روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- از کجا ضربه میخوریم؟ چرا اجرای برجام و سپس بخش دیگری از انتظارات غرب نظیر سند 2030 و اکشنپلی مفصل FATF ، نه تنها حال اقتصاد ما را بهتر نکرد بلکه به چالشهای بیسابقه دچار نمود؟ قبلا که شورای امنیت بارها قطعنامههای تحریمی صادر کرده بود، وضعیت اقتصادی ما به مراتب بهتر بود. از هنگامی که توافق برجام را ذیل قطعنامه 2231 پذیرفتیم و یکطرفه به اجرا گذاشتیم، طرف مقابل زیر آن زده و شورا فقط تماشاچی بوده است. در همین دوره، دولتین قبلی و فعلی آمریکا هریک به طریقی، رفتار کاغذپاره را با قطعنامه شورای امنیت کردهاند؛ چندان که آقای روحانی در نیویورک گفت «آمریکا از همان ابتدا به اجرای تعهداتش در برجام وفادار نماند. متعاقباً دولت فعلی آمریکا به بهانههای واهی با نقض تعهدات خود، از این توافق خارج شد».
2- قبلا وقتی قطعنامههای شورای امنیت را با عدالت و حق میسنجیدیم و حق تحفظ اعمال میکردیم، دلار 3300 تومان بود و بازار و اقتصاد ما با وجود آزارهای دشمن، رونق داشت. اما وقتی ذیل قطعنامه شورای امنیت، امتیاز دادیم و مثلا بهنجار و نُرمال در تراز معیارهای آنها شدیم، اقتصادمان تدریجا در رکود و تورم توامان فرو رفت و دلار تا 19 هزار تومان صعود کرد. شگفتتر اینکه مشاور و معاون رئیسجمهور (آشنا و ابتکار) دو ساعت مانده به سخنرانی آقای روحانی در سازمان ملل، ویدئویی منتشر کردند تحت عنوان «روحانی نباز»! در طول 4 روز سفر به نیویورک، دلار هر روز هزار تومان گرانتر شد؛ آن هم درست در زمانی که روحانی میکوشید این پیام را برساند که به قطعنامه شورا وفاداریم!
3- ائتلاف حاکم بر دولت ادعا میکردند به واسطه تعامل با آمریکا و غرب میخواهند امور را به «روال عادی» برگردانند؛ مدعی «نُرمالیزاسیون» بودند. اما هرچه گارد کشور را بازتر کردند، روند عادی امور دچار اختلال بیشتری شد؛ چون اساسا هدف دشمن از این تعامل، معبرگشایی نفوذ و سپس اخلال سازمان یافته در اقتصاد، فرهنگ و امنیت ملی، و در یک کلام «اقتدارزدایی» بود. امروز این اختلال را در برخی امور دمدستی و روالمند معیشت مردم مشاهده میکنیم؛ کمترین احتمال، سوءمدیریت است. احتمال جدیتر، اخلال سازمانیافته توسط سربازان «جنگ هوشمند» میباشد. تروریسم و جنگ هوشمند، شگرد «با پنبه سر بریدن» است. همه ما به سرعت درباره ماجرای تروریستی اهواز حساس شدیم اما بعد از چند سال، هنوز حساسیت کافی نسبت به «جنگ و تروریسم هوشمند» شکل نگرفته است.
4- «میخواهید گوسفند باشید، گرگ و یا انسان؟». مسیر افراد، ملتها و سیاستمداران با همین سؤال از هم جدا میشود. منطق علیبن ابیطالب علیهالسلام در خطبه 153 نهجالبلاغه روشن است: «انَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلی غَیْرِها. اهتمام چهارپایان شکمشان است و همت درندگان به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». منطق قرآن میگوید «لا تَظلِمونَ و لا تُظلَمون». ستم نکنید و ستم نپذیرید. نه طعمه باشید و نه درنده. امیرمومنان(ع) در خطبه 175 نهجالبلاغه از زیست گوسفندی پرهیز داده است: «چرا از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چهارپایانی را مانید که شبان، آنها را در کشتزاری وباخیز بگرداند. گوسفندی که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از او چه خواهند و با او چه کنند؟ اگر خوبی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار».
5- امام همچنین در نامه 45 نهجالبلاغه به عثمان بن حنیف، مرز انسانیت و حیوانیت را برای مردم و صاحبمنصبان چنین ترسیم فرمود: «اگر میخواستم میدانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم، و بافته ابریشم را به کار برم. اما هرگز هوا بر من چیره نخواهد گردید؛ شاید که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گُرده نانی بَرد، یا هرگز شکمی سیر نخورد. من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته؟ به این بسنده کنم که گویند امیرمومنان است و در ناخوشایندهای روزگار شریکشان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم؟ مرا نیافریدهاند تا خوردنیهای گوارا سرگرمم سازد، کَالْبَهِیمَهًِْ المَربوطه هَمُّهَا عَلَفُهَا، چون چهارپای بسته که همت او علوفهاش میباشد». واقعیت این است که تربیت لیبرالیستی «خوش باشی و تامین عشرت و معیشت به هر قیمت»، انسانها را در دنیای امروز، ضعیف و شکننده، تحمیلپذیر و منفعل بار میآورد. ملتها را گوسفند میخواهد؛ در قبضه و اختیار اقلیت مستکبری که گرگهای گله دارند. مناسبات گرگ-گوسفندی تا به هم نخورد، گره از کار بشریت گشوده نخواهد شد. انقلاب اسلامی موفق شد این فرهنگ غیرانسانی را به هم بزند و مردم را برای مقاومت و فداکاری در راه آرمانهای بزرگ بسیج کند.
6- حتی اگر با «جنگ هوشمند» طرف نبودیم، «پوپولیسم هوشمند» نگرانکننده بود؛ چه رسد به ترکیب و بده بستان این دو با هم. پوپولیسم هوشمند سالهاست ذهن صاحبنظران را در دنیا به خود مشغول کرده است. نوعی از مهندسی افکار عمومی که بر مدیریت دادهها، اِدراکات و علایق عمومی از طریق فضای مجازی و شبکههای - به اصطلاح - اجتماعی استوار است. مدیران شبکههای اجتماعی، هم علایق و سلایق عمومی را بر اساس رفتار انبوه کاربران شناسایی میکنند، هم علاقه و سلیقه و نیاز میسازند و هم با واگذاری اطلاعات پردازش شده به سیاستمداران، در کانالیزه کردن انبوه رایها نقش ایفا میکنند. گفته میشود تیم ترامپ از این طریق و به واسطه به خدمت گرفتن شبکههایی نظیر فیس بوک توانست افکار عمومی آمریکا را به سوی خود بکشاند و انتخابات 2016 را برنده شود. پس از آن بود که نشریاتی مانند نیوزویک و اکونومیست، نگران غلبه اغواگری پوپولیستی و انحراف دموکراسی در غرب شدند. نیوزویک در گزارش مفصلی تاکید کرد انبوه دادهها و اطلاعات مهندسیشده در فضای مجازی هوشمند، در حال فاسد و نابود کردن دموکراسی است. آنها این تهدید را شستوشوی مغزی(BRAIN WASHED) نامیدند.
