- حنظله گوشی «نفتالی بِنِت» را هک کرد
- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
يکشنبه ؛ 30 آذر 1404 یادداشت روزنامههای شنبه ۱۰ شهریورماه ۱۴۰۳

کره شمالی کردن فرانسه!

شهری که باید آرمانشهر ایران باشد...
حسین سعیدی
درک فرمان «ولی» دشوار نیست
حسین عبداللهیفر
فرمایشات ولی امر مسلمین جهان در اولین دیدار هیئت دولت چهاردهم از جهات عدیده حائز اهمیت فراوان بود که متأسفانه به دلیل غلبه برخی حواشی بر متن، مقصود و مضامین بلندش کمتر مورد توجه قرار گرفت.
در این دیدار نقشه راه دولت در چهار سال آینده به طور کامل ترسیم گردید. هم اهداف نظام مشخص شد و هم راهبردها و راهکارهای اجرایی آنها مورد اشاره قرار گرفت. ضمن آنکه سیاستها و ملاحظات، اولویتهای زیرساختی و آنی احصا گردید.
در اینکه مخاطب اصلی این رهنمودهای راهبردی دولتمردان و اعضای کابینه چهاردهم میباشند تردیدی وجود ندارد، اما آنچه جای تردید است اینکه آنها بتوانند بدون کمک و یاری دیگر قوا، مسئولان، دستگاهها، نهادها و آحاد جامعه از عهده این مسئولیت برآیند. بر همین اساس، مقام معظم رهبری پیش از تشریح وظایف دولتمردان به وظیفه دیگران در این زمینه تصریح فرمودند: «امروز همه این وزرای محترم و شما برادران و خواهران عزیزی که مورد اعتماد رئیسجمهور و مجلس قرار گرفتید، مقامات عالیرتبه این کشورید؛ وظیفه همه ما است که از شماها حمایت کنیم، کمکتان کنیم - اگر احتیاج به کمک داشته باشید - و تلاش کنیم که انشاءالله شما در کارهایتان موفّق باشید.» این وظیفه عمومی در حالی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی مورد تأکید قرار گرفت که برخی از صاحبان تریبون و قلم نه تنها خود را مخاطب این فرمان ندانسته بلکه با پرداختن به حواشی، عملکرد مجلس در رأی اعتماد کامل به وزرای کابینه را زیر سؤال بردند. این درحالی است که بدون همراهی سایر مسئولان و مردم نه تنها دولت موفق به تحقق منویات مقام معظم رهبری در حل مشکلات جامعه و مسائل کشور نخواهد شد بلکه این گونه برخوردها میتواند موجب بروز مسائل جدیدی به صحنه سیاسی و امنیتی کشور گردد.
آنچه در این زمینه باید مورد توجه بیش از پیش مردم به ویژه گروهها و نیروهای انقلابی قرار گیرد، تلاش دشمنان ملت ایران برای بازسازی اغتشاشات ۱۴۰۱ میباشد که بر اساس برخی برداشتهای غلط از فضای جدید و علائم واگرا از سوی نخبگان و کلان دادههای شبکههای اجتماعی ارسال گردیده و سبب اشتباه محاسباتی دشمن میگردد که عمده آنها عبارتاند از:
۱- فضای همدلی و همگرایی میان قوا، دستگاهها و نهادها مانند دوره ریاست جمهوری شهید رئیسی در سال ۱۴۰۱ نیست و اختلافات سیاسی و جریانی میتواند بر نحوه مواجهه با ناآرامیها تاثیر گذار باشد.
۲- اختلاف دیدگاهها و نظرات شخصی برخی دولتمردان در اغتشاشات ۱۴۰۱ ممکن است به ادامه آن در آینده نیز کشیده شود که میتواند تاثیر زیادی بر مدیریت میدانی اغتشاشات احتمالی داشته باشد.
