24 تير 1402 - 09:15

پایگاه رهنما:

روزنامه آرمان امروز

سند امنیت زنان در شهر در هاله‌ای از ابهام

زهرا نژادبهرام

وقتی در مرداد ۱۴۰۰ برای نخستین بار سند امنیت زنان در شهر، توسط شهرداری تهران رو نمایی شد موجی از امید و آرزو در میان نیمی از شهروندان  به وجود آمد‌!. نیمی از جمعیت شهر که زنان بودند، امید آن داشتند با تدابیر اتخاذ شده دراین سند که بیش از یکسال کار مشترک میان شورای پنجم و معاونت برنامه ریزی شهرداری و اداره کل بانوان را در بر داشت بازخورد لازم را در آن ببینند. از اهداف برجسته این سند می‌توان به:

  ارتقاء احساس امنیت و کرامت زنان در همه نقشهای اجتماعی و خانوادگی.

  ایجاد زمینه‌های مساعدت به تحکیم مبانی خانواده در سایه آموزشهای شهروندی.

  تلاش در جهت ارتقاء افزایش سطح آگاهی عمومی شهروندان نسبت به حقوق زنان و خانواده و مصادیق خشونت و تعرض به آنان از طریق آموزشهای شهروندی.

  ارتقاء ظرفیت‌های شهروندان در زمینه عدالت اجتماعی و توسعه عدالت جنسیتی.

  پیشگیری از بروز رفتارها و جرایم خشونت آمیز علیه زنان (در نقشهای مختلف خانوادگی و اجتماعی) در حدود اختیارات مدیریت شهری.

  حمایت از زنان در معرض آسیب و یا آسیب‌دیده از خشونت در حدود اختیارات مدیریت شهری.

  رعایت عدالت جنسیتی در طراحی فضاهای شهری.

  بازطراحی خدمات ارائه شده در سیستم‌های حمل و نقل عمومی و خدمات شهری با توجه به ظرفیتها و نیازهای جنسیتی، وضعیتی و سنی زنان و مادران.

 اولویت‌دهی بالا در تخصیص منابع شهری مرتبط با توانمندسازی زنان، توسعه کارآفرینی و بهبود محیط کسب و کار زنان به ویژه زنان سرپرست خانوار در حدود اختیارات مدیریت شهری.

 پیشگیری از برخی اعمال خشونت‌ها علیه زنان از طریق از بین بردن ظرفیت بزه در اماکن شهری.

 دسترسی آسان به امکانات شهری برای زنان آسیب پذیر، زنان خانه دار و زنان بدسرپرست.

 توسعه و ترویج ارزشهای فرهنگی زیست امن شهری برای همه شهروندان.

 فرهنگسازی جهت تکریم و صیانت از جایگاه، امنیت و کرامت زنان در شهر با رعایت موازین اجتماعی و…

حقوق شهروندی با مرجعیت فرهنگ ملی-اسلامی.

 هماهنگی و تعامل با مراکز دانشگاهی-پژوهشی، سازمانهای مردم نهاد، ارگانهای عمومی و خصوصی فعال در جهت حمایت زنان آسیب دیده و در معرض خشونت.

این اهداف که در راستای برنامه توسعه ششم، قانون اساسی جمهوری اسلامی و سیاست‌های کلی نظام و چشم انداز ۲۰ ساله کشور و برنامه سوم توسعه شهر تهران تدوین شده بود که شامل ۲۱ ماده بود‌، و‌امید آن می‌رفت که شورای ششم در راستای این اهداف نسبت به جامه عمل پوشاندن به آن تدابیر لازم را به انجام برساند اما ظاهراً عزمی از سوی مدیریت شهری برای تحقق آن وجود نداشته است. بر اساس این سند در دور قبل مدیریت شهری تمامی بوستان‌ها با نور پردازی مناسب آماده‌سازی شد و گیاهان میان بلوار‌ها هرس گردید و بسیاری از موارد دیگر از جمله اصلاح هندسی برخی معابر به ویژه پیاده رو‌ها و رفع فضا‌های بی‌دفاع شهری و…. تا زنان بیشتر احساس امنیت کنند و شهر برای زنان مناسبتر گردد. اما ظاهراً دراین خصوص تنها مواردی چون جداسازی بیشتر مورد توجه بوده تا حقیقت احساس امنیت و عمل به وظیفه ارتقا امنیت زنان در شهر؛ طر ح‌هایی چون اختصاصی‌سازی برخی بوستان‌های محلی که وسعتی کمتر از ۵۰۰ مترمربع و یا دراین حدود داشته و قرار بود نیاز خانواده را تأمین کند به زنان اختصاص یافت و خانوار‌های ساکن در محلات از ورود به آن منع شدند!! یا جداسازی واگن‌های مترو به طرح‌هایی خاص که از سوی همه مورد نقد قرار گرفت و… به نظر نمی‌رسد مبتنی بر سندی بوده باشد که بیش از یک سال بر مبنای اسناد بالادستی کشور و شهر تولید شده باشد. این سند که در نوع خود در منطقه خاورمیانه از اولین‌ها بوده و در جهان تعداد معدودی از کشور‌ها از این نوع اسناد را برای شهر تدارک دیده‌اند از افتخارات کشور است که مسأله امنیت زنان در شهر را با تکیه بر ظرفیت‌های کالبدی و انسانی مورد توجه قرار داده و با تأکید بر نقش خانواده و جایگاه زن در آن ظرفیت‌های عمومی جامعه و مدیریت شهری را بکار گرفته است! لذا توجه به این سند الزامی است برای ارتقا کیفی وضعیت شهر که می‌بایستی از سوی مدیریت شهری مورد استفاده قرار می‌گرفت! خوشبختانه تصویب لایحه ارتقا امنیت زنان توسط مجلس شورای اسلامی در سال گذشته و توجه برخی از اعضا شورای ششم به این مصوبه، بستری پویا برای تحقق این سند درشهر است و‌امید آن می‌رود که شورا و مدیریت اجرایی شهر با تکیه بر این سند و مصوبه مجلس شورای اسلامی طرح‌های جدی برای امنیت زنان را درشهر تدارک ببینند! و به اسناد و مصوبات دوره‌های گذشته از منظر کارشناسی وارد شوند. هر چند ظاهراً، ورود به عرصه امنیت زنان در شهر به حاشیه رانده شده و مواردی در دستور کار شهرداری قرار گرفته که مربوط به نهاد‌های دیگر است و آنچه شهرداری در چارچوب قانون شهرداری مسئولیت اجرای آن را برعهده دارد؛ مبدل به عنوانی حاشیه‌ای شده و تصویر امنیت کالبدی و اجتماعی شهر موضوعیتی از جنس دیگر پیدا کرده است! مواد ۲۱‌گانه سند امنیت زنان در شهر به عنوان دستوری اجرایی امری تحقق‌پذیر است به شرط آنکه باور لازم برای ایجاد احساس امنیت آنان در دستور کار مدیریت شهری قرار گیرد.