7- حزب اشرافی کارگزاران چند ماه است ژست انتقادی گرفته و دولت را «سرگشته و فاقد کفایت» میخواند که «دولت بزم است نه رزم» و «حتی چوب خشک از او بهتر میتوانست مدیریت کند». اما ناظران رسانه یادشان نرفته که مجله صدا وابسته به همین حزب، مرداد 1395 نوشت «روحانی چگونه دوباره رئیسجمهور میشود؟ با برجام و تلگرام». فرآیند شرطیسازی طیفی از عوام و خواص به ویژه از انتخابات سال 92 اتفاق افتاده است. فرآیند شرطیسازی، افراد شرطیشده را در قبال شرطیکنندگان، تسلیم یا منفعل میکند. برجام و تلگرام هرچند به شکل مقطعی، در خدمت دوپینگ سیاسی یک طیف خاص در ایران قرار گرفت، اما اصالتا حربه گروگانگیری است؛ چرا که گروه هدف خود را معطل و نسبت به بیگانه منفعل میکند. مانند مخدری که در آغاز، فرد را کیفور میکند اما در میانه راه، اراده و شخصیت را از او میستاند. در ماههای اخیر که نرخ ارز توسط کانالهای تلگرامی مجهولالهویه (تروریستهای نقابدار وابسته به اتاق جنگ دشمن) معین میشود، همان کسانی متاثر از فضای مجازی، سراغ خرید دلار رفته و انرژی تولید تقاضای مصنوعی را در بازار فراهم کردهاند که پنج سال قبل در جشن خردسوز توافق، دلار را با اسکناس 500 یا 1000 تومانی مقایسه میکردند. آنها همچنان گروگان و مقهور فضای مجازی هستند. برخی مدیران مقصر در این میان، در چاهی افتادهاند که در کندن آن مشارکت داشتهاند؛ چرا که خود را بدهکار دشمن نمودند و به غلط القا کردند «آمریکا کدخداست، ظرف پنج دقیقه میتواند توان دفاعی ما را نابود کند، و کسانی با ایستادگی مقابل آمریکا هزینهتراشی کردهاند، اگر ما بیاییم، با آمریکا معامله میکنیم و مشکلات حل میشود». این معادله، اصالتا یکطرفه است، یعنی هر بار باید بخشی از دارایی و توانمندیهای خود را نقدا بدهید با این خیال که مُسکّن موقت بگیرید.
8- نکته مهم در مقابل جنگ و اشغال سایبری، رفتار خسارتبار برخی مدیران است. آنها با وجود تاکید رهبر انقلاب و اهل فن بر لزوم راهاندازی شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات، چند سال تعلل کردند و هنوز هم سنگ پیامرسانها و شبکههای ارتباطی بیگانه را به سینه میزنند یا دستکم، در مقابل تحرکات دشمن بیتفاوتند. آنها سزاوار جای مواخذه هستند. به یاد داریم وزیر قبلی اقتصاد و رئیس پیشین بانک مرکزی هر دو درباره صحنهآرایی مجازی و دستکاریشدگی نرخ ارز از این طریق هشدار دادند اما دولت و وزارتخانههای ارتباطات و اطلاعات تا به امروز به هشدارها ترتیب اثر ندادهاند و تروریستهای اقتصادی- رسانهای همچنان بیمحابا تلفات میگیرند. فضای مجازی با وجود همه اهمیت و اثرگذاریاش، اکنون بیدر و پیکرترین شاهراه عمومی است؛ ولو تیمهای عملیاتی نقابدار و پنهان در متن آن، مرتکب راهزنی و جنایتهای بزرگ اقتصادی، امنیتی و فرهنگی شوند. نقش وزارت ارتباطات و ارشاد در مقابله با جنگ جدید، کمتر از وزارت اقتصاد و اطلاعات نیست اما برخی مدیران روی خود را سمت دیگری گرفتهاند تا نبینند دشمن از مجرای حوزه تحت دیدبانی آنها در حال عملیات است و مثلا مسئولیتی بر دوششان نیاید!
9- چالش گریبانگیر برخی مدیران این است که نسبتشان با استکبار(دشمن سر موضع) به هم خورده و گرفتارشان کرده اما بدفهمی یا غرور نپذیرفتن خطا در کنار تهدید و تشویقهای خط نفوذ نمیگذارد مرزبندی را بازسازی کنند. پیامد این آشفتگی در دستگاه ادراکی، استقبال از اسبهای تروای پیشکش دشمن است که تسهیلات فضای مجازی، توافقهای پرخسارت اما بزکشده (برجام، ملحقات FATF، سند ضدفرهنگی 2030) و شبکهای از عناصر نفوذی در جنگ نیابتی را شامل میشود. وقتی معبر عملیات اقتصادی و دیپلماتیک و رسانهای دشمن را هدیه و فرصت پنداشتند، غافلگیری، کمترین پیشامد قطعی است؛ چنانکه ظرف یک سال اخیر شاهد بودهایم.
10- خیانت در جنگ مجازاتهای سختی را در پی دارد. ما هنوز جنگ اقتصادی و جنگ هوشمند را جدی نگرفتهایم که بعضی محافل، همچنان باجخواهی دشمن را پیام تعامل جا میزنند یا در مقابل نیروهای عملیات دشمن، منفعل و تماشاچی رفتار میکنند. هنوز جنگ را جدی نگرفتهایم که کسانی همچنان مشغول نقشآفرینی در نقشه کلان دشمن هستند، یا از الحاق به کنوانسیونهای اسارتبار دم میزنند، یا گرای فشارهای جدید را میدهند، یا به خالی کردن دل مردم مشغولند. خیانت در میانه جنگ مطلقا ترحمبردار نیست. یادمان باشد منافق نفوذی مانند مسعود کشمیری (عامل بمبگذاری دفتر نخستوزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر) دبیر شورای امنیت کشور بود و اگر نقش او در آن جنایت بزرگ لو نرفته بود، لابد جزو موجهین بود. او حتی برای گذاشتن کیف بمب و ترور حضرت امام(ره) تا جماران رفته بود. اما چون محافظین خواسته بودند کیف او را بازرسی کنند، با ادای قهر و ناراحتی برگشته بود. ردپا و تحرکات خرابکارانه کشمیریها قابل شناسایی است. نباید در شناسایی و مجازات آنها حتی ساعتی تاخیر انداخت.