۳- وجود برخی نقطه نظرات افراطی نخبگان در داخل به ویژه از سوی مدعیان انقلابیگری میتواند ضلع جدیدی برای اغتشاش با هدف اعتراض به دولتمردان سامان بخشد که به دلیل قرابت با نهادهای داخلی دارای تاثیر نامطلوبی بر مدیریت رویدادهای امنیتی میگردد.
۴- شروع فضای نقد زودهنگام دولت در فضای مجازی که البته ممکن است مستند به بعضی از رفتارهای اشتباه دولتمردان هم باشد، میتواند گمانه زنی دشمن در کاهش حمایت نیروهای انقلابی به ویژه نیروهای بسیجی را تقویت کرده و آنها را دچار خطای محاسباتی نماید. این گمانهزنیها وقتی بیشتر مطرح میشوند که کلان دادههای فضای مجازی در اختیار دشمن نیز آنها را تأیید میکند.
از این رو، میتوان گفت اشاره حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی به عدم شناخت همه اعضای کابینه نه تنها با هدف زیر سؤال بردن اعتماد مجلس نبوده بلکه جهت جلوگیری از سوء استفاده دشمنان نظام اسلامی از تعمیم نارساییهای احتمالی به نظام یا شائبه ورود به جزئیات بوده برای پیشگیری از سوءاستفاده دشمن از اختلافات و فضای اعتراض بخشی از نیروهای انقلاب میباشد.
بنابراین بر همگان به ویژه نیروهای انقلابی است که شروع کار دولتمردان چهاردهم را که البته اقدامات آنها بدون اشکال و اشتباه هم نخواهد بود نباید آغاز حمله و تضعیف دولت تعریف کرده و بدانند که فرصت کافی برای نقد و انتقاد باقی است، اما نقد منصفانه منوط به حمایت عالمانه و رصد هوشمندانه خواهد بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در این امر هم پیشتاز خواهند بود؛ لذا حرکت پیش از ولی، افراط و جا ماندن از آن هم تفریط است و پیمودن صراط مستقیم، نگه داشتن حد وسط و اعتدال در رفتارهاست.

ملزومات احیای برجام
نصرت الله تاجیک
اخباری که این روزها حول یکی از پیچیدهترین پروندههای بینالمللی ایران یعنی برجام منتشر شده، نشان از آن دارد که هنوز هیچ راهبرد و تصور قطعی و روشنی در مورد آینده برجام وجود ندارد!
منطقه و جهان ملتهب و تغییرات ژئوپلیتیکی زیادی اتفاق افتاده است. دولت جدید ایران به دلیل تحولات داخلی کشور فرصت بیشتری برای نقشآفرینی بهدست آورده و نباید بدون محاسبات دقیق و صرفاً تحت فشارهای رسانهای حرفی بزنیم و اقدامی بکنیم! شرط اول ایفای نقش، افزایش انسجام ملی در اثر توجه به خواست مردم و اجرای سیاستهایی برای تحقق مفاهمه ملی است و شرط دوم، اصلاحاتی در رویکردهای سیاست خارجی و نه لزوماً اصول آن با سیاست تنش صفر و توازن در سیاست خارجی. حاصل این دو چنانچه برنامه اقتصادی منسجمی و مجری توانمندی داشته باشد، میتواند منجر به تحولاتی در اقتصاد کشور و آسان شدن زندگی مردم و افزایش سطح رفاه آنان شود. بی شک هفت مساله میتواند کمک کند تا با احیای برجام به این هدف شکوفایی اقتصادی برسیم.
۱- استراتژی ایران باید حفظ برجام باشد و طرف مقابل که تقریباً تعهداتش را انجام نداده یا کم انجام داده، اگر متن جدید میخواهد باید امتیاز بدهد و نه بر عکس! و نه حتی همراهی ایران بدون اخذ امتیاز!
منافع ما در چسبیدن به برجام است البته با اصلاحاتی و نه ورود به روند جدیدی که معلوم نیست در این تحولات بینالمللی چه از آب در میآید!
