیسم ماشه نیاز به قطعنامه جدیدی در شورای حکام نیست . متاسفانه تمام گزارهها برای این آماده شدهاند که زحمات زیادی که برای توافق برجام کشیده شده، به راحتی از بین برود. احتمالا ایران نیز در واکنش به این اقدام به سمت خروج از انپیتی خواهد رفت و این دیگر یک بازی باخت-باخت است که هر دو طرف زیان خواهند دید.
با این حال همچنان روزنه امید هر چند کوچک برای تعامل و رایزنی وجود دارد مشروط به اینکه اراده کافی وجود داشته باشد و به واقع خواهان تجدیدنظر در رویکردهای خود باشیم. متاسفانه، در درون کشور جو سنگینی حاکم شده است که حتی برای رایزنیهای ساده نیز فضاسازی منفی میشود. به نظر میرسد شرایط به گونهای است که به جز مذاکره، راهحل دیگری وجود ندارد. شواهد و قرائن نشان میدهد تنشها افزایش خواهد یافت. شخصا امیدوارم که به سمت راهحلهای جدیدی برویم و این راهحلها اجرایی شود.

شایعه استعفا برای ترس و یأس جمهور
حامد رحیم پور
شاید به نظر برسد که برخی از افراد بدون توجه به پیامدهای این شایعات، تنها به دنبال تحقق اهداف سیاسی کوتاهمدت خود هستند، اما در نهایت آنچه مهم است، تأثیر این اقدامات بر ثبات کشور و همچنین روی روابط ایران با کشورهای دیگر است. یکی دیگر از آثار منفی این شایعات، ایجاد بیاعتمادی در سطح بینالمللی است. کشورهایی که به دنبال تبادل تجاری و اقتصادی با ایران هستند، وقتی شاهد چنین شایعاتی در رسانههای داخلی باشند، قطعاً در همکاریهای خود تجدید نظر خواهند کرد. نوسانات سیاسی و تهدیدات امنیتی بهشدت میتواند بر روابط تجاری و اقتصادی تاثیر منفی بگذارد و سبب شود که بسیاری از کشورها ترجیح دهند از سرمایهگذاری در ایران خودداری کنند. در واقع نرخ ریسک نانوشته را بالا میبرد که نهایتا هزینه تحمیل میکند.
اما یکی از خطرات جدیتری که این عملیات رسانهای علیه رئیس جمهور مستقر میتواند به همراه داشته باشد، تقویت انگیزه گروههای تروریستی و ضدانقلاب است. این گروهها که معمولاً در انتظار کوچکترین پالس بی ثباتی در داخل هستند، به محض مشاهده بیثباتی سیاسی در ایران، فرصتهای جدیدی برای اقدام میبینند. فضای ناامن و شایعات گسترده میتواند به آنها این انگیزه را بدهد که از این شرایط برای انجام عملیاتهای تروریستی و خرابکارانه بهرهبرداری کنند. این دقیقاً همان مسیری است که دشمنان ایران از آن بهره میبرند، تا با ایجاد ناامنیهای بیشتر، فضای اجتماعی و سیاسی کشور را متشنج کنند.
نکته مهم این ماجرا آن جاست که چه کسانی بهویژه در درون کشور به این شایعات دامن میزنند؟ شواهد نشان میدهد که بسیاری از این جریانها همان کسانی هستند که از نتیجه انتخابات اخیر راضی نبودهاند. این گروه ، اکنون در تلاش اند تا با استفاده از تاکتیکهای تخریبی، دولت منتخب را تضعیف کنند. در این راستا، از دکتر سعید جلیلی بهعنوان چهره شاخص ومتدین که روی بسیاری از این چهره ها وجریانات نفوذ وتاثیرگذاری دارد، انتظار میرود که بهطور صریح و شفاف موضع خود را در قبال این اقدامات رادیکال اعلام کند.آقای جلیلی باید به روشنی اعلام کند که اگر منافع ملی برایش مهم است که حتما همین طور است هرگونه تخریب و حمله به دولت را بر نمی تابد.
اما در این شرایط، دولت نیز باید از وارد شدن به این حواشی و منازعات پرهیز کند و بهجای آن،همان طور که اشاره شد تمرکز خود را بر مسائل اساسی کشور، بهویژه مسائل اقتصادی و معیشتی بگذارد. دستگاه ها اطلاعاتی وهمچنین قوه قضاییه نیز باید بدون ملاحظه و بهطور قاطعانه با کسانی که در فضای رسانهای کشور دست به ایجاد شایعه و بیثباتی میزنند، برخورد کنند. کسانی که به دنبال هراسافکنی، اختلافافکنی و یأسآفرینی هستند باید بدانند که هزینههای اقدام به چنین فعالیتهای مخربی میتواند سنگین باشد و کشور به شدت به وحدت و انسجام نیاز دارد.

