حسن رشوند
دیروز سالروز ولادت بانویی بود که نظیر آن را تاریخ به خود ندیده است. شخصیت بیبدیلی که نه تنها اسوه یک زن مسلمان، بلکه الگوی تمامی مسلمانان اعم از زن و مرد برای دستیابی به سعادت حقیقی بشر است. هفته گذشته رهبر فرزانه انقلاب در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران کشورمان، حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها
را از شگفتیهای آفرینش خواندند و با بیان اصول مهم منشور اسلام درباره زن، تأکید کردند: «در اسلام، زن و مرد مکمل یکدیگرند و در تلاش برای رسیدن به حیات طیبه و تواناییهای فکری و روحی در عرصههای علمی، فرهنگی، هنری، اثرگذاری اجتماعی- سیاسی، فعالیت اقتصادی و مسائل بینالمللی هیچ تفاوتی با هم ندارند.»
معظمله، «غمگساری با پیامبر در سختیها»، «همراهی با امیرمؤمنان در جهاد»، «خیرهکننده چشم فرشتگان در عبادت»، «بیان خطبههای فصیح، بلیغ و آتشین»، «پرورش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و حضرت زینب سلامالله علیها» را از ویژگیهای بینظیر حضرت فاطمه سلامالله علیها معرفی کردند و با اشاره به دیدگاههای مختلف درباره مسئله زن در جهان، فرمودند: «سرمایهداری و سیاستمدارانِ تابع آنها با در دست داشتن رسانههای مؤثر در جهان، با بیصداقتی و دروغگویی و در پوشش ظاهری یک نظریه فلسفی و انسان دوستانه، انگیزههای جنایتکارانه و فسادانگیز خود را برای دخالت و جهتدهی در امور جامعه جهانی زنان و کسب منافع نامشروع، پنهان میکنند.»
آن چیزی که امروز در نظامهای سرمایهداری در نسبت بین زن با دولتهای مدعی آزادی زن وجود دارد دروغهایی است که درباره حقوق و آزادی زن و نگاه ابزاری به زن از گذشته تاکنون در جوامع به ظاهر متمدن غرب بوده است.
رهبر معظم انقلاب پیشتر نیز در دیدار با بانوان فرهیخته و فعال در عرصههای فرهنگی، اجتماعی و علمی درباره عملکرد غرب نسبت به زن فرمودهاند:«تجارت و بردهداری جنسی، شکسته شدن همه حد و مرزهای اخلاقی و عرفی و قانونی کردن مسائلی مانند همجنسبازی که در همه ادیان الهی حرام است و افتضاحات دیگر، نتایج نگاه و فرهنگ غرب به زن است. بنابراین اجتناب شدید از نگاه غربی در مقوله زن، از واجبات عملی است.» به نظر میرسد امروز که حقوق بشر به عنوان یك رهیافت آرمانی، به ابزار سیاسی کشورها تبدیل شده است و غرب از این حربه بیشترین بهرهبرداری سیاسی را برده و آمریکا و دیگر کشورهای مدعی با همین ابزار، ایران اسلامی را به نقض حقوق بشر متهم كرده و تحریمهایی را علیه کشورمان اعمال میکنند، لازم است برای برداشتن پرده از چهره کریه غرب مستند به برخی آمارها رفتار آنها را به نقد بکشیم. رفتارهای دوگانه غرب در رابطه با موضوع حقوق بشر و دلسوزی برای حقوق زن آنچنان آشکار است که حتی نگاههای بیمار و غش کرده در فرهنگ لاابالی غرب هم این رفتارهای دوگانه را به راحتی تشخیص میدهند. بنابراین به خوبی میتوان ابزاری بودن موضوع حقوق بشر در سیاست خارجی آمریکا و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر را شناخت.
در میان همه مصادیق نقض حقوق بشر در غرب، نقض حقوق زنان و خشونت علیه آنها در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی، نژادی، سنی و جغرافیایی زبانزد است. اگر نگاهی به آمار نقض حقوق زنان در غرب بیندازیم، در خواهیم یافت که کشورهای غربی در حالی ادعای حمایت از زنان را سر میدهند و محافل رسانهای آنها وانمود میکنند که ناجی زنان جهان هستند که مطالعه در باب وضعیت زنان در اروپا و آمریکا حقایق ورای این ژستهای بشردوستانه را آشکارتر میسازد. براساس گزارش مرکز جرایم آمریکا، روزانه در این کشور به طور میانگین ۱۸۷۱ زن مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. در ارتش آمریکا از هر سه زن دستکم یک نفر مورد تجاوز قرار میگیرد. به گفته نشریه «فوربس» که یک نشریه معتبر جهانی است، حدود یکسوم از زنان زندانی در جهان در آمریکا بازداشت هستند. یعنی بیش از ۲۰۱ هزار زن زندانی در آمریکا وجود دارد که ۱۰ درصد از جمعیت زندانیان این کشور را تشکیل میدهند. تحقیقات سازمانهای رسمی در آمریکا نشان میدهد که هر سال بیش از
۱۰۰ هزار دختر زیر سن قانونی برای بردگی جنسی در آمریکا تجارت میشوند. حتی در واشنگتن پایتخت آمریکا، دختران نوجوان که سن برخی از آنها حدود ۱۳ سال است، برای بردگی جنسی خرید و فروش میشوند.
اعترافات «سوفی بورک» در مصاحبه با «اسکای نیوز» که از سن 21 سالگی در نیروی دریایی ملکه انگلیس شاغل بود درباره آزارهای جنسی و رفتارهای غیر اخلاقی که همکارانش با او داشتهاند آنقدر تکان دهنده است که هیچ انسانی در هیچ سطحی نمیتواند این رفتارهای شنیع را بپذیرد. کرامت زن کجا و این جمله فرمانده نیروی دریایی انگلیس که در اعتراض به سوفی گفته بود: «باید انتظار داشته باشی که این اتفاقات بیفتد»کجا!
تجاوز و خشونت گسترده به زنان در جوامع غربی در شرایطی در چنین سطح وسیعی انجام میشود که دولتهای غربی ادعا میکنند مدافع حقوق زنان هستند و کشورشان را به عنوان الگویی از
یک جامعه آرمانی معرفی میکنند.
آمارها نشان میدهد که بخش اعظم جامعه زنان غرب قربانی بیبند و باری اخلاقی و سقوط ارزشهای اخلاقی در جوامع غربی هستند. این در حالی است که همین کشورها با شنیدن یک خبر
در ایران از جنس همان اتفاقی که در سال 1401 با سناریوی «زن، زندگی، آزادی» افتاد، به دنبال برجستهسازی آن هستند تا بتوانند در بستر این فضاسازیهای کاذب، پروژه ضد حقوق بشری خود را در ایران برای رسیدن به مطامع سیاسی دنبال کنند که رهبر انقلاب در همین سخنرانی اخیری که داشتند به آن نیز اشاره داشتند.اینکه؛ «دشمن بیکار نیست و مشغول طراحی است چرا که آنها خیلی زود متوجه شدند شکست دادن و به زانو درآوردن انقلاب با شیوههای سختافزاری همچون جنگ، بمباران، قومیتگرایی و نیروهای فتنهگر ممکن نیست، بنابراین سراغ شیوههای نرمافزاری یعنی تبلیغات، وسوسهها و شعارهای بهدور از صداقت رفتهاند.»