ایران کارت برای بازی زیاد دارد از هستهای تا سیاسی و حتی ژئوپلیتیکی. الان روسیه با اروپا و آمریکا از یک سو و چین با آمریکا از سوی دیگر درگیر هستند و تحولات بینالمللی و ژئوپلیتیکی خود را به دنبال دارند و ایران نباید وجهالمصالحه این شرایط شود.
۲- اروپا الان به دلیل طیفی از مشکلات سیاسی و ژئوپلیتیکی و مخصوصاً فعالیتهای هستهای ایران و نقاط افتراق با آژانس و اتفاقات داخلی شهریور ۱۴۰۱ روابط چندان خوبی با ایران ندارد و اگر این فضا تغییر نکند مانند گذشته نمیتوان روی موضع کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا برای همکاری با ایران و فشار بر آمریکا حساب کرد. اروپا حوزه تمدنی خاورمیانه و ایران و این دو حوزه امنیتی اروپا هستند و سرریز هر گونه تنش به اروپا میرود و نه آمریکا.
تنش بیسابقه در خاورمیانه که سطح تنش حداکثری و به وضع خطرناکی رسیده و همکاری نظامی ایران و روسیه نیز مزید بر علت شده است و لذا ایران باید نوآوریهایی در رابطه با اروپا که در قضیه برجام تلاشهایی کرد اما بهطور کامل نتوانست به تعهداتش عمل کند، داشته باشد.
۳- برجام در اثر سلسلهمذاکرات متمرکز و تکموضوعی امضاء شد تا موضوع مشکلات ایران و غرب در زمینه فعالیتهای هستهای ایران را سامان داده و چارچوبی بینالمللی برای آن تعیین کند. لذا حتی در صورت موفقیت برجام دیگر تحریمهای فراملی آمریکا از قبیل موشکی، نظامی، تروریسم و حقوق بشری و تحریمهای ملی آمریکا در چارچوب برجام رفع و حل و فصل نمیشد و همانگونه که دیده شد با جرایم سنگینی که به بانکها و شرکتهای بزرگ بینالمللی از سوی دادگاههای آمریکا تحمیل شد آنها از ترس پیچیدگیهای حقوقی و پیگیریهای دادگاههای آمریکا بهرغم اجرای برجام از خیر کار با ایران گذشتند. لذا ابتدا باید تلاش شود برجام تثبیت شود، کار کند و پله اول برای تفاهمات بعدی باشد.
۴- آمریکا هم حداقل ۳ تا ۶ ماه آینده گرفتار اوضاع داخلی خود است. لذا تا زمانیکه یک جای پای محکم و قابل اطمینان درست نشده ما نباید برجام را سست کنیم. آمریکا بیرون برجام است برای ورود و اروپا نیز به دلیل کمکاری در ایفای تعهدات باید امتیازاتی بدهند؛ از جمله پذیرش اصلاحاتی در زمینه فنی و میزان توانمندیهای غنیسازی که غیرقابل بازگشت است و منتفی شدن زمان گریز یکساله برای دستیابی ایران به بمب اتمی اگر اراده کند، که مبنای عمل قبلی آمریکا در مذاکرات برجام بود و رفع تحریمها.
۵- در مورد رفع تحریمها باید واقعبین بود. آمریکا بدون آغاز جنگ و تحمل هزینه…
۶- البته دولت سیزدهم در این زمینه در رسیدن توافقی با آمریکا در عمان در قالب مذاکرات غیرمستقیم در زمینه مسائل منطقه تلاش کرد و استفاده از نتایج این مذاکرات منجر به بهار ۱۴۰۲ و تصمیمات حاصله در توافق نانوشته میتواند مفید باشد. اگرچه آمریکا چندان بهایی به آن نمیدهد و بارها تداوم آن را تکذیب کرده ولی اخباری نیز وجود دارد که مخالفین محافظهکار دولت سیزدهم آن را ابتر گذاشتهاند! اما ایران یک استراتژی دوستونه از زمان امضای برجام تا مرحله پنجم کاهش تعهدات برجامی اجرا کرد که خوب جواب داد. همکاری با آژانس که منجر به اخذ پانزده گزارش مثبت به نفع ایران شد و دوم نگهداری اروپا پشت سر خودش که ترامپ نتوانست علیه ایران یارگیری و اجماعسازی کند. این روند ضرورت دارد احیا شود! برجام خود احیا خواهد شد!

