زهرا نژاد بهرام
در خبرها آمده بود که وزارت کشوربه دنبال حل مسائل مرتبط بر اداره و نظارت شهرهای حاشیه غربی تهران به دنبال تشکیل استان تهران غربی شامل شهرهای اسلامشهر و پرند و … است؛ این خبر درکنار لایحه بر زمین مانده مدیریت واحد شهری در مجلس شورای اسلامی از یک سو و طرح های انتقال پایتخت به برخی استانها از سوی دیگر این نگرانی را حاصل کرده که عزمی برای حل مسائل تهران در کانونهای تصمیم گیری وجود ندارد!
بی پاسخی به طرح ها و لوایح قبلی و بر زمین ماندن مسئله اداره شهر تهران و شهرهای پیرامونی شاید از جدی ترین دلایل روی آوری به این استان سازی باشد! تهران کلان شهری با بیش از ۱۲ میلیون نفر جمعیت در روز و حدود ۹ میلیون نفر درشب بزرگترین شهر کشور از منظر جمعیت و مقیاس است که مسائل و مشکلات جدی در بخش های گوناگون دارد؛ که بخش بزرگی از آن به دلیل مرکزیت اقتصادی ، فرهنگی وسیاسی آن است!
بی توجهی به حل مشکلات تهران و کم نظری نسبت به اتصال مشکلات و مسائل این شهر با شهرهای پیرامونی و استانهای همجوار و منفرد دیدن مسائل این شهر منجر به بروز طرح های متفاوت با توجیه منافع شهروندان شهرهای دیگر، توجیهی بیرونی برای تصمیمات سیاسی و بی تصمیمی برای یکی از مهمترین مسائل مرتبط با تقسیمات کشوری یعنی توجه به مجموعه شهری تهران است !
اگر مسائل شهر تهران و شهرهای پیرامون آن را در قالب پنج دسته ترافیکی ، زیر ساختها ، اجتماعی–سیاسی، جمعیتی واقتصادی بیان کنیم هیچیک از مسائل مرتبط با شهر تهران و شهرهای پیرامونی این استان از همدیگر جدا نیست!
شهری که کانون جذب نیروی کار است و بسیاری از ظرفیتها اشتغال در آن جای دارد، طبیعی است که شاغلین بسیاری را در خود جای داده که بنا به دلایل گوناگون امکان سکونت همه آنها در تهران وجود ندارد!
لذا بنا بر برخی آمارها روزانه سه تا چهار میلیون سفر از مبادی ورودی شهر تهران برای ورود به عرصه اشتغال دراین شهر وجود دارد که مسائل ترافیکی و تردد جمعیتی را با خود همراه دارد!
درهمین راستا سرریز شدن مسائل و مشکلات اجتماعی–اقتصادی تهران به شهرهای پیرامون وبازگشت متفاوت انها به داخل این شهر در کنار شناوری جمعیتی بزرگ تحت عنوان شاغلین ساکن در شهرهای پیرامونی بستری متفاوت برای مسائل این شهر و شهرهای پیرامونی ایجاد کرده است.
ورود به عرصه استان سازی که نمونه آن استان البرز است نه تنها مشکلات و مسائل تهران و شهرهای پیرامونی را مرتفع نکرد بلکه به دلیل ایجاد ساختارهای متفاوت مدیریتی مسائل برزمین مانده آن هنوز گریبانگیر دو شهر و پیرامون آنها است.
درهمین راستا تلاشهایی که برای ایجاد ساماندهی مناسب برای یکی از مهمترین مبادی تردد بین شهری میان کرج و تهران صورت گرفته به دلیل منافع متفاوت و مسئولیت های مختلف میان دو استان نتوانست راهکار مناسبی برای کاهش ترافیک و بهبود آن تدارک ببیند !
موضوعی که تنها منجر به افزایش قیمت زمین از یک سو و تحمیل هزینه سنگین استان سازی برای دولت می شود و راه را برای سوداگری زمین و مستغلات افزایش می دهد و بار مهاجرت درون کشوری را بیش ا ز گذشته به سوی این شهرها تحمیل می کند !
