26 مهر 1401 - 16:23

پایگاه رهنما:

 

مقاومت، پیروز صحنه سیاست عراق خواهد بود؟

الرشید بر کرسی ریاست جمهوری عراق تکیه داد در حالی که خبرها حکایت از آن دارد برهم صالح رئیس جمهوری پیشین عراق در مراسم معارفه حضور نداشت. لطیف جمال رشید در حالی وارد کاخ ریاست جمهوری شد که رئیس جمهوری قبل بر خلاف گذشته از او استقبال نکرد. الرشید نیز السودانی را مامور تشکیل کابینه کرد. در کنار این واقعه  خبرهای نگران کننده ای از پارلمان عراق برای الکاظمی منتشر می شود. بسیاری از نمایندگان عراق با اعلام افشاگری علیه کابینه الکاظمی و نیز طرح ممنوعیت خروج الکاظمی و کابینه اش رسما آن ها را متهم به فساد کردند. فساد دو و نیم میلیاردی که چند روز قبل هم منتشر شد شعله خشم مخالفان الکاظمی را بیش از پیش برافروخت. در چنین شرایطی چند نکته قابل تامل است. الف) الکاظمی: باید اذعان کرد الکاظمی دیگر بر کرسی سیاستمداری عراق جایگاهی نخواهد داشت. او شانس خود را از دست داد. مردی که بدون پشتیبانی حزبی، رای اجتماعی و حمایت سیاسی بر کرسی نخست وزیری نشست و به هیچ کدام از تعهدات خود در برابر احزاب پاسخ نداد. احتمال این که الکاظمی در عراق ماندنی هم باشد کم است. اشتباهات فاحش او در یک سال گذشته مخالفان او را در وضعیت بهتری قرار داده و از طرفی حمایت داخلی او را در حداقل ترین شرایط ممکن قرار داده است. فراموش نشود در شهادت سرداران مقاومت الکاظمی مسئولیت بالاترین نهاد اطلاعاتی عراق را بر عهده داشت و اتهام نقش او در ترور شهیدان سلیمانی و ابومهدی همچنان باقی است. هرچند این اتهام اثبات نشده و نفی هم نشده است. ب) الرشید: انتخاب الرشید و کنار رفتن برهم صالح شوک سنگینی به بارزانی و یاران غربی بود. هرچند برهم صالح از اتحادیه میهنی نامزد پست ریاست جمهوری شد اما انتخاب مجدد او مورد حمایت جریان غربگرای اقلیم کردستان بود و این جریان تلاش خود را به کار گرفت تا صالح در پست ریاست جمهوری باقی بماند. انتخاب السودانی یکی از مهم ترین گره های سیاسی عراق را باز کرد و موجب شد طرح آمریکایی ها برای پایان دادن به یک دولت همسو با محور مقاومت از بین برود و به تعویق بیفتد. ج) السودانی: وزیر دولت نوری مالکی و از یاران همیشگی جریان بیت شیعی است. فردی که نماینده ائتلاف شیعی مقاومت در مجلس است و با کنار زدن الکاظمی و جریان صدر به عنوان نخست وزیر مامور انتخاب کابینه برگزیده شد. با انتخاب السودانی جریان شیعی عراق مجدد متحد شد. هرچند جریان صدر با در پیش گرفتن سیاست «سکوت پیشرو» به دنبال آن هستند تقصیرات خود در بن بست سیاسی یک سال گذشته را برطرف کنند اما بعید است با تقسیم کابینه میان احزاب، جریان صدر از قدرت خارج شوند و هیچ پست وزارتخانه ای را درخواست نکنند. با این حال باید اقرار کرد انتخاب السودانی برگ برنده جبهه مقاومت در خنثی سازی طرح فروپاشی آمریکایی