لیبرالیسم اقتصادی یا لیبرالیسم سیاسی کدام ارجحتر هستند؟
در سال 1500 قاره اروپا 500 دولتشهر و قلمرو اماراتی داشت. این تنوع حکومتداری عاملی شد برای رقابت دائم علمی، مالی و تسلیحاتی در اروپا. رقابت بین دولتها، میزان تنش و درگیریها را افزایش داد؛ بنابراین هزینههای جنگ بهطور مستمر افزایش مییافت. نیاز به تأمین منابع جنگهای طولانیمدت، دولتها را وامیداشت از شهروندان خود مالیات گزاف دریافت کنند. اروپاییها برای اداره مالیات گرفتهشده، وزارت دارایی و دیوانسالاری مربوط به آن را ایجاد کردند. از اینرو در قرنهای بعدی رشد بوروکراسی در اروپا به وقوع پیوست. در سایه وجود دولتهای کارآمد و مقتدر، امکان خلق سازمانهای نظامی و اقتصادی معتبر فراهم آمد. در سال 1660 فردریک ویلیام حاکم پروس (آلمان) با استنکاف از انحلال ارتش، اساس ایجاد ارتشی دائمی را بنیان گذاشت. او دریافت وجود ارتش دائمی، رکن حیاتی برای بقای حکومت است. وی همچنین نیروهای شبهنظامی را از بین برد و با نفوذ و قدرت زمینداران به مقابله پرداخت. بر این اساس، پایههای تشکیل یک دولت اقتدارگرا بنیانگذاری شد. بعد از انقلاب فرانسه، حکومت پروس به تبعیت از فرانسه، امتیازات قانونی طبقه برگزیده را لغو کرد، درهای ورودی به مناصب اداری به روی همگان گشوده شد و استعداد و توانایی افراد را مبنای رسیدن به مناصب دولتی قرار داد
در زمان صدارت بیسمارک، صدر اعظم آلمان، گامهای مؤثری برای اعتلای آلمان برداشته شد. بیسمارک قویا از حقوق مالکیت خصوصی و اجرائیشدن قراردادها حمایت کرد. دیگر دولت نمیتوانست به راحتی اموال شهروندان را توقیف کند یا در روندهای حقوقی دخالت کند. در نتیجه این تحولات، آلمان بین سالهای 1871 تا 1914 به سرعت صنعتی شد. تمامی این پیشرفتها در یک نظام اقتدارگرا رخ داد. خبر چندانی از دموکراسی نبود. بعد از جنگ جهانی اول، با وجود تضعیف آلمان، به دنبال بوروکراسی قدرتمندی که از دوران بیسمارک به جای مانده بود، آلمانیها سریعا بر مدار رشد و توسعه قرار گرفتند و در زمان جمهوری وایمار، پرتو دموکراسی شروع به تابیدن کرد.