با همین رویکرد و شیوههای نرمافزاری است که میبینیم پس از پروژه «زن، زندگی، آزادی» میشل هوئلیک نویسنده اسلامستیز فرانسوی میگوید: «جنگ بر ضد اسلامگرایان با کشتن مسلمانان فایدهای ندارد. فقط با فاسد کردن آنها میتوان به پیروزی رسید. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامنهای کوتاه بریزیم» و نشریه «فیگارو» فرانسه در بازنمایی سیاسی حجاب زن مسلمان مینویسد: «روسری زنان مسلمان، سمبل جنگ علیه ارزشهای غربی است.» این همان اتفاقی است که غرب یک بار در «اندولس» آن را آزمود و موفق شد با راهبرد برهنگی، مسلمانان را به حضیض ذلت بکشاند.
بپذیریم که جنگ امروز ما جنگ بین دو الگو است. الگوی ارائه شخصیتی از زن که در عین توجه به محدودیتهای حاکم بر ارتباطات و معاشرتهای سالم بین زن و مرد، از هرگونه بیبند و باریهای اجتماعی دور و با خیل عظیمی از بانوان عفیف و دانشمند ما در مسیر رشد و پیشرفت مادی و اخلاقی کشور تلاش میکند و در نقطه مقابل، الگویی که مروّج بیبند و باری و سقوط ارزشهای اخلاقی است که امروز جوامع غربی را پر کرده و تهدیدی جدی برای کشورمان محسوب میشود.امروز اگر نگران پدیده زشت بیحجابی در کشور هستیم، بیش از نمایش چند تار موی برخی زنان که در دام وسوسهها و شیوههای موذیانه بدخواهان این ملت قرار گرفتهاند، نگران آن هستیم که این انحرافات اخلاقی، مبنا و الگویی برای زن مسلمان کشورمان شود که در این صورت، هم ظلم به زن مسلمان ایرانی است و هم ظلم به شخصیت بزرگی همچون صدیقه طاهره حضرت زهرا(سلام الله علیها) که تنها او شایسته الگو شدن است و لا غیر.
جولان نیابتیها در جولان!
مرتضی سیمیاری
انتخاب ابوعایشه بهعنوان وزیر خارجه هیئت تحریرالشام چهره حاکمان جدید را بهخوبی نمایش میدهد، اسعد الشیبانی که در میان تشکیلات معروف به «پسر جولانی» است باوجود سن کم نسبت به سایرین توانسته پلههای ترقی را بالا رفته و حالا مسئول دیپلماسی تحریریها باشد.
آخرین بار تصاویر ابوعایشه را قبل از ورود به شهر حمص همراه با کاروان جماعت مهاجرین اهل سنت که هویتی ایرانی دارند برخی رسانههای سوری پخش کرده بودند. این تصویر نیمه واضح نشان از یک چهره جهادی داشت که در حال رنگ عوض کردن است.
البته تصویر شفافتری هم از او وجود دارد آنهم درست در کوران مذاکرات قطر که بعدها به «گفتگوهای چهار شهر» معروف شد، در میانه آن مذاکرات برای همه حاضران روشنشده بود که ابوعایشه فقط طوطیوار جملاتی را تکرار میکند که قبل از آن ابراهیم کالین در میت آنها را به زبان آورده بود، یکی از حاضران در آن نشست در گزارش تحلیلی خود از مذاکرات دوحه نوشته است که ابوعایشه گویی نه یک نماینده از سوی معارضین سلفی بلکه افسری از درون استخبارات ترکیه است که تنها به زبان عربی تکلم میکند.
این روانشناسی دقیق شواهد جالبی نیز دارد، حسام طرشه نفر دوم دفتر روابط خارجی احرارالشام درباره ابوعایشه نوشته است که او را امایسیکس روی دست خود میچرخاند بدون اینکه بداند درسهایش را نه از ترکها بلکه از انگلیسیها آموخته است. نفوذ سرویسهای بینالمللی در ساختار و سازمان تحریرالشام به حدی است که سازمان سیا برای حذف ابوخالد السوری رقیب اصلی جولانی در تشکیلات خود دستبهکار شده و او را در روز روشن ترور کرد.
بعد از این عملیات چهار نفر دیگر از اعضای اصلی شبکه تحریر که سابقه حضور در القاعده را نیز داشتند یکی پس از دیگری آبشده و برای همیشه ناپدید گردیدند. از مهمترین این افراد سامی العریدی تبعه اردنی بود که بعدها مشخص شد در زندان ادلب به سر میبرد، در آن روزها مرکز امن سیاسی سوریه در گزارشی از تسویهحسابهای سیاسی در ادلب نوشت که جولانی با تکیهبر سرویس اطلاعاتی خارجی توانسته است که در کوتاهترین زمان ممکن رهبر بدون رقیب در تشکیلات شود. در بخش مهمی از این گزارش کار آمده که ادلب به محل تقاطعگیری چند سرویس منطقهای بدل شده است.
این وضعیت تکاندهنده در گزارش استخبارات دولت وقت سوریه تصویری روشن از همه گروهکهایی است که این روزها در دمشق جولان میدهند، سکوت مرگبار جولانی درباره نابود شدن تمامی زیرساختهای سوریه توسط صهیونیستها از یکسو و مفتخر بودن به عقب انداختن پروژه ایران در منطقه از سوی دیگر، علاوه بر آنکه نفوذ آشکار سرویسهای خارجی را تفسیر میکند بلکه نشان میدهد تحریر الشام در آینده سوریه نه در قامت یک دولت بلکه در سطح یک گروه نیابتی رشد خواهد کرد.
پیشازاین نخستوزیر رژیم صهیونیستی گفته بود که اگر خاورمیانه تغییر نکند، ایران نقشه آینده آن را ترسیم خواهد کرد، جولانی نشان داد که مترجم سخنان نتانیاهو درصحنه میدانی در سوریه شده است، این نقش ناچیز از معادلات منطقه شرحی از نیابتی بودن تحریریها است. تحرکات صهیونیستها نشان میدهد که راهبرد قطعی رژیم اسرائیل برای اجرای پروژه «شرق جدید» با هماهنگی ترامپ در منطقه است، این تحولات با استقرار دائمی صهیونیستها در منطقه حائل جنوبی آغازشده است.
بررسی اسناد درباره تحریرالشام نشان میدهد که اتاق عملیات نظامی این گروهک در تلاش بوده است در زمستان ۱۴۰۱ با اشاره مرکز عملیات مشترک امریکا و رژیم صهیونیستی تحرکات گستردهای را آغاز کند تا سوریه را در کانون آشوبهای منطقهای فروبرده تا پل ارتباطی مقاومت در منطقه قطع شود، اما وقوع زلزله در استان ادلب و مناطق شمالی و نیز اجرای عملیات درخشان طوفان الاقصی باعث شد محاسبات بیرونی بههمریخته و اجازه عملیات بیرونی از تحریرالشام گرفته شود.