در واقع تجربه تشکیل استان البرز برای تهران و کرج نشان داد که حل مسئله با ایجاد تاسیسات جدید دولتی شکل نمی گیرد بلکه با هماهنگی و برنامه ریزی مشترک امکان پذیر است.
به بیانی این محقق نمی شود مگر در شکلگیری طرح های مثل مجموعه واحد شهری که مدت مدیدی است از سوی ر وزارت راه و شهر سازی با حضور نمایندگا ن و کارشناسان بخش های مختلف بررسی شده است !
دراین راستا تلاش نمایندگان و مسوولین محلی در اصرار بر تشکیل استان های جدید ، مسئله ای جدی است که دولتها نسبت به آنها معمولا با نگاه همراهی ،گام برمیدارند در حالیکه این نوع رویکردها نه تنها تقسیمات کشوری را با چالش جدی در هزینه و اداره همراه می کند بلکه مشکلی را برای کشور حل نمی کند! و سطح زندگی را دراین شهرها دچار تعییرات غیر قابل کنتر ل می کند و ساختار تعادل بخشی موجود را برهم می زند! و دست سوداگران را باز میکند! شاید نگاهی به طرح استان بم بتواند ابعاد این مسئله را روشن کند !
لذا به نظر می رسد تب استان سازی را بایستی از تقسیمات کشور ی دور کرد و این رویکرد که استان شدن برخی مناطق منجر به توسعه آنها می شود را به رویکرد ی برای منطقه ای کردن اداره کشور تغییر داد! تابتوان نه تنها در کاهش هزینه ها بلکه در هماهنگ سازی روند توسعه و رشد کشور با توجه به امکانات و محددیت ها، تصمیمات یکپارچه را اتخاذ کرد! این مهم حتی در میان شهرهای تهران هم وجود دارد اصرار بر جدا شدند قیامدشت به رغم آنکه هنوز با کمک شهرداری تهران همراه است از سوی فرمانداری ری و تلاش برای جدا کردن ری از تهران و…جملگی منجر به جداسازی هویت های مشترک میگردد! که نه تنها قادر به حل مسائل کلان این مناطق نخواهد شد بلکه مسائل تازه ای را نیز ایجاد میکند ! اگر فقط ملاک جمعیت را برا شکل گیری استانهای جدید در نظر بگیریم بدون توجه به مسائل جدی زیرساختی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی به نظر می رسد راه را به خطا رفتیم!
چراکه بسیاری از ساکنان این استان درهمه موارد ذکر شده مشترکات به هم تنیده ای دارند که بی توجهی به آنها با تولید بروکراسی جدید قابل توجیه نیست !
از این رو اگر تمرکز وزارت کشور و مجلس شورای اسلامی بر راهکار دیگر یعنی منطقه شهری تهران باشد شاید راهکارهای بهتری برای حل مشکلات این شهر وشهرها استان فراهم آید !تجربه کشورهای دیگر می تواند راهگشای مناسبی برای این مهم باشد !
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دستههای عزاداری دانشجویی طی سخنانی کوتاه خطاب به دانشجویان فرمودند: «امروز هر کدام از شما میتوانید یک مشعل نورانی باشید بر سر راه پیرامون خودتان و محیط پیرامونی خودتان. سعی کنید این را نگه دارید؛ تلاش کنید در این راه استقامت بورزید.»
در اربعین دو سال پیش وقتی همین جماعت دانشجویی به حسینیه حضرت امام (ره) آمده بودند، مقام معظم رهبری فرمان جهاد تبیین را صادر کرده و فرمودند: «هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی، مثل یک نوری پیرامون خودتان را روشن کنید. امروز خوشبختانه میدان باز است برای انتشار افکار.»
