16 اسفند 1400 - 11:23

پایگاه رهنما:

روزنامه کیهان **

جنگ ترکیبی و کوچه جنتلمن‌ها/ محمد ایمانی

۱- جنگ، چقدر زشت منظر است! ناامنی، کشتار، ویرانی و آوارگی. شاید اگر اوکراین در شرق اروپا نبود، خیلی‌ها به یاد نمی‌آوردند که یمن و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان - یا همین ایران عزیز ما-

نه ده روز، بلکه سال‌ها گرفتار جنگ‌هایی فجیع بوده‌اند. ویرانگر‌تر از جنگ نظامی، جنگ رسانه‌ای در اعماق ذهن‌هاست؛ که به دلشوره یک «چشم آبی مو بور»، هزاران برابر ضریب می‌دهد، اما فریاد ده‌ها میلیون انسان مظلوم و جنگزده در غرب آسیا را در هیاهوی تبلیغاتی دفن می‌کند. «چشم آبی موبور» هم اوکراینی نیست. اگر دقت کنیم، کسی که دنیا باید به‌خاطر نگرانی او خود را به آب و آتش بزند، در واقع، مو بور اروپای غربی و آمریکایی است، که از گران شدن قیمت نفت و گاز و بنزین دلشوره گرفته‌اند؛ و الّا اگر مردم اوکراین حرمت داشتند، غرب آن‌ها را بازیچه دست‌درازی نمی‌کرد و از کشورشان، مستعمره سیاسی و نظامی و امنیتی نمی‌ساخت.

۲- نیروی نظامی متعارف در دنیا، ذاتا خشن تربیت می‌شود. او باید بی‌محابا بنا‌ها و افراد مقابل را بکوبد و پیش برود؛ و چه صحنه‌های مشمئز‌کننده که بر جا می‌گذارد. در افغانستان و عراق مکررا اتفاق افتاد که اشغالگران بی‌سر و پا نیمه‌شب، درِ خانه یا اتاق خواب شهروندان را شکستند و هرکس را خواستند، کشتند یا ربودند. اذن و اجازه صاحب خانه معنا نداشت. اما تاریخ، یک رزمنده متمایز از همه نظامیان غرب و شرق دنیا را به‌خاطر دارد. قاسم سلیمانی، فرمانده مبارزه با اشغال و تروریسم، که هر چند برای تامین امنیت صاحب خانه گریزان از جنایات داعش جنگیده، اما برایش نامه می‌نویسد، شماره تلفن می‌گذارد و از اینکه از منزل او در عملیات آزاد‌سازی بوکمال (مرز عراق و سوریه) استفاده کرده، حلالیت می‌طلبد: «خانواده عزیز و محترم؛ سلام علیکم. من برادر کوچک شما قاسم سلیمانی هستم... اولاً از شما عذر می‌خواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که از خانه شما، بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم... من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت به خیر شوید. محتاج دعای شما هستم. برادر یا فرزند شما؛ سلیمانی».

۳- جنگاور و این قدر رقیق‌القلب؟ رقیق‌القلب، و پشت پا زده به همه محبت‌ها نسبت به خانواده و فرزند و همسر؟ آیا یک ژنرال آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی، یا روسی و چینی سراغ دارید که توانسته باشد نامه‌ای چنین شرافتمندانه و متعالی برای دخترش بنویسد و با خون خویش، پای ادعایش را امضا کند:

«هر بار که سـفر را آغاز می‌کنم، احساس می‌کنم دیگر نمی‌بینمتان... شما چشمان منید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده، همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هرچه در این عالم فکر کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی‌توانم و این به‌دلیل علاقه من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به‌دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به‌خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار، حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما... فکر کردم برای شـما زندگی کنم. دیدم برایم خیلی مهم و ارزشمندید، طوری که اگر به شما درد برسد، همه وجودم را درد فرا می‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود، من خودم را در میان شعله‌های آتش می‌بینم. اگر روزی ترکم کنید، بند بند وجودم فرو می‌ریزد. اما دیدم چگونه می‌توانم حلّال این خوف و نگرانی هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهمّ مرا علاج کند و او جز خدا نیست... اولین‌بار است که اعتراف می‌کنـم؛ هرگز نمی‌خواستم نظامی شـوم، هرگز از مدّرج شـدن خوشـم نمی‌آمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی‌خاست، بر هیچ منصبی‌ترجیح نمی‌دهم...

عزیزم از خدا خواستم وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته ام، برای ایستادن در مقابل آدم‌کُشان است، نه برای آدم کشتن. خود را سربازِ درِ خانه هر مسلمانی می‌بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه مظلوم که ناقابل‌تر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت زده بی پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان، و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت‌سر خود برجای گذاشته، می‌جنگم. عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید. چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید... دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده ام، اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشـد تا نکند در غفلت من، آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اسـت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم و رضایم است، از من چه توقعی دارید؟ نظاره گر باشم، بی‌خیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم این‌گونه زندگی بکنم». این هم یک معنای کلام امیرمومنان (ع) است که فرمود: «انّ اخا الحرب الارق. مرد جنگی بیدار است».

۴- اکنون به اعتبار نقش‌آفرینی ارتش رسانه‌ای غرب، زشتی جنگ به چشم مردم جهان آمده و ویرانگری بمب و موشکباران را می‌بینند. اما آیا حواس دنیا به زرادخانه‌های پنتاگون و لابراتوار‌های جنگ‌افزار‌سازی سازمان سیا هم هست که چگونه تروریست‌های خون‌آشام سازمان منافقین، داعش و جبهه النصره را ساختند و به جان ملت‌ها انداختند؟ یا چگونه دلقکان دست آموز را در قالب پروژه «کودتای مخملین» در کشور‌ها پرورش دادند تا ملت‌های خود را طعمه دست و پا بسته در برابر سلطه آمریکا کنند؟ جنگ البته، صحنه‌های کریه دیگری هم دارد. در دنیای مصیبت‌زده از جنگ تودرتو و ترکیبی، مقامات وقیح آمریکایی چشم بر جنایت بن‌سلمان‌ها و نتانیاهو‌ها بستند، و به خود اجازه مجازات ملت‌ها با تحریم اقتصادی را دادند، ولی بسیاری از عزاداران امروز جنگ و جنایت، هیچ اعتراضی نکردند. خبرنگار شبکه CBS، روز ۱۲ می ۱۹۹۶، از خانم «مادلین آلبرایت» (وزیر خارجه دموکرات‌ها در دولت بیل کلینتون) پرسیده بود: «در اثر تحریم‌های شما، ۵۰۰ هزار کودک عراقی جان خود را از دست دادند، آیا ارزشش را داشت؟»؛ و او با خونسردی پاسخ داده بود: «سؤال سختی است اما. بله ارزشش را داشت»!