شکلگیری عملیات ردع العدوان بافاصله اندکی از اعلام آتشبس در جنوب لبنان نشان داد که این گروهک نیابتی بخشی از تئوری معکوس وحدت ساحات مقاومت بوده است، البته تحولات اخیر در دمشق نشان میدهد که جای پای آنها در سوریه محکم نخواهد شد. پیشبینی رهبر انقلاب از روی کار آمدن یک مجموعه شرافتمند قوی در دمشق که همزمان با اخراج متجاوزین در خود نشانههایی دارد که بهزودی درصحنه نتایج آن روشن خواهد شد، این بازی نیمه دومی نیز دارد!
اتهام نیابتیسازی به ایران، نتیجه عدم درک انقلاب
منصور حقیقتپور
انقلاب اسلامی ایران در سال۱۳۵۷ نهتنها یک تحول بنیادین در عرصه داخلی کشور بود، بلکه بهعنوان یکی از بزرگترین تحولات سیاسی قرن بیستم تأثیرات عمیقی بر جهان گذاشت. این انقلاب که با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی آغاز شد، به مسلمانان و مستضعفان جهان این پیام را رساند که میتوان زیست سیاسی جدیدی را بر پایه عزت، استقلال و عدالت پایهریزی کرد.
انقلاب اسلامی توانست الگویی نوین از حکومتداری و مقاومت در برابر ظلم و استبداد را ارائه دهد که بهطور مستقیم بر تفکر سیاسی بسیاری از جوامع جهان تأثیر گذاشت. یکی از مهمترین دستاوردهای این انقلاب، ایجاد یک هویت سیاسی مستقل و مقاومتمحور بود که مسلمانان و آزادیخواهان جهان را به سوی بازاندیشی در مورد جایگاه خود درنظام بینالمللی سوق داد.این انقلاب درفضایی شکل گرفت که نظامهای استعماری و امپریالیستی بهدنبال تحمیل ارزشها و سیاستهای خود برجهان بودند، اماپیام انقلاب اسلامی،که برگرفته از آموزههای دینی و انقلابی بود، این هژمونی رابه چالش کشید و نشان دادکه میتوان راهی متفاوت از سلطهپذیری و تقلید را پیمود. ادبیات سیاسی انقلاب اسلامی طی بیش از چهاردهه توانسته است جایگاهی ویژه در دل مسلمانان و آزادیخواهان جهان پیدا کند. این ادبیات، که برمفاهیمی همچون مقاومت،عدالتخواهی واستقلال استواراست، فراتر ازمرزهای ایران رفته وبه گفتمانی جهانی تبدیل شده است. امروز تفکر ناب انقلاب اسلامی، با نفوذ در قلوب ملتهای تحت ستم، الهامبخش حرکتهای آزادیبخش و مقاومت در برابر استبداد و استعمار شده است. در بسیاری ازنقاط جهان، از خاورمیانه گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین، گروههای مقاومتی که برای آزادی و استقلال مبارزه میکنند، خود را وامدار این انقلاب میدانند. نکته جالب توجه این است که جهادِ برخاسته از این انقلاب، تنها محدود به عرصه نظامی نیست. این جهاد، که بر اصول فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی استوار است، درحال شکلدهی به یک هویت مستقل و قدرتمند برای مسلمانان و مستضعفین جهان است. مقاومت فرهنگی، ایستادگی دربرابراستحالههای فکری ومقابله با پروژههای استعماری، بخش مهمی از این جهاد است که همزمان با مقاومت نظامی، در حال گسترش است. با این حال، برخی جریانهای بینالمللی با نگاهی سطحی و مغرضانه، تلاش کردهاند پیام انقلاب اسلامی راتحریف کرده وآن را به حمایت از گروههای نیابتی تقلیل دهند. این برداشت نادرست، ناشی از عدم درک صحیح از اهداف وآرمانهای انقلاب اسلامی است. واقعیت این است که پیام انقلاب، پیامی جهانی و انسانی است که ریشه درمفاهیم فطری آزادیخواهی و عدالتطلبی دارد. این پیام همچون تیری ازچله رهاشده که دیگر امکان بازگرداندن یا مهار آن وجود ندارد.به طورکلی، انقلاب اسلامی ایران به مثابه یک نقطه عطف تاریخی، توانسته تحولی عمیق در گفتمان سیاسی جهانی ایجاد کند. این انقلاب نهتنها مسیر جدیدی برای ملت ایران گشود، بلکه افقی تازه برای ملتهای تحت ستم ترسیم کرد. امروز، پیام این انقلاب همچنان در حال انتشار است و نسلهای جدید را به مبارزه برای عدالت و آزادی فرا میخواند.
ترکیه با تأسیس شبکه فارسیزبان در پی چیست؟
احسان هوشمند
کمتر از سه ماه پس از آنکه محمد زاهد سباچی، رئیس تیآرتی، یعنی رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه، خبر داد که شبکه فارسی تیآرتی ترکیه تا پیش از آغاز سال نو مسیحی شروع به کار میکند، این شبکه فارسیزبان در ترکیه، فعالیت خود را آغاز کرد. آغاز به کار این شبکه فارسیزبان درست زمانی روی میدهد که نقش مؤثر ترکیه در روندهای جاری و تحولات سیاسی اخیر سوریه بیشازپیش رسانهای شده است.
زاهد سباچی، مدیر شبکه رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه، در مراسم افتتاحیه سال تحصیلی نو در دانشگاه اولوداغ در اظهاراتی مداخلهجویانه درباره ایران گفت: «ما تا پایان سال جاری شبکه تیآرتی فارسی را افتتاح خواهیم کرد. ما باید ایران را ناراحت و اذیت کنیم، باید ایران را آشفته کنیم!». او درباره این روند گفت «ترکیه تنها کشوری است که در مقابل بحرانهای بینالمللی بهتنهایی قد علم کرده و رجزخوانی میکند. ترکیه تنها دولتی است که تلاش میکند روند بحرانهای بینالمللی را به اطلاع افکار عمومی جهان برساند.
به این سبب بیشازپیش هدف قرار گرفته است... . مجبور هستیم که با افتتاح کانال تلویزیونی فارسی، ایران را بهشدت ناراحت کنیم». این سخنان که از طرف مدیر شبکه دولتی رادیو و تلویزیون ترکیه بیان شد، معرف اهداف ترکیه در درون ایران است، به گونهای که پیش از آغاز به کار شبکه فارسی تیآرتی مدیر ارشد این شبکه اهداف تأسیس شبکه را بهروشنی و بدون هیچ پردهپوشی در یک جلسه عمومی بیان میکند و هدف از تأسیس چنین شبکهای را آشفتهسازی ایران عنوان میکند. آیا همزمانی رویدادهای سوریه و اقدامات ترکیه برای سرنگونی رژیم بشار اسد و آغاز به کار شبکه فارسیزبان تیآرتی ترکیه تصادفی است یا اینکه با دقت این زمان برای آغاز به کار شبکه تعریف شده بود؟ دولت ترکیه در کنار دیگر فعالیتهای مرتبط با ایران، با تأسیس شبکه فارسیزبان تیآرتی در پی چه اهدافی است؟
پس از رویکارآمدن حزب اسلامگرای آ.ک.پ در سال 2002 بسیاری از نیروهای سیاسی رقیب ایرانی از تندروهای اصولگرا تا اصلاحطلبان و دیگر جریانهای معتدل مذهبی منتقد وضع موجود معروف به نوگرایان دینی، هرکدام با انگیزههای ویژه خود در ایران از به قدرت رسیدن این حزب استقبال کردند. بیآنکه با دقت و به صورت جدی به بررسی ابعاد این دگرگونی در فضای سیاسی ترکیه پرداخته شود. این سنت مألوفی در دهههای اخیر ایران است که نیازی به بررسی و مطالعه و تعمق درباره پدیدههای سیاسی و اجتماعی و ابعاد و ریشهها و کارکردها و پیامدهای آن وجود ندارد و بسته به شرایط و موقعیت با تصمیمهای آنی و بیمطالعه، اقداماتی انجام میشود و در صورت خطا بودن تصمیمها و مواضع و سیاستها و اقدامات هم کسی درباره هزینههای چنین خطاهایی مورد پرسش قرار نمیگیرد.