حامدرحیم پور در خراسان نوشت:
شاید زمانی سرمایه گذاران در دبی که هرکدام صاحب چندین آسمان خراش نیز هستند، فکرش را هم نمیکردند که روزی با صدای شلیک پدافند برای سرنگونی پهپادها از خواب بیدار شوند؛ پهپادهایی که هم حس ناامنی ایجاد کرده و هم سرمایه و کسب و کارشان را به باد داده است.
یمنیها دیروز، هم اماراتیها و هم سعودیها را کیش و مات کردند. اول پهپاد دوربرد آنها به نام «صماد3» برای دومین بار فرودگاه دبی را هدف بمبهای خود قرار داد و همچنین نیروی دریایی این کشور با نفوذ به بندر جیزان در مرزهای شمالی دست به انهدام گسترده تجهیزات و امکانات موجود در آن زد که به نوعی تلافی عملیات چند روز پیش سعودیها در هدف قرار دادن بندر الحدیده به شمار میرود. اما حمله به دبی، بزرگترین شهر امارات عربی متحده و شاید پررونقترین شهر حاشیه خلیج فارس؛ جایی که با معماری مدرن و فروشگاههای بزرگش شناخته میشودپیامها وپیامدهای خاص خود را دارد که در این یادداشت بر آنیم به برخی از آنها اشاره کنیم:
1- شاید زمانی که ‹عبدالملک بدرالدین الحوثی› دبیرکل جنبش انصارا... یمن در بهمن سال 95 اعلام کرد که این جنبش به زودی کار ساخت پهپاد را آغاز خواهد کرد، کمتر کسی تصور میکرد آنها کمتر از یک سال بعد بتوانند به فناوری پیچیده ساخت این سلاح مدرن دست یابند اما حمله پهپادی به تاسیسات نفتی آرامکوی عربستان، فرودگاه ابوظبی، ناو جنگی عربستان در دریا وفرودگاه بینالمللی دبی نشان دهنده توان ارسال پهپادها و تداوم این عملیات برای هدف قرار دادن تاسیسات حیاتی و راهبردی ائتلاف سعودی از خاک یمن با وجود محاصره هوایی این کشور ازسوی متجاوزان است.
2-بمباران فرودگاه دبی چالش آشکاری برای واشنگتن است که رئیس شرکت صنایع دفاعی رایتون آمریکا را به این شیخنشین اعزام کرد تا به مقامات ابوظبی اطمینان بدهد همچنان در امنیت خواهند بود، اما با توجه به عملکرد سامانههای پاتریوت و همچنین محدود بودن سامانههای دفاعی جهانی در مقابل پهپادها و هزینههای سنگین فعال بودن این سامانهها به مدت طولانی، ادعای آمریکاییها درباره تامین امنیت این شیخنشین مورد شک و تردید فراوان است. عملیات «صماد3 » علیه فرودگاه دبی نیز شکست و ناکامی سامانههای پاتریوت آمریکا و سامانههای دفاعی را که ابوظبی مدعی بود از استرالیا خریده است تا با پهپادها مقابله کند، فاش کرد
3 - ورود فرودگاه دبی به دایره هدف و قرار گرفتن آن در تیررس موشکها و پهپادهای یمنیها با توجه به این که این شیخنشین 30 درصد اقتصاد امارات متحده عربی را شکل میدهد، بحران اقتصادی به وجود آمده در شیخنشین دبی را تشدید خواهد کرد.بالاخره تداوم این حملات موجب تشدید بیاعتمادی سرمایهگذاران به ادامه شکوفایی و رونق اقتصادی میشود و میتواند بازار املاک و مستغلات دبی را که در رکود سنگینی قراردارد تا مرحله فروپاشی ببرد.افزون بر این که سرمایهگذاران از غرق شدن حاکمان امارات در بحرانهای منطقهای و نزدیک بودن افتتاح بندر گوا در پاکستان و منطقه آزاد آن که از نظر موقعیت ژئوپلیتیک در مقایسه با دبی وضعیت به مراتب بهتری دارد،بسیارنگراناند. نگرانی که با آغاز به کار بندر چابهار با مشارکت هندیها دوچندان شده است. شاید برخی بگویند که چرا فرودگاه دبی و نه- مغازههای لوکس و شرکتهای چند ملیتی- هدف حملات پهپادی قرار گرفته است که در این جا باید گفت هدف قرار گرفتن فرودگاه دبی که در جهان به عنوان یکی از بزرگترین فرودگاهها از نظر تعداد مسافران بر اساس تازهترین طبقهبندی شورای فرودگاههای جهان قرار داشته و به بیش از 145 ناوگان هواپیمایی خدمت رسانی میکند و به بیش از 260 نقطه جهان پرواز دارد، ضربه مرگبار به رویاهای حاکمان دبی در زنده نگه داشتن شکوفایی اقتصادی این منطقه وارد میکند و چه بسا در صورتی که هیچ راه حل جادویی برای خروج از چاهی که امارات خود را در آنانداخته، وجود نداشته باشد، افول دبی هم بسیار نزدیک باشد.