نیروی نیابتی کجاست؟
سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار با مداحان، تاریخی بود. گویی فرزند فاطمه زهرا سلامالله علیها خواست در روز ولادت مادر خویش، خطابهای متأسی از خطبه فدکیه ایراد کند. خطابهای که باطلالسحر جادوگرانی بود که پس از سقوط بشار اسد، با وردهای افسونآمیز خود در حال تسخیر اذهان ملل غرب آسیا هستند. خطابهای که بیمعنا بودن پیشگوییهای کاهنانه دشمن را به رخ کشید و عمق اشتباه محاسباتی او را با چند کلمه عیان کرد.
مهمترین ظلمی که جبهه حق از جانب جبهه باطل متحمل میشود، آن است که اهل باطل از شناخت حق عاجز میمانند. روضهخوانها گاهی زبان حال حضرت زهرا سلامالله علیها را خطاب به سیدالشهدا علیهالسلام اینگونه میخوانند: «پسرکم؛ تو را نشناختند»! این نشناختن البته گاهی برآمده از همان حماقت ذاتی جبهه باطل است که ما آن را شکر میکنیم: «الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء» و گاهی نیز دلگیر میشویم از آنکه چگونه ممکن است اهل باطل، اینقدر از درک اهل حق دور باشند. این روزها، نمایش کاملی از درک ناقص حق توسط باطل را شاهدیم. ازجمله این نفهمیدنها، پایکوبی ظاهری دشمن از سقوط حکومت سابق سوریه و از دست رفتن یکی از عناصر وفادار به جمهوری اسلامی ایران است. آنچه دشمن القا میکند، نوعی فتح سنگر به سنگر است! بهاینترتیب که ابتدا حماس را نابود کردیم، سپس حزبالله را، سپس سوریهی بشار اسد را و درنهایت مانده یمن که نابود شود. آن را هم نابود میکنیم و میرویم سراغ خود ایران و با قطع کردن سر اژدها (!) فاتحه مقاومت برای همیشه خوانده میشود.
اجازه بدهید کمی بیشتر در این قصه تعمق کنیم. منظور دشمن از نابودی حماس، شهادت دهها هزار زن و کودک ساکن نوار غزه است؛ بهعلاوه فرماندهان بزرگ این جنبش ازجمله شهید اسماعیل هنیه و شهید یحیی السنوار. باتوجه به آنکه صدها اسیر صهیونیست بیش از یکسال پیش توسط حماس دستگیر شدند؛ اکنون که به بیان رژیم غاصب حماس نابود شده، باید شاهد بازگشت این اسرا به خانوادههایشان باشیم. این اسرا هنوز برنگشتهاند. پس حماس نابود نشده است.
پس آنچه رژیم در این یک سال و اندی در غزه و در قبال حماس انجام داد، تنها و تنها دو رویکرد داشته است: کشتن بیمحابای انبوه بیپناهان، کشتن مخفیانه و از پشتسر یا غافلگیرانه چند تن از فرماندهان. نه ترور و نه قتلعام معنای جنگیدن نمیدهد؛ هر دوی این رویکردها تلاش برای تحمیل خواستهها به طرف مقابل، بدون جنگیدن است.
منظور دشمن از نابودی حزبالله لبنان، شهادت فرماندهان رده بالای این سازمان مقدس از جمله شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفیالدین و همچنین شهید یا جانباز شدن شمار قابل توجهی از افراد میانرده این سازمان در انفجار پیجرها و بیسیمهاست. پس حالا که حزبالله بهزعم اشغالگران نابودشده، معنا ندارد آتشبسی میان ارتش اشغالگر با این گروه انجامشده باشد. با عدم که نمیتوان آتشبس امضا کرد. اما این اتفاق افتاد. پسازآنکه آسمان حیفا توسط حزبالله تبدیل به آبکش شد، رژیم بدون آنکه خاکی از لبنان اشغال کرده باشد آتشبس را پذیرفت. پس آنچه دشمن در لبنان انجام داد؛ تنها حقیرانهترین نوع تروریسم بود. ترور با بمبهای چنددهتنی و انفجارهای سایبری. رزمندگان حزبالله با آنچه که از تنشان باقیمانده بود جنگیدند، از روح سیدحسن فرمان گرفتند و موجهای لیتانی همچنان علیه تلآویو و حیفا غریدند.