از همان آغاز به کار دولت ائتلافی به نخستوزیری آقای رجب طیب اردوغان، این حزب سیاست منطقهای خود را بر مبنای تنش صفر با همسایگان تعریف کرد. اما دیری نپایید که در پی سلسله اعتراضات در کشورهای آفریقایی و آسیای جنوب غربی موسوم به بهار عربی، دولت ترکیه فاز جدیدی از دخالتهای گسترده و بیحدومرز خود را در منطقه آغاز کرد. دخالت این کشور در رویدادهای تونس و مصر و لیبی و سوریه و حتی اعتراضات عراق به صورت علنی، گسترده و حتی در برخی مواقع حمایت از گروههای معارض نظامی و تروریستهایی مانند داعش و نیز حضور نظامی ارتش ترکیه در عراق و سوریه و لیبی در میانه تحولات بود. نخستین تقابلها میان سیاستهای منطقهای دولت ترکیه به رهبری آقای اردوغان با ایران در جریان بحران عراق در دوره نخستوزیری آقای نوری مالکی روی داد. با آغاز اعتراضات بخشی از جامعه سنیمذهب عراق در سال 2012 در استان انبار و برخی نقاط دیگر و تشدید بمبگذاریهای القاعده عراق و افزایش تنش میان نوری مالکی با طارق هاشمی، معاون وقت رئیسجمهوری عراق، طارق هاشمی پس از سفر به عربستان به ترکیه گریخت. ترکیه از این دوره به اعمال فشار به دولت عراق و در مقابل نزدیکی به حزب دموکرات کردستان عراق و نیز جریانهای معترض سنیمذهب عراق پرداخت.
ترکیه در این دوره به کمک داعش در عراق پرداخت. با آغاز اعتراضات سیاسی در سوریه و سپس حضور گروههای مسلح در این کشور ترکیه به دخالت همهجانبه و گسترده و آشکار در این بحران پرداخت. این رویدادها موجب تشدید رقابتهای منطقهای میان ترکیه با ایران شد. در بعد داخلی نیز حمایت آشکار ترکیه از برخی افراد تجزیهطلب ایرانی و حتی ارائه خدمات به این دسته در ترکیه ادامه داشت. با آغاز دور جدید بحران قفقاز از سال 2020، ترکیه به حمایت نظامی گستردهای از باکو پرداخت و حتی به تحریک و ترغیب باکو، به اشغال جنوب ارمنستان و استان سیونیک پرداخت تا ایران در مرزهای شمال غربی و شمالی خود دچار خفگی ژئوپلیتیک شود. همزمان با این رویدادها فعالیتهای راهبردی و نیز رسانهای ترکیه در تقابل با ایران افزایش یافت. ازجمله این اقدامات تأسیس مؤسسه مطالعاتی ایرام (iram) در سال 2016 است که به صورت ویژه بر ایران و تحولات ایران و رصد اوضاع ایران تمرکز دارد.
این مؤسسه زیر نظر مقامات ارشد و نهادهای امنیتی ترکیه فعالیت میکند. این نخستین باری است که در سده معاصر چنین توجه گستردهای از سوی ترکیه معطوف به ایران میشود. مطالعات مربوط به سیاست داخلی، اقتصاد، انرژی، جامعه و فرهنگ، شیعهشناسی و مسائل امنیتی و مسائل منطقهای مرتبط با ایران از مهمترین حوزههای مورد توجه مرکز مطالعات راهبردی ایران در ترکیه یا ایرام است. هدایت پایاننامههای تحصیلی با حمایت مالی، دعوت از چهرههای علمی و سیاسی ایرانی برای حضور در این مؤسسه و ارائه سخنرانی، حضور مطالعاتی در ایران، برگزاری کنفرانسها و میزگردهای مختلف با محوریت مسائل ایران ازجمله فعالیتهای این مؤسسه است.
در کنار این فعالیتهای راهبردی و سیاسی دولت ترکیه از حوزه هنر و فرهنگی نیز غافل نبوده است و حتی به ترغیب بخش خصوصی برای ورود به این حیطه نیز منجر شده است. در همین زمینه ماهواره ترکست دولت ترکیه، مجوز پخش کانال تلویزیونی خصوصی به نام «Persiana Türkiye پرشیانا ترکیه» را صادر کرد. کانال تلویزیونی گروه رسانهای پرشیا که دارای یک شرکت تولیدی فعال در برنامههای تلویزیونی، رادیویی، مجلات و رویدادهای فرهنگی و هنری است، افتتاح شد. در دو سال گذشته گروه رسانهای و کانال تلویزیونی «پرشیانا ترکیه»، جشنوارههای موسیقی و تعداد زیادی برنامههای فرهنگی و هنری در ترکیه برگزار کرد. همچنین برنامههای ویژه با حضور هنرمندان ترکیهای و بینالمللی از شبکه تلویزیونی جدید این گروه رسانهای پخش و شوهای تلویزیونی ویژه را برگزار میکند.
یکی دیگر از فعالیتهای مداخلهگرایانه ترکیه درباره ایران که اقدامی نامناسب و در تقابل با حسن همجواری دو کشور است، راهاندازی و فعالیت مرکز مطالعات تبریز در ترکیه است. این مرکز که با حضور چند نفر از تجزیهطلبان پان ترک ایرانی مستقر در ترکیه و حضور نهادهای امنیتی ترکیه فعالیت خود را آغاز کرده، در تلاش است که با تولید محتوا به فعالیتهای افراطی قومگرا در ایران جهت دهد. موضوعی که به صورت علنی تاکنون واکنش وزارت امور خارجه و دیگر نهادهای ایرانی را در پی نداشته است. مروری بر اقدامات و رویکردهای ترکیه درباره ایران نشان میدهد هرچند ترکیه بهشدت متمرکز بر مباحث قومی و تحریک افراطگری قومی و پانترکیسم در ایران است اما این تنها هدف ترکیه نیست و ترکیه اهداف راهبردی متنوعی را برای تضعیف نقش ایران در منطقه و تضعیف توان داخلی تعقیب میکند. ترکیه در این راه استفاده از نیروهای نفوذی را نیز به فرصتی برای پیشبرد اهداف خود در ایران قلمداد میکند.