در آن زمان کسی از تحمیل جنگ ترکیبی به کشورمان خبر نداشت، اما یک سال بعد وقتی دانشگاه ناآرام شد، اهمیت نورافشانی دانشجویان و جهاد تبیین روشن گردید. دانشجویانی که از نور بهرهمند بودند به نورافشانی پرداختند و اطراف خود را نورانی کردند. در مقابل هتاکان ایستادند و صحنه را ترک نکردند و با شنیدن دشنامها و الفاظ ناپسند از کوره در نرفتند. آگاهانه و جوانمردانه مقاومت کردند تا دشمنان ملت ایران ناکام گردیدند.
امروز فرمان همان کسب نورانیت و نورافشانی است، اما دستور استقامت در این راه، حکم جدید است؛ لذا پرسش اساسی این است که حکمت استقامت برای روشن شدن و روشن کردن در شرایط کنونی چیست؟
طبیعت کسب نور و پخش آن نیاز به استقامت دارد چنانکه ماندن در صراط مستقیم نیازمند استقامت است.
جاذبههای انحراف از راه راست زیاد است و روزبه روز بیشتر هم میشود. چنانکه معظم له نیز اشاره کردند و فرمودند: «جاذبهها برای زاویه ایجاد کردن از این صراط مستقیم کم نیست. همیشه این زاویهها بوده، و امروز بیشتر از همیشه است. اراده قوی لازم است تا در مقابل این جاذبههای شیطانی بتوانید مقاومت کنید. اگر مقاومت کردید، آن وقت قلّه را فتح خواهید کرد.»
علت دیگری که لزوم استقامت برای نورانی ماندن و نورافکنی روشن میسازد، امید دشمن به دانشگاه است که رهبر حکیم انقلاب اسلامی هفته گذشته به آن اشاره و تصریح کردند: «یکی از نقاط ستیزهگری دشمن که به آن امید دارد دانشگاهها است.» شاید این امید در گذشته در این حد نبوده، اما تجربه دشمن از سال گذشته و موضوع عفاف و حجاب آنها را به سرمایه گذاری بیشتر سوق داده است؛ لذا پیدا کردن راه در این مسیر دشوارتر و نشان دادن راه به دیگران به دلیل احتمال بروز دوقطبی و قرارگرفتن در زمین بازی دشمن بسیار مشکل شده است.
پیچیدهتر شده شگردهای دشمن نیز عامل دیگری است که ماندن در صراط مستقیم را بدون استقامت غیرممکن میسازد. نمونه بارز این پیچیدگی را میتوان این روزها در رفتار دشمن برای موج سواری بر ماجرای استادان دانشگاه مشاهده کرد. بدون شک تغییر فاز از فوت یک شخص در بیرون دانشگاه به کشاندن ماجرا از بیرون به داخل و تغییر سطح از دانشجو به استاد میتواند جریان پیچیده تری را ایجاد کند؛ لذا میبینیم کسانی که تا دیروز اخراج و بلاتکلیف گذاشتن بیش از ۳هزار استاد برایشان اهمیتی نداشت، امروز برای تهیه خوراک لازم اقدام به آمارسازی نموده و با احتساب اساتید مرحوم و بازنشسته، مستعفی و حق التدریسی، به رقم ۵۸ رسیدند.
آمارسازان برای رسیدن به هدف خویش مرزهای دو وزارتخانه علوم و بهداشت را نادیده گرفته و استقلال دانشگاه آزاد را زیر سؤال برده و سعی داشتهاند تا اساتیدی را که در زمان قانونی بازنشست شدهاند با اعضای هیئت علمی که دارای پرونده قضایی از بیرون بودهاند، بعلاوه اساتیدی که استعفا دادهاند، با اساتید حق التدریسی را که به هر دلیلی واحد به آنها داده نشده با آن دسته از اعضای هیئت علمی که به علت رکود علمی یا عدم تبدیل وضعیت در شرایط قطع همکاری قرار گرفتهاند، جمع کرده و در کنار چند نفری که پاسخ استعلام آنها برای جذب منفی بوده، گذاشتهاند تا شاید به رقم قابل توجهی برسند که به قول خودشان به ۶۰ نفر نرسیده است. جالب آنجاست که رسانههای معاند این رقم را ۲۲ نفر، اما عدهای در داخل اصرار بر آمارسازی بیشتر دارند.