۵- مصاف ما با مدعی کدخدایی جهان، هویتی و موجودیتی است. او می‌خواهد سر به تن ملت ما نباشد یا برده و دنباله رو او باشیم - چنانکه حاضر است منافع اقتصادی غرب اروپا را قربانی زیاده‌خواهی خود در گسترش ناتو کند-، و ما می‌خواهیم این نظم ظالمانه را به هم بزنیم. آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ۲۰ سال گذشته، بالغ بر ۱۰ جنگ ویرانگر را برای بلعیدن منطقه تحمیل کردند؛ و ما ایستادیم و هزینه هفت هزار میلیارد دلاری آن‌ها را بر باد دادیم. به همین دلیل هم عقده‌های آنها، با برجام گشوده نشد و خواستار برجام‌های دو و سه برای مهار قدرت نظامی- موشکی و نفوذ بی‌بدیل منطقه‌ای ایران شدند. اما حالا نه تنها رویای‌شان تبدیل به کابوس شده، بلکه به تلافی خدعه و بدعهدی در برجام، تودهنی هم خورده‌اند. ایران، هم برنامه هسته‌ای خود را گسترش داده، هم موشک‌ها و پهپاد‌ها را به میدان آورده، و هم بی‌اعتنا به تحریم‌های فلج‌کننده و فشار حداکثری، فروش نفت خود را به بالای ۱/۲ میلیون بشکه رسانده است. کمدی تلخی برای آمریکاست که حالا در اوج تحریم‌ها، رویترز و واشنگتن‌پست می‌نویسند «در شرایط فعلی ۱۲۰ دلاری شدن قیمت نفت، ایران روی شناور‌ها ۱۰۰ میلیون بشکه نفت دارد که اگر روزی یک میلیون بشکه را هم آزاد کند، رقم قابل توجهی است» و «یک راه برای تغییر محاسبات روسیه، تحریم صنعت نفت و گاز این کشور است. اما تحریم‌ها با دقت طراحی شده تا به روسیه اجازه دهد به فروش انرژی ادامه دهد. بایدن باید به باز کردن دو منبع بزرگ نفتی کمک کند و با تعلیق تحریم ها، تمام نفت ایران و ونزوئلا را به بازار برگرداند». ما که نفت خود را می‌فروشیم، چرا باید نیاز حیاتی غرب را اجابت کنیم و به بازار آن‌ها آرامش بدهیم؟!

۶- گفته می‌شود با وجود عقب‌نشینی آمریکا در برخی موضوعات، چند گره مهم در مذاکرات وین مانده است؛ از جمله لغو موثر تحریم‌ها، و تضمین معتبر. یکی از این موضوعات، تحریم سپاه پاسداران است. عجیب نیست که آمریکا با «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» - بازوی قدرتمند و دست بزن جمهوری اسلامی- دشمنی کند. نهادی که «انسان تراز تغییر دنیا» را تربیت کرد، و از نفوذ فرهنگی در مقیاس جهانی، تا بازدارندگی نظامی و خدمات سازندگی و خودکفایی را به نمایش گذاشت.

سپاه پاسداران، دیده‌بان هوشمندی است که با وجود غفلت برخی مدیران، دست دشمن را خواند و مانع از دور خوردن کشور شد. برادر دیپلمات و انقلابی، جناب آقای امیرعبداللهیان، سال گذشته ضمن یادآوری خاطره‌ای گفت: «سردار سلیمانی به من زنگ زدند. با کنایه و خنده‌ای به من گفت: دارید با آمریکایی‌ها قدم می‌زنید؟! سپس گفتند این پیامی را که می‌خواهم بگویم، به آقای ظریف برسانید. گفتند ما اسناد دقیقی به دست آوردیم مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای غول‌پیکر آمریکایی در فرودگاه موصل به زمین نشسته و ژنرال‌های آمریکایی پیاده می‌شوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال می‌روند. آن‌ها به مدت ۵ ساعت در سالن vip فرودگاه مذاکره می‌کنند. در تمام این مدت هم، سلاح‌ها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیما‌ها پیاده می‌شد و در اختیار داعش قرار می‌گرفت. جزئیات این مذاکره و فایل آن در اختیار سردار بود. می‌خواستند با این اسناد به ما بگویند دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید آن روی سکه، این کار‌ها را می‌کند».

۷- این هشدار مشفقانه، حتما همچنان در گوش دیپلمات ارشد ما و همکاران محترم ایشان طنین‌انداز است و بهتر از هرکس می‌دانند که نباید به تعبیر شهید سلیمانی، به دشمن کوچه داد. برجام قرار بود بهانه را از دست دشمن بگیرد و تحریم‌ها را لغو کند. اما چون به شکل غلط تنظیم و اجرا شد، هم بخش مهمی از برنامه هسته‌ای را به تعطیلی کشاند، هم تحریم‌ها را دوچندان کرد و هم معبری برای فشار‌های جدید دشمن گشود. خسارت‌های این غفلت بزرگ نباید تکرار شود. چاره کار هم یکی بیشتر نیست. حالا که آبشار تحریم رو به سقوط، و مقاومت در حال جواب دادن است، نباید به چیزی کمتر از لغو همه تحریم‌ها (انتفاع پایدار و تضمین شده ایران در حوزه‌های بانکی، مالی، نفتی و سرمایه‌گذاری) راضی شد، یا به چرخه معیوب قبلی بازگشت. آمریکا و غرب در برجام، مرتکب تدلیس و کلاهبرداری شدند و به همین علت، توافق به شکل معیوب سابق، قابل احیا نیست. اگر مذاکره، ادامه جنگ در کریدور‌های سیاسی است، نباید حتی برای لحظه‌ای از عملیات فریب «جنتلمن‌های پشت میز مذاکره» که همان تروریست‌های فرودگاه بغداد هستند، غافل شد یا سر سوزنی اعتماد کرد.