4- حمله پهپادی به فرودگاه دبی، پیام عملی داخلی به حاکمان امارت ششگانه دیگراست. واقعیت این است که امارتهای دیگر چوب سیاستهای حاکمان ابوظبی را میخورند که بیش از سه سال است در تجاوزگری به یمن مشارکت دارند،آنها گمان میکردند به سبب دوری جغرافیایی از آتش جنگی که خود در یمن برافروختند، در امان هستند، اما اکنون شرارههای این آتش گوشههای لباس آنها را سوزانده است،چه بسا بمباران فرودگاههای دبی و ابوظبی تنها پیامهای آغازین است و فردا مناطقی مانند شارجه و عجمان نیز در آتش این جنگ افروزی مقامات ابوظبی بسوزند.بی جهت نیست که در همین زمینه، ارتشبد عبدا... خلیفه المری رئیس پلیس دبی در صفحه رسمی فیس بوک پلیس دبی تصریح کرده است: «سیاستهای امنیتی که ابوظبی در منطقه در پیش گرفته است، منجر به تضعیف جایگاه گردشگری و اقتصادی دبی و به طور کلی تضعیف جایگاه دبی میشود».افزون بر این، در میدان نیز همچنان مناطق شمالی پایتخت وسواحل غربی که حدود 75 درصد جمعیت 24 میلیونی یمن را شامل میشود،در دست انصار ا... است وائتلاف سعودی هنگامی که از درهم شکستن مقاومت یمنیها در سواحل غربی استان استراتژیک «الحدیده» در فاصله اوایل خرداد تا اواسط شهریور مأیوس شد تلاش کرد تا از طریق جنوب و جنوب شرقی شهر حدیده و با قطع راه ارتباطی حدیده به استانهای دیگر و از جمله پایتخت، آن را به محاصره درآورد و در یک درگیری فرسایشی برالحدیده مسلط شود اما در این جا نیز علیرغم حدود سه هفته جنگ سنگین با شکست کامل مواجه شد و حتی نتوانست لحظهای بر این جاده مهم مواصلاتی دست یابد. در واقع یک بار دیگر فرضیه ائتلاف سعودی مبتنی بر حل مسئله از طریق جنگ ابطال و عجز بن زاید و بن سلمان درتغییر معادلات جنگ به نفع خود بیشتر از گذشته پدیدار شد؛ عجزی که به همراه تقلای امارات و عربستان برای خروج از مهلکه سیاسی و نظامی جنگ یمن، میتواند زمینه ساز افزایش توانمندی موشکی انصارا... و در معرض خطر قرار گرفتن هر چه بیشتر خاک این دوکشور بیش از گذشته شود.
سیدیاسر جبرائیلی در وطن امروز نوشت:
قریب به 6 ماه پس از توقف تزریق ارز به صرافیها، با تصمیم شورای عالی هماهنگی سران قوا، بانک مرکزی اجازه یافت مجددا بتواند با تزریق ارز در بازار، التهابات چندماه اخیر را کنترل کند. این سیاست، ادامه مسیری است که در دهههای گذشته نیز طی شده تا برای مدتی به عنوان یک مُسکن، تا حدی التهابات ارزی را فروبنشاند اما مساله این است که اگر مجددا به هر دلیلی تزریق ارز دولتی به بازار متوقف یا کند شود، مجددا بازار ارز دچار تلاطم خواهد شد، لذا آنچه باید اتفاق افتد این است که از فرصت اثر تسکینی این مداخله برای یک جراحی و بازنگری جدی در شیوه مدیریت منابع و بازار ارز استفاده شود.
1- نخستین و فوریترین اقدام در رابطه با نفس تزریق ارز دولتی به بازار است. اگر ارزی که از سوی دولت به بازار تزریق میشود، شناسنامهدار و قابل رهگیری نباشد، این احتمال قوی است که توسط سودجویان یا عوامل سرویسهای بیگانه خریداری شود. در این صورت، هم فرصت سفتهبازی برای سودجویان و هم فرصت خارج کردن ارز از کشور برای دشمن فراهم خواهد شد. سال گذشته مبلغ قابل توجهی از منابع ارزی ما (بر اساس یک برآورد 18 میلیارد دلار) به همین شیوه از کشور خارج شد، لذا نخستین و فوریترین اقدام، اتخاذ رویکردی است که میتوان نام آن را «تزریق شناسنامهدار» نامید.
2- از ابتدای سال جاری تا پایان شهریورماه، بالغ بر 24 میلیارد دلار صادرات غیرنفتی انجام شده اما صادرکنندگان بزرگ صرفا 4 میلیارد دلار از ارز خود را به سامانه نیما تزریق کردهاند. یعنی به عبارت روشنتر، 20 میلیارد دلار درآمد ارزی در اختیار این صادرکنندگان بوده است که دور از نظر حاکمیت آن را مصرف کنند. یک پرسش بسیار جدی این است: در 6 ماه اخیر که ارز دولتی به صرافیها تزریق نشده، ارزی که در بازار سوم تا مرز 20 هزار تومان نیز به فروش رسید، از کدام محل تامین شده است؟ آیا همین صادرکنندگان بزرگ نبودهاند که ارز خود را به بازار سوم بردند و با تعیین قیمتهای بالا، باعث التهابات ارزی شدند؟
قیمت ارز یک قیمت کلیدی است و تمام متغیرهای اقتصادی کشور را تحت تاثیر قرار میدهد و بیتفاوتی حاکمیتی به دخل و خرج ارزی، به معنی رهاسازی اقتصاد است. ارز یک دارایی ملی است و باید کاملا تحت نظر حاکمیت به مصرف منافع ملی برسد، حتی اگر در نتیجه صادرات یک بخش کاملا خصوصی تحصیل شده باشد. حال آنکه بخش اعظم درآمدهای ارزی غیرنفتی کشور، متعلق به 5 هلدینگ پتروشیمی، فولاد و مس است که مدیریت آنها توسط دولت تعیین میشود. اینکه دولت بخواهد با این صادرکنندگان وارد مذاکره شود یا از موضع انفعال به آنها التماس کند که ارزشان را در سامانه نیما قرار دهند، یعنی از اعمال حاکمیت بر درآمدهای ارزی دست برداشته است. دولت چنانکه به دلیل تنظیم بازار، میتواند صادرات یا واردات برخی کالاها را ممنوع کند، به همین ترتیب میتواند صادرکنندگان بزرگ را مکلف به ارائه ارز حاصل از صادرات به سیستم دولتی کند. در شرایط کنونی، دخل و خرج ارزی کشور کاملا باید در اختیار حاکمیت باشد. اگر این اختیار انحصارا در دست دولت باشد و آن را شناسنامهدار کند، عملا منابع مالی قاچاق نیز کور شده و راه خروج سرمایه از کشور نیز بسته خواهد شد.
3- اقدامی که در این فرصت ناشی از تزریق مسکن باید انجام شود، ایجاد یک نظام جامع اطلاعات اقتصادی برای اشراف بر جریان پول و کالا در کشور است. فقدان این اشراف، باعث شده است دولت بدون اینکه تصویر دقیقی از صحنه داشته باشد، بر اساس تئوریهای وارداتی یا ذهنیات مشاوران اقدام به سیاستگذاریهایی کند که در موارد قابل توجهی موجب وخیمتر شدن اوضاع میشود. اگر دولت بر جریان پول و کالا در کشور اشراف داشته باشد، برنامهریزی، سیاستگذاری و هرگونه تصمیمگیری، مبتنی بر واقعیت خواهد بود. ضروریترین شرط نظم بخشیدن به یک صحنه، روشن و شفاف بودن آن برای ناظر است.
