روزنامه کیهان **
بزرگترین ضعف دولت یازدهم و دوازدهم چه بود؟/جعفر بلوری
چرا قطعی برق داریم؟ چرا وضعیت مرغ، تخممرغ و گوشت به اینجا رسید؟ چرا خرید مسکن تبدیل شده به یک «رؤیا». چرا تورم به این نقطه رسید؟ و از همه اینها مهمتر، چرا سطح چالش در این کشور بزرگ، از ادعای «ایران به فکر احیای امپراطوری است» در دولتهای قبل، رسیده به «حل مشکل مرغ و تخممرغ» در این دولت؟
قصد ریز شدن در تکتک این سؤالها را نداریم چرا که بررسی هر یک از حوزههایی که برشمردیم، تخصص خاص خود را میطلبد. در این یادداشت به دنبال یافتن پاسخ اصلی و آن مشکلِ در سرچشمه هستیم! پاسخ، «مدیریت» است.
«مدیریت»، گمشده بزرگ دولت یازدهم و دوازدهم است و ما سالها پیش در همین ستون درباره آن بارها نوشتیم و هشدار دادیم. «مدیریت بحران» یکی از شاخههای اصلی و حیاتی رشته مدیریت است که بر خلاف آنچه ابتدا در ذهن متبادر میشود، پیش از وقوع بحران کلید میخورد (نه پس از وقوع آن). مهمترین بخش مدیریت بحران هم، «پیشبینی» و «سناریوچینی» است. یعنی مدیر، با توجه به وضع موجود و آنچه مشاهده میکند، از بهترین تا بدترین سناریوها را مینویسد تا در صورت وقوع بحران در آینده، بسته به غلظت و میزان آن، یکی از راهحلهای پیشبینیشده را انتخاب و بهکار گیرد نه اینکه، غافلگیر شود! اصلا مدیریت بحران برای این است که غافلگیر نشویم! این تخصص، برای داشتن آمادگی ذهنی و عملی جهت مواجهه با «هر شرایطی» است.
در این بین «بازخوردها» (Feed Backs) هم بسیار مهمند. بازخوردها، مدتی پس از پیادهسازی یک ایده یا طرح از سوی مدیر، خود را نشان میدهد. اگر مثبت بود (ما را به هدف نزدیک کرد) آن مسیر تا رسیدن به نقطه مطلوب ادامه مییابد. اگر منفی بود (از هدف دورمان کرد) کمک میکند مسیر را تصحیح کرده و به راه ادامه دهیم. چیزی شبیه به قطبنما. بازخوردها از ۶ یا ۷ سال پیش بود که خود را نشان دادند! آنچه این روزها به شکل قطعی مکرر برق، تورم افسارگسیخته یا صفهای خجالتآور مرغ و گوشت میبینیم، همه بازخوردند. بازخوردهای راهی که در این ۸ سال، برخی مدیران انتخاب کردند و به هشدارها و انتقادهای کارشناسی هم توجه نکردند.
وقتی کشوری در فصل زمستان دچار قطعی برق میشود، مبتدیترین مدیرها هم میفهمند که، فصل تابستان، قطعی برق جدیتر و گستردهتر خواهد بود. لذا، پیشبینیهای لازم برای، مواجه نشدن با چنین وضعی یا کاستن از میزان قطعی برق را انجام میدهند. آیا ما زمستان گذشته دچار قطعی برق نشده بودیم؟!
بیایید کمی خوشبین باشیم و فرض بگیریم، بنا به هر دلیلی مدیران مربوطه پیشبینی چنین وضعی را برای تابستان امسال نکرده بودند. یا پیشبینی کرده بودند منتهی، پیشبینیشان با آنچه روی داده، فرسنگها فاصله دارد و به هیچ یک از سناریوهایی که از قبل نوشتهاند هم، نزدیک نیست! مثلا گرمای تابستان بیش از پیشبینیشان شده و آنها مجبورند روزانه دو ساعت برق هر منطقه در تهران را قطع کنند. آیا تنظیم و اجرای یک «جدول خاموشی» هم کار دشواری است؟! یعنی واقعاً سازمانی به عریضی و طویلی «برق» که در هر منطقه این شهر یک شعبه دارد، قادر به تهیه و اجرای چنین جدولی نیست؟! مردم میبینند، تجزیه و تحلیل میکنند؛ هم تحریمها و گرمای شدید هوا را هم برخی افراد بیملاحظه را. انتظار نظم دادن به این قطعی برق، انتظار بالایی نیست. فقط کافی است یک خانواده بداند، مثلا هر روز برقش ساعت ۱۶ تا ۱۸ قطع خواهد شد؛ قطعا شرایط و برنامههای خود را با آن تنظیم خواهد کرد. اینکه جدول تنظیم و منتشر کنیم اما، یک روز ساعت ۱۶ برق قطع شود و یک روز ساعت ۲۰ یعنی، اصلا مدیریتی وجود ندارد. «مدیریت بحران» و سناریونویسی پیشکش!
اما از حق نگذریم، برخی از این طیف (نه همه آنها) اینطور نیست که در همه حوزهها مدیریت ضعیفی داشته باشند. آنها عملاً، مدیریت را به دو شاخه تقسیم کردهاند. شاخه اجرایی و شاخه ادعایی. اجرایی همان است که بلد نیستند و در بالا تشریح کردیم. اما در بخش ادعایی، مدیریت آنها نظیر ندارد. به روزنامهها، مصاحبهها، گزارشها و موضعگیریهایشان نگاه کنید! در حالی که «عامل وضع موجودند»، در نقش «منتقد وضع موجود» ظاهر میشوند. مسکن را به وضعی که همه میبینیم دچار کرده و افتخار میکنند که در طول مدیریتشان، حتی یک خانه نساخته یا ساخته شدن یک آپارتمان را افتتاح نکردهاند! اما تا دلتان بخواهد، از وضع مسکن انتقاد و آن را آسیبشناسی علمی میکنند. گاهی تئوری هم میبافند! آنها در فرار از پاسخگویی، و ظاهر شدن در نقش طلبکار در عین بدهکاری، حقیقتا مدیران توانمندیاند!