***************************************

روزنامه خراسان**

انقلاب شکست خورده

انقلاب در مسیر/ محمدسعید احدیان

«ما این راه را رفتیم و شکست خوردیم، شما آن را امتحان نکنید» این فحوای توئیت یکی از فعالان فضای مجازی که خود را عدالت‌خواه می‌خواند، خطاب به یکی از مسئولان طالبان است که ایده خطرناکی در خود دارد؛ ایده‌ای که خود را معتقد به شعار‌ها و خواسته‌های انقلاب اسلامی در سال ۵۷ می‌دانند، اما تصورشان این است که جمهوری اسلامی در تحقق آن ایده‌ها شکست خورده است. برخی از آنان این شکست را به مسیر پس از رحلت امام (ره) ربط می‌دهند و برخی کلیت مسیر را زیرسوال می‌برند. در حالی که نشانه‌ها و عملکرد‌های مشخص از تداوم مسیر امام (ره) حکایت دارد و به خوبی قابل احصا است. آن‌ها که همه چیز در کشور را سیاه می‌بینند و امیدی برای جامعه نمی‌گذارند. آن‌ها فشار‌های اقتصادی و ضعف‌های دهه نود را به کل چهل ساله تعمیم می‌دهند و رشد‌های چندبرابری در تولید و جایگاه اقتصادی را مشاهده نمی‌کنند. فساد را در جمهوری اسلامی سیستماتیک تصویر می‌کنند و مبارزه قوه قضاییه را یا نمایش نمی‌دهند یا متهم به اعمال نفوذ می‌کنند. این‌ها حتی قهرمان ایران که نماد انسانِ تربیت شده در جمهوری اسلامی است -یعنی حاج قاسم سلیمانی- را نیز تخفیف می‌دهند و الگو بودن اش را انکار می‌کنند. بدون شک انقلاب اسلامی که با شعار‌های استقلال، آزادی، عدالت و حاکمیت دین توانست بر پهلوی غلبه کند هنوز مسیر پرپیچ و خمی برای تحقق حداکثری شعار‌های خود دارد؛ به ویژه آن که تحریم سال‌های اخیر و ناتوانی دولت سابق، شرایط اقتصادی را بر مردم به اوج فشار رسانده است. تورم بالا، بیکاری، مشکلات اجتماعی و برخی عملکرد‌های سوال برانگیز را که باعث نارضایتی جدی مردم شده است کسی کتمان نمی‌کند و این امری است که در بیانات مقام معظم رهبری نیز مورد تاکید بوده و ایشان نسبت به نمره پایین عدالت در کارنامه جمهوری اسلامی مهر تایید زده‌اند.

اما نکته اساسی این است که آیا آن طور که برخی از این فعالان می‌گویند همه ساختار‌ها فاسد هستند؟ آیا هیچ پیشرفت اساسی در این چهل سال رخ نداده؟ آیا جمهوری اسلامی در مبارزه با استکبار جهانی ناتوان بوده؟ و خلاصه این که آیا جمهوری اسلامی از مسیر اصلی خود منحرف شده است؟ پاسخ آن افراد بله است؛ آن‌ها که خود را مقید به امور دینی نشان می‌دهند، آن‌ها که خود را معتقد به آرمان‌های انقلاب اسلامی معرفی می‌کنند، آن‌ها که چند سال اول انقلاب را مکرر مرور می‌کنند و طوری از آن صحبت می‌کنند که انگار آن دوران دیگر تمام شده و تداوم نداشته است.

اما پاسخ رهبری به این سوالات چیست؟: «من می‌خواهم عرض بکنم با همین حرکت تداوم انقلاب و استمرار انقلاب، امروز بحمدا... انقلاب، هم زنده است، هم زاینده و تولیدکننده است.» ایشان این ادعا را با استدلالی تثبیت می‌کنند و می‌فرمایند: «این که شما می‌بینید جبهه استکبار این جور در مقابل انقلاب و در مقابل ملّت انقلابی ایران می‌ایستد و این جور دشمنی می‌کند، به خاطر این است که انقلاب زنده است. اگر انقلاب نبود، این‌ها داعی نداشتند این قدر خباثت و ملعنت به خرج بدهند در مقابل ملّت ایران»؛ و سپس زنده بودن انقلاب را معنا می‌کنند: «یعنی دلبستگی نسل‌های جدید کشور به آرمان‌های انقلاب. امروز مردم دلبسته همان آرمان‌هایی هستند که انقلاب مطرح کرد؛ یعنی استقلال ملّی، عزّت ملّی، رفاه ملّی، عدالت اجتماعی، تحقّق جامعه اسلامی و در نهایت، همان طور که عرض کردیم، ایجاد تمدّن نوین اسلامی؛ این‌ها هدف‌های بزرگ انقلاب است.» خلاصه معنایش تداوم مسیر است نه انقطاع. آیا این جملات معنایش توجیه ایرادات و اشتباهات، ساده‌انگاری مردم و افکار عمومی در خبررسانی است؟ قطعا خیر؛ نقطه تعارض بین دو نگاه مذکور -یکی همان گروه و یکی رهبری- نه بر ایرادات و اشکالات موجود و قابل فهم برای همگان بلکه بر تداوم یا انقطاع مسیر است. ایشان که مکرر درباره ایرادات و اشکالات به صورت علنی و غیرعلنی سخن گفته‌اند و خود مبارز اول این مسیر برای تصحیح مسائل هستند، اما خودشان نیز مکرر کلیت مسیر را درست دانسته و به آن افتخار کرده‌اند و از همه مهم‌تر بر امید و آینده روشن کشور و نظام تاکید کرده‌اند. این‌ها نقطه افتراق بین تفکر رهبری و آن مدعیان عدالت‌خواهی است؛ جایی که مسیر را درست می‌داند، آینده را روشن می‌بیند، تصحیح وضعیت موجود را با ناامیدی ترکیب نمی‌کند، کلیت ساختار‌های جمهوری اسلامی را با اتهام فساد تضعیف نمی‌کند و برای گام دوم انقلاب قدم برمی‌دارد. یکی از نشانه‌های این تداوم آن است که انقلاب اسلامی توانسته آرمان‌های خود از جمله عدالت، پیشرفت، استقلال، آزادی، مردم سالاری دینی و... را آن چنان در جامعه تعمیق دهد که به عنوان شاخصی برای سنجش مسیر انقلاب اسلامی و حتی حمله به جمهوری اسلامی مورد استفاده واقع می‌شود. درواقع این آرمان‌ها آن چنان تثبیت شده که از شعار به شاخص تبدیل شده‌اند. لازم است توجه شود که اتفاقا در آن جایی اجرایی کردن آرمان‌ها با ضعف مواجه شده که عمل به مدل امام خمینی (ره) اتفاق نیفتاده است. مدل دفاع مقدس که با خداباوری و میدان داری مردم به نتیجه رسید یکی از نماد‌های عملیاتی شدن آرمان هاست و مسائل اقتصادی یکی از نماد‌های شکست در اجرایی کردن این آرمان هاست. نکته اساسی آن است که بخش بزرگی از بدنه نیرو‌های انقلاب با همین عناوین ناامید شده و فعالیت خود را کاهش داده‌اند و همین شده است پیشروی ضدانقلاب در عرصه‌های رسانه‌ای و... درواقع شکاف پیش‌آمده در بدنه انقلاب آن هم در قالب دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی سال ۵۷ با همین ایده‌های شمرده شده، امری است که رهبری نسبت به آن تحذیر کرده‌اند. دفاع از آرمان‌هایی که در واقعیت تداوم دارد، اما از نظر اینان دیگر شکست خورده است. این است اثر این نگاه اشتباه که امروز آثار آن را می‌توان در جامعه دید. این شکاف نیرو‌های لازم برای جهاد تبیین را ناامید کرده یا حداقل ساکت می‌کند. درواقع بیان چنین مواضعی در انقطاع مسیر، توسط افرادی که خودی و معتقد به انقلاب و امام دیده می‌شوند، اثری بسیار عمیق‌تر از حرکت دشمن داشته و دارد. مدعی نیستیم که این افراد نفوذی و عنصر دشمن هستند؛ خیر. بلکه بحث بر سراین است که از خود تصویر عدالت خواهی انقلابی ایجاد کردند، بخش بزرگی از بدنه انقلابی را درگیر خود کردند و آثار اجتماعی شدیدی برای جمهوری اسلامی داشته‌اند. به عنوان مثال از آثار این فرایند، عدم پژواک کافی بیانات رهبری و حتی مقابله توئیتری با ایشان پس از بیانات مشخص ایشان در موضوع لجن پراکنی علیه سپاه است که بازهم اتهامات مربوط را ادامه و تداوم دادند. بدون شک بی توجهی به آثار این ایده و نداشتن استراتژی مسنجم و دقیق در مقابل آن، آثار منفی چنین‌اندیشه‌ای را حداکثری کرده و به مرور جریان انقلابی را تضعیف می‌کند. اتفاقی که هم اکنون نیز رخ داده است.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