هاست. د) آمریکایی ها: آمریکایی ها از انتخاب الرشید و السودانی به طور ظاهری اعلام حمایت کردند. در عراق این اکثریت بیت شیعی هستند که کرسی نخست وزیری، ریاست جمهوری و ریاست پارلمان را انتخاب می کنند بنابراین منتخب این اکثریت با درنظر گرفتن ملاحظات  شیعیان همسو با محور مقاومت خواهد بود. بر همین اساس طرح آمریکایی در مرحله اول بن بست سیاسی در انتخابات و در نتیجه تغییر قانون اساسی و به تبع آن خروج شیعیان از قدرت و بازسازی ساختار حاکمیت همانند دوران حزب بعث است. سیاستی که به طور حتم می تواند نظر اکثریت عراقی ها  را نادیده بگیرد. خنثی سازی این طرح از روز ابتدای تشکیل دولت پسا بعثی مورد اهتمام جبهه مقاومت و همسایگان عراق بود. تا جایی که همکاری با بغداد برای مبارزه با داعش و نابودی آن قبل از انتخابات 2018 برهمین اساس برنامه ریزی شد. حال با تشکیل دولت مرکزی عراق، تلاش آمریکایی ها از سیاست «بن بست سیاسی» به «کارشکنی سیاسی» تغییر خواهد کرد. مواردی همچون برنامه ریزی مجدد برای افزایش استقلال اقلیم، سهم خواهی اقلیم کردستان در طرح های سیاسی، ایجاد فشار گسترده برای همکاری نکردن عراق با دولت ایران بر سر انرژی و تامین برق، انحلال حشدالشعبی و شبیه به آن دستور کار واشنگتن و همپیمانان منطقه ای آمریکا قرار خواهد گرفت. ی) ایران: جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تشکیل دولت پس از حضور ارتش آمریکایی ها تنها یک خواست عمومی داشت «قدرت مردم عراق»؛ موضعی که بارها از سوی مقامات عالی رتبه ایرانی نیز اعلام شد. این خواست به نتیجه نمی رسید مگر با خروج ارتش آمریکا و در نهایت جلوگیری از اشغال عراق توسط گروهک تروریستی داعش؛ در تمام این سال ها ایران از انتخاب هر فردی در کسوت نخست وزیر و ریاست جمهوری عراق حمایت کرده و هیچ گاه در انتخاب فرد یا افرادی مصداقی ورود نداشته است. پاسخ به این سوال را که ایران چرا چنین سیاستی در پیش گرفته است باید در سیاست اصلی کاخ سفید دنبال کرد. همان طور که بالاتر اشاره شد سیاست آمریکایی ها تشکیل ندادن دولت، تغییر قانون اساسی و حذف بیت شیعی از قدرت است. در برابر آن تشکیل دولت، برگزاری انتخابات در تاریخ مشخص و حل مشکلات دولت سیاست جمهوری اسلامی ایران بوده و هست. این جاست که می توان بازیگری تهران در بغداد را به نحو درستی دریافت. آن چه در روزهای آینده مهم است میزان سهم احزاب از کابینه السودانی و مشخص شدن نقش و جایگاه جریان صدر است. بعید است السودانی صدر را به عنوان اپوزیسیون پارلمانی بپذیرد و این جریان را از کابینه بیرون نگه دارد. البته پذیرش صدر در دولت نیز خود یک چالش جدی است که در جای خود نیازمند تحلیل است. با این حال باید اذعان کرد وضعیت عراق در شرایط کنونی برگ برنده ای دیگر از احزاب سیاسی محور مقاومت است و توانست یکی از مهم ترین سیاست های آمریکا در عراق را خنثی کند.


برای واژه‌های تزیینی زن زندگی آزادی

      «زن‌ها را در دست بگیریم، همه چیز به دنبال آن خواهد آمد.» این اصطلاح فرانسوی، جان‌مایه اکثر اقداماتی بود که فرانسویان برای اشغال الجزایر انجام دادند. آنها در قالب مددکاران اجتماعی و فعالان حقوق زنان با حضور در محله‌های فقیر و گرسنه که پایگاه انقلابیون الجزایری بود به ترویج این دیدگاه یأس‌آفرین پرداختند که «شرایط زنان الجزایری مایه ننگ است.» فرانکوفیل‌ها (فرانسه‌دوستان غیر فرانسوی) زن الجزایری را از فرهنگ اصیل خود منصرف کرده و به تصرف ارزش‌های بیگانه درآوردند تا نقش اساسی او در حمایت از مردان انقلابی الجزایر را خنثی کنند. «فرانتس فانون» در توصیف اقدامات این گرو‌ه‌ها در مناطق فقیرنشین می‌نویسد: «هر کیلو آرد و بلغور که تقسیم می‌شود با مقدار معینی تحقیر نسبت به چادر سر کردن و پرده‌نشینی همراه است... دستگاه استعماری برای این مبارزه مبالغ هنگفتی را اختصاص داده است، بعد از آنکه تشخیص داد زن، محور اصلی و نقش اساسی مبارزه است تمام کوشش وی مصروف به تسلط بر زن‌ها و کنترل آنان شد.» 63 سال از آن روز می‌گذرد اما در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد. فرانتس فانون سال 1961 درگذشت اما اگر بود شاید با دیدن تلاش استعمار برای سرنگونی انقلاب اسلامی ایران، کتاب «بررسی جامعه‌شناسی یک انقلاب» خود را با شواهد تازه‌ای به روز می‌کرد. مارس 2016 «پاتریک هنینگسن» در تارنمای «گلوبال ریسرچ» نوشت:  «وزارت امور خارجه ایالات متحده همراه با پنتاگون از مسائل برابری اجتماعی برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی استفاده می‌کنند. قوی‌ترین آنها باید سیاست هویت جنسی باشد، (که) از منظر غربی به عنوان ”حقوق زن“ دیده می‌شود. با طرح این مسئله برای یک ملت غیردوست، طراحان جنگ غربی می‌توانند به سرعت گام مهمی در جهت رسالت سیاست خارجی‌شان بردارند.» یک سال بعد در دسامبر 2017 «ینس استولتنبرگ» -دبیرکل ناتو- در مقاله‌ای با عنوان «چرا ناتو باید از «حقوق زنان» دفاع کند» برای «گاردین» نوشت: «نزدیک به 70 سال است که ناتو برای دفاع جمعی علیه تهدیدهای نظامی تشکیل شده است. اما ناتو برای دفاع از دموکراسی، آزادی فردی، حاکمیت قانون و منشور ملل متحد نیز تشکیل شده است. ما بر این باوریم که ناتو این مسئولیت و فرصت را دارد که پیشتاز حمایت از ”حقوق زنان“ باشد.» با این اظهارات، بزرگ‌ترین پیمان نظامی-امنیتی جهان روی دیگر خود را نشان می‌داد و از همپوشانی مسائل اجتماعی مانند «حقوق زنان» با اهداف «نظامی» سخن می‌گفت. مسئله چندان پیچیده نبود؛ زمانی که مهار سیاسی کشور معارض از طریق تسخیر نظامی آن سرزمین هزینه‌‌ساز باشد، موضوعات اجتماعی مثل «حقوق زنان» بستر مناسبی برای یارگیری از جامعه مدنی رقیب و تسخیر نظام فکری-فرهنگی و در نهایت تغییر نظام قانونی آن قلمداد می‌شود و یا دست کم هزینه عملیات نظامی را کاهش می‌دهد. البته تغییر نظام قانونی لزوما به معنی براندازی سیاسی نیست. لغزش مبانی قانونگذاری و تصمیم‌‌سازی از شرع به عرف نیز می‌تواند نمونه‌ای قابل قبول باشد. چیزی که مقامات آمریکایی از آن به «تغییر رفتار ایران» یاد می‌کنند. حوادث اخیر ایران بهانه خوبی است برای اینکه ماجرا را در سطحی عمیق‌تر و از این زاویه ببینیم. قطعنامه 1325 اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل بود که به منظور