پایگاه رهنما:
روزنامه کیهان**
کار برای مردم و دوستان و دشمنانش!/سیدمحمد سعید مدنی
۱- پس از هجرت مسلمانان به مدینه بدون اغراق و به گواه همه منابع تاریخی معتبر، نخستین کاری که پیامبر (ص) انجام داد، «کار» بود. با ورود پیامبر بزرگوار اسلام و همراهانش به شهر هجرت، بسیاری از بزرگان شهر و رؤسای قبایل برای پذیرایی از ایشان اظهار تمایل و رسول خدا را به منازل خویش دعوت کردند، اما حضرت با هوشیاری و تیزبینی تمام این دعوتها را محترمانه رد کرد و فرمود هرجا این شتر زانو بزند همانجا اقامتگاه من باشد...
با زانو زدن شتر در قطعه زمینی که از آنِ دو برادر (سهل و سهیل) بود مسلمین آن زمین را خریداری کرده و در همان حال، همگان با تعجب دیدند که رسول خدا عبا از تن بیرون آورد و آستین بالا زد و به کار، آن هم کار یدی با بیل و خاک و گل و خشتزنی و... پرداخت. در تاریخ این حادثه به عنوان اولین اقدام پیامبر پس از ورود به مدینه و ساختن شهر مطلوب اسلام و پایهگذاری تمدن جدید بر مبنای آموزههای الهی، ثبت شده است... پیامبر با این عمل و اقدام خود به حاضران و به مسلمانان و به همه در همیشه تاریخ عملا فرمود جامعه با «کار» و نه تنبلی و کسالت و ادا درآوردن و ترک فعل و حرف مفت و...، ساخته میشود و از حالت انحطاط و عقبماندگی قدم در مسیر پیشرفت و تمدن میگذارد. کار! آن هم همه اعضای جامعه. همه نوع کار (یدی، فکری و...) و... البته ایشان جهتگیری و ماهیت کار را هم با ساختن اولین بنا یعنی «مسجد» به همگان نشان داد. مسجد! خانه خدا. در واقع یعنی خانه اختصاصی هیچکس و هیچ طبقه و خانه همه... خانه مردم! از نگاه اسلام و آورنده آن، کاری سازنده و مطلوب است که در خدمت «همه» مردم باشد. کار در خدمت مردم (و نه کار در خدمت خودت و خانواده و نورچشمی و باند و جناح خودت) کاری است که ثواب مسجد ساختن را دارد و حتما خشنودی خدا را هم به همراه دارد!
۲- آن روز جز اصحاب با بصیرت معنای کار و اقدامات اولیه پیامبر (ص) را درک نکردند. حتی بعضی که اسامیشان را هم تاریخ ثبت و ضبط کرده در خفا و در جمع دوستان زیرلب «نق» هم میزدند و به کار کردن پیامبر که موجب میشد آنها هم به اجبار و برخلاف دوران اشرافیت قبل از مسلمانی تن به کار بدهند، اعتراض هم میکردند و اهل تاریخ میدانند که اولین درگیری دستجمعی میان مسلمان با مسلمان بر سر موضوع «کار» بود و در این میان معترضان که سخت از کار کردن کلافه و عصبی شده بودند، به بهانهای یقه صحابی مخلص و فداکار پیامبر عمار یاسر را گرفتند که بسان رفقای مثل خودش داشت با دل و جان کار میکرد و حتی بیش از توانش خشتهای گلی را پای کار میبرد، که «ای کنیززاده حالا کارت به جایی رسیده که...»! و... صفبندیها شکل گرفت. یک طرف عمار یاسر که با جانبداری علی بن ابی طالب (ع) و مردان بیادعای کار و جهاد از او همراه شد... و طرف دیگر...! غائله موقتا با مداخله پیامبر که با حمایت از عمار و گفتن آن جمله معروف همراه بود، تمام شد: «به عمار کاری نداشته باشید او پوست میان دوچشم من است ...!» (عمار جلدی بین عینی و انفی...) و امروز که باز خیلی از مدعیان خودباخته و روشنفکران غربزده معنای آن حرکت پیامبر را متوجه نمیشوند و فکر میکنند راه حکومتداری و رسیدن به پیشرفت فقط و فقط، تقلید کورکورانه و وابستگی و تشبه به غرب است، بسیاری از متفکران و تمدنشناسان و مورخان مادی و نامی در خود غرب، چون آرنولد تاینبی یا ویل دورانت یا... در آثار خود انگشت حیرت میگزند و در عجبند که چگونه آن پیامبر امی مکتب ندیده، چوپان قراریط چنین پس از هجرت پایههای تمدن اسلامی را یکی یکی با صلابت و تدبیر و ظرافت برمیداشت...؟!
