روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
سادهلوح نباشید، فایل صوتی آقای ظریف برخلاف آنچه که برخی از دولتمردان ادعا میکنند «محرمانه» نبوده و از ابتدا برای انتشار تهیه شده است. آقای ظریف در این فایل صوتی نقش اصلی را ندارد، او به نمایندگی از دولت، سخن میگوید و روی سخن نیز قبل از آنکه با مردم ایران باشد، با دولت آمریکاست. بخوانید!
۱- فرض کنید به جای آقای ظریف، قرار بود وزیر خارجه آمریکا درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اظهار نظر کند! ... حالا با توجه به مواضع بارها اعلام شده آمریکا درباره کشورمان به این پرسش پاسخ بدهید که وزیر خارجه آمریکا قرار بود علیه کشورمان چه بگوید که آقای ظریف در فایل صوتی مورد اشاره نگفته است؟!
۲- جانمایه سخنان آقای ظریف آن است که مواضع و عملکرد حاج قاسم سلیمانی (بخوانید، نماد مقاومت) مانع از آن بود که دولت روحانی سیاست خارجی نظام را آنگونه که آمریکا و متحدانش میخواهند دنبال کند! آقای ظریف میگوید: «من دیپلماسی را بیشتر برای میدان هزینه کردم، تا میدان برای دیپلماسی هزینه شده باشد. هیچ زمانی نتوانستم به فرمانده میدان [نظامی] بگویم کاری را بکن، چون در دیپلماسی نیاز دارم. تقریبا هربار که من برای مذاکره رفتم، این سلیمانی بود که میگفت میخواهم تو این خاصیت یا نکته را بگیری. من برای موفقیت میدان، مذاکره میکردم». او در بخش دیگری از سخنانش میگوید: «وقتی میدان (بخوانید مقاومت در برابر زورگوییهای آمریکا) تصمیمگیر باشد، این میشود. وقتی که میدان بخواهد بر استراتژی کشور حاکم شود، این میشود که میتوانند با ما بازی کنند.»! به بیان دیگر، همه مشکلات دولت آقای روحانی آن بوده و هست که بینش و منش حاج قاسم سلیمانی (بخوانید مکتب سلیمانی) به دولت ایشان اجازه نمیداده است که سیاست خارجی کشور را بر مدار عرف تحمیلی آمریکا اداره کند!
۳- وقتی سخن به شهید بزرگوارمان، حاج قاسم سلیمانی میرسد، سخن از نماد مقاومت و «مکتب سلیمانی» در میان است و هنگامی که آقای ظریف دست به ترور شخصیت او میزند و بینش و منش او را اصلیترین مانع در سیاست خارجی دولت معرفی میکند، به وضوح و با صراحت، به مقاومت ایران در مقابل باج خواهیهای آمریکا و اسرائیل اعتراض میکند! حالا خودتان قضاوت کنید که آیا این دیدگاه با آنچه آرزوی ۴۲ ساله آمریکا و اسرائیل بوده و هست تفاوتی دارد؟!
۴- به تصویری که آقای ظریف از شهید سلیمانی ارائه میدهد توجه کنید. ایشان شهید سلیمانی را یک ژنرال قدرتمند و با نفوذ معرفی میکند که اقداماتش در حمایت از جبهه مقاومت (بخوانید حمایت از جان و مال و ناموس مردم)، منطقه را برای آمریکا و متحدانش نا امن کرده است!... آقای ظریف توضیح نمیدهد که اگر مجاهدتهای قاسم سلیمانی و یاران پاکباخته او نبود، امروز بعضیها باید پوتینهای داعش را واکس میزدند! و... ضمن آنکه آمریکا و متحدانش از قاسم سلیمانیها و نیروهای عظیم و پا به رکاب حزبالله حساب میبرند و گرنه - با عرض پوزش- برای بعضیها تره هم خُرد نمیکردند!
۵- با این توصیفی که آقای ظریف از شهید سلیمانی ارائه داده است و با تلویحی ابلغ من تصریح آن شهید بزرگوار را عامل تنش در منطقه معرفی کرده است، باید به مایک پمپئو، وزیر خارجه ترامپ حق داد که به شهادت رساندن سردار سلیمانی را یک اقدام ضروری و با هدف کمک به آرامش منطقه بداند! و بعد از انتشار فایل صوتی ظریف با کمال وقاحت بگوید «ترور [شهادت] سلیمانی توسط دولت ما تأثیر گستردهای بر ایران و خاورمیانه داشته است... اگر حرف مرا قبول ندارید از ظریف بپرسید»! شرم آور نیست؟! هست!
۶- آقای ظریف فراموش کرده است که دهها میلیون نفر در ایران و چند برابر بیشتر در سراسر جهان اسلام و حتی از ملتهای آزاده و غیرمسلمان در تشییع پیکر مطهر شهید سلیمانی شرکت کرده و در فراق او خونگریستند. این تشییع پر شکوه به اعتراف دوست و دشمن همانند تشییع پیکر مطهر امام راحل (ره) در تاریخ معاصر بینظیر - و نه کم نظیر- بوده است. و این در حالی است که مردم، قاسم سلیمانی و بینش و منش او را میشناختند و با آگاهی کامل از مکتب او در تشییع پیکر مطهرش شرکت کرده بودند. از این روی با جرأت و بدون کمترین تردیدی میتوان گفت، بدگویی ظریف درباره سردار دلها، اولاً؛ اهانت آشکار به صدها میلیون مسلمان و آزاده جهان و دهها میلیون تن از مردم پاکباخته ایران است. ثانیاً؛ شهید سلیمانی برجستهترین نماد مبارزه با تروریستهاست، بنابراین آقای ظریف در اظهارات سخیف خود علیه سردار سلیمانی، با تروریستهای تکفیری و قاتل صدها هزار زن و مرد و کودک بیگناه فالوده خورده است و ثالثاً؛ با قاتلان آن شهید بزرگوار از جمله، ترامپ و پمپئو و نتانیاهو و بنسلمان و... اعلام همبستگی کرده است!
