- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
دوشنبه ؛ 24 آذر 1404 یادداشت روزنامههای پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳

رُنسانس «تکفیریها» از سر بُریدن تا لیبرالنمایی
جعفر بلوری
یکم- «پروژه داعش» برای غرب و ترکیه یک «تجربه ناموفق» و «شکست خورده» است؛ یک گروه تروریستیِ وحشی، با خشونتِ عریان و در نهایتِ تحجر که با استفاده از تکنیک «ایجاد وحشت» میتوانست به راحتی پیشروی کرده، شهرها و روستاها را یکی پس از دیگری تصرف کند. هدف اصلی از راهاندازی آن نیز، ریشهکنیِ «مقاومت» یا لااقل تضعیف آن بود. سوریه، عراق و کمی هم لبنان محل پیادهسازی این پروژه تعریف شده بود اما، بنا به دلایل متعدد از جمله حضور فعال همین مقاومت مردمی و نیروهای مسلح این کشورها، این پروژه سنگین، شکست سنگینی خورد. به دلیل همان خشونت عریان و اصرار به دیده شدن جنایات، میتوان با قطعیت گفت داعش برای ماندن نیامده بود. داعش صرفا «جاده صاف کنِ» صاحبان این پروژه بود. از آنجایی که فلسفه وجودیِ «مقاومت»، ریشهکن کردن رژیم صهیونیستی است، باز میتوان با قطعیت گفت، هدف از راهاندازی داعش، «نجات اسرائیل» و «به حاشیه امن بردن» این رژیم بود.
دوم- پروژه داعش شکست خورد ولی هرگز «رها» نشد. بنا به دلایل متعدد میتوان مدعی شد تحولات این روزهای سوریه و ماجرای «تحریرالشام»، ادامه تحولات سالهای پس از 2011 سوریه و ماجرای «داعش» است. هم، صاحبان دو پروژه یکی هستند هم آغاز تحولات هر دو، از سوریه است. هم این که، هر دو به شدت در راستای منافع رژیم صهیونیستی یعنی تضعیف محور بزرگ مقاومت تعریف شده و فعالند. از آنجایی که نا آرامیهای سال 2011 سوریه خیلی زود به عراق و لبنان کشیده شد، میتوان پیشبینی کرد، برای عراق و لبنان نیز خوابهایی دیدهاند. و باز، از آنجایی که راس این «محور بزرگ مقاومت» ایران عزیز است، باز میتوان پیشبینی کرد، هدف نهائی تمام این پروژههای شیطانی نیز، ایران عزیز است. با این تفاوت که این بار علنا این هدف را بیان میکنند. تجزیه کشورهای عضو مقاومت، یکی دیگر از اهداف تعریف شده برای پروژه داعش بود که این بار نیز خیلی عریان و واضح دنبال میشود. اگرچه، همین حالا نیز میتوان گفت سوریه تجزیه شده است. شما بفرمایید اکنون چند کشور وارد این سرزمین شدهاند؟ کدام یک از این کشورهای اشغالگر گفتهاند، قصد دارند از سوریه خارج شوند؟! اردوغان مگر با تلویح نزدیک به تصریح نگفت، علاوهبر شهرها و استانهای مختلف، دمشق را هم میخواهد....؟!