روزنامه جام جم

جزئی‌نگری در سیاست‌های کلی
سیدیاسر جبرائیلی | رئیس مرکز ارزیابی و نظارت راهبردی اجرای سیاست‌های کلی نظام
برنامه پنج‌ساله هفتم توسعه، آخرین برنامه مقارن با سند‌۲۰ ساله توسعه (سند چشم‌انداز ۱۴۰۴) و اولین برنامه، پس از ابلاغ بیانیه گام دوم انقلاب محسوب می‌شود که اکنون در مجلس است و انتظار می‌رود شاهد انطباق آن با اسناد بالادستی باشیم.
سیاست‌های کلی برنامه هفتم از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ شده است. در این میان، باید نکته‌ای کلیدی را درنظر داشته باشیم: برنامه‌های توسعه پنج‌ساله، اسنادی برای تحقق اهداف کلی محسوب نمی‌شود. بر این اساس، سند برنامه هفتم و سایر برنامه‌های توسعه، قانون کنترل تورم، قانون ایجاد شغل، قانون تنظیم منابع و مصارف عمومی و... محسوب نمی‌شود.
قانون برنامه، یک اصل سیاست‌گذاری است؛ اصلی که باید در قالب اهداف خرد قابل‌تحقق و قابل سنجش، نمود یابد. اسنادی که تاکنون در قالب برنامه‌های پنج‌ساله تهیه شده، فاقد اهداف خرد و قابل سنجش بوده است. نتیجه فقدان برنامه‌های قابل سنجش و در دسترس را می‌توان در میزان تحقق احکام برنامه‌ها رصد کرد.
بر این مبنا، برنامه ششم توسعه در ۷۰ درصد احکام خود با عدم موفقیت روبه‌رو شد. مجلس شورای اسلامی در گزارش تحقیق و تفحص خود از اجرای سند برنامه ششم، خبر از اجرای ۳۰درصدی می‌دهد. برنامه پنجم توسعه هم طبق گزارش سال ۱۳۹۴ دولت وقت، تنها ۲۵ درصد موفق بود. 
برنامه چهارم توسعه هم که براساس گزارش معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری تهیه شده بود، حدود ۳۵ درصد موفق بود. نکته‌ای که باید درنظر داشته باشیم، این است که بازه زمانی ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۰ (برنامه چهارم تا ششم) ۱۶ سال از سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ را دربر گرفت؛ آن هم در شرایطی که این اسناد به طور متوسط کمتر از ۳۰درصد به اهداف اصابت کرده است. 
رصد دقیق این برنامه‌ها و سایر برنامه‌های توسعه، کلی بودن آن‌ها را اثبات می‌کند. این ویژگی، عارضه‌ای است که تاریخ اسناد توسعه را گرفتار خود کرده است. به این وضعیت «توسعه بسیط» می‌گوییم. توسعه بسیط، موجب‌شده که تکلیف دولت مشخص نباشد؛ البته نه‌تن‌ها تکالیف دولت مشخص نیست، مجموعه‌ای از اهداف کلی مانند یک حد مشخص از رشد اقتصادی، رشد اعتبارات هزینه‌ای، تورم، ایجاد شغل، تولید خودرو، استخدام کارمند در دستگاه‌های دولتی و تولید هر نوع دستگاهی، بدون تعریف نقش دولت به آن تحمیل شده است. این در حالی است که همزمان، افکار متضاد سوسیالیستی و لیبرالیستی، در حال جانمایی خود در حوزه‌های اجرایی بوده و نمایندگان آن‌ها بر سر میزان اعمال نفوذ، با یکدیگر رقابت می‌کردند. با همه این اوصاف، نگاه مقام معظم رهبری، پرهیز از اعوجاج فکری است؛ چه در قالب تصدی‌گری‌های دولتی دهه ۶۰ و چه در راستای سیاست‌های نولیبرالی. این نگاه، بر ما روشن می‌سازد که دولت باید هادی، حامی و ناظر باشد؛ آن هم با تکالیف مشخص، خرد و قابل تحقق. اگر برنامه‌های توسعه بنابر کوچک‌سازی دولت است، باید به همان اندازه که دولت کوچک می‌شود، ابزار‌های حمایتی و نظارتی آن بزرگ‌تر شود. این نگاه به «مسأله‌محور» شدن اسناد توسعه و از جمله برنامه‌های پنج‌ساله می‌انجامد. تورم، نرخ رشد اشتغال، نرخ رشد اقتصادی و... مسأله محسوب نمی‌شود؛ بلکه من آن‌ها را دماسنج می‌دانم. این موارد، حرارت محیط را نشان می‌دهد. مسأله اصلی مسکن، گمرک، مالیات، برهم‌ریختگی نظام بانکی در سایه برهم ریختن استقلال بانک مرکزی، تعریف نشدن نقش دولت و... است. اگر این موارد در برنامه هفتم سامان یابد و اجازه حلول افکار متناقض را ندهیم، اشتغال، رشد اقتصادی، حجم نقدینگی و... هم با ما همراه می‌شود.
روزنامه جوان
الزامات تهاجم به مبانی فکری جبهه مقابل
عباس حاجی نجاری

رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خود در دیدار مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور در روز چهارشنبه ۲۱ تیر ماه، با ترسیم صحنه تقابل دو جبهه فکری یعنی جبهه نظام اسلامی و جبهه‌ای که نام خود را «لیبرال دموکراسی» گذاشته است، فعالان عرصه تبلیغ در جبهه نظام اسلامی را به شناخت دقیق ابعاد این مبارزه تمدنی و تمهید الزامات برای تقابل به مبانی فکری جبهه مقابل فراخواندند.
در نگاه اول برای کسانی که اطلاعی از پیشینه این تقابل نداشته باشند، شاید درک اهمیت و ابعاد مطرح شده پیرامون این تقابل دشوار باشد، اما تأمل بر روند ستیز ۴۰۰ ساله غرب با ادیان الهی وبه ویژه با اسلام، چیستی وچرایی این صحنه را روشن‌تر می‌کند.
ریشه تقابل غرب با ادیان الهی و به ویژه با اسلام به تحولات بعد از رنسانس و فاصله‌گیری اروپا از مذهب باز می‌گردد. غربی که سیاه‌ترین دوران تاریخی‌اش را در دوران قرون وسطی تجربه کرده است، دورانی که انحصارطلبی و فزون خواهی حاکمیت دینی و روحانی کلیسا در عرصه‌های فرهنگ و سیاست و اقتصاد، کمترین مجالی برای ظهور و بالندگی دانشوران غرب باقی نمی‌گذاشت و حاکمیت نامعقول و خردستیز کلیسا وسلاطین وابسته به آن، مجالی برای بالیدن فلسفه و فکر آزاد و پویا فراهم نمی‌ساخت. اما پیشرفت اسلام به سوی غرب وجنگ‌های دویست ساله صلیبی فرصتی را برای غرب ایجاد کرد تا از سلطه کلیسا خارج شود، اما وجه بارز تحولات بعد از رنساس در غرب فاصله‌گیری از مذهب بود.
مذهب گریزی و ایمان ستیزی غرب که در قالب مکتب‌ها و مرام‌ها و سیاست‌های مغایر با فطرت الهی انسان شکل گرفت و به ظهور مکتب «لیبرال دموکراسی» انجامید، فردگرایی، انسان محوری، جدایی دین از شئون اجتماعی و سیاسی بشر، در آن اصالت داشت و عقلانیت ابزاری ناشی از آن سبب گردید تا آزادی، ارزش مطلق داشته و همواره بر برابری و عدالت اجتماعی مقدم باشد. این اندیشه مبنای شکل‌گیری نظام‌های غربی بعد از رنسانس در اروپا و بستر کشور گشایی قدرت‌های اروپایی به سمت شرق وغرب عالم شد.
اما به رغم سلطه آسان اروپایی‌ها بر آفریقا، امریکا وشرق آسیا به دلیل عقب ماندگی وحاکم بودن ادیان غیرالهی، در حوزه کشور‌های اسلامی استعمارگران غربی با سد اسلام برخورد کردندوبرای شکست این سد وگسترش نفوذ خود دست به جنایات سهمگین زدند وبرای مقابله با اسلام نیز با فرقه‌سازی نظیر ایجاد فرقه وهابیت و بهائیت تلاش کردند با درگیر‌سازی مسلمانان با خود زمینه تسلط خویش را بر کشور‌های اسلامی فراهم کنند وبه همین دلیل بر برخی از کشور‌های اسلامی نیز تسلط یافتند، که تاریخ ۴۰۰ ساله منطقه غرب آسیا مالامال از این جنایت‌ها و مداخلات کشور‌های غربی است.
اما پیروزی انقلاب اسلامی مسیر تاریخ را عوض کرد ومتأثر از آن، در دهه‌های اخیر، مسئله نفوذ روز افزون دین مبین اسلام در سرتاسر جهان و تأثیرگذاری آن بر جوامع غربی، موجی از نگرانی و تشویش را متوجه دولتمردان غربی نموده است. تمایل به شریعت پیامبر اسلام، به قدری سریع و در حال رشد بود که یکی از نمایندگان پارلمان هلند، از موج اسلام‌گرایی به سونامی اسلامی تعبیر می‌کند. غرب در این دوره تبلیغات فراوانی برای کاهش قدرت و تأثیرگذاری اسلام در حرکت‏های مدنی و سیاسی از خود به نمایش گذاشت.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اسلام ستیزی و اسلام هراسی در غرب وارد مرحله‏ جدیدی شد و به عنوان یک آلترناتیو، خطر اسلام جایگزین خطر کمونیسم گردید. این خطر چه به صورت واقعی و چه به صورت فرضی می‏بایست بهانه‌های سیاست‏های مداخله‌جویانه امپریالیستی را فراهم می‏کرد، بنابراین این بهانه‌جویی‌‏ها در چهارچوب‏های علمی و تئوریک، طرح و دنبال شد، بنابراین در سال ۱۹۹۳ تئوری برخورد تمدن‌ها از سوی ساموئل هانتینگتون مطرح گردید. وی در نظریه خود که به جهان پس از فروپاشی بلوک شرق نظر دارد از شکل‌گیری تمدن‌ها سخن گفته و از این پس روابط و منازعات بین‌الملل را در قالب فرهنگی و تمدنی بیان می‌دارد. او از میان تمدن‌های نام برده بیش از همه به تمدن اسلامی تأکید می‌ورزد و معتقد است که جهان غرب باید به گونه‌ای این تمدن را مهار کند. اساس تئوری هانتینگتون، القای مفاهیمی ضد اسلامی است، از جمله آنکه قوانین اسلامی ناقض حقوق بشر است، اسلام دینی خشونت طلب و مروج عصبیت است، دین اسلام بنیادگرا و مخالف علم و پیشرفت و مولد اندیشه تروریسم است، اما موج اسلام هراسی بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر وارد فاز جدیدی شد. غرب به خصوص امریکایی‏ها تلاش بسیاری کردند تا با بهره‌گیری از هیمنه‏ سیاسی، اقتصادی و نظامی خود، کار اسلام، کشور‌ها و گروه‌های اسلامی را یکسره نمایند و تا مدت‏ها یا حتی برای همیشه از پویایی و تأثیرگذاری آن بکاهند. ادعای جورج بوش رئیس‌جمهور وقت امریکا مبنی بر آغاز مجدد جنگ‏های صلیبی، خود شاهد این مدعاست.
این روند تقابل در سال‌های اخیر از یکسو به دلیل پیشرفت‌ها وگسترش نفوذ تفکر انقلاب اسلامی واز سوی دیگر به دلیل بهره‌گیری غرب از فناوری‌های نوین در عرصه مقابله با اسلام واستحاله آن که در قالب جنگ نرم وجنگ شناختی شدت یافته به گونه‌ای که غرب برای پیشبرد اهدافش ناچار شده است بسیاری از مدعیات تفکر لیبرال دموکراسی نظیر آزادی فکر واندیشه را زیر پا بگذارد.
مواجهه با این تهاجم مستلزم شناخت دقیق ویژگی‌های صحنه مقابله وظرفیت‌سازی برای تهاجم مقابل به آن است که البته لازمه آن داشتن روحیه جهادی است، نکته‌ای که رهبر معظم انقلاب در این دیدار برآن تأکید می‌کنند ویادآور می‌شوند بدون روحیه جهادی، در فهم صحنه یا رفتار تبلیغاتی، خطا رخ می‌دهد، اما عنصر مجاهدت در کنار نگاه و کار علمی، تأثیر تبلیغ را تضمین می‌کند. ایشان در عین حال توجه به نیاز و خوراک فکری همه قشر‌ها از جمله صاحبان فکر و قلم و اندیشه و هنر را در مسائل تبلیغی لازم دانستند و در عین حال گفتند: باید به نسل نوجوان و جوان توجه خاص و ویژه‌ای داشت چرا که فردای کشور متعلق به این نسل است و باید ذهن بدون شبهه، به ساخت آینده بپردازد.

روزنامه خراسان

انفعال در برابر «جفای روسی» ممنوع!
کورش شجاعی
روابط بین الملل و ارتباط بین کشورها حتی کشورهای دوست و هم پیمان، آن قدر پیچیده است که به سادگی نمی توان درباره آن اظهار نظر و داوری کرد، اما برخی موضع گیری ها و اقدامات آن قدر دور از انتظار بلکه وقیحانه و ناجوانمردانه است که نمی توان عنوانی جز گستاخی، نمک نشناسی و ظلم و جفا بر آن گذاشت آن هم از نوع «جفای روسی» که درباره کشور و مردم ما کم سابقه نیست. فهرست ظلم ها، تعدی ها و تجاوزهای روسیه تزاری به کشورمان آن قدر بلندبالاست که در این یادداشت نمی گنجد. جداکردن بخش های بزرگی از کشورمان و الحاق آن ها به روسیه تزاری و تجاوز آشکار آنان به ایران در جریان جنگ جهانی، به توپ بستن حریم حرم رضوی و ... از جمله جفاهای روسیه آن زمان است. البته به رغم برخی مواضع روسیه به نفع کشورمان در جریان «برجام» ، گربه رقصانی ها و ایجاد مشکلات برای ایران حتی در این مسئله مهم و پیش از آن کمک های فراوان سیاسی و تجهیزاتی به صدام در جنگ تحمیلی 8 ساله به کشورمان، مسائلی نیست که از یاد و خاطره مردم و تاریخ پاک شود؛ گرچه نباید برخی مواضع سازنده و موثر روسیه در زمان همین آقای پوتین درباره کشورمان را نادیده گرفت اما امضای لاوروف به عنوان وزیر خارجه روسیه پای نوشته ای که تمامیت ارضی و حاکمیت ایران را بر جزایر سه گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی زیر سوال می برد، نه تنها جفا بلکه خطایی نابخشودنی است که حتما باید جبران شود و از ملت بزرگ ایران عذرخواهی کند. این که نمایندگان شورای همکاری خلیج فارس چنین بیانیه ای را در مسکو به امضای روس ها می رسانند جفا و گناه و خطای استراتژیک روس ها را بسی بزرگ تر می کند و نشان می دهد که روس ها هم با وجود همکاری های زیادی که در زمینه های گوناگون با کشورمان دارند که البته در همه این موارد نیز نگاه نخست شان به منافع خودشان منعطف است، گاه در مواقع و مواضع حساس آن قدر دچار «خودشیفتگی»، «قدرناشناسی» و جفاکاری می شوند که گویا فراموش می کنند به دلیل رهیدن از «چاله» ممکن است به «چاه» بیفتند! روس ها که امروز درگیر جنگی فرسایشی با اوکراین هستند و البته تورم و گرانی در کشورشان بیداد می کند و مشکل گروه «واگنر» را به تازگی پشت سر گذاشته اند، گویا برای به دست آوردن دل کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به خصوص امارات و در موضع انفعالی نگاه داشتن آنان در قبال جنگ با اوکراین و کمک به بالا نگه‌داشتن قیمت نفت و گاز و ...
با امضای بیانیه ای که تمامیت ارضی کشورمان را درباره جزایر سه گانه ایرانی مورد تشکیک قرار می دهد و بر رسیدگی به حاکمیت این جزایر ایرانی در دادگاه بین المللی تاکید می کند، به دنبال ایجاد نوعی «مرجعیت انگاری» و «کدخدایی انگاری» نیز برای خود در منطقه هستند.
درباره این خطای بزرگ روس ها نکته دیگری نیز قابل اشاره است و آن این که گرچه چینی ها هم در اقدامی مشابه، چندی پیش البته در ریاض مرتکب خطایی استراتژیک شدند که اگر دستگاه دیپلماسی کشورمان به صورت جدی تر و موثر با آن خطا مقابله می کرد شاید توسط روس ها آن هم در مسکو تکرار نمی شد، این که روس ها همسایه ما هستند و باید درباره منافع بلندمدت خود و ارتباط با ایران بزرگ و مقتدر و رعایت حسن همجواری و احترام به ملت بزرگ ایران، با نگاه آینده بین، دقیق و رعایت همه جوانب تصمیم سازی و تصمیم گیری کنند و مرتکب چنین خطاهای بزرگی آن هم در قبال ایران نشوند عذرخواهی روس ها و جبران این جفا و خطای بزرگ در حق ملت ایران برعهده روس هاست و البته پیگیری های سیاسی و دیپلماتیک برای تحقق این مهم اولا وظیفه دستگاه دیپلماسی کشور، ثانیا نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و ثالثا نهادهای مردم نهاد است.
روزنامه شرق