باید برای جناب ظریف که نشان داده است با نظام و مردم این مرز و بوم نامحرم است این رباعی را از قول سعدی گوشزد کرد که؛
آن یکی در سماع رندان شد
زآن میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما تُرش منشین
که تو هم در میان ما تلخی
۷- یکی از مضحکترین واکنشها به فایل صوتی ظریف، موضع برخی از دولتمردان و رسانههای تحت امر آنهاست که به جای اعتراض به ظریف و ابراز شرمندگی و اعلام انزجار از اظهارات ضددینی و ملی او، هیاهو به راه انداخته و برای رَد گمکردن، زبان به اعتراض گشودهاند که چه کسی این فایل صوتی را که «محرمانه»! بوده است، لو داده و منتشر کرده است؟! ظاهراً این جماعت شعور مردم را دستکم گرفته و با شعور دمدستی خود به مقایسه نشستهاند! چرا که؛
الف: این فایل در اختیار تهیهکنندگان آن، یعنی دولتمردان در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری و تحت مدیریت آقای آشنا
بوده است و کسانی که در تهیه آن دست داشتهاند نیز برخی از افراد بدسابقهاند که در کارنامه خود زندانی شدن به جرم همراهی با دشمنان اسلام و انقلاب و نظام را دارند. فایل صوتی در اختیار این قماش بوده است، آقایان چرا رَد گم میکنند و نعل وارونه میزنند؟!
ب: آقایان اگر متن این مصاحبه و فایل صوتی را تائید نمیکنند چرا آن را تهیه کردهاند؟! و اگر مورد تائیدشان است چرا از انتشار آن مضطرب شدهاند؟!
ج: دستپاچگی دفتر رئیسجمهور از انتشار این فایل صوتی به وضوح نشان میدهد که میدانند، دست به چه خیانتی زدهاند!
و اگر اینگونه نبود، چرا از انتشار آن ابراز نگرانی میکنند؟!
د: هیاهوی مدعیان اصلاحات و دفتر رئیسجمهور درباره اینکه چه کسی فایل صوتی را منتشر کرده است به وضوح نشانه فرار از خیانتی است که مرتکب شدهاند. وگرنه، اولاً یافتن کسی که فایل را منتشر کرده است همانگونه که گفته شد بسیار آسان است و متهم اصلی در میان خودشان است و ثانیاً سر و صدای آنها در این خصوص مانند آن است که قتلی اتفاق افتاده و کسی یا کسانی قاتل را معرفی کردهاند و آقایان به جای دستگیری و مجازات قاتل که اولویت وظیفه آنهاست، قاتل را رها کرده و دنبال کسی میگردند که او را لو داده است! آیا این نشانه آن نیست که خودشان در قتل دست داشتهاند؟!
۸- و بالاخره اگرچه در این باره گفتنیهای فراوان دیگری نیز هست ولی یادداشت پیشروی را با اشاره به این نکته که جانِ کلام است به پایان میبریم و آن، اینکه براساس شواهد موجود و آنچه مورد اشاره قرار گرفت، فایل صوتی یاد شده برخلاف ادعا و های و هوی آقایان، محرمانه نبوده و از سوی دولت و با خودسوزی ظریف و برای انتشار تهیه شده است. مخاطب آن نیز مردم ایران نیستند بلکه دولت آقای روحانی از این طریق برای دشمن پیام فرستاده و اعلام میکند که برای جلب نظر آمریکا، همه توانی که در چنته داشته است به کار گرفته و اگر در این راه به موفقیتی دست نیافته و نتوانسته است ایران اسلامی را به دام آمریکا و متحدانش بکشاند، تقصیر از دولت نبوده است بلکه نیروهای پا به رکاب و از جان گذشته اسلام و انقلاب نظیر سردار سلیمانی مانع اصلی بودهاند! به بیان دیگر این پیام را باید بیانیه پوزش دولت از آمریکا و خدا حافظی در پایان دوره ۸ ساله دانست!
مقام معظم رهبری در دیدار به مناسبت هــفتــــه دولــــت در دوم شهریور 1399 فرمودنـــــــد «یکی از چیزهایی که در مورد سال آخر قابل توجه است، این است که کارهایی که شروع شده یا قول آن داده شده سعی بشود تمام بشود.» و سپس مشخصاً به طرحهای وعده داده شده از سوی وزارت نیرو اشاره و بر اجرای آنها طبق برنامهریزی تأکید کردند. وزارت نیرو از مهرماه 1398 پویش هر هفته-الف- ب- ایران را با هدف برنامهدار کردن افتتاح طرحها، انسجام و نظم سازمانی، رؤیتپذیر کردن دستاوردها برای جامعه و ممانعت از هرگونه ایجاد سستی و خلل در فرایند به ثمر رساندن طرحهای صنعت آب و برق بر اثر فشارهای ظالمانه تحریم و تنگناهای مالی اجرا کرده است. محتمل است که سستیهایی در سال آخر دولتها در فرایند کاری دستگاههای اجرایی ایجاد شود، اما چنین احتمالی در صنعت آب و برق بر اثر تجربه دو سال اجرای پویش هرهفته-الف-ب- ایران و انسجام و یادگیری سازمانی صورت گرفته بر اثر آن به حداقل رسیده است.
