روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
1- بازار سرمایه طی ماههای اخیر بنا به دلایل مختلف از جمله بازدهی چندبرابری نسبت به سایر بازارها با اقبال عمومی مواجه شده و روزبهروز هم بر کثرت حضور متقاضیان برای فعالیت در این بازار افزوده میشود. طبق آخرین آمارهای رسمی، از جمعیت 85 میلیونی کشور در حال حاضر بیش از 15میلیون نفر کد بورسی فعال دارند و حداقل بیش از 5/5 میلیون نفر در آخرین عرضه اولیه سهام در بورس شرکت کردهاند، همچنین بیش از 49 میلیون نفر دارنده سهام عدالت هستند که البته بخشی از آنها جزو همان 15میلیون نفر دارنده کد فعالند.
این استقبال چشمگیر مردمی از بورس که تا کنون سابقه نداشته سبب شده تا به گفته مسئولان سازمان بورس طی سه ماه نخست سال جاری روزانه بین 1000 تا 1500میلیارد تومان نقدینگی روانه بازار سهام شود و کمتر خروج پول از این بازار داشته باشیم، البته در مقاطعی جزیی این مسئله رخ داده که در ادامه به علت بروز آن خواهیم پرداخت. به هر حال این روند ورود پول به بازار و متعاقب آن افزایش قیمت سهام، عدهای از کارشناسان اقتصادی را نگران ساخته و آنها معتقدند اگر روند کنونی رشد بیرویه بورس بدون کنترل قیمتها ادامه داشته باشد این بازار میتواند به تهدیدی برای کشور تبدیل شود و در آیندهای نه چندان دور با طیف وسیعی از مالباختگان بورسی مواجه میشویم. همچنین این گروه از کارشناسان بر این عقیدهاند که شرایط بورس با وضعیت فعلی به نوعی شبیه قمار است که برندگان در آن با زیان دیگران به سود رسیدهاند.
به نظر میرسد بخشی از این نگرانیها بجاست و بخشی از آن صحیح نیست؛ آن قسمتی که به روند رشد بورس برمیگردد سخن قابل تاملی است زیرا وقتی بورس را ویترین اقتصادی کشور میدانیم طبیعی است که این ویترین بایستی بازتابدهنده شرایط عمومی اقتصاد کشور باشد و نمیتوان آن را تافته جدا بافته از وضع اقتصادی دانست. به عبارتی وقتی رشد اقتصادی سال 98 طبق آمارهای رسمی منفی بوده نمیتوان شاهد رشد 10 یا 20برابری قیمت سهام برخی شرکتهای بورسی که اتفاقا در سال گذشته زیانده هم بودهاند، باشیم. البته برخی معتقدند این رشد قیمت سهام تابعی از تورم سالیانه است و نباید به آن خرده گرفت ولی به هرحال اشکال حباب قیمتی در بسیاری از سهامها بجایی است که نهاد ناظر باید نسبت به آن حساس باشد زیرا در حالی که شاخص بورس از ابتدای سال جاری از 500 هزار واحد به نزدیک دومیلیون واحد رسیده و 300 درصد رشد کرده است نرخ تورم ماهانه طی این چهار ماه کمتر از 20 درصد افزایش یافته است، بنابراین نرخ تورم و رشد بورس اصلا با هم مطابقت ندارد.
اما تشبیه بورس به قمارخانه صحیح نیست زیرا اولا طبق فتاوای مراجع عظام تقلید از جمله رهبر معظم انقلاب، بورس، بازاری است که در آن داراییهای مختلف مورد معامله قرار میگیرد. بنابراین فی نفسه اشکال ندارد و درآمد و کسبی که از طریق بورس و خرید و فروش اوراق بهادار بهدست میآید – با وجود امکان کم یا زیادشدن شاخص بورس – قمار محسوب نمیشود. ثانیا بورسبازی جمع جبری صفر نیست که عده اندکی در قبال زیان دیگران سود ببرند بلکه در بورس امکان سود بردن همه وجود دارد به شرط اینکه با دید سهامداری حداقل یکساله وارد بورس شوند.