نکته مهم این است که ظاهراً برنامه دشمن در سال جاری صرفاً ایجاد اغتشاش خیابانی نیست و «مقاومت اجتماعی» را از طریق انباشت نارضایتیهای اقتصادی و سیاسی در دستور کار قرار گرفته است.
جو بایدن و دونالد ترامپ، دو نامزدی هستند که در نظرسنجیهای عمومی و ایالتی مقبولیت بالایی ندارند اما بر هم کنش آرای سلبی آن ها نسبت به یکدیگر می تواند نتیجه ماراتن انتخابات ریاست جمهوری 2024 میلادی را رقم بزند. در آخرین نظرسنجیهای انجام شده، میزان نفرت عمومی از ترامپ حدود 64 درصد و برای بایدن 55 درصد بوده است. به عبارت بهتر، اکثریت نسبی شهروندان آمریکایی از حضور هر دوی این سیاستمداران در رأس معادلات سیاسی و اجرایی کشورشان ناراضی هستند. با وجود این، به نظر میآید اراده صاحبان پنهان و آشکار قدرت در هر دو حزب سنتی آمریکا تکرار دوگانه ترامپ-بایدن است.بایدن 80 ساله که هم اکنون مسنترین رئیسجمهور آمریکاست، در میان نگرانیهای رایدهندگان درباره سن او و میزان محبوبیت ضعیفش، باید رایدهندگان را متقاعد کند که برای چهار سال دیگر در کاخ سفید بماند. متحدان بایدن می گویند که او نامزد می شود زیرا احساس می کند تنها نامزد دموکرات است که می تواند ترامپ را شکست دهد.درطرف مقابل،در نظرسنجی های درون حزبی جمهوری خواهان، ترامپ با اختلاف زیادی نسبت به دیگر نامزدها از جمله دی سانتیس فرماندار فلوریدا پیش بوده و روز به روز این شکاف (به ضرر رقبای ترامپ) بیشتر می شود.در این بین، در برخی از ایالت ها تلاش هایی در جریان است تا به استناد متمم 14 قانون اساسی آمریکا که ممنوعیت تصدی مقامات فدرال را برای «شورشیان» در نظر گرفته است، دونالد ترامپ از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2024 محروم شود. در ایالات متحده، انتخابات ریاست جمهوری را ایالت ها برگزار می کنند و تقریبا هر کدام نیز قواعد خود را دارند. قرار گرفتن نام هر نامزدی روی برگه های آرا نیز در زمره اختیارات نهاد مسئول برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سطح ایالتی است. از این رو چه بسا در برخی از ایالت ها، مقام برگزار کننده انتخابات، با توسل به متمم 14 قانون اساسی آمریکا، نام دونالد ترامپ را از برگه های انتخاباتی حذف کند. در این صورت، ترامپ قادر نخواهد بود آرای الکترال ایالت مزبور را از آن خود کند و چه بسا نتواند حداقل آرای الکترال را که 270 عدد است، به دست آورد. با این اقدام، ترامپ به نامزد حزب رقیب خواهد باخت. البته این روند، مشکلات خاص خود را نیز دارد. اول این که هنوز ترامپ در هیچ دادگاهی به جرم مشارکت در شورش علیه نهادهای دموکراتیک کشور، محکوم نشده است. از این رو، هرگونه تلاش برای توسل به متمم 14 قانون اساسی بدون در دست داشتن احکام قضایی، به جنگ حقوقی میان پویش انتخاباتی ترامپ و ایالت ها منجر می شود. ضمن این که قابل پیش بینی است در نهایت چنین پرونده حساسی به دیوان عالی فدرال ارجاع شود، جایی که قضات محافظه کار اکثریت کرسی ها را در دست دارند و 3 تن از 9 قاضی آن، منصوب ترامپ هستند. دوم این که مشخص نیست سرنوشت نهایی پرونده مشارکت ترامپ در شورش ششم ژانویه 2021 تا پیش از روز 5 نوامبر 2024، روز پایان رای گیری ریاست جمهوری