روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
مدتهاست سیاستمداران غربی درباره آشفتگی راهبردی در درون و بیرون آمریکا هشدار میدهند. به تازگی نیکولای سارکوزی رئیسجمهور اسبق فرانسه گفت «محور جهان در حال عبور از غرب، به شرق یعنی آسیاست. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما در حال حاضر به هیچ وجه مسلط نیستیم. روی کارآمدن غیرقابل باور ترامپ، علت وخیم شدن شرایط غرب نیست، بلکه نشانه آن است». رأی آوردن ترامپ، تب تندی بود که دلالت بر عفونت شدید در نظام سیاسی- اجتماعی آمریکا میکرد. آن بیماری اکنون به واسطه رفتار ترامپ، در حال تشدید است. نتیجه سالها پسرفت سیستم معیوب، سر کار آمدن ترامپ بود و انحطاط و ناکارآمدی مضاعف این سیستم، نتیجه تصمیمات بعدی ترامپ.
قبل از سارکوزی، «ولفگانگ ایشینگر» رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ، ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ به روزنامه ایندپندنت گفت: «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند... دولت آمریکا ممکن است به منزله کاتالیزور [شتابدهنده فعل و انفعالات] عمل کند. در دوره جدید، بازیگران غیرغربی، امور بینالمللی را شکل میدهند. برخی از اساسیترین ارکان غرب و نظم جهانی تضعیف شده. ناکامی در پاسخ به درگیری سوریه و اوکراین، ضعف ما را آشکار کرد و زمینه را برای پُر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند ایران و روسیه فراهم نمود». همان ایام، خانم موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به «دیولت» گفت «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. من هرگز آمریکا را تا این حد بیثبات و قطبیشده ندیده بودم».
ما در مواجهه با امپراتوری غرب، پیروزیهای خیرهکننده بسیار و در عین حال، ناکامیهایی داشتهایم؛ اما برآیند این روند، معطوف به قدرتافزایی و پیشبرد اراده جبهه مقاومت بوده است. اگر آمریکا و غرب دچار شکستهای راهبردی شدند، بیتردید بخش مهمی از آن به اراده و ایستادگی جمهوری اسلامی باز میگردد. وگرنه دولتهای بوش و اوباما و ترامپ باید به سودای تاجگذاری آمریکا در جهان میرسیدند. اما سالهاست که دموکراتها و جمهوریخواهان و سپس ترامپ، در اثر افتادن در سر بالایی، به طرز بیسابقهای به جان هم افتادهاند؛ و همزمان، بحران اقتصادی بیسابقه، با ۵۲ میلیون بیکار و ۴۸ میلیون گرسنه مطلق و دهها میلیون بیخانمان، در ایالات متحده کولاک میکند.
آمریکا نه در عراق و نه در سوریه و لبنان و فلسطین و یمن، و از همه مهمتر در مقابل ایران، نتوانست اراده خود را پیش ببرد و در ازای هفت هزار میلیارد دلاری که در منطقه هزینه کرد، صرفا شاهد قدرتمندتر شدن جبهه مقاومت اسلامی است. چاره چیست؟ کدام ابزار باید ناتوانی آمریکا را جبران کند؟ عملیات روانی، با استفاده از محافلی که به امواج القایی و اِدراکی دشمن ضریب دهند یا اساساً، پیامهای ویروسی ویرانگر ذهن و روح را فعالسازی کنند. کسانی که برای غرب، «ابهت» یا «اعتبار» بسازند، و در مقابل، جبهه خودی را ناتوان و درمانده و بیچاره وانمود کنند.
آقای روحانی دیروز گفت: «القای ناکارآمدی دولت و تحریف تواناییها و موفقیتهای بزرگ کشور، محور اصلی جنگ روانی دشمنان علیه ملت ایران است». نکته بسیار قابل تأملی است. چه کسانی پس از ناکامی در انتخابات ۸۸، بنا را گذاشتند به اینکه دولت مستقر را بیکفایت نشان دهند و به زیر بکشند؟ چه کسانی آدرس تحریمهای فلجکننده را به دشمن دادند و پس از آنکه تحریمها آغاز شد، اسکی روی موج دشمن ساخته را شروع کردند؟
موکول کردن حل مشکلات اقتصادی به توافق با آمریکا در حالی که در قبال دولت دهم میگفتند مشکلات ناشی از سوءمدیریت است، یک تحریف بزرگ بود. این تحریف، با مغالطاتی مانند «آمریکا کدخداست»، «آمریکا میتواند تمام توان نظامی ما را ظرف ۵ دقیقه نابود کند»، «خزانه خالی است»، «رفع تحریمها و حل مشکل اشتغال و آب خوردن و آلودگی هوا منوط به مذاکره است»، «اوباما بسیار مؤدب است»، «نمیتوانیم با قهر و انزوا در دنیا زندگی کنیم»، «نباید با شعارهای توخالی مقابل قدرتها ایستاد»، «امکان ندارد آمریکای زیر تعهد بزند»، «اروپا با آمریکا فرق میکند و پای توافق میماند» و... دائما تشدید شد.
براستی خزانه دولت، سال ۹۲ با محدودیت بیشتری مواجه بود یا امروز؟ چگونه به اوباما اعتماد کردند، در حالی که بانی حملات سایبری و ترور دانشمندان، آشوب ۸۸، تحریمهای فلجکننده و جنگ نیابتی در کنار مرزهای ایران بود؟ مگر مصادره میلیاردها دلار از اموال ایران و ریلگذاری تحریمهای ویزا و آیسا و کاتسا، مربوط به اوباما نبود؟ آیا دولت او نبود که حمید ابوطالبی (معاون دفتر روحانی) را تروریست خواند و ویزای حضور در نمایندگی ایران در سازمان ملل را نداد؟! آیا اتحاد دموکراتها و جمهوریخواهان در صدور تحریمهای ضدایرانی فراموش شدنی است؟
کدام مشاوران، آدرسهای گمراهکننده به خورد برخی سیاستمداران میدهند؟ چه شد که آن سیاستمدار مرحوم، ۳۰ مرداد ۹۵ در اجلاس آموزش و پرورش ادعا کرد «اگر آلمان و ژاپن محکمترین اقتصاد دنیا را دارند، بعد از جنگ جهانی از داشتن نیروی نظامی محروم شدند... با این اقدام، پولهایشان آزاد شد و دنبال کارهای علمی و تولیدی رفته و اقتصاد دانشبنیان برای خود درست کردند. این راه باز شده و مطمئنم دوره دوم دولت روحانی میتواند ما را به آنجا برساند»؟! برخلاف این ادعا و طبق اعلام موسسه تحقیقات صلح استکهلم، آلمان با اختصاص ۴۰/۹ میلیارد دلار، در رتبه هشتمین کشور دارای بیشترین بودجه نظامی و ژاپن با اختصاص ۳۶/۷ میلیارد دلار، در رتبه نهم جهانی قرار داشت. چگونه در اوج تهدیدهای آمریکا و طرح «برجام ۲» درباره خلع موشکی و نظامی ایران، توییتر همین سیاستمدار مدعی میشد «روزگار آینده، روزگار گفتمان است نه موشک»؟!