نکته آخر این یادداشت درباره، دولت سیزدهم به ریاست آقای رئیسی است. با توجه به شرایطی که مدعیان اصلاحات و اعتدال بهوجود آورده و بلایی که بر سر معیشت مردم آوردهاند، ایشان چه بخواهند چه نخواهند، تبدیل به امید این مردم شدهاند و دولت ایشان، نه حق دارد و نه فرصت این را دارد که «اشتباه کند». بخشی از هر جامعهای، درست یا غلط، انتظار دارند مشکلات به سرعت حل شود. مثلا، تا تابستان سال آینده مسئله قطعی برق حل شده باشد. تورم مهار و مدیریت، سر و سامانی گرفته باشد. آنها منطقا خوب میدانند که، سر و سامان دادن به اقتصاد، با فشردن یک دکمه مثلا قرمز صورت نمیگیرد بلکه نیاز به برنامه و تیمی یکدست، متخصص و باانگیزه است. البته در هر جامعهای عده معدودی هم وجود دارند که، تصور میکنند، راهحل، همان دکمه قرمز است. بهویژه اگر در این مدت ضربات اقتصادی جدی خورده باشند. به قول روانشناسان، و طبق نظریه «شکاف همدلی»، افراد غالباً بر اساس وضعیت روحی و فکری که دارند، اوضاع را تحلیل میکنند. این یعنی، اگر کسی خانه خود را از دست داده یا خانهاش از ۱۰۰ متر شده، مثلا ۴۵ متر، با روحیه خردشدهای که دارد، شرایط را تحلیل میکند و نباید از او انتظار تحلیل منطقی را داشت!
گاهی مشکل اصلی، خود مدیر است لذا با رفتن او، بخشی از مشکلات خود به خود حل میشود. صرفِ تغییر یک دولت خسته با یک دولت جوانِ حزباللهی، بخش مهمی از راهحل مشکلات موجود است؛ لذا میتوان امیدوار بود، با رفتن دولت فعلی، بخشی از مشکلات خود به خود حل شود، حتی اگر سنگاندازیها از دو ماه پیش از آغاز دولت سیزدهم، شروع شده باشد!
قطعا آقای رئیسی این روزها مشغول چیدن کابینه و دریافت پیشنهادها یا حتی شاید فشارها از سوی طیفهای مختلف است. انتخاب مدیران لایق در کنار شناسایی و حذف مدیران نالایقی که این روزها با عجله، حسابشده و با اهداف مشکوک، انتخاب و وارد مراکز دولتی میشوند! شاید باید جزو اولویتهای نخستین ایشان باشد. انتخاب تکتک اعضای کابینه و مدیران مهم است و هرگونه اشتباه میتواند ضربهای به آن اعتماد باشد؛ و سرانجام اینکه، اعداد و ارقام رسمی که در همین دولت فعلی منتشر شده نشان میدهند، آقای رئیسی وضعیت اقتصادی خوبی را از دولت فعلی تحویل نخواهد گرفت. با استناد به همین آمار و ارقام میتوان حدس زد، شاید دو سال شاید هم بیشتر، فقط باید آواربرداری کرد! مخاطب این نکته هم، عاملان وضع موجودند که، از لحظه اعلام رسمی نتایج انتخابات و در حالی که هنوز خود در راس کارند، منتقد وضع موجود شده، خطاب به دولتی که هنوز تشکیل نشده میگویند «وعدهها چه شد؟!»
********************
روزنامه وطن امروز**
شبکه الجزیره بهمثابه یک ایدئولوژی/عماد هلالات
الجزیره شبکهای نامآشنا برای بینندگان بویژه مخاطبان رسانهای است؛ شبکهای که با پخش فیلم سخنرانی اسامه بنلادن، رهبر گروه تروریستی القاعده، شهره بینالمللی برای خود کسب کرد و اکنون بیش از ۵۰ میلیون مخاطب در سراسر دنیا دارد. الجزیره تقریبا یک شبکه حاکمیتی است و بودجه آن سالانه ۳۰ میلیون دلار است که توسط امیر قطر تأمین میشود (البته هزینههای آن بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ میلیون یورو است که به نظر میرسد تمام این هزینهها توسط دولت قطر تأمین میشود) و به عنوان بازوی منطقهای دولت قطر نقش تأثیرگذاری در سطح منطقهای و بینالملل ایفا میکند. نزدیکی دولت قطر به جریان فکری اخوانالمسلمین باعث شده است این شبکه، تفکرات این گروه را تبلیغ کند و در تحولات بیداری اسلامی نقش بسیار تأثیرگذاری در سقوط رژیمهای دیکتاتوری بر عهده داشت تا جایی که فیلم خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس، در این شبکه بیش از ۱۰ میلیون بازدیدکننده داشت.
شبکه الجزیره سال ۱۹۹۶ توسط «ثامر بن حمد آلثانی» و با حمایتهای امیر قطر بعد از کودتای امیر وقت قطر علیه پدر خود با هزینه ۱۶۰ میلیون دلار و با شعار «واقعیت آنچنان که است» تأسیس شد. این شبکه حدود ۴۰۰۰ کارمند از سراسر دنیا دارد و تمرکز آن روی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست. یکی از چهرههای جنجالی این شبکه آقای «وضاح خنفر» اردنی- فلسطینی است که از آغاز هزاره دوم مدیر این شبکه بود و سال ۲۰۱۱ از این سمت اخراج شد. بنا به افشای سایت ویکی لیکس، وضاح خنفر هنگام گذراندن دوره دانشجویی با سازمانهای جاسوسی موساد و سیا همکاریهای مختلفی در آفریقا داشته است و انتخابش در سال ۲۰۰۳ به عنوان مدیر این شبکه از رابطه پنهان سازمانهای جاسوسی با شبکه الجزیره حکایت میکند. این شبکه سال ۲۰۰۵ با هدف تأثیرگذاری بر مخاطبان انگلیسیزبان، بخش الجزیره انگلیسی را راه انداخت و اکنون به ۸ زبان زنده دنیا خبر و برنامه پخش میکند و دارای ۷۰ دفتر در تمام جهان است. این شبکه به غیر از خبر، شبکههایی را برای ورزش، کودکان و فیلم راهاندازی کرده است. همچنین این شبکه یک دفتر مطالعات استراتژیک دارد که پژوهشهای گستردهای را در زمینههای مختلف برای اهداف خود انجام میدهد.
* اهداف شبکه الجزیره
با وجود اینکه این شبکه ادعای استقلال خبری و رسانهای میکند، ولی در جهان عرب به عنوان «الجزیره الاسرائیلیه» شهرت دارد و کاملا در راستای سیاستهای امیر قطر پیش میرود و بازوی رسانهای دولت کوچک قطر است. شبکه الجزیره برای خود اهداف متعدد و خاصی را مد نظر قرار داده است و به دنبال پیدا کردن مخاطبان برای خود در سرتاسر منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست. میتوان گفت شبکه الجزیره پربینندهترین شبکه در سطح منطقه و جهان عرب است. اهداف شبکه الجزیره را میتوان به ۲ دسته اهداف آشکار و اهداف پنهان تقسیمبندی کرد.
* اهداف آشکار
۱- پوشش رسانهای بهنگام وقایع و ثبت و گزارش آن بدون سانسور خبری
۲- حمایت از مقاومت فلسطین (مقاومت اسلامی حماس و نه جهاد اسلامی)
۳- جذب مخاطب از سراسر جهان بویژه جهان عرب
۴- نشان دادن زوایای پنهان یک رویداد
۵- ارتباط مستقیم با مردم و حضور بهنگام در رویدادها
* اهداف پنهان
۱-گسترش تفکر اخوانالمسلمین با قرائت مورد حمایت قطر
۲- حمایت همهجانبه از سیاستهای ایالات متحده در سطح منطقه
۳- مخالفت با محور مقاومت و تبلیغ آن بویژه گروههای شیعی در گذشته و در راستای سیاستهای امیر قطر
۴- حمایت از داعش و جبههالنصره
۵- حمایت از طالبان
۶- سیاست دوگانه در قبال جمهوری اسلامی
* الجزیره و بیداری اسلامی (بهار عربی)
الجزیره از همان ابتدای تحولات در کشورهای عربی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا به سرعت به پوشش رسانهای جهتدار علیه دیکتاتورهای منطقه پرداخت. این شبکه با ایجاد برنامههای متنوع به کانون اطلاعرسانی اصلی منطقه تبدیل شد. این شبکه درباره خیزش مردمی سیاست دوگانهای را در فضای رسانهای جهان عرب دنبال میکرد؛ برای مثال این شبکه از همان ابتدا تحولات تونس و مصر را لحظه به لحظه پوشش میداد، ولی در قبال خیزش مردمی بحرین سیاست متناقضی را در پیش گرفت. در قبال انقلاب مردم یمن، این شبکه با توجه به سیاستهای دولت قطر، از همان ابتدا به ایجاد فضای رسانهای علیه دیکتاتور معدوم یمن یعنی «علی عبدالله صالح» پرداخت، ولی با تسخیر صنعا توسط انصارالله به مخالفت با این جریان پرداخت و از حمله عربستان و امارات به یمن حمایت کرد. البته در ادامه و با ایجاد تنش بین ۴ کشور عربی با دولت قطر، الجزیره به ایجاد فضای رسانهای علیه این کشورها همت گماشت. درباره تحولات سوریه، الجزیره از همان ابتدا با توجه به حمایت دولت قطر از گروه سلفی و جریان اخوانالمسلمین، از گروههای تروریستی بویژه داعش و النصره حمایت کرد. شبکه الجزیره با حضور فعال در مناطق آلوده به گروههای تروریستی در سوریه، علیه محور مقاومت بویژه ایران و حزبالله اقدام و به ترویج تفکرات سلفی در این مناطق میپرداخت. شاید بتوان گفت نقطه اوج شبکه الجزیره در تحولات سوریه، مصاحبه ۲ ساعته این شبکه با «ابومحمد الجولانی» رهبر گروه تروریستی جبههالنصره در خرداد ۹۴ است. در نهایت باید گفت شبکه الجزیره در تحولات بیداری اسلامی، مجری سیاستهای دولت قطر بود.
* الجزیره و جمهوری اسلامی
روابط الجزیره با جمهوری اسلامی ایران فراز و فرودهای مختلفی داشته است؛ حمایت از جنبش خلق عرب در سال ۸۴ و بسته شدن دفتر این شبکه در تهران، تا بازگشایی دوباره آن در سال ۸۵ را میتوان در این باره نام برد. در فتنه ۸۸، الجزیره سعی میکرد ضمن ارائه گزارشهای واقعی از ایران، از مخالفان هم حمایت کند. با آغاز خیزشهای مردمی در کشورهای عربی بویژه در سوریه، الجزیره فضای مسمومی را علیه جمهوری اسلامی و محور مقاومت به راه انداخت. این شبکه برنامههای مختلف بویژه برنامه «حصاد الیوم» در طول سالهای ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۶ را علیه محور مقاومت و جمهوری اسلامی اختصاص داده بود. از برنامههای مهم این شبکه در طول سالهای یادشده برنامه «الاتجاه المعاکس» با مجریگری «فیصل قاسم» سوری بود که جمهوری اسلامی را سرکوبگر قیامهای مردمی و حامی دیکتاتورها معرفی میکرد. این شبکه با حضور میدانی خود در بین تروریستها بویژه در «نمایشهای شیمیایی» آنها، باعث تصویب قطعنامههای سازمان ملل علیه دولت مردمی سوریه شد. در ادامه این شبکه در زمان محاصره همه جانبه چهار کشور عربی بویژه ۳ همسایه زمینی و دریایی خود در خلیجفارس یعنی عربستان سعودی، امارات و بحرین، در چرخشی ۱۸۰ درجهای نسبت به جمهوری اسلامی، ایران را به عنوان کشور دوست معرفی کرد. از حدود سال ۱۳۹۷ به بعد شبکه الجزیره با فروکش کردن بحران سوریه، نسبت به جمهوری اسلامی سیاست متعادلی را در پیش گرفت. الجزیره اکنون سعی میکند کشورهای منطقه را به گفتگو و مذاکره با ایران ترغیب کند؛ به همین دلیل این شبکه از برجام بشدت حمایت کرده و برخلاف عربستان و شبکه «العربیه» به دنبال تنش با جمهوری اسلامی نیست.
* الجزیره و فلسطین
حمایت همهجانبه الجزیره از مقاومت فلسطین (حماس) بر کسی پوشیده نیست. ارائه گزارشهای لحظه به لحظه از جنگ اسرائیل با حماس بخشی از فضای رسانهای این شبکه درباره فلسطین است. این شبکه در طول جنگهای ۲۲ روزه، ۸ روزه، ۲ روزه، ۵۰ روزه و جنگ اخیر ۱۲ روزه توانست واقعیتهای موجود جنگ را مخابره کند. با توجه به روابط خوب دولت قطر با جنبش حماس و گرایشهای اخوانی رهبران این جنبش، الجزیره یکی از بازوهای رسانهای حماس محسوب میشود تا جایی که در جنگ ۱۲ روزه اخیر، دفتر این شبکه توسط هواپیماهای اسرائیلی بمباران شد. با این وجود الجزیره روابط مناسبی با دولت یهود هم دارد و بهرغم ایجاد فضای رسانهای علیه این رژیم، به دنبال ایجاد ۲ کشور در سرزمینهای اشغالی است و از راهبرد ۲ دولت در سرزمینهای اشغالی حمایت میکند. این شبکه مصاحبههای مختلفی را با دولتمردان این رژیم داشته و هموار سعی میکند بهرغم حمایت از حماس، روابط رسانهای خود را با رژیم صهیونیستی داشته باشد. از سوی دیگر با توجه به رابطه داشتن بخشی از مدیران این شبکه با سرویس جاسوسی موساد، در جهان عرب از آن به عنوان شبکه اسرائیل نام برده میشود. وضاح خنفر یکی از مدیران سابق این شبکه از عوامل اصلی موساد است.
* الجزیره؛ بازوی رسانهای اخوانالمسلمین
شبکه الجزیره بشدت از جریان فکری اخوانالمسلمین حمایت میکند. این شبکه بعد از کودتا علیه محمد مرسی، رئیسجمهور سابق مصر، فضای رسانهای شدیدی را علیه دولت عبدالفتاح السیسی به راه انداخت. بسیاری از اعضای اخوانالمسلمین که توانستند هنگام کودتا از مصر فرار کنند، در حال حاضر در قطر و ترکیه حضور دارند. شیخ یوسف قرضاوی، عالم بزرگ مصری در کشور قطر حضور دارد و این شبکه برنامههای مختلفی را با این شخصیت دینی داشته است که در یکی از برنامهها که در ماه مبارک رمضان پخش میشد، بیش از یک میلیون مخاطب داشت. یوسف قرضاوی با استفاده از برنامههای این شبکه توانست بسیاری از جوانان جهان عرب را با افکار خود همراه کند که در تحولات لیبی و سقوط معمر قذافی، تونس و مصر نقش بسزایی در تهییج جوانان از خود نشان داد. وی در بحران سوریه در سال ۱۳۹۲ علیه بشار اسد و حزبالله اعلام جهاد کرد. او در فتوای معروف خود در سال ۹۲ که از شبکه الجزیره پخش شد، گفت: همانا کسانی که بشار [اسد]را تایید میکنند، لعنت و غضب خداوند به آنها میرسد و خداوند از آنها انتقام خواهد گرفت و از همه مسلمین در همه سرزمینها دعوت میکنم هر گاه که میتوانند برای دفاع از برادرانشان به آنجا بروند و اگر میتوانند بجنگند پس برای جنگ بروند. این فتواها باعث شد جوانان مختلفی به بهانه جهاد وارد سوریه شوند که شبکه الجزیره همه را پوشش رسانهای میداد. شخصیتهای دیگر اخوانالمسلمین هم که در قطر حضور دارند، شبکه الجزیره را به عنوان یک منبر برای خود تعریف میکنند. البته با وجود اینکه از آغاز دهه ۱۹۷۰ میلادی موج مهاجرت اخوانیها به قطر افزایش پیدا کرده بود، با عبور از موج بیداری اسلامی، اکنون الجزیره با تبعیت از دولت قطر و راهبرد جدید این کشور سعی میکند چالش کمتری با دولت مصر از یک سو و جریانهای مخالف اخوانالمسلمین در همسایگی قطر یعنی امارات و عربستان از سوی دیگر داشته باشد.
* الجزیره و فضای مجازی
شبکه الجزیره سعی کرده است همراه با دانش و تکنولوژی روز دنیا خود را همراه کند. در فضای مجازی هم این شبکه حضور فعال و گستردهای دارد تا جایی که کودتا علیه «عمر البشیر» رئیسجمهور سابق سودان را با استفاده از شبکههای اجتماعی جهت میداد. این شبکه در جریان سقوط عمر البشیر بعد از تعطیل شدن این شبکه در سودان، شبکه اجتماعی خود در توئیتر و واتساپ را راه انداخت و با بارگذاری ویدئوهای کوتاه، در جهتدهی به افکار مردم این کشور نقش بسزایی داشت. بخشی از برنامههای جدید الجزیره بویژه در ساعات پرمخاطب به فضای مجازی اختصاص دارد و فعالیتهای گستردهای در این فضا دارد. بسیاری از مخاطبان شبکه الجزیره جوانان جهان عرب هستند که از طریق شبکههای اجتماعی، الجزیره توانسته است با آنها ارتباط برقرار کند.
* فرجام سخن
باید گفت شبکه الجزیره فراتر از یک رسانه است. الجزیره با داشتن بیش از ۵۰ میلیون مخاطب، رقیب شبکه بیبیسی انگلیس است. این شبکه به عنوان بازوی رسانهای دولت قطر، نقش بسزایی در ترویج جریان اخوانی داشته و سعی کرده است برای خود محوری جداگانه در برابر محور عربستان و امارات از یک سو و جمهوری اسلامی و محور مقاومت از سوی دیگر داشته باشد. امروز الجزیره پرمخاطبترین رسانه جهان عرب و منطقه است و در تحولات و معادلات و ایجاد کنش و واکنش، رقیب رسانههای بزرگ دنیاست.
********************
روزنامه خراسان**
مهمترین اولویت غیر اقتصادی دولت جدید/سید صادق غفوریان
شرایط کنونی جامعه ایرانی در تمام ابعاد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به گونهای است که برای اولویت سنجی به منظور رسیدگی فوری چندان نمیتوان روی موضوع خاصی انگشت گذاشت. نه از این جهت که یک موضوع بر موضوع دیگری اولویت بیشتری دارد یا ندارد، بلکه باید اذعان کرد که اکنون تمام مسائل جامعه به ویژه در بخشهای اقتصادی و معیشتی دچار آسیب و چالشهای اساسی است. از سوی دیگر به هم پیوستگی و وجود روابط علّی و معلولی میان تمام این مسائل، شرایط امروز جامعه را در یک وضعیت فوق اورژانسی قرار داده است. در این زمینه به این چند گزاره دقت کنید:
* پدیدار شدن ویروس کرونا باعث افزایش آمار بیکاری شده است.
* بیکاری و از میان رفتن رونق بسیاری از مشاغل و تشدید مشکلات معیشتی باعث افزایش بحرانهای روحی و روانی شده است.
* کاهش درآمدهای دولت و افزایش تورم، گرانیهای بی سابقه و ادامه دار و سوء مدیریتها در بازار اقلام ضروری به تخریب شرایط روحی و روانی جامعه دامن زده است.
* کم بارشی و گرمای کم سابقه که شرایط بحران در مصرف آب و برق را رقم زده است و موارد دیگر که میتوان حدیث مفصل خواند از این چند گزاره مجمل...
واقعا اولویت با کدام است؟
آیا میتوان در شمار فراوان آسیبها و چالشهایی که جامعه اکنون با آن دست و پنجه نرم میکند، برای رسیدگی به آن اولویت بندی کرد؟ به نظر میرسد هر یک از این مسائل از اقتصاد و اشتغال گرفته تا بهداشت و درمان، آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، ازدواج و نیازهای جوانان و حوزههای محیط زیستی مثل آب، جنگل ها، تالابها و حقابهها همه در وضعیت بحرانی و نیمه بحرانی قرار دارند و فوت وقت در سامان دهی و تزریق خون جدید به کالبد هر یک از آنها قطعا کاری نامعقول و البته نابخشودنی است.
روان جامعه در وضعیت قرمز.
اما در میان همه این موارد، آن چه به نظر میرسد مدت هاست در وضعیت قرمز به سرمی برد، بیشک بحرانهای روحی و روانی جامعه است که به ویژه در جریان ۱۶ ماه همه گیری کرونا همچون یک بختک سنگین سلامت روانی جامعه را تهدید و تشدید کرده است. به طور قطع در فرایند ایجاد این آسیب نمیتوان گاه عملکردهای ضعیف سیاست گذاران در مجموعه حاکمیت را نادیده انگاشت و آن را کتمان کرد.
نتیجه این وضعیت، شاید این چند گزینه است:
۱- کاهش سرمایه اجتماعی و کم رغبتی بخشی از جامعه به ایفای نقش در تحولات اجتماعی همچون انتخابات اخیر که آمار اعلام شده در میزان مشارکت، بیانگر این واقعیت است.
۲- افزایش آمار اختلالات روانی و افسردگی که طبق اعلام دفتر سلامت روانی و اجتماعی وزارت بهداشت در چنین شرایطی قرار دارد: «شیوع اختلالات بر اساس پیمایشهای ملی بالای ۲۳ درصد و بالاترین اختلال روان پزشکی در کشور اختلال افسردگی است. پس از آن اختلالات اضطرابی در رتبه بعد قرار دارد. اختلالات افسردگی به تنهایی ۷/۱۲ درصد و اختلالات اضطرابی حدود ۱۵ درصد است.» البته بنابر اعلام سازمان بهزیستی، آمار مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره پس از کرونا با افزایش قابل توجه همراه بوده است.
۳- افزایش میل جوانان به مهاجرت به ویژه در بخشی از دانشجویان و دانش آموختگان.
پیمایشهای اخیر رصدخانه مهاجرت (زیرنظر دانشگاه شریف) حاکی از آن است که میل به مهاجرت در کشور بهخصوص در دو سال اخیر بهشکل نگرانکنندهای در حال افزایش است و تراز شاخص تصمیم به مهاجرت با سرعت در حال نزدیک شدن به میل به مهاجرت است و این خبر خوشایندی برای دولت آینده نیست. نزدیک شدن این دو شاخص بهمعنای کاهش امید و مشارکت اقتصادی و اجتماعی در داخل و احتمالاً امید به شرایط بهتر زندگی در خارج است. (همشهری آنلاین/ ۱۴ تیر ۱۴۰۰)
اهتمام بر راهکارهای کوتاه مدت
به اذعان بسیاری از کارشناسان و آسیب شناسان اجتماعی، جامعه ما در بسیاری از شاخصها به مرز بحران رسیده است و قطعا دولت جدید، بیش از همگان به خستگی و کلافگی مردم از این شرایط آگاه و عالم است و حتما برای برون رفت از این مخمصه و نگرانیها برنامههای فوری تدارک دیده است. اگر چه باید راهکارهایی عالمانه و دقیق را برای برون رفت از این وضعیت و حل اساسی مشکلات در نظر گرفت، اما همه آن چه میتوان در هفتههای پیش رو درنظر گرفت، توجه به چند راهکار با رویکرد کوتاه مدت بیش از دیگر موارد ضروری است:
۱- اتخاذ تصمیمات فوری در سامان دهی چالشهایی که اکنون مردم در آن گرفتار آمده اند؛ مواردی از جمله سامان دهی فوری وضعیت واکسیناسیون، مدیریت قطعیهای برق، کنترل قیمت ها، چاره اندیشی برای وضعیت بغرنج نانواییها و این قبیل مسائل که مدت هاست مردم را گرفتار و اسیر خود کرده است.
۲- اجازه ندهید مدیران با اعصاب مردم بازی کنند؛ بسیاری از کاستیها را با اندکی تدبیر و برنامه میتوان مدیریت کرد. دولت جدید در نخستین گام نباید اجازه دهد مدیرانش با افاضات بی جا، بی سلیقگی و اهمال کاری روی اعصاب مردم راه بروند.
۳- توجه به سلایق عموم مردم در برنامههای فرهنگی، هنری و تفریحی، حوزه ورزش و به ویژه تولید آثار شادی آفرین و مطابق ذائقه و نیاز عموم در رسانه ملی.
۴- پرهیز از دامن زدن به جنجالها و خاله زنکهای سیاسی که مدت هاست این موضوع، تاریخ مصرف اش در کشور به پایان رسیده است.
در یک کلام...
در یک کلام مهمترین اولویت غیراقتصادی سیاست گذاران جدید، بازگرداندن روح امید، انگیزه و اعتماد به ویژه برای نسل جوان است که با توجه به تمام چالشهایی که ذکر آن رفت، به ارمغان میآید.
********************
روزنامه ایران**
عبور از بحران کرونا با مسئولیتپذیری مشترک ملت و دولت/حسین باهر
پدیده کووید ۱۹ پس از یک سال و نیم همچنان ناجوانمردانه سلامتی هموطنانمان را تهدید میکند و طی این مدت جانهای بسیاری را گرفته است. پس از تجربه یک سال و نیمه در مبارزه با شیوع و کنترل این بیماری، اما چرا هنوز موفق به مهار آن نشدهایم و حتی پس از نوروز امسال با خیز کوبندهتری از شیوع این بیماری مواجه شدیم. برای ریشهیابی اینکه چرا هنوز نتوانستیم در مهار و شیوع این بیماری موفق شویم باید به بررسی موازنه میان بازیگرانی که بار مسئولیت مبارزه با این بیماری را بر دوش داشتند بپردازیم. دولت و ملت دو بازیگری هستند که هر کدام مسئولیت مهمی در کنترل و مبارزه با این بیماری داشتند. نکتهای که مغفول مانده و کمتر به آن اشاره شده متمایز نبودن این دو بازیگر از هم است. دولت و مردم از هم جدا نیستند و هر دو در مبارزه نقش یکسانی دارند. دولت با سیاستگذاریها و تک تک شهروندان با ایفای نقش فردی در حفظ جان خود و عزیزانشان ملزم به رعایت پروتکلها بودند. دولت هم باید با توان و حمایتهای صحیح موجب جلب اعتماد افراد برای رعایت پروتکلها میشد. وقتی در مرگ دست و پا میزنیم دنبال مقصر گشتن بیمعناست. باید تلاش کنیم از اشتباهات یکساله خود درس بگیریم. مردم در حال حاضر از روند کند این بیماری خسته هستند. بسیاری شغل خود را از دست دادهاند. اختلافات درون خانواده چندین برابر شده، ولی عدم اعتماد به رعایت پروتکلها این موضوع را چندین برابر خواهد کرد. در شرایط اقتصادی امروز که دولت با آن مواجه است درک اینکه نتواند نقش حمایتهای مالی خود را به خوبی ایفا کند سهل است، اما با نظارت و پافشاری بر سیاستهای کنترلی شاید میشد خیز موج چهارم را تا حدودی شکست. این بیماری فردی، که شیوع جمعی دارد با نقشپذیری هر فرد از جامعه و رعایت پروتکلهای ساده بهداشتی مثل ماسک زدن، رعایت فاصله از یکدیگر یا مسافرت نرفتن میشد که تا به امروز حداقل خیلی از عزیزانمان را که در کنار ما نیستند حفظ کنیم. اما وقتی ستاد ملی مقابله با کرونا واقف است مردم به خودی خود اخلاق و مسئولیتهای اجتماعی خود را در برابر کرونا رعایت نمیکنند نباید دست از فرهنگسازی برمیداشت و حتی رفع محدودیتها میزد. نظامی که مرجعیت اعتمادسازی در میان مردم را داشته باشد حتی بدون سیاستهای تنبیهی قدرت همراهی مردم را با خود خواهد داشت. در این میان سازمانهای مردمنهاد هم میتوانستند ثقهای برای اتکای مردم بر تصمیمات ستاد ملی مقابله با کرونا باشند. راهکاری که میتواند ما را از بحران خارج کند درس گرفتن از این تجربه یکسال و نیمه است که هم باید مورد توجه هر دو طرف یعنی هم دولت و هم مردم قرار گیرد. در غیر این صورت تا انجام کامل واکسیناسیون همچنان درگیر عزاداری برای عزیزانمان خواهیم بود.
*جامعهشناس
********************
روزنامه شرق**
دیپلماسی در کابینه رئیسی (۱)/جاوید قرباناوغلی
در آستانه تشکیل کابینه دولت سیزدهم و در شرایطی که تیم «سیاست خارجی» رئیسجمهور منتخب در حال بررسی گزینههای تصدی رأس هرم دستگاه دیپلماسی و مدیریتهای اصلی آن است، بهعنوان عضوی کوچک (و البته بازنشسته) از میان خانواده بزرگ و بهشدت حرفهای و تخصصی وزارت امور خارجه، ذکر برخی نکات در این برهه و در فضای ملتهب و هیجانی پس از انتخابات شاید خالی از فایده نباشد. سیاست خارجی در چهار دهه پس از انقلاب، همواره برای کشور از اهمیت ویژهای برخوردار بوده، ولی در دوره پیشرو که کشور از عقبههای نفسگیری که در ارتباط تنگاتنگ با معیشت روزمره مردم، اقتصاد کوچکشده ناشی از تحریمهای ظالمانه، عقبماندگی توسعهای و چهبسا امنیت کشور است، باید نقشی بهمراتب مهمتر از سنوات و دورههای گذشته داشته باشد. بهخصوص اینکه بیشتر وعدههای رئیسجمهور منتخب برای عبور از این شرایط و بهبود شرایط اقتصادی از طریق افزایش تولید، مهار تورم افسارگسیخته به گونهای انکارناپذیر با ایجاد فضایی آرام در روابط مناسبات خارجی پیوند خورده است. وزارت امور خارجه در ایران به مانند همه کشورهای جهان از جایگاه ویژهای در نظام سیاسی کشور برخوردار بوده و در کنار مأموریت اصلی آن بهعنوان دستگاه متولی دیپلماسی رسمی و تعامل با کشورها، پنجره گشوده نظام سیاسی به روی جهان است. از این روست که در بسیاری از کشورها، وزیر خارجه ارشدترین عضو کابینه و دیپلماتهای وزارت امور خارجه از شاخصترین عناصر کارگزاران نظام بوروکراسی کشورها محسوب و از میان افراد تحصیلکرده، وفادار به کشور، باهوش، برخوردار از ظرایف و لطایف حرفهای و شم سیاسی بالا برگزیده میشوند تا در دستگاه دیپلماسی در چارچوب منافع ملی و فارغ از هرگونه تعلقات حزبی به کشور خدمت کنند. فارغ از نگاه سیاسی و داوری ارزشی و بدون ورود به واکاوی شخصیت فردی، غیر از دوره هشتساله پرمسئله دولتهای هشتم و نهم که نظام دیوانسالاری کشور کاملا دگرگون شد، بهشدت آسیب دید و فصل جدیدی در حکمرانی در کشور رقم زده شد، فهرست نهچندان طولانی وزرای خارجه پس از انقلاب از کریم سنجابی در دولت بازرگان تا ابراهیم یزدی، میرحسین موسوی، علیاکبر ولایتی، سیدکمال خرازی، علیاکبر صالحی و جواد ظریف نمایانگر حساسیت نظام در سپردن مهمترین وزارت به کسانی است که از جایگاه نسبتا رفیعی در نظام سیاسی و کارنامهای قابلقبول و به دور از نقاط مبهم در زندگی شخصی و پیشینه خانوادگی برخوردار بودهاند. طرفه آنکه در فهرست طولانی وزرای خارجه از زمان تأسیس وزارت خارجه در دوره فتحعلیشاه تا پایان سلطنت پهلوی دوم نیز به نامهای شاخصی مانند ابوالحسن شیرازی (ایلچی کبیر)، حسین سپهسالار (مشیر الدوله)، میزرا سعید خان موتمنالملک، وزیر خارجه مورد وثوق نخستوزیر لایق و نامدار میرزا تقیخان فراهانی (امیرکبیر) محمد مصدق، محمدعلی فروغی، احمد قوام، علیاصغر حکمت، عباسعلی خلعتبری و... که عهدهدار این وزارتخانه بودند، برمیخوریم. بر کسی پوشیده نیست و اهل فن بر این نکته معترفاند که اقتصاد و توسعه کشور در گرو رویکردهای سیاست خارجی که باید با طراحی آن در شورای عالی امنیت ملی، توسط وزارت خارجه به اجرا گذاشته شود، گره خورده و به تعبیر بهتر اقتصاد و توسعه کشور گروگان سیاست خارجی است. وزیر خارجه در دوران ۴۲ساله گذشته، نقش برجستهای در نظام تصمیمگیری در عرصه مناسبات خارجی کشور داشته و در شرایط حساس و شاید تعیینکننده کنونی، شخصیت، پیشینه و جایگاه وزیر خارجه در ساختار نظام، شناخت و احاطه او به سازوکار نظام بینالملل برای پیشبرد اهداف ملی و توسعهای از اهمیت بیشتری برخوردار است. کاملا بر این نکته واقفم که در کشور، جایگاه تصمیمگیری در انتخاب وزیر خارجه فراتر از ریاست قوه مجریه است، ولی چنانچه قبلا در این ستون نوشتم، رئیسجمهور میتواند در این روند نقش برجستهای داشته باشد؛ بنابراین امید آن میرود که جناب رئیسی با احاطهای که بر اوضاع کشور دارد و لحاظکردن شرایط ویژه در عرصه بینالمللی، سکان کشتی سیاست خارجی در دنیای پرتلاطم را به دست کسی بسپارد که سابقهای قابلقبول در ساختار سیاسی کشور داشته باشد، از مقبولیت لازم در سازمان حرفهای وزارت خارجه برخوردار باشد و در کنار این خصوصیتها، شخصیتی با اعتمادبهنفس، صبوری و کنترل احساسات در شرایط دشوار، اعتقاد راسخ به کشور و شناخت لازم از ماهیت نظام بینالملل از قدرت بازیگری هوشمندانه در پیشبرد روابط دوجانبه و بینالمللی برخوردار باشد.
برخورداری از سابقه در ساختار سیاسی برای وزیر خارجه از آن جهت اهمیت دارد که درواقع وزارت خارجه موتور پیشران نظام در تعامل با جهان است و بهطور طبیعی مدیریت آن را در کابینهای متشکل از نخبگان سیاسی عهدهدار است.
ناگفته پیداست به مصداق «ذات نایافته از هستیبخش ...» پیشبرد اهداف نظام در خارج برای وزیر خارجهای که فاقد کاریزما و مقبولیت لازم در میان دیگر اعضای کابینه است، اگرچه «آسان نمود اول»، ولی در عرصه عمل او را با مشکلهای فراوانی مواجه خواهد کرد.
سابقه چهار دهه گذشته نشان داده که جایگاه رفیع و متکی به حمایت رئوس نظام، برخورداری از دانش سیاسی در عرصه تخصصی، علو طبع و سعهصدر در روابط اداری، اجتماعی و اعتدال در عرصه شخصیتی سهم مهمی در موفقیت یا ناکامی وزیر خارجه داشته است. قصد ورود به جزئیات و اسرار مگو را ندارم، ولی وزیری که بسان گنجشکی در مقابل تحکم عقابگونه رئیسجمهور، برای حفظ موقعیت و منصب خاضع است، نمیتواند حافظ منافع کشور در مقابل گرگهای درنده نظام بینالملل باشد. وزیر خارجه همچنین باید در سازمان حرفهای و تخصصی دستگاه تحت امرش از پذیرش و مقبولیت همدلانه و نه اجباری اداری برخوردار باشد.
میتوان با بخشنامهها، عزلونصبها و اعطای پستهای کلیدی سازمان را به اطاعت وادار کرد، ولی چنانچه در آموزههای دینی و معرفتی نیز بارها توصیه شده، حکومت بر دلها کاری است کارستان که خروجی آن همدلی ساختاری و کارآمدی حداکثری در سازمان اداری است. شناخت ماهیت نظام بینالملل و توانمندی در مدیریت مذاکرات در روابط دوجانبه و حضور فعال و تأثیرگذار در مجامع بینالمللی، از ضرورتهای انکارناپذیر در مدیریت دستگاه دیپلماسی کشور است. اگر فرصت و (البته اجازه) بازگویی خاطرات دیپلماتهای وزارت خارجه فراهم باشد، همکاران نگارنده مطالب بسیاری در این عرصه بهویژه در مقاطع حساس برای بازگویی و روشنگری در دالانهای تودرتوی دیپلماسی چهار دهه کشور در سینه دارند و با دلیل و برهان و ذکر شواهد خواهند گفت که کدامیک از وزرای خارجه از توانمندی حرفهای برای نمایندگی نظام و به تعبیر حدیث شریف «زین» کشور و نه «شین» آن باشند (کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً). بر آن نیستم که با ذکر نام، سطح بحث را به مصادیقی که شخصا شاهد آن بودم، تقلیل دهم، ولی نمیتوان تفاوت وزیر خارجهای که اصرار او به سخنرانی به زبان غیرمادری موجب وهن (اگر نگوییم تمسخر) حضار قرار میگیرد با کسی که در منصب معاون وزیر خارجه با درخشش شخصیتی و تأثیرگذاری حرفهای به ستاره اجلاسی بینالمللی در شهر دربان آفریقای جنوبی تبدیل شده و ریاست یکی از پنلها در سطح وزارت به او سپرده میشود، یا کسی که به تعبیر ولایتی در مناظرههای ۱۳۹۲، بهجای مذاکره خطابه میخواند با شخصیتی که وزیر خارجه آمریکا و سه متحد اروپاییاش را یکتنه حریف بوده و به اعتراف ترامپ، کلاه سر جان کری میگذارد، نادیده گرفت. انتخاب مدیریتهای کلیدی نیز از مهمترین مسئولیتهای وزیر خارجه منتخبی است که درواقع سرداران اصلی دیپلماسی کشور در ستاد (داخل) و میدان (سفارتخانهها) خواهند بود. به شهادت چهار دهه گذشته و اذعان و شهادت همکاران با سابقه در وزارت خارجه، وزیری که خود از «کفایت و بزرگی» لازم برخوردار است، در سپردن مسئولیتها به افرادی که در کنار صلاحیت حرفهای برای بیان دیدگاه کارشناسی که ممکن است با نظرات وزیر و حتی مسئولان اصلی نظام در تعارض باشند، از جسارت برخوردارند، بیمناک نخواهد بود و بالعکس وزیری که خود را در میان جمعی حرفهای و صاحب صلاحیت، کوچک احساس میکند در بذل و بخشش برای واگذاری پستهای کلیدی به افراد کوچکتر از خود درنگ نخواهد کرد. دراینباره بازهم سخن خواهم گفت، باذنه و منه.
ارسال نظرات