در سالهای گذشته در ارتباط با فعالیتهای مغایر با حسن همجواری دولت ترکیه، در ایران اقدامات و پیگیریهای دیپلماتیک محسوسی انجام نشده و نارضایتی کشورمان از فعالیت مؤسساتی مانند مؤسسه مطالعات تبریز و دیگر مراکز ضد ایرانی به اقدامات تلافیجویانهای منجر نشده است. هرچند ممکن است استدلال شود که مؤسسات وابسته به نهادهای امنیتی ترکیه مثل مؤسسه مطالعات تبریز در داخل کشور ایران نفوذ بسیار ناچیز و غیرمحسوسی دارند، اما این وضعیت موجب نمیشود تا دستگاه سیاست خارجی درباره وظایف ذاتی خود در دفاع از منافع ملت ایران کوتاهی کند. در سالهای گذشته برخی تحلیلگران و نیروهای سیاسی خواهان استفاده از ظرفیت علویان ترکیه و ناراضیان کُرد ترکیهای برای تأسیس مؤسساتی مانند مؤسسه مطالعات علویان و نیز مؤسسه مطالعات دیاربکر در ایران شدهاند اما دولت ایران دراینباره به صورت واقعبینانه و معقولی چنین اجازهای را صادر نکرده است و در این شرایط ایران استفاده از ابزارهای قومی و مذهبی برای اعمال فشار به ترکیه را ضروری ندانسته است.
اما استمرار فعالیتهای ضد ایرانی ترکیه نمیتواند همچنان بیواکنش بماند. همچنین تلاشهای ترکیه در قفقاز نیز از همین قاعده قومگرایانه و برنامههای ترکگرایانه ناشی میشود. موضوعی که در صورت اصرار بر ادامه آن، ممکن است موجب واکنشهای مشابه در ایران و منطقه شود. استفاده ابزاری از قومگرایی چه از سوی ترکیه انجام شود، چه از سوی ایران، بازی دو سر باختی است که مغایر منافع دو کشور محسوب میشود. هرچند ابعاد جمعیتی و ظرفیتهای درخورتوجه علویان و کُردهای ترکیه برای دخالتهای مشابه از طرف ایران ممکن است وسوسهبرانگیز باشد ولی ادامه این رویکردها میتواند به صورت پیشبینیناپذیری منافع هر دو کشور را درگیر خود کند. پس عقل و تدبیر حکمرانی این ضرورت را هویدا میکند که ایران و ترکیه با ابزارهای مؤثر دیپلماتیک برای کاهش مسائل موجود اقدام کنند تا راه برای تقویت همهجانبه مناسبات بیشازپیش هموار شود. تجربه پیمانهای منطقهای مانند سعدآباد، بغداد و سنتو با درنظرگرفتن شرایط جدید جهانی و منطقهای میتواند راهنمای دو کشور برای طراحی آیندهای مبتنی بر همکاریهای دوجانبه باشد. در غیراینصورت بازنده استمرار این روند منافع هر دو کشور خواهد بود.
آن چه پیش روی ایران است
حسن بهشتی پور
مکانیسم ماشه و فرآیند اجرایی بازگشت ۶ قطعنامه ذیل فصل هفتم شورای امنیت هنوز به مرحله اجرا درنیامده است. این ترتیبات اجرایی بازگشت قطعنامهها با ارسال نامه اروپایی ها قطعا آغاز نخواهد شد و این نامه صرفا یک هشدار است. محتوای این نامه نشان میدهد که آنها آمادگی دارند که روند بازگشت قطعنامههای ششگانه ذیل فصل هفتم شورای امنیت را آغاز کنند. این ترتیبات به این صورت است که ابتدا در سطح معاونان وزارت خارجه گروه پنج به یک به اتفاق ایران نشستهایی برگزار می کنند اگر به توافقی دست پیدا کنند همان توافق ملاک خواهد بود اما اگر توافق به دست نیاید کمیسیون مشترک سه جانبه تشکیل می شود این کمیته ویژه متشکل از طرف ایرانی، طرف شاکی و یک بازیگر بیطرف از میان اعضای برجام خواهد بود. اگر این کمیته به طرح جدیدی برسد، همان را اجرا خواهند کرد که بعید به نظر میرسد. اما اگر به توافق نرسند، اجلاسی در سطح وزرای خارجه برگزار خواهد شد. اگر وزرای عضو در این اجلاس به نتیجه نرسند، بدون رایگیری مجدد، قطعنامههای ششگانهای که به واسطه یک قطعنامه ملغی شده بودند، باز خواهند گشت. این موضوع به ویژه تا بیست و هفتم مهر اهمیت دارد، چراکه اگر تشدید تنشهای اخیر میان ایران و اروپا شکل نمیگرفت، قطعنامههای ششگانه برای همیشه منقضی میشدند. اما واقعا نمیدانم ما چه سیاستی را در پیش گرفتهایم که به این وضعیت رسیدهایم.
احتمالا امریکاییها و اروپاییها منتظر صدور قطعنامه جدیدی از سوی شورای حکام طی اسفند آینده خواهند ماند، چراکه به نظر میرسد که در نشست آتی شورای حکام، شاهد پیشنهاد قطعنامه جدید از سوی اروپاییها به شورای حکام آژانس خواهیم بود که زمینه را برای فعالسازی مکانیسم ماشه فراهم کند. به نظر میرسد این قطعنامه به احتمال بسیار زیاد تصویب می شود ، مگر اینکه اتفاق فوقالعادهای رخ دهد یا اینکه سیاست جدیدی از سوی ایران در پیش گرفته شود، هرچند که برای فعالسازی مکانیسم ماشه نیاز به قطعنامه جدیدی در شورای حکام نیست . متاسفانه تمام گزارهها برای این آماده شدهاند که زحمات زیادی که برای توافق برجام کشیده شده، به راحتی از بین برود. احتمالا ایران نیز در واکنش به این اقدام به سمت خروج از انپیتی خواهد رفت و این دیگر یک بازی باخت-باخت است که هر دو طرف زیان خواهند دید.
با این حال همچنان روزنه امید هر چند کوچک برای تعامل و رایزنی وجود دارد مشروط به اینکه اراده کافی وجود داشته باشد و به واقع خواهان تجدیدنظر در رویکردهای خود باشیم. متاسفانه، در درون کشور جو سنگینی حاکم شده است که حتی برای رایزنیهای ساده نیز فضاسازی منفی میشود. به نظر میرسد شرایط به گونهای است که به جز مذاکره، راهحل دیگری وجود ندارد. شواهد و قرائن نشان میدهد تنشها افزایش خواهد یافت. شخصا امیدوارم که به سمت راهحلهای جدیدی برویم و این راهحلها اجرایی شود.