شاخص این مدعا آنکه پویش هرهفته-الف-ب- ایران برای طول سال 1400 نیز برنامهریزی شده و با قوت اجرا خواهد شد.
برنامه پویش هرهفته_الف_ب_ایران در سال 1400 برای کل سال و در دو مقطع تنظیم شده است. مقطع اول شامل افتتاح و راهاندازی طرحها تا هفته دوم مردادماه و مقطع دوم از هفته سوم مردادماه تا هفته چهارم اسفندماه را دربرمیگیرد. این برنامه برای آن تنظیم شده است که کوچکترین خللی بر اثر فرایند تغییر مدیریت این وزارتخانه در دولت جدید ایجاد نشود و بعد از برگزاری انتخابات و قرار گرفتن وزیر جدید نیرو در سمت مدیریت این وزارتخانه زیرساختی، کمترین مشکلی در پیشبرد امور صنعت آب و برق بروز نیابد. این اقدام بالاخص از این منظر که سال 1400 از نظر میزان بارشها در زمره سالهای خشک بهشمار میرود و تابستان سختی به جهت وضعیت منابع آب و به تبع آن میزان آب در دسترس برای تولید برق از نیروگاههای برقابی پیش رو است، اهمیت دارد.
وزارت نیرو در چارچوب مقطع اول پویش هرهفته-الف-ب-ایران در سال 1400 نسبت به تکمیل 5 سد ملی، 11 هزار هکتار شبکه اصلی آبیاری و زهکشی، 10 واحد نیروگاه برق حرارتی، 13 تصفیهخانه آب، 19 تصفیهخانه فاضلاب، 25 نیروگاه مقیاس کوچک، 22 نیروگاه تجدیدپذیر، 44 طرح پست و خطوط انتقال فوق توزیع و توزیع نیروی برق، آبرسانی به 407 روستا و برق رسانی به 206 روستا فعالانه اقدام میکند و آمادهسازی و برنامهریزی فعالیتها برای تحویل مدیریت وزارتخانه و صنعت آب و برق در بهترین شرایط برنامهریزیشده به دولت بعد را انجام خواهد داد و به این ترتیب تلاش میشود تا کشور و مردم بابت فرایندهای مربوط به انتقال مدیریت، کمترین هزینهای را متحمل نشوند.
افتتاح طرحهای بزرگ و مهم صنعت آب در سه استان هرمزگان، مازندران و خوزستان برنامه هفته چهارم پویش هرهفته-الف-ب-ایران در سال 1400 را به خود اختصاص میدهد. طرحهایی که در این هفته به بهرهبرداری میرسند عبارتند از:
واحد سوم سامانه نمکزدایی بندرعباس و خط انتقال آبرسانی به بندرعباس از آبشیرینکن و تصفیهخانه سرنی در استان هرمزگان با ارزش سرمایهگذاری 1715 میلیارد تومان که با توجه به شرایط خشکسالی در سال 1400 نقش مهمی در تأمین آب شرب بندرعباس خواهد داشت.
واحد دوم تصفیهخانه فاضلاب ساری در مازندران با ارزش سرمایهگذاری 150 میلیارد تومان
شروع عملیات اجرایی سد زارمرود در مازندران با ارزش سرمایهگذاری 90 میلیارد تومان
آبگیری سد بالارود در استان خوزستان با ارزش سرمایهگذاری 645 میلیارد تومان
ارزش سرمایهگذاری در مجموع طرحهایی که افتتاح و بهرهبرداری میشوند 2510 میلیارد تومان است. فازهای اول و دوم آبشیرینکن بندرعباس در سالهای 1397 و 1399 به بهرهبرداری رسیده بود و اکنون با بهرهبرداری از فاز سوم، گامی به سوی تأمین پایدار منابع آب شهر بندرعباس و کاهش فشار بر تأمین منابع آب این شهر از میناب و رفع مسائل اجتماعی مرتبط با آن است.
خط لوله فولادی ایجاد شده به طول 33 کیلومتر برای انتقال آب تولیدی آبشیرینکن به بندرعباس ظرفیت پوشش آبرسانه به 4 شهر بندر خمیر، پل، تازیان و بندرعباس را دارد و 9 شهرک و 25 روستا نیز در مسیر این خط لوله آبرسانی میشوند. مجموع آبرسانی از این خط برای یک میلیون نفر و با مقدار 36 میلیون مترمکعب در سال است. این سامانه نمکزدایی با ظرفیت 100 هزار مترمکعب در روز، بزرگترین سامانه نمکزدایی در کشور نیز است. کاهش وابستگی به منابع آب سطحی و زیرزمینی در حدود 50 درصد، کاهش انتقال آب بینحوضهای از دشت میناب به بندرعباس، مقابله با فرونشست زمین در دشت میناب و کاهش مسائل اجتماعی بر اثر تأمین آب پایدار، از خصوصیات این طرح است.