کدام قلم است که پس از همه خسارتهای برجام، در روزنامه دولت مینویسد «برجام، مدل موفق همکاری دیپلماتیک بود»؟! کسی مطلع نباشد، تصور میکند لابد برنامه هستهای، اوراق شده بود و با برجام احیا شد(!) یا مثلا دلار ۲۳۰۰۰ تومان بود، به ۳۷۰۰ تومان رساندند! یا اروپاییها قبل از برجام، به هواپیمای آقایان ولایتی و خرازی و متکی و صالحی سوخت نمیدادند، ولی به هواپیمای آقای ظریف در مونیخ سوخت دادند! یا به نمایندگان ایران ویزا نمیدادند و به ابوطالبی دادند! یا، گرفتار تحریمهای ویزا و کاتسا و آیسا بودیم و با برجام لغو شد!
خط تحریف بود که دولت و وزارت خارجه را دو سال معطل تروئیکای اروپایی کرد اما آنها قطعنامه ضدایرانی را در «آژانس» به تصویب برسانند. ادعا میشد پرونده PMD بسته شده، اما اروپا همان را دوباره گشود! تحریف بود که برخلاف هشدار صاحبنظران، ادعا کرد آمریکا عهدشکنی نمیکند و ده تا ترامپ دیگر سر کار بیاید، تحریمها برنمیگردد. تحریف بود که سایت بزککننده برجام و FATF نوشت «چرا ما عضو FATF نشویم و استرداد فرماندهان ارتش جنایتکار اسرائیل و بانیان آمریکایی تحریمها را نخواهیم؟ چرا خودمان را از این امتیاز محروم کنیم؟ FATF را تصویب کنیم و ژنرالهای اسرائیلی را تحویل بگیریم». اما وقتی دادستان تهران اعلام کرد «۳۶ نفر از افرادی را که در ترور حاج قاسم نقش داشتند، اعم از مسئولان آمریکا و دیگر دولتها شناسایی شدند و توسط مقام قضایی برای آنها دستور جلب و اعلام وضعیت قرمز از طریق اینترپل صادر شده»، برایان هوک رئیس در آمریکا گفت «اینترپل دخالتی نکرده و هشدار قرمز منتشر نخواهد کرد. اقدام ایران را جدی نگیرید». سپس اینترپل اعلام کرد «این سازمان درخواست دادستانی ایران را جدی نمیگیرد». چرا FATF و اینترپل، درباره قاتلان سردار مبارزه با تروریسم در منطقه و مفسدان و پولشویان فراری به غرب، کمترین همکاری را نکردند؟
روزنامه زنجیرهای از جان آقای ظریف چه میخواهد که از قول رئیس گروهک نهضت آزادی تیتر زده؛ «به ظریف گفتیم در راه مصدق قدم بردار». مشی مصدق در اعتماد به آمریکا و غافلگیر شدن با کودتای CIA و MI۶، سزاوار عبرت است یا الگو گرفتن؟ رسانههای زنجیرهای، به کجا وصلند که راهبرد عملیاتی و موفق امثال سردار سلیمانی را تخریب میکردند اما همزمان، خواستار سرمشق قرار دادن امثال مصدق بودند؟ سردار سلیمانی و همرزمانش، سر دشمن را در جنگ نیابتی به سنگ کوبیدند و حال آنکه در مقابلشان جبههای قدرتمند بود. الگو شدن این رویکرد در مدیریت و اقتصاد کشور، از نگاه دشمن بسیار خطرناک بود. بنابراین، رویکرد مقاومت، از سال ۸۸ تا به امروز آماج حملات رسانهای است.
مکتب سردار سلیمانی را کوبیدند چون خط نفوذ و تحریف را شناخته بود و هشدار میداد «برای دشمن، برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اینکه اصرار میکنند بر برجام ۲، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام ۲ شرکت کردیم، تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. آنها برجام سه هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید در ایران خشکانده شود» و «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحبمنصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدایی درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
سخنان «هرتسل هالوی» فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائیل، بسیار قابلتأمل است که آبان ۹۴ به مدیران مجموعه خود گفت «از ابتدای انقلاب ۱۹۷۹، ما ۳ برابر رشد علمی داشتهایم اما رشد ایران ۲۰ برابر شده. آنها به برتری فنی نزدیک میشوند. جنگ واقعی در آینده نیست؛ همین حالا جریان دارد. برداشته شدن فاصله ۳۰ سال پیش، برای ما بسیار پُرهزینه خواهد بود. جنگ امروز، جنگ ذهنهاست و تبلیغات طرف مقابل میتواند روحیه اسرائیلیها را در هم بشکند». خط تحریف، دقیقاً بهخاطر دغدغه اسرائیل و آمریکاست که بر مهندسی وارونگی در افکار عمومی ایران اصرار دارد؛ چیزی شبیه خرابکاری سایبری برای اختلال و انهدام یک سیستم از درون.
سهشنبه ۱۴ مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت بود. ۱۱۴ سال پیش ملت ما گام بزرگی برداشت که مسیر زندگی مردم را تغییر داد. مشروطه نقطه آغاز قانون اساسیگرایی ایرانیان است که هویت ملی از طریق برآمیزی با یک ارزش جهانشمول بشری تکامل و بسط نوینی را تجربه میکند. پدران مشروطه احساس تعلق به هویت ملی را با احساس تعلق به یک واحد بزرگتر جهانی یعنی «دول صاحب قانون اساسی» درهم آمیخته بودند. قانون اساسی داشتن در آن دوران یک نوع هجرت از حاشیه مناطق پیرامونی جهان به قلب و به مرکز جهان محسوب میشد. بهعبارت دیگر تا آن زمان در همه قرون شاهنشاهی و استبدادی هویت ملی زیست مستقلی نداشت و از پیکر شاهانه منفک نشده بود.
با جنبش معطوف به قانون اساسی است که ملت و هویت ملی از صغارت و تاریکی قرون استبدادی آزاد شده و در مفهوم مدرن و دموکراتیک این واژه «ملت» میشود.امضای فرمان مشروطیت بلافاصله ما را به جزیره امن مردم سالاری نرساند، ولی در عوض ما را در معرض آزمون اراده برای رسیدن به یک مردمسالاری پرمانع قرار داد. از آن زمان تاکنون مردم ما در راه حاکمیت قانون، حقوق شهروندی و مردم سالاری، بارها و بارها به عقب رانده شدند و به زمین خوردند ولی دوباره برخاستهاند و چند گام به پیش گذاشته اند. ما در بیش از این یک قرن گذشته، تجربههای فراوانی آموختهایم. مشروطه در طول سالها دچار انحراف شد و ما نیز در قرن گذشته تجربیات فراوانی از همین انحراف آموختهایم و مهمترین آنها اینکه مردم سالاری در برابر بدخواهیهای بیگانگان و خطاهای داخلی چقدر شکننده است و نیاز به محافظت دائمی دارد. انقلاب اسلامی گامی بلندتر برای تحقق مشروطیت و مشروعیت حاکمیت برخاسته از خواست و اراده مردم بود.
اما از ابتدا میدانستیم که به صرف پیروزی انقلاب اسلامی و بدون تلاش بیوقفه، نمیتوانیم تضمین برای دستیابی به آرمانهای مردم سالاری دینی پیدا کنیم. چه نهضت مشروطه و چه انقلاب اسلامی، آرمانهایی در دل خود پروراندند که از فرهنگ، اعتقادات و آرزوهای دیرینه ملت ما سرچشمه گرفته بود.ما با انقلاب اسلامی هر دوسویه تأسیسی و تقنینی قانون اساسی را در جنبش انتخاباتی ملت ایران در ۱۲ مرداد ۵۸ شاهد بودیم. به نظر من اگر بهمن باشکوه انقلاب اسلامی سویه ضددیکتاتوری آن نهضت اصیل الهی و مردمی را به نمایش گذاشت مردادماه ۵۸ را باید جنبه سازنده و تاسیسگر همان اراده عظیم ملی محسوب نماییم. این رخدادهای بزرگ زمینههایی برای رسیدن به آن آرمانها را برای آن مردم هوشیاری فراهم آوردند که آماده دفاع از دستاوردها در برابر دشمنان آرمانهای مردم ایران هستند. البته ما نباید کاستیها و شاید برخی اشتباهات خودمان را در دفاع از ارزشهای مردم سالاری و انقلاب اسلامی نادیده بگیریم اما همینطور نباید نقش دشمنیهای خارجی را که میخواهند مردم سالاری دینی ما را وارونه جلوه دهند، سیاه نمایی کنند و مردم را به همه هستی و نیستی داراییهای تاریخی ما بدبین کنند، دستکم بگیریم.
در این مسیر مبارزهٔ ما در راه دفاع از مردم سالاری و حکومت نظم و قانون برخاسته از انتخابات در چند جبهه باید ادامه پیدا کند. نخست، این مسئولیت ماست که از کارآمدی نهادها بطوریکه خواست مردم را برآورده کنند، حفاظت کنیم. این مسئولیت ماست که در اعتماد مردم به نظام امانت دار باشیم و در برابر سلیقه مردم که از صندوقهای رأی بیرون میآید، سر فرود بیاوریم. این مسئولیت ماست که قانون اساسی را بیکم وکاست اجرا کنیم، به شفافیت، دفاع از آزادیها و حقوق قانونی مردم متعهد و در فسادستیزی مصمم و تبعیض ناپذیر باشیم. این وظیفه ماست که پاسخگو باشیم و در ورای مناقشات حزبی و جناحی و کسب قدرت اصول مردم سالاری دینی را به میثاقی ملی تبدیل کنیم و بر آن پای بفشاریم.
در جبهه دوم این مصاف، باید مراقب باشیم که بخاطر تأمین امنیت و مقاومت در برابر زورگویی و بدخواهی، در دام دیدگاه های مخالف مردم سالاری گرفتار نشویم که این خواست مخالفان استقلال و پایداری ایران است بدون تردید ثبات و پایداری ما در گرو صیانت از دستاوردهای مشروطه و مردم سالاری ناشی از انقلاب اسلامی است.
در سومین جبهه باید تلاش کنیم که ضمن موفقیت در دو حوزه قبل، همچنان به جلو حرکت کنیم. فشارهای دشمنان نباید باعث شود که به نگه داشتن و دفاع از آنچه که در اختیار داریم، بسنده کنیم. دفاع از داراییها و دستاوردها ضروری است اما قناعت کردن به آنها باعث تضعیف این دستاوردها و داراییها میشود. ما فقط نباید آزادیهای مردم و تسهیلات استفاده از امکانات و فناوریهای ارتباطی را برای مردم حفظ کنیم بلکه باید این آزادیها و تسهیلات را گسترش بدهیم تا مردم ما بتوانند حداکثر قابلیت خود را در کنشهای اجتماعی سازنده و مفید به حال اقتصاد و امنیت و فرهنگ پیدا کنند.
صاحبان منافع بزرگ در دنیا و کوچکخواهان ایران همواره به زیان دستاوردهای مشروطه و مردم سالاری انقلابی ما عمل کردهاند. امروز باید به خود یادآوری کنیم که در سالروز مشروطه حفظ دستاوردهای بزرگ مردمسالاری ناشی از انقلاب اسلامی به مراقبت و مقاومت در برابر موانع نیاز دارد؛ ثبات، پیشرفت و زندگی بهتر با حفظ این دستاوردها امتداد خواهد یافت.
درباره بیانات روز عید قربان حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، رهبر حکیم انقلاب اسلامی درباره جریان تحریف که سعی در واژگون نشان دادن واقعیتها و حقایق کشور با هدف ضربه زدن به روحیه مردم و ارائه آدرس غلط برای رفع مشکلات دارد، یک موضوع بسیار مهم این است که جریان تحریف بویژه به نسل جوان ـ که خاطرات چندانی از وقایع انقلاب اسلامی نداردـ میخواهد القا کند ما منشأ دشمنی مستکبران عالم هستیم و جمهوری اسلامی موجب شد آمریکاییها ایران را تحت فشار قرار دهند. در واقع میخواهد این موضوع را جا بیندازد این ماییم که مقصریم نه آمریکایی که ۴۰سال است شدیدترین مظالم را علیه ملت ایران روا میدارد.
۱- جریان تحریف علاقه فراوانی به غرب دارد و تلاش میکند تحریمها علیه ملت ایران موثر واقع شود؛ این جریان اگر چه ایرانی است ولی نگاه جهانوطنی دارد، یعنی بیشتر تعلق خاطر به جهانی که آمریکا در رأس آن است، دارد و نه به وطن خود؛ ایران. جهانوطنیها مدتهاست به عنوان ابزاری در خدمت غرب عمل میکنند.
مختصات دیگر این افراد که مسائل را جعل میکنند و تلاش دارند با دادههای غلط در تحلیل، جامعه را منحرف کنند، این است که مسائل را کاملا وارونه جلوه میدهند، به این معنا که وقتی احساس میکنید به شما ظلم شده، به گونه دیگری عمل میکنید، تا اینکه فکر کنید خودتان منشأ ظلم هستید. در نوع اول، چون خودتان را مظلوم مییابید، طبیعتا در برابر ظالم مقاومت میکنید و دوست ندارید در ظلم ظالم شریک باشید، در اسلام صریحا روایت داریم اگر مظلومی ظلم ظالم را تایید کند یا در برابر آن ایستادگی نکند، در ظلم او شریک است. طبعا ایران برای اینکه چنین حالتی پیش نیاید، در برابر ظلم مقاومت میکند اما اگر واقعیتها به جامعه دگرگون عرضه شود به طوری که افکار عمومی احساس کند این جمهوری اسلامی بود که به دنیای استکبار و آمریکاییها ظلم کرد و نخستینبار خودمان تعدی کردیم و آنچه امروز به ما تحمیل میشود پاسخی به ظلم ماست؛ در این حالت مقاومت نمیکند. در صورت موفقیت جریان تحریف در القای این موضوع به جامعه، افکار عمومی میخواهد بهگونهای عمل کند که کشوری که ظلم دیده از ما راضی باشد، بنابراین سعی در همراهی با آن کشور خواهد داشت.
۲- مابهازای این مسأله در جامعه فعلی این است که امروز برخی تلاش میکنند بگویند ضدیت آمریکا با ما بعد از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آغاز شد و میگویند این ما بودیم که به سفارت آمریکا- که برابر با خاک آن کشور است- تعدی کردیم، پس ما ظالم هستیم و ظلم کردیم و آنچه آمریکاییها انجام میدهند نیز پاسخ به ظلم ماست. با این قبیل القائات نادرست، جوانان طبیعتا احساس میکنند آمریکاییها اگر امروز ما را شدیدا تحریم میکنند به خاطر این است که یک جا مظلوم واقع شدند و حالا دارند به مظلوم واقع شدنشان پاسخ داده و واکنش نشان میدهند. چنین افرادی طبعا در برابر تحریمها مقاومت نمیکنند چون آمریکا را در این مسأله محق میپندارند، در حالی که واقعیت به گونه دیگری است.
سفارت آمریکا سال ۳۲ کانون هماهنگی کودتا در کشور بود و حتی به روایت بسیار محتمل، فضلالله زاهدی در سفارت آمریکا پنهان شد و آنها میدانستند او مهره داخلی کودتاست و ممکن بود دستگیر شود.
۳- بعد از انقلاب اسلامی هم جوانان احساس کردند سفارت آمریکا بار دیگر کانون این هماهنگی شده، چرا که فتنههای مختلف در اقصی نقاط کشور از تجزیهطلبی گرفته تا اختلافات شدید وجود داشت؛ جوانان شاهد این بودند و میدیدند سفارت آمریکا این هماهنگیها را به عمل میآورد و برای همین در واکنش به یک ظلم، سفارت آمریکا را تسخیر کردند تا نتواند دوباره کودتایی را علیه ملت ایران به انجام برساند و یک بار دیگر برای ربع قرن ملت ما را به اسارت درآورد.
این تفاوت دارد که به جوان ایرانی گفته شود آمریکا قبل از تسخیر سفارتش در تهران هیچ موضع ضدایرانی نداشته و موضع ضدایرانی آن کشور از این مقطع شروع شد که جوانان ما بیدلیل سفارت این کشور را تسخیر کردند و دشمنی آمریکا را علیه ملت ایران برانگیختند، تا اینکه شما بدانید سفارت آمریکا قبلا کانون کودتا بوده، کودتای موفقی هم صورت گرفته که ملت ایران ۲۵ سال در پی آن کودتا چپاول شده و یک بار دیگر هم قرار بود این کودتا با هماهنگی و مرکزیت سفارت آمریکا صورت بگیرد و جوانان نگذاشتند. در این صورت، جوان ایرانی نگاه متفاوتی به موضوع خواهد داشت.
۴- عدهای که سعی میکنند واقعیتها را تحریف کنند، هرگز به جوانان نمیگویند در جنگ اول جهانی، همین غربیها کل ایران را- و نه فقط سفارت ما را!- اشغال کردند. انگلیس تمام کشور را در جنگهای اول و دوم جهانی اشغال کرد، بدون اینکه از ما کسب رضایت کند.
جریانی که امروز سعی میکند غرب را مظلوم جلوه دهد، هرگز در تحلیلهای خود نمیگوید اینان بارها کل کشور ایران را اشغال کردند ولی همیشه سعی میکند اقدامات غرب را توجیه و آن را از جنایاتش تبرئه کند. چرچیل درباره اشغال ایران میگفت: ما هرگز به قانون پایبند نیستیم و اگر ببینیم جایی لازم است در دفاع از کشورها عمل کنیم، لازم نمیدانیم قانون را رعایت کنیم چون هدفمان حمایت از کشورهای کوچک است، به این دلیل برای مقطعی هیچ ایرادی بر ما وارد نیست که قوانین را زیر پا بگذاریم!
جریان تحریف از آنجا که غربگراست، هرگز غرب را تخطئه نمیکند. با آنکه درباره اشغال لانه جاسوسی آمریکا حق را به ایالات متحده میدهد، در یک تناقض آشکار، امروز که میبینیم پلیس آمریکا- و نه مثلا دانشجویان آنها- به کنسولگری چین حمله کرد، جریان تحریف، آمریکا را تخطئه نمیکند که چرا به خاک چین تعدی میکنی؟ این جریان که معتقد است کنسولگری و سفارت، خاک یک کشور است، حالا که پلیس آمریکا به آنجا حمله کرده، چرا هیچ صدایی از او در مطبوعات غربگرای ایران درنمیآید که این اقدام ناقض حقوق بینالملل است؟!
اینجا تفاوت فاحش وجود دارد و دانشجویان ما به عنوان یک نهاد مدنی در واکنش به کودتای آمریکایی که در شرف تحقق بود، دست به این کار زدند.
۵- در قضایای سال ۵۸، یک نهاد مدنی(دانشجویان) اقدامی انجام داد ولی اینها بعد از ۴۱ سال هنوز آن را رها نمیکنند و جریان داخلی آنها مرتب میگوید کار دانشجویان غیرقانونی بود و نباید صورت میگرفت و به همین دلیل آمریکاییها با ما ضدیت پیدا کردند، در حالی که بعد از تسخیر سفارت، مدارک مهم و معتبری کشف و ثابت شد سفارت آمریکا، سفارت نیست بلکه کانون فتنهگری است. جریان تحریف مرتب در ذهن جوانان امروز میخواند ما منشأ برانگیختن ناراحتی آمریکا بودیم و ما موجب شدیم آمریکاییها از ما دلخور شده و ما را تحت فشار قرار دهند و این ماییم که مقصریم نه آمریکا!
طبیعی است جوانی که آن زمان را درک نکرده، تحت تأثیر این جعلیات میگوید چرا باید به این وضع ادامه دهیم؟ ما باید با آمریکاییها مذاکره و حتی از آنها عذرخواهی هم بکنیم. مشخص است که جعل چقدر مسأله را متفاوت میکند. جعل و تحریف - که متأسفانه زیاد هم هست - منشأ این میشود که فرد در برابر ظلمِ فاحش مقاومت نکند و با اینکه میبیند آمریکاییها دارو و قطعات هواپیما را تحریم کردهاند- که کارهایی ضدانسانی است- ولی میگوید آمریکا حق دارد چون به او اینطور القا شده که مقصر این تخاصم، ایران است. با موفقیت این جعلها طبیعی است جوان ما بگوید برویم سر تعظیم فرود بیاوریم، چون ما کار غلطی انجام دادیم. وقتی کسی کار اشتباهی انجام میدهد، برای عذرخواهی پیشقدم میشود و طبیعی است نوع مواجهه جوان امروز تحت تاثیر این وارونهسازی تغییر کند. پس باید به برخی جوانانی که میگویند چرا مذاکره نمیکنیم یا خودمان را مقصر این دشمنی میدانند، حق بدهیم. به این جوانان گفته نمیشود اینطور نیست و آمریکاییها سالها قبل از آن، کشور ما را اشغال، کودتا، چپاول و ظلمهای فراوان کردند و این برای همین ۴ دهه قبل است.
اگر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جوانان چنین اقدامی انجام دادند به خاطر این بود که یک بار آمریکا را بخشیدند ولی آنها از روز ۲۳ بهمن ۵۷ بحث تجزیهطلبی را در کردستان کلید زدند و نیروهای نظامی دوران شاه را در مرز با ترکیه به رهبری «آریانا» جمع کردند و در مرز پاکستان هم نیروهایی را سازماندهی کردند.
ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب سعی کرد ارتباط جدیدی را شکل بدهد؛ ما هرگز رابطهمان را با آمریکا- به رغم این همه جنایتی که در حق ملت ایران روا داشته و کودتا کرد و با تشکیل ساواک ملت ما را شکنجه کرد و ایرانیان را به اسارت گرفته بود- قطع نکردیم. ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از باب رأفت وارد شدیم و بخشیدیم و گفتیم امیدواریم آمریکاییها گذشته را جبران کنند ولی نهتنها گذشتهشان را جبران نکردند بلکه فتنهگریهای خود را با قوت و شدت بیشتری ادامه دادند. وقتی دانشجویان این صحنه را مشاهده کردند به این تحلیل درست رسیدند که آمریکاییها سفارت خود را در اختیار یک کودتای دیگر قرار دادهاند و اسناد هم گواه این بود.
۶- امروز نباید گذاشت واقعیتها جعل شود و اگر جعل صورت بگیرد، منجر به جهل میشود و رفتار متناسب با این جهل را شاهد خواهیم بود. اگر میخواهیم رفتار ملت با واقعیتها تطبیق داده شود، باید روی تبیین و روشن شدن تاریخ سرمایهگذاری کرده و نگذاریم عدهای با هدایت بیگانه در ایران تاریخ مسلم را جعل کنند؛ کاری که همین الان هم آن را انجام میدهند. امروز این یک وظیفه مهم است که باید تلاش کرد جلوی تحریف تاریخ گرفته شود.
اقتصاد کشور ما، اقتصاد همراه با تورم و رکودی است. یعنی سختترین و بحرانیترین اقتصادی که میشود آن را تصور کرد. اگر در کشوری تورم حاکم باشد، یکی از راهها این است که بودجه انقباضی و در نهایت مسیر انقباضی به پیش گیرند و اگر رکود حاکم باشد، راه این است که نقدینگی بیشتری به بازار تزریق شود تا کشور از رکود خارج شود. ولی وقتی که هم رکود و هم تورم اقتصاد کشوری را دربرگرفته نسخهای که برای تورم مینویسند، علیه رکود است و وقتی نسخه برای رکود مینویسند، به ضرر تورم تمام میشود.
یعنی دو راه علاج ضد یکدیگر که حل مشکل را سخت میکند و تنها به صرف گفتن مسئولان کار عملیاتی نمیشود. واقعیت این است که برای نجات کشور، سرمایه لازم است. الزامی که قابل انکار نیست و فهم آن نیاز به تخصص اقتصادی ندارد. این سرمایه یا باید از آن خود کشور باشد یا باید سرمایهگذار خارجی بپذیرد و چنانچه سرمایهگذاری داخلی و خارجی یا توامان با هم اتفاق افتاد، از آن روز امیدی به اصلاح امور هست. در غیر اینصورت نسخههایی که نوشته میشود، شعاری بیش نخواهد بود.
سوال این است وقتی سرمایه نداشتید که بتوانید سرمایهگذاری کنید، چگونه میتوانید اشتغال را حل کنید و نرخ تورم را پایین بیاورید؟ در شرایط امروز کشور که درآمد نفتی ما در اثر تحریمها به یکدهم کاهش پیدا کرده، از طرف دیگر هیچگونه سرمایهگذاری خارجی با تحریم آمریکا در کشور اتفاق نیفتاده، مراجعه به سرمایههای بخش خصوصی موضوعی است که مردم باید سرمایههای خود را از طریق بورس در اختیار دولت بگذارند تا دولت بتواند اشتغالزایی و تورمزدایی کند. حالا سوالم از دوستانی که برای اقتصاد نسخه مینویسند این است که سرمایه را از کجا بیاوریم؟ ارائه پیشنهادهای کلی یا به عبارتی «کلیات ابوالبقاء» که کار سختی نیست، مهم پیداکردن راهکار است.
وقتی میگویند اقتصاد را مردمی کنیم، بگویند چگونه مردمی کنیم؟ درحالیکه مردم نسبت به بعضی تصمیمات مجلس علامت سوال بزرگی دارند، بزرگترین دستگاه نظارتی که دیوان محاسبات است پروندهها را در دیدگاه همگان قرار دهد. مستندات را در اختیار افکار عمومی قرار دهید تا مردم اطمینان پیدا کنند که شعار نیست بلکه عمل است. وقتی میگویند اقتصاد را شفافسازی کنیم، اقتصاد چگونه شفاف میشود؟ وقتی از کارآمدسازی سخن میگویند باید راهکار ارائه دهند و همینطور هوشمندسازی نیز بستر و راه خود را میطلبد. قرار بود مجلس انقلابی اول از خودش شروع کند؛ «تا که ازخود نگذری، ازدیگران نتوان گذشت».
مجلس در ابتدا همه هزینههایش را شفافسازی کند و در اختیار افکار عمومی قرار دهد تا مردم بدانند اعتبارات چندصد میلیاردی مجلس چگونه هزینه شده است؟ همین بودجه مجلس را کارآمد کنند و نحوه هزینهاش را ارائه دهند تا نشان دهند چنین الگویی در دستورکار قرار دادهاند. شعار دادن و سخنرانی کردن هزینه نمیخواهد. هزینه جایی است که قرار است حرفهای خوب به عمل تبدیل شود.
قرآن کریم در بیان قصص پیشینیان و وقایع تاریخی ما را به «عبرت آموزی» و «گذشته را چراغ راه آینده قرار دادن» فرا میخواند. واقعه غدیر نیز از این قاعده قرآنی مستثنی نیست. نگاه ما به واقعه غدیرخم، نگاهی جاری، فرازمانی، درسآموز و نگاهی است که غدیر را در بادیه و بیابان گداخته و تفتیده جحفه و سرزمین حجاز محدود نمیسازد. واقعه غدیر به مهمترین، کلیدیترین، بنیادیترین و اساسیترین مسئله امت اسلام یعنی حکومت و نحوه اداره جامعه اسلامی پرداخته است.
مهمترین مسئله هر ملتی در جهان و در طول تاریخ، مسئله حکومت و نحوه اداره و مدیریت جامعه است و غدیر این مسئله را با بهترین راهکار و به شکلی کامل و بی عیب و نقص، فراگیر و جامع و زیبا حل کرده و سلسله امامت مسلمین را منحصر در افراد صالح و معصوم منصوب از ناحیه خداوند معرفی نموده و بنا به وصیت امام حسن عسکری (ع) و نسخه امام عصر در زمان غیبت، امامت مسلمین به عهده (ولی) فقیه عادل که خویشتندار، نگاهبان دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر مولایش باشد گذاشته شده است.
مجموعه آیات و روایات مرتبط با واقعه غدیر از حقیقت تلخ سخت و غیرقابل پذیرش بودن مسئله جانشینی پیامبر اکرم (ص) و معرفی امیرالمؤمنین علی (ع) پرده برمیدارد. وقایع و رخدادهای پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و تشکیل سقیفه بنی ساعده و منصوب نمودن ابوبکر بهعنوان خلیفه مسلمین بر این حقیقت تلخ مهر تأیید زده است.
اهمیت غدیر و مسئله امامت مسلمین و خالی نماندن زمین از حجت خداوند از نزول آیه ۶۷ سوره مبارکه مائده به خوبی قابل درک است. از نظر قرآن کریم، مسئله غدیر و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام معادل رسالت پیامبر (ص) و عدم ابلاغ آن، معادل بیهوده بودن رسالت پیامبر اکرم (ص) شمرده شده است. وقتی خدای متعال پیامبرش را تهدید میکند که اگر مسئله امامت مسلمانان (و ولایت علی) را ابلاغ نکنی تمام کارها و زحمات ۲۳ سالهات را پوچ میانگاریم، به این معنی است که:
اولاً کسانی که ولایت امیرالمؤمنین (ع) را نپذیرند در حقیقت رسالت پیامبر (ص) را قبول ندارند.
ثانیاً ابلاغ این مسئله مهم با رسالت پیامبر (ص) مساوی و برابر است.
ثالثاً نفی ولایت علی (ع) که در واقع نفی رسالت پیامبر (ص) است سبب بروز و تشدید اختلاف بین مسلمین خواهد شد.
در منطق الهی در قرآن کریم و بر اساس آیه اکمال دین (آیه ۳ سوره مائده) ولایت امیرالمؤمنین:
اولاً مظهر اکمال دین و اتمام نعمت شمرده شده.
ثانیاً ولایت و امامت اهلبیت علت تامه حفظ دین و عامل وحدت بخش مسلمین است.
ثالثاً قبول ولایت و امامت اهلبیت علیهمالسلام شرط تداوم نعمات خداوندی است.
رابعاً معرفی ولایت و امامت اهلبیت علیهمالسلام سبب مأیوس شدن کافران از امکان انحراف (تحریف) دین اسلام میشود.
به فرمایش مقام معظم رهبری: «مسئله غدیر، مسئله ایجاد یک شاخص است، یک معیار و یک میزان است تا آخر دنیا مسلمانان میتوانند این شاخص را و این معیار را جلوی خودشان قرار بدهند و تکلیف مسیر عمومی امت را معین کنند» (۱۵ آذرماه ۸۸) و این همان موضوعی است که امام راحل نیز بر آن تأکید داشته اند: «ولایتی که در غدیر است به معنای حکومت است نه معنای مقام معنوی، مسئله، مسئله حکومت است. مسئله سیاست است خدای تبارک و تعالی این حکومت و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کند.» (صحیفه ج ۲۰ ص ۱۱۳-۱۱۵)
بر اساس آنچه که گفته شد علت اصلی انحراف در ادیان آسمانی پیش از اسلام (یهود و مسیحیت و...) نبود امام معصوم از جانب خدا است و وجود امام معصوم در دین اسلام عطیه خاصه خداوندی به امت حضرت محمد است که در وصیت آن حضرت نیز اهلبیت علیهمالسلام در کنار قرآن کریم بهعنوان یکی از دوبال صعود مسلمانان به قلههای بلند معنویت انسانی و جایگاه رفیع اسلام معرفی شده است: آنچه که در اتفاقات و رخدادهای پس از واقعه بزرگ غدیر خم رقم خورد مصداق عینی و تمام عیار تحریف است. شورای سقیفه با تفسیر غلط از وصیت پیامبر گرامی اسلام در باره امامت و جانشینی، عملاً علاوه بر تحریف سنت نبوی و شخص پیامبر اکرم (ص) مفهوم و گستره ولایت و امامت را هم تحریف کردند. در تاریخ اسلام در هیچ مسئلهای (اعم از اصول و فروع دین) به اندازه خلافت و امامت مسلمین، اختلاف وجود نداشته است و ریشه اصلی اختلافات موجود در جهان اسلام به تحریف برمیگردد.
علاوه بر آن تحریف رخ داده در مسیر غدیر، سبب طمع ورزی دشمنان اسلام شده و طی سدههای مختلف دشمنان اسلام زهر خود را از شاهرگ تحریف به کام امت اسلامی ریخته و آتش اختلافات را شعله ورتر کرده و به استعمار و غارت منابع جهان اسلام پرداختهاند. بر این مبنا بزرگداشت و تکریم عید بزرگ غدیر تنها فراتر از یک جشن، یک جهاد بزرگ با هدف تصحیح تحریف صورت گرفته در بستر تاریخ مطرح است.
در امتداد خط تحریف رخ داده در غدیر، امروز آن چیزی که نظام جمهوری اسلامی را تهدید میکند (بیش از تهدید خارجی)، تحریف آرمانها و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی است که در دهه چهارم انقلاب مورد تذکر و انذار ویژه رهبری معظم انقلاب قرار گرفته تا جایی که معظم له در اقدامی هوشمندانه، سخنرانی مراسم ارتحال حضرت امام خمینی سلامالله علیه در سال ۹٤ را به موضوع مهم تحریف امام راحل اختصاص داده و خطرات این اقدام موذیانه را به مردم و مسئولان گوشزد فرمودند و اینک در سخنرانی عید سعید قربان مجدداً تحریف را بهعنوان مکمل تحریم مطرح فرموده و تأکید کردند که اگر تحریف شکست بخورد قطعاً تحریم شکست خواهد خورد.
جلوگیری از تحریف انقلاب اسلامی، امام خمینی و اهداف والای نظام اسلامی بهعنوان یک تکلیف دینی، عقلی، قانونی، منطقی و تجربی فراروی ماست.
از جمله مشکلات عمدهای که طی سالیان گذشته گریبان نهاد قدرت در کشور را گرفته و زمینههای واپسروی در شئون متکثر حکمرانی را پدید آورده، استراتژی توجه به «تاکتیک» به جای التزام به «راهبرد» است. به دیگر بیان، سالیان درازی است که نهاد قدرت در ایران، اهتمام حداکثری به تاکتیکهای حکمرانی داشته و در این رهگذر از راهبردهای کلان غفلت ورزیده است.
چنین رویکردی تالی فاسدهای متعددی در پی داشته است. تالی فاسدهایی که نتیجه آنها را میتوان در سطوح مختلف زندگی مردم در ابعاد خرد و کلان مشاهده کرد. بیگمان یکی از دلایل توالی بحرانهای گوناگون در عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نتیجه اتخاذ چنین رویکردی است. از جمله پیامدهای ناشی از راهبرد پیشگفته، ظهور و بروز پدیده «نخبگان مجعول» است.
این گروه که با تکیه بر خلاء به وجود آمده از طرد و حذف چهرههای برجسته، کارآمد و توانا از هرم مدیریتی کشور، فرصت و مجال اعلام حضور پیدا کردهاند، در این سیستم به رشد حداکثری میرسند. از جمله علل اصلی بروز این پدیده و تفوق تاکتیک بر راهبرد، تبعیت از منطق ایدئولوژیک به جای مصالح و منافع است. درحقیقت روبنای ایدئولوژیک که میتواند پوشش بسیار مناسبی برای تمام ضعفهای ساختاری باشد، سبب میشود تا «منتقدان مصلح» حذف و «سفلگان میانمایه» جذب شوند. تکیه بر این روبنای ایدئولوژیک و عدم توجه به مدیریت نظاممند و ساختارگرا در حوزههای گوناگون، آرامآرام تعلقات موجود میان نهاد قدرت و چهرهها و جریانهای اثربخش را به حداقل ممکن رسانده و زمینه کاهش همکاری این گروه با طبق حکمران را فراهم میآورد.
نتیجه آن میشود که در فرآیندی خودخواسته انبان حاکمیت از منبع انسانی کارآمد و متخصص تهی شده و خلائی سترگ در هرم نخبگان کشور پدید میآید. در این موقعیت، حاکمیت در برابر خودیهای محدود، موضع فاعلیت را از دست داده و ناچار میشود تا به منظور دستیابی به گروه اندکی از نخبگان هزینههای بیشماری را متحمل شود. درست در این هنگامه فرصتطلبان، زمینه و زمانه لازم جهت حصول اهدافی سترگ و بزرگ را به دست میآورند. آنها در این روند سعی در بازتولید گروهی تازه از نخبگان دارند. گروهی که از آنها تحت عنوان «نخبگان مجعول» مفهومسازی میشود. این نخبگان مجعول ـ که در زمره خودیهای حداقلی محسوب میشوند ـ با تکیه بر عدم فاعلیت کارکردی حاکمیت در میدان نخبهپرورری، به باجگیری از نهاد قدرت مشغول میشوند. بخش قابل توجهی از رزومهسازیها، جعل سابقهها، مدارک تحصیلی تقلبی و... متعلق به این دوره است. دورهای که طی آن نخبگان مجعول جانشینان نامشروع طبقه الیت میشوند. این کامیابی و کامگیری نخبگان مجعول از نهاد قدرت اگر به همین جا ختم میشد، باز قابل اغماض و چشمپوشی مینمود. اما این زفاف، مولودی نحس به همراه دارد که جهاز هاضمه جامعه مدنی ایران امکان عقلی پذیرش آن را ندارد.
این مولود منحوس، مکانیزمی است که طی آن «فساد فردی» به «فساد سیستماتیک» تبدیل میشود. در حقیقت هر چه بر تعداد نخبگان مجعول در ساختار و سازمان نهاد قدرت افزوده میشود و هر چه وصال به عروس قدرت برای آنها لذتبخشتر مینماید، بر قدرت، شدت، گستره، نفوذ و حجم فساد سیستماتیک نیز اضافه میشود.
نتیجه آن است که سپهر سیاست ایران بیش از همیشه به جولانگاه عدهای میانمایه جاهطلب تبدیل شده و این نخبگان مجعول هستند که در این میدان یکهتازی میکنند.
جهت اثبات فرضیه طرح شده نمونههای قابل اعتنایی میتوان برشمرد. نمونههایی که از مرحوم علی کردان تا مهرداد بذرپاش را شامل میشود. این همه، در حالی است که بسیاری از نخبگان نامآشنا و سیاستمداران فهیم به کنج عزلت خزیده، تبعید اختیاری یا اجباری رفته و در حصر و حبس و انواع ممنوعیتها و محدودیتها روزگار میگذرانند. بازنمایی این تصویر و فاعلیت و میدانداری نخبگان مجعول در صحنه سیاست ایران، در شرایطی که نخبگان شریف خانهنشیناند، خسرانی جبرانناپذیر برای حاکمیتی است که «تاکتیک» را بر «راهبرد» ارجح میداند.
روزگارشان قبلا هم چندان آش دهان سوزی نبود، کرونا که آمد اولین ضربه اش انگار بر پیکر آن ها فرود آمد. حالا آن قدر آن ها را زیاد می بینیم که گویی دیگر دیده نمی شوند.
در این دردنامه می خواهیم درباره سه گروه بگوییم و درد و رنجشان را با هم مرور کنیم، شاید که از میان این نوشتارها و یادآوری ها گام های جدی تری برداشته شود، چه از سوی مسئولان و چه هر کدام از من و شما که حداقل وظیفه مان رعایت جانب انسانیت و نوع دوستی است.
اما این دردنامه برای این ۳ گروه است:
۱- کودکان خیابانی
۲- زباله گردها
۳- زنان متکدی
کودکان خیابانی این جا، آن جا، همه جا
حالا دیگر آن ها را نمی توان ندید، همه جا هستند در کوچه ها و خیابان ها درحال تکدی گری یا کاری شبیه آن، سر گذرها یا پشت چراغ های قرمزبه بهانه نظافت شیشه خودروها به نوعی به همان تکدی گری مشغول اند. حالا دیگر مسئولان هم حرف و ایده جدیدی درباره آن ها ندارند. آمار و روایت امروز مسئولان بهزیستی، شهرداری و بعضا نمایندگان مجلس درباره آن ها همان آمار قدیمی است که ۹۰درصد کودکان خیابانی مهاجران قانونی و غیرقانونی از کشورهای همسایه شرقی هستند. این آمار البته در برخی سال ها از ۵۰ تا ۹۰ درصد در حال تغییر بوده است اما به طور مشخص و حداقل از پنج سال گذشته تا امروز هرگاه موضوع این کودکان در صحبت مسئولان به میان می آید همین اعداد و ارقام تکراری مطرح می شود و دریغ از طرح و برنامه مشخصی که آثارش به طور عینی و دایمی در جامعه جاری و ساری شود. همواره وجود باندهای سودجو در پشت پرده حضور این کودکان در خیابان ها مطرح است اما ظاهرا آن ها آن قدر قدرت دارند که خودشان را بر پیکر جامعه تحمیل کنند.
به هر روی این کودکان بی گناه و به معنای واقعی «مظلوم» که گاهی نیز اخباری هولناک از جنایت هایی که بر آن ها می رود، منتشر می شود، تنها سوژه هایی برای تماشا در خیابان ها نیستند. امروز بهزیستی و شهرداری ها برای عملکردشان در قبال این واقعیت اجتماعی چه پاسخی دارند؟ آیا سامان دهی این کودکان بی گناه با هر ملیتی که هستند، آن قدر امر ناممکن و پیچیده ای است که نمی توان برایش گامی برداشت؟
زباله گردها این روزها مظلوم تر از همیشه
در این روزها غم انگیزترین تصاویر شهرها که هرنقطه اش جایی برای جولان ویروس است، آن جاست که زباله گردی را ببینیم که برای یافتن تکه های بازیافتی تا کمر در مخزن زباله فرو رفته است. زباله هایی که همه می دانیم حالا به دلیل شیوع بیماری و ملاحظات مردم، بیش از هر زمان دیگری به منشأ جدی انتشار ویروس تبدیل شده است. اما این گروه که احتمالا بخشی از آن ها معتادان مواد مخدر هستند و چرخ خوراک و اعتیادشان از همین طریق می چرخد، انگار که مدت هاست به بخش فراموش شده جامعه تبدیل شده اند و کسی کاری به آن ها ندارد و آن ها هم گویی کاری با کسی ندارند. بهزیستی و شهرداری ها هم دلشان خوش است که با ایجاد چند گرمخانه به منظور شب خوابی زباله گردها و کارتن خواب ها برایشان کاری کرده اند. نمی خواهم در این باره داوری کنم اما اگر مسئولان نام این اقدام را «سامان دهی» گذاشته اند که وای بر آن ها و وای بر ما برای این مسئولان. همین روزهای قبل بود که خبر نزاع مرگبار دو زباله گرد بر سر یک تکه زباله بازیافتی که به قتل یکی از آن ها منجر می شود، در رسانه ها منتشر شد و نمی دانیم وقتی مسئولان مربوط این خبر را شنیدند آیا تنشان لرزید یا نه؟ قطعا آن زباله گرد که امروز نامش «قاتل» است، از زباله گردی به دنبال قتل نبوده بلکه برای یافتن یک لقمه نان و زنده ماندن روزگارش به این تباهی کشیده شده است.
زنانی که باید مادری کنند اما...
هنوز از چند روز قبل تصویر زنی دخترکش را پشت چراغ قرمز که تکدی گری می کردند، در ذهن دارم؛ دخترک هفت هشت ساله با ماسکی کثیف روی صورت که با حالتی نزار و خسته در پی مادرش از این سو به آن سو می رفت. من و هیچ کدام از خودروهای گذری نمی دانیم چه شرایطی آن ها را به این وضعیت کشانده است و نهایت قدمی که هر یک از ما می توانیم برداریم همین است که دست در جیب و مبلغی به آن ها کمک کنیم اما هیچ گاه این کمک های خرد، زندگی نابه سامان آن ها را سامان نخواهد داد. کیست که نداند این زنان آسیب دیده از ناملایمات زندگی نیازمند شرایط توان یابی و بازآفرینی برای زندگی بهتر توسط انجمن های مردم نهاد با حمایت بهزیستی هستند که باز نمی دانیم بهزیستی برای این بخش اکنون چه پاسخی دارد.
حالا ما...
در وضعیت کنونی که تنگناهای معیشتی رو به افزایش است، شمار این طبقات آسیب پذیر نیز رو به فزونی نهاده و از سوی دیگر مسئولیت اجتماعی مردم را دوچندان کرده است. دراین که رفع آسیب ها و حمایت از این اقشار وظیفه دستگاه ها و نهادهای رسمی است شکی نیست اما این که من و شما بخواهیم به عنوان شهروندان، با این بهانه که سامان دهی این آسیب ها فقط و فقط وظیفه این بخش هاست، تنها نظاره گر باشیم قطعا هیچ گاه مشکلی حل نخواهد شد که در هیچ جای دنیا نیز این گونه نیست. آری، قطعا دولت ها و سازمان های مددکار، مسئولیت سامان دهی و کنترل این شرایط را دارند اما ورود مردم و به ویژه حمایت های هدفمند آن ها نقش موثری در کاستن از این آسیب ها دارد.شک نکنیم که این کودکان، این زباله گردها و این زنان نیز همچون ما و اعضای خانواده مان پر از آرزوهایی هستند که می توانیم بخشی از آن را محقق کنیم...
ارسال نظرات