شایعه استعفا برای ترس و یأس جمهور
حامد رحیم پور
شایعات درباره استعفای رئیسجمهور و به تبع آن تضعیف نهاد دولت، در شرایط پیچیده منطقه و کشور، نه تنها به چالشهای ساختاری دامن میزند، بلکه به عنوان یک ابزار استراتژیک از سوی جریان ها و گروههایی خاص، برای رسیدن به اهداف سیاسی خاص خود به کار میرود. این نوع شایعات و ترفندهای رسانهای، در کنار تهدیدات خارجی و بحرانهای داخلی، میتوانند به بحرانهای بزرگتری تبدیل شوند که آثار آن ها در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی خود را نشان میدهند. در ابتدا باید توجه داشت که تضعیف نهاد دولت، به ویژه در دورهای که کشور درگیر چالشهای متعدد اقتصادی و سیاسی است وضروت انسجام و همبستگی اجتماعی بیش از گذشته حس می شود، میتواند تمرکز مسئولان را از مسائل اصلی دور و حتی انرژی آنها را درگیر پاسخ به شایعات و حواشی کند. هم اکنون ناترازیها از مهمترین مسائل حال حاضر ایران است. در زمستان کمبود گاز وبرق داریم، در تابستان کمبود برق و بودجه و... فشار این ناترازیها نیز هر روز محسوستر میشود.اما چرا درباره عاجلترین مشکل کشور غفلت میشود؟ یک علت در بزرگی ناترازی است. مشکل آن قدر بزرگ است که ترجیح داده میشود به آن نزدیک نشوند والبته دمیدن بر چنین شایعاتی نیز می تواند بهانه لازم برای حل نکردن مشکلات اساسی را به دولت بدهد وصدالبته بهترین راه برای جلوگیری از نفوذ چنین شایعاتی تلاش شبانهروزی در راستای مطالبات اصلی مردم است. اگر مردم رئیس جمهور را در زندگی خود مفقود ببینند، این شایعات بیشتر قابلیت نفوذ به کف جامعه را پیدا می کند.با این حال وقتی چنین شایعاتی با شدت و حدت در فضای رسانهای کشور منتشر میشود، افراد با هر نیتی میتوانند از این شرایط بهرهبرداری کرده و فضای کشور را بیثبات نشان دهند. بستر برای آشوبهای خیابانی و ناآرامیها هم فراهم می شود.از این منظر، دشمنان ایران، بهویژه آمریکا، به خوبی از چنین موقعیتهایی برای تشدید فشارها و ناآرامیهای داخلی نیز استفاده میکنند. همانطور که رهبر معظم انقلاب در سخنان دیروز خود تصریح کردند، مقدمهچینی برای اغتشاش در ایران، کار آمریکاییها است و از ایجاد آشوب در ایران به شدت استقبال میکنند تا اهداف خود را پیاده کنند. البته این که آیا افرادی که در داخل کشور نیز به این جریان دامن میزنند، عمدی در کار دارند یا از روی ناآگاهی چنین اقداماتی را مرتکب می شوند، نیازمند تحلیل دقیقتری است.
شاید به نظر برسد که برخی از افراد بدون توجه به پیامدهای این شایعات، تنها به دنبال تحقق اهداف سیاسی کوتاهمدت خود هستند، اما در نهایت آنچه مهم است، تأثیر این اقدامات بر ثبات کشور و همچنین روی روابط ایران با کشورهای دیگر است. یکی دیگر از آثار منفی این شایعات، ایجاد بیاعتمادی در سطح بینالمللی است. کشورهایی که به دنبال تبادل تجاری و اقتصادی با ایران هستند، وقتی شاهد چنین شایعاتی در رسانههای داخلی باشند، قطعاً در همکاریهای خود تجدید نظر خواهند کرد. نوسانات سیاسی و تهدیدات امنیتی بهشدت میتواند بر روابط تجاری و اقتصادی تاثیر منفی بگذارد و سبب شود که بسیاری از کشورها ترجیح دهند از سرمایهگذاری در ایران خودداری کنند. در واقع نرخ ریسک نانوشته را بالا میبرد که نهایتا هزینه تحمیل میکند.
اما یکی از خطرات جدیتری که این عملیات رسانهای علیه رئیس جمهور مستقر میتواند به همراه داشته باشد، تقویت انگیزه گروههای تروریستی و ضدانقلاب است. این گروهها که معمولاً در انتظار کوچکترین پالس بی ثباتی در داخل هستند، به محض مشاهده بیثباتی سیاسی در ایران، فرصتهای جدیدی برای اقدام میبینند. فضای ناامن و شایعات گسترده میتواند به آنها این انگیزه را بدهد که از این شرایط برای انجام عملیاتهای تروریستی و خرابکارانه بهرهبرداری کنند. این دقیقاً همان مسیری است که دشمنان ایران از آن بهره میبرند، تا با ایجاد ناامنیهای بیشتر، فضای اجتماعی و سیاسی کشور را متشنج کنند.
نکته مهم این ماجرا آن جاست که چه کسانی بهویژه در درون کشور به این شایعات دامن میزنند؟ شواهد نشان میدهد که بسیاری از این جریانها همان کسانی هستند که از نتیجه انتخابات اخیر راضی نبودهاند. این گروه ، اکنون در تلاش اند تا با استفاده از تاکتیکهای تخریبی، دولت منتخب را تضعیف کنند. در این راستا، از دکتر سعید جلیلی بهعنوان چهره شاخص ومتدین که روی بسیاری از این چهره ها وجریانات نفوذ وتاثیرگذاری دارد، انتظار میرود که بهطور صریح و شفاف موضع خود را در قبال این اقدامات رادیکال اعلام کند.آقای جلیلی باید به روشنی اعلام کند که اگر منافع ملی برایش مهم است که حتما همین طور است هرگونه تخریب و حمله به دولت را بر نمی تابد.
اما در این شرایط، دولت نیز باید از وارد شدن به این حواشی و منازعات پرهیز کند و بهجای آن،همان طور که اشاره شد تمرکز خود را بر مسائل اساسی کشور، بهویژه مسائل اقتصادی و معیشتی بگذارد. دستگاه ها اطلاعاتی وهمچنین قوه قضاییه نیز باید بدون ملاحظه و بهطور قاطعانه با کسانی که در فضای رسانهای کشور دست به ایجاد شایعه و بیثباتی میزنند، برخورد کنند. کسانی که به دنبال هراسافکنی، اختلافافکنی و یأسآفرینی هستند باید بدانند که هزینههای اقدام به چنین فعالیتهای مخربی میتواند سنگین باشد و کشور به شدت به وحدت و انسجام نیاز دارد.
جواد شاملو
سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار با مداحان، تاریخی بود. گویی فرزند فاطمه زهرا سلامالله علیها خواست در روز ولادت مادر خویش، خطابهای متأسی از خطبه فدکیه ایراد کند. خطابهای که باطلالسحر جادوگرانی بود که پس از سقوط بشار اسد، با وردهای افسونآمیز خود در حال تسخیر اذهان ملل غرب آسیا هستند. خطابهای که بیمعنا بودن پیشگوییهای کاهنانه دشمن را به رخ کشید و عمق اشتباه محاسباتی او را با چند کلمه عیان کرد.