تعیین چهارچوبی رسمی برای سازماندهی برنامه‌های پیرامون زنان در سطح جهانی در سال 2000 به تصویب رسید. این قطعنامه بعدها با تفسیر و توسعه بیشتر در قطعنامه 1889 سال 2009 مبنای اقدامات بعدی سازمان‌های دیگر بین‌المللی نظیر ناتو، یونسکو، برنامه عمران ملل متحد و مجمع جهانی اقتصاد شد و سپس در شمار برخی اهداف سند توسعه پایدار برای سال 2030 نیز قرار گرفت. موضوع زنان به عنوان ایده‌ای راهبردی در اجرای سیاست‌های جهانی‌‌سازی دنبال می‌شد و جمهوری اسلامی در نبود دستورکاری اجرایی و کارآمد مبتنی بر فرهنگ ایرانی-اسلامی در حوزه زنان، میدان را برای اجرای سیاست‌های جهانی این حوزه باز گذاشته بود. این انفعال دهه‌هاست در برنامه‌ریزی حوزه زنان و خانواده ایران رخ داده و روزنه‌ای برای نفوذ فرهنگی در کشور گشوده است. یک سؤال: انتصاب سفرای زن در وزارت امور خارجه(که در دولت آقای روحانی به اوج رسید)؛ انتخاب آگاهانه ما بود یا تمهیدی مصلحتی برای ارائه گزارش به نهادهای بین‌المللی تا نشان دهیم ما نیز به هدف جهانی واگذاری یک سوم از مناصب مدیریتی به زنان پایبندیم؟ شواهد متعدد دیگری نیز می‌توان برای نشان دادن این رخنه فرهنگی یافت. 23 بهمن 95 هیئت بلندپایه دولت سوئد که بیشتر اعضایش را زنان تشکیل می‌دادند با حفظ حجاب در مقابل دولتمردان ایران ظاهر شدند و همین اتفاق، جنجالی خبری را در رسانه‌های غربی به راه‌انداخت؛ سازمان‌ها و نهادهای غربی معترض بودند که چرا مقامات سوئدی منطبق با اهدافی که در ترویج سیاست فمنیستی بر عهده گرفته‌اند با عدم رعایت حجاب در ایران به دفاع از حقوق زنان نپرداخته‌اند! اعتراضات مؤثر واقع شد و هیئت عالی‌رتبه سوئد 24 بهمن دیدار بعدی خود با مقامات دولتی ایران را در منزل سفیر سوئد در تهران برگزار کرد تا در اقدامی بی‌سابقه بدون رعایت قوانین اسلامی در خاک کشورمان به رایزنی و عقد قرارداد با مقامات ایرانی بپردازد. خبر این دیدار استثنایی هم جنجال به پا کرد این بار اما در رسانه‌های داخل ایران! سفر هیئت سوئدی به تهران یک توافقنامه همکاری خاص در حوزه زنان به دنبال داشت. توافقی میان «آن لیند» وزیر وقت تجارت و اتحادیه اروپای سوئد و معاونت وقت امور زنان و خانواده دولت ایران؛ این توافق یک شبهه را در ذهن ناظران باقی گذاشت: حوزه زنان و خانواده در ایران چه ارتباطی با وزیر تجارت و اتحادیه اروپای سوئد می‌تواند داشته باشد؟ اتفاقات بعدی نشان داد کار بر روی جامعه زنان ایران با درون‌مایه اقتصادی و با حمایت نهاد‌های مالی بین‌المللی نظیر سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، مجمع جهانی اقتصاد و... صورتی تازه به خود گرفته است و حالا نشستن وزیر وقت تجارت سوئد در مقابل شهیندخت مولاوردی معنا پیدا می‌کرد. سفارتخانه سوئد در تهران به کمک سفارتخانه فنلاند بازوی اصلی این طرح به حساب می‌آمد و در گام بعد توانست در چهارچوب تفاهمنامه همکاری دوجانبه،  پای «انستیتو سوئد» را نیز به ایران باز کند. «انستیتو سوئد» به پشتوانه سفارت سوئد نقش فعال خود در تأثیرگذاری بر جامعه هدفش یعنی «زنان ایران» را آغاز کرد. آنها برای این کار ابتدا سراغ ارتباط‌گیری با یکی از بخش‌های مؤثر جامعه مدنی ایران یعنی دانشجویان رفتند. پس از دیدار مسئولان سفارت فنلاند از مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، دبیر دوم سفارت سوئد به دانشگاه اصفهان رفت و‌اندکی بعد مسئولان انستیتو سوئد در کنار برخی دیپلمات‌ها و مشاوران سوئدی به دانشگاه صنعتی شریف رفتند تا درباره توانمند‌سازی زنان ایران با مسئولان این دانشگاه صحبت کنند. در طول این مدت سفارت سوئد رویدادهای متعددی برای جذب دانشجویان ایرانی در سفارت خود برگزار می‌کرد و «انستیتو سوئد» نیز طرح‌های ویژه‌ای برای بورسیه دانشجویان دختر ایرانی به مقر این سازمان در استکهلم و آموزش در حوزه زنان ترتیب داد. آنها یک نمایشگاه عکس هم در شهرهای ایران برپا کردند؛ نمایشگاهی به نام «پدران سوئدی» در چارچوب سیاست برابری جنسیتی و با رویکرد حذف نقش تربیتی زنان در خانواده و تأکید بر حضور اقتصادی‌شان در جامعه. نهاد خانواده در ایران با عناوین عامه‌پسندی چون «توانمند‌سازی زنان»، «برابری جنسیتی»، «مبارزه با خشونت علیه زنان» و «مشارکت زنان» مورد هدف قرار گرفته بود. ابتدا به منظور دگرگونی ساختار بومی و اصیل خانواده‌ها در فرهنگ اسلامی نقش اعضای خانواده بر اساس ملاک‌های غربی بازتعریف می‌شد و طی گام‌های بعدی با تحت تأثیر قراردادن شرایط ازدواج و زندگی زناشویی همسو با ارزش‌های غربی مندرج در اسناد بین‌المللی نهاد خانواده کاملا تضعیف می‌شد و کارکرد خود در تربیت نسل متعهد و مفید برای آینده جامعه اسلامی را از دست می‌داد. در نهایت با به رسمیت شناختن تعریف جنسیت به مثابه یک برساخت اجتماعی و تثبیت این تعریف و ملزومات آن توسط سازمان‌های جهانی نهاد خانواده به معنای اصیل خود، فرومی‌پاشید. این تنها یک نمونه تجربه شده از تلاش برای مهندسی فرهنگی جامعه ایران با محوریت ارزش‌های غربی در حوزه زنان بود. این رویداد را باید فراتر از دولت قبل و سایر دولت‌ها دید گرچه نقش قوه مجریه در ناکامی یا تسهیل چنین تلاش‌هایی تعیین‌کننده و مؤثر است. اگر برنامه نداشته باشید برای‌تان برنامه می‌نویسند؛ این اولین عبرت از انفعال فرهنگی است. در بهترین حالت با جرح و تعدیل برنامه تحمیلی به نسخه‌ای می‌رسید که اگرچه مانند نسخه اولیه در تعارض جدی با ارزش‌های بومی نیست اما همچنان فاصله‌ای معنادار با برنامه‌ای همگون دارد که مقوم شاخصه‌های فرهنگی متعالی است. در برنامه‌های تحمیلی سازمان‌های جهانی واژه‌ها بیش از آنکه واقعی باشند، تزیینی‌اند و معنایی متضاد با آنچه نشان می‌دهند، مراد می‌کنند. در این چهارچوب  «زن؛ زندگی؛ آزادی» شعاری جذاب با واژه‌هایی زیبا است اما آنچه در واقع حاصل می‌شود «زن؛ اسارت و وابستگی» یک کشور مستقل است. «جاشوا فریس» رمان‌نویس آمریکایی در «آنگاه به پایان رسیدیم» تبلیغات رسانه‌ای آمریکا را به خوبی از زبان شخصیت اصلی داستانش توصیف می‌کند: «ترفند همیشگی ما بازی با کلمات بود... وقتی در تبلیغات می‌گفتیم مراقب جیب‌هایتان باشید در اصل منظورمان این بود که ما مواظب جیب‌هایتان هستیم. وقتی می‌گفتیم بدون کارمزد یعنی حتما باید کارمزد پرداخت می‌کردید. ما هر بلایی به سر واژ‌ه‌ها در می‌آوردیم. این را می‌دانستیم، شما هم می‌دانستید، همه می‌دانستند.»   سید محمدعماد اعرابی  


علی حسن حیدری

برنامه‌ها و اهداف دشمنان از سوریه‌سازی ایران

ایران به عنوان یکی از قدرت‌های مؤثر که نقشی کلیدی در مدیریت تحولات منطقه‌ای و جهانی دارد، همواره درکانون توجه محافل سیاسی و رسانه‌ای قرارداشته است، اما بعد از اغتشاشات اخیر رسانه‌های جهان به شکل بی سابقه‌ای روی رویداد‌های ایران تمرکز کرده اند.
جامعه شناسان و کارشناسان سیاسی نیز از زوایای مختلف به تحلیل این مسئله مشغول‌اند. ارزیابی اغتشاشات برپایه روش مقایسه‌ای که اغتشاشات اخیر را براساس مدل بحران سوریه تحلیل می‌کند، درمیان تحلیل‌های ارائه شده از نمود و بازتاب بیشتری برخورداراست. معتقدان به این تحلیل که بیشتر درمیان کارشناسان مستقل و مدافعان نظام اسلامی قابل تعریف هستند، براین اعتقادند که این اغتشاشات از پیش طراحی شده است و دشمن به دنبال پیاده‌سازی سناریو سوریه‌سازی (درسال ۲۰۱۱) در ایران و سوریزاسیون کردن کشور است. طرفداران این نگاه براین باورند که دشمن تلاش دارد، اختلاف‌های سیاسی کشور را به سمت و سویی پیش ببرد که وضعیتی شبیه سوریه، با کمک گروه‌های مسلح گوناگون که اراده و امکانات لازم برای اعمال خشونت طولانی‌مدت را دارند، به وجود بیاورد. آن‌ها با مقایسه شباهت‌ها روند اغتشاشات، تکنیک‌ها و تاکتیک‌های به اجرا گذاشته شده از سوی اغتشاشگران در دو کشور ایران و سوریه، صورت‌بندی گروه‌های اپوزیسیون داخلی و حامیان خارجی آن‌ها بر این گزاره تأکید دارند که دشمن در اغتشاشات اخیر به دنبال پیاده‌سازی مدل سوریه در ایران است. البته این تحلیل برچند شاخصه مشترک میان دو بحران استوار است:
۱. حضور سازماندهی شده و هدفمندگروهک‌های تروریستی قومی و مذهبی در اغتشاشات و تلاش برای فعال شدن شکاف‌های اجتماعی به منظور بهره‌گیری از ظرفیت اختلافات قومی و مذهبی؛ ۲. تلاش هدفمند و نظام‌مند جریان‌های اپوزیسیون داخلی و خارجی برای فعال‌سازی گسل‌های اجتماعی و سیاسی باهدف هم افزایی آشوب‌ها درمرکز و پیرامون؛ ۳. تمرکز دشمن برتکنیک اهریمن‌سازی از نظام سیاسی و سازمان‌ها و نهاد‌های انقلابی و مدافعان امنیت و وطن؛ ۴. تمرکز دشمن بر پروژه بی اعتبار‌سازی رسانه‌ها و مراجع اطلاع رسانی ملی و معرفی رسانه‌های غربی به عنوان مرجع اطلاع رسانی صادق؛ ۵. برنامه ریزی برای مسلح کردن اغتشاشگران با هدف ارتقای سطح بحران و سوق دادن اغتشاشات به سمت جنگ شهری وحرکات‌های تروریستی (کشته‌سازی، شکست اقتدار بازوان اطلاعاتی و امنیتی) درمرکز و پیرامون؛ ۶. برنامه ریزی انجام اقدامات انفجاری و تخریب در مراکز نگهداری آشوبگران از جمله زندان‌ها برای تحریک مردم به حمله به زندان‌ها و عملیاتی کردن شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد به دست مردم؛ ۷. برجسته‌سازی اخبار اقدامات تخریبی آشوبگران با هدف تقویت اعتماد به نفس به آن‌ها و القای این نکته که وضعیت از کنترل دولت خارج شده و براندازی ممکن است؛ ۸. تلاش برای پیاده‌سازی راهبرد منطقه یا مناطق آزاد در نوار مرزی با کمک گروهک‌های تروریستی مسلح و سوق دادن کشور به سمت جنگ داخلی؛ ۹. جدا‌سازی مردم از نظام سیاسی و ایجاد بلوک بندی سیاسی در جامعه با هدف رو در رو قرار دادن مردم با همدیگر؛ ۱۰. افزایش فشار‌های سیاسی و حقوقی در شرایط بحران با هدف ایجاد اجماع بین المللی علیه کشور به منظور ایجاد عقبه راهبردی برای اغتشاشگران و ۱۱. زمینه‌سازی برای فراهم آوردن اجماع جهانی علیه ایران به منظور تشدید فشار‌های اقتصادی و افزایش تحریم‌های جهانی.
تحلیلگران با تکیه به شاخصه‌های ذکرشده تصریح دارند، جبهه ضد ایران بعد از ناکامی‌های زنجیره‌ای در چند دهه گذشته به‌ویژه بعد از جنگ نیابتی عراق و سوریه تصمیم گرفته است که سناریو بی ثبات‌سازی در جغرافیای مقاومت را این بار در عمق جغرافیای ایران به عنوان محور مقاومت به اجرا بگذارد. اغتشاشات اخیر با توجه به فرم و ماهیت آن که برحرکت‌های تروریستی، انفجار و خشونت بالا استوار است، مصداق روشنی از سناریوی دشمن برای ایجاد بی ثباتی پایدار فراگیر با کمک عوامل نیابتی در داخل ایران است. بی ثباتی پایدار فراگیر که پاد زهر امنیت پایدار است، محقق نخواهد شد مگر با بازتولید نسخه سناریوی سوریه در ایران.
براساس یافته‌های مشترک تحلیل‌های موجود بربنیاد مدل سوریه‌سازی ایران، کشور‌های غربی و متحدان منطقه‌ای با عِلم به اینکه براندازی نظام سیاسی در ایران ممکن نیست، تصمیم به پیاده‌سازی این سناریو در ایران گرفته‌اند و بر اجرای آن در این مرحله تأکید دارند. در سناریو غرب به شکل محسوسی بر ناممکن بودن براندازی تصریح شده است، اما آن‌ها براین اعتقادند که با اجرای مدل سوریه در ایران، از طریق فراگیرکردن اغتشاشات و سوق دادن آن به سمت جنگ شهری (در مرکز و پیرامون) می‌توان عمده زیرساخت‌های این کشور را نابود کرد و با تحمیل یک بی ثباتی پایدار، کلیه ظرفیت‌های استراتژیک این کشور در بخش‌های مختلف اقتصادی، نظامی و امنیتی در داخل و منطقه را به نابودی کشاند.
به باور طراحان غربی، ایران بعد از جنگ فرسایشی داخلی کشوری مشابه سوریه بعد از جنگ خواهد بود که به دلیل ویرانی‌های گسترده به شدت به کمک‌های خارجی محتاج خواهد بود و برای حفظ حیات سیاسی خود، در شرایط ضعف و چندپارگی مدیریتی و تشدید فشار‌های خارجی مجبور به دادن هرگونه امتیاز در مذاکرات آینده خواهد شد. به زعم ائتلاف ضد ایران با تضعیف حاکمیت مرکزی جریان‌های معارض تبدیل به یک شبکه قدرتمند تأثیرگذار خواهند شد که در هرگونه فرایند دموکراتیک نیز امکان به قدرت رسیدن آن‌ها برای مدت طولانی فراهم خواهد شد و این یعنی ایران پسابحران در وضعیت منازعه دائمی قرار خواهد گرفت که امکان بازتولید انسجام و وفاق ملی در آن غیرممکن خواهد بود. این یعنی تجزیه حاکمیت سیاسی و تجزیه غیررسمی جغرافیای ایران. خوابی که البته تعبیر نخواهد شد.


نااميدي اروپا از ايران

علی بیگدلی
مشاهدات نشان مي‌دهد، اروپايي‌ها در بحث مهم مذاکرات هسته‌اي از ايران نااميد شده‌اند و بر همين اساس، ادبياتي مقابله‌جويانه مطرح مي‌کنند. اين فضاي نااميدي ريشه در اين دارد که آمريکا با پيشنهاد اتحاديه‌اروپا براي احياي برجام موافقت کرد، اما ايران با پيش کشيدن رفع تحريم‌هاي غيرهسته‌اي توافق هسته‌اي را مسکوت گذاشت. از طرفي کشورهاي اروپايي براي تامين گاز مورد نياز خود با قطر و ونزوئلا قول و قرارهايي گذاشتند تا انگيزه اصلي‌شان براي احياي برجام رنگ ببازد. شرح اين شرايط نشان از اين دارد که توافق‌هسته‌اي در حالت مسکوت قرار گرفته است و اروپا به اين تشخيص رسيده‌است که بايد نقش‌اش در مذاکرات را کمرنگ کند. از طرف ديگر، ايالات‌متحده هم بناي ايران‌ستيزي را بيش از گذشته جدي مي‌گيرد و حتي به تجمع‌هاي اعتراضي اخير واکنشي حمايتي از بايدن انجام شد تا ضديت آمريکايي‌ها با ايران بيش از پيش عيان شود. اين تحولات حاوي پيام مهمي براي ايران است. در واقع ايراني‌ها بايد هرگونه تعامل در بحث هسته‌اي را فراموش کرده و به استقبال دوران پرآشوب و متحمل شدن دشواري‌ها برود. اين فضاي نااميدي در حالي خودنمايي مي‌کند که دو ماه پيش، برجام در آستانه احيا قرار داشت، اما اهمال‌هايي که صورت گرفتند، طرفين را از هم دور و برجام را گرهي بازنشدني کردند.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات