07 آذر 1400 - 12:25

پایگاه رهنما:

 

روزنامه کیهان**

بسیج این‌گونه بر قدرت چندبعدی آمریکا پیروز شد/سعدالله زارعی

پنجم آذر ماه سالگرد تشکیل «بسیج مستضعفین» است. نقش فعال و راهگشای بسیج در جمهوری اسلامی و در جهان اسلام بسیار آشکار است. اینک ۴۳ سال از روز تأسیس بسیج می‌گذرد و بخش بزرگی از اهدافی که از تأسیس آن در نظر گرفته شده محقق گردیده است و در عین حال ضرورت حضور بسیج در میدان چه در بعد داخلی جمهوری اسلامی و چه در بعد داخلی جهان اسلام برای ساماندهی ملت و ملت‌ها و چه در بعد خارجی یعنی مقابله با دشمنان انقلاب اسلامی و دشمنان جهان اسلام به قوت خود باقی است و حتی ضرورت آن افزایش هم یافته است. در این خصوص نکات زیر اهمیت دارند:
۱- دستور تشکیل بسیج مستضعفین از سوی حضرت امام خمینی - قدس‌سره- در ضمن سخنانی که چهارم آذر ماه ۱۳۵۸ و در جمع گروهی از پاسداران انقلاب اسلامی ایراد کردند، صادر شد. با بررسی سخنان حضرت امام در این جلسه یک نکته بارز به چشم می‌خورد. ایشان پیش‌بینی کرده بودند که آمریکایی‌ها برای از بین بردن «تفکر مقاومت در برابر غرب» که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سامان تازه‌ای پیدا کرده است، ظرفیت‌های عظیم نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه‌ای را به میدان می‌آورند و اگر برای این موضوع فکری نشود، پیروزی آمریکا قطعی است. جمع‌بندی امام این بود که رویه ستیزه‌گرایانه غرب با محوریت آمریکا در برابر ایران هم شدت پیدا می‌کند و هم چندلایه می‌شود و لذا بدون یک سامان انقلابی نمی‌توان اقدامات عظیم آمریکا و کشور‌های وابسته به آن را خنثی کرد. امام انقلاب اسلامی را با حضور گرم و فعال و مستمر - و البته بدون سازماندهی مردم- به پیروزی رسانده و برای پیروزی انقلاب اسلامی به تشکیل یک سازمان احساس نیاز نکرده بودند؛ اما در این مرحله احساس کردند حضور گرم، فعال و پیوسته مردم در صحنه را باید با یک سازمان قوی مردمی گره زد و به مصاف توطئه‌های آمریکا رفت.
امام در مقدمه سخنان روز چهارم آذر ماه ۵۸ خود فرمودند:
«الان با آمریکا که مجهز به همه جهاز درجه اول دنیاست یعنی یک قوه‌ای است که در دنیا مقابل ندارد، روبه‌رو هستید». درک ابعاد این موضوع و البته درک سخنان امام در آن زمان خیلی آسان هم نبود و از این‌رو در داخل کشور بعضی - از جمله جریان نهضت آزادی-می‌گفتند آمریکا، جمهوری اسلامی را پذیرفته و آماده است تا مثل هر دولت دیگر با آن مراوده سیاسی، اقتصادی و... داشته باشد. بعضی دیگر هم در داخل کشور با دامن زدن به مباحث فرعی مثل رخداد‌هایی که در همین حوالی در تبریز و قم - آشوب‌های جریان جمهوری خلق مسلمان- پیش آمده بود، اولویت پرداختن به مخاطرات خارجی را از ذهن مردم دور می‌کردند. این موضوع عملاً کشور را دچار یک دودستگی کرده بود و هر دو دسته هم در بخش‌های مختلف نظام - از شورای انقلاب اسلامی تا استانداری‌ها- حضور و نفوذ جدی داشته و جالب این است که جریان متساهل با غرب و بی‌توجه به سنگربندی‌های آمریکا در سال ۵۸، غلبه کردند و پست‌های حساسی را تصاحب نمودند و بیم آن می‌رفت که انقلاب اسلامی به سرنوشت نهضت مشروطه گرفتار شود. از این‌رو حضرت امام خمینی در صفحات پایانی وصیت‌نامه الهی- سیاسی خود ضمن اشاره به تلاش غرب‌گرایان، به غلط بودن پاره‌ای از انتخاب‌ها و انتصاب‌های سال‌های اولیه انقلاب اشاره تلخی داشتند.
روند توطئه آمریکا به مرور فضای ذهنی ایرانیان را روشن کرد و به همین جهت پیوسته از فروغ و نفوذ اجتماعی جریانات متساهل کاسته شد و به گسترش تفکر نیرو‌هایی که با «واژه حزب‌اللهی» شناخته می‌شدند، افزوده شد. حدود پنج ماه پس از دستور حضرت امام برای تشکیل بسیج و پیش‌بینی اینکه به زودی آمریکا وارد عمل نظامی علیه ایران می‌شود، آمریکایی‌ها به نام آزاد‌سازی گروگان‌های خود در ایران، با بهره‌گیری از یک اسکادران نظامی، حمله به تهران را عملیاتی کردند که البته با مکر الهی به شکست انجامید. اما این موضوع نشان داد که جمع‌بندی آمریکا درباره انقلاب اسلامی و خیزش مسلمانان منطقه - در آن زمان- اقدام نظامی شدید علیه جمهوری اسلامی و از بین بردن آن بوده است، کما اینکه حدود پنج ماه پس از شکست حمله نظامی آمریکا به تهران - واقعه موسوم به طبس- وزارت دفاع آمریکا به طور علنی، جنگ علیه ایران را در بغداد شروع کرد که ۸ سال به درازا کشید و از قضا در آخرین ماه‌های خود با جنایت‌بارترین اقدام نظامی آمریکا علیه شهروندان غیرنظامی ایران - حمله به هواپیمای مسافری- توأم شد. یعنی شاسی جنگ را دونالد رامسفلد معاون وقت وزیر دفاع آمریکا در بغداد فشار داد و با اقدام فرمانده ناو وینسنس در زدن هواپیمای مسافری ایران در آخرین ماه‌های جنگ توأم شد. بعد از پایان جنگ ۸ ساله نیز آمریکایی‌ها از خواب براندازی نظامی جمهوری اسلامی ایران خارج نشده‌اند.
۲- حضرت امام خمینی با درک عظمت توطئه‌ای که در راه بود و البته ماه‌ها پیش از آنکه این توطئه عملی شود، راه‌حل را در سازمان‌بخشی به مردم و ساماندهی قدرت مردمی دانستند و لذا علی‌رغم وجود سپاه پاسداران، ارتش، کمیته‌های انقلاب و قوای انتظامی کشور، تشکیل بسیج مردمی را با «اطمینان» مد نظر قرار دادند. رهبران انقلاب‌ها و کشور‌ها در مواجهه با این پدیده‌های سترگ اولاً نوعاً مسئله را پیش‌بینی نمی‌کنند و پس از مواجهه با آن متوجه چنین دسیسه‌ای می‌گردند، ثانیاً وقتی با چنین اقداماتی روبه‌رو گردیدند، منفعل می‌شوند و تسلیم شرایط می‌گردند و نتیجتاً دشمن به هدف خود می‌رسد.
اما، حضرت امام ضمن اینکه از در پیش بودن توطئه‌های بزرگ، «اطمینان» پیدا کرده بودند، در مورد توان داخلی مقابله با اقدامات نظامی آمریکا و عوامل آن هم «اطمینان» داشتند. از این‌رو در همین سخنرانی چهارم آذر ماه ۵۸ پس از آنکه به قدرت آمریکا در برخورد آتی با ایران اذعان نمودند، اما به پیروزی نهایی ایران بر آمریکا هم با اطمینان سخن گفتند: «اما ما مجهزیم به یک قدرتی بالاتر از آن و آن توجه به خدا و اسلام است.» درک در پیش بودن اقدامات نظامی آمریکا علیه ایران در آن زمان آسان نبود و از این سخت‌تر، درک اینکه در این مصاف قطعی، پیروزی نهایی با انقلاب اسلامی و با ملت ایران است، برای کمتر کسی قابل تصور بود که ملت ایران در جنگی ۸ ساله بر آمریکا پیروز می‌شود. حدود ده ماه پس از پیش‌بینی امام جنگ سنگینی علیه ملت ایران و در واقع علیه تفکری که همه جهان اسلام را دربرگرفته بود، به وقوع پیوست و در این فاصله اگرچه کار مهمی در شکل‌گیری نهاد بسیج صورت نگرفته بود، اما الگوی مقاومت و راه آن مشخص شده بود و لذا با وقوع جنگ تحمیلی ۸ ساله، بسیج و به تعبیر حضرت امام خمینی «ارتش ۲۰ میلیونی» تشکیل شد و توانست ورق جنگ را در زمانی کوتاه به نفع مردم ایران برگرداند و در نهایت با پیروزی از آن خارج گردد.
۳- امروز یعنی ۴۳ سال پس از «فرمان تشکیل بسیج» ایران و جهان اسلام در مقابل آمریکا، در موضع تهاجمی قرار گرفته‌اند به گونه‌ای که در کمتر هفته‌ای نیرو‌های نظامی آمریکا در منطقه از حملات گروه‌های مسلح مردمی - همان بسیج- در امان است. جنگ نظامی آمریکا علیه مردم ایران به ناچار متوقف گردیده در حالی که حرکت نظام جمهوری اسلامی در توانمند‌سازی بیشتر قدرت دفاعی کشور و نیز افزودن به قدرت دفاعی ملت‌ها در جهان اسلام، متوقف نشده و جلوه‌های
هر روزه‌ای از آن را در قالب برگزاری مانور یا رونمایی از تجهیزات جدید حساس نظامی و یا مراوده جدید نظامی با کشور‌هایی مشاهده می‌کنیم.
جنگ آمریکا در عرصه اقتصادی هم به مرور از تپش افتاده است. آمریکا از این جنگ زیاد صحبت می‌کند، اما زیاده‌گویی آنان در مورد اثر تحریم‌ها از سر اعتقاد نیست. آنان معتقد نیستند که فشار‌های اقتصادی، ایران را به تسلیم وا می‌دارد. حال دیگر زمان این حرف‌ها گذشته است. صحبت آمریکا از تحریم‌های اقتصادی برای آن است که دولت‌های وابسته‌ای که از آینده خود بیمناک هستند، خوش‌خیالانه باور کنند که راه‌حلی برای غلبه بر ترس فزاینده آن‌ها وجود دارد.
البته در همین میدان هم بسیج می‌تواند به طور جدی‌تر ورود کند. اگر به سخنان حضرت امام درباره مأموریت‌های بسیج مراجعه کنیم درمی‌یابیم که بسیج همراه با مأموریت نظامی، سیاسی و فرهنگی، مأموریت اقتصادی هم دارد. امام می‌فرمایند این - جوانان بسیجی- قشری است که می‌تواند اقتصاد ما را اداره کند. می‌تواند خود را مجهز کند به جهات نظامی، جهات اقتصادی، جهات فرهنگی و جهات سیاسی (صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۴۲۷). اقتصاد کشور البته متولی دارد و متولی آن دولت است، ولی مردم می‌توانند در قالب بسیج - به عنوان بخش خصوصی- وارد میدان شوند و گرفتاری‌های کنونی اقتصادی کشور را نیز برطرف نمایند. البته سازمان بسیج باید در این خصوص راهبرد روشنی داشته باشد و سامان مناسب آن را پدید بیاورد.

**************

روزنامه وطن امروز**

عزت نفس ایرانی با «منصور»/امیرحسین عرب‌پور*

غرور ملی و داشتن قهرمان، یکی از عناصر ساخت درونی برند ملی هر کشوری است که ایران اسلامی از این ظرفیت ممتاز بی‌بهره نیست. فیلم سینمایی «منصور» که برشی کوتاه، اما افتخارآمیز از سبک مدیریتی و سختی‌های پیچیده سرلشکر شهید منصور ستاری را به تصویر می‌کشد، آنقدر خوش‌ساخت و برای مخاطب گیرا بود که جای خالی تولید چنین هنرنمایی‌هایی را بیش از پیش برجسته کرد.

* غرور ملی

با تشکیل تمدن‌ها و سپس دولت‌های ملی از سده‌های گذشته، بتدریج روند ملت‌سازی و ساخت هویت‌های گوناگون ملی سرعت گرفت و گرایش‌های میهن‌دوستانه و وطن‌پرستی در جوامع هویدا شد. تاریخ کهن، فرهنگ غنی، پهلوانان و اسطوره‌های نامدار، دستاورد‌های علمی و تکنولوژیک، پیشرفت‌های اقتصادی و رفاهی و حکمرانی خوب، از عوامل افزاینده غرور ملی و ایجاد تفاوت‌ها بین ملت‌ها به شمار می‌رود. غرور ملی احساس مثبتی است که افراد در نتیجه هویت ملی نسبت به کشورشان دارند. در واقع، می‌توان غرور ملی را به عنوان احساس غرور و حس احترامی که یک شخص نسبت به ملت خود دارد یا احساس غرور یا عزت نفسی که یک شخص در نتیجه هویت ملی خود کسب می‌کند، تعریف کرد.
این پدیده ممکن است جنبه منفی نیز پیدا کند و به‌سوی ناسیونالیسم افراطی تغییر جهت دهد که در آن، گرایش‌های جنگ‌طلبانه و بیگانه‌هراسی در وجود یک ملت رشد و نمو می‌یابد. نبود غرور ملی یا لگدمال شدن آن، حس یأس و ناامیدی و خودباختگی ملی را در جامعه ایجاد می‌کند و نخبگان را به مهاجرت سوق می‌دهد که سم مهلک امنیت و پیشرفت پایدار هر کشور محسوب می‌شود، بنابراین آن جنبه از غرور ملی مطلوب است که حالتی از اعتدال را به وجود آورد، بدان معنا که فرد هم نسبت به فرهنگ و مملکت خویش احساس غرور کند و هم برای دیگر ملت‌ها احترام و منزلت قائل باشد چرا که کرامت انسانی صرفا بر مبنای تقواست، نه نژاد و وطن. همچنین به خود اجازه نمی‌دهد غرور افراطی به میهنش، مانع آن شود که چشم بر ضعف‌ها و کاستی‌ها ببندد.
از مهم‌ترین کارویژه‌های غرور ملی ایجاد، تثبیت و ترویج حس افتخار ملی در صحنه‌های بین‌المللی است. بر این اساس فرد برای کشوری که بدان تعلق دارد نسبت به سایر کشورها، جایگاه رفیع‌تری قائل می‌شود. با تقویت این احساس در هر جامعه‌ای می‌توان به تداوم و پایداری نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه امیدوار بود.
در همین رابطه می‌توان به «رویکرد اجتماعی به مدیریت برند» اشاره کرد که در آن مصرف‌کنندگان یک برند روی آن اجماع می‌کنند. این اجماع می‌تواند بر اساس یک هویت مشترک مثل اسطوره‌ها و قهرمان‌های ملی باشد که علایق و ترجیحات مشترک بین آن اجتماع را برمی‌انگیزد. یکی از بهترین مؤلفه‌های سازه اجتماع برند، نقل یا روایت «داستان» برند است؛ به صورتی که مصرف‌کنندگان برند در یک اجتماع به نقل داستان آن برند می‌پردازند و خود‌به‌خود، ارزش و ترویج برند را تقویت می‌کنند. این اجتماع محدود به جغرافیا نمی‌شود و می‌تواند در یک گستره بین‌المللی، برند را ارتقا دهد. پدیده‌ای که نیاز به آن بشدت برای بازاریابی سیاسی جمهوری اسلامی ایران در ورای مرز‌ها احساس می‌شود و ترویج برند قهرمانان ملی ایرانی با یک روایت‌گری جذاب و صحیح از مهم‌ترین راهبرد‌های آن است.

* اثری پرمغز به نام منصور

فیلم سینمایی «منصور» که به معرفی شخصیت شهید منصور ستاری، فرمانده نیروی هوایی ارتش در سال‌های پایانی جنگ ۸ ساله با عراق می‌پردازد، توانسته در چند هفته گذشته بخش قابل توجهی از علاقه‌مندان به حوزه هنر دفاع‌مقدس را به خود جلب کند. داستان این فیلم به سال‌های پایانی جنگ برمی‌گردد که ایران با کمبود تسلیحات نظامی روبه‌رو بود. سرلشکر ستاری با همه کارشکنی‌های داخلی و تحریم‌های خارجی، روی یک پروژه مهم ساخت هواپیمای جنگی ایرانی به نام «اوج ۱۱۰» کار می‌کند.
در سراسر این اثر، مخاطب یک شخصیت باورپذیر و مدیر توانمند می‌بیند که به دور از شعارزدگی و اغراق، قهرمانانه با موانع داخلی و خارجی دست‌وپنجه نرم می‌کند و حتی در مواقعی با شکست مواجه می‌شود. فیلمساز بدرستی این قهرمان را یک سوپرمن معرفی نمی‌کند و ضعف‌های او را نیز به ما نشان می‌دهد. بر این اساس، ما می‌توانیم با او و تصمیمات مهم او همزاد‌پنداری کنیم و خود را جای او قرار دهیم؛ چهره‌ای واقعی و باورپذیر از یک قهرمان ملی نخبه و ارزش مدار که شاید نسل جوان کمتر با او آشنایی داشته باشد.
پیام‌های مدیریتی این اثر قابل توجه است؛ منصورِ «منصور» بیش از آنکه به فکر حفظ صندلی خود باشد، در اندیشه پیش‌برد وظایف محوله است. منصورِ «منصور» حتی زمانی که برای عزل او از افراد جایگزین برنامه خواسته می‌شود هم از انگیزه کار کردن نمی‌افتد و اندیشه حفظ سمت، او را از وظایفش غافل نمی‌کند. اما علاوه بر این پیام‌ها، خروجی و نتیجه‌ای که مخاطب از تماشای «منصور» حاصل می‌کند یک عزت نفس عاری از توهم و تکلف است. بدان معنا که منصور سعی ندارد با حلواحلوا گفتن دهان را شیرین کند، بلکه سختی‌های تکیه بر توان داخلی را نیز نشان می‌دهد. «منصور» به مخاطبش می‌گوید اتفاقا بسیاری از به اصطلاح انقلابی‌ها و بعضاً صف اول‌نشین‌ها در مسیر تحقق شعار‌ها و آرمان‌های انقلاب، چه سنگ‌اندازی‌ها که نمی‌کنند.

* قهرمان‌های واقعی، نه هالیوودی

نیاز امروز جامعه ایرانی یادآوری و نمایش چنین قهرمان‌های واقعی و نه هالیوودی از اسطوره‌های معاصر خودش است. باید ایرانیان به داشتن مدیران و نخبه‌هایی، چون شهید ستاری افتخار و این افتخار را در تریبون‌های بین‌المللی طنین‌انداز کنند. یکی از بهترین ابزار‌های مدیریت تصویر ملی جمهوری اسلامی ایران نمایش پرحجم آثار ملی و حماسی در خارج از کشور است که دیگران، ایران را به لکه‌های منفی برخی فیلم‌های اسکاررفته نشناسند و از گرفتن جوایز جهانی احساس تلخی نکنند. پرده‌های سینمای ایران در ۴۳ سالی که از انقلاب اسلامی گذشته به‌ندرت آرمان‌های انقلاب و فرهنگ غنی ایرانی را با صورتی جذاب و در عین حال به دور از شعارزدگی به نمایش درآورده است. در بازنمایی شهدا و اسطوره‌های معاصر و حتی قدیم ما تنها نباید به نمایش افراد شجاع و اخلاق مدار بسنده شود، بلکه لازم است ظرفیت‌های تازه‌ای از چهره‌های ملی هم به تصویر کشیده شود. از این منظر، «منصور» خصلت‌هایی همچون اقتدار، مدیریت، هوشمندی و حتی وقار و جذابیت ظاهری را نیز در ارائه خود از شخصیت شهید ستاری مورد توجه قرار داده و این چهره ماندگار دفاع‌مقدس را به‌مثابه مدیری کارآمد و عمل گرا تصویر می‌کند که برای مخاطب امروزی، بسیار جذاب و درخور توجه است.
این همان جای خالی در سینمای ایران در عصر پس از انقلاب است که «منصور» می‌تواند نقطه آغازی برای پر کردن آن باشد. تولید آثار جذاب با محوریت قهرمانانی، چون شهیدان همت، باکری، خرازی، صیادشیرازی، طهرانی‌مقدم و بویژه سپهبد شهید سلیمانی با تاکید بر پیوست بین‌المللی، نیاز ضروری جامعه ایرانی است تا هم غرور ملی افزایش یابد و هم تصویر ایران قوی در صحنه‌های جهانی نمایان شود.
«عزت ملی و آنچه را که امروز به آن غرور ملی گفته می‌شود باید در ملت تقویت کرد تا احساس عزت و توانایی کند» (رهبر حکیم انقلاب اسلامی/ ۱۳۸۴).
***
پس از «چ» درباره شهید دکتر مصطفی چمران و «ایستاده در غبار» با محوریت شخصیت حاج‌احمد متوسلیان، فیلم سینمایی «منصور» یکی از آثار جدید و پرمغز سینمای دفاع‌مقدس ایران محسوب می‌شود که بخشی از زندگی شهید منصور ستاری، فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال‌های پایانی جنگ تحمیلی را روایت می‌کند؛ روایتی که برای نسل جوان جامعه که روزانه با قهرمان‌ها و اسطوره‌های غربی و هالیوودی مواجه می‌شود و به دنبال قهرمان اصیل خود می‌گردد بسیار دلپذیر و غرورانگیز است. این غرور ملی صحیح و داشتن حس عزت نفس ملی در صحنه‌های پیچیده جهانی، یکی از راه‌های بهبود تصویر ملی جمهوری اسلامی ایران و ارتقای قدرت رویارویی با ترفند‌های نرم دشمنان به شمار می‌رود که باید با تولید بیشتر و باکیفیت چنین آثاری تحکیم یابد.

* پژوهشگر هسته بازاریابی سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)

**************

روزنامه خراسان**

این بار، توافقی از جنس تعهدات عینی/مهدی حسن زاده

از فردا نخستین دور مذاکرات هسته‌ای در دولت جدید آغاز می‌شود. مذاکراتی که قرار است پس از خروج یک جانبه آمریکا از برجام، این توافق را احیا کند که از یک سو در عمل موانع تحریمی علیه کشورمان برداشته شود و از سوی دیگر کشورمان نیز به تعهدات قبلی خود در برجام بازگردد. طی سال‌های گذشته، نقد‌ها و بحث‌های زیادی درباره برجام مطرح شده است. برخی مشکل را در روحیات خاص رئیس جمهور سابق آمریکا می‌دانند که یک جانبه از برجام خارج شد و برخی دیگر مشکل را در وضعیت نامتوازنی می‌دانند که اجازه می‌دهد آمریکایی‌ها به راحتی تعهدات خود را زیرپا بگذارند. آن چه مهم است این است که برجام چه خوب یا بد، تجربه‌ای بود که باید دانش ما را در دور جدید مذاکرات ارتقا دهد. برخی کارشناسان بر این باورند که اکنون با توجه به تجربه توافق قبلی و ایفای تعهدات از سوی ایران و عهدشکنی آمریکا و سکوت اروپایی‌ها باید شیوه‌ای برای اجرای توافق اتخاذ شود که فارغ از بحث‌های حقوقی درباره لغو تحریم ها، منافع عینی برای ما داشته باشد و این منافع عینی در مقابل تعهدات عینی و قابل نظارت ما قرار گیرد.
به عبارت دیگر براساس احیای برجام ما باید بتوانیم نفت را در حد امکان و مقتضیات بازار جهانی بفروشیم، به پول آن دسترسی داشته باشیم و بتوانیم، در حد مورد نیاز سرمایه خارجی جذب کنیم. از سوی دیگر در سطح هسته‌ای نیز به دنبال امکان غنی سازی در حد متعارف برای رفع نیاز‌های معمول خود و پذیرش نظارت‌های معمول و اجرای پروتکل الحاقی متناسب با برجام هستیم. این مسئله در قالب توافقی که صرفا روی کاغذ لغو یا توقف اجرای تحریم‌ها را بیاورد، شدنی نیست، چرا که نظام تحریم‌های آمریکا به لحاظ حقوقی به گونه‌ای پیچیده شده است که در عمل نمی‌توان با حذف یا توقف اجرای برخی قوانین آن را از کار انداخت و تجربه قبلی نشان داده که این تحریم‌ها به سرعت قابل بازگشت است. آن چه که می‌تواند برای ما مفید باشد، دسترسی عینی به منافع اقتصادی است. چنان که در مقابل عمده تعهدات ما نیز از سطح غنی سازی تا میزان سانتریفیوژ‌ها و سطح نظارت ها، کاملا عینی و قابل راستی آزمایی است و ما نیز هراسی از نظارت‌های سازمان بین المللی انرژی اتمی نداریم. چیزی که می‌تواند مبنای اجرای دوباره توافق احیا شده را ایجاد کند، دور شدن از پیچیدگی‌های حقوقی و رسیدن به تعهدات عینی دوطرفه است. تعهداتی که به یک اندازه برای دوطرف قابل راستی آزمایی باشد و اجرای هرکدام از اجزای توافق برای هریک از طرفین به اجرای یک جزء خاص از توافق برای طرف دیگر ملزم شده باشد. البته به طور مثال می‌تواند متناسب با سطح دسترسی به منابع بلوکه شده، سطح غنی سازی ما نیز به میزان منطقی کاهش یابد یا متناسب با میزان فروش نفت، تعداد سانتریفیوژ‌ها کاهش یابد و به حداقل مدنظر در برجام برسد. نکته مهم این است که سطح بازگشت پذیری تعهدات به یک اندازه باشد. به عنوان مثال چنان چه تحریم‌ها با یک دستور رئیس جمهور آمریکا باز می‌گردد، سطح غنی سازی ما نیز با یک دستور رئیس جمهور افزایش می‌یابد. این تعهدات دوطرفه عینی کمک می‌کند که توافقی قابل راستی آزمایی و بدون ابهام و اختلاف در تفسیر اجرای توافق شکل گیرد.
افزایش وزن مسئولان اقتصادی در تیم مذاکره کننده ما این نوید را می‌دهد که تلاش ما بر منافع عینی اقتصادی و رفع اشکالات قبلی مانند موضوع یوترن و... در این حوزه متمرکز شده است و این رویکرد می‌تواند ما را به توافقی ملموس‌تر و پایدارتر برساند. شرط تقویت این رویکرد، نزدیکی نگاه تیم سیاسی و اقتصادی در مذاکرات است. باید از فرصت پیش آمده که جهان به افزایش صادرات نفت ایران بیش از سال‌های قبل احتیاج دارد، استفاده و این توافق را با حفظ منافع ملی و صیانت از دستاورد‌های هسته‌ای احیا کرد.