سوم- وقتی بر تنِ یک تروریست تکفیری کت و شلوار میپوشانند- و بر خلاف قبل- با چهره و محاسن مرتب شده جلوی دوربینهای تلویزیونی میآورند، وقتی راسِ این گروه تروریستی و تکفیری، ناگهان دست از تکفیر کردن مردم بر میدارد و ادبیاتش، رنگ و بوی فلاسفه غرب و «وضع طبیعیِ جان لاک» میگیرد، یعنی، صاحبان این پروژه، از پروژه داعش و شکست سنگین آن، درس گرفتهاند و با تغییراتی در ظاهر، دوباره در حال تست زدن همان پروژه هستند. به این جملات دقت کنید: «ما باید ذهنیت دولت را داشته باشیم، نه ذهنیت اپوزیسیون سوریه را. سوریه باید متحد بماند و باید یک قرارداد اجتماعی بین دولت و همه طایفهها وجود داشته باشد تا عدالت اجتماعی را تضمین کند. آنچه برای ما اهمیت دارد این است که هیچ سهمیهای وجود نداشته باشد که منجر به جدایی شود.» به اعتقاد شما، این جملات به اظهارات کسی میماند که تا همین 10 الی 12 سال پیش، به سر بُریدن مباهات میکرد؟! به اظهارات یک داعشی چطور؟! اینها، آخرین جملات جولانی پس از تسلط بر سوریه است، که رئیس سازمان «میتِ» ترکیه نوشته و جلوی او گذاشته است! خبرهای دقیقی هست که ترکیه- با کمک و هماهنگی آمریکا و رژیم صهیونیستی-پیش از ایجاد این تغییرات ظاهری و تهیه این متنها، چند اقدام مهم دیگر انجام دادهاند. از جمله مهمترین این اقدامات، نفوذ در بدنه ارتش و برخی دیگر از مراکز حساس سوریه، نهایت بهرهبرداری از اشتباهات بشار اسد، وضع سنگینترین تحریمهای اقتصادی و غیر اقتصادی -معروف به سزار- برای سست کردن مردم و مقاومت سوریه و....است. آنها این بار پوستین میش بر تن گرگ (داعش) کردهاند!
چهارم- واقعیت این است که، رفتن در نقشِ آدمهای «مدرن» و اَدای «دموکرات روشنفکر» درآوردن، به تروریستهای تکفیری نمیآید. آنها شاید چند صباحی با هدف جلوگیری از تحریک شدن کشورهای همسایه و مردمانِ کشور قربانی، بتوانند، «اَدای تغییر» درآورند، یا با گسیل داشتن پیدرپی هیئتهای دیپلماتیک از اروپا و غیر اروپا و اعلام این که «قصد داریم تحریرالشام را از لیست گروههای تروریستی خارج کنیم» سعی در سفیدشویی تکفیریها کنند، اما از آنجایی که ناف چنین گروههایی را با «تکفیر» و «سر بریدن» و «وحشیگری» بریدهاند، بدنه این گروهِ به شدت ایدوئولوگِ متشکل از 37 گروه تروریستی، دیر یا زود علیه راس آن خواهد شورید. به عبارت دیگر، حتی با تکنیکهای قدرتمند و مؤثر رسانهای هم نمیشود، چنین موجودات ترسناکی را برای مدت زیادی برای مردم «بزک کرده» نگه داشت. فقط خدا میداند این موجودات عصر حجری، برای ماندن در این «نقش تازه» و «سفید شده»، چه فشاری را تحمل میکنند. منتظر یک انفجار و هرج و مرج در سوریه باشید! این بار دیگر سردار سلیمانی نیست که، امثال ترکیه را از شر چنین حرامیهایی نجات دهد!
پنجم- یکی از خطرناکترین و پیچیدهترین مسائل موجود در پروژه «تحریرالشام»- که از دل همین سفیدشوییها میتواند خارج شود- تلقین این دروغ بزرگ به «مردم منطقه» است که، با تجاوزهای شبیه به آنچه در سوریه رخ داد، و در صورتی که مردم مقابل این تجاوزات، مقاومت نکنند-مانند آنچه در سوریه شاهد بودیم- هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد. این تلقین، چگونه صورت میگیرد؟! به این خبرها دقت کنید: «فرودگاه دمشق کار خود را از سر گرفت. هیئتهای دیپلماتیک از اروپا و آسیا یکی پس از دیگری، وارد دمشق میشوند. جولانی گفت همه گروههای مسلح خلع سلاح میشوند و مردم سوریه مستحق زندگی بهترند. آلمان برای بازسازی سوریه اعلام آمادگی کرد. آمریکا اعلام کرد، در صورتی که جولانی چنین و چنان کند، نامش از لیست گروههای تروریستی خارج میشود و ممکن است تحریمهای این کشور هم برداشته شود و....» روزانه دهها یا شاید حتی صدها خبراین چنینی مخابره میشود. خروجی تمام این اخبار این است که، با رفتن بشار اسد، اوضاع سوریه رو به بهبودی میرود! این طیف اما هیچ اشارهای به این خبرها نمیکند: «زیر ساختهای سوریه بیش از 500 نوبت از سوی رژیم صهیونیستی بمباران شد. آنچه از تواناییهای نظامی بشار اسد(نمیگویند سوریه!) مانده بود را هم اسرائیل نابود کرد. نتانیاهو گفت تمام جولان برای اسرائیل است و از بلندیهای استراتژیک جبل الشیخ نیز خارج نخواهد شد. اردوغان گفت در دوران حکمرانی امپراتوری عثمانی اگر ترکیه تجزیه نشده بود، امروز تا دمشق متعلق به ما بود. آمریکا اعلام کرد، قصد ندارد از سوریه خارج شود. کارمندهای دولتی در سوریه اخراج شدند. دهها هزار شیعه سوری برای نجات جان خود به لبنانگریختند. جولانی به بسیاری از حرفهایی که پیش از سقوط دمشق گفته بود، عمل نمیکند. تروریستهای تکفیری با رساندن خود به حرم حضرت زینب (س) تمام نماد شیعه را از حرم و محوطه آن جمع کردند و برخی با تهیه فیلمهای کوتاه از خود گفتند آمدهایم تا زینب را دوباره اسیر کنیم! و....
ششم- تحولات پس از 2011 سوریه و خلق داعش برای مقاومت-با وجود همه ویرانیها و خسارتهایی که داشت- یک فرصت شد. از دل این پروژه بود که «حشدالشعبی» در عراق «انصارالله» در یمن، «فاطمیون» در افغانستان و...زاده شد. به قول سردار شهیدمان سلیمانی-که جایش این روزها خیلی خالی است- «من با تجربه این را میگویم که میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد در خود فرصتها نیست. اما شرط آن این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم...»

آشفتهبازار سهمخواهی و چانهزنی در سوریه
هادی محمدی
هنگامی که گروههای تروریستی، اخوانی و دستنشاندگان کشورهای منطقهای و بینالمللی به سمت دمشق حرکت میکردند، فقط به کنارزدن نظام بشار اسد میاندیشیدند و فکر نمیکردند به سادگی وارد دمشق شوند. این شگفتی بزرگ در دو هفته گذشته وارد مرحلهای جدید در سوریه شده است. در این مرحله هر یک از بازیگران داخلی و خارجی بهدنبال کسب و تحکیم سهم خود در قدرت آینده این کشور است که چشمانداز روشنی برای همه سهمخواهان نشان نمیدهد. طیف گروههای وابسته به ترکیه با عنوان و ماهیت اخوانی، قبل از هر چیز به بلعیدن ارث عثمانی در شمال سوریه میاندیشند و اردوغان و وزیر خارجهاش هاکان فیدان که گرداننده اطلاعاتی همه گروههای وابسته به ترکیه است، به موازات نگاه انضمامی شمال سوریه به ایجاد حکومتی اخوانی در دمشق با ادبیاتی جدید و باورنکردنی تأکید دارند. گروههایی که از ادلب آمدهاند، برخلاف شعار عملیاتی ترکیه به نام فجر آزادی، شعار «الردع العدوان» (پاسخ بازدارنده به دشمنی حکومت بشار) را سر دادند و ترکیب آنها، تقریباً از سازمانهای تروریستی- القاعدهای (خارجی) یا سلفی متمایل به عربستان یا گروههای مسلح محلی است که برخی نیز نگاه ضداسرائیلی و ضدامریکایی نیز دارند.
گروهکهای تروریستی و باندهای مسلح که از جنوب سوریه سازمان یافتهاند و قبل از نیروهای عملیاتی از سمت ادلب و ترکیه، وارد دمشق شدند نیز ترکیبی روشن از وابستگی به عشایر با مطالبات متنوع و مزدوران سازمانیافته وابسته به سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، امریکا و انگلیس یا گروههای مسلح محلی و دروزی و حتی اراذل و قاچاقچیها هستند که در سالهای گذشته توسط امریکاییها در تنف، آموزش، تجهیز و سازماندهی را دریافت کرده و زیر نظر اتاق فرمان «الموک» در اردن هدایت شدهاند. در کنار این گروههای مسلح، اپوزیسیون سیاسی غیرمسلح و لائیک و مزاج عمومی جامعه سوریه هم که تناسبی با اندیشههای القاعدهای، تروریستی و ایدئولوژیک ندارند، قرار دارند. این ترکیب نامتجانس، برای گفتمان ملی و هویت هر حکومتی در آینده سوریه، بزرگترین چالشها را از هماکنون آشکار کرده است. امریکا و اسرائیل از «کردهای قسد» در شرق فرات حمایت میکنند که در تعارض با رویکردهای امنیت ملی ترکیه است و عربستان، اردن، مصر، امارات، کویت و بحرین نیز، سلطه اخوانی در دمشق را تحمل نمیکنند؛ لذا با اینکه در گام اول پروژه براندازی، همه در کنار هم بودند، در گام و مرحله جدید، کمترین زمینه همگرایی وجود دارد؛ لذا ترکیه در شمال در حال تحکیم مناطق نفوذ، که مقدمه تجزیه سوریه است و امریکا در شرق فرات و از تنف تا البوکمال و در جنوب سوریه و رژیم صهیونیستی هم به موازات بمبارانهای وحشیانه بر تمامی زیرساختهای نظامی، علمی و مدنی در تمام سوریه از مناطق مورد توافق ۱۹۷۴ فراتر آمده و جبلالشیخ و مساحتی چند صد کیلومتر مربعی را اشغال کرده است. ولی به موازات این تکهتکهکردن سرزمینی سوریه، همگی بهدنبال چانهزنی و سهمخواهی برای یک دولت واحد و همسو با خود، در دمشق هستند. امریکا و اسرائیل نسبت به نمایشهای ابومحمد جولانی که امروز نام خود را احمد الشرع نهاده و رویکردهای پنهان وی که ۱۰ سال قبل خود را نماینده القاعده در سوریه معرفی میکرد، بیاعتماد هستند و هرگونه همکاری و مساعدت خود را منوط به کرنشهای اساسی از سوی جولانی کردهاند و اتحادیه اروپا هم در همین مسیر عمل میکند. اردوغان لابی و رایزنیها با اروپا و امریکا را در استانبول به پیش میبرد تا برنده اصلی این براندازی باشد. کشورهای عربی یادشده هم در نشست عقبه، رویکرد و مطالبات تقابلی خود را سامان دادهاند و امریکا و غرب اجرای مفاد قطعنامه ٢٢٤٥ را برای آشتی ملی و گفتمان ملی و مشارکت همگانی در حکومت جدید و دیگر شروط خود را مبنای تحقق اهداف پنهان و اصلی خود برای نظم جدید منطقه قرار دادهاند. آنچه اکنون در چشمانداز میانمدت در سوریه قابل ثبت است، آشفتگی و هرجومرج و تجزیه غیررسمی سوریه است تا چانهزنیها و سهمخواهیهای داخلی و خارجی بازیگران به «توافق غیرممکن» دست یابد ولی مردم سوریه، بهجز فضای روانی، ترس و ناامنی، امیدی به گشایش اطمینانآور نداشته و سهمی برای ترسیم سرنوشت در سوریه در اختیار ندارند.

۱۰ راهکار مقابله با توطئه غرب
فریدون عباسی
همزمان با تحولات منطقه و پیگیری پروژه بیدولتسازی کشورهای آسیای جنوبغربی، اظهارات جدیدی توسط آقای گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در رسانهها منتشر شده و سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان نیز درخصوص توانمندی هستهای ایران بیانیه دادهاند.
یک مقام فرانسوی نیز اظهار کرده است که ایران اورانیوم غنیشده برای ساخت چهار بمب هستهای را ذخیره کرده است. لازم به یادآوری است که سه کشور اروپایی از ۲۱ سال گذشته در فواصل زمانی مختلف همواره روشی درپیش گرفتهاند تا با جریانهای متمایل به غرب در جمهوری اسلامی ایران، مذاکره کنند و حداکثر امتیاز لازم را اخذ نمایند و در همین چهارچوب بود که در مدت حداکثر یک هفته با استفاده از ابزار خودساخته آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا سازمان ملل، نسبت به صدور قطعنامه در شورای حکام آژانس علیه ایران اقدام کردند. تقسیم کاری با کانادا، آمریکا و استرالیا دارند که همواره موضوعات حقوقبشری و مشابه آن را مطرح نمایند. از کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس نیز در راستای طرح بیمورد موضوع جزایر ایرانی بهدفعات و در زمانهای دلخواه استفاده میکنند. در شرایط فعلی تمام جناحهای سیاسی کشور که در چارچوب نظام قرار دارند، باید به هواداران خود یادآوری نمایند که موضوع، اقتدار نظام و پیروز شدن انقلاب اسلامی است و اظهارات کشورهای غربی بیشتر مصرف داخلی برای افکار عمومی خودشان دارد و لازم است با حفظ انسجام داخلی و ید واحده بودن در موارد زیر اقدام نماییم: ۱- محور قرار دادن رهبری معظم و نشان دادن اقتدار و انسجام مدیریت در کشور. ۲- تقویت حضور ایران در منطقه و حمایت همهجانبه از جبهه مقاومت. ۳- عدم طرح هرگونه موضوعی که باعث جدا شدن سرمایه اجتماعی نظام شود و طرح مسائل نظری در دانشگاهها و حوزههای علمیه در جهت اقناع افکار عمومی. ۴- پرداختن به رفع مشکلات اقتصادی، حمایت واقعی از تولیدکنندگان کشاورزی، صنعتی و فرهنگی. ۵- توجه به پروژههای راهبردی در جهت فراهم کردن بستر تقویت هویت ملی و ایجاد حس رضایت در تحصیلکردگان کشور و حفظ اساتید و متخصصان کشور. ۶- مطالبه حق ایران از اورانیوم غنیشدهای که در فرانسه و متعلق به ایران است. ۷- مطالبه حق جمهوری اسلامی ایران در اورانیوم معدنی در نامیبیا به اندازه سهمی که داریم. ۸- تسریع پروژههای ساخت رآکتورهای قدرت و رآکتورهایی که سوخت با غنای ۹۰ درصد نیاز دارند؛ برای ساخت پیشرانههای دریایی یا رآکتورهای تحقیقاتی. ۹- راهاندازی رآکتور ۴۰ مگاواتی آب سنگین اراک. ۱۰- توسعه کاربرد پرتوها در زندگی مردم و تسریع ساخت شتابدهندههای ذرات.

«کوشش»، «پویش» یا «کارزار»؟ کدامیک موثرتر است؟
هوشمند سفیدی
طی روز های اخیر ابر چالش «ناترازی» در برابر دولت وملت در حال عرضه اندام و قدرت نمایی است ؛ این واقعیت، اهمیت اظهارات و دیدگاه های دکتر پزشکیان در مناظرات تلویزیونی در زمان انتخابات ریاست جمهوری را نشان می دهد که مدام از ضرورت واقعی سازی قیمت بنزین و سایر انرژی ها بحث می کرد و در مقطع کنونی برای کنترل نا ترازی ها همت گماشته است ، تا جایی که ضمن عذرخواهی از ملت،از مردم تقاضا کرد تا با کاهش ۲ درجه ای دمای منزل ،دولت را در مدیریت آنی و کوتاه دولت ناترازی انرژی همراهی کنند .
تردیدی نیست که باید برای غلبه بر ناترازی، برنامه ویژه و جامعی را طراحی کرد تا ضمن عبور از ناترازی ها ، جامعه نیز در برابر صدمات آن در امان بماند.
اما اینک که نیازمند همراهی ،همدلی و وفاق جامعه و دولت برای عبور از ناترازی های انرژی هستیم ، به نظر می رسد «برنامه جامع و اثربخش ارتباطی» برای شکل دهی فهم مشترک ، همزبانی ، همدلی و همکاری ، طراحی و اجرا نشده است !به گونه ای که شاهدیم همه از «پویش» صحبت می کنند ، اما آنچه که در عمل شکل گرفته است ، کوشش اجتماعی در این راه است! خالی از لطف نیست که بدانیم «پویش» ، پیگیری شخصیت ها یا و گروه هایی است که معمولا به دنبال آن هستند تا چیزهای ارزشمندی را وارد صحنه کنند و با یک سلسله از اظهارات و رویداد ها – که در نوع خود قابل تحسین و با ارزش است-کوشش می کنند تا به دستاورد هایی برسند ، لیکن کافی نیست و نمی تواند منجر به تغییر رفتار جامعه مخاطب در زمینه کاهش میزان استفاده از انرژی برق یا گاز شود و صرفا به افزایش شناخت و آگاهی مصرف کنندگان کمک می کند ، زیرا ما در برابر ناترازی انرژی و تاثیرات مهم آن در بدنه اجتماعی که می تواند منجر به نارضایتی می شود نیازمند اقدام بزرگ ، جامع ،هدفمند ،ترکیبی ، شناختی ،پویا و هوشمند هستیم که در دانش ارتباطات و تبلیغات از آن به عنوان کمپین یا کارزار یاد می کنند که البته با توجه گستره و حجم مسئله ناترازی انرژی ، باید ۳۶۰ درجه باشد . آنچه در کارزار ارتباطی یکپارچه و جامع مهم است ، کاربرد مجموعه ای از فعالیت های هدفمند و برنامه ریزی شده است که برای دستیابی به یک هدف خاص لحاظ می شود و در قاب آن از کلیه رسانه ها در یک برنامه زمانبندی شده و به سمت یک قبله واحد و هدف مشخص بهره برداری می شود ، و لحظه به لحظه آثار و نتایج آن بررسی شده و بازنگری های لازم انجام می شود تا اثربخشی مورد نظر را شکل دهد.
لذا، کاربرد نظام ارتباطی یکپارچه می توانست ظرفیت ها و توانمندی های خود را در این مقطع حساس و سرنوشت ساز نشان دهد . براین اساس، بهتر است تا دیر نشده ، «کوشش » ارزشمند فعلی را به «کارزار » موثر نظام یکپارچه ارتباطی(کمپین ۳۶۰ درجه) ارتقا دهیم.

مدیریت داخلی و تقویت جایگاه بینالمللی؛ راهی به سوی تحقق حقبرتوسعه
۱. یکی از اصول کلیدی در سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی، تأکید بر استقلال ملی و اتکا به ظرفیتهای درونی کشور است. این اصل نهتنها از مبانی دینی و اسلامی سرچشمه میگیرد، بلکه در حقوق بینالملل نیز از آن به عنوان یکی از ابزارهای مهم تحقق حق بر توسعه یاد میشود. حق بر توسعه که در اسناد بینالمللی، بهویژه «اعلامیه حق بر توسعه» مصوب 1986 مجمع عمومی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است، بر حق مردم برای تعیین سرنوشت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود و رهایی از هرگونه وابستگی خارجی تأکید دارد. این حق، دولتها را مکلف میکند تا با مدیریت داخلی کارآمد و بهرهگیری از تواناییهای ملی، شرایطی فراهم کنند که جامعه بتواند به صورت مستقل و شرافتمندانه در مسیر پیشرفت قرار گیرد.
۲. در عرصه بینالمللی، دولتهایی که متکی بر ظرفیتهای درونی خود هستند و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی خود را بر اساس منافع ملتشان تنظیم میکنند، معمولا با احترام بیشتری مواجه میشوند؛ زیرا این کشورها به عنوان بازیگرانی مستقل و قدرتمند شناخته میشوند که میتوانند در برابر فشارها و دخالتهای خارجی مقاومت کنند. در مقابل، دولتهایی که متکی به کمکهای خارجی و وابسته به قدرتهای بزرگ هستند، معمولا در مواجهه با این کشورها در موقعیت ضعف قرار میگیرند. این ضعف، علاوه بر تأثیرات مخرب داخلی، راه را برای نفوذ و استعمار جدید هموار میکند.
۳. از منظر حقوقی، اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورها که یکی از اصول بنیادین منشور ملل متحد است، زمانی به صورت واقعی قابل اجرا خواهد بود که کشوری بتواند با مدیریت داخلی قوی و بهرهگیری از منابع انسانی و طبیعی خود، نیازهای مردمش را تأمین کند. وابستگی اقتصادی و مالی به قدرتهای خارجی، عملا این اصل را نقض میکند. کشور وابسته ناچار به پذیرش شروط تحمیلی طرفهای خارجی میشود. این شرایط نه تنها مانعی برای توسعه است، بلکه حقوق اساسی مردم یک کشور، از جمله حق حاکمیت و حق بر تعیین سرنوشت را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم نقض میکند.
۴. تحقق حق بر توسعه در گرو اجرای سیاستهایی است که بر مبنای اقتصاد مقاومتی، تقویت تولید داخلی، مبارزه با فساد و توزیع عادلانه منابع استوار باشد. همچنین، اتکا به اصول علمی، شایستهسالاری و کار جهادی در مدیریت کشور، بهویژه در انتخاب مدیران، یکی از پیشنیازهای اصلی برای تحقق این حق است. تأکید بر شایستهسالاری و کار جهادی به معنای بهرهگیری از نیروهای شایسته و توانمند در مسیر پیشرفت است، نه صرفا تغییرات گسترده و بدون برنامه که میتواند منجر به چالشهای مدیریتی شود.
اصلاح ساختارها باید با دقت و مبتنی بر تواناییها و تجارب واقعی افراد انجام شود تا از بروز مشکلات ناشی از عدم هماهنگی و مدیریت ناکارآمد پیشگیری شود.
۵. دولتها نهتنها در برابر مردم خود مسئولیت دارند، بلکه در نظام بینالملل نیز باید به گونهای عمل کنند که احترام به استقلال و حاکمیت ملی حفظ شود. استقلال و اقتدار یک کشور، محصول تقویت زیرساختهای داخلی، حفظ همبستگی ملی و بهرهگیری از توان مردم است. افزون بر این، استقلال اقتصادی که به معنای خودحاکمیتی در بهرهبرداری از منابع طبیعی و جلوگیری از وابستگی ساختاری به قدرتهای خارجی است، در بسیاری از اسناد بینالمللی، از جمله قطعنامه 1803 مجمع عمومی سازمان ملل، بر حاکمیت دولتها بر منابع طبیعی، تأکید شده است. اگر دولتی بتواند این عناصر را به درستی مدیریت کند، جهان نیز ناچار خواهد بود با احترام بیشتری با او تعامل کند. به بیان دیگر، اتکا به ظرفیتهای داخلی نهتنها ابزار تحقق حق بر توسعه است، بلکه راهی برای کسب موقعیت برابر و عزتمندانه در نظام بینالملل محسوب میشود.

بازی با ترس برای عقبزدن ایران
مصطفی غنی زاده
در این زمینه باید به متغیرهای متعددی توجه کرد. متغیر اول، رخدادهای منطقه است که از نظر آمریکا و رژیم، ایران را به گوشه رینگ برده. آن ها تصور میکنند پس از تضعیف حزبا... و حماس و سقوط اسد در سوریه، ایران ابزارهای منطقهای خود را از دست داده و حالا در موضع ضعف قرار دارد. حال این که قدرت ایران، امری درونزا و متکی به توانمندیهای نظامی خود است و حمایتش از جبهه مقاومت نیز علل دیگری داشته و دارد. علاوه بر موضوع منطقه، برخی مسائل داخلی کشور مانند ناترازی انرژی نیز به دشمن، امیدواری مضاعف داده است.
متغیر دیگر نوع مواجهه مطلوب رژیم با ایران از نظر جنایتکاران دولتی و نظامی آن هاست. صحبتهای نتانیاهو که با عنوان «خطاب به مردم ایران» منتشر شده، نشان میدهد که از نظر رژیم، هرگونه درگیری مبتنی بر عملیات نظامی با ایران، مطلوب نیست بلکه از نظر نتانیاهو و همراهانش، ایجاد آشوب و اغتشاش، بهترین شکل ضربه زدن به ایران و نظام اسلامی آن است. تلاشهای دو هفته اخیر و فضاسازی رسانهای نیز در همین راستاست تا ایران از درون تضعیف شود؛ چراکه مقابله نظامی با رژیمی که عمق سرزمینی ندارد، برای آن دولت بسیار منفی است و مخاطرات جدی دارد.
متغیر دیگر، تصمیمات ترامپ پس از روز تحلیف است. باوجود تمام سخنان قلدرمآبانه و جنگطلبانه، باید فهم کنیم که ترامپ یک شومن رسانهای است. یکی از اولویتهای او بعد از نشستن بر مسند ریاست جمهوری، کنترل تورم به ویژه در عرصه انرژی است. همچنین او شعار پایان دادن به جنگها و تمرکز بر مسئله چین را داده است. این دو شعار در تضاد جدی با هرگونه درگیری جدید به ویژه با ایران در منطقه خاص خلیج فارس است. لذا سخنان او را باید بیشتر در چارچوب ترسآفرینی و گرفتن امتیاز تعریف کرد. گرچه باید برای حماقتهای او هم، استثنائاتی را در نظر گرفت.
متغیر دیگر، توان ایران در وعده صادق ۲ برای ضربه مستقیم به رژیم است. گرچه هنوز پاسخ عملیات نظامی رژیم علیه پدافند ارتش عزیز داده نشده و مسئولان نظامی بر این پاسخ تاکید دارند، اما موفقیت در آن عملیات موشکی ویژه و خاص، حتما در چارچوب تحلیل دشمن صهیونیستی مورد توجه قرار خواهد گرفت. متغیر دشواری هرگونه عملیات نظامی در آسمان ایران و رجزخوانی غیرواقعی دشمن هم باید در این تحلیل مورد توجه قرار گیرد. رژیم، توان پدافندی و آفندی ایران را چشیده است. مکنزی، فرمانده سابق آمریکا در منطقه پس از حمله اخیر رژیم به ایران گفته بود که «آسمان ایران غیرقابل نفوذ است» و حمله رژیم «شرمآور بود و بازدارندگی اسرائیل را به صفر بازگرداند». لذا رجزخوانی دشمن در واقعیت عرصه نظامی، چندان واقعی و قابل اجرا نیست.
متغیر بعدی مربوط به مسائل داخلی ایران، انسجام سیاسی و وحدت عمومی کشور است. رژیم در زمانی که احساس کند، کشور در این زمینهها ضعف دارد، برنامهریزیهای احمقانه را به کار خواهد بست. لذا هرگونه اقدامی که انسجام داخلی را با مشکل مواجه کند، کمک به دشمن خواهد بود.
با نگاه به این متغیرها، مشخص میشود که مسئله پیچیدگی جدی دارد. از یک طرف نباید مرعوب دشمن شد تا او بدون دادن هزینه به امتیازهای مطلوب خودش برسد و از طرف دیگر نباید دشمن را دستکم گرفت و از خدعههای مختلف او غفلت ورزید. باید توجه داشت که رژیم به صورت کلی در توهمی جدی نسبت به توان خود قرار دارد و این توهم ممکن است برخی اقدامات متهورانه را رقم بزند. لذا آمادگی نظامی، امری لازم و قطعی است. علاوه براین، موضوع امنیت داخلی و جلوگیری از اغتشاشآفرینی، بسیار اساسی خواهد بود چراکه این گزینه، همیشه برای دشمن مطلوب بوده است. ما نباید بترسیم و آسودهخیال باشیم. دشمن پیشروی ما از انواع ابزارهای جنگ شناختی و نظامی برخوردار است و قصد دارد تا کار ایران و اندیشه اسلام سیاسی را برای همیشه تمام کند. لذا یک لحظه هم آرام نخواهد گرفت.
آن چه امروز بدان نیاز داریم، ایجاد گزینههای راهبردی جدید برای فشار و ضربه به دشمن است. دشمن را باید در نقاط دیگری زیر ضربه برد. تولید امکانهای ایجابی و سلبی برای قدرتافزایی و تغییر معادلههای کنونی بسیار مهم و اساسی است. چنین تغییراتی، نیاز به تحلیل دقیق و درست از شرایط موجود جهانی دارد.

ارسال نظرات