۳- «.. لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا». در دفاع از منافع ملی و حقوق مردم و نوامیس فرهنگی و اعتقادی در برابر دشمنان زیادهخواه و قدرتهای مستکبر گستاخ، راهی وجود ندارد جز اینکه قرص و قاطع برخورد کنیم. یک قدم عقب بنشینی دشمن ده قدم جلو میآید این سنت تاریخ است که بارها هم در عرصه عمل به اثبات رسیده است. مثلا؛ وقتی در صدر اسلام بر پیامبر (ص) حجت تمام شد که قریش مستکبر، مدینه و ساکنانش را به حال خود رها نمیکند و اجازه نخواهد داد مسلمانان در مدینه راحت باشند و فارغالبال به ساختن شهر جدید و پایهگذاری تمدن نوین بپردازند علیرغم هجرت مسلمانان و فرسنگها دورشدن از مکه، گستاختر از پیش جز با زبان ارعاب و تهدید و تحقیر با پیامبر و مسلمانان سخن نمیگوید و مسلمانان را در حد مذاکره با خویش نمیدید و سخت به زور و بازو و قدرت نظامی خود مینازید و میبالید، و آنگاه که آیات جهاد نازل شد «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا...» پیامبر بلافاصله فرمان بسیج مردمی و نظامی صادر کرد و... و در چند رویارویی به ویژه در بدر و خندق شکستهای سنگینی را بر دشمن تحمیل کرد و هیمنه و ابهت آنان را در منطقه در هم شکست، تا آنجا که مستکبران مکه برای مذاکره با پیامبر به التماس افتادند! و این فقط یک نمونه برای اثبات آن مدعا بود. مذاکرات در وین موقتا به پایان رسید. به قول رئیسگروه مذاکرهکننده ایران، حالا «توپ در زمین آمریکاست». صورت مسئله خیلی روشن است. طرف مقابل مذاکره چه اروپا و چه آمریکا برخلاف همه ادعاها و متمدننماییها و... و علیرغم اینکه ایران به گواه مجامع ناظر بینالمللی به همه تعهدات خود عمل کرده، با وحشیگری جاهلانه و ضعفها و البته نشانههایی که گهگاه از بعضی عناصر و اعضا هیئت قبلی مذاکرهکننده ایرانی سر میزد و حتی اظهارات تعجبآور بعضی مقامات دولتی که بوی ضعف و بدهکاری و گاه «گرا» دادن میداد، گستاختر شده و بدون عمل به تعهدات خود، ابوسفیانوار چند قدم جلوتر آمد و بالاخره با وقاحت تمام زیر قرارداد بینالمللی زده است و... حالا برای مذاکره با ایران به التماس افتاده است. ماجرا خیلی روشن است ایران به تعهدات خود عمل کرده و طرف مقابل بدون هیچ شرط و پیششرط و حرف زیادی و دخالت غیر مسئولانه درباره مسائلی (مثل امنیت و سلاحهای دفاعی و...) که اساسا ربطی به او ندارد و فقط در حوزه اختیارات حکومت و ملت انقلابی ایران است، باید به تعهدات خود عمل کند و تحریمها را بردارد. غیر از این هم حرفی نمیماند و مذاکره معنایی نخواهد داشت.
۴- خیلی از دلسوزان و خیرخواهان با تکیه بر نگاه کارشناسی میگفتند و میگویند معضلات موجود خاصه مشکلات اقتصادی و معیشتی راهحل دارند و راهحل هم در داخل است و به همت و اراده و تدبیر مسئولان و دولتمردان احتیاج دارد. اما در همان حال متاسفانه کسانی از موضع رسمی و دولتی و برخلاف همه آن نظرات کارشناسی وتخصصی، کلید حل مشکلات را در دست بدخواهان کینهورز این ملک و ملت انقلابی و علیالخصوص «کدخدا»! میدانستند. متاسفانه این افراد بعضا کسانی بودند که سالها قدرت اجرایی کشور را در دست داشتند و کاری برای مردم نمیکردند و حتی حاضر نبودند از روی صندلیهای خود تکان بخورند و به میان مردم بروند و با دردها و مشکلات و خواستههای آنها آشنا شوند و به روش «ویدئوکنفرانس» مملکتداری میکردند. همان افراد و جریاناتی که یک کشور انقلابی را که با تهدیدات جدی دشمنان شرور و دنبالههای خودفروخته داخلی روبهرو بود و با مسائل عدیده ناشی از آن دست و پنجه نرم میکرد، چنان سادهانگارانه اداره میکردند که گویا همه این واقعیات توهم است. همان کسانی که بعضی وقتها هم در کمال تعجب برای دشمن نابکار و پیمانشکن دلسوزی میکردند و برای توجیه وادادگی و بیهنری خود و تبرئه دشمن، انقلاب و شعارهای انقلابی و رفتارهای دشمنشکن و عزتمدارانه را زیر سؤال میبردند و آن را علتالعلل مشکلات این مردم (حتی عدم خرید به موقع واکسن و...) و ناراحتی و عهدشکنی بدخواهان خبیث این مردم قلمداد میکردند، آری، این جماعت حالا دلسوز مردم شده و دولت مردمی را که از شخص اولِ آن تا همه اعضای کابینه در میان مردم هستند به کار نمایشی! متهم میکنند. طرفه آنکه همان قلمها و رسانههایی که در برابر کمکاریها و غلطکاریها و از زیر کار در رفتنها سکوت میکردند و بدتر از این، آنها را توجیه میکردند و ماله میکشیدند حالا فریبکارانه برای مردم و دردهای آنها مرثیهسرایی میکنند و به دولت خدمتگزار پند و اندرز میدهند و راه و رسم خدمتگزاری به مردم میآموزند و نسخه خدمت میپیچند و خواجه نظاموار سیاستنامهنویسی میکنند!
۵- این جماعت بیهنر و پرمدعا علیرغم شعارهای انتخاباتی و یا اعلامیههایی که در دفاع از مردم و مثلا مشکل کمآبی صادر میکنند، ثابت کردهاند که به مردم و رای و اعتماد مردم و وعدههایی که به آنها دادهاند، بیاعتنا هستند و اما، مردم خیلی خوب میفهمند. صاحب تشخیص هستند. آنها به راحتی فرق خادم و خدمتگزار را از سیاهکاران شارلاتانمسلک متوجه میشوند. دولت و شخص رئیسجمهور محترم که به گمان دوست و غیر دوست، تاکنون و در عملکرد سه چهار ماهه آغازین نشان دادهاند که اراده خدمت و حل مشکلات را دارند و هرگز دنبال کمکاری و پرداختن به «مشغولیت»ها به جای «مسئولیت»ها و شانه خالی کردن از زیر بار حل مسائلی که بعضا به دلایل مختلف سالهاست لاینحل مانده، نیستند و با همه وجود میخواهند حتیالامکان و در حد توان در عمل به وعدههایی که به مردم داده عمل و به عهدی که با آنها بستهاند وفادار باشند، باید با بیاعتنایی به این یاوهگوییها و دلسوزان قلابی و کاسبکارانه، با توکل به همان خدایی که خود وعده نصرت به مخلصان و خادمانِ «عیالالله» داده و همچنین با تدابیر کارساز و خدمت مخلصانه از فرصت خدمت به بهترین وجه استفاده کنند و ضمن کسب رضای الهی و شادکردن مردم، عملا بر دهان بیهنرهای واداده و پرمدعا بکوبند؛ که این بهترین و قاطعترین پاسخ است.
**************
روزنامه وطن امروز**
رنانی و ستیز با خویشتن خویش!/یاسمن ایرانمهر
محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان چندی پیش در مراسم رونمایی از کتاب «مبارزه ایران برای استقلال اقتصادی؛ اصلاحات و ضداصلاحات در دوران پس از انقلاب»، مدعی بازگشت به سیاستهای عصر پهلوی توسط جمهوری اسلامی شد. وی میگوید: اگر چه پس از جمهوری اسلامی، ترمیدور (حرکت دوری انقلابها) به معنای بازگشت شخصیتها یا گفتمان پیش از انقلاب رخ نداد، اما اکنون شاهد بازگشت الگوهای رفتاری دوران پهلوی در قالب گفتمانی جدید هستیم و از این منظر ترمیدور رخ داده است. یکی از مصادیقی که وی برای اثبات این ادعا مطرح میکند، آن است که «بحث عدالت و کاهش تضاد طبقاتی، از دستور کار نظام خارج شده است و حتی در اولویتها هم نیست!». این ادعا در حالی مطرح میشود که پس از انقلاب، دقیقا در دورههایی که دولتهای غربگرای مطلوب وی روی کار بودند، بر خلاف سیاستهای کلی نظام، رویکردهای ضد عدالت تقویت شدند.
* عدالت؛ آرمان انقلاب
واژه «عدالت» همواره یکی از پرتکرارترین و پرتاکیدترین واژههای استفاده شده در سخنان رهبران انقلاب از ابتدا تاکنون بوده است؛ تا جایی که حضرت آیتالله العظمی خامنهای، هدف رونق اقتصاد کشور را تحقق عدالت دانسته و فرمودند: «رونق اقتصاد کشور، پیشرفت اقتصاد کشور، هدف اصلیاش چیست؟... هدف این است که ما بتوانیم عدالت اجتماعی را در جامعه تأمین کنیم، فقر را ریشهکن کنیم، تا ثروتمند شدن کشور به نفع رفع فقر و ریشهکنی فقر باشد» ۱. همچنین با ترسیم فاصله بین وضع موجود و مطلوب، فرمودند: «امام از اول اعلام عدالت کردند. خب! عدالت اجتماعی از همه این کارها سختتر است. من به شما عرض بکنم از حفظ مردمسالاری و بقیه کارهایی که در جمهوری اسلامی شده است، استقرار عدالت اجتماعی کار سختتری است؛ بسیار کار دشواری است. نمیگویم هم که ما تا امروز توانستیم به طور کامل عدالت اجتماعی را مستقر کنیم؛ نه! هنوز خیلی فاصله داریم. آن عدالتی که اسلام از ما خواسته است، با آنچه امروز در جامعه ماست، فاصله زیادی دارد؛ اما حرکت به سمت عدالت اجتماعی متوقف نشد و ادامه پیدا کرد و روزبهروز شدیدتر شده است» ۲.
* خودباختگی؛ ترمز حرکت به سوی عدالت
همچنین معظمله خودباختگی و مرعوب غرب شدن را نقطه مقابل تلاش برای بهبود رفاه و عدالت عموم مردم دانسته و میفرمایند: «چنانچه مجلس به دنبال رفاه مردم، عدالت اجتماعی، گشایش اقتصادی، به دنبال پیشرفت علم، پیشرفت فناوری، به دنبال عزت ملی و استقلال ملت باشد، ریلگذاری او به سمت این هدفها خواهد بود؛ اگر مجلس مرعوب غرب باشد، مرعوب آمریکا باشد، دنبال حاکمیت جریان اشرافیگری باشد، ریلگذاری او در این جهتها خواهد بود؛ کشور را بدبخت خواهندکرد» ۳. اکنون، پس از ۶ سال از ایراد این سخنرانی، تجربه گذشته صحت این ایده را بخوبی اثبات کرد و دیدیم در دورههایی که تفکرات لیبرال و نئولیبرال بر بخشهایی از دستگاه اجرایی حاکم بودند، عدالت ذبح شد. مروری بر تغییرات ضریب جینی (شاخص سنجش اختلاف طبقاتی)، میتواند گوشهای از آسیبهای اقتصادی و اجتماعی تفکرات نئولیبرال را نشان دهد.
اگر چه در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی، ضریب جینی با نوسان همراه بود، اما سیر بلندمدت، روند نزولی ضریب جینی را نشان میدهد؛ تا جایی که سال ۱۳۹۲ به کمترین حد خود یعنی ۳۶ درصد رسید. با حاکم شدن رویکردهای نئولیبرال در دولتهای یازدهم و دوازدهم، آمارها بیانگر سیر صعودی ضریب جینی شدند؛ به گونهای که این ضریب برای کل کشور در سال ۱۳۹۹ با افزایش نسبت به سال ۱۳۹۸ به رقم ۴۰ درصد رسید. این یعنی شکاف طبقاتی عمیقتر و فاصله دارا و ندار بیشتر شد! بنابراین اگر رنانی بر اساس این آمارها، میگوید در انقلاب اسلامی ترمیدور داشتیم، باید توجه داشته باشد که روند کلی جمهوری اسلامی به سوی تحقق عدالت است و تنها در دورههایی که دولتهای مورد حمایت او بر سر کار بودند، سیاستهای غلط و آسیبزای پهلوی - تا حدی- بازتولید شدند.
* مردم و رهبری؛ پای کار عدالت
از یک سو رهبر معظم انقلاب و از دیگر سو، مردم همچنان استوار، پای کار تحقق عدالت ایستادهاند. همین شهریورماه بود که آیتالله خامنهای، پیوستنگاری عدالت را از دولت و سایر بخشهای حاکمیت مطالبه کردند و فرمودند: «هر مصوبه، لایحه و تصمیم دولت باید «پیوست عدالت» داشته باشد و کاملا مراقبت شود این دستور یا تصمیم و مصوبه، به طبقات محروم و به عدالت ضربه نزند. در توزیع یارانهها و هر مساله دیگر باید بهگونهای عمل کرد که فاصله طبقات محروم با طبقات برخوردار کم شود و هر چه ممکن است امکانات عادلانه توزیع شود» ۴. این مطالبه ۲ ماه بعد نیز مجددا تکرار شد؛ بنابراین جمهوری اسلامی «عدالت» را فلسفه وجودی و هدف خود میداند و از آن عقبنشینی نمیکند. همچنین، رهبر انقلاب، حساسیت مردم نسبت به فساد و بیعدالتی و اختلاف طبقاتی را نشانه آن میدانند که ملت ما از آرمان عدالت دست نکشیدهاند ۵. با این توضیحات، به نظر میرسد رنانی، خود از دولتهای ضدعدالت حمایت میکند و بعد که با روی کار آمدن آنها، شاهد تضعیف عدالت اقتصادی و اجتماعی هستیم، گزارش عملکرد خود و دوستانش را به پای نظام و مردم نوشته و ادعا میکند ترمیدور رخ داده است! او به سیاستهای کلی نظام انتقاد نمیکند، بلکه به اسم انتقاد از نظام، با خویشتن خویش و عملکرد جریان سیاسی مطلوبش در ستیز است.
--------------------------------
پینوشت
۱- ۳۰/۵/۱۳۹۸ / گزیدهای از بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت
۲- ۱۵/۱۱/۱۳۸۹ / خطبههای نماز جمعه تهران
۳- ۲۸/۱۱/۱۳۹۴ / بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
۴- ۶/۶/۱۴۰۰ / نخستین دیدار هیأت دولت سیزدهم با رهبر انقلاب
۵- ۲۹/۱۱/۱۳۹۹ / بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی
**************
روزنامه خراسان**
پمپاژ «امید» میخواهیم/سید صادق غفوریان
جولان ناموزون دلار و سکه، افزایش لحظهای قیمت کالاهای اساسی، سختتر شدن ازدواج، مشقت در کاریابی پس از تحصیل، آرزو شدن خرید خانه و خودرو و... هر روزه رقص تلخی در روح و روان جامعه به پا میکنند و دیگر خیلیها به گردشان هم نمیرسند. برخی از ما آخرین «گلایه و اعتراض» مان به فروشندهها برای وضعیت قیمتها را از یاد برده ایم یا مثلا مدت هاست از کسی نشنیده ایم که در صدد خرید خانه و سرپناه باشد. مثل این که وقتی یک درد همیشه همراهت باشد، پس از مدتی ممکن است آن را احساس نکنی یا عمدا حواس خودت را طوری پرت کنی که انگار دردی با تو نیست. در عین حال «فرد» با درد گرانی، نبود ثبات در بازار و اقلام ضروری به هر گونه که باشد میسازد، گاهی از سطح توقع و انتظارات خود و خانواده اش میکاهد، گاهی خودخوری و گاهی هم سفره اش را کوچکتر میکند؛ اما آیا ماجرا به همین نقطه ختم میشود؟ که قطعا این نقطه، آغاز فرایندی از تلاطم و التهابی در روح و روان اوست.
حال «جامعه ایرانی» چگونه است؟
به طور قطع همه ما کم یا زیاد این تلاطم و التهاب را تجربه میکنیم با این امید و آرزو که این مسائل، کاستیها و مشکلات سرانجام یک روز برطرف خواهد شد. با طرح این مقدمه اکنون یک پرسش مطرح است که در شرایط حاضر، حال «جامعه ایرانی» چگونه است؟ آیا میتوان، «امید» و نشاط را در چهره این جامعه به ویژه طبقات جوان دید؟ برای بررسی این موضوع، اگر تبلور امید و «حال خوب» را در ساحت «زندگی» تعریف کنیم و نخواهیم در این باره «روی هوا» حرفی بر زبان رانده باشیم، خوب است که به نتایج نظرسنجی یک مرکز معتبر رجوع کنیم. مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) دیروز شانزدهم آذر نتایج جدیدترین نظرسنجی خود با همین موضوع را منتشر کرد. این مرکز در سوال خود از مخاطبان پرسیده است: «شرایط زندگی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟ اگر صفر به معنای بدترین شرایط و ۱۰ به معنای بهترین شرایط باشد، شما چه نمرهای به وضعیت زندگی خود میدهید؟»
نتایج این نظرسنجی اعداد و ارقام قابل تاملی را پیش روی ما نهاده است که با هم مرور میکنیم:
* ۱۹.۸ درصد به وضعیت زندگی خود نمره کمتر از ۳، ۳۷.۲ درصد نمره ۴ تا ۶ و ۴۱.۶ درصد نمره ۷ تا ۱۰ دادهاند. ۱.۴ درصد نیز به این سوال پاسخ ندادند. این نتایج نشان میدهد بیشتر از ۵۰ درصد مخاطبان این نظرسنجی علمی که به نوعی میتوان آن را به کل جامعه تعمیم داد، چندان از وضعیت زندگی خود راضی نیستند یا اگر از این سو و با اغماض بنگریم شاید بتوان گفت: «افراد بالای ۱۸ سال کشور ارزیابی متوسطی از وضعیت زندگی خود دارند.»
این یک واقعیت است
شاید برخی از شما بگویید، طرح این دغدغه نیاز به دلیل و مدرک ندارد، آن چه عیان است چه حاجت به بیان است. آری من هم با شما هم دیدگاهم که روحیه «امید» و نشاط، آن طور که باید در جامعه به ویژه در طبقه جوان احساس نمیشود و نمیتوانیم این واقعیت و البته آسیب را کتمان و پنهان کنیم. به طور قطع هر کوششی نیز برای مخفی سازی واقعیتهای جامعه، ما را از آسیب شناسی و تلاش برای رفع مشکل، دور و دورتر خواهد کرد.
اقناع نمیشویم
حال این که چرا این آسیب در سالهای اخیر بیشتر متوجه جامعه ما شده است، حتما دلایل گستردهای میتوان برایش دست و پا کرد که طرحش در این مجال محدود جای نمیگیرد. اما اگر بخواهیم از میان این همه، به یک مورد که از ناحیه آن بیشترین ضربه را میخوریم اشاره کنیم، قطعا باید این گزاره را گزینش کنیم که «جامعه در برابر سیاستها و اجرا اقناع نمیشود».
برای این موضوع، به موارد متعددی میتوان اشاره کرد، از جمله:
*چرا دولتها نمیتوانند بر ابعاد مختلف اجتماعی نظارت موثر داشته باشند؟
* چرا نمیتوان گرانیهای بی حد و اندازه و کلافه کننده را کنترل کرد؟
* دلیل تدوین برخی طرحها و قوانین که باعث اعتراض عمومی میشود، چیست؟
* چرا آن مسئول که خود مدعی شایسته سالاری است، در انتصاباتش فامیل بازی میکند؟
* علت فاصله برخی صاحبان تریبون از متن و مشکلات جامعه چیست؟
* چرا اغلب وعدههای مسئولان محقق نمیشود؟
* و...
بی شک همه این موارد و انبوه نکات دیگری وجود دارد که جامعه، از آنها آسیب دیده و میبیند، اما نمیتواند دلیلش را بیابد بنابراین وقتی جامعه در برابر این مشکلات که همچون خوره به جانش افتاده، اقناع نمیشود، آیا نباید به او حق داد که امیدش کمرنگ شود؟
چه باید کرد؟
اعتقاد راسخ داریم که جوانان این سرزمین بزرگ و پرافتخار آن قدر ظرفیت و توانمندی دارند که میتوانند دشوارترین موانع را از پیش روی خود بردارند، اما باید پذیرفت که باید در برخی سیاست ها، عملکردها و اظهارنظرها تجدیدنظر کرد، نهادهای مسئول به مشکلات اصلی جامعه نزدیک شوند و تلاش نکنند با لجبازی و در خلاء سیاست گذاری کنند. اصل و اساس گام دوم انقلاب مبتنی بر داشتن «امید به آینده» است همان طور که رهبر انقلاب نیز در بیانیه آن تصریح کردند: «بدون این کلید اساسیِ همه قفلها (امید و نگاه خوشبینانه به آینده) هیچ گامی نمیتوان برداشت». پس آقایان مسئول بیندیشید که چگونه میتوان به جامعه «امید» پمپاژ کرد؛ ما پمپاژ «امید» میخواهیم.
**************
روزنامه ایران**
تقاضای غیرواقعی، عامل افزایش قیمت ارز/محمد کهندل
روند سالهای اخیر نشان میدهد که افزایش قیمت ارز در اقتصاد ایران ناشی از تقاضای واقعی نیست. همانطور که رئیس جمهور نیز اشاره کردند در حال حاضر در بخش واقعی اقتصاد میزان عرضه ارز از تقاضا پیشی گرفته است، بنابراین کمبودی در بازار ارز وجود ندارد که علت افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر باشد. ناگفته پیداست برخی کشورهای نادوست، ثبات نرخ ارز در اقتصاد ایران را برنمیتابند، حتی بودجههایی را نیز برای این موضوع در نظر گرفتهاند و به دنبال نوسان و افزایش نرخ ارز در کشور ما هستند که ارتباط مستقیمی با مذاکرات دارد. البته ما هم نسبت به مذاکرات خوشبین نیستیم. مذاکرات با شروطی که ایران قائل شده با این مضمون که ما مذاکره میکنیم تا تحریمها برداشته شود، در حالی که هرگز هدف امریکا از ادامه روند مذاکرات تحقق این خواست ایران نیست بلکه آنها میخواهند حوزه برجام را به مسائل دیگر مانند برجام موشکی و برجام منطقهای بکشانند که از هیچ منظری به نفع ایران نیست بلکه امریکا از تحریم به عنوان اهرمی برای خلع سلاح ایران در منطقه استفاده میکند که هرگز منجر به بهبود شرایط اقتصادی و به تبع آن کاهش قیمت ارز نمیشود. آقای رئیس جمهور امروز اذعان داشتند دستهایی در کار است. قطعاً همینطور است، چرا که در اقتصاد وقتی عرضه از تقاضا بیشتر باشد، چرا باید قیمت افزایش پیدا کند؟ طبق آمارهای رسمی، در روز ۱۴ آذرماه، حدود ۴۵۰ میلیون دلار در سامانه نیما ارز نیمایی عرضه شده، اما فقط برای ۲۵۰ میلیون دلار آن مشتری و تقاضا وجود داشته است، با این حال چرا باید قیمت ارز نوسانی باشد؟ پس مسأله، غیرطبیعی است و رئیس جمهور به درستی به آن اشاره کردند.
همچنین مسأله تأثیرگذار دیگر در تعیین نرخ ارز علاوه بر تقاضای واقعی، تقاضا در واردات غیررسمی یا همان قاچاق است. با این توضیح که از طریق مبادی رسمی و سیستم بانکی و گشایش اعتبار رخ نمیدهد. در حالی که اگر بتوان جلوی این موضوع را گرفت، بخشی از تقاضای غیرواقعی ارز کنترل میشود.
موضوع دیگر که در کنترل بازار ارز تأثیرگذار است، تقاضا از مسیر سفتهبازی است. به عنوان مثال هماکنون به هر کارت ملی چند صد دلار یا یورو اختصاص داده میشود. در حالی که این تخصیص باید فقط شامل حال مسافران و متقاضیان واقعی باشد، در غیر این صورت به دلیل اختلاف قیمت قابل توجهی که وجود دارد، سفتهبازی همواره رونق خواهد داشت و روند بازار را متأثر میکند.
با این حال ضرورت دارد که دولت و مدیران اقتصادی کشور با دو اقدام عاجل نخست مانع واردات کالا و خدمات قاچاق شوند و پس از آن در تخصیص ارز دقت نظر کافی به خرج دهند که دست سفتهبازان از بازار ارز کوتاه شود. با این دو اقدام مدیریت ارزی به صورت فیزیکی که بیانگر میزان ارز موجود است، محقق میشود. در کنار این موضوع پیشنهاد میشود با کشورهایی که مراودات اصلی داریم و طرفهای تجاری ما هستند، با ایجاد تفاهمنامه مناسبات اقتصادی را به سمتی سوق دهیم که نیاز به تبادل ارز نباشد بلکه از طریق تسویه بین دو کشور اتاق پایاپای شکل بگیرد که منجر به کاهش تقاضا میشود. با این اقدامات به طور قطع شاهد کاهش نرخ ارز و ایجاد شرایط مطلوب در حوزه ارزی کشور خواهیم بود.
**************
روزنامه شرق**
نیاز به حکشدگی بیشتر/حمزه نوذری
نسلی هستیم که افقهای دید و بینش ما را دولتگرایی یا بازارگرایی محدود کرده است؛ بهگونهای که بحث و گفتوگوی ما با این دو طرز فکر کرانمند شدهاند. رسانههای ایران در تنگنای بحث درباره این دولت یا آن دولت قرار گرفتهاند. سازوکارهایی در میان است که به این بحث دامن میزند که کدام دولت بهتر یا بدتر عمل کرده است؟ بدون اینکه معیار روشن و دقیقی ارائه شود. در این میان برخی نیز بر طبل بازارگرایی بهعنوان راهحل نهایی میکوبند و اینکه دولتگرایی راهحل ساماندهی و غلبه بر مشکلات اجتماعی و اقتصادی نیست. گاهی مدیران و مسئولان چنان در دولتگرایی غرق شدهاند که معتقدند ما هر تصمیمی بگیریم، جامعه تبعیت میکند و پیرو آن خواهد بود، فقط باید شجاعت تصمیمگیری داشت؛ یعنی جامعه منتظر تصمیمگیریهای سخت و باقدرت دولت است. سؤال این است که آیا جامعه مدنی باید تابع الزامات و تصمیمهای دولتها باشد یا دولتها حکشده در جامعه مدنی باشد؟ یعنی سیاستها و تصمیمگیریها بر اساس خواست، اراده و مشارکت فعالانه جامعه مدنی باشد یا دولتها بالای سر جامعه و مستقل از آنها، خواست و نیاز آنها را بهتر درک میکنند؟ تصمیم سخت و شجاعانه و قوت در تصمیمگیری زمانی است که مبتنی بر خواست و اراده گروههای مختلف اجتماعی باشد. امر اجتماعی از سوی دولتها مدیریت نمیشود، بلکه سیاست تابع فرمهای اجتماعی میشود. به عبارتی حکشدگی دولت در جامعه مدنی برای بهبود و سامانبخشی به جامعه و اقتصاد، امر مهمی است که دولتمردان باید بیاموزند. برای سیاستگذاری، تصمیمگیری و وضع قوانین، اطلاعات و بازخورد لازم از جامعه مدنی گرفته میشود تا تضمین شود تصمیم یا وضع قانون در مقابل جامعه نیست؛ به عبارتی بازبودن سیاستگذاری به روی امر اجتماعی و تابعیت از آن. دولتها به جای اینکه توقع داشته باشند هر تصمیمی که گرفته میشود جامعه تبعیت کند، باید بیشتر به صدای گروههای مختلف اجتماعی گوش دهند. یکی از مهمترین کارکردها و وظایف جامعه مدنی، نقد و بررسی سیاستها و اقداماتی است که بر اساس حکشدگی در جامعه مدنی گرفته نشده است. وقتی گفته میشود ما در نهادها تصمیم میگیریم و جامعه هم تبعیت میکند، نگاه ابزاری به جامعه مدنی و نشاندهنده فکشدگی از جامعه است. امروز بیش از هر زمانی نیازمند بحث درباره اهمیت و جایگاه جامعه مدنی هستیم. دولتها در تعامل و ارتباط دوسویه با جامعه مدنی میتوانند گامهای موفقیتآمیزی برای غلبه بر چالشها بیابند، نه اینکه جامعه را شامل افرادی منفعل در نظر بگیرند که صبورانه منتظر تصمیمات و خدمات خیرخواهانه دولت بنشینند. بر پایه تعامل بین جامعه مدنی، دولت و اقتصاد میتوان از فرسایش جامعه مدنی، اقتصاد و دولت جلوگیری کرد. سپهر عمومی جامعه درباره برنامههای دولت و اقتصاد و اینکه کدام برنامهها بازطراحی و کدام لغو شود و بهترین شیوه تأمین مالی رفاه، قضاوت میکنند. بحث درباره اقتصاد از درون جامعه مدنی برمیخیزد. در جامعه مدنی گروههای متفاوت و متمایزی هستند که هرکدام منافع خودشان را دنبال میکنند و بحثهای زیادی درباره مخارج دولت و سیاستگذاریها وجود دارد که همه اینها پویایی جامعه مدنی را نشان میدهد و دولتها میتوانند از این مباحث برای بازطراحی برنامهها و سیاستها استفاده کنند. شاخص قضاوت درباره دولتها، میزان حکشدگی آنها در جامعه مدنی است؛ یعنی اینکه تصمیمها، سیاستگذاریها و برنامههای آنها چقدر مطابق خواست و اراده گروههای مختلف اجتماعی است. این معیار درباره رسانهها هم به کار میرود؛ اینکه رسانهها چقدر صدای جامعه مدنی هستند و چقدر در جامعه مدنی حک شدهاند.
ارسال نظرات