به نتیجه برسد. از این رو چه بسا ترامپ زمانی به جرم مشارکت در شورش علیه دولت فدرال محکوم شود که خود، رئیس دولت فدرال باشد. سوم و در نهایت این که این مسیر، تنش های سیاسی در آمریکا را به سطح بالاتری ارتقا می دهد؛ زیرا هواداران متعصب ترامپ و حتی حامیان جریان میانه روی حزب جمهوری خواه مطمئن خواهند شد که دموکرات ها برای حذف یک رقیب انتخاباتی قدرتمند، به تحریف قانون اساسی متوسل شده اند، آن هم متممی که طی حدود 140 سال از تصویب آن، درباره افراد بسیار اندکی به کار گرفته شده است. با این حال، شاید برای سرسخت ترین دشمنان ترامپ چاره ای جز امید بستن به متمم 14 قانون اساسی ایالات متحده نباشد تا بتوانند از بازنگشتن ترامپ به کاخ سفید اطمینان یابند، حتی اگر به دستکاری در روند انتخابات، سوء استفاده از قانون اساسی و حذف غیر دموکراتیک رقیب انتخاباتی متهم شوند. اگر این مسیر هم جواب نداد، شاید تنها گزینه پیش روی دشمنان قسم خورده ترامپ، حذف فیزیکی وی باشد
نکته تأملبرانگیز آنجاست که همانطور که از عنوان هیئت موصوف استخراج میشود، فلسفه وجودی این هیئت زدودن مقررات دستوپاگیر در صدور مجوزهای کسبوکار است؛ اما آنچه از مصوبات این هیئت بهعنوان تکلیف بر کانونهای وکلا تحمیل شده، خلاف این ادعا است؛ چراکه کانونهای وکلا بنا بر قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت و بهتازگی مستند بر قانون تسهیل، آزمون ورودی برگزار کرده و تشریفات صدور پروانه وکالت پس از آزمون اختبار به سرانجام رسیده، نام وکیل در سایت صندوق حمایت وکلا ثبت میشود. بنابراین اضافهکردن چنین تکلیفی بر کانون وکلا با فلسفه مقرراتزدایی و تسهیل طریق اخذ پروانه اشتغال در تعارض آشکار است؛ بهویژه اینکه مبنای چنین مصوبهای ناشی از قانون اجرای سیاستهای کلی نظام (اصل ۴۴ قانون اساسی) بوده که کلیت آن هیچ ارتباطی با نهاد وکالت ندارد. ماده ۱ قانون اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴ به معرفی مؤسسات و نهادهای مشمول این قانون در صدور مجوز کسبوکار بنا بر ماده ۵ قانون مدیریت خدمات کشوری و ماده ۵ قانون محاسبات عمومی اشاره میکند که از نظر ساختاری و کارکرد هیچ سنخیتی با کانون وکلا ندارند. اما چرا وکلا در نقد این مصوبه موضوع حقوق ملت و نقض حقوق ملت را مطرح کرده، اجرای این مصوبه را نقض صریح حقوق ملت و اتخاذ تصمیمی برخلاف قانون اساسی میدانند؟ اصل ۴۴ قانون اساسی در فصل چهارم با موضوع اقتصاد و امور مالی انشا شده است که در تشریح این فصل نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تعریف و تبیین شده است که بخش تعاونی و خدمات دانسته که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است. پرواضح و روشن است که تنها بخشی را که میتوان با فعالیت حرفهای نهاد وکالت مرتبط دانست، بخش خدمات است. با وجود اینکه نهاد وکالت مکلف به ارائه خدمات حقوقی است، اما ماهیت و مقتضای تکلیف کانون وکلا به ارائه خدمات حقوقی به مردم هیچ قرابتی با فعالیتهای اقتصادی دولت و تعاونیها بهعنوان فعالیت مکمل بخش خدمات ندارد. علاوه بر اینکه اصل ۳۵ قانون اساسی ذیل فصل سوم قانون اساسی با عنوان حقوق ملت، داشتن وکیل را جزء حقوق اساسی ملت دانسته و تأمین شرایط دادرسی عادلانه را با حضور وکیل تکلیف حاکمیت میداند. بدیهی است چنانچه وکالت بهعنوان یک بنگاه اقتصادی مدنظر شارعان قانون اساسی بود، باید در فصل چهارم ذیل مباحث اقتصادی به آن اشاره میشد که در چنین فرضی برخورداری از خدمات وکیل در قالب وکالت معاضدتی و تسخیری در زمره حقوق ملت تعریف نمیشود. با فرض اجرائیشدن این مصوبه، آیا ضرورتی برای وجود کانون وکلا متصور است؟ اگر قرار است همه امور صفر تا صد صدور پروانه وکالت خارج از کانون وکلا تصمیمسازی شود، چه لزومی به وجود تشکیلات خودگردان کانون وکلاست که بدون دریافت ریالی بودجه سالها به ارائه خدمات حقوقی و تربیت وکلای جوان اقدام میکند؟ در چنین فرضی کدام مرجع و نهاد قانونی، آموزش و تربیت وکلای جوان را بدون ریالی بودجه عهدهدار خواهد شد؟ آیا وزارت اقتصاد دارای صلاحیت چنین تکلیفی است؟ تعریف هزینه و بودجه اجرای دورههای آموزشی برای عملیاتیشدن چنین مقررهای معنایش مقرراتزدایی و کوچککردن دولت است یا تحمیل هزینهای مضاعف بر بودجه دولت؟ بر فرض اجرائیشدن این مصوبه، آیا در چنین فرضی چیزی از هویت و جایگاه کانون وکلا بهعنوان نماد حکومت قانون و دادرسی عادلانه باقی خواهد ماند؟ در کدام سیستم قضائی شاهد تبعیت یک نهاد قضائی از وزارت اقتصاد بودهایم که تجربه مثبت چنین اقدام شاذ و عجیبی الگوی این آقایان شده است؟
محمدهادی صحرایی
«و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مىكردند.» (1)
با مرور تاریخ انبیا که سلام و درود خدا و خوبان نثارشان، یکی از چیزهایی که بیشک به ذهن ما خطور میکند این است که اگر ما در آن دوران بودیم، چگونه رفتار میکردیم؟ اگر پیامبران خدا و معجزاتشان را میدیدیم در مقابل رسالت آنها چه رفتاری داشتیم؟ میپذیرفتیم یا نه؟ اگر میپذیرفتیم با طیب خاطر و دل آرام یا به سختی و با چون و چرا؟ اوامرشان را تمکین یا در آنها تردید میکردیم؟ میشود کسی توفان نوح ببیند و خاشع نشود؟ یا گلستان شدن آتش نمرود برای ابراهیم را ببیند و خاضع نگردد؟ میشود معجزات دوازدهگانه موسای کلیم تا شکافته شدن دریا و عبور بنی اسرائیل از میان امواج کوه پیکر است را دید و دل نلرزد؟ زنده شدن مرده و محو برص و پیسی از پوست و بدن مردم توسط عیسای روحالله را چه باید گفت؟
آیا میشود پذیرفت کسانی محمد امیّ و امین که سلام و صلوات و برکات خدا بر او و خاندانش را دیدند که چگونه از آسمان، قرآن جاویدانی به زمین آورد که تاکنون جن و انس نتوانستهاند، یک آیه مثل آن را بیاورند ولی باز هم قلبشان نرم به ایمان نشد؟ دیدند که چگونه از مردم متفرق، خشک، خشن و جاهلی حجاز، برادرانی مثل سلمان فارسی و ابوذر غفاری و صهیب رومی و بلال حبشی و ... بهوجود آورد که تا قبل از انقلاب اسلامی ایران، هیچ بدیل و عدیلی نمیتوان برایش یافت ولی باز هم ایمان نیاوردند. باور اینها گرچه سخت است و مثل انکار خورشید توسط کسی که نور و گرمای آفتاب را حس میکند میماند ولی واقعیت این است که میشود باور کرد مخلوقاتی شبیه آدمی هستند و عقل و قلبهايى دارند ولی نمیتوانند با آنها بفهمند و باور کنند؛ چشمانى دارند كه حقیقت بین نیست؛ و گوشهايى كه سخن حق نمىشنوند. و به جای حواس به هوا و هوس اکتفا میکنند.