سهم سفرهای استانی در توسعه کشاورزی چیست؟

عبدالحسین طوطیاییپژوهشگر کشاورزی
سفرهای استانی هیئت دولت به صورتی سیستماتیک از آغاز دولت نهم در مدیریت اجرائی کشور نهادینه شد. در این سفرها رئیس دولت همراه اکثریت کابینه با تدارکات نیروهای پرشماری از نهادهای ریاست‌جمهوری، امنیتی و دستگاه‌های اجرائی استان مد‌نظر به گشت‌وگذار مدیریتی در منطقه مورد بازدید می‌پرداختند. رئیس دولت در انبوه صدها پلاکارد خوشامد و ارائه سخنرانی در اجتماع استقبال‌کنندگان و تکرار آن در چند شهرستان و شرکت در جلسات اداری استان و چند افتتاح و مصوبه سرانجام به خیر و خوشی به خیابان پاستور بازمی‌گشت. در خلال این بازدیدها چند نفر از ملازمان رئیس دولت نیز تعدادی گونی‌های خالی را با انبوه شکایات و درخواست‌ها از جانب خیل نیازمندان انباشته می‌کردند. رئیس دولت هم در این اجتماعات بر خدمتگزار و حتی نوکر مردم بودن خود تأکید می‌کرد؛ نوکری که البته برای ابراز احساسات اربابانی که به دنبال مرکبش می‌دویدند، فروتنانه دست تکان می‌داد. از آن پس و به‌ویژه در این مدت از دولت سیزدهم وزیر جهاد کشاورزی نیز از‌جمله وزرایی بوده است که سفرهای استانی را به سنتی مألوف در فعالیت‌های خود گنجانیده است. سفر اخیر آقای نیکبخت در همین آغاز جلوس به کرسی وزارت به استان‌های شمالی نشان از آن دارد که قرار ایشان به ادامه راه سلف است. متأسفانه بررسی اینکه آیا هدایت و تولیت بخش کشاورزی کشور باید مبتنی بر این سفرهای پر‌هزینه و به جای توجه به تقسیمات اقلیمی، تقسیمات استانی مد‌نظر باشد، تاکنون مغفول مانده است. تقسیمات کشوری براساس استان اساسا بنا بر ضرورت افزایش جمعیت و ادارات مرتبط انجام می‌شود. این شیوه تقسیمات منطقه‌ای نه‌تنها به فعالیت‌های توسعه کشاورزی ارتباط ندارد، بلکه چه‌بسا ناهمسو با آن هم باشد. به نظر می‌رسد برای کاهش حجم بوروکراسی موجود، باید متولی کشاورزی کشور برنامه هدایت خود را در قالب 8 یا 9 اقلیم موجود ساماندهی کند. چنین ساختاری هم از تکرار برنامه‌های مشابه در استان‌های هم‌اقلیم و هم از حجم بوروکراسی سنگین موجود خواهد کاست. به‌عنوان مثال سه استان شمالی یا استان‌های اصفهان، مرکزی، قم، شاهرود و سمنان و حتی تهران هر‌کدام در یک اقلیم آب‌وهوایی و با الزامات مشابه قرار دارند. برنامه‌های این بازدیدها هم تاکنون بیش از بررسی کاستی و تنگناهای بخش کشاورزی عمدتا از طرف مدیران استانی به‌عنوان میزبان و با هدف جلب رضایت و خشنودی متولیان انجام می‌شود. در این سفرها جمعی چند‌ده‌نفره همراه وزیر به بازدیدهای تشریفاتی از نمای فعالیت‌هایی که نشان از رونق و رشد و توسعه و توانمندی مدیران منطقه دارد، می‌پردازند. 

‌توضیح‌دهنده‌ها اکثرا از آینده دور و حتی نزدیک پروژه‌ها گفته و بازدیدکننده‌ها با تفقد و خداقوت‌گویان به دیگر برنامه‌های قابل عرضه رفته و به تکرار این کلیشه ادامه می‌دهند. اینکه این قبیل سفرهای پرهزینه که حاشیه‌ها گاهی پررنگ‌تر از متن آن است، در افزایش انگیزه تولیدکنندگان و پویایی این بخش و در مدیریتی که باید مبتنی بر سیستم الکترونیک باشد، تا چه حد اثرگذار بوده است، پرسشی بی‌پاسخ مانده است. ای‌‌کاش متولی جدید این بخش، برای دگرگونی در این سنت بی‌بازده شیوه بازدیدهای خود را حداقل با بررسی آسیب‌های فاجعه‌بار به منابع آب و خاک و روند پرشتاب بیابانی‌شدن این خطه و فجایع جنگل‌خواران و... تغییر می‌دادند.

به باور این راقم، اصلی‌ترین اولویت متولی در اوضاع نابسامان موجود بخش کشاورزی، تشکیل اتاق فکری پرقدرت از ظرفیت‌های تجربی دانش و با پایبندی به منافع ملی از برجسته‌ترین صاحب‌نظران داخل و خارج کشور در همین اتاق کار خودشان است؛ اتاق فکری که یک ساعت اندیشه و دستاورد آن برتر از 70 سال عبادت است و چه‌بسا 70 سفر استانی ارزیابی می‌شود. به شرط آنکه نمای ترسیم‌شده از چنین اتاق فکری به‌مثابه یک مرجع حتی اگر با انتظارات ذهنی بالاسری‌ها مغایر باشد، مورد اعتنا و جدیت قرار گیرد.