4- یک نظام اقتصادی سالم باید به تولید پاداش دهد، نه دلالی، سفتهبازی و سوداگری. بر این اساس، نظام مالی کشور باید به گونهای طراحی شود که سرمایه به سمت تولید جریان یابد و از رفتن به سمت فعالیتهای غیرتولیدی بازماند.
بررسی جریان سرمایه در کشور نشاندهنده این است که سازوکاری جز حبس نقدینگی در بانکها، برای بازداشتن سرمایه از حرکت به سمت سوداگری وجود نداشته است. سیاستگذار همواره برای جلوگیری از هجوم نقدینگی به بازارهای سفتهبازی و سوداگری، نرخ سود بانکی را بالا نگه داشته تا سرمایه در بانک محبوس بماند. همین سیاست، یعنی تخصیص سود بالای سپرده برای جذب نقدینگی در بانکها، باعث شده است که اولا سود تسهیلات نیز بالا رود و تولیدکننده به دلیل مقرون به صرفه نبودن تسهیلات بانکی عملا نتواند از آن بهرهمند شود، ثانیا بانکها به دلیل ناتوانی در پرداخت سود به سپردهگذار، رو به استقراض از بانک مرکزی بیاورند و همین امر، باعث رشد نقدینگی شود، ثالثا همین سرمایههای ظاهرا حبس شده در بانکها هرگاه یک بازار پرسود شناسایی کردهاند، براحتی از بانک خارج شده و راهی آن بازار شدهاند. تولیدکننده نیز هم از سرمایه خصوصی محروم مانده و هم از تسهیلات بانکی.
مرکز پژوهشهای مجلس از پاییز 89 تا زمستان 95 برای هر فصل یک گزارش با عنوان پایش محیط کسب و کار تهیه کرده که از این 26 گزارش، در 24 مورد، تولیدکنندگان کشور «تامین مالی» را مهمترین مشکل خود عنوان کردهاند. یعنی از یک سو سرمایههای خصوصی به دلیل سود بالای سپردهگذاری در بانکها به سمت تولید نرفته است و از سوی دیگر، تولیدکننده به دلیل نرخ سود بالا نتوانسته است از تسهیلات بانکی بهرهمند شود. در برهههایی نظیر 91-90 و 97-96 نیز نقدینگی محبوس در بانکها راهی بازار سکه و ارز شده و بحران آفریده است.
یکی از اقدامات اساسی که باید فورا در دستور کار دولت قرار گیرد، استفاده از ابزار مالیات برای بازداشتن نقدینگی از جریان یافتن به سمت فعالیتهای غیرتولیدی است. با مالیاتهایی نظیر مالیات بر تراکنشهای بانکی، مالیات بر عایدی سرمایه، مالیات بر سفتهبازی مالی و مالیات بر سفتهبازی دارایی، میتوان سطح سود فعالیتهای غیرتولیدی را به زیر سطح سود تولید رساند. در شرایطی که سود تولید در کشور حداکثر سالانه 20 درصد برآورد میشود، حداقل رقم مالیات بر فعالیتهای غیرتولیدی حتما باید بیش از 80 درصد (برای بازه زمانی یک سال) باشد تا نقدینگی از حرکت به سمت دلالی، سفتهبازی و سوداگری بازمانده و ناگزیر به سمت تولید حرکت کند. یعنی اگر فردی در یک بازه زمانی یکساله از طریق خرید و فروش دارایی به عددی از سود برسد، 80 درصد سود خود را مالیات پرداخت کند. اگر از این ابزار مالیاتی استفاده شود، مساله احتکار نیز خودبهخود حل خواهد شد؛ به صورتی که اگر محتکر یقین داشته باشد 90 درصد سود حاصل از احتکار را باید مالیات بپردازد، به هیچ وجه احتکار را یک فعالیت سودده نخواهد یافت.
همانطور که اشاره کردیم، لازمه اجرای همه سیاستهای یاد شده، چه در رابطه با ارز و چه در رابطه با بحث مالیات و مدیریت سرمایه، اشراف بر جریان پول و کالا در کشور است. دولت از فرصتی که با تزریق ارز دولتی در بازار به دست میآورد، تجمیع سامانههای اطلاعات اقتصادی موجود را سریعا در دستور کار قرار دهد. رصد و تحلیل نرمافزاری و انسانی این سامانه، مدیریت اقتصاد ایران را متحول خواهد کرد.
بهرام قاسمی در ایران نوشت:
در آموزههای سنتی علم سیاست و روابط بینالملل، قدرت نظامی بویژه توانمندی هستهای نظامی، مهمترین عامل و مؤلفه بازدارندگی محسوب میشود. توماس شیلینگ، از نظریه پردازان شهیر «بازدارندگی» با توجه به موازنه وحشت هستهای میان دو ابرقدرت در دوره جنگ سرد، بر نظریه بازدارندگی تأکید کرد و آن را عامل حفظ ثبات و بقای نظام بینالمللِ دوقطبی میدانست. تحولات پس از فروپاشی اتحاد شوروی، اما کارآمدی بازدارندگی را زیر سؤال برد و ثابت کرد بازدارندگی هستهای، شاید عامل و مؤلفه مؤثری در جلوگیری از جنگ هستهای و جنگهای فراگیر در عصر نظام دوقطبی بود، اما نتوانست مانع فروپاشی ابرقدرت شرق شود. امروز جهان بر این باور است که بازدارندگی نظامی هستهای، مانع جنگ است ولی ضامن بقا نیست. لذا در عصر تحول مفاهیم و تکثر نظریههای روابط بینالملل، امروز «بازدارندگی» مفهومی وسیع المنظر و کثیرالابعاد شده و دیگر محدود به ابعاد نظامی و هستهای نیست.