میبینند که منطق حسین بن علی که سلام خدا و خوبان و ما به محضرش، پس از آنکه بر سیطره روانی و رسانهای یزید پیروز شد، توانسته بعد از هزار و چهارصد سال، با مغناطیس محبت، سیطره افسانهای رسانههای استکباری را هم پارهپاره کند و دهها میلیون نفر را در روزگاری که مردم جهان، حس و حال فعالیتهای سخت اجتماعی و رمق اقتصادی ندارند را در گرمای سخت، پیاده و پای برهنه به پهنه بیابانهای عراق بکشاند و برای فطرت غبار گرفته و عدلِ ستمدیده بگریاند و خونخواه دین سربریده کند ولی باز هم تردید و تشکیک و تحقیر و توهین میکنند که اخلاق آل بوجهل و بوسفیانهاست. در ابتدا تکذیب میکنند و پس از ناکامی، در واقعیت، تردید میکنند و چون باز هم ناتوان میشوند، تمسخر میکنند یا مثل احمقهای آمر و عامل قرآنسوزی، میخواهند حقیقت را آتش بزنند. و این شیوه لعنتی، مختص به نفرینشدگانی است که تعبیر قرآن از آنها، موجودات پَستتر از چهارپایان است.
بسیار عجیب است در روزگاری که بزرگان و مدعیان مدیریت افکار عمومی جهان که پیوسته نظر میسازند و میگویند «رسانه به مردم میگوید به چه فکر کنند» و گاهی میگویند «یاد میدهد چگونه فکر کنید» و باز میگویند «میآموزیمتان که به آنچه ما میخواهیم بیندیشید» و ... ولی باز هم کسانی هستند که به سیدالشهدایی فکر میکنند که هزار و چهارصد سال پیش در دشت تفتیده کربلا فرمود «هرگز کسی مثل من با کسی مثل یزید بیعت نمیکند» و چقدر ذلت و خفت از این اندیشه دور است؛ و او تکهتکه شد ولی هر ساله دلهای مؤمنان و محرومان را به هم جمعتر میکند. اکنون که گویی صنعت رسانههای اغواگر و غفلتزا به دست سامری و شریح قاضی و یزید و ابن زیاد افتاده، هر روز حرف حسین، سکه رایج تر فطرتهای پاک و اندیشههای زلالی میشود که به جای ابلیس و ابلیسک، خدای ازلی و ابدی و زنده و مقتدر آسمانها و زمین را میپرستند.
عجیب است در دنیای امروز که ارباب رسانهها اولویت زندگی و علایق و سلایق را سمت و سو میدهند و شیوه زندگی به سبک «جنگل منظم و مطیع» را میآموزند و نظم فطری و طبیعی حیات بشری را به هم زده و دنبال عملی کردن تهدید ابلیس در گمراه کردن مردم با آرزوهای دور و دراز و دگرگون کردن خلقت خدا (2) هستند، هستند مردمی که نبض زندگی خود را با آخرین ضربان قلب حسین تنظیم کردهاند تا برای همیشه تاریخ، نام حسین در جهان طنین افکند. اینکه حسین زنده است و نمی میرد به خاطر فطری بودن آرمان اوست و هر که حیات انسانی را برگزیده و در خلقت خود تابع خرد و ایمان است، با امام سربریده احساس قرابت و خویشی می کند. آن که با دیدن عظمت راهپیمایی اربعین، به قصد تحقیر، آن را احساسی و شور و زودگذر میخواند، نه معنی احساس و شور را فهمیده و نه میداند زودگذر یعنی چه و هنوز هم متوجه کمفهمی خود نشده است. هزار و چهارصد سال زودگذر است؟!