حال به بریتانیای قرن 13 رجوع میکنیم. بریتانیا آن دوران جامعهای بهشدت سلسلهمراتبی بود. نظام فئودالی بهطور واضح بر جامعه استیلا یافته بود. ساختار ارباب-رعیتی به صورت فراگیر در همه جا ملاحظه میشد. در عمل رعیتبودن به معنای الصاق فرد به اربابی خاص و تحمل انواع محدودیتهای اجتماعی بود. رعایا مجبور بودند رایگان روی زمین ارباب کار کنند. حتی ازدواج آنها بدون اجازه ارباب امکانپذیر نبود. در نیمه قرن 14، این شبکه خفقانآور از نهادهای فئودالی فروشکست. با شیوع طاعون در این دوره زمانی، حدود یکسوم جمعیت از بین رفت. افت جمعیت به کمبود شدید نیروی کار انجامید. رعایا شروع به امتناع از انجام خدمات کار مجانی کردند. اربابان مجبور شدند انواع جدیدی از ترتیبات اجارهای را در مقابل سهمی از محصول یا اجاره مقطوع برای زمین پیشنهاد دهند. حال مناسبات موروثی و قدیمی ارباب-رعیتی در حال رنگباختن بود. با فرارسیدن انقلاب صنعتی در قرن 17 و انتقال نظام کشاورزی به نظام کارخانهداری، شرایط به نفع کارگران تغییر کرد. ایجاد کارخانهها و صنعتیشدن، تداوم استفاده از نیروی کار اجباری را دچار چالش کرد. در ساختار کشاورزی، رعیت متفرق در زمینهای کشاورزی امکان ارتباط با یکدیگر و خلق تشکلهای اجتماعی را نداشتند؛ حال با صنعتیشدن، کارگران میتوانستند روابط نزدیکی با یکدیگر ایجاد کنند و شرایط برای خلق ائتلاف بین کارگران فراهم شد. از سوی دیگر، بروز هرگونه اعتراض بین کارگران باعث هزینههای سرسامآوری برای صاحبان صنایع و سرمایه میشد؛ زیرا از یک سو هر ساعت تعطیلی کارخانهها منجر به زیان درخور توجهی برای صاحبان سرمایه میشد و از طرف دیگر برخلاف نظام کشاورزی، نیروی کار شاغل در صنایع تا حدی نیمهماهر یا گاهی ماهر به حساب میآمدند که امکان جایگزینی آنها به سختی میسر بود. اکنون صاحبان کارخانهها به نیروی کار وابستگی داشتند. شایان ذکر است تضعیف نظام فئودالی بر اثر گسترش بیماری طاعون سبب شد تا حقوق مالکیت رعایا به تدریج محترم شمرده شود. همچنین لردها و بارونها دریافتند اعطای حقوق مالکیت به اقشار مختلف جامعه و همچنین ورود طیف وسیعی از افراد به فعالیتهای اقتصادی، موجبات رونق اقتصاد را فراهم میکند و این رونق افراد حاضر در طبقات بالایی سلسلهمراتب سیاسی و اقتصادی (فرادستان جامعه) را بهرهمند خواهد کرد. در نتیجه با بزرگشدن کیک اقتصاد، ثروت فرادستان جامعه نیز نسبت به دوران فئودالی بهشدت افزایش یافت. تغییرات اقتصادی در بریتانیا در حالی انجام شد که ساختار سیاسی آن با سرعت اندک حاضر به پذیرش تغییر بود؛ هرچند نظام انتخاباتی در شالکه سیاسی بریتانیا وجود داشت، ولی به صورت معیوب و ناقص اجرا میشد. به این معنی که تا سال 1832 فقط هشت درصد مردان اجازه شرکت در انتخابات را داشتند، این عدد در سال 1884 به 60 درصد بالغ شد و در سال 1918 تمامی مردان و در سال 1928 تمامی زنان از حق رأی بهرهمند شدند. ملاحظه میشود آزادسازی سیاسی، گامهای متناظری با آزادسازی اقتصادی برنداشت. با رشد درآمد، طبقه متوسط تنومند ظهور یافت. حال دغدغه اصلی طبقه متوسط، حفظ رفاه ایجادشده بود؛ از اینرو آنها شرط حفظ رفاه ایجادشده را در افزایش مشارکت در تصمیمات اقتصادی و سیاسی میدیدند. از سوی دیگر فرادستان جامعه به خوبی آگاه بودند که حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی بریتانیا نیازمند حفظ رضایت طبقات مختلف جامعه است. آنها به تدریج با لیبرالیسم سیاسی کنار آمدند
در یک نمونه تاریخی دیگر میتوان به کره جنوبی اشاره کرد. پس از حاکمیت استعماری ژاپن بر کره بین سالهای 1910-1945 و در ادامه جنگ بین کره (1950-1953) که منجر به کشتهشدن حدود چهار میلیون کرهای شد، اقتصاد کره بهشدت تحلیل رفت. در سال 1961 درآمد سرانه آن کشور
82 دلار بود. ژنرال پارک بین سالهای 1961-1974 در مسند قدرت قرار گرفت. وی که یک اقتدارگرا سیاسی بود، زمینه تأسیس کارخانجات بزرگمقیاس در صنایعی مانند کشتیرانی، فولاد و پتروشیمی فراهم آورد. نتیجه این رویکرد، ظهور قدرتهای اقتصادی مانند هیوندای کره بود. شرکتها در ابتدا مورد حمایت دولت قرار گرفتند، ولی از سوی دیگر دولت آنها را موظف کرد تا در عرصه جهانی وارد رقابت شوند و در صورت شکست در رقابت با رقبای جهانی، دیگر از حمایت دولت بینصیب میماندند. اجبار حضور در بازارهای جهانی تمرینی بود برای آزادسازی اقتصاد در کره جنوبی.
ژنرال پارک به لحاظ سیاسی فردی اقتدارگرا بود، ولی عملکرد اقتصادی قابل قبولی را به یادگار گذاشت. وی در سال 1979 ترور شد. پس از ژنرال پارک، فضای خفقان سیاسی در کره از بین رفت و انتخابات سیاسی رونق گرفت. به عبارتی کره جنوبی در مسیر پیشرفت خود، در ابتدا آزادسازی اقتصادی را به محک گذاشت و در ادامه لیبرالیسم سیاسی را ارج نهاد.
کشورهای آلمان، بریتانیا و کره جنوبی تقریبا الگوی مشابهی را پیمودند. آنها خواسته یا ناخواسته ابتدا آزادسازی اقتصاد را اجرا کردند و در ادامه تن به آزادسازی سیاسی دادند. از دیگر کشورهای موفق در این زمینه میتوان به تایوان و مالزی اشاره کرد.
اما برخی کشورها مسیر متفاوتی را برگزیدند. بعد از مرگ مائو در سال 1976 و روی کار آمدن دنگ شیائوپنگ، وی با درک صحیح از شرایط چین، آزادسازی اقتصادی در چین را هدف قرار داد. تا سال 1977 چین بهطور کامل با ورود سرمایه خارجی مخالف بود. در این سال مجوز ورود سرمایه خارجی صادر شد. در سال 1982 چین رسما کشاورزی خصوصی را به رسمیت شناخت. منطقه آزاد تجاری شنزن در استان گواندونگ احداث شد. تجارت رونق یافت و جمعیت شنزن از 300 هزار نفر طی 30 سال به 14 میلیون نفر بالغ شد. در ادامه 14 شهر ساحلی برای جذب سرمایهگذاری خارجی و رونق تجارت تأسیس شد. تعداد بنگاه های خصوصی در سال 1988، 200 هزار واحد و در سال 1994 به نزدیک 400 هزار واحد بالغ شد. بازار سهام که نمادی آشکار از نظام سرمایهداری بود در سال 1990 در شانگهای راهاندازی شد. خلاصه آنکه چین طی 30 سال با تحقق رشد اقتصادی میانگین سالانه 9 درصد، اندازه اقتصاد خود را هفت برابر کرد. رونالدکوز برنده جایزه نوبل اقتصاد در کتاب «چین چگونه سرمایهداری شد؟» اشاره میکند دولت مرکزی چین هرگز حاضر نشد همگام با آزادسازی اقتصادی برای آزادسازی سیاسی گامهای مؤثری بردارد. فوکویاما نیز معتقد است بعد از بهبود قابل توجه اقتصاد، شاهد تشکیل بسیج همگانی در جامعه چین هستیم که خواهان آزادیهای بیشتر در عرصه جامعه مدنی و نظام سیاسی آن کشور است. فوکویاما تأکید میکند پذیرش یا عدم پذیرش خواستههای مردم در چین آزمونی دشوار برای حاکمان این کشور است که میتواند وضعیت اقتصادی چین و همچنین حیات سیاسی حزب کمونیست را به چالش بکشاند. فرید زکریا نیز در کتاب «آینده آزادی» بیان میکند که چین در ادامه دو مسیر را در پیشرو دارد: 1- قبول دموکراسی 2- رفتن به سوی هرجومرج.