بازدارندگی، به مفهوم توانایی برای رفع تهدید و مقابله با مداخلهگری و یکجانبهگرایی قدرت هژمون، امروز علاوه بر توانمندی و اقتدار نظامی، نیازمند حاکمیت مردمی با اقتصادی پویا و مقاوم همراه با توانایی بهرهگیری از مؤلفههای قدرت نرم و بخصوص توانمندیهای دیپلماتیک است. در واقع این ژئوپلیتیکِ بیطرفی و استقلال سیاسی است که برای کشور سوئیس، چهار قرن ثبات و آرامش به همراه داشته است و این نظامهای متکی بر آرای عمومی و اقتصاد پویا و مقاوم است که سبب نوعی بازدارندگی در برابر تکانههای سیاسی و امنیتی در برخی کشورهای توسعه یافته شده است و این قدرت دیپلماسی است که به برخی کشورهای فاقد قدرت نظامی، توان تأثیرگذاری و نقشآفرینی در عرصههای بینالمللی بخشیده است. جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر اقتدار نرمافزاری ناشی از انقلاب و نظام اسلامی و همچنین قدرت نظامی مشروع و متعارف خود؛ از عناصر و مؤلفههای قدرت بازدارندگی همچون مردمسالاری و اتکا به آرای عمومی و البته قدرت دیپلماتیک، به نحو شایستهای برخوردار است. نشست سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد و حضور فعال مقامات عالی رتبه کشورمان اعم از رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه کشورمان در آن، از جمله نمودهای بارز قدرت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود.
اجلاس جاری مجمع عمومی سازمان ملل و حضور همزمان هیأتهای عالی رتبه اکثر کشورها از جمله هیأت جمهوری اسلامی ایران، دستکم برای ما و احتمالاً هیأت امریکایی، بیش از هر چیز صحنه تقابل و زورآزمایی ایران و امریکا بود. این زورآزمایی و عرض اندام، نه با استفاده از ابزارهای قهریه که به مدد ابزارهای متنوع و متعدد دیپلماسی صورت تحقق به خود گرفت. در این مصاف تمام عیار، کشورمان با بهرهگیری هوشمندانه از همه عناصر و اشکال مختلف دیپلماسی، اعم از دیپلماسی دوجانبه (دیدار و مذاکره با سران و مقامات کشورها)، دیپلماسی چندجانبه (نشست وزیران خارجه ایران و گروه 1+4)، دیپلماسی مجامع بینالمللی (سخنرانی در مجمع عمومی و اجلاس کشورهای غیرمتعهد و...)، دیپلماسی رسانهای (مصاحبه با شبکههای تلویزیونی و رسانههای معتبر بینالمللی و نشست مطبوعاتی با اصحاب رسانهها)، دیپلماسی عمومی (دیدار با جامعه مسلمانان و ایرانیان و فرهیختگان) و دیپلماسی مجازی (بهرهگیری از فضای مجازی و رسانههای اجتماعی و تعاملی برای انتقال پیامها)؛ مورد استفاده قرار گرفتند. حاصل این مجموعه اقدامات با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک، به شکست کشاندن تلاشهای امریکا و نمایشهای مضحک رژیم صهیونیستی در عرصه سازمان ملل بود.
از طنزهای تلخ روزگار است که دولتی که خود را به هیچ یک از قواعد و نهادهای بینالمللی متعهد نمی داند و با افتخار از یکجانبهگرایی در دفاع از منافع امریکا سخن میگوید، برای بیان آن به سازمان ملل متوسل میشود.
این از نابختیاریهای امریکاست که برای توجیه نقض قطعنامه 2231 شورای امنیت و دفاع از یکجانبه گراییاش در خروج از برجام، مجبور میشود به همان محلی مراجعه کند که مرکز اصلی چندجانبه گرایی و محل صدور قطعنامه 2231 در حمایت از برجام است. اینجاست که باید گفت دیپلماسی پاسخگو است و با دیپلماسی میتوان از هر ناشدنی و ناممکن، امری ممکن ساخت و این اغراق نیست، حتی امریکای ترامپ نیز، با همه قدرت و هیمنه پوشالی، خود را بی نیاز از دیپلماسی نمیبیند، هرچند از آن طرفی نمیبندد. مقایسه دو سخنرانی رئیس جمهوری امریکا با رئیس جمهوری کشورمان در آغازین روز اجلاس مجمع عمومی و نقدها و نیش و کنایهها و تمسخرها در برابر سخنان ِمتوهمانه، خودخواهانه و متکبرانه ترامپ؛ در مقایسه با سخنان منطقی، متین و متکی بر حقوق بینالملل و مبتنی بر اصول عدالت و انصاف از سوی رئیس جمهوری کشورمان؛ خود گویای درستی راه و طریق کشورمان در استفاده صحیح از همه ابزارهای قدرت نرم خود از جمله قدرت دیپلماسی است. شکست مفتضحانه ترامپ در سخنرانی نمایشیاش در شورای امنیت، با محوریت موضوع هستهای و اتهامات همیشگی علیه کشورمان که با واکنشهای بسیار دیدنی و قابل تأمل از سوی اعضای دائم و غیردائم شورای امنیت در دفاع از برجام و مخالفت با یکجانبه گرایی امریکا مواجه شد؛ نشان داد که با استفاده هوشمندانه و مدبرانه از فرصتهایی که دیپلماسی در اختیار ما قرار میدهد، میتوان حتی قدرت بی منطق و زیاده خواه و هژمونیطلبی مانند امریکای ترامپ را نیز تأدیب کرد.
کافی است تا یکبار دیگر به سخنان اوو مورالس، رئیس جمهوری کشور فقیر ولی مستقل و با اراده بولیوی، درهمین جلسه شورای امنیت و در فاصله دو صندلی با رئیس جمهوری مغرور و مستکبر امریکا، بیندازیم تا ببینیم چگونه میتوان به مدد تعامل مثبت و فعال با کشورهای دنیا در برابر امریکا ایستادگی کرد. آنجا که مورالس با اشاره به مداخلات تاریخی امریکا در ایران و نقش آن درکودتای 28 مرداد 1332 و توطئههای مستمر این کشور در دوران 40 ساله پس از انقلاب اسلامی؛ خروج این کشور از برجام و تحمیل تحریمهای ظالمانه را با شدت و قوت تمام «محکوم» کرد.
این نوشته در ستایش از دیپلماسی و اقسام مختلف آن در عصر روابط بینالملل در هزاره سوم میلادی است. هرچند در اثربخشی و کارکرد دیپلماسی بخصوص در بعد مقابله با جنگ افروزی و یکجانبهگرایی قدرت ِهژمون تردیدی نیست، اما مسلماً نمیتوان به نقش عوامل و مؤلفههای قدرت، ازجمله انسجام سیاسی، استحکام اقتصادی و اقتدار نظامی؛ در مواجهه با قدرت هژمون بیتوجه بود.