روزنامه کیهان

فرانسه، زخم‌های کهنه

سعدالله زارعی
تظاهرات ده‌ها هزار نفره‌ای که طی هفته‌های اخیر پایتخت و تعدادی دیگر از شهرهای فرانسه را در برگرفته و دولت این کشور از آن به «آشوب» یاد می‌کند، توجهات اروپایی‌ها را به خود جلب کرده و از اینکه دولت مکرون نتوانسته آن را کنترل کند، مورد سرزنش شدید قرار گرفته است. فرانسه البته طی دهه‌های اخیر انواعی از تظاهراتی در این سطح را تجربه کرده ولی این تظاهرات در
«نوع خود» بی‌سابقه خوانده شده است. در این خصوص گفتنی‌‌هایی وجود دارد: 
1- تظاهرات کنونی در فرانسه جنبه صنفی ندارد و برای رفع یک موضوع معیشتی یا شبیه به آن راه نیفتاده است. این شبیه جنبش جلیقه‌زردها که طی چندین ماه فرانسه را گرفتار کرده بود نیست. این یک خیزش سیاسی است که علیه ساختار حاکمیتی به راه افتاده و تغییر در وضعیت عمومی فرانسه را مد نظر دارد. مطلب مهم این تظاهرات، شورش علیه نظم فعلی فرانسه و به عبارتی نظم فعلی اروپاست. فارغ از پاره‌ای اتفاقات که در آن روی داده، این یک خیزش ساختار‌شکنانه است و کسب حقوق بشر پایمال شده را دنبال می‌کند.. براین اساس غرب احساس تهدید می‌کند این اگر یک جنبش صنفی نظیر جلیقه‌زردها بود و در اعتراض به یک یا چند سیاست و برنامه و تصمیم قدرت راه افتاده بود، با مخالفت بقیه کشورهای اروپایی مواجه نمی‌شد. این جنبش می‌گوید چرا در فرانسه به حقوق انسان‌ها و جان انسان‌ها احترام گذاشته نمی‌شود. چرا به غیر سفیدها اجازه داده نمی‌شود تا از حقوق خویش دفاع نمایند. این‌ها می‌گویند این چه حکمرانی است که ضابطان به قاتلان مردم تبدیل شده‌اند؟ 
2- تظاهرات از شدت زیادی برخوردار بوده است. وقتی حکومت فرانسه ناگزیر شده برای مهار تظاهرات از نیروهای ارتش استفاده کند، به این معناست که زور معترضان از زور پلیس و سیستم امنیتی در پاریس، مارسی و... زیادتر بوده و این در حالی است که فرانسه یکی از قوی‌ترین پلیس‌های جهان را دارد. نکته طنز ماجرا این است که معترضین می‌پرسند چرا به پلیس اجازه داده شده
«ناهل ام» نوجوان 17 ساله را در خیابان شهر نانتر بکشد، آقای مکرون به گسیل حجم وسیعی از یگان‌های ارتش دست زده و شمار نیروهای سرکوب را به دو تا سه برابر رسانده است! نتیجه این عقل مدیریتی(!) این بوده که بنا به اعلام وزیر کشور طی چند روز به 120 خودروی نظامی آسیب وارد گردیده است. بنا به اظهارات فرمانده پلیس پاریس، در این تظاهرات 4000 نفر دستگیر شده‌اند و این به غیر از کسانی است که در خیابان دستگیر شده و بعد از شناسایی و انذار آزاد گردیده‌اند. شدت تظاهرات مردم سبب شد روزنامه «لوفیگارو» با صراحت بنویسد فرانسه نتوانسته خیابان‌ها را از کنترل مخالفان خود خارج کند. در این میان غرب سعی کرده تا با برجسته‌‌سازی خسارت‌های اقتصادی این تظاهرات، یک موج مردمی مقابل آن راه ‌اندازد. از این ‌رو دویچه‌وله در روز 13 تیر ماه به نقل از رئیس‌ جنبش کارآفرینان فرانسه در مصاحبه با روزنامه پاریزین نوشت اعتراضات اخیر یک میلیارد یورو به اقتصاد فرانسه خسارت وارد کرده و به وجهه‌ گردشگری آن نیز آسیب زده است. این آمار درست باشد یا روی آن برجسته‌‌سازی صورت گرفته باشد، نشان می‌دهد فرانسه سعی می‌کند اصناف را به مقابله با معترضان وادار نماید. 
3- تظاهرات پس از آن آغاز شد که پلیس، «ناهل ام» نوجوان 17 ساله فرانسوی را به جرم آنکه به اخطار پلیس توجه نکرد، آماج تیر قرار داده و این در حالی است که پلیس، دستگاه امنیتی نیست تا بتوان برخورد خشن او را توجیه نمود. پلیس در همه جا در عین اینکه ضابط قضایی است، حافظ جان و مال مردم هم هست. در این میان حکومت به جای عذرخواهی از مردم بر درست بودن اقدام پلیس تأکید کرده است. در این فاصله مکرون به مسیر خود ادامه داده و معترضین هم میدان را خالی نکرده‌اند. و این فرانسه را در شرایط پیچیده‌ای قرار داده است. تظاهرات اگرچه ابتدا در اعتراض به رفتار پلیس راه افتاد اما روی تغییر رفتار پلیس تمرکز ندارد و کل ساختار را مخاطب خود می‌داند. این تظاهرات به سرعت به پایتخت کشیده شد و کل سیستم را درگیر کرد. کشورهای همجوار فرانسه که احساس کردند ممکن است هر آن دامنه تظاهرات ضد تبعیض‌ نژادی به شهرهای آنان کشیده شود، به انتقاد از عملکرد دولت فرانسه روی آوردند و خواستار تدبیر جدی آن شدند. اما لحن آنان در این اعتراض نه تنها جانبداری از خواسته معترضان نبود، بلکه بر ختم سریع ماجرا که لازمه آن تشدید خشونت است، تأکید داشتند. در این میان معترضان فرانسوی که شاید گمان می‌کردند، مورد حمایت احزاب مخالف دولت قرار بگیرند، مشاهده کردند که یاریگری وجود ندارد. احزاب دست‌راستی مثل جریان لوپن بیش از دولت مکرون بر سرکوب این جریان اجتماعی پافشاری نمودند. احزاب راستگرا احساس کردند که اگر مقابل این جنبش اعتراضی کوتاه بیایند با شرایطی سخت‌تر مواجه می‌گردند. این احزاب نوعاً صنفی با خواسته‌های مطرح شده در بیانیه‌های جنبش معترضین همراهی نکردند؛ اما با این حال این جنبش به راه خود ادامه داد. 
4- این جنبش دو ضلع اصلی دارد، ضلع ضد تبعیض نژادی و ضلع تبعیض نژادی‌ و از منظر دیگر این جنبش «دیگران» در فرانسه است. دیگران کسانی هستند که در متن به صورت «وغیره» نوشته می‌شوند و خود تداعی‌کننده هویتی نیستند. اما واقعیت این است که تظاهرات‌جویان عمدتاً دارای هویتی ممتازتر از پلیسی هستند که در مقام ضابط به قتل مردم روی آورده است. این «دیگران» به یک عبارتی ساکنان اصیل هستند که به دروغ به آنان عنوان نیروهای خارجی داده شده و سعی می‌کنند آنان را دارای «ایدئولوژی» خاص معرفی نمایند این رنگین‌پوستان صاحبان اصلی این سرزمین هستند که لااقل 200 سال سابقه ماندگاری در اروپا را دارند. جوان 17 ساله‌ای که به قتل رسید اگر ریشه در فرانسه نداشت نمی‌توانست این همه نمود داشته باشد. این‌ها ترکیبی از آفریقایی‌تبارها، آسیایی‌‌تبارها و مسلمانانی هستند که به واسطه استعمار فرانسه ناگزیر به این‌جا آمده‌اند و در مردم فرانسه دارای احترام و موقعیت زیادی هستند. 
5- مطالبات جوانان معترض فرانسوی صرفنظر از چگونگی بروز آن سمت و سوی آزادیخواهانه و اعتراض به بی‌عدالتی‌ها را در دل خود دارد و با شجاعت نیز دنبال می‌شود. حدود ده سال پیش
رهبر معظم انقلاب در نامه‌ای خطاب به جوانان در اروپا و آمریکای شمالی فهرستی از اقدامات خجالت‌آور غرب و به‌ویژه اروپا، شامل ستم به رنگین‌پوست‌ها، ستم به غیر‌مسیحیان، برده‌داری، اشغال کشورها و استعمار ملت‌ها را برشمردند که به‌گونه‌ای می‌تواند پیش‌بینی جنبش‌های اخیر در اروپا و به ویژه در فرانسه تلقی شود. حضرت آقا در همان نامه تاکید داشتند «‌به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمی‌کنم چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند».
 ۶- آنچه امروز در خیابان‌های پاریس، مارسی و... جریان دارد، جنبشی بر ضد همان بی‌عدالتی‌ها و اقدامات خجالت‌آوری است که در نامه سال ۱۳۹۳ رهبر انقلاب خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی، آمده بود. این حرکت صرفنظر از چگونگی بروز آن، می‌تواند برای دولت‌های غربی نگران‌کننده و اضطراب‌آور باشد. آنان آثار سیاسی اینگونه را دیده‌اند و معتقدند چنین پیام‌هایی که در فطرت و وجدان انسان‌ها رسوخ دارد، می‌تواند خلاء تئوریک و ایدئولوژیک یک جنبش اجتماعی را پر کند و به سرانجام برساند. این جنبش اگر در فرانسه به نقطه‌ای برسد، از آنجا که این کشور برای بقیه کشورهای اروپایی جنبه سمبلیک و آرمانی دارد و همان‌گونه که انقلاب قرن 18 فرانسه به بقیه کشورهای این قاره سرایت کرد، تغییرات محتوایی در ساختار سیاسی کنونی فرانسه هم می‌تواند بقیه کشورهای اروپایی را تحت تأثیر قرار دهد و از این‌رو روزنامه‌های لیبرال - دموکرات یا سوسیال-  دموکرات اروپا در مقابل این جنبش اجتماعی قرار گرفته‌اند.
 