تصفیهخانه آب سرنی نیز یک مترمکعب آب رودخانه سرنی را تصفیه و زلالسازی کرده و یک متر مکعب آب زلالشده از تصفیهخانه میناب را هم فیلتر میکند. این تصفیهخانه نیز سبب کاهش فشار بر منابع آب زیرزمینی شده و به تعادلبخشی سفره در منطقه میناب کمک میکند. این طرح همچنین در طول دوره ساخت قریب به 200 نفر را مستقیم و 400 نفر را غیرمستقیم شاغل ساخته است که 85 درصد آنها نیروهای بومی بودهاند.
استان مازندران نیز که به دلیل مجاورت با دریا و جنس خاک با مشکلات زیادی در زمینه دفع فاضلاب مواجه است با احداث تصفیهخانه ساری ظرفیت بیشتری برای غلبه بر مشکلات محیط زیستی ناشی از فاضلاب پیدا میکند. این تصفیهخانه 93 هزار مترمکعب فاضلاب را در شبانهروز تصفیه میکند و 106 هزار نفر را تحت پوشش دارد. امکان بازچرخانی و استفاده از پساب فاضلابها در بخشهای کشاورزی و صنعت، استفاده از کمپوست ناشی از تصفیهخانه برای فضای سبز و افزایش بهداشت عمومی نیز از پیامدهای محیط زیستی و اجتماعی این تصفیهخانه است.
سد خاکی بالارود در استان خوزستان، سالیانه 100 میلیون مترمکعب آب را تنظیم میکند. سطح اراضی پاییندست سد که به صورت شبکه آبیاری آماده شده شامل 6 هزار و 500 هکتار است و در آینده نیز نیروگاههای 4 مگاواتی این سد برای تولید برق در این سد ساخته میشوند. کاهش خسارات ناشی از سیلاب بالاخص در اندیمشک، توسعه جذابیتهای گردشگری، و تأمین 0.8 میلیون مترمکعب آب برای شهر حسینیه و مناطق اطراف، از مزایای اجتماعی و اقتصادی این سد است.
سد زارمرود نیز که عملیات اجرایی آن آغاز میشود با حجم مخزن 83 میلیون مترمکعب و تنظیم 97 میلیون مترمکعب آب در سال، برای تأمین آب شرب شهرستانهای ساری و میاندرود و 80 درصد روستاهای این شهرستان، تأمین حقابه صنعت و کشاورزی، کنترل سیلاب و تکثیر طبیعی ماهیان خزری احداث میشود که همه این اهداف متضمن اثرات اجتماعی قابل توجه بر منطقه نیز هست.
افتتاح و بهرهبرداری از طرحهای مذکور گام محکمی در راستای پیشبرد برنامه پویش هرهفته-الف-ب-ایران در سال 1400 است. وزارت نیرو در این سال به اتکای تجارب دو سال گذشته، برنامهدارتر از گذشته، در آخرین ماههای خدمترسانی دولت دوازدهم و نیز پس از آن گام برمیدارد.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، وزارت امور خارجه کشورمان به دلیل وابستگی کامل نیروهای آن به نظام پادشاهی و باورهای مخالف چارچوب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، جزو نهادهایی بود که با کمبود نیروی متخصص متعهد روبهرو شد و به همین دلیل، جمعی از فعالان سیاسی انقلابی بدون دارا بودن تخصص در این زمینه وارد دستگاه دیپلماسی کشورمان شدند. نمونه مشخص این مساله، روایتهای مختلف از نحوه ورود برخی دانشجویان انقلابی در کشورهای خارجی به محل سفارت ایران و قرار گرفتن در جایگاه سفیر- بدون هیچ سابقه دیپلماتیک یا تخصص در این زمینه- است؛ از جمله مدیریت کنسولگری ایران در سانفرانسیسکوی آمریکا توسط دکتر محمدجواد ظریف.
این ناآشنایی با بنیانهای علم روابط بینالملل و مفاهیم سیاست خارجی بعد از گذشت زمان و ورود نیروهای متخصص و انقلابی که در دانشگاههای برتر کشور درس خوانده بودند، اعتبار را به وزارت امور خارجه بازگرداند و مجددا زمینه را برای اعتماد به دستگاه دیپلماسی کشور فراهم کرد؛ هر چند همچنان حضور «باند نیویورکیها» در این وزارتخانه سنگین، محسوس و ملموس بود.
صحبتهای اخیر وزیر امور خارجه کشورمان در گفتوگو با سعید لیلاز، فعال سیاسی اصلاحطلب و توصیفهایی که وی از سیاست خارجی و تعارض و تقابل آن با نظامیگری داشت، مجددا اثبات کرد در بر همان پاشنه بیسوادی میگردد و خبری از نگاه واقعی و فنی به حوزه سیاست خارجی نیست.