مهمترین ظلمی که جبهه حق از جانب جبهه باطل متحمل میشود، آن است که اهل باطل از شناخت حق عاجز میمانند. روضهخوانها گاهی زبان حال حضرت زهرا سلامالله علیها را خطاب به سیدالشهدا علیهالسلام اینگونه میخوانند: «پسرکم؛ تو را نشناختند»! این نشناختن البته گاهی برآمده از همان حماقت ذاتی جبهه باطل است که ما آن را شکر میکنیم: «الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء» و گاهی نیز دلگیر میشویم از آنکه چگونه ممکن است اهل باطل، اینقدر از درک اهل حق دور باشند. این روزها، نمایش کاملی از درک ناقص حق توسط باطل را شاهدیم. ازجمله این نفهمیدنها، پایکوبی ظاهری دشمن از سقوط حکومت سابق سوریه و از دست رفتن یکی از عناصر وفادار به جمهوری اسلامی ایران است. آنچه دشمن القا میکند، نوعی فتح سنگر به سنگر است! بهاینترتیب که ابتدا حماس را نابود کردیم، سپس حزبالله را، سپس سوریهی بشار اسد را و درنهایت مانده یمن که نابود شود. آن را هم نابود میکنیم و میرویم سراغ خود ایران و با قطع کردن سر اژدها (!) فاتحه مقاومت برای همیشه خوانده میشود.
اجازه بدهید کمی بیشتر در این قصه تعمق کنیم. منظور دشمن از نابودی حماس، شهادت دهها هزار زن و کودک ساکن نوار غزه است؛ بهعلاوه فرماندهان بزرگ این جنبش ازجمله شهید اسماعیل هنیه و شهید یحیی السنوار. باتوجه به آنکه صدها اسیر صهیونیست بیش از یکسال پیش توسط حماس دستگیر شدند؛ اکنون که به بیان رژیم غاصب حماس نابود شده، باید شاهد بازگشت این اسرا به خانوادههایشان باشیم. این اسرا هنوز برنگشتهاند. پس حماس نابود نشده است.
پس آنچه رژیم در این یک سال و اندی در غزه و در قبال حماس انجام داد، تنها و تنها دو رویکرد داشته است: کشتن بیمحابای انبوه بیپناهان، کشتن مخفیانه و از پشتسر یا غافلگیرانه چند تن از فرماندهان. نه ترور و نه قتلعام معنای جنگیدن نمیدهد؛ هر دوی این رویکردها تلاش برای تحمیل خواستهها به طرف مقابل، بدون جنگیدن است.
منظور دشمن از نابودی حزبالله لبنان، شهادت فرماندهان رده بالای این سازمان مقدس از جمله شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفیالدین و همچنین شهید یا جانباز شدن شمار قابل توجهی از افراد میانرده این سازمان در انفجار پیجرها و بیسیمهاست. پس حالا که حزبالله بهزعم اشغالگران نابودشده، معنا ندارد آتشبسی میان ارتش اشغالگر با این گروه انجامشده باشد. با عدم که نمیتوان آتشبس امضا کرد. اما این اتفاق افتاد. پسازآنکه آسمان حیفا توسط حزبالله تبدیل به آبکش شد، رژیم بدون آنکه خاکی از لبنان اشغال کرده باشد آتشبس را پذیرفت. پس آنچه دشمن در لبنان انجام داد؛ تنها حقیرانهترین نوع تروریسم بود. ترور با بمبهای چنددهتنی و انفجارهای سایبری. رزمندگان حزبالله با آنچه که از تنشان باقیمانده بود جنگیدند، از روح سیدحسن فرمان گرفتند و موجهای لیتانی همچنان علیه تلآویو و حیفا غریدند.
تا اینجای کار مقاومت خونین، اشکآلود، زخمی و غمگین است اما پیروز. وضع دشمن چگونه است؟ در جنوب اسرایش هنوز اسیرند و در شمال آوارگانش همچنان آواره.
حالا وقت آن بود که دشمن برگ آس خود را رو کند و دومینوی دروغین خود را به مهره سوم برساند و در شطرنج خیالی خود یک قدم دیگر به کیش و مات کردن شاه؛ که در منطق او ایران است، نزدیک شود. حکومت بشار اسد ظرف ۱۰ روز سقوط کرد. این سقوط نیز خصلتی شبیه ترورهای ضاحیه و بمبارانهای غزه داشت: نیازی به جنگ رودررو نبود؛ با یک دکمه؛ همانگونه که صدها تن بمب بر سر غزه و ضاحیه فرو ریخت؛ هزاران تروریست به سمت دمشق روانه شدند؛ بیآنکه کسی سد راهشان شود. ظاهرا همهچیز به نفع دشمن است. اما مشکل وقتی ایجاد میشود که به او یادآوری کنیم سوریه از اساس نیروی مقاومتی نداشت که بخواهد حذف بشود یا نشود! آنچه سوریه را به محور مقاومت پیوند میداد حکومت این کشور بود که زمینه را برای حضور مستشاران نظامی ایرانی و امکانات روسی و دیگر گروههای مقاومت همچون فاطمیون افغانستان فراهم میکرد. در واقع سوریه جایی برای حضور دیگر نیروهای مقاومت از دیگر کشورهای منطقه بود؛ خودش به شکل ملی و مردمی در راستای مقاومت فعالیت نمیکرد. سوریه، تازه آماده ایجاد مقاومت مردمی شد. مقاومتی دیرپا و نامیرا که همچون فرشتهای سماوی، هرچه به سمتش سنگ پرتاب کنی از سویی دیگر ظاهر شود.
آنچه دشمن نمیفهمد و این نفهمیدن دردناک است، تنها منحصر به این نیست که او تا اینجا پیروز میدان نبوده؛ این را میفهمد! خودش میفهمد و روی نفهمیدن دیگران حساب باز میکند. آنچه دشمن امروز آن را نمیفهمد و متأسفانه هرگز نخواهد فهمید؛ این خصلت جریان حق و مقاومت اصیل است که طبق آن ما خلاف جریان سلطه؛ نیازی به نیروی نیابتی نداریم؛ این ماییم که به نیابت از هر انسان، گروه، حزب، ملت و دولت آزادهای که سودای مقاومت داشته باشد میجنگیم! این ماییم که حاضر نیستیم کسی به نیابت از ما و به جای ما قدم بر میدانهای مین بگذارد! مگر نمیدانید ما وارث مکتبی هستیم که در آن زنی به نیابت از شوهر خود به پشت باب بلا میرود. آن روز که مقاومت در فلسطین جریان داشت در ایران اصلا هنوز انقلاب نشده بود! امثال حمید باکری در سوریه توسط چه کسانی آموزشهای چریکی دیدند، پیش از انقلاب و پیش از دفاع مقدس؟ کدام نیابت؟ زنان ما در حسینیه امام خمینی در پیشگاه رهبرشان؛ شعار «لبیک یا نصرالله» سر میدهند. کسی به نیروی نیابتی لبیک نمیگوید. نکند ایران در بوسنی و هرزگوین هم نیروی نیابتی داشت! اگر منطق ملی ما با منطق دینی و مذهبی ما همسویی دارد؛ دلیل بر نیروی نیابتی داشتن ما نیست و اگر مجاهدان منطقه رهبر ما را ولی امر خود میبینند؛ ریشه در جذابیت بدون مرزی دارد که ۱۴۰۰ سال پیش محمدبن عبدالله را از یتیمی در حجاز ظرف چند سال به امیر سرتاسر جزیرةالعرب تبدیل کرد. از سوی ما اگر حمایت است؛ از سوی آنها نیابت نیست. ما از ابتدا سخن از هستههای مقاومت میگفتیم و هسته عنصری مستقل است. نیابت هفتادساله رژیم غاصب از ایالات متحده در غرب آسیا نمیگذارد این حقیقت توسط او درک شود. جمهوری اسلامی ایران رهبری داشت که او رهبر خود را یک نوجوان سیزده ساله معرفی میکرد. امروز هم ایران نایب کودکان و نوجوانانی است که عمری در کرانه و باریکه با سنگ به مصاف تانک رفتند. نیروی نیابتی خود ماییم! رهبر ما نایب مهدی است و ما نایب هرکه در عالم جگر ظلمستیزی داشته باشد.
تبیین بیانات رهبر انقلاب درباره تحولات سوریه
رهبری چگونه به وضعیت مینگرند؟
جعفر حسنخانی
سرعت و شدت تحولات منطقه موجب آشفتگی تحلیلی و سردرگمی بسیاری شده است. بعد از ماجرای سوریه و تغییر در معادلات منطقه، برخی به عادینمایی وضعیت رو آوردهاند، برخی سر در گریبان ترس بردهاند، برخی نیز همصدا با دشمن، وضعیت را پیروزی دشمن و شکست محور مقاومت نامیدهاند. حال سوالی که مطرح است این است که آیتالله خامنهای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، چگونه به وضعیت نگاه میکنند؟ شاید بتوان موارد پیش رو را بخشی از اصول تحلیلی آیتالله خامنهای دانست؛ اصولی که میتواند هر ناظر سیاسی را در درک بهتر از پدیدههای سیاسی کمک کند.
1- درک مرحلهای و روندی از وضعیت به جای گیر کردن در تله اکنون: آیتالله خامنهای مواجهه ایران با دشمنانش را محدود به یک فضا و زمان نمیبینند. ایشان از مواجهه ایران و دشمنی که استکبار و استعمار میخوانند و تعین آن را «آمریکا» میبینند، درک تاریخمندانه و آیندهنگرانه دارند. این مواجهه و نبرد گذشته دارد و آینده. یک روند است. تحولات اخیر سوریه مرحلهای از مراحل این مواجهه است. با سقوط بشار اسد چیزی تمام نشده است، بلکه مواجهه ایران و دشمنانش وارد مرحله جدیدی شده است. توقف در موقف اکنون در تحلیل ایشان از وضعیت جایی ندارد. درک مرحلهای و روندی از وضعیت، مانع انفعال میشود، چرا که «خطر انفعال گاهی از خود حادثه بیشتر است». (بیانات 21/9/1403)
2- واقعیتآفرینی به جای سازگاری با واقعیت: رهبر انقلاب درک واقعبینانهای از وضعیت دارند. ایشان در این هنگامه خطر، واقعگرایانه تبیین موضوع و موضع میکنند اما این بدان معنا نیست که هر واقعیت صحنه را بپذیرند. آیتالله خامنهای میدانند بخشی مهم از واقعیت، امکان آفرینش واقعیتهای جدید در آن است. با همین رویکرد ایشان به جای پذیرش وضعیت اکنون سوریه و فکر کردن به نحوه سازگاری با آن، سیاست واقعیتآفرینی را در پیش گرفتهاند؟ سیاست واقعیتآفرینی به زایش در سیاست میانجامد نه سازش با آن. سازگاری با واقعیتی که آمریکاییها با همکاری محور اخوانی در منطقه آفریدهاند در دستورکار ایران و آیتالله خامنهای نیست. «پیشبینی میکنیم مجموعهای قوی و شرافتمند در سوریه نیز سربرآورد، چرا که امروز جوانان سوری چیزی برای از دست دادن ندارند و مدرسه، دانشگاه، خانه و خیابان آنها ناامن است، بنابراین باید با قوت اراده در مقابل طراحان و مجریان ناامنی بایستند و بر آنها فائق آیند». (بیانات 2/10/1403)
3- بسیج ملتها به جای توافق با نیروهای سیاسی و نظامی وابسته: از عجایب تحولات سوریه این است که جولانی، این جوان تازه از گرد راه رسیده، تاکنون با مردم سوریه سخن نگفته است و در تمام مدت حضور خود در دمشق، مشغول دیدار با شخصیتها و رسانههای بیگانهای بوده که از او حمایت کردهاند اما آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی ایران، در چند سخنرانی اخیر مردم و جوانان سوری را مخاطب قرار دادهاند. سیاست ایران در قبال دیگر کشورها، هیچگاه استعماری نبوده، بلکه کمک به تصمیم ملی مردمان منطقه، برای مقابله با وابستگی به غرب و آمریکا بوده است. ایران همواره از حرکتهای ملی و میهنی مردمان آزادیخواه منطقه، حمایت کرده و سوریه هم از این قاعده مستثنا نیست. جالب است بدانید یکی از اصلیترین دلایل برکناری «شیخ صبحی طفیلی» نخستین دبیرکل حزبالله لبنان، دیدگاههای تجزیهطلبانه او بوده است. وی مایل بود جنوب لبنان را از لبنان جدا کند تا کشور شیعی تاسیس شود. طفیلی در این راه هیچ حمایتی از ایران دریافت نکرد و از حزبالله لبنان برکنار شد، البته این برکناری هم با تصمیم لبنانی بود نه ایرانی. بر همین اساس است که از نظر آیتالله خامنهای، سوریه یکپارچه برای همه اقوام سوری است. بر همین اساس هم است که ایشان پیشبینی میکنند: «مناطق تصرفشده سوریه به وسیله جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد». (بیانات 21/9/1403)
4- درک قدرت معنایی و انسانی در کنار قدرت نظامی: برای آیتالله خامنهای تجهیز شدن مقاومت به علم و فناوریهای روز، سیاست مداوم و تعطیلیناپذیر است اما در نزد ایشان بسنده کردن به تجهیزات و فناوری جایی ندارد. درست است که ایشان درک رمانتیک از سیاست ندارند، لذا بنای جایگزینی سیاستهای فرهنگی به جای اقدامات نظامی را ندارند اما ایشان میدانند قدرت انقلاب اسلامی در معنایی است که آفریده و ارادههای انسانی را شکل داده. ایشان میدانند پدیده مقاومت نمیتواند فقط تکیه بر ابزار و فناوری داشته باشد. ایشان میدانند مزیت نسبی محور مقاومت در ارادههای انسانی و نظام معنایی است که دارد.
از همین رو است که ایشان بر این نظرند که «جبهه مقاومت یک سختافزار نیست که بشکند یا از هم فرو بریزد یا نابود شود. «مقاومت» یک ایمان است، یک تفکر است، یک تصمیم قلبی و قطعی است». (بیانات 21/9/1403)
درک وجه معنایی و انسانی پدیده مقاومت، بنیاد قدرتمند و ریشهدار بودن این پدیده را آشکار میکند و التفات به این قدرت وجه دیگری از اقدامات و سیاستها را پیش چشم میگشاید. با این درک از پدیده مقاومت، میتوان اقدامات بسیاری را در دستور کار قرار داد. مانایی در معنا است و معنا برانگیزاننده است. از الزامات پیروزی در جنگها داشتن نظام معنایی بسیجکننده است. ایران این ابزار را دارد و مهمتر از آن اینکه آیتالله خامنهای میدانند که ایران چنین ابزاری را داراست.
ارسال نظرات