2- همانطور که اشاره شد حجم بالایی از نقدینگی طی ماههای اخیر وارد بورس شده و این روند ادامه دارد. از سوی دیگر در همین وضعیت، بخش اعظمی از بودجه دولت به دلیل تحریمهای ظالمانه، کرونا و... با کسری مواجه شده است و تامین مالی شرکتهای دولتی و غیردولتی با مشکل جدی مواجه است. حالا اگر شرکتهای مذکور در همین شرایط سخت بتوانند مشکل تامین مالی خود را از محل ورود پولهای مردم به بورس حل کنند طبیعی است که بورس به جای اینکه تهدید باشد به فرصتی ارزشمند برای کشور تبدیل میشود. ظاهرا این اتفاق تا حدودی رخ داده و به گفته آقای قالیباف اصل رئیس سازمان بورس در چهار ماه نخست امسال، ۱۰۰ هزار میلیارد تومان تامین مالی از طریق بازار سرمایه انجام شده است. البته این رقم در مقایسه با حجم پولی که به بازار آمده چندان بالا نیست ولی جای امیدواری است که شرکتها از محل صرف سهام یا سلب حق تقدم، افزایش سرمایه داده و تامین مالی کنند. همچنین اخبار دریافتی از مجلس شورای اسلامی نیز نشان میدهد نمایندگان محترم به دنبال تهیه طرحی برای تسهیل روند افزایش سرمایه شرکتها از طریق بورس هستند. از طرفی دولت محترم هم خواهان فروش 220 هزار میلیارد تومان اوراق نفتی به مردم با هدف جبران کسری بودجه و کنترل نقدینگی است که البته هنوز سازوکارش را به طور دقیق مشخص نکرده و لذا نمیتوان به طور شفاف درباره آن نظر داد اما به هر جهت میتواند از ظرفیت بازار سرمایه به شرط رعایت برخی ملاحظات بهره خوبی ببرد.
3- دولت محترم طی ماههای اخیر مدام از حضور مردم در بورس استقبال کرده و بر تسهیل این حضور تاکید کرده است. البته این اظهارات مثبت را باید به فال نیک گرفت ولی آنچه در این میان بسیار اهمیت دارد اعتمادسازی مسئولان محترم در عمل است. به عبارتی اگر دولت خواهان اقبال بیشتر مردم به بورس است و به نوعی هم در پی اجرای طرحهایی نظیر فروش اوراق نفتی است باید به گفتههای خود در عمل هم پایبند باشد نه اینکه به مدت سه ماه مدام از عرضه سهام شرکتهای پالایشی در قالب صندوق «دارا دوم» به مردم وعده دهد ولی ناگهان بهدلیل اختلاف دو وزیر اقتصاد و نفت بر سر چگونگی عرضه این سهام کل موضوع منتفی شود. عجیب اینکه شیوه اعلام خبر عرضه یا عدم عرضه صندوق دارادوم هم از مسئولان دولت به شدت مخدوش بود مثلا روز دوشنبه هفته گذشته و در آغازین ساعات کاری بازار سرمایه ابتدا معاون سازمان خصوصیسازی حرف رئیسش را مبنی بر عرضه صندوق مذکور تکذیب کرد اما نیم ساعت بعد همین تکذیب دوباره تکذیب شد سپس وزارت نفت ادعای همکاری وزارت اقتصاد را تکذیب کرد، خلاصه تا ظهر این ماجرای عجیب و غریب ادامه داشت. این وضعیت که تا 24 ساعت بعد و با تایید نهایی عرضه دوباره صندوق مذکور کش پیدا کرد ضربه سختی به بورس زد و باعث ریزش بیش از 100 هزار واحد از شاخص بازار طی سه روز شد و در نهایت هم سبب خروج صدها میلیارد تومان از بورس شد.
حالا واقعا جای سؤال است که دولتی که میخواهد تا چند روز دیگر طرح فروش دهها هزار میلیارد تومان اوراق نفتی را کلید بزند چگونه با این بیتدبیری در پی جلب اعتماد مردم است؟ آیا جا ندارد شخص رئیسجمهور محترم با عوامل این بیتدبیری برخورد کند؟
4- این بیتوجهی دولت البته برای طیف وسیعی از سهامداران تازهوارد درس آموزندهای داشت. اینان که طی ماههای گذشته فقط به افزایش بازدهی قیمت سهامشان عادت کرده بودند ناگهان دریافتند که همیشه قرار نیست بازار سهام یکطرفه بر وفق مرادشان باشد و سود ببرند بلکه این بازار روی دیگری هم به نام زیان یا کاهش سود دارد که باید هر سهامداری به آن نیز توجه کند. اساسا حلیت این بازار، شراکت در سود و زیان است. هرچند تجربه نشان داده با صبوری در این بازار میتوان به سودی بیش از نرخ سود بانکی دست یافت.
سرانجام کوه خیانت که «معامله قرن» نام گرفته بود، موش زایید و امیری بیدرایت در آن سوی خلیج فارس ترجیح داد مهرهای ناچیز شود در ماشین «عادیسازی» جنگ و جنایت و اشغالگری قدس شریف. این یک هدیه انتخاباتی بود برای ترامپ و یک هدیه وقیحانه به نتانیاهو که عجز او برای «طبیعیسازی» و به قول عربها «تطبیع» اشغال را پوشش دهد. در واقع این نخستین باری نیست که امیری، حاکمی و یا خانی در گوشهای از حوزه تمدن اسلامی خیانت به قدس را توجیه میکند.
ابن اثیر مورخ شهیر قرن هفتم هجری قمری با اشاره به یکی از همین قدس فروشان بدنام تاریخ نوشت تسلیم بیتالمقدس به (صلیبیون) فرنگی موجب یک وهن بزرگ برای مسلمین است و چنان دردبار است که نمیتوان آن را وصف کرد. او دعا میکرد که خدا راه فتح قدس و بازگشت آن به مسلمین را بگشاید: «وتسلّم الفرنج البیتالمقدس، واستعظم المسلمون ذلک وأکبروه، ووجدوا له من الوهن والتألم ما لا یمکن وصفه؛ یسر الله فتحه وعوده إلی المسلمین.» (نقل از سایت «الجزیره»)
آن خائنین جز ردی از ننگ در تاریخ برجای نگذاشتند اما نام صلاحالدین ایوبی فاتح قدس شریف بر تارک تاریخ میدرخشد. میگویند نجاری در آن ایام در شهر حلب منبری ساخته بود برای مسجدالاقصی. از او پرسیدند حال که قدس در اشغال صلیبیون قرار دارد منبر تو به چه درد میخورد؟ گفت من نجار هستم کار خودم را انجام دادم. روزی کسی خواهد آمد و آن منبر را به مسجدالاقصی خواهد برد.
اشغالگران میکوشند قلمرو ذهن و ضمیر ما را چنان به اشغال خود درآورند که نتوانیم رؤیای رهایی و آزادی را در سر بپرورانیم.
آنها که همین چند روز پیش پس از ۸۶ سال ممنوعیت، نخستین نماز جمعه و نخستین نماز عید قربان را در ایاصوفیه اقامه کردند در پیامد بلافصل این مراسم عبادی-سیاسی یک امکان بزرگ را به نمایش گذاشتند. بازگشایی ایاصوفیه به روی عبادت مؤمنان یک گشایش بزرگ به روی تاریخ و تمدن اسلام بود. در طول سه قرن اخیر شرقشناسی استعماری تلاش کرده تا ضمن برجسته کردن وجوه اختلاف ملیتی، مذهبی و فرهنگی اقوام خویشاوند، همه مشترکات ما را به قلمرو تاریک توجه نخبگان و تودهها براند. اکنون در رؤیت تابلوی آن نمازجمعه باشکوه میتوان همه مشترکات تمدنی امت محمدی را به تماشا نشست.
اکنون در طنین ملکوتی بانگ اذان آن چهار مناره مسجد ایاصوفیه میتوان صدای آزادی قدس را شنید. از اصفهان تا استانبول، از بلخ و بخارا تا بغداد و قاهره و حجاز، راه قدس از آن وحدتی میگذرد که پارههای پیکر امت محمدی را در ترکیببندی میان اسلام و دموکراسی به یکدیگر و به جهان مربوط میکند. همه دنیا در تابلوی زیبای آن نمازجمعه باشکوه ایاصوفیه دید که گشودن یک مسجد به روی نمازگزاران به مفهوم بسته شدن آن به روی پیروان ادیان ابراهیمی و به روی بشریت معاصر نیست. در آن مسجد هم عطر حضرت مریم(س) پراکنده شد وهم در زیر آن الواح زیبای اصحاب پیامبر(ص) و دو نور چشم حسنی و حسینی حضرت محمد(ص) ندای وحدت مسلمین خوانده شد. در یک مدار تاریخی بالاتر، این تجربه را میتوان با شکوه و خلاقیتی بیشتر در قدس شریف تکرار کرد.
از ایاصوفیه تا قدس راهی نیست. فلسطینیهایی که به تعبیر رئیسجمهوری در همایش بینالمللی حمایت از انتفاضه «در متن آوارگیها و گسستها از سرزمین مادری، خاطرهای از منزلگاه اندوه و آجری از خانه پدری با خود بردند و به کودکان خود آموختند که روزی باید به خانه برگردند.» جلوه دیگری از همین مقاومت یعنی مقاومت حافظه تاریخی در مقابل عادیسازی اشغالگری را به نمایش گذاشتند. مهم این است که اجازه ندهیم اشغالگران و یا تحریمگران تمامیت ذهن و ضمیر ما را به اشغال درآورند و ما را بدانجا بکشانند که اشغال را تقدیر خود بدانیم و در معرض عادیسازی قرار دهیم. فراموش نکنیم که ترامپ و نتانیاهو پس از اینکه یونسکو ماهیت اسلامی تاریخ قدس را رسماً مورد بازشناسی و تصدیق خود قرار داد چه جیغ و داد کشیدند و چگونه سعی کردند خروج از برجام را با خروج برضد سازمان ملل و شورای حقوق بشر و یونسکو ترکیببندی کنند. بنابراین آنجا دشمنان ایران عملیات تحریم و عملیات اشغالگری را در یک ردیف گروهبندی میکنند، باید دانست که مقاومت در مقابل تحریم یک مقاومت ضد اشغالگرانه نیز هست.
این روزها با عارضه یک بیماری همهگیر بینالمللی مواجه هستیم که تقریبا در همه کشورهای دنیا مشغول گرفتن تلفات و پیشرفت است.1 این بیماری مصداق این آیه شریفه است: و لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَالاَنفُسِ وَالثَّمَرات؛ هم با خودش خوف میآورد و عدهای واقعا میترسند، هم مسأله مشکل اقتصادی را به وجود میآورد، هم نقص اموال و انفس و ثمرات را به همراه دارد؛ لکن بعدش خداوند میفرماید: وَ بَشِّرِ الصابِرین؛2 اینجا هم صبر لازم است. صبر در اینجا یعنی کار درست و عاقلانه انجام دادن. همه ابزارهای عالم وسایل الهی هستند، او مسببالاسباب است؛ با این اسباب باید کار کنیم و استفاده کنیم اما نتیجه و اثر را از خدای متعال بخواهیم.3
رسانههای آمریکایی مدعی هستند، آمریکا چهار کشتی را که حامل سوخت بوده، توقیف کرده است و این کشتیها به نامهای لونا، پاندی، برینگ و بلا بدوناستفاده از نیروی نظامی در چند روز گذشته توقیف شدهاند؛ ادعایی که هنوز ثابت نشده است و صرفا باید آن را امروز یک جنگ روانی قلمداد کرد. آنها مدعی هستند که محمولههای سوختی ایران که توسط آمریکا توقیف شدهاند به کشتیهای دیگری برای ارسال به آبهای آمریکا منتقل شدهاند. یک قاضی آمریکایی مجوزی را برای توقیف محمولههای بنزین ایران در چهار نفتکش در ماه جولای پس از آنکه دادستانها یک دادخواست را ارائه کردهاند،
صادر کرده به همین علت صرفا محموله توقیف شده است. صاحبان این چهار کشتی با انتقال این محمولههای سوختی موافق بودهاند. مسئولان ایرانی با قاطعیت عنوان میکنند این موضوع یک دروغ و جنگ روانی دیگر از طرف دستگاه تبلیغاتی امپریالیسم آمریکاست و نه کشتیها، ایرانی هستند و نه مالک یا پرچم آنها ارتباطی به ایران دارند. این موضوع تلاشی برای فضاسازی غیرواقعی و قدرتسازی دروغین برای آمریکاست. اظهارنظری که جزئیات محموله را شفاف کرده اندکی شبهات را در این زمینه زیاد کرده است. آنچه مشخص است اینکه 4 کشتی با پرچم لیبریا توقیف شدهاند.
ایالات متحده در راستای چنین اقداماتی هنوز خود را متصل به قطعنامه 2231 میداند اما آن قطعنامه نیز صرفا اجازه بازرسی محموله را داده است و آمریکا حق مقابله با هیچ یک از محمولههای ایران را ندارد. در همین راستا بود که از محافل حقوقی داخلی خود یک مجوز نیز اخذ کردهاند اما در عرصه حقوق بینالملل هیچ اجازهای برای این کار به آنها داده نشده است. بنابراین ایالات متحده در این زمینه به هیچوجه محق نیست و صرفا به عنوان یکی از اعضای شورای امنیت و با توسل به قطعنامه 2231 میتواند مانع از تجارت اسلحه شود. در ورای این مساله، ایران باید هوشیارتر اقدام کند زیرا ممکن است ایالات متحده از این به بعد مانع مراودات ایران و ونزوئلا شود.
ایالات متحده با این اقدامات به دنبال آن است تا حلقه تهدید و فشار را بر ایران تنگتر کند. در این زمینه از هر اقدامی و هر واسطهای نیز استفاده میکند تا ایران را زیر سنگینتر فشارها قرار دهد و حتی این امر را به حوزه دیپلماسی منطقهای نیز کشانده تا جایی که میتوان توافق اخیر امارات و رژیم صهیونیستی را در همین راستا متصور بود. در آینده شاید اثرات اقدامات ایالاتمتحده بیشتر مشخص شود اما اهداف کوتاه مدت آن زیاد چشمگیر نیست. ایالات متحده آمریکا متوسل به تمامی اهرمها برای فشار حداکثری بر ایران شده است و در این راستا نیز هر روز یک بازی جدید به راه میاندازد.
به رغم گذشت ۱۴ سال از یورش وحشیانه رژیم صهیونیستی به لبنان در سال ۲۰۰۶ میلادی، هنوز جنگ ۳۳ روزه ناگفتههای زیادی با خود دارد. به همان میزان که تهاجم ددمنشانه صهیونیستها برای جهان اسلام تلخ و جانسوز بوده است، سخن گفتن از نبرد ۳۳ روزه رژیم صهیونیستی موسوم به حرب تموز مفتوح یا جنگ باز و بازگویی خاطرات آن نبرد برای صهیونیستها تلخ و آزاردهنده بوده و به منزله سخن گفتن از رؤیاهای برباد رفته و کابوس مقاومت تلقی میگردد.
جنگ ۳۳ روزه از پیامدهای حضور امریکا در منطقه غرب آسیا و اشغال افغانستان و عراق و محصول تلاش غرب برای ایجاد خاورمیانه جدید است، در واقع این جنگ، توطئه مشترک صهیونیستها با دولتهای غربی و دولتهای خائن و خودفروخته اردوگاه وهابیون کشورهای عربی بهعنوان مقدمه حمله به جمهوری اسلامی ایران و عقیم سازی محور مقاومت و تشکیل خاورمیانه جدید محسوب میگردد. بازخوانی اهداف و دستاوردهای جنگ ۳۳ روزه به خوبی نشان میدهد که غربیها قویاً در پی انجام دومین تقسیمات جدید جغرافیایی در منطقه غرب آسیا (پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی) و رفع موانع تحقق استراتژی خاورمیانه جدید (صدور اعلامیه بالفور ۲) بودهاند. خانم رایس وزیر امور خارجه امریکا با دفاع از کشتار بی رحمانه و دد منشانه صهیونیستها، قتل عام کودکان و زنان و مردان لبنانی را به درد زایمان تشبیه کرده و گستاخانه میگوید اتفاقات لبنان درد زایمان تولد خاورمیانه جدید است.
حمله اشرار وحشی صهیونیست به لبنان در سال پنجم حضور امریکاییها در منطقه غرب آسیا و اشغال افغانستان و عراق و بهعنوان یک حلقه از حلقات ایجاد خاورمیانه جدید و با اهداف بسیار از جمله اهداف زیر صورت پذیرفت:
۱ - ایجاد خاورمیانه بزرگ.
۲ - تضعیف و انزوای ایران.
۳ - نابودی عقبه استراتژیکی ایران.
٤ - نابودی مقاومت لبنان.
۵ - ترور رهبران حزبالله.
۶ - دوقطبی سازی و ایجاد موج نفرت علیه حزبالله در لبنان.
۷ - تأمین امنیت رژیم صهیونیستی از ناحیه مرزهای لبنان.
۸ - زمینه سازی برای بازگشت به استراتژی «جنگ در بیرون از خانه/ امتیازگیری در خانه».
۹ - زمینه سازی برای به تسلیم کشاندن ایران.
۱۰ - تضعیف ائتلاف ایرانی/سوری.
به این ترتیب میتوان گفت اولاً حمله به لبنان مدل کوچک و آزمایشگاهی حمله به ایران بود، ثانیاً این حمله به نوعی انتقام از لبنانیها به خاطر خروج خفتبار صهیونیستها در سال ۲۰۰۰ محسوب میشود چرا که رژیم صهیونیستی که در سال ۱۹۸۲ طی دو روز بیروت را اشغال کرده بود در سال ۲۰۰۰ خوار و ذلیل شده بود. اگر چه مثلث اشرار غربی، عبری و وهابی در جنگ ۳۳ روزه به اهداف شیطانی و ضدبشری خود دست پیدا نکرد، اما آثار کوچک و بزرگ، میان مدت و بلند مدت، تاکتیکی و استراتژیکی و... و در سطوح مختلف (داخلی لبنان، رژیم صهیونیستی، منطقه غرب آسیا، جهان اسلام، محور مقاومت، سطح بینالملل، اتحادیه کشورهای عربی منطقه و...) از خود به جا گذاشت که برخی از آنها از این قرار است:
۱ - رفع اختلافات داخلی شیعیان لبنان بهویژه بین حزبالله و جنبش امل.
۲ - تحکیم موقعیت داخلی حزبالله و حمایت اهل سنت و مسیحیان لبنان از مواضع حزبالله.
۳ - تضعیف جبهه ضد حزبالله داخل لبنان که از سوی رژیم سعودی حاکم بر حجاز تغذیه، هدایت و حمایت میشوند.
٤ - تثبیت و تقویت توانمندی و موقعیت شیعیان در لبنان و پذیرفته شدن ظرفیت شیعیان در معادلات لبنان.
۵ - همراهی و همسویی اهل سنت و مسیحیان لبنان با گزینه ایستادگی و مقاومت در برابر خوی تجاوزگری رژیم صهیونیستی و دشمن خارجی.
۶ - ظهور حزبالله بهعنوان یک نیروی مقتدر نظامی و هموزن ارتش صهیونیستی و بهعنوان یک بازیگر قوی در حوزه سیاست منطقه غرب آسیا.
۷ - آشکار شدن نفاق و همسویی اردوگاه کشورهای وهابی منطقه با رژیم صهیونیستی.
۸ - تقویت و تثبیت موقعیت ایران در منطقه.
۹ - کشف نقاط ضعف و آسیب پذیریهای رژیم صهیونیستی تا جایی که به رغم گذشت ۱۴ سال از این جنگ ویرانگر هنوز خاطره شکستن ابهت پوشالی رژیم صهیونیستی با نام مرگ تانکهای مرکاوا و ناوچههای ساغر یاد میشود.
۱۰ - بروز شکاف در سطح بینالملل بین کشورهای حامی رژیم صهیونیستی.
۱۱ - شکسته شدن تابوی شکست ناپذیری و اقتدار نظامی رژیم صهیونیستی در جهان.
۱۲ - ترک برداشتن اتحاد بینالمللی و پذیرش جعلی بودن رژیم صهیونیستی و صدور قطعنامههای متعدد علیه صهیونیستها پس از این جنگ.
۱۳ - باور پذیر شدن شکست اسرائیل در افکار عمومی جهان و شکل گیری موج نفرت علیه رژیم صهیونیستی در بین افکار عمومی جهان.
۱٤ - تکثیر الگوی مقاومت به داخل سرزمینهای اشغالی و سایر کشورهای تهدید پذیر نظیر سوریه.
۱۵ - تحمیل هزینه سنگین و تلفات انسانی و کشف شکنندگی و آسیب پذیریهای رژیم صهیونیستی.
۱۶ - شکستن اعتبار رژیم صهیونیستی نزد شهروندان صهیونیست داخل سرزمینهای اشغالی.
۱۷ - برملا شدن ترس، بی انگیزگی و ناتوانی ارتش رژیم صهیونیستی در صحنههای نبرد.
۱۸ - معرفی ایران بهعنوان برنده واقعی و نهایی جنگ لبنان.
۱۹ - تکمیل و تقویت زنجیره مقاومت اسلامی.
۲۰- نابودی تفکر ایجاد خاورمیانه جدید.
آنچه که امروز در لبنان از حضور فرصتطلبانه فرانسویها، انگلیسیها و... و دامن زدن به خط آشوب و انجام پروژه متنفرسازی علیه حزبالله شاهدیم قطعاً بی تأثیر از حس انتقامگیری آنان از حزبالله لبنان و ایران نیست، اما با محاسبه و برآورد صحیح و دقیق فرصتها، تهدیدها، نقاط ضعف و قوت در لبنان و محور مقاومت و... میتوان با قوت آینده را به نفع حزبالله و مردم لبنان پیشبینی کرده و پیروزی بزرگتری نسبت به نبرد ۳۳ روزه را به مسلمان و مردم آزاده جهان نوید داد.
بدون تعارف باید گفت دیگر «بیعملی» بخش اصلی کشورداری ما شده است. به جرات میتوان گفت در بحرانیترین دوره تاریخ بعد از انقلاب هستیم اما هیچ تصمیم مهمی گرفته نمیشود.
اینکه چرا هرکس به «وضع موجودِ خودش» چسبیده و رها نمیکند، مسئلهای است که میتوان در مقالی دیگر مفصل به آن پرداخت. اما این وضع باعث شده هیچ اتفاقی نیفتد. البته هیچ نسخه نجات بخشی هم از دل گفتوگوهای حکومتی در این وضعیت بیرون نمیآید. تمام نسخهها یک اصلِ اساسی و مضمر دارند: «همه باید تغییر کنند جز من!» این درحالی است که واقعیت وضع موجود میگوید: «همه مقصرند.» طبیعی است که خوانشِ این واقعیت و نسخه پیچی برای آن، در پرتوِ اصلِ مزبور نمیتواند راه به کاری ببرد! اکنون در سایه نسخههای خودبینانه نشستهایم و تقریباً هیچ کاری انجام نمیشود. برای فهم بهتر موقعیت کنونی، بد نیست داستانی مشهور در ماجرای قطعنامه۵۹۸ را فرا روی آوریم. همان داستانی که در آن، وقتی «تصمیم بزرگ» پذیرش قطعنامه گرفته شد، مرحوم هاشمی به امام(ره) میگوید من مسئولیت قطعنامه را برعهده میگیرم و شما نیز مرا محاکمه کنید؛ تا هم کشور نجات یابد و هم به حیثیت انقلابی شما لطمه وارد نشود. اما امام این پیشنهاد را نمیپذیرد و بقیه ماجرا را هم میدانید. غرض حقیر، عرض این دقیقه است که آن زمان نیز میدانستند اتخاذ آن تصمیم بزرگ میتواند به موقعیتهای افراد لطمه وارد کند. اما با علم به این آسیبِ احتمالی، «تصمیم بزرگ» گرفته میشود.
امروز اما همه پذیرفتهایم که تصمیم بزرگ در این کشور گرفته نشود و انگار کانونهای متضادالمنافع، بر نتیجه صفر-صفر متحدالعمل شدهاند. همه متفق شدهاند کاری نشود تا به موقعیت هیچ کس آسیبی نرسد. همه میدانیم که موقعیت کنونی کشور (و به تبع آن آرایش کنونی قدرت)، مطلوب نیست و هر لحظه منابع کشور مهدورِ محذورات کانونها میشود؛ اما خبری از تصمیم بزرگ برای عبور از این وضعیت نیست.
باری؛ بگذریم. در چنین فضایی که جامعه از اراده و عمل قدرت ناامید و یا کم امید شده است، به ناگاه خبر میآید که تصمیم بزرگی در راه است. نگاه جامعه خیره میشود و در دلها کورسویی از امید شکل میگیرد. بعد از کشوقوسهای زیاد، کاشف به عمل میآید همه اخبار تنها در حد یک طرح پیشنهادی بوده است و هنوز تصمیمی پیرامون آن نگرفتهاند. درد بیآلتی و بیعملی، ما را به کارهای عجیب کشانده است. در برهوت عمل و ایده عمل، هر پیشنهاد عملیاتی را با ذوق بیحد، برسرِ دست میکنیم و آن را در کرنا میکنیم. درواقع انگار دچار آشفتگی در رویه شدهایم و شئون را پریشان کردهایم! چند وقتی است که روسای محترم جمهوری و مجلس، در دادن وعده گشایش اقتصادی رقابت تنگاتنگی دارند. روزی نیست که دستکم یکی از آنها از طرحی بزرگ سخن نگوید.
راستش وقتی مسابقه دو رئیس قوه را دیدم، با خود گفتم احتمالاً خبری در مقیاس قطعنامه ۵۹۸ مطرح است. اما وقتی در مراحل بعد، اگرهای آقای روحانی و تردیدهای آقای قالیباف را شنیدم فهمیدم که حجم امید بیش از مایه واقعیت بوده است! درواقع، این بار نیز باعجله و با روشهای مرسومِ این روزها، بر انتظارات روانی جامعه افزودند و البته بهسرعت موجبات سرخوردگی و ناامیدی را فراهم آوردند. این درحالی است که ورود روسای قوا باید پس از نهایی شدن طرح باشد، نه در مراحل اولیه و پیشاکارشناسی. و یا بهطور مثال آنچه را که در این مدت به بهانه کرونا برسر خانوادههای دانشآموزان کنکوری آوردند؛ دهها بار خبرهای رفت و برگشتی که هرکدام بازی با روان صدها هزار جوان و خانوادههایشان بود. به عبارتی گاهی اثر برخی از تصمیمات غیرکارشناسی صدها برابر کرونا روان جامعه را خراب میکند. اگر بنا است همه تسلیم پروتکلهای ستاد کرونا باشیم، پس این بازیهای عجیب دیگر چه صیغهای است؟ یا اینکه امروزه بورس در ایران بنا به هر علتی، امیدی را در کویر اقتصاد ایران برای جذب سرمایه ایرانیان فراهم آورده است؛ اما ناگهان میان این تقلای امید، جدال دو وزارتخانه برسر صندوق دارا و خبرهای متناقض و وعده های غیرکارشناسی، میرود که این فرصت را به مهمترین تهدید تبدیل کند!
انگار از «بیعملی» یک پله دیگر سقوط کردهایم و رسیدهایم به مرحله «عمل مخرب». اراده «تصمیم بزرگ»، با این بازیهای کوچک، جمعناپذیر است. بهتر است اگر حرف مهمی نداریم، حرفی هم نزنیم! امیددادنهای بیمورد و وعدههای نسنجیده، تهماندههای امید و خاک بهجا مانده از مخروبه اعتماد را هم بر باد میدهد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا پنج شنبه شب در یک کنفرانس خبری در کاخ سفید از توافق رژیم صهیونیستی و امارات متحده عربی برای عادیسازی کامل روابط خبر داد.همزمان امارات، آمریکا و اسرائیل در بیانیه مشترکی ضمن تایید این خبر اعلام کردند که روابط دوجانبه میان ابوظبی و تل آویو به شکل مستقیم و علنی برقرار خواهد شد. توافق امارات با رژیم صهیونیستی در ابعاد مختلف اهمیت دارد، اما مهمترین بعد آن اهمیت زمانی توافق است. مصر در شرایطی در سال 1978 با رژیم صهیونیستی پیمان صلح کمپ دیوید را امضا کرد که کشورهای عربی در چهار جنگ متوالی از این رژیم شکست خورده بودند و امیدی به تضعیف رژیم صهیونیستی نداشتند.
در واقع، صلح مصر، صلح از روی «استیصال و ناامیدی» بود اما امارات در شرایطی با رژیم صهیونیستی توافق صلح امضا کرده است و در جهت ایجاد روابط رسمی دیپلماتیک گام بر میدارد که نه تنها «شکست پذیری» ارتش اسرائیل بلکه آسیبها و ضعفهای متعدد آن ثابت شده است. اثبات این موضوع نه از سوی ارتش کشورهای عربی بلکه از سوی گروه های مقاومت لبنان و فلسطین انجام شده است. بعد دیگر اهمیت زمانی این توافق ابوظبی و تلآویو، مربوط به شرایط شکننده داخلی سرزمینهای اشغالی است.
رژیم صهیونیستی در بدترین دوران 72 ساله خود قرار دارد. طی یک سال، سرزمین های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که درنهایت نیز به تشکیل کابینه شکننده ائتلافی منجر شد. با گذشت تنها چهارماه اختلافها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمههای فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته است. علاوه بر این، افزایش مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینههای برگزاری تظاهرات ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرده است .
ده ها هزار نفر بزرگ ترین تظاهرات علیه نتانیاهو را برگزار کردند و خواستاربرکناری وی از نخست وزیری شدند. با این حال، تقلیل تظاهرات به اعتراض علیه نتانیاهو، نادیده گرفتن واقعیت هاست چرا که مردم در سرزمین های اشغالی نتانیاهو را سمبل ساختار قدرت می دانند،به این دلیل او به برگ برنده ای برای فرار از مهلکه نیاز داشت.سومین بعد اهمیت زمانی توافق ،نزدیک بودن آن با انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست. دونالد ترامپ در پی ناکامی در مقابله با شیوع گسترده کرونا در آمریکا و تأثیر آن بر اقتصاد این کشور، نه تنها از پیروزی در انتخابات نوامبر 2020 اطمینان ندارد بلکه حتی اغلب نظرسنجی ها در شرایط فعلی حاکی از شکست ترامپ در مقابل جو بایدن است. بنابراین، رونمایی از توافق امارات با رژیم صهیونیستی کارت مهمی برای ترامپ در انتخابات پیش روست.
در عین حال، رونمایی از این توافق در این بازه زمانی به صورت هدفمند انجام شده است چرا که در صورت شکست احتمالی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری، امکان چنین توافقی نیز کاهش پیدا می کرد.توافق امارات با رژیم صهیونیستی پیامدهایی در دو سطح ملی و منطقه ای نیز خواهد داشت. مهم ترین پیامد این توافق در سطح ملی، «ستانده» طرفین است. رژیم صهیونیستی با این توافق بر شمار کشورهای عربی که با این رژیم توافق صلح امضا کردند، افزود کما این که احتمال دارد کشورهایی نظیر بحرین نیز در جهت عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی گام بردارند. مصر و اردن نیز در شرایطی با رژیم صهیونیستی توافق صلح امضا کردند که هر دو کشور مرز مشترک با سرزمین های اشغالی دارند، اما نه تنها امارات هیچ مرز مشترکی با اسرائیل ندارد بلکه فاصله جغرافیایی زیادی با سرزمین های اشغالی دارد. امارات نخستین کشور عربی است که مرز جغرافیایی با رژیم صهیونیستی ندارد، اما با این رژیم توافق صلح امضا کرد.
در مقابل، امارات نه به لحاظ اقتصادی و نه سیاسی به رژیم صهیونیستی نیاز ندارد. بنابراین در مقابل این توافق به لحاظ ملی ستانده ای نداشته است.افزون بر این،توافق کمپ دیوید، وادی عربه یا توافق سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) با رژیم صهیونیستی در مقابل آزادی زمین بود. یعنی در مقابل این توافق، بخش هایی از جغرافیای اشغال شده توسط رژیم صهیونیستی آزاد می شد، اما اکنون حتی یک وجب از اراضی اشغالی آزاد نمی شود و طرح الحاق کرانه باختری به سرزمین های اشغالی نیز کنار گذاشته نشده بلکه تعلیق شده است. نتانیاهو در این خصوص صریحاً گفت: «به طرح الحاق (کرانه باختری) پایبندیم و هرگز از آن کوتاه نمیآییم. ترامپ شهرکهای اسرائیلی (درکرانه باختری) را به رسمیت شناخته است. من هیچ طرحی را به تعویق نینداخته ام، بلکه ترامپ خواستار تعویق این طرح شد.» حتی «دیوید فریدمن»، سفیر آمریکا در فلسطین اشغالی نیز تاکید کرد که طرح الحاق کرانه باختری لغو نشده بلکه به طور موقت متوقف شده است. با توجه به این شرایط است که بسیاری از کارشناسان معتقد هستند توافق امارات با رژیم صهیونیستی خیانتی ذلیلانه و «صلح در مقابل هیچ» است.
ارسال نظرات