آقای ظریف بدون توجه به مفهوم واقعی سیاست خارجی و تعریف رایج آن در فضای روابط بینالملل، دوگانهای را تحت عنوان «دیپلماسی/ میدان» مطرح میکند که در آن، دیپلماسی و نظامیگری ۲ رویکرد کاملا مجزا از یکدیگر در نظر گرفته میشوند که هر کدام میتوانند به نفع دیگری کنار زده شوند یا کوتاه بیایند؛ در صورتی که اساسا جداسازی این ۲ مفهوم از یکدیگر امکانپذیر نیست و سیاست خارجی هر کشور، ترکیبی درهمآمیخته از دیپلماسی و نظامیگری است. در واقع هیچ دیپلماتی نمیتواند بدون پشتوانه نظامی وارد فعالیت مذاکراتی شود. این یک مفهوم بدیهی در علم روابط بینالملل است که وقتی یک واحد سیاسی، قدرتی برای اعمال نظرات و اهدافش ندارد، اساسا هیچ واحد سیاسی دیگری حاضر به پذیرش مذاکره با او نیست؛ یعنی نمیتوان در میدان شکست خورد یا ضعیف ظاهر شد و بعد در دیپلماسی به پیروزی رسید. اساسا دیپلماسی به پشتوانه قدرت نظامی و میدانی شکل میگیرد. بر همین مبناست که اساتید این حوزه میگویند دیپلماتها بیشتر از نظامیها به جنگ علاقه دارند، چون «نظامیگری»، ابزار قدرت آنها در میز مذاکره است.
مراجعه به چند مصداق تاریخی میتواند به روشن شدن این بحث کمک کند. طبق مذاکراتی که میان طرفین جنگ اول جهانی انجام شد، قراردادی تحت عنوان «معاهده صلح» در کاخ ورسای فرانسه امضا شد که روزگار بازندگان جنگ- از جمله آلمان- را سیاه کرد. مفاد این توافق دیپلماتیک تا اندازهای تحقیرآمیز بود که کارشناسان ریشه شکلگیری دولت نازی در آلمان را به آن مرتبط میدانند. همین ماجرا در جنگ دوم جهانی هم به نوعی دیگر تکرار شد؛ یعنی پس از شکست فرانسه از آلمان نازی، مذاکراتی برای تشکیل یک دولت به ریاست «مارشال پتن» بر بخشهای اشغالنشده و مستعمرات فرانسه شکل گرفت که در نهایت منجر به تشکیل دولتی با نام «ویشی» شد. دستاورد این اقدام دیپلماتیک، به تاراج رفتن منابع و از بین رفتن زیرساختهای کشور فرانسه بود.
چنین ماجرایی برای کشورمان نیز رخ داده است. پس از پایان جنگهای ایران و روسیه تزاری، قراردادی میان ۲ طرف در روستای ترکمانچای امضا شد که طبق آن، بخشهایی از ارمنستان، آذربایجان و ترکیه کنونی از خاک ایران جدا شد. این اقدام دیپلماتیک حتی از سوی دکتر محمدجواد ظریف هم مورد تایید و تقدیر قرار گرفته است. وی در آیین گشایش انجمن علمی دیپلماسی ایران در سال 1398 با اشاره به این قرارداد گفته است: «ترکمانچای امروز به عنوان قرارداد ننگین شمرده میشود اما باید توجه شود مرز کشور را به جای قزوین، به مرز ارس برد. در آن زمان ابزار نظامی در میدان حکومت میکرد و دست دیپلماسی را میبست اما دیپلماتی که توانست در کنار جنگ شکستخورده در قزوین، مرز کشور را در ارس قرار دهد، تلاش کرد قدری قدرت را تعدیل کند».
جداسازی دیپلماسی از استراتژی- یا همان نظامیگری و به قول آقای ظریف، میدان- خروجی بهتری از ترکمانچایها و ویشیها و ورسایها ندارد یعنی هم منافع ملی را به حراج میگذارد و هم منابع کشور را تخریب میکند. به همین دلیل است که باید نسبت به تبعات خطرناک این دیدگاه عجیب، غیرعلمی و نامناسب دکتر ظریف، هشدار جدی داد و مسؤولان کشور را به تدبیر برای رفع این خطر از سر منافع ملی کشورمان، ترغیب کرد.
در مجموع باید گفت ترسیم، توصیف و القای دوگانه توهمی «دیپلماسی/ نظامیگری» از سوی دکتر ظریف، سیاهترین نقطه کارنامه وزارت ۸ ساله ایشان محسوب میشود که آسیبی جدی به اعتبار وزارت امور خارجه زد؛ آسیبی که این وزارتخانه تا سالها از آن رنج خواهد برد.
مشخصا اگر پیشرفتی در مذاکرات وین وجود نداشت، دور سوم این مذاکرات آغاز نمیشد. پیشرفت حتی اگر کم هم باشد اما صورت می گیرد. مشخصا هیچ یک از طرفهای گفت و گو وقت خود را روی مسالهای هدر نخواهند داد که به نتیجه نمیرسد. به نظر میرسد این پیشرفت سرعت لازم را ندارد.
در این میان آمریکا تحریمها علیه ایران را تقسیم بندی کرده است و براساس آن تقسیم بندی، برخی تحریمها بخشی بوده و بیشتر صنایع سنگین ایران را هدف قرار داده بود و برخی دیگر از تحریمها نیز افراد حقیقی و حقوقی را هدف قرار داده است و بعضا عنوان میشود این تحریمها نام نزدیک به 1400 نفر را شامل میشود. آمریکا تا این لحظه عنوان کرده است که موافق برداشته شدن تحریمهای بخشی است.