اگر عشق اربعینیان به حسین، فقط از سر احساس و هیجان بود، چرا امپراتوری رسانهها که به دنبال جایگزین کردن غریزه و احساس به جای فطرت و عقل هستند نمی توانند یک هزارم جمعیت اربعین را در یک تابستان سوزان جمع کنند؟ اربعینیان لقمه دهان خود را با زائران نصف میکنند ولی چرا غولهای قارونی جهان جرأت و جربزه ندارند که کمی از ثروت افسانهای خود را برای تجمع پیروانشان هزینه کنند؟ جهان سلطه با هوش مصنوعی، هوش از سر عقل برده و تزیین و تزویر رسانههای صهیونی جنگ جهانی رباتها علیه عقل را به راه انداخته و به اسم تمدن نوین، برای قوم لوط که هزاران سال پیش عذاب شده، پرچم ساخته و به دست مسخ شدهها داده و به اسم آزادی، مردم را لخت میکند و به نام مبارزه سیاسی، شلوار از پای حیا و غیرت درآورده و در این شرایط، دهها میلیون نفر که توانستهاند خود را به سرزمین اربعین برسانند فریاد میزنند «لا أعبد ماتعبدون». و حسین رهبر این جوانمردان است.
دریایی که نمی از آن گفته شد از عجایب روزگار ما و معجزه جاری حسین است که در آن زندگی میکنیم و اربعین، محیط زیستی شده تا مردان و زنان آخرالزمانی که قرار است انتهای طولانی تاریخ را به نام خدا و به رنگ حسین، معماری و نقاشی کنند، در آن تمرین زندگی بهشتی کنند. و حسین طراح آخرین تمدن بشری است که مردم زیر سایه بیکرانش جا میجویند. آن که فرمود «ففرّوا الی الحسین» امروز را میدید که چگونه شیاطین جن و انس، انسان شکار میکنند و به خورد شهوت میدهند و چگونه با غریزه یزیدی به جنگ فطرت حسینی آمدهاند. کشتی وسیع و سریع حسین، هم آدمیان را از مهلکههای شیاطین میرهاند و هم آنان را به زمان و مکان اصلی تاریخ و جغرافیایی که قرار است تمدن مهدوی که خدا در ظهورش تسهیل و تعجیل کند، میرساند. آنچه مردم از حسین دیده و دل به او باختهاند، هرگز اتفاقی نیست و غیر از حقانیت و صداقت و صفا، تحیری است که وصف ناشدنی است.
فهمیدهاند که حسین، بیابان را آباد و فقیر را کریم و بینوا را بخشنده و سرگردان را سربه راه می کند که سفره دل خود را زیر پای زائرانش پهن میکنند. و ای حسین! که کربلایت را مرکز عقل و عاشقی جهان کرده ای، حرارت جگر دلدادگانت کجا و گرمای تابستانی این بیابانها کجا؟ کار ما کجا و جهاد تو و یاران با وفایت کجا؟ آنچه ما و خانواده ما از جفاکاران روزگار میکشند کجا و سختی اهل بیت محترم تو کجا؟
ای نظرکرده و عزیزشده خدا، حال که دلهای بیقرار عاشقانت به سوی تو پر کشیده و رایحه نامت در اربعین، «چون شیشه عطری که دَرَش گم شده باشد»، در هوای جهان پیچیده و از ابدیت مَستمان کرده، مبادا در «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»، خود را از نظر لطف شما محروم و جامعه را بیش از این در محبس غیبت محکوم کرده باشیم که «کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها». ای کریم؛ دعا کن برای ما، که سخت محتاجیم.
____________________________________________________________________________
1- سوره سجده، آیه 24.
2- و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهای دور و دراز خواهم کرد، و وادارشان میکنم تا گوشهای دامها را شکاف دهند، و وادارشان میکنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند.» و هر کس به جای خدا، شیطان را دوست گیرد، قطعا دستخوش زیان آشکاری شده است.
سوره نسا، آیه 119.
ارسال نظرات