کاسبی جانسون با خون اوکراینی‌ها/نوید مؤمن

«لیز تراس» وزیر خارجه انگلیس اخیرا در یک کنفرانس خبری به تشریح اهداف لندن و کشور‌های غربی در قبال روسیه پرداخته و تاکید کرده است: «ما ۲ هدف مشخص داریم؛ اول، پوتین باید در اوکراین شکست بخورد و ما داریم به اوکراین با تسلیحات دفاعی برای توقف تانک‌های روسی کمک می‌کنیم، البته باید کار‌های بیشتری انجام دهیم و دوم، ما داریم جناح شرقی ناتو را تقویت می‌کنیم».

رادیکالیزه کردن نبرد در اوکراین، هدف مستقیمی است که انگلیسی‌ها در اوکراین دنبال می‌کنند. در حالی که مذاکرات دوجانبه روسیه و اوکراین در بلاروس بر سر حل‌و‌فصل برخی موضوعات مانند ایجاد کریدور امن برای غیرنظامیان و محافظت از منطقه چرنوبیل به نتیجه رسیده است، دمیدن بر آتش جنگ اوکراین از سوی لندن نمی‌تواند به صورت تصادفی و بر اساس اتفاق باشد! به‌راستی انگلیسی‌ها چه اندیشه‌ای در قبال جنگ اوکراین و تبعات آن دارند؟ واقعیت امر این است که فروکش کردن بحران در اوکراین و پایان جنگ در این کشور، خط قرمز دولت بوریس جانسون در انگلیس محسوب می‌شود. نخست‌وزیر انگلیس جنگ اوکراین را تنها برگ برنده خود برای بقا در خانه شماره ۱۰ «داونینگ استریت» در لندن می‌داند. تا قبل از وقوع نبرد در اوکراین، جانسون در آستانه استعفا از مقام خود قرار داشت.

نظرسنجی گروه «کمپین ۳۸ درجه» نشان می‌دهد رسوایی میهمانی «پارتی‌گیت» چه میزان به نخست‌وزیر انگلیس آسیب رسانده است. به گفته اکثریت قاطع رای‌دهندگان، بوریس جانسون فردی غیرصادق است. بر اساس نظرسنجی آژانس «سرویشن» مستقر در لندن -که این نظرسنجی را برای گروه کمپین ۳۸ درجه انجام داده است- ۷۶ درصد انگلیسی‌ها معتقدند نخست‌وزیر فردی فاقد صداقت است، زیرا او برای نجات مقام نخست‌وزیری خود از اتهامات رسوایی برگزاری میهمانی در ایام کرونا - موسوم به پارتی‌گیت- تقلا می‌کند. ۷۰ درصد از ۲ هزار و ۳۶ نفری که در این نظرسنجی شرکت کردند، بر این عقیده‌اند او فاقد صداقت است.

جانسون در شرایطی که فشار‌ها درباره استعفا و کناره‌گیری وی از قدرت تشدید شده است، ترجیح داده با خلق و استمرار یک بحران خونین در اوکراین، افکار عمومی کشورش را از تمرکز بر پارتی‌گیت و دیگر بحران‌های داخلی از جمله ناتوانی دولت انگلیس در مدیریت عواقب برگزیت بازدارد. در این معادله، اساسا برای جانسون جان انسان‌ها اهمیتی ندارد؛ چه در اوکراین، چه در دیگر نقاط دنیا!

سران حزب محافظه‌کار انگلیس نیز از این وضعیت چندان ناراضی نیستند! هزینه جابه‌جایی جانسون از قدرت و جایگزینی فردی دیگر در مسند نخست‌وزیری، برای حزب حاکم بسیار گران تمام خواهد شد و زمینه‌ساز شکست در انتخابات آتی خواهد بود. جانسون در چنین شرایطی تصمیم گرفته است فریاد بزند و از گسترش ناتو به شرق به صورت تمام‌قد دفاع کند! او از هر گونه مذاکره، تنش‌زدایی و گفت‌و‌گویی که منجر به توافق دوجانبه میان مسکو و کی‌یف شود متنفر است. پیش‌تر مقامات روس اعلام کرده بودند «ولودیمیر زلنسکی» تحت تاثیر القائات و دستوراتی که از کاخ سفید و لندن دریافت می‌کند، از حضور موثر پای میز مذاکره خودداری می‌کند و صرفا به مذاکره‌ای نمایشی و بی‌نتیجه می‌اندیشد.

بدون شک در آینده نه چندان دور و پس از پایان جنگ اوکراین، اسناد محرمانه زیادی درباره چرایی حمایت مطلق دولت جانسون از نبرد در این کشور منتشر خواهد شد. در آن زمان، احتمالا دیگر جانسون در مسند قدرت حضور ندارد تا بخواهد در قبال این مستندات تکان‌دهنده پاسخگو باشد! هنوز زمان زیادی باقی مانده است تا اوکراینی‌ها نسبت به عمق نگاه ابزاری و وقیح آمریکا و انگلیس نسبت به خود آگاه شوند. بهتر بود زلنسکی قبل از آنکه مشتاقانه بازی در زمین لندن و واشنگتن را نسبت به گزاره‌های عقلانی در قبال بحران اوکراین ترجیح دهد، کمی روی تحولاتی مانند آنچه در کانال مانش رخ داد تمرکز می‌کرد؛ جایی که بوریس جانسون، نخست‌وزیر انگلیس و امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه ده‌ها انسان و پناهجوی بیگناه را قربانی منازعه سیاسی و امتیازگیری مرزی از یکدیگر کرده و در پایان نیز در قالب مذاکرات محرمانه تا حدودی به این اختلاف خاتمه دادند! اکنون از مسؤولیت‌پذیری مکرون و جانسون در قبال پناهجویان بیگناهی که در کانال مانش جان خود را از دست داده‌اند خبری نیست! آنچه امروز در اوکراین رخ می‌دهد، نسبت به ماجرای کانال مانش دامنه‌ای به مراتب وسیع‌تر دارد، اما جانسون دقیقا همان رفتار را در قبال قربانیان سیاست‌های خود در اوکراین دارد. بی‌تردید در این میان، زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین گناه بیشتری نسبت به جانسون مرتکب شده است. او به صورت کاملا آگاهانه عنان خود و شهروندان کشورش را به دست بازیگرانی داده است که حتی ریخته شدن خون کل جمعیت اوکراین برای آن‌ها کمترین اهمیتی ندارد.

***************************************

روزنامه ایران**

نگاهی به نمادسازی رسانه‌ای از ولودیمیر زلنسکی

فراری یا در میدان؟

اخبار متفاوتی از ولودیمیر زلنسکی در حال رسانه‌ای شدن است مبنی بر اینکه وی در کی‌یف حضور ندارد و به ورشو پایتخت لهستان گریخته و در سفارت امریکا پناهنده شده است

ایلیا کیوا، نماینده پارلمان اوکراین گفته بود: به تازگی مطمئن شدم که ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین و فرمانده کل نیرو‌های مسلح اوکراین از مرز اوکراین و لهستان عبور کرده و اکنون به سلامت در سفارت امریکا در آنجا است

زلنسکی با کلیدواژه «حضور در میدان» خود را معرفی کرد و پیوست رسانه‌ای غربی به آن دامن زد و از وی به‌عنوان قهرمان اوکراینی‌ها، نماد‌سازی صورت گرفت. اما هر چقدر از بحران اوکراین می‌گذرد واقعیت‌های بیشتری در حال نمایان شدن است

عماد هلالات

پژوهشگر حوزه روابط بین‌الملل

از زمان آغاز بحران اوکراین یکی از سوژه‌های اصلی این بحران، رئیس‌جمهور اوکراین بوده است. کمدینی که با توجه به حرفه بازیگری خود توانسته بود نفر اول رسانه‌ای این بحران باشد. رسانه‌های غربی هم با انتشار فیلم و سخنرانی‌های وی و همچنین انتشار ویدیو‌های کوتاه از حضور میدانی، با پوشش نظامی به‌دنبال قهرمان‌سازی از وی به‌عنوان شخصیتی هستند که با پشتیبانی اوکراینی‌ها، در میدان نبرد حضور دارد و با قدم زدن‌های شبانه در خیابان‌ها و کوچه‌های کی‌یف نماد مقاومت است. به گونه‌ای که در تمام شبکه‌ها و خبرگزاری‌ها و تیتر‌های روزنامه‌های غربی سخن از «ولودیمیر زلنسکی» بود. در این بین، بعضی از رسانه‌ها و روزنامه‌های داخلی پیرو خط رسانه‌ای غربی‌ها، زلنسکی را «رئیس‌جمهور در میدان» خطاب می‌کنند. رئیس‌جمهوری که با‌وجود همه مشکلات در کنار مردم خود ایستاده و با پوشیدن لباس رزمی در حال خدمت‌رسانی به مردم است.

«رئیس‌جمهور در میدان» کلیدواژه اصلی طراحی‌های رسانه‌ای و پروپاگاندای خبری در ۱۲ روز اخیر بحران اوکراین بوده است. با وجود شکاف ایجاد شده بین دولت و مردم اوکراین و مهاجرت صد‌ها هزار اوکراینی از این کشور و برقراری سربازی اجباری در بین مردان ۱۸ تا ۶۰ سال، دولت نتوانسته یک مقاومت مردمی علیه ارتش روسیه ایجاد کند. در حالی که رسانه‌ها با پوشش رسانه‌ای مختلف و با توجه به شم بازیگری رئیس‌جمهور اوکراین سعی در پوشاندن خلأ ایجاده شده در پیوند دولت - ملت داشتند.

بحرانی که حاصل دخالت متغیر‌های مختلف بوده و شو‌های رسانه‌ای رئیس‌جمهور اوکراین و پیوست رسانه‌ای غربی‌ها نتواسته است رئالیسم موجود در این کشور را تغییر دهد و اکنون با وعده و وعید‌های غربی‌ها و برگزاری مراسم دعا به‌دنبال حمایت از این کشور و مردم اوکراین هستند. مردمی که انگاره ناتو، اتحادیه اروپا و ایالات متحده امریکا را به‌عنوان منجی در اذهان خود تثبیت کرده و ویدیو‌های رئیس‌جمهور اوکراین در روز‌های اول جنگ اوکراین مهر آن را زده است. واقعیت بیش از گذشته در حال نمایان شدن است.

حالا با گذشت چند روز از بحران اوکراین و ایجاد شو‌های رسانه‌ای توسط کمدین اوکراینی، از آغاز ماه جدید میلادی (مارس) زلنسکی در تمام ویدیو‌ها و سخنرانی‌های خود هیچ گونه حضوری در میدان نداشته و از یک اتاق بسته، برساخت رسانه‌ای خود را ادامه می‌دهد. در حالی که ارتش روسیه هم اکنون در ۲۰ کیلومتری کی‌یف حضور دارد و در حال محاصره کامل پایتخت اوکراین است. بسیاری از شهر‌های شمالی و شمال شرقی به دست ارتش روسیه افتاده و روسیه از جنوب در حال پیشروی به سمت اودسا شهر بندری در دریای سیاه است (اودسا چهارمین استان بزرگ اوکراین می‌باشد).

زلنسکی به لهستان فرار کرده است؟

حال با وجود این، اخبار متفاوتی از ولودیمیر زلنسکی در حال رسانه‌ای شدن است مبنی بر اینکه وی در کی‌یف حضور ندارد و به ورشو پایتخت لهستان گریخته و در سفارت امریکا پناهنده شده است. در همین زمینه ایلیا کیوا، نماینده پارلمان اوکراین گفته بود: به تازگی مطمئن شدم که ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین و فرمانده کل نیرو‌های مسلح اوکراین از مرز اوکراین و لهستان عبور کرده و اکنون به سلامت در سفارت امریکا است. وی افزود، او (زلنسکی) با انتشار کلیپ ویدیویی از آنجا به خلاص شدن از شر ارتش اوکراین و غیرنظامیان اوکراینی و صدور دستورات «غیرمنطقی» که روزانه هزاران نفر را به کشتن می‌دهد، ادامه خواهد داد. نمایندگان پارلمان اوکراین گفتند که نمی‌توانند با زلنسکی در شهر لووف (در غرب اوکراین) دیدار کنند.

ویچسلاو والودین رئیس مجلس دومای روسیه ادعا کرد که ولودیمیر زلنسکی رئیس‌جمهوری اوکراین به‌طور مخفیانه کشورش را ترک کرد و به لهستان رفته است. بعضی از رسانه‌ها و خبرگزاری مخالف دولت اوکراین اعلام کرده‌اند که شواهدی مبنی بر حضور ولودیمیر زلنسکی در کی‌یف وجود ندارد. هرچند وی در یک پیام ویدیویی از یک اتاق بسته اعلام کرده است که در پایتخت حضور دارد و درحال مدیریت بحران اوکراین است.

سناریو‌های مختلف در مورد رئیس‌جمهور اوکراین

از سوی دیگر برخی از رسانه‌های غربی از جمله روزنامه نیویورک تایمز ادعا کرده است که مقامات اوکراینی در حال بررسی طرحی هستند مبنی بر اینکه در سقوط کی‌یف، یک دولت با حضور دولتمردان فعلی اوکراینی در لهستان تشکیل دهند. البته با این تفاوت که شخصی که بر سرکار خواهد آمد یک شخصیت مستقل باشد! غربی‌ها در حال حاضر سناریو‌های مختلفی را دنبال می‌کنند. آن‌ها از همان ابتدا به زلنسکی پیشنهاد داده بودند که خاک اوکراین را ترک کند. هرچند در روز‌های اول بحران اوکراین وی با این طرح مخالفت کرده بود، اما به نظر می‌رسد با رسیدن آتش توپ خانه ارتش روسیه به کی‌یف، رئیس‌جمهور در میدان دیگر حضور میدانی ندارد.

یکی از سناریو‌های دیگر در مورد زلنسکی این است که وی به یکی از شهر‌های غربی اوکراین فرار کرده است. با توجه به اینکه شهر‌های غربی و مرزی اوکراین اکنون به دور از فضای جنگ هستند، بهترین مکان برای زلنسکی جهت اداره امور هستند. هر چند که از آغاز بحران اوکراین، سیاستمداران غربی در حال مدیریت بحران اوکراین بوده و حاصل مدیریت آن‌ها و اعتماد زلنسکی به غربی‌ها، تجزیه و سقوط شهر‌های اوکراین بوده است. اما وی هنوز هم اعتماد خود را به غربی‌ها از دست نداده و منتظر نجات اوکراین توسط کشور‌های اروپایی و ایالات متحده امریکا است. سناریوی دیگر این است که رئیس‌جمهور اوکراین هم اکنون در شهر‌های اطراف کی‌یف حضور دارد و در یکی از اماکن نظامی تعبیه شده در طول سال‌های گذشته، مخفی شده است. در حالی که باتوجه به نزدیکی ارتش روسیه به کی‌یف و وجود ستون نظامی بسیار قوی روسیه در اوکراین بعید به نظر می‌رسد که زلنسکی در طراف کی‌یف حضور داشته باشد.

سخن پایانی

بحران اوکراین ثابت کرده است که ابزار رسانه همانند ابزار نظامی می‌تواند تأثیر‌گذار باشد. امری که درباره رئیس‌جمهور اوکراین «ولودیمیر زلنسکی» قابل مشاهده است. مردی که با کلیدواژه «حضور در میدان» خود را معرفی کرد و پیوست رسانه‌ای غربی به آن دامن زد و از وی به‌عنوان قهرمان اوکراینی‌ها، نماد‌سازی صورت گرفت. اما هر چقدر از بحران اوکراین می‌گذرد واقعیت‌های بیشتری در حال نمایان شدن است. واقعیت‌هایی که در کشور‌های مختلف خود را نشان داد و نمونه آخر آن اشرف غنی رئیس‌جمهور افغانستان بود، که با‌وجود اعتماد به کشور‌های اروپایی و ایالات متحده سرانجام با چمدان‌های پر از دلار از کابل فرار کرد. اما زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین از تاریخ عبرت نگرفت. تاریخی که بخوبی نشان از این دارد که هرکشور که به امریکا اعتماد کرده است ضرر کرده و ایالات متحده هیچ گاه نمی‌تواند شریک مناسبی برای کشور‌ها باشد. حال دیگر، مردم اوکراین همانند روز‌های اول بحران این کشور، زلنسکی را در میدان نمی‌بینند و وی از یک اتاق بسته، ویدیو‌های خود را منتشر می‌کند تا مردم اوکراین بیش از گذشته با این واقعیت آشنا بشوند که رئیس‌جمهور در سینما با «رئیس‌جمهور در میدان» تفاوت دارد.

***************************************

روزنامه شرق **

‌جنگ اوکراین به سوی نظمی «دو-چندقطبی» /غلامرضا حداد. عضو هیئت‌علمی دانشگاه

‌آیا تجاوز نظامی روسیه به اوکراین آغازگر نظمی جدید در ساختار نظام بین‌الملل است:

۱- پس از فروپاشی نظام دوقطبی در دهه پایانی قرن گذشته، اکثر نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، نظمی سلسله‌مراتبی را به رهبری ایالات متحده، مبتنی بر این استدلال پیش‌بینی کردند که لیبرال‌دموکراسی، ایدئولوژی پیروز در نبرد بزرگ بوده و آمریکا کارگزاری است که این ایدئولوژی را در سطح جهان نمایندگی می‌کند. عملکرد آمریکا در زمان بوش پدر و در قالب پیگیری ایده «نظم نوین جهانی» نمود چنین برداشتی بود. اما واقعیت‌های بین‌المللی به‌ویژه در دوران بوش پسر نشان داد که ایالات متحده توان و اراده پذیرش مسئولیت‌های هژمونیک در آینده جهان را ندارد و جامعه جهانی نیز پذیرای مشروعیت چنین نقشی برای آمریکا نیست. اوج‌گیری چین و یک‌جانبه‌گرایی افراطی در دوران ترامپ برای مهار آن نیز آشکار کرد که نه فقط نظمی سلسله‌مراتبی، بلکه حتی نظمی تک‌قطبی نیز با تردید‌های جدی روبه‌رو خواهد بود. سیاست خارجی ایالات متحده به رهبری جمهوری‌خواهان انعکاس‌دهنده این محاسبه عقلانی بود که تنها یک‌جانبه‌گرایی است که می‌تواند برتری نسبی آمریکا در جهان را در بلندمدت حفظ کند و البته سیاست خارجیِ لیبرالیِ دولت بایدن، حاکی از تسریع در افول این برتری است و دموکرات‌های لیبرال در آمریکا با اصرار بر چندجانبه‌گرایی هژمونیک، افول برتری یک‌جانبه آمریکا را رقم خواهند زد.