تحریمهای بخشی را میتوان تحت عنوان نفت، گاز، پتروشیمی، خودروسازی، فولاد و سایر صنایع سنگین تعریف کرد و در این خصوص به نظر میرسد اختلاف نظری وجود نداشته باشد و امروز اختلافات در خصوص تحریم افراد حقیقی و حقوقی است. باید توجه داشت که تحریمهای حقیقی و حقوقی نیز خود به سه دسته تقسیم میشوند. نخست تحریمهایی است که بهخاطر مسائل هستهای وضع شدهاند و این دسته نیز طبق آخرین اظهارات مقامات آمریکایی نیز لغو میشود. دسته دوم تحریمهایی هستند که مرتبط با مسائل حقوق بشری هستند و بعضا نیز پیش از ترامپ وضع شدهاند که آمریکاییها عنوان کردهاند این تحریمها را لغو نخواهند کرد. امروز بیشتر اختلاف روی دسته سوم تحریمهای حقوقی و حقیقی است که برخی نهادهای مهم کشور نیز در آن لیست حضور دارند که این تحریمها در دوران ترامپ مشخصا وضع شدهاند.
به نظر میرسد مذاکرات امروز پیرامون این بخش از تحریمهاست و در روزهای آینده نیز نتیجه آن مشخص میشود. از سوی دیگر باید توجه داشت که اگر آمریکا عنوان میکند تحت تاثیر فشار هیات صهیونیستی قرار نمی گیرد، مساله عجیبی نیست، زیرا آمریکا یک کشور با حاکمیت ملی است و مشخصا به صورت علنی اعلام نخواهند کرد که ما تحت تاثیر فشارها قرار میگیریم. این صحبت شخصیت آمریکا را زیر سوال میبرد. باید توجه داشت که متحدین همواره بر یکدیگر اثر میگذارند و خواستههای خود را همواره مطرح میکنند. امروز هماهنگی میان رژیم صهیونیستی و آمریکا وجود دارد و در آن بعضا اختلاف نظر دارند و بعضا نیز نظراتشان بر یکدیگر منطبق است.
آمریکا قطعا صحبتهای مقامات صهیونیست را خواهد شنید و شاید این نکته مهم باشد که تمام خواستههای اسرائیل محقق نخواهد شد و آمریکا به همه آنها جواب مثبت نمیدهد. از سوی دیگر تفاوت در نطقهاست که شاید در یک مساله توافق نظر وجود داشته باشد اما آن مساله علنی نشود.
گزارشی از سوی مرکز پژوهش های مجلس منتشر شد که نشان می داد بازار کار ایران طی سال های 1393 تا 1398 با پدیده ای مواجه شده است که از آن به عنوان مشاغل بی دفاع نام برده ایم. 2 ویژگی بارز این بی دفاع بودن، بدون بیمه بودن مشاغل ایجاد شده و واحدهای اقتصادی کوچک است. چنان که فقط 28 درصد اشتغال ایجاد شده در این مدت بیمه دارند و بقیه مشاغل فاقد بیمه هستند. همچنین 75 درصد اشتغال در واحدهای کمتر از پنج نفر و تک نفره ایجاد شده است که نشان می دهد واحدهایی که پذیرای شاغلان بوده تا چه اندازه پایه های لرزانی دارد. تجارب جهانی نشان داده است که هر چه واحدهای اقتصادی خردتر باشند، امکان تحقیق و توسعه و سرمایه گذاری برای نوآوری در آن ها کمتر است. به این ترتیب هم اکنون علاوه بر لشکر بیکاران با شاغلانی مواجه هستیم که در فعالیت های خدماتی، خرد و لرزان بدون بیمه و حمایتی از آتیه آن ها فعال هستند. این مسئله نشان می دهد که سیاست های معطوف به بازار کار فقط نباید بیکاران را مدنظر قرار دهد بلکه باید بخشی از اشتغال را نیز که دارای پایه های مستحکمی نیست، مدنظر قرار دهد و بتواند آن بخش از اشتغال را به استحکام لازم برساند.
بازار کار در اقتصادی نظیر ایران با گوناگونی فراوان مواجه است، لذا برخلاف آن چه که طی دولت های مختلف در این حوزه یک سیاست ثابت برای اشتغال همه گروه ها در نظر گرفته شده است، نیاز به مجموعه ای از سیاست های اشتغالی داریم که بتواند از یک سو برای جوان تحصیلکرده شهری علاقه مند به فضای استارت آپی و از سوی دیگر برای زن سرپرست خانوار در یک روستای مناطق دورافتاده، فرصت شغلی ایجاد کند. از این رو اولین سیاست در عرصه اشتغال زایی این است که نباید یک سیاست واحد برای اشتغال همه پیش بینی کرد. علاوه بر این تقویت چتر تامین اجتماعی برای مشاغل غیررسمی فعلی نیز ضروری است. نسلی که در این دوره وارد بازار کار شده و فاقد بیمه است، در دهه های آینده به تدریج متقاضی حمایت های اجتماعی و بیمه ای خواهد شد وگرنه در عمل به ورطه فقر و تنزل جایگاه در بین دهک های درآمدی کشیده می شود.
