روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
باز هم همچون تمام انتخابات گذشته بازار گمانهزنیها و نظرسنجیها در مورد میزان و درصد مشارکت مردم و واجدین شرایط در انتخابات مهم ۲۸ خردادماه جاری داغ شده است. در این میان برخی معتقدند که مردم اینبار هم با وجود همه گلایهها، مشارکت بالایی در انتخابات خواهند داشت، عدهای پیشبینی میکنند که به علت همین گلایهها و برخی نارضایتیها، میزان مشارکت کاهش داشته باشد و البته برخی چهرههای سیاسی نیز رندانه تلاش میکنند کاهش احتمالی مشارکت را به انجام وظیفه قانونی و صریح شورای نگهبان در بررسی صلاحیتها ارتباط دهند نه نارضایتیها از عملکرد مسئولان اجرایی! اما بد نیست به موضوع مشارکت از زاویه دیگری نگاه کنیم.
سؤال اینجاست؛ چرا همیشه میزان مشارکت مردم در ترازوی تحلیلها و پیشبینیها یا محوریت نظرسنجیها قرار میگیرد؟ چرا یکبار موضوع «میزان مشارکت مسئولان» مورد توجه قرار نمیگیرد؟ میزان مشارکت در چه؟، بخوانید!
بدون تعارف مردم کشورمان را میتوان در نیم قرن اخیر بهعنوان الگو و پرچمدار مشارکت در بزنگاههای تاریخی و سرنوشتساز کشور خود دانست. از مشارکت عظیم مردم در جریان نهضت و مبارزات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی با رای ۹۸ درصدی تا حضور پرشور و تعیینکننده در ۸ سال دفاع مقدس با نثار مال و جان خود و تقدیم بهترین فرزندانشان، از مشارکت و حضور دهها میلیونی در تشییع پیکر پاک سردار دلها، از مشارکت پرشور و مثالزدنی در انتخابات پرتعداد برگزار شده با وجود همه مشکلات و گلایهها از عملکرد برخی از مسئولان تا حضور در هر صحنهای که لازم بوده، همه و همه کتاب قطوری از مصادیق مسئولیتپذیری مردم و مشارکت در امور جاری کشور را به ارمغان آورده است.
اما سؤال این است که آیا این مشارکت مسئولانه از سوی مردم به اندازه کافی و مناسب از سوی مسئولان و مدیران اجرایی کشور که وظیفه خدمت به آنها را دارند پاسخ داده شده و آیا میزان مشارکت مسئولان در این عرصه همانند مردم مطلوب و رضایتبخش بوده است؟
هرچند با نگاهی منصفانه به عملکرد دولتهای شکل گرفته در کشورمان در حداقل سه دهه اخیر و پس از جنگ تحمیلی میتوان مصادیق و نمونههایی از رویکردها و خدمات مثبت و تلاش برای پیشرفت کشور را هم دید، اما متأسفانه در نگاهی جامعتر نمونههای متعددی از رهاشدگی مسئولیتها یا درصد نامطلوب مشارکت مسئولان در عمل به وظایف و سرگرم شدن در حواشی و کارهای بیثمر را نیز میتوان مشاهده کرد.
وقتی از رضایت یا نارضایتی مردم از عملکرد برخی مسئولان اجرایی سخن میگوییم به جرأت میتوان ادعا کرد که هرجا دولتها، انقلابی و وفادار به آرمانهای انقلاب و امام عمل کردهاند نتیجه حاصل شده مورد تأیید و رضایت مردم بوده و به همان نسبت، فاصله گرفتن از این آرمانهای مورد تأیید و علاقه مردم از سوی دولتهای مختلف دلخوری و نارضایتی آنها را در پی داشته است. برای اثبات این ادعا باید گفت مگر نه اینکه توقع مردم از مسئولان کشور چیزی جز ساده زیستی و پرهیز از روحیه اشرافیگری با دامن زدن به تجملات، یا پرهیز از سیاستزدگی مخرب و حواشی بیثمر یا دل نسپردن و چشم ندوختن به وعدهای پوچ دشمنان قسمخورده نظام، همچنین لحظهای غافل نشدن از خدمت بیمنت به محرومان و اقشار ضعیف و آسیبپذیر جامعه، یا تلاش همهجانبه برای رشد اقتصاد و تولید با نگاه به توانمندیهای کم نظیر داخلی و... نیست؛ آیا این انتظارات چیزی جز آرمانهای اصیل انقلاب و امام امت میباشد؟ آیا بیتوجهی و زیر پا گذاشتن این انتظارات به حق توسط مسئولان که باعث نارضایتی مردم میشود چیزی جز زیر پا گذاشتن اصول و آرمانهای انقلاب است؟
با در نظر گرفتن این اصول و انتظارات، تداوم برخی مشکلات و تبدیل آنها به دردهای مزمن با وجود امکان رفع با اندکی همت و تن دادن به سختیها به جای عافیتطلبی، همان ریشه نارضایتی مردم است.
با این نگاه میتوان به تداوم درد مزمن بوروکراسی اداری، تداوم و رشد تصاعدی قاچاق، تداوم فشار بر تولیدکنندگان، تداوم معضل بیکاری و عدم استفاده مطلوب از خیل جوانان تحصیل کرده و خلاق، تداوم و رشد وحشتناک نقدینگی سرگردان، تداوم حیات دلالان زالوصفت، تداوم سیر افزایش قیمتها و عدم نظارت مناسب بر سیستم توزیع، درجا زدن صنعت خودروسازی بهعنوان نمونههای متعدد دیگر از مصادیق مشارکت نامطلوب یا ناکافی دولتهای گذشته (البته به نسبتهای مختلف) در رفع موانع پیش پای زندگی مردم اشاره کرد. مشکلاتی که در سالهای اخیر و در دولت کنونی متأسفانه با ضعف مشهود عملکرد دولت و چشم دوختن غیرطبیعی به گرهگشایی مشکلات به دست دشمن، بیش از هر زمان دیگری خودنمایی میکنند و عجیب آنکه مسئولان دولتی منت بدتر نشدن شرایط را نیز بر سر مردم میگذارند!