این دوران گذار، اکنون به سمت تثبیت یک «دو-چندقطبی» در حرکت است که به ماهیت و آینده آن در بند سه این یادداشت پرداخته خواهد شد.

۲- «نظم» در روابط بین‌الملل متناظر با صلح نیست، بلکه ناظر بر وضعیتی از توزیع قدرت است که توسط اکثریت، مشروع و پذیرفتنی تلقی شده، منتفعان و راضیان از آن حمایت کرده و ناراضیان «توان و اراده» تغییر آن را نداشته باشند. از این منظر چه‌بسا حامیان حفظ وضع موجود برای برقراری نظم ناگزیر از ورود به جنگ نیز باشند. آن‌ها باید نسبت به توان و اراده بازیگران ناراضی از سهم خود، حساس و هوشیار باشند و در مقابل توسعه‌طلبی‌های امپریالیستی آنان مماشات نکرده و به‌سختی موازنه کنند؛ چراکه در غیر این صورت ناگزیر به پرداخت هزینه‌های بیشتری خواهند بود. به قول «اسپنیر» در توصیف عملکرد قدرت‌های اروپایی در مقابل آلمان نازی، «هراس از قبول مخاطره جنگ، صلح برای دولت‌ها را به ترحم بی‌رحم‌ترین دولت‌ها واگذاشت». آنان برای حفظ نظم و ثبات می‌توانند به ابزار‌هایی مانند موازنه قوا، دیپلماسی، حقوق و سازمان‌های بین‌المللی، تحریم و البته در جای مناسب جنگ متوسل شوند و هر یک از این ابزار‌های در جای درست خود، مناسب و راهگشا هستند. هر یک از این ابزار‌ها را می‌توان درباره تجاوز نظامی روسیه به اوکراین به آزمون نظری کشید. حقوق و سازمان‌های بین‌المللی تناسب بیشتری با وضعیت ثبات هژمونیک دارند و در صورت به چالش کشیده‌شدن این ثبات توسط بازیگران تجدیدنظرطلب، ابزار‌هایی مطمئن و کارآمد محسوب نمی‌شوند. در موضوع تجاوز روسیه مشخصا هیچ محدودیت بازدارنده‌ای را برای این ابزار نمی‌توان متصور بود. حقوق بین‌الملل برخلاف حقوق داخلی که توسط دولت ملی تضمین می‌شود، دارای ساختاری افقی و فاقد ضمانت اجرائی مطمئن است و سازمان‌های بین‌المللی نیز به عنوان بازو‌های اجرائی حقوق بین‌الملل وابسته به عملکرد بازیگران دولتی هستند. شورای امنیت سازمان ملل متولی اصلی امنیت بین‌المللی است و در حالی که روسیه یکی از اعضای دائمی آن با حق وتو است، پس در وضعیتی که یک سوی بحرانی بین‌المللی روسیه باشد، نباید امیدی به کارآمدی آن داشت. حقوق و سازمان‌های بین‌المللی نمی‌توانند نیرویی بازدارنده در مقابل تجدیدنظرطلبی روسیه باشند، اما در صورت شکست نظامی روسیه، احتمالا می‌توانند مکانیسمی برای تنبیه و مجازات آن تعریف کنند. موازنه قوا می‌تواند ابزاری کارآمد باشد، اما به صرف منابع، هوشیاری مستمر و تعهدی اخلاقی فراتر از منافع ملی کوتاه‌مدت نیازمند است. خلع سلاح هسته‌ای اوکراین در دهه ۹۰، همان‌طور که «مرشایمر» نیز پیش‌بینی کرد، خطایی استراتژیک و انحراف از اصل موازنه قوا بود و تلاش اوکراین برای پیوستن به ائتلاف ناتو نیز گامی برای جبران و نیل به موازنه قوا در مقابل تهدید روسیه محسوب می‌شد که پیش از تحقق، ناکام ماند. همچنین قدرت‌های اروپایی و مشخصا آمریکا در دولت دموکرات بایدن، فاقد تعهد اخلاقی لازم به موازنه قوای سخت در مقابل تجدیدنظرطلبی روسیه هستند. دموکرات‌های آمریکایی، سلف آرمان‌گرایان بین دو جنگ جهانی، با توجه به مبانی فلسفی لیبرالی خود، عمدتا در منازعات بین‌المللی کمتر حاضر به پرداخت هزینه و ورود به درگیری‌های امنیتی بوده و همواره مماشات را به موازنه سخت ترجیح می‌دهند. دیپلماسی نیز در جای خود ابزاری کارآمد است، اما مشروط به اینکه با منابع قدرت، حمایت و پشتیبانی شده و در جای درست از سه عامل «تهدید به زور»، «اقناع» و «مصالحه» استفاده کند. در مقابل یک بازیگر تجدیدنظرطلب مانند روسیه که آشکارا در پی توسعه‌طلبی ارضی با ابزار نظامی است، اقناع و مصالحه پیشه‌کردن یا تهدید به تحریم‌های اقتصادی فاقد هر‌گونه نیروی بازدارنده است و دیدیم که تلاش دیپلماتیک چندهفته‌ای قدرت‌های غرب نتوانست مانع حمله روسیه به اوکراین شود؛ چراکه فاقد هرگونه تهدید به استفاده از زور بود. اما درخصوص تحریم به عنوان ابزاری در سیاست خارجی تردید‌ها جدی‌تر است. اغلب مخالفان کارآمدی

تحریم -‌البته به‌جز لیبرال‌های افراطی که مخالف هرگونه محدودسازی تجارت بین‌المللی توسط دولت‌ها هستند- معتقدند به دو دلیل اساسی نمی‌توان امیدی به نیروی بازدارندگی در تحریم داشت. نخست اینکه بازدارندگی حاصل بیم از درد و نابودی سریع است، اما تحریم، تأثیری تدریجی و کند دارد و این سبب می‌شود بازیگر موضوع تحریم به نوعی انطباق‌پذیری با شرایط حاصل از تحریم دست یابد. دوم اینکه تحریم در مقابل دولت‌های غیردموکراتیک، اگر به هدف تغییر رفتار دولت اعمال شود، بی‌نتیجه است؛ زیرا تحریم عمدتا رفاه و رضایت‌مندی آحاد جامعه را متأثر می‌کند، ولی در نبود سازوکار دموکراتیک، نظر عموم امکانی برای تبدیل‌شدن به سیاست نمی‌یابد و دولت‌ها بی‌توجه به مطالبه عمومی، مطلوب خود را پیش می‌گیرند. البته اگر تحریم به هدف تضعیف یا تنبیه بازیگر تجدیدنظرطلب یا ایجاد بحران مشروعیت ناشی از نارضایتی عمومی اعمال شود، احتمالا می‌تواند کارآمد باشد، اما تأثیری بر بازدارندگی نداشته و عملا نوشدارو پس از مرگ سهراب است.