برای مواجهه با این بحران ،فشار به اشتغال موجود برای رفتن زیر بار پوشش تامین اجتماعی نتیجه ای ندارد و منجر به ریزش شغل خواهد شد، چرا که تامین اجتماعی به منزله سدی در برابر فعالیت های اقتصادی عمل کرده است و فشار زیادی به صاحبان مشاغل وارد می کند. راهکار جایگزین ایجاد رقابت در این عرصه و مجوز به بیمه های عمر برای قرارداد با شاغلان موجود است. بیمه هایی که اکنون با دریافتی کمتر خدمات بهتری را در مقایسه با تامین اجتماعی ارائه می دهند. ایجاد رقابت در عرصه حمایت اجتماعی از شاغلان موجب می شود که هم هزینه تامین مالی فعالان اقتصادی کاهش یابد و هم نیروی کار تحت پوشش حمایتی قرار گیرد و از تبعات اشتغال بدون حمایت بیمه ای دور بماند.
درباره مصاحبه وزیر محترم امور خارجه با مرکز مطالعات استراتژیک ریاستجمهوری، باید دو موضوع را از هم تفکیک کرد. محتوای مصاحبه یک موضوع است و علت، انگیزه و نحوه انتشار آن موضوع دیگری است. موضوع دوم گرچه در نوع خود فاجعه است، اما به عهده نهاد ریاستجمهوری، نهادهای امنیتی و قضایی است که موضوع را بررسی و نتیجه را به ملت اعلام نمایند. اما کنکاش پیرامون محتوای ظریف میتواند در صلاحیت رسانهها باشد. ابتدا اشارهای کوتاه به علت نشر آن خواهیم کرد و سپس به محتوای آن وارد خواهیم شد.
ظریف عضوی از دولت است. آشفتگی در دولت ما یعنی اینکه یک مسئول دولت مصاحبه کند، یکی مسئول ثبت تاریخی آن باشد و دیگری مسئول نشر غیرمسئولانه آن شود. توقع از مسئولان امنیتی این است که غده چرکین موجود در دولت را جراحی کنند و دولت نیز از کسانی که مدعی سلسلههای نفوذ در دولت بودهاند و مورد اتهام قرار گرفتند، عذرخواهی کند.
دقایق اولیه مصاحبه با سؤالات انتخاباتی و هندوانهگذاری زیربغل ظریف شروع میشود که معلوم نیست چه نسبتی با ثبت تاریخی کارنامه دولت دارد. خود ظریف را مسئول نشر آن نمیدانیم چرا که هیچ آورده و هیچ آیندهای برای ظریف ندارد. اما ظریف آگاه است که این مصاحبه باید پخش شود چرا که چندین بار تأکید میکند که این قسمت پخش نشود. البته باید با انصاف گفت که اگر ظریف به صورت مطلق در زمین مصاحبهکننده (بخوانید کارگردان و طراح مصاحبه) بازی میکرد با فاجعه بزرگتری مواجه بودیم و «حیرتنامه ظریف» برگهای سنگینتری داشت.
اما درباره محتوای مصاحبه باید بین اخبار و تحلیل ظریف فاصله گذاشت. تحلیل، اظهارنظر شخصی و فهم گوینده از یک رفتار یا پدیده است. اما اخبار باید به راستآزمایی صدق/کذب سپرده شود که در ادامه خواهد آمد. نگارنده برخلاف بسیاری ظریف را از نزدیک میشناسم، در هشت سال اخیر بارها با وی گفتگو کرده و جلسه داشتهایم و محترم شمردهایم. به همین دلیل انگیزه ظریف از ورود به حوزه مقاومت و حاجقاسم را سیاسی-امنیتی تحلیل نمیکنم و هدف ظریف را از بیان عبارتهای حیرتآور ضربه به این و آن یا خودشیرینی یا جایابی مجدد ایشان نمیدانم. مطالب ظریف در حوزه مأموریتی حاجقاسم را دچار تناقض ۱۸۰ درجهای با گفتههای دیگر ایشان در همین مصاحبه میدانم که در ادامه خواهد آمد. اما مهمترین دلیل مواجهه اینگونه ظریف را با اصل «احساس کمتری»، «تحقیرشدگی» و «افول قهرمانی» در مقابل شخصیتی قدرتمند در حوزه مأموریت مشترک از یک سو و ملموس نبودن نتایج فعالیت هشت ساله از سوی دیگر میدانم. ادعای نگارنده در جایجای سخن ظریف ملموس است. آنجا که نظرسنجیها را مرور میکند و جایگاه اجتماعی خود را که از ۹۰ درصد به ۶۰ درصد تقلیل یافته میبیند و جایگاه حاجقاسم را برعکس معرفی میکند و ملت را پشت سر حاجقاسم در گزینه مقاومت میداند (قبلاً هم این موضوع را در جلسهای گفتند). یا آنجا که قبلاً برای ما در جلسات گفت که حمایت من از مقاومت باعث شد از جایزه صلح نوبل محروم شوم و این تلخی در ذائقه او کاملاً برجسته است. در همه سخنان ظریف در دهها جلسه یک وجه مشترک دیدهام که او در دولت و نظام احساس تنهایی میکند و فقط به یک نفر دلخوش است و آن رهبری است که همیشه «الطاف آقا» میداند. عصبانیت ظریف از احساس کمتری و تحقیرشدگی را آنجا میتوان بهتر فهمید که آشفتگی عجیبی در محتوای سخنان او نهفته است که شاید خودش هم مطالب ذیل را بخواند تعجب کند. ظریف میداند که توجه به جنگ همیشه اولویت اول کشورهاست و تجربه جنگ تحمیلی را دیده است. جنگ در رأس امور است، را از امام شنیده است و حمایت از یک فرمانده در وسط معرکه را خوب درک میکند. اما چرا به نظام حق نمیدهد که پاسخ به مطالبات حاج قاسم باید شأن اورژانسی میداشت؟ ابتدا محبت حاج قاسم به ظریف و سپس تناقضات ایشان را ببینید و خود نتیجه بگیرید. حاجقاسم «میدان» و «دیپلماسی» را دوگانه نمیدید، به سمت ظریف میدوید که نمونههای آن واضح است. وقتی ظریف تحریم شد به دیدار وی رفت. ظریف شخصاً به نگارنده گفت حاجقاسم گفت عکس بگیریم. گفتم چه لزومی دارد؟ گفت من با لباس آمدهام که عکس بگیرم و گرفتند و منتشر کردند. وقتی ظریف بعد از سفر اسد به تهران، عازم دمشق شد، حاج قاسم به نگارنده پیام داد که سفر ظریف مهم است و پوشش رسانهای ویژه بدهید. وقتی روحانی در اسفند ۹۷ عازم عراق شد، باز حاج قاسم به نگارنده پیام داد که سفر رئیسجمهور به عراق مهم است و به بهترین نحوه پوشش دهید و....
اما ظریف در این مصاحبه ضمن ترسیم دوگانه میدان-دیپلماسی و گلایه از آن، خلاف مدلسازی اولیه خود صحبت میکند. میگوید «دیپلماسی در خدمت میدان بود، اما برعکس آن را نتوانستم، نه که نخواستم انجام دهم» حال ببینید خود ایشان چقدر درباره اینکه میدان درخدمت دیپلماسی بوده است کد میآورد و مدل خود را نقض میکند و امید است است پاسخی داشته باشد. معروف است که ظریف در یکی از جلسات با جان کری با صدای بلند به وی گفته بود «گوشت شما زیر دندان ماست». به این معنی که در منطقه نیرو دارید و میدانداران ما میتوانند شما را اذیت کنند. آیا این به معنای کمک گرفتن از حیطه مأموریت حاجقاسم نیست؟ این برگ برنده از کجا آمده است؟
ظریف در فرازی از مصاحبه علیه خود میگوید: «من در افغانستان، عراق (۲۰۰۱) کاملاً از حاج قاسم بهره بردم و در یمن هم طرح ۴ مادهای بنده را حاجقاسم کاملاً پذیرفت». آیا این کمک حاجقاسم به دیپلماسی نبوده است؟ در یمن هرآنچه ظریف خواسته، حاجقاسم پذیرفته، اما خود ظریف میگوید جان کری نتوانست موضوع را با سعودیها حل کند، پس دیپلماسی عرضه بهرهبرداری از میدان را نداشته است. اما وقی جان کری اعتراض میکند که چرا هواپیمای ایرانایر به سوریه میرود ظریف ناراحت میشود و آن را نابودی دیپلماسی میداند و هنوز هم این را بهعنوان مشکلی در دیپلماسی کشور میداند. کشوری که نتواند شرکت هواپیمای داخلی خود را در یک مأموریت جابهجا کند، کشوری مستقل محسوب میشود؟
در جایی تلاش میکند سفر حاج قاسم به روسیه را بیموقع و بیخاصیت جلوه دهد و در جایی دیگر میگوید «سفر حاج قاسم به مسکو مهم بود». این آشفتگی را به همان دلیلی میدانم که در صدر این نوشته آمد. از سخنان ظریف چنین برمیآید که میدان در خدمت دیپلماسی بوده است و عکس آن، عدم همراهی میدان حصر در یک شرکت هواپیمایی است که امریکاییها را ناراحت کرده است. ظریف از قول کری میگوید اسرائیل ۲۰۰ بار به مواضع ما در سوریه حمله کرده است. جان کری ۵/۴ سال است از قدرت خارج شده؟ تا آن زمان اسرائیل ۲۰۰ بار حمله کرده یا اخیراً جان کری به ایشان گفته است؟ آیا باورپذیر است که با ۲۰۰ بار حمله ما فقط شش شهید داده باشیم؟ اما جالب این است که جان کری هم به میدان آمد و این عبارت را تکذیب کرد.
بهرهبرداری از این مصاحبه توسط همان اذهان آلوده و آمادهای صورت میگیرد که همیشه به روابط روسیه و ایران و سپاه حمله میکنند و در اینجا هم از لندن و واشنگتن تا تهران چنین کردند. اصلاح طلبان رادیکال/پیشرو این دو بخش مصاحبه را لقمه چربی یافتهاند و دیگر هیچ. حال ظریف به عنوان وزیر خارجه چطور میخواهد به مسکو برود و مسائل دیپلماتیک را دنبال کند؟
اگر دولت دنبال ثبت عملکرد برای تاریخ است به کارنامه بپردازد. جهتگیری موجود ممکن است حیرت آیندگان را به همراه داشته باشد. در زمان قاجاریه سفرا، دیپلماتها، تجار و دانشجویان ایرانی که به فرنگ میرفتند بعد از دیدن اروپا «سفرنامه»، «سیاحتنامه» و «حیرتنامه» مینوشتند، اما در امور داخلی چنین حیرتنامهای به ثبت نرسیده است.
ارسال نظرات