در انتها به کشورهایی اشاره میکنیم که ابتدا آزادی سیاسی را پذیرفتند اما از پذیرش آزادی اقتصادی سر باز زدند. هوگوچاوز در سال 1992 با کسب 56 درصد آرا بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شد. وی از مسیر آزادی سیاسی به قدرت رسید، ولی هرگز حاضر به ورود به دالان آزادی اقتصادی نشد. این سبک از حکمرانی در برخی از کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا بسیار مرسوم است، آنها در ادامه و با رسیدن به مسند قدرت نهتنها درهای آزادی اقتصادی را نگشودند، بلکه آزادی سیاسی خلقشده را نیز نفی کردند.
سخن آخر اینکه آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی مانند خانه دوطبقهای است که کف یک طبقه، سقف طبقه دیگر محسوب میشود. تقویت هر یک یا تضعیف هر یک، دیگری را در معرض بهبود یا نابودی قرار میدهد. بااینحال، اندیشمندانی مانند فرید زکریا و فوکویاما، لیبرالیسم اقتصادی را مقدم بر لیبرالیسم سیاسی میدانند. همانطور که تشریح شد، کشورهایی مانند کره جنوبی، آلمان و بریتانیا قبل از ورود به دالان لیبرالیسم سیاسی امکان خلق لیبرالیسم اقتصادی را محقق کردند. از اینرو ضروری است در ایران نیز بستر آزادی اقتصاد را بیش از پیش مهیا کنیم.

حل مسئله، حل منازعه
مقام معظم رهبری در اولین دیدار رئیسجمهور و هیئت محترم دولت مطالب مهمی را از باب حکمرانی مطرح فرمودند. ۱۳ نکته کلیدی برای حکمرانی حکیمانه و خردمندانه در این مطالب دیده میشود. که پرداختن به هرکدام در حوصله این مقاله نیست.
کلیدیترین محور سخنان رهبری که با تأکید اولویت هم مطرح شد این بود که؛
«اولویت فوری؛ حل مسئله گرانی و تورم است.» در مورد حل مسئله گرانی و تورم چند کلمه گفتنی است:
کلمه اول: آقای پزشکیان در برنامههای تبلیغاتی خود قبل از انتخابات تأکید بر وفاق و وحدت داشتند با همین دستفرمان بعد از انتخابات دارند حرکت میکنند.
این حرکت مبارکی است. اولین گام برای حل مشکل گرانی و تورم این است که تیم اقتصادی دولت باید در مورد حل مسئله تورم و گرانی به یک فرمول واحد برسد و طبق آن عمل کند.
لازمه این رویکرد فهم دقیق مسئله و بیرون آوردن یک تئوری برای حل آن است.
حتی فراتر از آن نخبگان و خبرگان اقتصادی، کارآفرینان و کارفرمایان اقتصادی در حوزه و دانشگاه و محیطهای کاری اقتصادی درک درستی از دستفرمان دولت در این زمینه باید داشته باشند. خلق این اجماع ملی دست رئیسجمهور است که با زبان صدق و علم چنین معرکهای را تدارک ببیند.
کلمه دوم: در نشستهای اداری و کارشناسی با کسانی که بهعنوان معماران اصلی سازههای حل مسائل اقتصادی تشکیل میشود، دیگر ذکر این جمله که «اگر تصمیم درست بگیریم» یا ذکر این بیان که«ما باید بهگونهای تصمیم بگیریم ...» بیفایده است. باید آثار خروجی نشستهای شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، نشست مجمع عمومی سالانه بانک مرکزی و بهویژه تصویبنامهها و تصمیم نامههای هیئتوزیران و ... در بهبود وضعیت کسبوکار تثبیت ارزش پول ملی، نرخ ارز و حل تدریجی
۸ ابر چالش اقتصادی خود را نشان دهد.