روزنامه رسالت

قبح‌زدایی از گناهان بزرگ!

محمدکاظم انبارلویی
رهبر معظم انقلاب در دیدار طلاب ، فضلا و مبلغین حوزه‌های علمیه فرمودند : «جبهه مقابل نظام اسلامی لیبرال دموکراسی است، جبهه‌ای دروغگو و کذاب، مبارزه با این جبهه تمدنی و جهانی است» و نیز فرمودند : «اگر سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی از گناهان بزرگ خواهیم شد در تبلیغ به مبانی فکری دشمن حمله کنید.»مبانی فکری دشمن چیست؟ لیبرال دموکراسی چه می‌گوید؟ هزینه قبح‌زدایی از گناهان بزرگ چقدر است؟
۱- آنچه که امروز در غرب به عنوان یک زیست فکری شاهد هستیم محصول فرآورده‌ها و محصولات به‌اصطلاح فیلسوفانه عصر مدرن است، این زیست، زیستی سامری مسلک است و نمونه‌های آن را در طغیان قوم بنی‌اسرائیل ، قوم لوط و ثمود و عاد می‌توان سراغ گرفت.
ترجمه و تألیف و تئوری‌پردازی و به‌روزرسانی ایدئولوژی لیبرالیسم به شرح منورالفکرهای وطنی عبارت است از :
الف: هیچ چیز مقدس نیست از قید همه مقدسات باید آزاد شد ، تنها چیزی که مقدس است همین است که هیچ چیز مقدس نیست!!
ب- هیچ کس از پیش خدا حق حکومت ندارد ،
 حکومت یک روش است نه حق 
ج- اگر کسی از دین بیرون رفت از انسانیت بیرون نمی رود
د- هدف تربیت انسان نرمال است نه انسان ایده‌آل ، انسان نرمال کسی است که با جامعه بسازد و با دیگران هماهنگ باشد.(۱)
روشنفکران قلابی از دل این اصول شروع کردند به تبلیغ و ترویج تئوری نسبیت ، تکثرگرایی، حمله به روحانیت، عبوس معرفی‌کردن فقه و فقاهت ، بی‌مهری به فقها ، تبلیغ جدایی دین از سیاست، مخالفت با ولایت فقیه و معرفی لیبرالیسم  به عنوان ایدئولوژی بلامنازع و به قول فوکویاما نقطه ختام در سیر تحول عقیدتی بشر!
چکیده و خلاصه اصول لیبرالیسم قبح‌زدایی از گناهان بزرگ و احکام عقل و حقانیت وحی و کلام پیامبران الهی است. لذا این تفکر مسموم را از سالها قبل از مشروطیت همزمان با صدور تحریم تنباکو به منظور فرو کاستن قدرت اسلام و روحانیت به جان اندیشه سیاسی و اجتماعی فرهنگی مردم انداختند. 
کانون عملیاتی کردن این اندیشه منحط ، کشف حجاب بود که از زمان رضاخان صورت عملی و دستوری به خود گرفت.
۲- لیبرال دموکراسی طی دو قرن گذشته هیچ گاه به اندازه امروز رسوا، بی رمق و بی‌دفاع، بی‌منطق و زبون نبوده است. کافی است نگاهی به غرب به ویژه آمریکا ، فرانسه و انگلیس و … بیندازیم . محصول این تفکر ظهور نسلی آلوده به گناهان و همجنس‌باز است که کثافات فکری قوم لوط را هرازچندی بازخوانی و بازتولید می کند.
۳- همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند؛ ما درون یک نبرد تمام عیار تمدنی و جهانی قرار داریم . یک طرف مبلغ «حیات طیبه» و احیای «احکام الهی» است و طرف دیگر کسانی هستند که در برابر خدا و انبیای الهی ایستادند و سرنوشت شوم آنها در قرآن کریم و نگون‌بختی آنها در دنیا و آخرت مشخص است.
جمهوری اسلامی با افراشتن پرچم «عدالت» ، «معنویت» و «مبارزه با ظلم» طرف اول این جنگ تمدنی را نمایندگی می کند. آمریکایی‌ها به اعتراف ترامپ تاکنون ۷ هزار میلیارد دلار در غرب آسیا هزینه کرده اند تا جلوی رشد روزافزون اسلام و اقتدار فکری و عملی جمهوری اسلامی را بگیرند که به فضل خدا تاکنون ناکام مانده‌اند.
۴- آنچه که به ملت ما در این تهاجم مصونیت بخشیده رسانه «منبر» است که مزیت نسبی شبکه ای ما را تشکیل می‌دهد. هرساله هزاران طلبه مکتب امام صادق (ع) ایام محرم، صفر و رمضان در پایگاه‌های مساجد ، تکایا، حسینیه‌ها و… به میان مردم می آیند و مردانه در مقابل این تهاجم می ایستند. این ایستادگی در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران ادامه دارد و به یاری خدا پایه های کاخ لیبرال دموکراسی را در ۵ قاره جهان می لرزاند این یک جنگ تمدنی است و سازوکار خود را دارد.
هیچ قدرت فکری و تئوریک نمی تواند جلوی نفوذ اسلام و منطق اهل بیت (ع) به ویژه تئوری بقا در مکتب عاشورا و کربلا را بگیرد . این لشکر الهی اجازه نمی‌دهد نقشه «قبح‌زدایی از گناهان بزرگ» دشمن عملیاتی شود.
پی‌نوشت :
(۱)- اقتباس از سخنرانی عبدالکریم سروش پیرامون بررسی لیبرالیسم از آغاز تا کنون – آینه اندیشه آذر ۶۹
 
روزنامه وطن امروز
درباره بیانیه اخیر روس‌ها و برخی حکام عربی
ما و این روسیه
صابر صدقی
 بیانیه مشترک وزرای خارجه روسیه و برخی کشورهای عربی علیه مالکیت ایران بر ۳ جزیره تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسی یک‌بار دیگر منجر به بحث و جدل درباره مناسبات تهران و مسکو شده است. در این میان جریان غربگرا مجددا با دستاویز قرار دادن موضع روسیه درباره جزایر ایرانی، نسبت به وضعیت مناسبات ایران و روسیه مسائلی را مطرح و روسیه را در قامت یک دشمن برای ایران تلقی و تصویر کرده‌ است.
چند نکته را پیرامون این موضوع مرور کنیم.
۱- آیا روسیه شریک و هم‌پیمان استراتژیک ایران است و آیا ایران مناسبات سیاست خارجی خود را بر اساس روابطی استراتژیک با روسیه تنظیم کرده است؟
پاسخ این سوال واضح است: خیر!
دکترین سیاست خارجی ایران در دولت جدید دیپلماسی متوازن است. یعنی برخلاف دولت گذشته که همه شؤون مدیریتی خود از دیپلماسی گرفته تا اقتصاد و فرهنگ را وابسته به مناسبات با آمریکا و ۳ کشور اروپایی کرده بود، در دولت جدید تلاش شده است - و این تلاش به منصه ظهور رسیده - که ایران از همه ظرفیت‌های موجود در عرصه دیپلماسی استفاده می‌کند. دولت جدید با توجه به تغییرات ژئوپلیتیک دنیا و ظهور قدرت‌های جدید و برآمدن ائتلاف‌های منطقه‌ای، تلاش کرده است وارد پیمان‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای شود و همین‌طور مناسبات خود را با سایر کشورها از جمله ظرفیت‌های آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا تقویت کند؛ ظرفیت‌هایی که متاسفانه در ۸ سال دوره مدیریتی دولت گذشته مغفول واقع شد. از سوی دیگر منطبق بر دیپلماسی متوازن، دولت جدید ایران تلاش کرده است مذاکرات خود با غرب را نیز تداوم بخشد و از موضع عزت، حکمت و مصلحت، نسبت به مذاکرات هسته‌ای اهتمام داشته باشد. به اذعان همه متخصصان، چه در داخل و چه در خارج از ایران، اگر تاکنون مذاکرات هسته‌ای منجر به توافقی نشده، عامل اصلی عدم تمایل آمریکا و ۳ کشور اروپایی بوده است، نه ایران. این بدان معناست که ایران نسبت به حصول یک توافق جدید هسته‌ای با غرب و به طور کلی 1+5 اقدامات مهمی انجام داده است. کما اینکه موضوع تبادل زندانیان نیز نشان داده دولت آقای رئیسی هرگز از ایجاد ظرفیت‌های دیپلماتیک با غرب چشم‌پوشی نکرده است. این راهبرد دیپلماسی ایران به وضوح نشان می‌دهد اگرچه شرق‌گرایی یکی از راهبردهای دیپلماسی ایران در دولت جدید است اما این به معنای هضم در هژمونی شرق و تعطیلی سایر ظرفیت‌ها و شؤون دیپلماتیک نیست. در کل دولت رئیسی به دنبال این مهم است که نشان دهد می‌توان با استفاده از همه ظرفیت‌های موجود دیپلماتیک و نه صرفا معطل نگه داشتن کشور به توافق با غرب، به توفیقات سیاسی، امنیتی، اقتصادی و استراتژیک نایل آمد. نتیجه‌بخش شدن این راهبرد و‌ ملموس شدن نتایج آن برای مردم، بخصوص در حوزه اقتصادی دستاوردهای بسیار بزرگی دارد که یکی از برجسته‌ترین آنها، بی‌اعتبار شدن راهبرد غربگرایان داخلی است که جز هضم در هژمونی غرب و جلب رضایت آمریکا و ۳ کشور اروپایی، راهی برای حل مشکلات نیست.
بنابراین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تابعی از منافع ملی است و دولت جدید این منافع ملی را هم در پیوستن به پیمان شانگهای جست‌وجو می‌کند، هم در ترمیم مناسبات با همسایگان خود در غرب آسیا، هم در تحکیم روابط خود با همسایگان شمالی، هم در بهینه‌سازی روابط و مناسبات خود با کشورهای آمریکای لاتین، هم در آفریقا و هم در واقع‌بینانه کردن روابط با اروپا.
۲- روابط ایران و روسیه پس از فروپاشی شوروی نیز بر اساس منافع ملی ترسیم و عملیاتی شده است، بخصوص که ایران طی این سال‌ها تلاش کرده است نقش فعالانه‌ای در شکاف‌های سیاسی و ژئوپلیتیک روسیه با غرب ایفا کند. به طور خلاصه، به جز منافع دیرینه همسایگی با روسیه و بخصوص منطقه قفقاز، ایران همواره تلاش کرده است در لابه‌لای اقدامات خصمانه آمریکا و غرب علیه تهران و مسکو و در نقاط تلاقی این سیاست‌های خصمانه علیه ۲ کشور، منافع مشترک مهمی را تعریف و عملیاتی کند. شاهد مثال این راهبرد ایران، دعوت از روسیه برای مقابله با تروریسم در سوریه است که با فهم درست این موضوع در کرملین، ۲ کشور توانستند با یک هم‌افزایی تاریخی، ریشه‌کنی تروریسم داعشی را که ساخته و پرداخته غرب و آمریکا بود محقق کنند. در واقع جبهه مشترک ایران و روسیه در سوریه، در تقابل با غرب و آمریکا صورت گرفت و طرفین منافع مشترک خود را در این جبهه پیگیری و محقق کردند. این به معنای همپیمانی ایران و روسیه نبوده و نیست. ایران و روسیه اگرچه در سوریه  علیه تروریسم همرزم بوده‌ و هستند اما همزمان در موضوعاتی مانند مسائل قفقاز و بویژه شیطنت‌های رژیم باکو، هر یک بر اساس منافع خود رفتار کرده‌اند. 
جمهوری اسلامی ایران با علم به رفتار روسیه در قبال شیطنت‌های رژیم علی‌یف، همواره تلاش کرده است حل این مشکل از طریق نقش‌آفرینی مشترک ۲ کشور یعنی ایران و روسیه حل شود و نه ایران به تنهایی.
ایران در مساله منازعه باکو‌ و ارمنستان، بارها در بزنگاه‌های حساس، مسکو را دعوت به هوشیاری و ایفای نقش فعالانه کرده و از ورود یکجانبه برای حل مساله امتناع ورزیده است. به عبارتی در‌ حالی که تهران و مسکو در سوریه علیه تروریسم همسنگر بوده‌اند اما این باعث نشده ایران منافع ملی خود در قبال تحولات قفقاز را به نفع روسیه نادیده بگیرد. کما اینکه طی روزهای اخیر مشاور عالی رهبر انقلاب خواستار نقش‌آفرینی روسیه در قبال فتنه استانبول - سین کیانگ شد. در واقع آقای ولایتی خواستار توجه دادن روس‌ها به تقویت زمینه مشترک همکاری طرفین در قبال دفع خطر دشمن مشترک، یعنی آمریکا و ناتو شد. این زمینه مشترک منجر به ایفای نقش طرفین در جنگ سوریه شد و بر همین اساس هم ایران از روسیه خواسته است در قبال فتنه ناتو در قفقاز نیز تعهدات خود را انجام دهد. این ۲ مثال نشان می‌دهد مهم‌ترین زمینه مشترک همکاری‌های ایران و روسیه، تقابل با آمریکا و غرب و خنثی‌سازی توطئه‌های آنها علیه ۲ کشور است. 
۳- اینکه گفته شود بیانیه وزرای خارجه روسیه و برخی کشورهای عربی علیه جزایر ایرانی به معنی دشمنی روسیه با ایران است، مغالطه‌ای آشکار است. اقدام نسنجیده وزارت خارجه روسیه هرچند در راستای تشویق اعراب به دوری از آمریکا و نزدیکی بیشتر به خود است اما خلاف منافع مشترک ۲ کشور است. با این حال این اقدام وزارت خارجه روسیه به معنای دشمنی با ایران نیست. کما اینکه ایران نیز بارها اعلام کرده است حاکمیت روسیه بر ۳ استان جداشده از اوکراین را به رسمیت نمی‌شناسد. آیا عدم به رسمیت شناختن حاکمیت روسیه بر مناطق جداشده از اوکراین، به معنای دشمنی ایران با روسیه است؟ خیر! ایران بر اساس منافع ملی و بر اساس مبانی سیاست خارجی خود، حاضر به به رسمیت شناختن حاکمیت روسیه بر این مناطق نشده است. بنابراین اختلاف مواضع در موضوعات خاص، به معنای دشمنی یا بی‌اعتمادی طرفین نسبت به یکدیگر نیست.
۴- تغییر نظم جهانی یک واقعیت در حال پدیدار شدن است. فروپاشی و سقوط نظام تک‌قطبی مدت‌هاست آغاز شده و اکنون پس از جنگ اوکراین سرعت گرفته است. ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین قربانی‌های سیاست‌های خصمانه نظام تک‌قطبی نه تنها از تضعیف و فروپاشی این نظام استقبال، بلکه از ظرفیت‌های خود برای تسریع این فروپاشی و حرکت دنیا به سمت نظم جدید و پدیدار شدن نظام چند‌قطبی استفاده می‌کند. واقع‌بینانه‌ترین و دقیق‌ترین نگاه و نظرگاه درباره مناسبات ایران، روسیه و چین از این منظر قابل رویت و تحلیل است. ایران، روسیه و چین طی سال‌های اخیر بر اساس راهبرد مشترک تضعیف نظم آمریکایی و ایجاد نظم جدید جهانی و قدرت گرفتن نظم‌های منطقه‌ای و جایگزینی آسیا با غرب به عنوان مرکز ثقل قدرت در دنیا، مناسبات و برنامه‌های مشترکی را آغاز کرده‌اند. مهم‌ترین موضع مشترک این ۳ کشور، یا به عبارتی مهم‌ترین راهبرد مشترک این ۳ کشور همین است، از این رو باید همه مناسبات و روابط میان ۳ کشور را از این منظر ارزیابی کرد. این راهبرد مشترک البته به این معنا نیست که این ۳ کشور دیدگاه‌ها و منافع خود را کنار گذاشته و منافع ملی خود را پای این هدف بزرگ‌تر ذبح کنند اما این مواضع مختلف را باید بر اساس همان راهبرد مشترک اولویت‌سنجی کرد. همان گونه که بیانیه پایانی دیدار رئیس‌جمهور چین با برخی حکام عربی خلاف منافع ملی ایران بود و پس از آن منجر به پادرمیانی پکن برای از سرگیری روابط ایران و اعراب شد تا راهبرد جدید پکن مبنی بر ایجاد منافع مشترک چندجانبه در غرب آسیا رونمایی شود، رفتار اخیر وزارت خارجه روسیه را که البته نسنجیده و خلاف منافع ملی ایران بوده است نیز بر اساس همان راهبرد مشترک که اخراج آمریکا از منطقه و تضعیف نظم آمریکایی است؛ باید اولویت‌سنجی کرد.‌ این البته به این معنا نیست که ایران به واسطه این راهبرد مشترک، از منافع ملی خود عدول کند. کما اینکه در فقره مواضع چین در قبال جزایر ایرانی، تهران موضوع تایوان را به پکن یادآوری کرد. اگرچه چین این‌گونه استدلال کرد که این موضع در راستای جذب اعراب و دور کردن آنها از آمریکا، یعنی منطبق بر راهبرد مشترک ایران، روسیه و چین صورت گرفته است اما ایران با مطرح کردن موضوع تایوان، به چینی‌ها هشدار داد در قبال منافع ملی خود، حتی با چین نیز رودربایستی ندارد، البته همان‌گونه که پیش از این گفته شد پکن با میانجیگری میان ایران و برخی حکام منطقه و خلق منافع و مناسبات جدید اقتصادی و امنیتی نشان داد به اشتباه خود پی برده و باید نسبت به تامین منافع ایران به عنوان مهم‌ترین سد و مانع آمریکا در غرب آسیا متعهد بماند.
پکن پیش از این نیز در‌ اوج تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه ایران، تلاش کرد برخی گشایش‌های اقتصادی برای ایران ایجاد کند. اینجا و در موضوع اقدام نسنجیده وزارت خارجه روسیه در قبال جزایر ایرانی نیز ایران ضمن فهم تلاش روسیه برای جذب اعراب و دور کردن آنها از آمریکا (پیگیری راهبرد مشترک با ایران)، اما به موقع واکنش نشان داد. بخصوص یادداشت آقای علی‌اکبر ولایتی، مشاور عالی رهبر انقلاب در توجه دادن روسیه به خط جنوبی محاصره روسیه توسط ناتو، در واقع یک هشدار جدی به روسیه داده است تا به کرملین زنهار دهد پیگیری راهبرد مشترک تضعیف آمریکا، نباید تضادی با منافع ملی ایران داشته باشد. روس‌ها اکنون در جبهه غربی خود درگیر جنگ با اوکراین و نگران پیشروی ناتو هستند. کرملین بخوبی می‌داند هرگونه تضعیف و تقویت روسیه در این جبهه، می‌تواند بر طرح ناتو برای ایجاد کمربند جنوبی محاصره روسیه اثرگذار باشد. به عبارت دقیق‌تر، غفلت روسیه از توطئه آمریکا و ناتو در قفقاز می‌تواند برنامه‌های مثلث قدرتمند ایران، چین و روسیه در تقابل با پیشروی‌های غرب و تسریع در تغییر نظم تک‌قطبی را با مشکلاتی مواجه کند و این همان جایی است که فلسفه شکل‌گیری راهبرد مشترک این ۳ کشور را زیر سوال می‌برد و البته کرملین که آینده خود را به جنگ اوکراین گره‌ زده است بهتر از دیگران می‌داند هر نوع اخلال در مناسبات ۳ قدرت ایران، چین و روسیه در تقابل با دشمنی‌های غرب تا چه اندازه برای روس‌ها خسارت بار خواهد بود.
روس‌ها می‌دانند اکنون بیشتر از چین و ایران نیازمند تداوم راهبرد مشترک ضد‌غربی هستند. روس‌ها همچنین بخوبی از توان و ظرفیت‌های ایران در تحکیم و تداوم این راهبرد مشترک علیه غرب باخبرند. لذا هر نوع سهل‌انگاری در بیان مواضعی که می‌تواند تفسیر به تضعیف حاکمیت ملی ایران به عنوان یک ضلع از مثلث قدرتمند ایران، روسیه و چین شود، می‌تواند به صورت مستقیم بر اقتدار و پیشبرد سیاست‌های این ائتلاف راهبردی علیه غرب و به تبع آن، آسیب‌پذیری روس‌ها از  توطئه ناتو در قفقاز اثر بگذارد. این پیامی است که روس‌ها هفته گذشته در واکنش به بیانیه مشترک با شورای همکاری خلیج ‌فارس از سطوح عالی در تهران دریافت کردند.
5- صرف‌نظر از پاسخگویی موردی به اظهارات مبتذل جریان‌ غربگرا در ایران در قبال موضع اخیر روسیه، اتفاقا مواردی نظیر اظهارت وزیر خارجه روسیه سند اثبات استقلال جمهوری اسلامی ایران است. ایران ۴۵ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حالا به نقطه‌ای رسیده است که نه‌تنها در قبال دشمنی‌های آمریکا و غرب تاب آورده و بر قدرت خود افزوده، بلکه با پیگیری یک سیاست هوشمندانه و واقع‌گرا، با تکیه بر بنیه مذهبی، سیاسی، دفاعی، امنیتی و فرهنگی خود در حال ایفای نقش مستقل و مشارکتی برای سرنگونی نظام تک‌قطبی آمریکا و تسریع در شکل‌گیری نظم جدید است. جمهوری اسلامی برای رسیدن به جایگاه واقعی و شایسته برای ایران در نظم جدید و جهان آینده، به این مهم واقف است که در این مسیر بیشتر از همه بر استقلال خود پافشاری کند. ایران با هوشمندی، صبوری و زمان‌شناسی خود، نقش مهمی در شکل‌گیری مثلث قدرتمند با چین و روسیه علیه آمریکا داشته و به دنبال آن، جایگاه مستقل خود در این ائتلاف سه‌گانه را تثبیت کرده است. ایران اگرچه دوشادوش روسیه و چین برای فروپاشی نظام تک‌قطبی آمریکا و انتقال قدرت به شرق و آسیا تلاش می‌کند اما همزمان نشان داده است در رقابت کشورها برای کسب جایگاه و نقش‌آفرینی بیشتر در جهان آینده، دچار خطای محاسباتی نمی‌شود و از منافع ملی خود بخوبی پاسداری می‌کند. این باعث می‌شود ایران به عنوان یک بازیگر عاقل، قدرت شناخت دقیق خود در تشخیص اولویت‌ راهبرد تضعیف آمریکا و تاکتیک‌های رقابت برای کسب جایگاه در نظم آینده جهان را برای سایر کشورها نمایان کند.
منبع: بصیرت

ارسال نظرات