تا اینجای کار مقاومت خونین، اشکآلود، زخمی و غمگین است اما پیروز. وضع دشمن چگونه است؟ در جنوب اسرایش هنوز اسیرند و در شمال آوارگانش همچنان آواره.
حالا وقت آن بود که دشمن برگ آس خود را رو کند و دومینوی دروغین خود را به مهره سوم برساند و در شطرنج خیالی خود یک قدم دیگر به کیش و مات کردن شاه؛ که در منطق او ایران است، نزدیک شود. حکومت بشار اسد ظرف ۱۰ روز سقوط کرد. این سقوط نیز خصلتی شبیه ترورهای ضاحیه و بمبارانهای غزه داشت: نیازی به جنگ رودررو نبود؛ با یک دکمه؛ همانگونه که صدها تن بمب بر سر غزه و ضاحیه فرو ریخت؛ هزاران تروریست به سمت دمشق روانه شدند؛ بیآنکه کسی سد راهشان شود. ظاهرا همهچیز به نفع دشمن است. اما مشکل وقتی ایجاد میشود که به او یادآوری کنیم سوریه از اساس نیروی مقاومتی نداشت که بخواهد حذف بشود یا نشود! آنچه سوریه را به محور مقاومت پیوند میداد حکومت این کشور بود که زمینه را برای حضور مستشاران نظامی ایرانی و امکانات روسی و دیگر گروههای مقاومت همچون فاطمیون افغانستان فراهم میکرد. در واقع سوریه جایی برای حضور دیگر نیروهای مقاومت از دیگر کشورهای منطقه بود؛ خودش به شکل ملی و مردمی در راستای مقاومت فعالیت نمیکرد. سوریه، تازه آماده ایجاد مقاومت مردمی شد. مقاومتی دیرپا و نامیرا که همچون فرشتهای سماوی، هرچه به سمتش سنگ پرتاب کنی از سویی دیگر ظاهر شود.
آنچه دشمن نمیفهمد و این نفهمیدن دردناک است، تنها منحصر به این نیست که او تا اینجا پیروز میدان نبوده؛ این را میفهمد! خودش میفهمد و روی نفهمیدن دیگران حساب باز میکند. آنچه دشمن امروز آن را نمیفهمد و متأسفانه هرگز نخواهد فهمید؛ این خصلت جریان حق و مقاومت اصیل است که طبق آن ما خلاف جریان سلطه؛ نیازی به نیروی نیابتی نداریم؛ این ماییم که به نیابت از هر انسان، گروه، حزب، ملت و دولت آزادهای که سودای مقاومت داشته باشد میجنگیم! این ماییم که حاضر نیستیم کسی به نیابت از ما و به جای ما قدم بر میدانهای مین بگذارد! مگر نمیدانید ما وارث مکتبی هستیم که در آن زنی به نیابت از شوهر خود به پشت باب بلا میرود. آن روز که مقاومت در فلسطین جریان داشت در ایران اصلا هنوز انقلاب نشده بود! امثال حمید باکری در سوریه توسط چه کسانی آموزشهای چریکی دیدند، پیش از انقلاب و پیش از دفاع مقدس؟ کدام نیابت؟ زنان ما در حسینیه امام خمینی در پیشگاه رهبرشان؛ شعار «لبیک یا نصرالله» سر میدهند. کسی به نیروی نیابتی لبیک نمیگوید. نکند ایران در بوسنی و هرزگوین هم نیروی نیابتی داشت! اگر منطق ملی ما با منطق دینی و مذهبی ما همسویی دارد؛ دلیل بر نیروی نیابتی داشتن ما نیست و اگر مجاهدان منطقه رهبر ما را ولی امر خود میبینند؛ ریشه در جذابیت بدون مرزی دارد که ۱۴۰۰ سال پیش محمدبن عبدالله را از یتیمی در حجاز ظرف چند سال به امیر سرتاسر جزیرةالعرب تبدیل کرد. از سوی ما اگر حمایت است؛ از سوی آنها نیابت نیست. ما از ابتدا سخن از هستههای مقاومت میگفتیم و هسته عنصری مستقل است. نیابت هفتادساله رژیم غاصب از ایالات متحده در غرب آسیا نمیگذارد این حقیقت توسط او درک شود. جمهوری اسلامی ایران رهبری داشت که او رهبر خود را یک نوجوان سیزده ساله معرفی میکرد. امروز هم ایران نایب کودکان و نوجوانانی است که عمری در کرانه و باریکه با سنگ به مصاف تانک رفتند. نیروی نیابتی خود ماییم! رهبر ما نایب مهدی است و ما نایب هرکه در عالم جگر ظلمستیزی داشته باشد.

ارسال نظرات