محمد عبدالهی در رسالت نوشت:
تورقی بر هزاران صفحه تولیدی از محصولات امپراطوری رسانه ای حزب کارگزاران در دهه اخیر نشانگر این واقعیت است که ایدئولوژی زدایی و تخریب نمادها یکی از کارویژه های اصلی نشریات زنجیره ای وابسته به این حزب لیبرال مسلک است. حزبی که نامش با فساد مالی، توهین به مقدسات و تخریب نمادهای هویت ساز همچون دفاع مقدس گره خورده است. یکی از این نشریات هفته نامه صداست که ید طولایی درهتاکی به مقدسات و تضعیف نمادهای اسلامی-شیعی دارد. این نشریه اخیرا در هفته دفاع مقدس و در شرایطی که با هجمه یکپارچه دشمنان بیش از هر زمان دیگری نیازمند حفظ انسجام ملی و روحیه دفاعی هستیم در مطلبی- که از تکنیک نخ نمای نظر خوانندگان بهره برده است - به تشکیک و شبهه افکنی در اصل دفاع مقدس و مجاهدت و تلاش های شکل گرفته در آن پرداخته است. موضوعی که کنکاش در آن از اهمیت فراوانی برخوردار است .
ایدئولوژی زدایی ؛ کارویژه اصلی نشریات زنجیره ای هرچند مردم ایران هیچ گاه خاطره 8 سال جنگ تحمیلی و اجماع جامعه جهانی علیه کشورمان را از یاد نخواهند برد، اما تلاش رسانههای زنجیره ای و سناریوی هماهنگ تبلیغی این جریان و در راس آنها نشریه صدا برای شبهه افکنی در اصل دفاع مقدس قابل تامل است. استراتژی مشخص این نشریات در خصوص مقاومت ملت ایران همواره؛ « سیاه نمایی » ، « تقدس زدایی»،« تحریف اهداف و انگیزه های مقاومت»، « بی نتیجه دانستن دفاع مقدس »، «توجه صرف به عنصر آب و خاک» و «قهرمانزدایی» از دفاع مقدس بوده است.
حال این سؤال مطرح میشود که چرا نشریات این جریان خاص همواره و به خصوص در شرایطی که امروز بیش از پیش به فرهنگ جهاد و دفاع مقدس نیازمندیم در مسیر ایدئولوژی زدایی از دفاع مقدس و به مخاطره انداختن امنیت ملی کشور حرکت میکنند ؟
پاسخ به این سوال از یک طرف در مشی لیبرالی حزب کارگزاران سازندگی و از سوی دیگر در ماهیت، جایگاه و کارکرد ایدئولوژی و نمادهای آن در جامعه نهفته است.
جریان های لیبرال داخلی از سال 1370 با انتشار ماهنامه کیان به منظور فروپاشی ایدئولوژیک در کشور؛ پروژه جا به جایی گفتمان ها را کلید زدند تا از این طریق گفتمان ایدئولوژیگرای انقلابی و حاکمیت ولایی را به گفتمان ایدئولوژی ستیزی لیبرال دموکراسی و سرمایه داری بدل کنند و اعلام داشتند که اساسا ایدئولوژی گرایی، ضد انسانی است . این جریان به خوبی میدانستند که تقویت ایدئولوژی انقلابی و نمادهای آن به افزایش توانایی های ملت، ایجاد وحدت و همبستگی و حفظ روحیه از خود گذشتگی در شرایط بحرانی منجر می شود؛ همچنانکه تقویت و بازشناسی دفاع مقدس به عنوان نمادی که بازتاب دهنده ارزشهای اسلامی-شیعی است می تواند به شکل غیرمستقیم و گسترده ارزشهایی چون استکبارستیزی، ایثارگری، مقاومت و پیروی از ولی فقیه را به مخاطب خود منتقل کنند. بنابراین تضعیف نمادهای اسلامی-شیعی در اولویت جریان معارض قرار گرفت.
در واقع جریان غرب گرای داخلی دریافتند که "دفاع مقدس" تقویت کننده وحدت و ضامن حفظ قدرت حکومت اسلامی و ولایی است، لذا از نگاه این جریان ؛ همه نمادهایی که رنگ و بوی ایدئولوژیک دارند با تمام ابزارهای ممکن از جمله ادبیات و سینما و یا تحلیل های خلاف واقع رسانه ای باید کمرنگ شوند. همچنانکه در سالهای پس از دفاع مقدس سردمداران مدیریت فرهنگی و رسانه ای دولت موسوم به اصلاحات ، تلاش فراوانی برای تخریب چهره دفاع مقدس و سینمای آن کردند.
هدف اصلی این جریان از تضعیف دفاع هشت ساله ملت ایران در برابر اجماع نابرابر جهانی تضعیف گفتمان انقلابیگری و مقاومت و خاموش کردن منادی اصلی «بیداری اسلامی» است. جریان واداده غربگرا به خوبی دریافته است که یکی از راههای تسلیم شدن در برابر غرب ، سیاه نمایی از دفاع مقدس و بی اثر دانستن مقاومت در برابر ابرقدرت هاست. زیرا تقویت فرهنگ دفاع مقدس میتواند جوانان را به ارزشهایی که رزمندگان برای حفظ آنها فداکاری کردند وفادار نگه دارد .
امروز نشریات زنجیره ای و در راس آن هفته نامه صدا با تمام توان میکوشد تا با سوءاستفاده حداکثری از سرمایههای به دست آمده از مفاسد ریز و درشت اقتصادی نمادهای اسلامی –شیعی از جمله عزاداری حضرت سید الشهداء علیه السلام ، دفاع مقدس و... را کمرنگ کند . کاربرد عبارت جنگ هشت ساله به جای دفاع مقدس نیز در راستای تقبیح و تضعیف دفاع و مقاومت اسلامی صورت می گیرد تا از این طریق یکی از بزرگترین مظاهر وحدت ملت بزرگ اسلامی را از بین ببرند . ازاین رو امروز مهمترین راه برای مقابله با شبهه افکنی ها بازشناسی حوزه دفاع مقدس با تقویت سینما و ادبیات دفاع مقدس و پرورش ایده ها و محتوای مناسب است.