مردم البته به نیکی میدانند که هرجا و در هر حوزهای خواه در گوشهای از دولت یا بخشهای مختلف نهادها و سازمانهای دیگر کشور، پرهیز از حواشی بیهوده، عمل به وظیفه، باور به توانمندی داخلی، تبعیت از رهبر حکیم، دل نبستن واهی به دشمن، پرهیز از تنبلی و سستی و حرافی به جای عمل، توجه به شایستهسالاری و پرهیز از مدیریت رانتی و در یک کلام انقلابیگری اصل و معیار عمل قرار گرفت شاهد پیشرفت و رشد حیرتانگیز در بخشهای مختلف بودهایم، شاهد مثال این موضوع رشد صنایع موشکی و دفاعی همچنین پیشرفت در رشتههای مختلف علمی از هستهای تا نانوتکنولوژی و سلولهای بنیادی و... یا خودکفایی در تولید گندم در مقاطعی از سالهای گذشته تا بینیازی در واردات بنزین و حتی ایجاد ظرفیت صادرات آن با ورود جوانان و نهادهای انقلابی خدمتگزار میباشد. به این فهرست باید حضور مقتدرانه و امنیت بخش در سطح منطقه به پشتوانه رهبری هوشمندانه و حضور نیروهای غیور نظامی و فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی و دیگر فرماندهان سلحشور را نیز اضافه کنیم. از سوی دیگر هر جا از آرمانها و شعارهای اصیل انقلاب اسلامی و مدیریت در تراز انقلاب فاصله گرفتیم یا به سمت عمل به نسخههای غیربومی و ناسازگار در حوزههای اقتصاد، فرهنگ، سیاست خارجی و... رفتیم عواقب ناخوشایندی را تجربه کردیم.
مردم فهیم ما که تفاوت مسئولیتپذیری و عمل به مسئولیت را با کمکاری، حرافی و وظیفه نشناسی کاملاًً درک میکنند، بارها ثابت کردهاند که همانطور که عقد اخوت با هیچ مسئول کمکار یا حزب و جناحی نبستهاند، قدرشناس خدمت و وظیفهشناسی مسئولان سالم و انقلابی هستند. نمونه این قدرشناسی را میتوان در حضور بینظیر و چندین میلیونی مردم در تشییع پیکر پیر و مراد الهی خود یا بدرقه سردار پاک سرشت و اسطورهای خود شهیدحاج قاسم سلیمانی یا شهید حججیها و شهدای غواص و سایر شهدای مدافع وطن و مدافع حرم مشاهده کرد یا این مشارکت همراه با قدرشناسی را در تجلی عشق مردم به رهبر حکیم و فرزانه خود و لبیک به ایشان در عرصههای مختلف از جمله حضور بینظیر در رزمایش همدلی لمس کرد.
اما یکی دیگر از جلوههای گلایه مردم از مسئولان اجرایی در کنار عملکرد آنها، برخی بیصداقتیها یا رفتارها و سخنان ناامیدکننده است.
در روزهای اخیر اولین مناظره تلویزیونی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد که چند نکته درخصوص این مناظره قابل توجه است. رهبر معظم انقلاب همواره ضمن تأکید بر لزوم جلب مشارکت مردم در انتخابات از اهمیت امیدآفرینی برای اقشار مختلف جامعه سخن گفتهاند. متأسفانه در مناظره اخیر برخی از کاندیداهای نزدیک به یک جریان خاص با نمایش از قبل دیکتهشده و تمام و کمال بیاخلاقی و تهمت و توهین به سایر نامزدهای این عرصه به جای پرداختن به مسئله اقتصاد که موضوع این مناظره بود در شرایطی که مردم زیادی خسته از مشکلات اقتصادی منتظر بودند تا برنامههای کاندیداهای مختلف را شنیده و به ارزیابی بپردازند باعث تأسف و ناامیدی طیف زیادی از بینندگان و شنوندگان و محروم کردن آنها از بهرهمندی مطلوب و متقاعدکننده از مناظره شدند. آیا این افراد که خود را مدعی و نگران مشارکت مردم در انتخابات دانسته و یکی از آنها در اقدامی ناپسند بدون اشاره به ضعف عملکرد و نارضایتی مردم از دولتی که وی تا چند روز پیش در آن مسئولیت یکی از گلوگاههای مهم اقتصادی را در اختیار داشته، از اطمینان خود از مشارکت نکردن درصد زیادی از مردم به دلایلی واهی سخن میگوید، میخواهند مشارکت مردم را با دروغ و تهمت و سیاهبازی بالا ببرند؟ این مناظره نشان داد که چه کسانی مردم را ناامید میکنند.
این در حالی است که چند روز قبل یعنی ششم خرداد رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس در توصیه به نامزدهای انتخابات پیش رو فرمودند: «انتخابات را صحنه جنگ قدرت قرار ندهید. نگاه نکنید به آن چیزی که در آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی معمول است که برخوردهای اهانتآمیز آبرویشان را برد. ما در گذشته هم هر وقتی که نامزدها در مناظرات تلویزیونی و غیره روش اهانت و توهین و تهمت و تخریب طرف مقابل و ترساندن مردم از رقیب را دنبال کردند، کشور به نحوی از انحاء ضررکرد؛ در گذشته هم این جور بوده. اینجوری نباشد که مردم را از رقیب بترسانیم که اگر او بیاید چنین خواهد شد، چنین خواهد شد. میدان انتخابات، میدان مسابقه خدمت است.»
اکنون که در آستانه انتخاباتی بسیار مهم و تعیینکننده هستیم باید به مردم بزرگوار و فهیم کشورمان یادآور شد که حضور پرشور و مشارکت بالای آنها در این انتخابات و برگزیدن هوشمندانه سکاندار مسئولیت خطیر اجرایی کشور در چهار سال آینده با رای بالا و پشتوانه دلگرمکننده مردمی در عرصه داخلی و خارجی بسیار حائز اهمیت است، تا جاییکه رهبر انقلاب در سخنان ۱۴ خردادماه خود با اشاره به اینکه امام(ره) انتخابات را فریضه دینی میدانستند، فرمودند: «در وصیّتنامه امام یک عبارت بسیار هشداردهندهای هست که میفرمایند: «عدم حضور در انتخابات، در بعضی مقاطع چه بسا گناهی باشد در رأس گناهان کبیره»؛ یا در یک بیان دیگر میفرمایند: «کوتاهی در مشارکت - یعنی مشارکت در انتخابات- دارای پیامدهای دنیوی، چه بسا تا نسلهای بعد و مستلزم بازخواست الهی است».