اما درخصوص ابزار جنگ، به نظر می‌رسد استناد به موانع حقوقی مقابله به مثل نظامی، توجیه‌گر بی‌عملی ائتلاف دموکراسی‌های غربی باشد. پوتین هم به درستی دندان‌های لیبرال‌های اهل مماشات غربی را شمرده است و از مزیت خود در توانمندی نظامی در پیشبرد اهدافش نهایت استفاده را خواهد برد. پرهیز از پذیرش مخاطره جنگ توسط غرب و موضع دیرهنگام و سستش در اعمال تحریم، بازیگران تجدیدنظرطلب را به توسعه‌طلبی و برهم‌زدن نظم مستقر بین‌المللی تشویق خواهد کرد و این طلیعه یک نظم جدید است.

۳- به نظر می‌رسد نظام بین‌الملل به سمت یک «دو-چندقطبی» در حال گذار است. آنچه در حال ظهور است ائتلاف دولت‌های اقتدارگرا در مقابل دموکراسی‌های لیبرال یا به تعبیر «وندر پیجل» صف‌بندی «دولت-جامعه»‌های هابزی در مقابل ائتلاف فراملی «دولت-جامعه»‌های لاکی است. وندرپیجل نشان می‌دهد که در طول سه قرن اخیر همواره دولت-جامعه‌های هابزی در مقابل هارتلند لاکی ائتلاف کرده‌اند و در پس جنگ‌های هژمونیک در مقابل لاکی‌ها شکست خورده و به تدریج جذب آن شده‌اند. شتاب در روند افول منزلت هژمونیک ایالات متحده در کنار ضعف و تردید دولت دموکرات بایدن در کاربرد یک‌جانبه مزیت برتری نظامی آمریکا، فرصتی برای بروز و ظهور ائتلاف هابزی‌ها فراهم کرده است. برخی معتقدند جهان در آستانه احیای جنگ سردی جدید است، اما به نظر می‌رسد این «دو-چندقطبی» با «دوقطبی» جنگ سرد تفاوت‌هایی بنیادین داشته باشد. نخست اینکه برخلاف بلوک شرق سابق، ائتلاف هابزی‌ها فاقد انسجام ایدئولوژیک است. محور شکل‌دهنده به این ائتلاف نه یک ایدئولوژیِ هویت‌بخش بلکه صرفا ساختار سیاسی اقتدارگرایانه در اعضاست و تنوعی از نظام‌های هنجاری-ارزشی در درون آن قابل تصور است.

دیگر اینکه برخلاف نظم دوقطبی که مبتنی بر سلسله‌مراتبی از رأس به رهبری یک ابرقدرت بود در دو-چندقطبی چنین سلسله‌مراتبی وجود نخواهد داشت و در درون هر بلوک نوعی از موازنه قوای درونی حاکم خواهد بود. نه چین پذیرای برتری نظامی روسیه است و نه روسیه حاضر به تمکین در مقابل چین؛ اگرچه آن‌ها در مقابله با بلوک غرب اتحادی نسبی دارند، اما در درون ائتلاف هابزی‌ها یکدیگر را موازنه خواهند کرد و این امری است که ریشه در فلسفه وجودی دولت‌های هابزی دارد. در درون چندقطبی لاکی‌ها وجود یک جامعه مدنی فراملی و متعهد به لیبرالیسم و حقوق بشر با یک سبک زندگی کمابیش مشترک، شکل‌گیری یک اجتماع امنیتی فراملی و همکاری‌های عمیق را ممکن کرده است، اما هابزی‌ها را صرفا دشمن مشترک آن هم به شکلی موقت وادار به همکاری می‌کند.

تفاوت دیگر در کمبود تضمین‌های امنیتی برای اعضاست. در نظم دوقطبی، امنیت نسبی تمامی اعضا توسط ابرقدرت‌ها تضمین شده بود و این امر انگیزه برای مشارکت در فعالیت‌های درون بلوک را تقویت می‌کرد و جایی که ابرقدرت‌ها از هزینه‌کردن برای تأمین امنیت اعضای کم‌اهمیت‌تر طفره رفتند، فرصتی برای شکل‌گیری جنبش عدم تعهد فراهم شد. اما در دو-چندقطبی تضمین‌های امنیتی در حداقل ممکن خواهد بود و بازیگران بزرگ تمایلی برای پرداخت هزینه‌های امنیتی دیگران نخواهند داشت. آن‌ها مثل روسیه در مقابل اوکراین از برتری نظامی خود جهت تحمیل اراده استفاده خواهند کرد، اما پاداشی برای تمکین از اراده در نظر نمی‌گیرند.

به عبارت ساده‌تر نظم بیشتر مبتنی بر تنبیه حاصل خواهد شد تا تشویق. چین، روسیه و متحدانش در اوراسیا، ایران، پاکستان، سوریه، افغانستان و احتمالا ترکیه در آینده‌ای نزدیک اعضای ائتلاف آسیا خواهند بود. تجاوز روسیه به اوکراین آزمونی برای امکان‌سنجی تحقق چنین نظمی است که می‌تواند بقای اقتدارگرایان را در میان‌مدت تضمین کند و به نظر می‌رسد که آن‌ها از این آزمون موفق بیرون خواهند آمد و در آینده، جهان بیش از پیش شاهد چنین تجاوز‌هایی خواهد بود.

لازم به تأکید است استفاده از ابزار تحریم نه تنها به کاهش انگیزه اقتدارگرایان در استفاده از نیروی نظامی نخواهد انجامید بلکه به این روند دامن خواهد زد. مبتنی بر منطق وابستگی متقابل، پیوند‌های اقتصادی با دیگران می‌تواند مؤلفه‌ای در محاسبات کارگزار سیاست خارجی جهت پرهیز از استفاده از ابزار‌های قهرآمیز باشد، اما وقتی چنین مؤلفه‌ای موضوع محاسبه کارگزار در تصمیم‌گیری قرار نگرفت، محدودسازی پیوند‌های اقتصادی، شکاف‌ها را تعمیق داده و گسست در روابط میان «دو-چندقطبی» را تشدید خواهد کرد.
منبع: بصیرت

ارسال نظرات