چین اقتصاد پیچیده، جذاب و برای اهلش پر از درس دارد. چینیها تقریباً 70 سال قبل، وضعیت اقتصادی بسیار بدی داشتند. تا جایی که نزدیک به 70 درصد از مردم این کشور در فقر مطلق به سر میبردند. در چنین شرایطی، ارتش آزادیبخش از میان مردم تشکیل شد و «انقلاب کمونیستی» را به رهبری مائو رقم زد و جمهوری خلق چین را بنا کرد. پس از آن نیز در سه دههی نخست، به دلیل پیروی از سیاستهای کمونیستی با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه شدند. مثلاً در یک فقره به دلیل خشکسالی و سیاستهای غلط در حوزهی کشاورزی (زمینداری اشتراکی و ...) با قحطی بزرگ مواجه شدند و بین 15 تا 45 میلیون از مردم این کشور در آن واقعه، جان باختند. اما چه شد که در چهار دههی دوم این 70 سال (یعنی از 40 سال پیش تا کنون)، این کشور بر اساس برخی شاخصها به ابرقدرت اقتصادی جهان تبدیل شده است!؟
برخی به دروغ ادعا میکنند که چین در مقابل غرب، کرنش کرد و توانست به توسعه برسد. در حالی که اگر امروز چین را نگاه کنیم، میبینیم این کشور در بهترین حالت ممکن است سالهایی دست به نرمش قهرمانانه زده باشد و بر حسب ضرورت سیاستهای موقتی را اجرا کرده باشد. چرا که اگر در مقابل غرب، کرنش کرده بود، غربیها هیچگاه اجازه نمیدادند که قدرت اقتصادی این کشور، بیش از آمریکا شود. ژاپن نمونهی بارز کشوری است که در مقابل غرب، کرنش کرد و اگر چه دههها پیش برخی پیشبینی میکردند که این کشور در آینده اقتصاد اول دنیا میشود، اما هیچگاه چنین نشد؛ چرا که غربی در نظم بینالملل مطلوب خود، جایی بیش از این برای ژاپن در نظر نگرفته است. اما چین امروز، چیزی نیست که غرب و بهطور خاص، آمریکا برایش مطلوب باشد. چینیها هیچگاه سیاستهای «شوکدرمانی» مدنظر نهادهای غربی را اجرا نکردند و مسیر گذار از اقتصاد سوسیالیستی به یک اقتصاد مختص به خودشان که در آن بازار، آزادی عمل و البته محدودیتهایی دارد را، آرام آرام و با توجه به مقتضیات بومی خود طی کردند. این را ایزابلا وبر، در کتاب «چین چگونه از شوکدرمانی گریخت!؟»، بهدقت تبیین میکند.
برخی –مانند رونالد کوز- نیز ادعا میکنند که چین به مرور تبدیل به یک کشور سرمایهداری شد! دکتر عبدالله صوفی –استادتمام اقتصاد دانشگاه ویسکانسین- این ادعا را رد میکند. او که سالها روی اقتصاد چین مطالعه کرده، معتقد است که اولاً چین در مقابل آمریکا کرنش نکرد، بلکه آمریکا مجبور شد شروط چین را بپذیرد و کوتاه بیاید. همچنین او معتقد است رونالد کوز، تاریخ چین را به درستی نمیدانست. وقتی به مطالعات تاریخی –مانند کتاب انداختن نردبان هاجون چانگ- نگاه میکنیم، میبینیم دادههای تاریخی زیادی وجود دارد که چین هیچگاه تبدیل به یک اقتصاد سرمایهداری بازارمحور –مانند آنچه در آمریکا شاهد هستیم، یا آنچه نهادهای بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول توصیه میکنند- نشد. چینیها اگر چه بعد از مرگ مائو و با روی کار آمدن دنگ شیائوپینگ، «سیاست درهای باز» را پیش گرفتند، اما قوانینی را تنظیم کردند که در عمل، صادرات را آسان میکرد ولی واردات در آن به سختی انجام میشد.
بنابراین درهای باز، باعث توسعهی صادرات شد نه رونق واردات. همچنین چینیها به چند طریق، توانستند تکنولوژیهای جدید را به کشور خود وارد کنند. اول اینکه بسیاری از شرکتهای خوب دنیا را میخریدند. به همین ترتیب، تکنولوژیهای آنها را کپی میکردند. دیگر اقدامشان این بود که نخبگان مهاجر چینی در دانشگاههای مختلف دنیا را دعوت میکردند و از دانش آنها استفاده میکردند. سومین اقدام نیز، جذب سرمایههای خارجی –خصوصاً سرمایهی چینیهای سرمایهدار در جایجای دنیا- بود. در کنار این موارد، چینیها قراردادهایی نیز با سایر کشورها امضا میکردند که در آن قراردادها انتقال تکنولوژی شرط شده بود. تقریباً میتوان گفت از سال 2002 به بعد، رشد تکنولوژی بوده که موتور محرک اقتصاد چین بوده است. پیش از آن، بهره بردن از ظرفیتهای خالی –مانند نیروی کار ارزان و زمین فراوان، زمینهی توسعه را فراهم کرده بودند. اکنون سوال اینجاست که ایران، چطور میتواند در مسیر توسعه از تجربهی انتقال تکنولوژی در چین، بهره ببرد!؟
اکنون در ایران نیز زمینههای وارد کردن تکنولوژی وجود دارد. ما میتوانیم ذیل قرارداد 20 ساله با چین، محور انتقال تکنولوژی را دنبال کنیم و تاجران و تولیدکنندههایی که بهصورت میدانی با چین ارتباط دارند، میگویند که این کشور در انتقال تکنولوژی خساست بهخرج نمیدهد. همچنین بر اساس ابرپروژهی راه ابریشم، میتوانیم سرمایهگذاری مستقیم از این کشور و برخی کشورهای غربی جذب کنیم و از این طریق نیز زمینه برای انتقال تکنولوژی فراهم میشود. همچنین دولت جدید تا کنون چند بار بر جذب سرمایههای ایرانیان خارج از کشور تاکید کرده است. البته لازم است معاونت اقتصادی وزارت خارجه، مثل ماجرای صادرات به کشورهای همسایه، این موضوع را در میدان عمل نیز پیگیری کند. همچنین میتوان حضور تعداد زیادی از اقشار تحصیلکرده در داخل و وجود طیف عظیم نخبگان ایرانی مهاجر در بهترین دانشگاههای دنیا را به فال نیک گرفت و برای انتقال دانش و تکنولوژی توسط نخبگان خارجی و با محوریت جذب دانش و تکنولوژی توسط نخبگان داخلی برنامهریزی کرد.
ارسال نظرات