29 خرداد 1399 - 15:17

سه روایت از تشرف امام خمینی(ره) به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در سال 57

رهبر کبیر انقلاب اسلامی تقید خاصی به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) داشتند؛ به طوری که بعد از ورود به میهن در نیمه بهمن 1357 و در بحبوحه وقایع انقلاب، قصد زیارت حرم عبدالعظیم کردند.
کد خبر : 6580

پایگاه رهنما:

 

حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) از دیرباز در بین عاشقان اهل بیت (ع) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی نیز تقید خاصی به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) داشتند؛ به طوری که بعد از ورود به میهن در نیمه بهمن 1357 و در بحبوحه وقایع انقلاب، قصد زیارت حرم عبدالعظیم کردند.

روایت‌های جالبی از تشریف‌فرمایی امام خمینی به شهر ری برای زیارت حرم عبدالعظیم (ع) در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی وجود دارد.

در ادامه سه روایت از ابوالفضل توکلی‌بینا، محسن رفیدوست و علی‌اصغر سبزعلی که از جزئیات این ماجرا اطلاع داشتند و خود شاهد و ناظر بودند از نظر می‌گذرد.

واکنش مردم به حضور امام خمینی در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)

ابوالفضل توکلی‌‌بینا از اعضای قدیمی موتلفه اسلامی و از مبارزان انقلابی که راننده اتومبیل حامل امام خمینی به شهر ری برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بود، در این رابطه می‌گوید: در یکی از روزهای نزدیک به 22 بهمن سال 1357، حضرت امام اظهار تمایل کردند که برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهر ری بروند؛ تصمیم ایشان را حاج احمد آقا به ما ابلاغ کرد تا وسایل عزیمت وی را فراهم کنیم.

در آن زمان یک اتومبیل بنز 230 سبز رنگ داشتم که در خانه گذاشته بودم و کمتر آن را بیرون می‌آوردم.

به شهید عراقی گفتم: بهتر است بروم و اتومبیل خودم را بیاورم و امام را با آن به زیارت ببریم. شهید عراقی با این فکر موافقت کرد. من هم به خانه رفتم و ماشین را آوردم و کنار مدرسه علوی پارک کردم.

در آن وقت حکومت نظامی برقرار بود و می‌بایست قبل از ساعت یازده شب که مقررات منع عبور و مرور به اجرا درمی‌آمد به شهر ری می‌رفتیم و فورا باز می‌گشتیم؛ حدود ساعت نه و ربع، ماشین را در پارکینگ محل سکونت امام آوردم و ایشان به اتفاق حاج احمد آقا و شهید عراقی سوار شدند و من هم به‌سرعت به سمت شهرری حرکت کردم.

بعد از ظهر آن روز، من و شهید عراقی، چند تن از برادران مستقر در ستاد را که مسلح بودند، به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) فرستادیم که در هنگام ورود امام به بازار و صحن، مواظب اوضاع باشند و به محض ورود به حرم، درها را ببندند که جمعیت هجوم نیاورند.

وقتی به شهر ری رسیدیم، با ماشین وارد بازار شدیم. در آن حال، برادرانی که از عصر آن روز برای برقراری امنیت و مراقبت از امام به حرم فرستاده شده بودند، مراقب همه چیز بودند و کار خود را به خوبی انجام می‌دادند.

پس از ورود به بازار، حدود ده متر به حرم مانده، ماشین را متوقف کردم. در این حین، برادرانی که از پیش به آن جا آمده بودند، اتومبیل مرا شناختند و از داخل بازار به سمت صحن دویدند. من از اتومبیل پیاده شدم و کنار در آن ایستادم، بازار بسته بود. در آن ساعت شب، جمعیتی هم نبود. نمی‌دانم چگونه خبر ورود امام به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) پخش شد که جمعیت، به یکباره مانند آبی که از زمین بجوشد و در همه جا پخش شود، بازار و صحن را پر کرد.

به هر حال توانستیم حضرت امام را به حرم ببریم و طبق قرار قبلی، وقتی وارد حرم شدند، دوستان درها را بستند و امام هم به سرعت زیارت کرد و برگشت که در مجموع، بیش از نیم ساعت طول نکشید؛ اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم. چون جمعیت زیاد بود و فشار می‌آوردند.

در همین حال، دیدیم که در صحن باز شد و دو جوان قوی هیکل که نمی‌دانم کجا بودند و کی آمدند، دو طرف امام را گرفتند و راه را برای ایشان باز کردند و به همین ترتیب، ایشان را تا کنار اتومبیل آوردند.

وقتی امام سوار شدند، دیدیم جمعیت مانع از حرکت می‌شوند. چند نفر روی سقف ماشین رفته و چند نفر روی کاپوت نشسته بودند. من به آرامی ماشین را به حرکت در آوردم و یک دستم روی بوق بود و یک دستم به فرمان و همین طور جلو می‌رفتم.

حاج احمد آقا دلواپس بود و می‌گفت: آقای توکلی الآن می‌افتند زیر ماشین. به هرحال، به هر زحمتی که بود، ماشین را به قسمت فلکه شهرری هدایت کردم. در آنجا حضرت امام فرمودند: آقای توکلی، ماشین را متوقف کن تا اینها پایین بروند. ماشین را نگه داشتم و کسانی را که روی سقف و کاپوت نشسته بودند، پایین آوردم. بعد به سرعت اتومبیل را به سوی مدرسه علوی هدایت کردم و چند دقیقه به ساعت یازده شب، به مدرسه رسیدیم.

محسن رفیقدوست که در جریان عزیمت امام خمینی به شهرری حضور داشت، خاطره خود از آن روز را اینگونه روایت می‌کند: قرار بود من بروم و مقدمات كار را فراهم كنم. به محض دريافت اين فرمان، عده‌اى از بچه‌ها را به حرم فرستادم تا حرم را خالى بكنند و خودشان هم تا آخر شب در حرم بمانند. بعد چند دستگاه ماشين تهيه كرديم تا امام را به حرم منتقل كنيم.

حضرت امام اين بار در ماشين بنز حاج ابوالفضل توكلی‌بينا بودند. من خودم هم در ماشين امام روى صندلى جلو نشسته بودم و رانندگى را آقاى توكلی‌بينا برعهده داشتند. از مدرسه علوى كه حركت كرديم، تا اول خيابان رى كسى نفهميده بود كه امام در حال رفتن به حرم هستند، ولى مردم در آنجا متوجه شدند و ما تا اين نكته را فهميديم بی‌درنگ داخل حرم مطهر رفتيم. چون بازار اطراف حرم در كنترل ما بود، مشكلى پيش نيامد و امام به راحتى به حرم رفتند و مشغول زيارت شدند.

به بچه‌ها هم از پيش گفته بوديم كه زياد شلوغ نكنيد، ولى وقتى مردم امام را در حرم ديدند، هجوم آوردند، اما چون عده ما نسبتآ بيشتر بود، توانستيم تا حدودى اوضاع را در كنترل داشته باشيم.

مشكل اصلى موقع بازگشت روى داد. مردم براى ديدن امام در بازار منتهى به حرم تجمع كرده بودند و بازار هم تنگ بود. ما با هزار زحمت امام را به داخل ماشين برديم، ولى مردم به طرف ماشين هجوم آورده، اطراف ماشين را احاطه كرده بودند. حتى تعداد زيادى هم روى ماشين رفته بودند... خلاصه با زحمت بيرون رفتم و به سرعت از محل دور شديم و به طرف مدرسه علوى برگشتيم، در حالى كه بعد از مدتى، همچنان مردم به دنبال ماشين بودند.

انتشار خبر تشرف امام به زیارت عبدالعظیم حسنی (ع)

حاج اصغر سبزعلی نیز که در جریان تشرف امام به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) قرار داشت در این رابطه می‌گوید: در يکی از شب‌های نزديک به 22 بهمن 1357 حضرت امام اظهار تمايل کردند که براي زيارت حضرت عبدالعظيم به شهرری بيايند. تصميم ايشان را حاج علی حيدری از بازاريان مبارز ميدان سبزی و همراهان شهيد عراقي بعدازظهر 15 بهمن به ما اطلاع داد و گفت: قرار است امام براي زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) به شهرری بيايند و جاي ديگري هم تاکنون نرفته‌اند؛ و اضافه کرد: حفاظت جان امام برعهده‌ شماست، شما هم نيروهايتان را به عنوان حفاظت از امام در خيابان و بازار قرار دهيد که حواسشان جمع باشد و نگهباني دهند که به امام آسيبی نرسد.

رأس ساعت 9 حدود پنجاه نفر از افراد جوان انقلابي شهرری جمع شدند. در آنجا من برای کسانی که مورد اعتماد بيشتری بودند جريان آمدن امام را مطرح کردم و سپس براي تک تک آنها تعيين تکليف کردم. جاهايي را برای آنها معين کردم و از ميدان شهرری تا حرم هر 10 متر دو نفر مستقر کردم و تذکر دادم که حواسشان جمع باشد و به کسی در اين زمينه چيزي نگويند.

امام قرار بود ساعت 9 شب بيايند، اما ما به حاج علی حيدری سفارش کرديم که عزيمت امام را نيم ساعت عقب بيندازند تا يک حرکت تاکتيکی باشد و اگر بناست از سوي عوامل مختلف و نيروهای حکومتی و نفوذی نقشه‌ای صورت گيرد برنامه‌ آنها به‌هم بخورد که ما اين‌ کار را انجام داديم.

ساعت 9:30 دقيقه ماشين حامل امام که راننده‌ آن آقاي توکلیبينا از اعضاي هيات‌های مؤتلفه بود به همراه حاج مهدی عراقی و حاج سيد احمد خمينی به بازار شهرری آمد و ما ماشين را به طرف صحن حرم هدايت کرديم.

با اينکه ما نهايت احتياط را در اين زمينه انجام داديم که کسي باخبر و شلوغ نشود و به رغم اينکه شب بود و بازار حرم بسته، اما جمعيت يکباره جوشید و در همه جا پخش شد و بازار و صحن را پر کرد و نسبت به امام اظهار محبت و اشتياق می‌کردند.

حدود 10 متر مانده به حرم، ماشين متوقف شد. وقتي که امام از ماشين پياده شد، من و حاج محسن (اخوي) که قهرمان کشتي بود به همراه چند نفر از انقلابيون شهرری اطراف امام را گرفتيم که کسي سوء‌قصد نسبت به ايشان نداشته باشد و ايشان را آرام آرام از ميان جمعيت به طرف حرم برديم.

امام خمينی زيارت حضرت عبدالعظيم (ع)، امامزاده طاهر و امامزاده حمزه را انجام داد که حدود نيم ساعت طول کشيد، اما مشکل اين بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بيرون منتقل کنيم، چون جمعيت زياد بود و فشار می‌آورد و از طرف ديگر هم وقت کم بود و به ساعت منع عبور و مرور چيزي نمانده بود.

ما مجدداً اطراف امام را گرفتيم و راه را برای ايشان باز کرديم و امام را تا کنار اتومبيل حفاظت کرديم. شور و شوق مردم شهرری نسبت به امام به حدی بود که وقتي امام سوار ماشين شدند جمعيت مانع از حرکت ايشان شدند و چند نفری هم تا ميدان شهرری روي کاپوت‌ ماشين نشسته بودند.

فردای آن روز خبر آمدن امام به شهرری برای زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) مثل بمب ترکيد و مردم از يک طرف اظهار تعجب می‌کردند که در اين شرايط که حکومت نظامی است و دولت هنوز روی کار است امام چگونه به شهرری آمده و از طرف ديگر اظهار تأسف می‌کردند که سعادت ديدار و استقبال از رهبر خود را نداشته‌اند.

ارسال نظرات