از سوی دیگر باید به نامزدهای محترم انتخابات هم متذکر شد که گمان نکنند گرفتن رای از مردم و نشستن بر کرسی ریاست جمهوری پایان کار است بلکه انتخاب از سوی مردم شروع راه مهم خدمت به کسانی است که همچون همیشه با دنیایی از امید چشم به منتخب خود دوختهاند تا ضمن عمل به وعدههای انتخاباتی بالاترین درصد مشارکت در آبادانی کشور و عمل به وظیفه را از خود به یادگار بگذارد.
فراموش نکنیم مشارکت مسئولانه مدیران اجرایی کشور در عمل به وظایف و پرهیز از حواشی بیثمر و غنیمت شمردن فرصت زودگذر خدمت، بهترین تضمین برای تداوم مشارکت بالای مردم در انتخابات است و مردم نیز میدانند هرچند برخی کمکاریها و سوءتدبیرها در سالهای گذشته کام آنها را تلخ کرده است اما قطعاً حضور در پای صندوقهای رای و انتخاب هوشمندانه و آگاهانه بهترین راه برای رفع کژیها و رفع موانع و بهترین راه برای پایان دادن به مشکلات کشور است.
راستی؛ اگر یک یا چند تعمیرکار در تشخیص عیب خودروی ما دچار خطا یا اشتباه شوند خودرو را کنار خیابان رها کرده و از تعمیر آن ناامید میشویم یا تلاش بیشتری برای یافتن بهترین و متخصصترین تعمیرکار و رفع مشکل خودروی خود میکنیم؟
امســال با توجه به اتفــاقــات رخ داده در روند انتخابات ریاست جمهوری و پررنگ شدن مواضعی که پیش از این بعضاً در قالب نظرات شخصی و بـــا پوشـــشهـــای مختــــلفــــی بیـــــان میشدند و در این روزها تبدیل به نظریههای غالب شدهاند، فرصتی پدید آمده تا نسبت این دیدگاهها با اساس نظرات قوامدهنده جمهوریت، که عمدتاً از سوی امام خمینی(ره) و پدران قانون اساسی مطرح شده بود مورد بررسی قرار گیرد. این روزها، گویی اصل «انتخابات» و «انتخاب» دچار اخلال مفهومی و تقدم و تأخر اولویت و اصالت شده به گونهای که اهمیت فرد «منتخب» - به هر ترتیبی - بر اصل و اساس و فلسفه وجودی «انتخابات» غلبه کرده است. نگاه کنید به بیاناتی که از سوی برخی افراد مؤثر دارای تریبون بیمحابا در مورد نقش مردم بیان میشود و حتی افراد مسئول در نهاد تصمیمگیر در انتخابات نیز با اشکال غیرمستقیم آن را بیان میکنند.
در مقابل این افراد نیز متأسفانه دیدگاههایی مبتنی بر بیفایدگی صندوقهای رأی ترویج میشود. براساس این دیدگاهها چون فرد برآمده از صندوق، ضمانتهای حقوقی یا توانایی فردی برای پاسخ به مطالبات جامعه را ندارد، لذا این دسته نیز با نگاه تقلیلگرایانه، قهر از صندوق را توصیه میکنند. براساس فلسفه جمهوریت، مردمسالاری و تحقق عبارات معروف «مردم در صحنه» و «میزان رأی ملت است» امام خمینی، نباید به «صندوقها» فقط به عنوان پدیدهای که از آن فردی برای اداره امور کشور بیرون میآید نگاه کرد.
چنین نگاه تقلیلگرایانهای به صندوقها، اهمیت صندوق را یکبار مصرفی کرده و صرفاً توجیهگر نیات سیاسی عدهای میشود. در نگاه وفادارانه به امام(ره)، آرمانهای بنیانگذاران مشروطه و پدران قانون اساسی و مواضع بزرگان و انقلابیون پیشاهنگی چون شهید مطهری، شهید بهشتی و مقام معظم رهبری و... و همچنین تلقی و دیدگاه مردم رأیدهنده به قانون اساسی مبتنی بر صندوق به مثابه ضمانت منافع مردم برای تعیین حق سرنوشت، بر خلاف آن نگاه تقلیلگرایانه، صندوقها باید به مثابه نمادی از تضمین سرمایه اجتماعی و اعتماد بین آحاد جامعه، تأمین منافع و امنیت ملی و نیز اتصالات میاننسلی و تغییرات با ثبات به نحوی که جامعه به سمت رشد و توسعه و تعالی حرکت کند، دارای کارکرد باشند.
اینروزها، عدهای بیپروا از نتیجه انتخاب یعنی منتخب و اهمیت نداشتن انتخابات سخن میگویند، گویی اصل صندوق و وفاداری به حفظ نهاد صندوق، به فراموشی سپرده شده و بیاناتی با مضمون مزاحمانگاری از صندوق رأی برای تعیین فردی مطلوب جهت اداره جامعه مطرح شدهاند. از اینرو، در این مقاله تلاش خواهم کرد دیدگاههای امامخمینی(ره) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در مورد «میزان رأی ملت است» و اصالت صندوقها را به بحث بگذارم: امام خمینی، رهبری مورد اعتماد برای مردم بود و اعتمادی متقابل در ایشان نسبت به مردم وجود داشت. برای همین در ۱۵ خرداد امام همراه با مردم، مقطعی تاریخی را آفرید و باعث شد تا نیمه خرداد، تبدیل به یک نماد بشود؛ نماد روزگاری که آنچنان انسداد سیاسی و سرکوب نظامی گسترش یافته بود که از درون این استبداد، حرکتی مردمی توسط اقشار محروم به مثابه یک «انتخاب» به نمادی علیه ظلم و دیکتاتوری شاهنشاهی تبدیل شد. در آن دوران و در غیاب صندوق رأی و فقدان دموکراسی مانند هر مقطع زمانی و هر نقطه مکانی دیگری در جهان، موجب «ترس دائمی حاکمان از مردم» و «بیاعتمادی قهرآفرین مردم به حاکمان» شده بود. امام راحل و میراث ارزشمند او که از دل انقلاب و از رفراندوم فروردین ۵۸ بیرون آمد به ما آموخت که صندوق رأی نه ترس دارد و نه قهر میپذیرد. صندوق رأی چیزی جز میانجی و داور میان حکومت و شهروندان نیست تا ترس و قهر یکی از دیگری را به احترام حکومت نسبت به انتخاب شهروندان و اعتماد شهروندان به قانونمداری مردمسالارانه حاکمان تبدیل کند.