کلمه سوم: برخی اخبار آزاردهنده در مورد اعتراض و تجمع بازنشستگان، پرستاران، کشاورزان و گله و شکایت معوقات معلمان روزانه در رسانهها کموبیش دیده و شنیده میشود.
تردیدی نیست دولت کسریهایی دارد این کسریها در ماندهحساب پرداختهای خزانه خود را نشان میدهد.
در کشوری که نیمی از اقتصاد کشور دولتی است؛ در کشوری که به روایت اخبار بانک جهانی بیستمین اقتصاد جهانی است، نباید ما شاهد این نوع اخبار باشیم.
این درست نیست ماندهحساب خزانه در برخی ردیفها صفر یا منفی باشد. اما ماندهحساب برخی شرکتهای دولتی و حسابهای اختصاصی مثبت و حاوی هزاران میلیارد تومان وجه نقد باشد!
ماده ۱۲۵ قانون محاسبات عمومی کشور به دولت – بخوانید خزانهداری کل در قانون مذکور -
این اجازه را میدهد برای رفع احتیاجات خود از دو طریق عمل کند:
۱- حسابهای اختصاصی دستگاههای دولتی
۲- حساب تمرکز درآمد شرکتهای دولتی
چرا دولت از این امکان قانونی استفاده نمیکند تا لبخند رضایت را بر چهره آفتابسوخته آن کشاورز که گندم را با مشقات زیاد کاشته و به دولت فروخته با پرداخت بهموقع بنشاند یا دولت پرداختهای قانونی خود را به معلمان، پرستاران و بازنشستگان بهموقع پرداخت کند.
کلمه چهارم: وزارت اقتصاد و دارایی و معاونت خزانهداری کل در این مورد مسئولیت مستقیم دارند.
سازمان حسابرسی در باب اطلاعرسانی به خزانه درباره ماندهحسابهای شرکتهای دولتی و حسابهای اختصاصی چرا به وظایف خود عمل نمیکند؟!
۱۰۰ شرکت سود ده دولتی که روزانه فروش هزاران میلیاردی نقد دارند. چرا به دولت به ماهو خزانه در پرداختهای بهموقع، وفق ماده ۱۲۵ قانون محاسبات عمومی نقشی ایفا نمیکنند. پس خاصیت نشستن وزیر نفت، وزیر صمت، وزیر راه و مسکن، وزیر کشاورزی
و ... که بار بیش از نیمی از تولید ناخالص ملی را به دوش میکشند در کنار هم در هیئتوزیران چیست؟ رئیسجمهور خیلی نیاز ندارد کارشناس باشد یا حل این معضل را به یک گروه کارشناسی احاله دهد. کافی است به مرّ قانون و راهگشایی قانون محاسبات عمومی در این مورد توجه کند و از وزیر اقتصاد و دارایی و معاونت سازمان برنامهوبودجه وزرای مربوط حل فوری این مشکل را پیگیری کند.
کلمه پنجم: ما در کشور اگر بخواهیم مشکلات را دو قسمت کنیم به این دو سرفصل در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میرسیم.
الف- حل مسئله
ب- حل منازعه
در «حل مسئله» نیاز به کار کارشناسی و تکیه بهنظام دانایی کشور داریم.
اما در«حل منازعه» که پای تضاد و تعارض منافع در میان است، نیاز به شجاعت و تهور و بیباکی در تصمیمگیری داریم. اگر رئیسجمهور درتعارض منافع بهویژه در حوزه اقتصادی – هم در حوزه عمومی و هم در حوزه خصوصی – ورود و نقشآفرینی به نفع مردم نکند. در به همان پاشنهای خواهد چرخید که در گذشته چرخیده است.

ارسال نظرات