حسن بهشتیپور در اعتماد نوشت:
برنامه هستهای ایران، نه تنها با همه دستاندازها و مشکلاتش توانست به فرصتی برای گفتوگو و همکاری بینالمللی برای جمهوری اسلامی ایران بدل شود، این پتانسیل را هم دارد که به یک سنگبنا برای ایجاد همکاریها و گفتوگوهای منطقهای تبدیل شود. پیشنهاد علیاکبر صالحی، رییس سازمان انرژی اتمی کشورمان برای ایجاد یک مجمع امنیتی هستهای در منطقه خاورمیانه...
یک ابتکار بسیار قابل توجه و گامی مثبت و اعتمادساز از سوی ایران محسوب میشود. اما صرف شعار و بیان پیشنهاد، نمیتواند به یک همکاری منطقهای یا سازمان چندجانبه امنیت هستهای تبدیل شود. برای تبدیل این شعار و پیشنهاد به یک توافق چندجانبه منطقه، یک دیپلماسی منسجم شامل گفتوگوهای علمی، فنی، سیاسی و حقوقی میان همه کشورهای منطقه لازم است. عملی کردن چنین پیشنهادهایی نیازمند تشکیل سمینارهای توجیهی با حضور کارشناسان کشورهای منطقه و مهمتر از آن ایجاد اعتماد سیاسی و دیپلماتیک میان کشورهای منطقه است.
کشورهای منطقه، به ویژه کشورهای عربی جنوب خلیج فارس، حساسیتهای زیادی نسبت به برنامه هستهای ایران نشان دادهاند. جمهوری اسلامی ایران میتواند از این حساسیت برای افزایش همکاریها میان کشورهای منطقه و همسایگان بهرهبرداری کند، چنین اقدامی هر چند خود نیازمند اعتمادسازی و ایجاد روابط دیپلماتیک فعال با کشورهای منطقه است، اما در نهایت سطح اعتماد و پیوند درونی (Interconnectivity) میان کشورهای منطقه تا حد زیادی افزایش پیدا خواهد کرد.
درست است که روابط تهران با برخی کشورهای منطقه به خصوص در جنوب خلیج فارس در شرایط خوبی قرار ندارد، اما باید از همین فرصتها و همین روابط موجود برای افزایش سطح اعتماد و همبستگی در منطقه استفاده کرد. شاید لازم باشد که ایران از روابط موجود خود با کشورهایی مانند عمان و قطر و تا حدودی کویت استفاده کند و کمیتههای تخصصی برای همکاریهای منطقه در امنیت هستهای تشکیل دهد. میتوان با عمان، قطر و کویت کار را شروع کرد نهایتا امارات متحده عربی و عربستان سعودی را که موضع بسیار تندی در برابر برنامه هستهای اتخاذ کردهاند به این ساز و کارها اضافه کرد. این مجمع منطقهای میتواند در نهایت به یک پیمان منطقهای منجر شود. تشکیل چنین سازمانی میتواند یک الگوی بسیار خوب بینالمللی برای همکاریهای هستهای باشد و همزمان میتواند میزان اعتماد متقابل میان کشورهای منطقه را بهشدت تقویت کند. به اضافه اینکه این اقدام میتواند عامل نزدیک کردن دیدگاه کشورهای عربی جنوب خلیج فارس به دیدگاه ایران در مورد تبدیل منطقه خاورمیانه به یک منطقه عاری از سلاحهای هستهای باشد.
طی سالهای گذشته، کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی به دلایل مختلف از جمله فریبکاریها و بمباران تبلیغاتی رسانههای گروهی امریکا و دولت رژیم صهیونیستی علیه برنامه صلحآمیز هستهای ایران ایجاد کردند، با این باور که هدف برنامه هستهای ایران دستیابی به سلاح اتمی است، مواضع تندی در برابر برنامه هستهای ایران گرفتند. مضاف بر این نباید فراموش کرد که عربستان سعودی خود را رقیب جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا میداند و به همین دلیل در آستانه توافق هستهای ایران با 1+5 دچار این احساس شد که ممکن است دالان جدید گفتوگو و رابطه میان ایران و امریکا، باعث تضعیف جایگاه عربستان سعودی در سیاست خارجی ابرقدرت غرب خواهد شد و نهایتا قدرت ریاض را کاهش میدهد. در عمل دو عامل فریب و طمع، باعث شده تا گروهی از کشورهای همسایه ایران بهشدت با فناوری هستهای ایران از یک سو و برجام از سوی دیگر مخالفت کنند. چه فریب وحشت از سلاح هستهای و چه طمع هژمونی منطقهای بر مبنای تحلیلهای غلط شکل گرفتهاند و شوربختانه همین تصمیمهای غلط باعث شده است که این دولتها با تمام توان با برجام و فناوری هستهای ایران مخالفت کنند.
واقعیت این است که مخالفت وسواسی برخی کشورهای عربی منطقه با برنامه هستهای ایران، باعث شده است که نه تنها منطقه از یک همکاری چندجانبه هستهای محروم شود، بلکه آرمان تبدیل خاورمیانه به منطقه عاری از سلاحهای هستهای به دلیل همسویی این کشورها با اسراییل به عنوان یک رژیم دارای سلاح هستهای و غیرعضو در انپیتی به خطر بیفتد. ایران و مصر دو قدرت منطقهای بودند که دههها از برنامه ایجاد خاورمیانه عاری از سلاح هستهای حمایت کردهاند، اما دام فریب و طمع در جنوب خلیج فارس باعث شده است که برخی دولتهای منطقه با موضعگیری در برابر برنامه صلحآمیز هستهای ایران، در تیم صاحبان سلاحهای هستهای و تهدیدهای اصلی اتمی خاورمیانه قرار بگیرند.
به نظر میرسد نهتنها به نفع ایران است که این مبانی روشن برای کشورهای منطقه تشریح شود، بلکه امنیت منطقه و آینده کشورهای منطقه هم به ایجاد ساز و کارهای امنیتی برای مبارزه با اشاعه سلاحهای هستهای، گسترش دسترسی به فناوریهای صلحآمیز هسته ای و تضمین امنیت هستهای تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی و سازوکارهای منطقهای وابسته است. همانگونه که در ابتدای این مطلب تاکید کردم، ایجاد چنین ساز و کارها و توافقهایی در منطقه، نیازمند دیپلماسی فعال، پیگیری مستمر، تلاش منسجم و فرابخشی با استفاده از تمامی ظرفیتهای سیاست خارجی کشور است. محض پیشنهاد تا زمانی که به گامهای عملی موثر تبدیل شود، تغییر در شرایط موجود ایجاد نخواهد کرد.
ارسال نظرات