امام خمینی(ره) همواره در تقابل با درک موزهای و باستانی از هویت ملی به ملت در پویایی هر روزه و امروزین خود استناد میکرد، لذا این نظریه امام(ره) هیچگاه موزه شدنی نیست زیرا ملت و صندوق انتخابات موزه شدنی نیست. او در نامه تاریخی خود خطاب به گورباچف پیشبینی کرد کمونیسم به موزههای تاریخ سپرده خواهد شد چون به جنگ نیاز فطری انسان به خداباوری و نیز با خواست ملتها برای آزادی و استقلال رفته است. امام(ره) در جریان انقلاب با درک موزهای و باستانی از ملت و هویت به مقابله برخاست و گفت ملت آن چیزی نیست که زمانی بود. ملت همان مطالبه معطوف به تعیین سرنوشت در پای صندوقهای رأی و دیگر عرصههای مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. انقلاب با پشتوانه گفتمانی ۱۵ خرداد به پیروزی رسید. آن «حضور صلحآمیز مردم» در ادامه روندش، با تدبیر امام خمینی به «حضور در پای صندوق» تبدیل شد. صندوق رأی میراث انقلاب و امام است؛ دستاورد به بلوغرسیده از مشروطه است. هر بار که ملت پای صندوقهای رأی میرود گزاره «میزان رأی ملت است» میلیونها بار تکرار میشود. امام(ره) نگاهی تقلیلگرایانه به صندوق انتخابات نداشت. از نگاه ایشان، این مهم بود که مردم چگونه با همه تنوعات خود، به شکل یک «ملت» در پای صندوقهای رأی تبدیل به میزان و معیار اصلی سیاست میشوند. بنابراین بیاعتنایی به اصل حضور ملت و سطح مشارکت ملت نمیتواند امری خط امامی محسوب شود. نمیتوان به نام هیچ معیار و هیچ قانونی حضور همگانی و «همه با هم» ملت را خارج از معیار بودگی و میزان بودگی دانست. «میزان رأی ملت است» در واقع میزان و ملاک و معیار نگاه امام است به انتخابات. نمیتوان رأی ملت را میزان دانست اما صرفاً نگاه به بخشی از ملت داشت. این نگاه بخشی و گزینشی به ملت با دیدگاه امام خمینی(ره) به ملیت در کلیت بخشناپذیر آن همخوانی ندارد. در شرایط به وجودآمده، دیدگاههای طرح شده از دو جهت، نوعی قهر با صندوقها را توصیه میکند. امروز در راه تداوم جمهوریت برخی انتقاد دارند که دامنه انتخابها محدود شده است. امروز شاید همه آحاد جامعه آنچه را که انتظار داشتند در میان نامزدهای نهایی، نمیبینند اما جامعه ما نشان داده که همیشه از بند محدودیتها، فرصتهایی باورنکردنی خلق میکند. از جهتی دیگر، عدهای با استناد به کماثری آرا در اداره مطلوب امور، مشارکت در انتخابات را بیفایده میدانند. امروز بهرغم همه چالشها و بعضاً غلبه دیدگاههایی در تقلیل صندوقها و یا استناد به دو دلیل پیشگفته، رها کردن صندوقها نوعی نهادزدایی از «جمهوریت» است. به نظر من، فارغ از هر نتیجه و حتی فرض بر هر نتیجهای از انتخابات، حفظ اصل صندوق به عنوان میانجی بزرگ و پایه تغییرات آرزویی و آمالی جامعه، یک اصل بنیادین و خردورزی آیندهنگر است. حفظ نهاد صندوق در همه فراز و نشیبها، بیش از هر چیزی اهمیت دارد. پیشینیان ما دو انقلاب (مشروطه و انقلاب اسلامی) را دیدند، رنج کودتاهای ننگین را کشیدهاند، ما هم شاهد ۸ سال جنگ تحمیلی و تلخ و سختترین تحریمهای اقتصادی طول تاریخ بودیم؛ همه آن هزینهها را ما و اجدادمان برای حفظ یک خواسته دیرینه پرداختیم و در نهایت، به جمهوریای رسیدیم که با اسلام پیوند خورده است. جمهوریت دستاورد بزرگی بوده که در مقاطع مختلف حفظ کردهایم؛ اکنون هم باید حفظش کنیم چون یک میراث است، میراثی که برای آن جانهای زیادی فدا شدهاند. بیایید به یاد بیاوریم که حکایت جمهوریت همان حکایت سی مرغ عطار است که به جستوجوی سیمرغ راهی سفری دراز شدند و در پایان، گنجی بزرگتر از عظمت درون خود نیافتند.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد (حافظ)
۱۴ خرداد ۶۸ مردم ایران چشم گشودند و با دنیای بدون «امام روحالله» مواجه شدند؛ مردی که با استقبال اقیانوسی از مردم خشمگین و جان به لب آمده از ظلم و طغیان حاکمان خود، از فرودگاه تهران به بهشتزهرا رفت و نخستین حکومت شیعی در سدههای معاصر را بنا نهاد، ۱۰ سال و ۴ ماه و ۴ روز بعد، با بدرقه بیش از ۱۰ میلیون مردمی که عاشقانه بر گردش میچرخیدند، به بهشتزهرای تهران رفت و آرام گرفت.
آنچه ایران در ذیل رهبری امام روحالله، طی ۱۰ سال با آن مواجه شد، در مسیر حیات بسیاری از ملتها و کشورها، طی نیم قرن یا حداقل ربع قرن اتفاق میافتد. توفان حوادث، ملتی فراموش شده و درهم کوبیده را از سیاهچال تاریخ بیرون کشید و به ستاره نخست جهان بیستاره تبدیل کرد.
و حالا آن ابرمرد آمده از «اقصیالمدینه»، به حکم قضا، امت خود را پشت سر گذاشته و به جانب «مرسلین» بار سفر بسته بود. یک روز از فروریختن آوار مصیبت نگذشته بود که یکی از شاگردان جوان آن امام، بر منبر وی نشست و روزگاری نو آغاز شد.
اوضاع چندان خوشایند به نظر نمیرسید. حاکمان انقلابی و باورمند به نظام اسلامی، دچار گسلهای قابل اعتنایی بودند که با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شروع شد و مردم چشم دوخته به حسینیه جماران، به دعوت مقتدایشان، صبوری پیشه کرده و اعتماد خود را از آنان دریغ نمیکردند. ملتی که از جنگ برای تنبیه متجاوزان خارجی، نتیجه نهایی دلخواهش را نگرفته بود، ماهها نظارهگر جشن و پایکوبی دشمنان قسم خورده خود بود که برای مرگ پیرمرد دلشکسته از «طعم تلخ خیانت دوستان» لحظهشماری میکردند. در این شرایط، ضربه خردکننده رحلت حضرت امام، شوکی فلجکننده بود که میتوانست فرصتی برای ماهیگیری از طرف صیادان حرفهای میدان سیاست فراهم کند. سنگینی مصائب و شاید خستگی و انفعال، نیروهای انقلابی را تهدید میکرد و بخشهای دیگر بدنه فعال اجتماعی هم، چیزی در چنته نداشتند که در غیاب جوش و خروش انقلابیون، جایگزین کنند.
آنان تمام انرژی خود را طی دهه گذشته با غر زدن، زنجموره و تلاش برای اخلال، یا حداقل بینتیجه نشان دادن تکاپوی شبانهروزی انقلابیون، به هدر داده بودند و هیچ ایدهای برای بهبود امور نداشتند جز تکرار رطب و یابسها و تحلیلهای فانتزی رسانههای خارجی. فقدان انرژی انقلابی متن مردم، به عنوان سرمایه اصلی حرکت ملی، میتوانست برای کشوری که مختصر سرمایه اقتصادی باقیمانده خود در سال ۵۷ را هزینه تحریمهای اقتصادی و دفع تجاوز نظامی دیکتاتور دیوانه عراق کرده بود، سمی قاتل باشد. جالب اینکه بخشی از بدنه مدیریت سیاسی و اقتصادی کشور نیز با توجیهاتی به ظاهر عقلانی، به فروکش کردن احساسات انقلابی مردم دامن میزدند.
امپراتوریهای رسانهای و بنگاههای تحلیلسازی جهان ـ که هنوز برای جبران غفلت و انفعال خود در سال ۵۷ در تقلا بودند ـ جنگ قدرتی قریبالوقوع را پیشبینی میکردند که به زعم آنان تیر خلاصی بود بر این موجودیت مزاحم و نامتجانس با «نظم غربمحور» دنیا و عمده تصورشان بر این قرار داشت که عزل «قائممقام رهبری»، آن هم تنها ۷۰ روز پیش از درگذشت رهبر کبیر انقلاب، آغازی بر این پایان بوده است. بیشک تحلیلهای غیرواقعبینانه و از سر خشم معارضان داخلی که بر گرد جناب «قائممقام» حلقه امنی زده بودند، از دلایل عمده تشدید چنین توهمی به شمار میرفت.
هر چند نباید این مهم را از نظر دور داشت که حضرت روحالله، در حالی رهبریاش را بر ایران آغاز کرد که هیچ کدام از مخالفان و معارضان، خود را در اندازهای نمیدیدند که بتوانند در برابرش عرض اندام کنند، در حالی که مخالفان رهبر جدید، در دایره نظام اسلامی، برای خود قوارهای معادل یا در برخی موارد، بالاتر از ایشان متصور بودند که البته این امری طبیعی و مبتلا به تمام انقلابها و نهضتها، پس از حذف مؤسس یا پیشوای نخستین آنها بوده و خواهد بود. در چنین شرایطی که جزئیاتش در این مختصر نمیگنجد، حضرت آیتالله خامنهای بر مسند رهبری نشست و امروز ۳۲ سال از زعامتش میگذرد. بررسی تاریخی مختصری، خالی از غرض ورزی و البته متکی بر درکی درست از وقایع دهه ۶۰ و اتفاقات ۳۲ سال اخیر، نشان میدهد دومین رهبر انقلاب اسلامی، برای مواجهه با شرایطی که به اجمال وصفش رفت، مانند شاگردی ممتاز، سیره حضرت امام خمینی را در پیش گرفت و آن الگو را با بردباری قابل تحسینی، در کوره زمان به کمال رساند. برای مثال میتوان به شکل مواجهه ایشان با جریانات سیاسی منتقد و پرمدعا اشاره کرد.
صبوری ایشان در برخورد با این جریانات که به نظر صاحب این قلم، در بسیاری جهات، مشابه گروهکها در اوایل پیروزی انقلاب عمل میکردند (تنها گرایشات کفرآلود و التقاطی آنان را نداشتند)، چیزی کم از حضرت امام نداشت.
ضمن اینکه به دلیل آرامش نسبی کشور، پس از جنگ و انقلاب، ایشان موفق شدند از سرخوردگی کامل این نیروها جلوگیری کرده و آنها را در چارچوب ساختارهای نظام نگاه داشته و حتی زمینه به قدرت رسیدنشان را فراهم کرده یا از تخریب و تضعیف غیرمتعارف آنان توسط رقبایشان جلوگیری کنند؛ مهمی که در سالهای نخست تاسیس نظام، بهرغم اهتمام «حضرت روحالله»، به دلیل هیجانات غیرقابل مهار نیروهای انقلاب و حضور نیروهای تحریککننده فراوان در داخل کشور، چندان مورد توجه نبود و تعارضات خیلی زود به رویارویی در بالاترین سطح منجر میشد.
از این قبیل، موارد بسیاری را میتوان مثال زد که البته نیاز به مجالی وسیعتر و پژوهشی عمیقتر و مستند دارد. در سیاست خارجی و راهبردهای نظامی، حتی انطباق بیشتری مشاهده میشود. سرسختیها و انعطافات حضرت روحالله در تقابل با فشارهای شکننده دشمنان خارجی، طی وقایعی چون جنگ، پذیرش قطعنامه، ماجرای سلمان رشدی مرتد یا نوع برخورد با ابرقدرت شرق، مواردی هستند که با کمی دقت و تیزبینی، میتوان موارد مشابه آنها را در سالهای رهبری «آقا» مشاهده کرد. از سرسختی انقلابی در برابر دشمنان خارجی و بدعتها و بیتدبیریهای لجوجانه معارضان داخلی تا دیپلماسی هوشمندانه برای گذار به سلامت از ۲ جنگ منطقهای، تا پشت سر گذاشتن تلاطم و آشفتگی یک دهه گذشته در غرب آسیا، تا نرمش قهرمانانه در برابر بستهای از تهدیدهای داخلی و خارجی.
در آخرین نمونه، محبوبیت بینظیر «حاجقاسم سلیمانی» (به عنوان انقلابیترین و جهادیترین وجه جمهوری اسلامی) نمادی بود از مدیریت نظامی و سیاسی کشور ذیل رهبری ایشان که در تشییع خیرهکننده «ژنرالِ شهید»، نمایشی جهانی یافت و نشانگر این بود که هنوز هم تحلیلپراکنیهای امپراتوریهای رسانهای، تنها مبتنی بر هوچیگریهای معارضان پرعقده نظام است و به رغم همه دشمنیها، رهبر انقلاب، به افقهای مورد نظرش بسیار بیش از آنچه تصور میشود، نزدیک شده است. اما بیشک، مهمترین تشابه رهبری حضرت امام خمینی و حضرت آیتالله العظمی خامنهای، تلاشی است که ایشان در جهت افزایش بلوغ سیاسی(فارغ از بستگی یا عدم بستگی عاطفی به گرایشات سیاسی حاکم) در میان تودههای مردم در پیش گرفتند. مطالعه در این زمینه احتمالا سادهتر از سایر حوزههاست چون تمام صحبتها و مکتوبات امام خمینی و آیتالله خامنهای در دوران زعامتشان در دسترس عموم و قابل بررسی است.
در دوران زعامت آیتالله خامنهای، در منطقهای آکنده از سلطان، دیکتاتور، کودتا و افراطیگری طائفی و فرقهای، ۲۰ انتخابات (هر ۱۸ ماه یک انتخابات) انجام شد که تقریبا همگی عرصه بروز کنشهای داغ سیاسی و اجتماعی بوده و افزونهای به اندوخته تاریخی ملت به شمار میروند. تلاشهای انجام شده در ۳۲ سال گذشته برای اخلال در مسیر اعمال حاکمیت ملی از طریق صندوقهای رای حقیقتا مثالزدنی و در طول تاریخ کمنظیر است. اما محافظت بیمسامحه از خروجی صندوقهای رای، مسیری امن برای کمال سیاسی ملت ایران ایجاد کرد و جایگاهی منحصر به فرد برای رشد سیاسی مردم ایران در مشرق زمین فراهم آورد. برای راستیآزمایی این ادعا، تنها نگاهی مختصر اما از سر صداقت و بیمرض، به تحولات سیاسی غرب آسیا در ۲دهه گذشته، کفایت میکند.
در همان ایام که اسامی تایید صلاحیت شدگان اعلام شد در رسانهها خواندم که آیتا... زنده روح گفته است، در مورد مسأله دختر آقای لاریجانی مدارکی که از سوی برخی نهادها آمده بود مورد بررسی قرار گرفت، با برادر آقای لاریجانی صحبت شد، مورد رای گیری قرار گرفت و عدم صلاحیت آقای لاریجانی رای آورد و مشخصا مسأله آقای لاریجانی را فرزندش عنوان کرده بودند که در روزنامهها هم درج شده است. مشکل اینجاست که آنها هیچ مسئولیتی در قبال شفاف بودن تصمیماتش اتخاذ نمیکنند.
تصمیمات شورای نگهبان دو قسمت است، یکی بررسی عدم صلاحیت افراد است که میگوییم برای حفظ آبروی آدمها دلایل آن ذکر نمیشود که در این زمینه هم اگر شخصی مثل آقای پزشکیان میگوید مشکل من را بگویید، باید بگویند ایشان این مشکل را داشته و به عقیده ما صلاحیت لازم را نداشته است، قسمت دوم این است که در مورد افرادی که تایید صلاحیت میشوند هم باید اعلام شود به چه علت تایید شدهاند و دلایل تایید شدن آنها ذکر شود، که اتفاقا این مسأله به نظرم باید مهمتر از اعلام دلایل رد صلاحیتها باشد، نباید این گونه باشد که دلایل گفته نشود، از طرفی میگوییم همه چیز باید شفاف باشد ولی میبینیم خیلی چیزها از جمله این موضوع شفاف نیست، در حالی که اگر شفاف باشد هیچ لطمهای به کسی نمیخورد، به عنوان مثال شورای نگهبان صلاحیت شخصی را بررسی و تایید میکند سپس به مردم میگوید این آقا را به این دلیل تایید صلاحیت کردم، این محاسن بسیار زیادی دارد، چراکه آدمهای عادی که در پی رای دادن هستند خیلی از آنها بدون پیش فرض میخواهند رای بدهند و آگاه نیستند که این شخص چه تواناییهای مدیریتی دارد؟ از کجا به تدبیر مدیریت یا تقوای وی پی برده میشود؟ و آن مشخصاتی که در قانون اساسی است را چگونه احراز کرده است؟ با اعلام دلایل تایید صلاحیتها، مردم میتوانند شورای نگهبان را به عنوان یک مرجع صالح در مقایسه کاندیداها در نظر گرفته و آن وقت به پای صندوقها بیایند.
من خودم به شخصه دو مرتبه توسط شورای نگهبان تایید شدهام اما نمیدانم دلایلش چه بوده است، دیگران هم نمیدانند دلیل تایید صلاحیتشان چه بوده؟ وقتی که کسی هم از من دلیل تایید صلاحیتم را میپرسد میگویم؛ حتما تشخیص شورای نگهبان در این بوده که من تایید صلاحیت شوم، اگر مسائل شفاف نباشد از این دست امور زیاد میشود و داستان «کی بود، کی بود، من نبودم» ادامه پیدا میکند منتهی قضاوت با مردم است و مردم هم نهایتا میفهمند داستان چه بوده و باعث تاسف است.
در زمینه بیانات مقام معظم رهبری و واکنش آقایکدخدایی و بلافاصله بیانیه شورای نگهبان همه چیز کاملا روشن بود، حتما شور کردهاند و بعد آن بیانیه را دادند که با صحبتهای آقای کدخدایی مغایرت داشت، اتفاقا در این زمینه برخلاف سایر امور همه چیز شفاف و مشخص است، ضمن اینکه رهبری در بیاناتشان فرموده بودند در مورد بعضیها جفایی شده و نگفته بودند در مورد یک نفر پس اساسا رویکردشان در مورد فقط یک شخص خاص و در اینجا تنها آقای لاریجانی نیست.
پس از برگزاری چهار انتخابات در یک بازه حدود دو ساله در رژیم صهیونیستی، بالاخره گویا مخالفان نتانیاهو موفق شدند او را پس از ۱۳ سال از کرسی نخست وزیری به زیر بکشند. ائتلاف مخالفان از حمایت ۶۱ کرسی از کل ۱۲۰ کرسی کنست (پارلمان) برخوردار است، بنابراین بسیارشکننده بوده و درصورت خروج یک نماینده از ائتلاف می تواند ازهم بپاشد. شاید تنها نقطه امید نتانیاهو همین لبه پرتگاه بودن دولت ائتلافی جدید باشد.
با این حال به نظر می رسد این ائتلاف در مقایسه با دولت نتانیاهو با دوام خواهد بود. موضوع کنار زدن نتانیاهو از قدرت به حدی برای رقبا اهمیت داشت که حتی یائیر لاپید، رهبر حزب یش عتید که از سوی رئیس رژیم صهیونیستی مأمور به تشکیل کابینه شد، موافقت کرد در نخست وزیری چرخشی با نفتالی بنت، در ابتدا پست نخست وزیری تا سپتامبر ۲۰۲۳ یعنی به مدت ۲۲ ماه در اختیار بنت قرار گیرد و سپس لاپید از سپتامبر ۲۰۲۳ تا نوامبر ۲۰۲۵ صاحب کرسی نخست وزیری شود. اما نخست وزیر احتمالی جدید چه کسی است و پیامدهای تغییر قدرت در اسرائیل برای ایران چه خواهد بود؟ برای پاسخ به این سوال باید وضعیت داخلی اسرائیل در دوران جدید را پیشبینی و تصور کرد. نفتالی بنت هرچند اکنون در جبهه مخالفان بی بی قرار گرفته است اما او سیاست را در سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ با عضویت در ستادهای انتخاباتی نتانیاهو آغاز کرد. او سابقه سکانداری وزارتخانه های دفاع و امور دینی در کابینه نتانیاهو را هم در کارنامه دارد و مانند نتانیاهو از مخالفان برجام و موافقان معامله قرن بوده است.
بنت در سال های اخیر از طراحان اصلی الحاق کرانه باختری به دنبال اشغال رسمی و بدون مذاکره با طرف فلسطینی در کرانه باختری است تا نیمی از این منطقه را هم به این رژیم ضمیمه کند. می توان گفت بنت در سیاست منطقهای تقابل با ایران و مخالفت با شکلگیری دولت فلسطینی با نتانیاهو هم نظر است اما با آمدن نفتالی بنت شاهد تغییراتی در اسرائیل خواهیم بود. ابتدا تغییر نخست وزیری که ۱۳ سال در قدرت بوده و اکنون از پرطرفدارترین سیاستمداران اسرائیلی درمیان مذهبی ها و تندروهای جامعه صهیونیستی است تاثیر بسیاری بر سیاست داخلی و خارجی اسرائیل خواهد گذاشت. دوم این که دولت جدید که متاثر از ائتلافی از احزاب راست و چپ و اعراب است در تداوم و قدرت اجرایی قطعا دچار مشکل و چالش هایی خواهد بود، به خصوص که به نظر می رسد نتانیاهو و طرفدارانش به سادگی بازگشت به قدرت را فراموش نخواهند کرد و سعی در تشدید اختلافات کابینه جدید خواهند داشت.
بنابراین به نظر می رسد دولت جدید اسرائیل در سیاست داخلی و اجرای راهبردهایش در تقابل با فلسطینی ها و شهر قدس با چالش های جدی رو به رو خواهد بود. این فضای شکننده داخلی قطعا بر سیاست منطقهای و تقابل با ایران هم تاثیرگذار خواهد بود.
بنابراین نفتالی بنت دستان بازی در اجرای خواسته هایش در قبال ایران نخواهد داشت به خصوص این که بخشی از ائتلاف کابینه، احزابی هستند که مخالف سیاست های پیشین اسرائیل در موضوع هستهای ایران بوده اند.
همچنین باید در نظر داشت دولت جدید همانند نتانیاهو توانایی تقابل با برخی اختلافات راهبردی یا عملیاتی با سیاست های منطقه ای دولت بایدن را ندارد. در پایان می توان نتیجه گرفت که دولت احتمالی اسرائیل با نخست وزیری نفتالی بنت در سیاست منطقهای و داخلی اسرائیل پس از دوران نتانیاهو با چالش و ابهامات زیادی روبه رو خواهد بود؛ ثبات نداشتن کابینه ائتلافی کنونی تا اختلافات شدید درون کابینه و ابهامات در سیاست منطقه ای و همراهی با دولت بایدن. وضعیت دو سال گذشته اسرائیل و همچنین روزها و ماه های پیش رو احتمالا فرصت خوبی برای محور مقاومت در فلسطین و منطقه به منظور امتیازگیری و ضربه زدن به اسرائیل خواهد بود. جنگ اخیر غزه نیز نشان داد که وضعیت داخلی رژیم صهیونیستی از آن چه به نظر میرسید بحرانی تر است. همچنین ماه های پیشرو احتمالاً با توجه به تلاشهای نتانیاهو و طرفدارانش برای بازگشت به قدرت و دادگاهی نشدنش از این هم بحرانی تر خواهد شد.
مناظره اول نامزدهای ریاستجمهوری مورد تحلیل گسترده قرار گرفت، اما کثیری از نقدها به گونهای است که اگر صندلی هشتمی در کنار نامزدها به منتقد میدادند، خود نیز کاری میکرد که همین نقدها به او وارد بود!
قبلاً در همین ستون نوشتهام که اگر دو هدف ما از مناظرهها و تبلیغات ریاستجمهوری، افزایش مشارکت و انتخاب درست مردم باشد، نامزدها دستکم باید چند ماه قبل از روز رأیگیری شناخته و معرفی شوند و در این مدت نامزدها درباره برنامههای خود با کارشناسان و نخبگان، مناظره و گفتگو کنند، زیرا فقط در این صورت است که احتمال شناخت واقعی نامزد ممکن میشود، نه با پاسخهای سه دقیقهای به پرسشهای محدود که آن هم بیشتر نامزدها اصولاً حرف دیگری را پیش بکشند. پاسخ به یک پرسش کلی درباره مسئله واردات یا فساد یا بیکاری در سه دقیقه یعنی پیشاپیش از نامزد خواستهایم که در فضایی پر اضطراب و احساسی، تیتروار حرفی را بزن و بگذر!
از طرفی فرصت بیشتر این امکان را به احزاب و جریانها میدهد که با سازوکاری درون حزبی یا در ائتلاف با جریانهای دیگر یک نامزد را روانه مناظرات روزهای پایانی کنند و به این ترتیب هم مناظرات شکل واقعی پیدا میکند و هم در نهایت مانند بیشتر دموکراسیها رقابت پایانی میان دو نامزد اصلی خواهد بود و وقت و حوصله مردم صرف امر واقعی میشود.
ممکن است به این روش ایرادهایی هم وارد باشد، اما فواید آن که شناخت بیشتر و کاملتر نامزدها و شکلگرفتن رقابت اصلی میان دو نامزد پایانی است، بسیار بیشتر خواهد بود و منافع کشور و مردم بهتر تأمین خواهد شد.
اصلیترین صلاح کار مناظرات و انتخابات آن است که بتوان درباره کلیات مخاطرات کشور پاسخهای جزئی و کاربردی از نامزدها شنید.
اولین و ریشهایترین مشکل کشور «عدالت در توزیع ثروت» و کاستن از فاصله طبقاتی است. اگر دولتی بخواهد به این مهم برسد، نمیتواند وعده صدروزه و کمتر و بیشتر بدهد، اما میتواند نشانههایی از حرکت سریع و عملی در این مسیر را بروز دهد. پس باید نوعی تعامل میان وعدههای نامزدها و مطالبات اصلی مردم باشد که هم به سوی مطالبات واقعی در زمانهای واقعی حرکت کنیم و هم گرفتار قشریبینی و سطحیکاری نشویم.
اگر عدالت، محور مطالبات مردم و وعدههای مسئولان قرار گیرد، شاید مسئله و مطالبه خاص دیگری باقی نماند! یعنی این مطالبه چنان دامنه همه خواستههای یک جامعه را پوشش میدهد که هر سرفصل دیگری در ذیل آن قابل تعریف است.
اما مناظرهای را میتوان واقعی و مقدمه تشکیل یک دولت همهچیزفهم دانست که در آن پس از روشنکردن تکلیف عدالت اجتماعی پاسخهای روشنی به این پرسشها داده شود:
اول، جمعیت: چه برنامهای برای آینده جمعیت ایران دارید؟ اکنون همه راهها به روی افزایش جمعیت بسته شده و اگر یک شوک قوی به این روند نزولی وارد نشود، به جایی میرسیم که مطابق فرمولهای ریاضی، جمعیت ایران، پیر و بدون قدرت زایندگی و بازپروری خود میشود و این عین نابودی است. چگونه میخواهید با امکانات موجود این شوک را وارد کنید؟
دوم، انرژی: جهان در اندیشه تغییر راهبردهای انرژی است. نفت و گاز در بیشتر همسایگان و مشتریان دورتر ما در حال کشف و بهرهبرداری است و با این حال جهان در حال گذر از نفت و گاز و کاهش وابستگی به این محصولات است و کشورها به سرعت در حال سرمایهگذاری روی نیروگاههایی هستند که تابش آفتاب را به انرژی عظیم مصرفی در روی زمین تبدیل کند و خودروها و صنایع با برق حاصل از این نیروگاهها به حرکت و فعالیت درآید و این آینده از رگ گردن به ما نزدیکتر است. چه برنامهای برای جایگزینی آفتاب به جای نفت و حتی به جای هستهای دارید تا از علم روز جهان عقب نمانید و آینده ایران را در وابستگی به «سوختهای مرده» و راهبردهای قدیمی انرژی تباه نکنید؟
سوم، وطن دوستی: چه برنامه مدون و کاملی با همه ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای تقویت روحیه وطندوستی و عشق و تمایل شدید جوانان به فرهنگ ایرانی و اسلامی دارید و چگونه میتوانید روحیه «خود حقیر و بدبختپنداری» مزمن باقیمانده از دهههای گذشته را در برابر فرهنگ غربی جبران کنید؟ فراموش نباید کرد که تقویت روحیه عشق به فرهنگ خودی و نگاه نقادانه به فرهنگ وارداتی، زمینه بسیاری از مشکلات ما در کاهش مهاجرتها و بازگشت تحصیلکردگان و خودباوری و بالارفتن اعتماد به نفس ملی و نشاط ملی را فراهم میکند.
اینها پرسشهایی است که هر نامزد ریاستجمهوری باید پاسخ روشنی برای آنها داشته باشد و ایران را در چهار سال ریاست خود محدود و تحقیر نکند و به این سرزمین مانند مکان فرهنگ و تمدن ما و پروراننده نسلهای آینده ما نگاه کند.
ارسال نظرات