**************

روزنامه ایران**

خرق عادت از خلق نقدینگی/مهدی موحدی*

تورم یک مقوله چند عاملی است. تجربه ۵۰ ساله تورم در کشور نشان می‌دهد که عمده‌ترین عامل ایجاد آن خلق نقدینگی است که از دو مجرا ایجاد می‌شود. نخست کسری بودجه و تأمین پولی آن است که اثر خود را بر رشد پایه پولی می‌گذارد. مورد دوم نیز خلق نقدینگی به‌وسیله سیستم بانکی است که ارتباطی با عملکرد دولت‌ها ندارد، اما عامل مهمی است که باید جدی گرفته شود تا منجر به رشد افسار گسیخته نقدینگی نشود.
پس برای کنترل تورم ابتدا باید به سراغ شبکه بانکی رفت تا ابزار‌های خلق پول کنترل شود. آنچه امروزه باید در فضای اقتصادی به جد مورد توجه قرار بگیرد فعالیت‌های غیرمولد مثل معاملات مسکن، خودرو، سکه و ارز و حتی سهام است که باعث خلق تسهیلات می‌شوند. جالب است بدانیم که تنها ۸ درصد از تسهیلات ارائه شده از سوی بانک‌ها به بنگاه‌های کوچک و متوسط اختصاص پیدا می‌کند که ۴۰ درصد جی‌دی‌پی و ۹۰ درصد اشتغال را تأمین می‌کنند.
از سوی دیگر با افزایش تورم دولت به‌عنوان بزرگ‌ترین مصرف کننده خدمات خود بیشترین تأثیر را بر تغییرات تورمی دارد. یعنی افزایش هزینه‌های دولت نیز معلول تورم است و هزینه‌های پرسنلی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین هزینه‌های دولت از تورم تأثیر می‌گیرد و به تبع آن کسری بودجه ایجاد می‌شود. مدیران مالی برای جبران کسری بودجه باید به‌دنبال افزایش درآمد پایدار باشند و از ایجاد هزینه‌های اضافی ممانعت کنند. در واقع هزینه‌های پرسنلی هزینه اضافه محسوب نمی‌شود و سیاست کاهش دستمزد کارمندان دولت منجر به کاهش بهره‌وری شده و هزینه‌های اجتماعی در پی دارد. در نهایت باید گفت بهترین و مؤثرترین راهکار برای مدیریت تورم، کنترل نظام بانکی و استفاده از مالیات بر عایدی سرمایه است که باعث می‌شود در فعالیت‌های سفته‌بازانه تشنگی نقدینگی کاهش یابد، بانک‌ها قدرت خود را در خلق نقدینگی از دست داده و تورم کنترل شود.

*عضو هیأت علمی دانشگاه شاهد

**************

روزنامه شرق**

 

چوب «حکومت‌گری» بر اندیشه/کیومرث اشتریان

۱- ما در معرض ضد‌بشری‌ترین تحریم‌های تاریخ قرار داریم. گربه‌ها هم در دشمنی با ما شیر شده‌اند. این وضعیت نیازمند همفکری و همکاری همه نیرو‌های ملی است. همفکری هم نیازمند آن است که بنیان‌های فکری و «نحوه اندیشیدن» ما اجازه بدهد از همراهی و همکاری دیگران استفاده کنیم. «همه چیز را همگان دانند» و همه کار را همگان کنند. نمی‌توان در حلقه‌ای بسته نشست و حل مشکل کرد. نکته کلیدی این است که راه‌حل‌ها پرشمار و نزد همگان است. نیرو‌های ملی باید آزاد شوند تا هر‌یک در کارگاه عظیم خلق فرصت‌ها دست به کار شوند. راه‌حل یکی نیست که فقط نزد دولت یا مخالفانش باشد. اینکه برای مشکلات سیاستی «تن‌ها یک راه‌حل وجود ندارد»، نکته‌ای بس عمیق است. ما نیازمند راه‌حل‌ها هستیم و نه «یک» راه‌حل. این راه‌حل‌ها، هم در گرو رویکردهای‌های اجتماعی و سیاسی و هم البته «تکنیک»‌های اقتصادی و مدیریتی است. اگر هم بخواهیم به اساسی‌ترین «مشکل و راه‌حل» اشاره کنیم، عبارت است از حل‌کردن «معضل ذهنی» ما برای گفتگو و همکاری جمعی تا دریچه‌ای از راه‌حل‌های گوناگون را برایمان باز کند. بخشی از این معضل ذهنی همان فقدان عینیت‌گرایی در حکمرانی است. ببینید فاصله مباحثاتی که در برخی مراکز تصمیم‌گیری یا مراکز قدرت با آنچه در جامعه می‌گذرد، چقدر زیاد است؛ فاصله‌ای به اندازه دغدغه برای «بلندی ریش» تا اندیشیدن برای «مصنوعیت هوش». واقعیت این است که ما دشمنان بسیاری داریم، یافتن راه‌های گوناگون برای غلبه بر این وضعیت، تعامل با جهان، کاهش دشمنی‌های دشمنان، نجات کسب‌وکار‌های مردمان، سیرکردن گرسنگان، امیدواری نخبگان و جلوگیری از فرار آنان و ده‌ها مشکل دیگر در گرو «همکاری ملی» و زدودن موانع ذهنی حاکمان است؛ تمدن‌های موفق از همین راه رفته‌اند. این همه مستلزم آن است که نکات مثبت و منفی را در «نحوه اندیشیدن» خود کشف کنیم. تمدن ایرانی-اسلامی سرشار از سربلندی‌های غرورآفرین است. در مجموع، ما عالم و هوشمندیم، شاعر و ادیبیم، هنرمند و خنیاگریم، متمدن و صلح‌جوییم، تاریخی و اصیلیم؛ اما ضعف‌هایی در نحوه اندیشه‌ورزی داریم که «همکاری ملی» ما را دشوار می‌کند. توهم، خیال، سوءظن و غرور کاذب از آفت‌های «همکاری جمعی» ماست. از ابهام در گفتار و افکار و از سطحی‌نگری در شناخت جهان در رنجیم؛ به‌ویژه تاریخ چند سده اخیر اعتماد‌به‌نفس برای مواجهه با جهان و قدرت‌های بزرگ را از ما گرفته است و سبب شده از موضع انکار با برخی مظاهر سیاسی تمدن جدید (همچون مذاکرات بین‌المللی) برآییم. البته به نظرم انحطاط اخلاقی-سیاسی قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه آمریکا، در برخورد با ایران نیز یکی دیگر از ریشه‌های آن بوده و هست؛ اما فاصله‌گیری از مجامع قدرت راه‌حل نیست. ما باید برای تعامل (و نه ضرورتا منازعه) با قدرت‌های جهانی، به‌ویژه اروپا و آمریکا، استراتژی درازمدتی داشته باشیم؛ استراتژی قدرت ملی-منطقه‌ای و رابطه فعال بین‌المللی.

البته می‌توانیم از سر اعتمادبه‌نفس تعاملات خود را گسترش دهیم. به نظرم نه ما -آن‌چنان‌که غربیان می‌نمایند- «خطرناکیم» و نه برخی از رقیبان ما -آن‌چنان‌که فکر می‌کنیم- دشمن‌اند. دیوار بلند بی‌اعتمادی به‌زودی فرو‌نمی‌ریزد؛ بنابراین باید با همفکری و همکاری بتوانیم راه‌هایی برای برون‌رفت مردمان از فشار سنگین اقتصادی بیابیم. جنبش عظیم ملی نیاز است تا بتوان کارگاه عظیمی از سازندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به راه انداخت. این‌ها همه مستلزم آن است که «نحوه اندیشیدن» ما توسعه یابد و در مواردی اصلاح شود. «نحوه اندیشیدن» اساسی‌ترین وجه تمدن‌سازی بوده و اساسی‌ترین تحولات تمدنی در طول تاریخ ناشی از تغییر در «روش تفکر» بوده است. نحوه اندیشیدن مهم‌تر از نتیجه آن است.

۲- محتملا مهم‌ترین دستاوردی که روی کار آمدن دولت آقای رئیسی در پی دارد، آن است که «روش فکر‌کردن» یک جریان فکری تاریخی در کشور به ناگزیر تغییر می‌کند؛ جریانی که ریشه‌های آن در دوران مشروطه، قاجاریه و صفویه نیز قابل مشاهده است. این تغییر در روش به معنای آن است که به عینیت‌گرایی گرایش می‌یابند که البته ضرورتا به معنای دست‌کشیدن از آرمان‌ها و ارزش‌ها نیست؛ اما می‌تواند نتیجه‌اش به‌کارگیری همه نیرو‌های ملی برای حل مشکلات کشور باشد که با فشار دشمنان و جفای همگنان روزافزون می‌شود.

اما چگونه و چرا این تغییر پدید می‌آید؟

«جریان انقلابی» در کلیت خود درگیر دیوان‌سالاری می‌شود و محتملا به‌تدریج درمی‌یابد که اداره کشور ملاحظات خاص خود را دارد و آن‌گونه که «خیال» می‌کرد، به‌سادگی امکان‌پذیر نیست. اگر‌چه شماری از افراد این جریان کم‌و‌بیش در امور اجرائی بوده‌اند، ولی اینکه مسئول کلیت اداره کشور بوده باشند، پدیده‌ای نسبتا جدید است. حداقل می‌توان گفت پیش از این می‌توانستند ناکارآمدی را در ضعف عملکردی دیگران ببینند، گو اینکه می‌توان ادعا کرد واقعا بخش مهمی از مسئولیت بر عهده خود آنان بوده است؛ اما به هر حال امروز دیگر آن «دیگران» وجود ندارند. در چنین فضایی است که چوب حکومت‌داری مستقیم بر تن آنان فرود می‌آید‌... و چه چوبی است این چوب «حکومتگری»! برجام یک چوب حکومتگری است، ارز چهارهزارو ۲۰۰ تومانی چوب دیگری است‌... و از این «چوب»‌ها فراوان است. در یک روند تاریخی ابتدا این چوب، طبقه متوسط مذهبی و اصلاح‌طلبان را مجبور به تغییر خود کرد، سپس لایه‌هایی از اصولگرایان را دچار تحول کرد و اینک این بازمانده جریان اصولگرایی تحت عنوان «جریان انقلابی» است که پشت خود را به ضربات بی‌رحمانه این چوب بسپارد. نکته مهم این است که این جریان با لایه‌های اجتماعی و محافظه‌کار مذهبی در میان توده مردم پیوستگی داشته و آنان را نیز محتملا درگیر همین تغییر فکری می‌کند؛ چون از طریق نقد تند‌و‌تیز خود از اصلاح‌طلبان، اعتدالیون و اصولگرایان این لایه‌های اجتماعی را امیدوار به تحول کرده بود. سیلی سخت واقعیات «حکومت‌گری» به صورت این لایه مردمی نیز نواخته خواهد شد. این تجربه‌اندوزی هر‌چند ممکن است هزینه گزافی برای کشور در پی داشته باشد، اما اثر آن متزلزل‌کردن بنیان‌های معرفتی در امر دولت‌داری است و محتمل است که این جریان تاریخی به نوعی «نسبی‌گرایی فکری» در امر حکومت‌داری برسند. چوب حکومت شاید اصلی‌ترین کارکردش گذار از وهم و خیال و روی‌آوری به عمل‌گرایی باشد. از ذهنیت به عینیت گذر می‌کنند. این، دستاورد مهمی است. اینکه تصور شود مشکل بورس در سه روز و با یک دستور ساده رئیس‌جمهور حل می‌شود، آن‌چنان وهم‌آلود است که تنها با چوب حکومت درمان می‌شود و می‌تواند فرد خیالاتی و طرفدارانش را از عرش به فرش بیاورد. این چوب، موهبت بزرگی است که به باور من اصلی‌ترین اثر آن، تغییر در «نحوه اندیشیدن» است که مهم‌ترین عامل تمدن‌سازی است. دستیابی به حکومت از منظر «سودجویی» به فراوانی مورد بحث قرار گرفته است و گفته می‌شود با دستیابی به قدرت، امکان رسیدن به ثروت و منزلت فراهم می‌شود. البته این سخن بیراه نیست؛ اما از دستیابی به قدرت از منظر تزلزل بنیان‌های فکری و نوع اندیشیدن و نسبیت معرفتی که پدید می‌آورد، کمتر سخن گفته شده است. این تزلزل که وجهی کاملا واقع‌گرایانه دارد، شاید بتواند در‌های گفت‌وگوی ملی را باز کند و در این شرایط سخت و ناگوار در راه‌حل‌یابی جمعی برای مردمان، در اتحاد و همدلی و در اتخاذ تصمیمات حکیمانه ملی به کار آید. البته امید خوش‌بینانه‌ای است؛ اما فراموش نکنیم که آینده محتوم نیست و می‌توانیم آن را بسازیم؛ یعنی آینده گفت‌وگوی ملی را می‌توان برساخت. اگر خودآگاهی به این فرصت پیدا شود، می‌توان از آن بهتر استفاده کرد و آینده را ساخت. البته می‌دانم رواج کینه و دشمنی یا رنجش از ناجوانمردی‌ها و ناملایمات، مانعی در پذیرش این امر است و حتی تحمل شنیدن چنین سخنی برای برخی دشوار است. شاید تصور شود تنها معجزه عصای موسی می‌تواند چنین کند، اما شاید همین عصای دم‌دستی حکومت هم بکند «آنچه که موسی!» می‌کرد.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات