20 ارديبهشت 1399 - 18:55
سخن روز مطبوعات

۲۰ اردیبهشت ماه/ سقوط سعودی در پازل قدرت منطقه/ خادم افتخاری قطری‌ها

آتشفشان دماوند سال‌هاست که فعال شده، اما در وضعیت انفجاری قرار ندارد، بنابراین محدوده فعالیت آتشفشان دماوند به چشمه‌های آب گرم، فوران بخار از زمین و فعالیت‌های گرمایشی منتهی می‌شود.
کد خبر : 6284

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

 

لطفاً قیاس به نفس نفرمائید!

 

حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:

 

۱- شب جمعه بود، در زندان سیاسی رژیم شاه، ابراهیم گوشه‌ای نشسته و دعای کمیل را زیر لب زمزمه می‌کرد و آرام آرام می‌گریست. مهرداد... مسئول جمع (کمون) مارکسیست‌های بند، اشاره کرد که حرفی دارد.

رسم زندان این بود که اگر یکی از زندانیان اعتراضی داشت باید اعتراض خود را به مسئول جمع خود منتقل می‌کرد و او نیز با مسئول جمع دیگر که زندانی مورد اعتراض عضو آن بود، در میان می‌گذاشت.

مهرداد گفت؛ ببین! همه ما در زندگی خودمان مشکلاتی داریم، مشکلات مالی، خانه و خانواده، بعضی‌ها هم که متاهل هستند مشکل زن و فرزند و... پرسیدم؛ مگر کسی منکر مشکلات شده و یا اعتراضی کرده است؟ گفت: منظورم این است که باید مشکلات را تحمل کرد.‌ گریه که چاره کار نیست و مشکلی را حل نمی‌کند. فقط روحیه بروبچه‌ها را خراب می‌کند، بوی بُریدگی می‌دهد و باعث سوءاستفاده ساواک هم می‌شود! اشاره‌اش به ابراهیم بود (ابراهیم حاج‌محمدزاده، از فرماندهان سپاه که چند ماه قبل دارفانی را وداع گفت و به دیدار یار رفت)...

نمی‌دانستم چه بگویم؟ چند لحظه سکوت کردم و گفتم: ببین آقا مهرداد! چون شما و دوستانتان هر وقت‌ گریه کرده‌اید برای یکی از مشکلات مادی‌تان بوده، در هیچ‌یک از زوایای ذهن خود هم نمی‌توانید تصور کنید که یک انسان خداجوی در راز و نیاز عاشقانه با خدای خویش اشک بریزد! مهرداد عذرخواهی کرد و رفت.

۲- بعد از انتخابات اخیر مجلس که رویگردانی معنی‌دار مردم از مدعیان اصلاحات را در پی داشت، انتظار آن بود که این جماعت به خود آمده و از بلاهای فراوانی که بر سر ملت آوار کرده‌اند، توبه کنند! ولی انگار توبه از گناهانی که مرتکب شده‌اند و تلاش برای عبور از کارنامه سیاه خود، در قاموس آنها جایی ندارد! به جای عبرت، ساز مخالفت و تهمت‌پراکنی به منتخبان مردم برای مجلس یازدهم را کوک کردند و علیه مجلسی که هنوز تشکیل نشده است به بدگویی و دروغ‌پراکنی روی آوردند. در این باره اگرچه گفتنی‌های بسیاری هست ولی از آن میان چند نکته شنیدنی‌تر به نظر می‌رسد. بخوانید!

۳- جماعت مورد اشاره درباره مجلسی که هنوز تشکیل نشده است به پیشگویی نشسته و ادعا می‌کنند که مثلاً انقلابیون منتخب مردم در فلان جلسه گرد هم آمده‌اند تا پُست‌های ریاستی را بین خود تقسیم کنند! و یا بر سر ریاست مجلس و کمیسیون‌ها با یکدیگر اختلاف پیدا کرده‌اند! و... چرا اینگونه تصور می‌کنند؟! یکی از اصلی‌ترین علت‌های قابل اشاره، آن است که به درجه‌ای از مادیگری و منفعت‌طلبی رسیده‌اند که حتی در دورترین افق ذهن خود نیز نمی‌توانند تصور کنند که کسانی برای خدمت به مردم و دفاع از اسلام و انقلاب کمر همت بسته باشند! چرا که با موضوعات و گزاره‌هایی نظیر خدمت خالصانه، دلسوزی برای مردم و نظام، بیگانه‌اند و از این روی، دیگران را هم مانند خود می‌پندارند!

یعنی قیاس به نفس می‌فرمایند! و بلا تشبیه «کافر، همه را به کیش خود پندارد»!

۴- چند روز قبل یکی از همین طیف، در سرمقاله روزنامه خود با اشاره به نشست تعدادی از نمایندگان انقلابی مجلس یازدهم، آنان را متهم کرد که موضوع نشست آنها بحث و چانه‌زنی درباره ریاست مجلس آینده، و کمیسیون‌های آن بوده است! و در ادامه به داستان زیر از قول ساعد مراغه‌ای پرداخته و نوشت؛ «نقل است که ساعد مراغه‌ای از نخست‌وزیران دوران پهلوی به عنوان بخشی از خاطرات زندگی دولتی خود می‌گفت: زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم رفتم و این خبر داغ را به اطلاع او رساندم،

اما او با بی‌اعتنایی سرش را جنباند و گفت خاک بر سرت کنند، فلانی کنسول است، تو نایب کنسولی؟ مدتی گذشت و من کنسول شدم و این‌بار با خوشحالی بیشتر، خبر را به او دادم. باز هم با بی‌اعتنایی گفت خاک بر سرت کنند، فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟ زمانی که معاون وزارت امور خارجه شدم، باز گفت خاک بر سرت، فلانی وزیر امور خارجه است و تو معاون او هستی؟ فکر می‌کردم وزیر امور خارجه بشوم، کار تمام است ولی خبر وزیر خارجه شدنم را که شنید گفت فلانی نخست‌وزیر است و تو وزیر هستی؟ خاک بر سرت. تا آنکه بالاخره نخست‌وزیر شدم و هنگامی که به خانه رفتم منتظر بودم که خانم دیگر حرفی غیر از تحسین برای گفتن نداشته باشد ولی با تعجب بسیار دیدم او با شنیدن

این خبر به من نگاهی کرد و سری جنباند و آهی کشید و گفت: «خاک بر سر ملتی که تو نخست‌وزیرش هستی»!!

آیا منظور ایشان غیر از این است که می‌خواهد بگوید؛ خاک بر سر ملتی که نمایندگان مجلس آنها از نیروهای انقلابی باشند؟!

 البته ایشان بعد از نقل داستان فوق، به فکر رفع و رجوع افتاده و می‌نویسد «این نگاه منفی به مسئولیت‌های حکومتی را نمی‌توان به یک نظام مشروع و مردمی مانند نظام جمهوری اسلامی تعمیم داد، زیرا این نظام فراهم آمده از خون صدها هزار شهید و فداکاری‌های میلیون‌ها زن و مرد فداکار، جانباز، ایثارگر و خدمات مخلصانه

خیل عظیمی از تلاشگران عرصه‌های مختلف در طول چهار دهه گذشته است» و توضیح نمی‌دهد که اگر اینگونه می‌اندیشد چرا آنگونه می‌نویسد؟! ظاهراً، از نگاه ایشان مجلسی قابل قبول و شایسته تقدیر است که بیش از ۸۰ تن از نمایندگان آن آلوده به فساد اقتصادی و دست‌درازی به بیت‌المال باشند! مجلسی که اکثریت نمایندگان آن وکیل‌الدوله باشند، ظرف ۲۰ دقیقه با تصویب برجام برای ملت فاجعه بیافرینند!

دستاورد دانشمندان هسته‌ای کشور را که با خون پاک و مطهر آنها عجین شده است برباد بدهند! به جای لغو تحریم‌ها ده‌ها تحریم دیگر هم به آن اضافه کنند! ارزش پول ملی را چندین برابر کاهش بدهند! در مقابل تنگی معیشت مردم، لام تا کام حرفی نزنند! کارخانه‌ها و مراکز تولید و کسب و کار ملت به تعطیلی کشیده شود و اکثریت نمایندگان مجلس فقط نظاره‌گر باشند و به مواجب و آلاف و الوف خود بیندیشند! انبوهی از مردم با پدیده بیکاری روبه‌رو باشند و آنها به فکر حقوق‌های نجومی و... باشند! کدامیک از این گزاره‌های تلخ واقعیت ندارد؟!

و اکثریت نمایندگان مجلس کنونی برای مقابله با این پلشتی‌ها، کدام گام مثبتی را برداشته‌اند؟!

۵- بدیهی است انتظار طبیعی و قانونی مردم از اصلاح‌طلبان، آن است که پاسخگوی فاجعه و خسارت‌های کلانی باشند که به مردم تحمیل کرده‌اند، چرا که بسیاری از اقدامات آنها در چارچوب فعالیت سیاسی و جناحی قابل تعریف نیست بلکه عمل مجرمانه و از نوع فساد اقتصادی است که در محاکم قضایی قابل تعقیب خواهد بود.

جماعت مورد اشاره با خبر شده‌اند که یکی از اولویت‌های مجلس یازدهم، پیگیری فساد اقتصادی برخی از مدعیان اصلاحات و از جمله فساد مالی نزدیک به۸۰ تن از نمایندگان کنونی مجلس خواهد بود. یکی از انگیزه‌های این طیف در حمله پیشاپیش به مجلسی که هنوز تشکیل نشده، می‌تواند حاشیه‌سازی برای فرار از پیگرد قانونی باشد.

۶- و بالاخره، گفتنی است که تهمت‌پراکنی این جماعت به نفع انقلابیون پیروز در مجلس یازدهم است. چرا که به مصداق «تعرف الاشیاء باضدادها» وقتی مردم مخالفت این عده را با نمایندگان منتخب خود می‌بینند و از سوی دیگر به کارنامه آنان می‌نگرند، به طور طبیعی و منطقی به این نتیجه می‌رسند که در انتخاب نمایندگان شایسته برای مجلس یازدهم اشتباه نکرده‌اند و اگر اینگونه نبود، مخالفت جماعت یاد شده با آنها دلیلی نداشت.

 

 

 

 

 

تحریم؛ سالگرد یک خروج ضد بشری

 

علی ربیعی در ایران نوشت:

 

۱۸ اردیبهشــــــــت ســـالگرد خــــــروج امریکا از برجام و آغاز تحریم‌ها بود. با فشارهای اسرائیل و عربستان سعودی و شخصیت و خصـــــــوصیات نامتعادل ترامپ یکی از بی‌قاعده‌ترین رفتارها در حقوق بین‌الملل شکل گرفت.

نادیده گرفتن تعهدات یک دولت با تغییر رئیس جمهوری پدیده‌ای نادر بود. تحریم برخلاف ادعای ترامپ که همواره قصد جداکردن مردم از دولت را دارد با هدف به زانو درآوردن مردم و شوراندن آنها علیه حکومت ایران اعمال شد و تجربه تلخ جدیدی را پدید آورد.

این فیلم را قبلاً دیده بودیم، فیلم طولانی تحریم عراق با آن پایان غم‌انگیز را. ایران البته و صد البته که عراق آن عصر نیست و مردم ایران نیز سرنوشتی مشابه آن نخواهند داشت. اما ترامپ همان‌طور تحریم‌های ایران را توجیه می‌کند و به گفتار درمی آوَرَد که در عصر تحریم عراق از زبان امریکایی‌ها شنیدیم: «اگر تحریم‌ها را لغو کنیم و اگر عراق به پول نفت خود دسترسی یابد بیمارستان و مدرسه نخواهد ساخت صرف سلاح کشتار جمعی و صرف کاخ خود خواهد کرد.»

حالا در فضای همپوشانی تحریم و شیوع کرونایی بهتر می‌توان فهمید که عراقی‌ها در آن 10-12 سال تحریم چگونه اشکال دیگری از شیوع را تجربه کردند. تحریم برای آنها دوقلوی مرگ و بیماری بود.

اما تحریم به منزله جنگ و به منزله چلیپایی که سررسیدن جنگی دیگر را جار می‌زند همان چیزی است که نمی‌گذارد باغ وطن در گستره‌ای رؤیایی بشکفد. عراقی‌ها حتی پیش از کرونا با چهره ژانوسی تحریم و مرگ و ویروس آشنا بودند:

«90 درصد جمعیت انسان عراقی دارند با آنفلوانزا، تب یا آلرژی دست وپنجه نرم می‌کنند، بدگمانی ما آنقدر زیاد شده که همه باور کرده‌ایم امریکا یک جور حشره وارد محیط‌مان کرده. ویروس‌های طبیعی یا مسری بودن آنفلوانزا را دیگر باور نداریم.» (نُها الراضی، یادداشت‌های بغداد، روزنوشته‌های زنی در جنگ و تبعید 2003-۱۹۹۱، ترجمه مریم مؤمنی، ص ۱۱۳)

تحریم یک جور قتل غیرمستقیم است، بالا بردن ریسک زندگی است. تجربه دردبار عراق نشان می‌دهد که تحریم‌ها حد یقفی ندارد، یعنی هرلحظه و در هر مرحله از تحریم‌ها چیزی برای تحریم کردن باقی می‌ماند و انسان‌های بیشتری را می‌توان در معرض تحریم یعنی در معرض کشتار بیشتر قرار داد. تحریم‌ها «رژیم‌ها» را نشان می‌دهد اما در عمل کودکان را می‌زنند. تحریم اما تقدیر ایران نیست. هرچند کسانی سعی می‌کنند آن را تبدیل به تقدیر کنند. با تحریم‌ها باید در تک تک نقاط شکل‌گیری و در تک تک نقاط اعمال آن مقاومت کرد و مقاومت آن را درهم شکست.

این خط مقاومت متصلی است از داخل که از تاب‌آوری داخلی در تک تک ایستگاه‌های محلی اعمال تحریم آغاز شده و به منطقه و اروپا و به کانونی‌ترین نقطه شکل‌گیری تحریم‌ها در خود امریکا امتداد می‌یابد. به تعبیر واضح‌تر، با همراهی جامعه مدنی، تشکل‌های صنفی، انجمن‌های دانشگاهی و تخصصی و همکاری‌های منطقه‌ای چه با دولت‌ها و چه نهادهای مدنی و اعمال دیپلماسی می‌توان مقابله مؤثری با تحریم داشت و آن را درهم شکست یا شدت وحشیانه آن را کاهش داد.

در این مسیر طولانی ما همواره به یک دیپلماسی پیشتاز و پویا نیاز داریم؛ در واقع دیپلماسی همواره باید جریان داشته باشد. از نوعی که امام خمینی در جریان سرنگون‌سازی دیهیم سلطنت سردمدار سرافراز بود. باید اتهاماتی را که امریکا امروز به منظور پیشبرد تحریم‌ها، وبه منظور یارگیری از نارضایتی‌های داخلی و در نهایت به‌منظور توجیه تحریم‌ها در نزد افکار عمومی جهانی و داخلی خود مطرح می‌کند جدی گرفت.

درست به همان اندازه که امام خمینی منزلگاه نوفل لوشاتویی انقلاب، اتهام «وحشی گری»، «بنیادگرایی» و «آشوب طلبی» امریکایی‌ها در خصوص ماهیت انقلاب اسلامی را جدی می‌گرفت و به نحو مستدل و با توسل به یک زبان جهانشمول و همه فهم در سطح افکار عمومی جهانی و امریکایی به آن اتهامات پاسخ داد. فراتر از این، امام خمینی خطاب به شبکه دانشجویی و نخبگان ایرانی مقیم کشورها می‌گفت در هر کشوری که هستند سعی کنند افکار عمومی آن کشور را مخاطب خود قرار داده و به دنیا بگویند که مردم ایران وحشی نیستند بلکه یک «حق واضح ملی وحقوق بشری» خود را می‌طلبند.

امروز اتهام «عادی نبودن» رفتار حاکمیت ایران که ترامپ و پمپئو مستمراً و تقریباً همه روزه و همه هفته آن را پمپاژ می‌کنند از جنس همان اتهام «وحشی گری» است که در صدر نهضت اسلامی توسط امریکا مطرح می‌شد بدون اینکه دیپلماسی عمومی و دیپلماسی انقلابی ما به همان حلقه‌ای چنگ زند که امام خمینی چنگ زد، یعنی حلقه حقوق بشری و اثبات سرشت دموکراتیک و حقوق بشری مطالبات مردم ایران.

در اینجا نیت سنجی ترامپ و بیان اینکه چه نیات برزبان نیامده‌ای در ورای اتهام «غیرعادی» بودن رفتار ایران وجود دارد، هرچند که آن نیت سنجی درست باشد، فایده چندانی ندارد: زیرا این یک بحث نظری صرف نیست، یک عرصه مبارزه دیپلماتیک است: آنجا که عقلانیت شیطانی تحریم‌ها توجیه خود را در برچسب «غیرعادی» بودن رفتار ایران و حاکمیت ایران جست‌وجو می‌کند هیچ چیز انقلابی‌تر از آن نیست که با تمام قوا و با بسیج همه نیروی دیپلماسی و ظرفیت‌سازی در لابی‌گری‌ها نشان دهیم مردم و حاکمیت ما مثل همه نظام‌های عادی جهان حق حیات و منزلت خود را مطالبه می‌کند و با توسل به این حق بشری است که در مقابل تحریم‌ها می‌ایستند.

اساساً این یک سنت دیرینه و نهادینه در مکتب شرق شناسی سیاست‌زده کاخ سفید و کارشناسان جنگ افروز غربی است که تلاش می‌کنند وانمود نمایند که مسلمان‌ها و ملت‌های این جغرافیای مظلوم «متفاوت از هر کشور و جنبش عادی»، با مفاهیم مدرن حقوق بشری بیگانه‌اند. درحالیکه این روش برچسب زدن و ساخت تئوری جنگ و توجیه افکار عمومی برای اهداف سیاسی یکی از سنت‌های مرسوم در کاخ سفید بوده که ترامپ هم از آن تبعیت می‌کند.

دو سال از وضع تحریم‌های بی‌سابقه علیه ایران گذشت، دولت و مردم ایران دوران سختی را سپری کردند. جامعه روز به روز تاب آورتر و خلاق‌تر شد و دولت نیز با همه سختی‌ها تلاش کرد ضمن حفظ استقلال ایران در میان افکار عمومی جهانی، امریکا را از یک صاحب حق به یک دولت بی‌منطق که فقط با قدرت سیاسی و اقتصادی دنیا را به تبعیت کشانده - این برداشت از اظهارات سران دیگر کشورها با مقامات کشورمان هویداست- تبدیل کرده است.

باوجود همه ناگواری‌ها درگیر شدن دولت با بحران‌های طبیعی متعدد و برخی اتفاقات اجتماعی دردآور و ایجاد شرایط جدید پس از شیوع کرونا در روابط دولت - ملت‌ها ما به یک سرمایه اجتماعی جدید دست یافته‌ایم، تاب‌آوری اقتصادی بیشتری کسب کرده‌ایم که صادرات اقلام کرونایی در بحبوحه تحریم‌ها نمونه عینی آن است. تجربه دو سال اخیر ما در تحریم، مسیر آینده را پیش روی ما قرار داده است.

تحریم تقدیر ملت و سرنوشت محتوم ما نیست، ما با اصل و آثار تحریم خواهیم جنگید، مفاهمه و گفت‌وگوی عمومی با جامعه مسیر درستی است که ادامه خواهیم داد. نهادهای اجتماعی، سازمان‌های مدنی، کمک کار ما در یک درک مشترک و اجرای سیاست‌های مؤثر خواهند بود.

جوشش نوآوری‌ها و خلاقیت‌ها از درون جامعه و دولت و ایجاد دانش و تولید ادامه خواهد یافت. قطعاً عادلانه کردن جامعه و مبارزه با فقر و کاهش فشار از طبقات پایین اجتماعی مسیر درستی است که ادامه خواهیم داد.

دیپلماسی رسمی، عمومی، متعهدانه و ظریف همچنان در جریان خواهد بود. سرنوشت ما مشابه دیگران نیست و جامعه ایران افق‌های جدید را خواهد دید و این تحریم‌ها هستند که ناچار به عقب رفت خواهند بود.

 

 

 

 

سقوط سعودی در پازل قدرت منطقه

 

حامدرحیم پور در خراسان نوشت:

 

«تهدید های  تلفنی ترامپ به قدری شدید بوده که بن سلمان در شوک فرو رفته و از معاونان خود خواسته اتاقش را برای این که بتواند راحت تر با ترامپ صحبت کند،ترک کنند.»این خبر هفته گذشته رویترز حالا همزمان شده با خبر بلومبرگ که گفته است آمریکا قصد دارد چهار سامانه دفاع ضد موشکی پاتریوت خود را به همراه300سرباز از خاورمیانه و عربستان سعودی خارج کند.

گویا ترامپ با لحن بی‌سابقه‌ای، حاکم فعلی عربستان سعودی را تهدید کرده در صورتی‌که ریاض به کاهش تولید نفت خود اقدام نکند در مقابل او نیز نخواهد توانست سناتورها را از تصویب قانون خارج کردن نیروهای آمریکایی  و سامانه های پاتریوت از عربستان منع کند.

ماجرا از آن جا  شروع شد که طی هفته‌های گذشته و در پی سقوط تاریخی قیمت نفت، دولت ترامپ عرضه اضافی و بیش از حد نیاز بازار از سوی دولت‌های سعودی و روسیه را یکی از علل و عواملی ‌دانست که در سقوط تاریخی قیمت نفت در بازار جهانی و زیان کم‌سابقه شرکت‌های نفتی آمریکایی و منفی شدن مقطعی قیمت نفت «وست تگزاس اینتر میدیت» آمریکا نقش داشته است.اما اکنون چه اتفاقی در حال وقوع است؟

در عربستان چه خبر است ؟آیا گاو شیرده آمریکا  دیگر چیزی برای عرضه ندارد ؟چرا آمریکا شروع به خارج کردن سامانه پاتریوت از عربستان  کرده است واین اقدام را باید  نشانه‌ای از  پایان ماه عسل 75 ساله  این دو متحد قدیمی دانست ؟آیاعربستان در حال تبدیل شدن به قدرتی درجه دو در خاورمیانه است ؟

همین اول باید این نکته را تصریح کنیم که آمریکا همواره به عربستان به عنوان یک نقطه ورود به منطقه و اعمال سیاست های خود نگاه می کرده و این نگاه از حیث استراتژیک تغییر زیادی نکرده است هر چند در این میان رویکرد خاص شخص ترامپ به تحولات سیاست خارجی  آمریکا  که  در خیلی از موارد متفاوت و متاثر از فاکتور مالی و منفعت طلبانه است  درباره این شریک استراتژیک واشنگتن نیز اعمال شده است و بسیاری از اتفاقات فی مابین ریاض و واشنگتن در دوره جدید را باید با این معیار تحلیل کرد.اما آن چه درباره عربستان به عنوان یک کشور مهم در خاورمیانه و جهان اسلام حائز اهمیت است نشانه های جدی از آغاز افول این قدرت منطقه‌ای است . با روی کار آمدن سلمان و به تبع آن قدرت گرفتن جوانان خام و بی تجربه در دربار سعودی که در راس آن ها بن سلمان قرار داشت  عملا شاهد تصمیمات و سیاست هایی بوده‌ایم که این روند افول را سرعت بخشیده است.

وابستگی امنیتی عربستان به آمریکا در طول سال های گذشته با معادله نفت دربرابر امنیت تاحد زیادی متوازن می شد اما با افزایش تولید نفت  در آمریکا که رکورد تولید  13 میلیون بشکه ای آن در اوایل سال 2020 و خودکفایی نسبی این کشور از نفت خاورمیانه را رقم زد، این مزیت نسبتا رنگ باخت و به نظر می رسید این  معادله نیازمند جایگزینی با فاکتور جدید بود. حاکمان جدید ریاض و بن سلمان تازه به قدرت  رسیده  علاوه بر این که سعی داشتند  حمایت واشنگتن از خود را در جنگ قدرت جلب کنند به این نتیجه رسیدند که باید این مزیت رنگ باخته را با چیزی جایگزین کنند لذا ما در این دوره شاهد اوج گیری بی سابقه خرید تسلیحات از سوی سعودی از آمریکا هستیم به عبارتی صورتحساب امنیتی واشنگتن این بار نه از طریق نفت که از راه خرید های گزاف تسلیحاتی پرداخت می شد.اما بدیهی است این مزیت همانند مزیت‌هایی چون جایگاه ژئوپلیتیک مزیت پایداری نیست و می‌تواند تحت تاثیر عوامل مختلفی  سست و بی بنیاد شود.اتفاقی که هم اکنون برای ریاض افتاده است .

بن سلمان جوان و کم تجربه سرمست از وعده های ترامپ که روزی ذخیره دلارهای نفتی خود را تمام نشدنی توصیف می کرد به سرعت قطر را محاصره و جنگ در یمن را تشدید کرد تا جایی که هزینه ماهانه عربستان در جنگ علیه یمنی‌ها پنج میلیارد دلار و سالانه ۶۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود. هزینه هایی که  پس از پنج سال جنگ در یمن امروز در حال خُرد کردن استخوان‌های اقتصاد سعودی است.هرچند،جاه طلبی بن‌سلمان به این موارد محدود نماند، گروگان گرفتن سعد حریری در خاک عربستان ، ترور خاشقچی درخاک ترکیه، بازداشت شاهزادگان سعودی و...گوشه کوچکی از بلندپروازی های بن سلمان بود که با تکیه بر درآمدهای هنگفت نفتی  و حمایت های غیر واقع بینانه ترامپ  صورت می‌گرفت.اما طی چند سال گذشته بلندپروازی‌های بن سلمان یکی پس از دیگری به شکست انجامیده است .

بن سلمان و حاکمان سعودی که خالی شدن زیر پای خود را به خوبی احساس می کنند علاوه بردست زدن به اصلاحاتی گسترده برای ورود گردشگر،سرمایه گذاری وسیع در فناوری‌های پیشرفته «Hi-Tech»و آغاز پروژه بلندپروازانه توریستی «نئوم»  سعی کردند میزان وابستگی خود را به درآمدهای نفتی کم کنند اما کاهش شدید بهای نفت به عنوان تامین کننده اصلی بودجه عربستان سعودی به همراه گسترش جهانی ویروس کرونا که تبعات اقتصادی مختص به خود را داشته و البته احتمال لغو برگزاری مراسم پر سود حج ، این کشور را در شدیدترین اوضاع اقتصادی از زمان تاسیس خود قرار داده  است

 حاکمان سعودی طی این سال ها چرخش هایی را نیز در جهت نزدیک شدن به چین و روسیه برای به دست آوردن کارت هایی در بازی قدرت بین المللی انجام دادند و حتی در یک مورد سفر پوتین در سپتامبر سال گذشته به عربستان در10 سال اخیر کم سابقه بود که قراردادهایی به ارزش صدها میلیون دلار به امضا رسید هرچند اکنون دو کشور بر سر جنگ قیمتی نفت  روابط تیره ای دارند . لذا آن چه از روند رفتار عربستان و نقش آفرینی او در تحولات منطقه به خوبی  مشهود است این است  که این کشور دیگر مزیت های تعیین کننده در خط سیر تحولات  را دارا نیست و عملا روند سقوط عربستان از قدرت درجه یک در منطقه به جمع قدرت های درجه دو آغاز شده است .

 

 

 

 

 لرزه تهران، نشانه‌ فعال شدن آتشفشان دماوند بود؟

 

مهدی زارع در آرمان نوشت:

 

زلزله بامداد جمعه در گسل مشاء واقع در دماوند که طبق آخرین بررسی‌های انجام شده، مشخص گردید که 9/4 ریشتر بوده است، این شایعه را در میان مردم رواج داد که ممکن است آتشفشان دماوند دوباره فعال شده باشد و کاربران شبکه‌های اجتماعی به طنز به یکدیگر می‌گفتند که بعد از کرونا و زلزله، نوبت انفجار آتشفشان دماوند است!

در پاسخ به این اظهارنظر اعلام می‌کنم آتشفشان دماوند سال‌هاست که فعال شده، اما در وضعیت انفجاری قرار ندارد، بنابراین محدوده فعالیت آتشفشان دماوند به چشمه‌های آب گرم، فوران بخار از زمین و فعالیت‌های گرمایشی منتهی می‌شود.

در مطالعات ژئوفیزیکی که چند ماه پیش انجام دادیم مشخص شد که فعالیت‌های آتشفشان دماوند، برروی گسل‌ مشاء تاثیرگذار است یا فعالیت این گسل‌ می‌تواند برروی فعال شدن گسل‌های منطقه تاثیرگذار باشد، منتها این امر بدان معنا نیست که فعالیت گسل مشاء، همان‌طور که موجب زمین لرزه شد، به دلیل فعالیت انفجاری بودن آتشفشان باشد.

منطقه‌ای که کوه دماوند در آن واقع شده، منطقه‌ای زلزله‌خیز است و گسل مشاء (به‌عنوان گسل فعال و خطرناک تهران) در این منطقه قرار دارد، اما آتشفشان به عنوان یک عامل تحریک کننده (اضافه بر وضعیت موجود پوسته زمین) همچنان فعال است و همین امر موجب می‌شود که ریتم‌های طبیعی پوسته گاهی تغییر کند و چه‌بسا زمین‌لرزه‌ای که بامداد جمعه رخ داد، ممکن است تحت تاثیر فعالیت آتشفشان دماوند رخ داده باشد.

در مطالعه‌ای که در سال‌های 86 و 96 در پژوهشگاه زلزله‌شناسی با همکاری دانشگاه استراسبورگ فرانسه در محیط پیرامون آتشفشان دماوند انجام دادیم، مشخص شد که این آتشفشان تغییرات دمایی بالایی داشته و در شهریور 97 که سیلابی در منطقه گزنک به راه افتاد، یکی از احتمالات وقوع آن سیلاب، گرم‌تر شدن پوسته در اثر فعل و انفعال دمایی بوده که پیرامون محیط دماوند رخ می‌دهد و باعث آب شدن لایه‌هایی از یخ منطقه شده و به شکل سیلاب به روستاهای همجوار خسارت وارد کرد.

با این توضیحات قصد دارم به خوانندگان این سطور اعلام کنم که ما در رابطه با آتشفشان دماوند با یک مجموعه فعال روبه‌رو هستیم و این مجموعه فعال می‌تواند با عوارضی همچون تحریک گسل‌ها همراه باشد و باعث زمین‌لرزه‌های آینده نیز بشود.

اما اگر فردی هم این موضوع را تایید کند که به دلیل فعال شدن آتشفشان، زمین‌لرزه رخ داده یا اصلا آتشفشان در زلزله بی‌تاثیر بوده، سخنی قطعی نیست و زمانی می‌توان این عوامل را با احتمال بیشتر تایید یا تکذیب کرد که رصد و پایش دقیق‌تری مبتنی بر شواهد پیرامون آتشفشان، اتفاق بیفتد. تاکنون پایش برخطی در این رابطه رخ نداده و همین امر موجب می‌شود به جرات بگوییم که همه صحبت‌ها برحسب حدس و گمان است.

از سوی دیگر هیچ بعید نیست که ما در روزهای آینده شاهد زمین‌لرزهای دیگری در استان تهران باشیم و شاید زمین‌لرزه اخیر موجب شده باشد که مانند یک ضربه چکش، یک قطعه بزرگِ قفل شده روی گسل مشاء را به حرکت در آورده باشد، یا اینکه موجب تحریک گسل مجاور (گسل شمال تهران) شده باشد که در لواسانات و روستای کلان به همدیگر می‌رسند. پس احتمال زلزله‌های دیگری در این مقیاس ریشتر یا بزرگتر وجود دارد و باید مردم تهران آمادگی کامل را برای خطرات احتمالی داشته باشند.

با قطعیت نمی‌توانیم بگوییم زلزله بامداد جمعه اصلی بوده یا پیش‌لرزه و نمی‌توانیم بگوییم اتفاق بزرگتری رخ نمی‌دهد، اما با توجه به اینکه برآورد شده در سال 1830 میلادی زلزله تاریخی با بزرگای هفت ریشتر روی این گسل رخ داده، همیشه این احتمال هست که زلزله‌ای بزرگتر از هفت ریشتر هم روی آن رخ بدهد.

 

 

 

 

 

 

 

خادم افتخاری قطری‌ها

 

وحید حاجی‌پور در جوان نوشت:

 

یک سال از عمر دولت حسن روحانی باقی است، اما همچنان برای توجیه ناکارآمدی و عقب‌ماندگی، به دولت گذشته کد می‌دهند؛ هر سؤالی که درباره محقق نشدن وعده‌ها و برنامه‌ها پرسیده می‌شود این پاسخ شنیده می‌شود که مگر دولت گذشته چه کرد؟ گویا هنوز حال و هوای انتخاباتی از جنس «مردم ایران یادتان هست» هنوز از راهروهای وزارت نفت تهی نشده است.

این تاکتیک که نهایتاً برای دوره نخست دولت جدید کاربرد داشت هنوز هم محبوب مدیرانی است که برای فرار از پاسخگویی، دستاویزی بهتر از این ندارند و مدام با «هجی» کردن گذشته، سعی دارند خود را از هرگونه کم‌کاری مبرا کنند.

فاز ۱۱ پارس جنوبی و عملکرد فاجعه‌بار وزارت نفت که هفت سال توسعه این فاز را به حال خود رها کرد و به گفته وزیر نفت ۳۵ میلیارد دلار به قطری‌ها هدیه داده شد، وقتی مورد واکاوی قرار گرفت، هیچ پاسخی به آن داده نشد، مگر آنکه چرا از دولت قبل نپرسیدید که چگونه بین سال‌های ۸۹ تا ۹۱ به دنبال توسعه این فاز نرفت.

برای پاسخ به این مطالبه‌گری باید گفت موضوع توسعه فاز ۱۱ از اواخر دهه ۷۰ تا سال ۸۸ به دلیل قفل کردن این فاز برای توتال فرانسه به هیچ سرانجامی نرسید. دولت نهم تصمیم گرفت توتال را رها کند و کار را به چینی‌ها سپرد. شرکت سی‌ان‌پی‌سی هم اقدامی نکرد تا اینکه در سال ۹۱ توسعه این فاز به شرکت پتروپارس واگذار شد.

از سال ۷۹ تا ۹۹ یعنی ۲۰ سال فاز ۱۱ در میان زمین و آسمان معلق بود؛ سهم زنگنه از این عقب‌ماندگی ۲۰ ساله، ۱۲ سال است، حقیقتی است که او را آزار می‌دهد. فارغ از این مسائل باید گفت در دولت گذشته پتروپارس وقتی برای توسعه این فاز انتخاب شد بلافاصله کار ساخت جکت را آغاز کرد و قرار بود در نیمه دوم سال ۹۲ اولین چاه حفاری شود. بارها نوشتیم که این پروژه توسط شخص ژنرال متوقف شد، اما مسئولان شرکت نفت و گاز پارس می‌گویند، چون پول نبود این پروژه متوقف شد.

این ادعا در حالی مطرح می‌شود که همگان می‌دانند فاز ۱۱ برای بله گرفتن از فرانسوی‌ها معامله شد و وزیر نفت شخصاً به دنبال واگذاری این فاز به توتال بود. اینکه «بی‌پولی» بهانه مدیران امروز شده است یک پاسخ روشن دارد؛ در آن دوره همه چیز مهیا و منابع مالی این پروژه هم تخصیص داده شده بود. دروغ‌هایی که گفته می‌شود تنها برای آن است که فاجعه ۳۵ میلیارد دلاری وزارت نفت دیده نشود، وگرنه همین امروز از مدیران آن روزهای پروژه سؤال شود، اسناد جالبی «رو» می‌کنند که بیانگر عدم محدودیت مالی در آن دوره بود. بقیه فازها را بهانه می‌کنند در حالی که این فاز فقط بخش دریایی داشت و هزینه به مدار آوردن آن زیر یک میلیارد دلار می‌شد.

این عدد را قبول دارید؛ به قرارداد امروز پتروپارس نگاه کنید که حجم قراردادش برای حفاری ۱۵ حلقه چاه، سکو و خط لوله کمتر از ۸۰۰ میلیون دلار است. چگونه می‌شود در آن دوره که درآمدهای نفتی کشور وضعیت بهتری داشت، وضعیت مالی بد باشد و امروز که در یکی از سخت‌ترین دوره‌های بی‌پولی کشور قرار داریم، مشکل مالی وجود نداشته باشد! اینکه نفت و گاز پارس به شیوه‌ای عجیب و دستپاچه‌وار به سمت حفاری فاز ۱۱ رفته است، نشان‌دهنده چیست؟

می‌گویند اگر پول بود، فاز ۱۱ را در همان سال ۹۲ توسعه می‌دادیم، ولی فراموش کرده‌اند که شخص وزیر نفت در تاریخ ۱۰ مهر ۹۲ کاملاً اذعان کرد مشکل ما در پارس جنوبی پول نیست، مشکل‌مان در سطوح و لایه‌های مختلف مدیریتی است.

زنگنه در همان روزهایی که قرارداد پتروپارس را پاره کرد، رسماً به «نبود مشکلات مالی» اذعان کرد، اما امروز مدیران او برای فراری دادن وزیر خود می‌گویند، چون پول نبود قرارداد فاز ۱۱ متوقف شد.

با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص زنگنه درباره نبود مشکلات مالی، کاملاً روشن است که توجیه بی‌پولی به طور کلی بی‌پایه و اساس است شاید هدف آوردن توتال بود، اما وقت‌کشی هفت ساله به سود منافع قطر در میدان مشترک پارس جنوبی بود.

جدای از اهدای اطلاعات این مخزن به قطر و شریکش، یعنی توتال، ۳۵ میلیارد دلار هم طی هفت سال اخیر در طبق اخلاص قرار گرفت، اما دولت روحانی همچنان معتقد است همه راه‌های خیانت و کم‌کاری به دولت احمدی‌نژاد برمی‌گردد. دولت گذشته خائن بالفطره به کشور، ویرانگر بی‌بدیل منافع ایران، اما شما بگویید در هفت سالی که باید فاز ۱۱ را به سامان می‌رساندید، چه کرده‌اید.

 

 

 

 

 

راه طی شده اصلاح‌طلبی

 

محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:

 

شکست انتخابات اسفند ۹۸ کافی بود تا بهانه‏ای به دست بیاوریم و جریان مطلوب و متبوع خود را آسیب‏شناسی کنیم. البته حتماً همگان تصدیق خواهند کرد که معنای شکست اسفند ۹۸، شکست در راه نیافتن به مجلس نیست. اسفند۹۸ شکستی فراتر از ناکامی اصلاح‏طلبان در راه یافتن به مجلس بود. مهم‌تر از نتیجه رای‏گیری، انحلال کارکردیِ نهادِ اصلاح‏طلبی یک شکست بزرگ برای اصلاح‏طلبان بود و فراتر از آن، مشارکت پایین یک شکستی برای نهاد انتخابات و دموکراسی در ایران بود. لذا اسفند ۹۸، نشانه شکستی بزرگ‏تر از شکست در انتخابات بود‏ و طبیعتاً این شکست محصول اسفند ۹۸ هم نبود بلکه این انتخابات یک نشانه بزرگ از شکستی بزرگ‌تر بود. باید از این شکست پرده برداشت تا بتوانیم اصلاح‏طلبی را احیا کنیم.

اصلاح‏طلبی، سقف ظرفیت یک حکومت است. شکست پروژه اصلاح‏طلبی نباید به جز تجزیه‏طلبان و انحلال‏طلبان کسی را خوشحال کند. بنابراین همه دلسوزان باید ضرورت احیای اصلاح‏طلبی در جمهوری اسلامی را احساس کنند. عزم داشتم پیش از این در‏این‏باره بنویسم و با دوستانِ همفکر و دلسوز، گفت‌وگویی را پیرامونِ پروژه اصلاح‏طلبی شروع کنم اما سایه کرونا بر سرِ همه مسائل مهم کشور افتاد و ما را از این امر بازداشت. اکنون بنا دارم طی یادداشت‌هایی به آسیب شناسی «راه طی شده» بپردازم.

در اولین پاره از یادداشت‌ها، وضعِ کنونی اصلاح‌طلبی را ذیل عنوان «بحران موقعیت» بررسی خواهم کرد.

از ابتدای جریان اصلاحات، دو رویکرد کلی وجود داشت. عده‌ای معتقد به اصلاح‌طلبی جامعه‌محور بودند و به اصلاحات از پایین اعتقاد داشتند و عده‌ای معتقد به اصلاح‌طلبی قدرت‌محور بودند و به اصلاحات از بالا و از مبدا قدرت اعتقاد داشتند. اکنون بعد از بیش از دو دهه سیاسی‌ورزی اصلاح‌طلبانه، وضعیت در ذیلِ هر دو ایده بحرانی است.

۱- بیلانِ اصلاح‏طلبیِ قدرت‌محور، کارکردِ قابلِ دفاعی ندارد. از ابتدای دهه نود، ما پس از اتخاذ راهبردِ «اصلاح طلبیِ حداقلی» (که در رویکرد اصلاح‌طلبیِ قدرت‌محور تعریف می‌شود)، پس از یک دهه، در وضعیتی هستیم که با حاکمیت مسئه‌دارتر شده‌ایم. قرار بود در این رویکرد، اصلاح‌طلبان با تعامل مسائل را در قدرت حل کنند اما اکنون خود تبدیل به مسئله شده‌اند. بدون تعارف، قرار بود اصلاح‌طلبان برای سایرِ دیده نشده‌ها پلی به حکومت و حلقه ارتباطی با حاکمان بشوند اما اکنون خود نیازمند پل و حلقه ارتباطی هستند! قرار بود با چانه‏زنی، محدودیت سایر مهجورینِ وفادار به قانون اساسی را کم کنند اما خود گرفتار محدودیت و محرومیت شدند. در یک کلام، نه‌ تنها راه تعامل با قدرت برای حل مسائل پیموده نشد بلکه اصلاح‏طلبان خود نیز تبدیل به مسئله برای قدرت شده‌اند! به هر علتی این اتفاق افتاده باشد، شکست پروژه اصلاح‏طلبی قدرت‌محور محسوب می‌شود.

۲- اصلاح‌طلبی جامعه‌محور نیز وضع مطلوبی ندارد. در کف جامعه نیز‏ ستاره اقبال اصلاح‏طلبان کم‏سو شده است. قویاً معتقدم اگر کسی با موضعی جدلی، تمام این بی‏اقبالی را به گردنِ ایده اصلاح‌طلبیِ قدرت‌محور بیندازد، حداقلِ انصاف را برای ماندن در این گفت‌وگو ندارد. این بی‏اقبالی، فقط دامنِ اصلاح‌طلبانِ در قدرت را نگرفته است. بسیاری از بزرگانِ اصلاح‌طلب، که خود مخالف مشارکت فعال در انتخاباتِ اخیر بودند، به صراحت گفته‌اند که با فرضِ حضورِ خودشان نیز‏ در میزانِ آرا تفاوت معناداری رخ نمی‌داد. فهم اینکه‏ بحرانِ اقبالِ اصلاح‌طلبان محدود به عملکرد فراکسیون امید نیست، کار سختی نیست. در یادداشت‌های بعد توضیح خواهم داد که اصلاح‌طلبان در پرتو «بحران توجیه» و «بحران مزیت»، مزیت‌های اجتماعی خود را هم از دست داده‌اند و مهم‌ترین علتِ شکست اصلاح‌طلبی جامعه‌محور نیز همین امر است. به ‌هر روی، قبل از هر قضاوتی، چیزی که می‌توانیم به صراحت بگوییم این است که کل جریان اصلاح‌طلب با بحران اقبال و اعتماد مواجه شده است و این امر، حاوی پیامِ بحرانِ اصلاح‌طلبی جامعه‌محور است. یعنی کارنامه اصلاح‌طلبی جامعه‌محور نیز دست‌کمی از اصلاح‌طلبی قدرت‌محور ندارد.

پروژه اصلاح‌طلبی در هر دو رویکردِ خود، به بحران مبتلا شده است. این یعنی موقعیت کنونی جریان اصلاح‌طلب، بحرانی است‏ چراکه دو نسخه کلیِ اصلاح‌طلبان دچار بحران عملکرد و دستاورد است. شاید علت عدم توافق کلی بر هیچ کدام از رویکردها، به همین عدم توفیقِ هر دو رویکرد برمی‌گردد. این رفتار پاندولی و نوسانی میان جامعه‌محوری و قدرت‌محوری شاید ناشی از همین بحران باشد. رفتاری که انسجام راهبردی اصلاح‌طلبان را مخدوش کرده است و باعث شده اصلاح‌طلبان، همانند جمهوری اسلامی، تصمیمات معوق زیادی بر دستانشان غمباد کند.

معتقدم این نابسامانی، اصلاح‌طلبان را به «حاشیه قدرت» برده است. حاشیه‌نشینی‏ در زبان اصلاح‌طلبان اعوجاج و اغتشاش انداخته است. این حاشیه‏نشینی‏ حتی باعث بروز برخی نشانه‌های لمپنی در برخی اصلاح‏طلبان هم شده است. این طبیعی است‏ زبان حاشیه‏نشینان، چارچوب مشخص و رسمی ندارد. درنتیجه‌‏ این زبانِ واگرا، روزبه‌روز نسبت اصلاح‌طلبان هم با قدرت و هم با جامعه، مغشوش‌تر می‌شود. این اغتشاش در موقعیت، اتخاذ تصمیمات بعدی را مشکل‌تر کرده است. به طور مثال اصلاح‌طلبان همچنان میان اصلاح‌طلبی نهادگرا و اصلاح‌طلبی نمادگرا مردد هستند. در یک انتخابات، نهادی را می‌سازند و می‌پرورند و در انتخاباتِ بعد، آن را به مسلخ نمادگرایی می‌برند و به امید و به نیتِ احیای اقبال، آن را به پای نمادها و نمادگرایی ذبح می‌کنند. غافل از اینکه با این کار هم نهادمان تخریب خواهد شد و نه نمادها بازسازی خواهد شد!

در یادداشت‌های بعد، خواهم نوشت که (شاید در نتیجه همین اغتشاشات مفهومی و موقعیتی)، اصلاح‌طلبان دچار چند بحران اساسی دیگر هستند؛ بحران ایده حکمرانی، بحران توجیه و بحران مزیت.

 

 

 

 

کار ،مقدس است

 

در سرمقاله صبح نو آمده است:

 

تاکید رهبری بر نام‌گذاری سال‌های مختلف با عناوین تولیدمحور از جمله سال٩٩، اهمیت کار و تولید و ایجاد ثروت مشروع را بیان می‌کند؛ گفتاری رو به جلو و جریان‌ساز در اندیشه دینی که به دنبال قوی‌شدن جامعه و مردم است.

دو گروه درون‌ گفتمان اسلام سیاسی، تفسیرهای متفاوتی از نسبت دین و دنیا ارائه داده‌اند که هر دو تفسیر با اندیشه ناب شیعی فاصله دارد. گروهی «تارک دنیا» به بهانه «آخرت‌خواهی» و نیفتادن در ظواهر دنیایی به تولید و نیز ثروت نگاهی شکاکانه دارند و فضیلت را در ترک دنیا می‌دانند.

چنین نگرشی با قوی‌شدن مردم و کارآفرینی تضاد بنیادین دارد. در نقطه مقابل این گروه، گروهی دیگر اساسا عدالت را در توزیع فقر می‌دانند و هرگونه کارآفرینی را با ادبیات رادیکال، بسط سرمایه‌داری می‌نامند و مفهوم ثروت مشروع را محترم نمی‌شمارند.

اگر آن «زهد افراطی» فقر را فضیلت می‌داند، این رادیکالیسم چپ هم ثروت را رذیلت می‌داند. بر خلاف این دو نگرش، نگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به تولید ثروت برگرفته از متن و سنت نبوی و علوی برخلاف هر دو گروه مذکور است.

از نظر ایشان کار و تولید امری پسندیده و مطلوب و توصیه‌شده بوده و طبیعی است که ایجاد چنین فضایی از تناسب میان عرضه و تقاضا و تناسب میان حقوق تولیدکننده و کارگر می‌گذرد. محیط عادلانه، محیطی است که عرضه‌کننده امنیت لازم برای تولید را داشته باشد و حقوق کارگر به‌عنوان عامل مهم شکل‌گرفتن محصول نهایی رعایت شود.

همان‌گونه که تولید ثروت نباید به صورت نامشروع صورت گیرد و خلق‌وخوی سرمایه‌داری بر کشور حاکم نشود، ناامیدکردن تولیدکننده هم اشتباه و نادرست است. همانگونه که تفاسیر ضددنیایی کشور را وابسته و فقیر می‌کند، خودباختگی مقابل غرب و چشم دوختن به خارج به جای اتکا به ظرفیت داخلی هم اشتباه است.

در اندیشه شیعی، کوشش و تلاش و تولید ثروت مشروع، تضادی با معنویت و آخرت ندارد؛ چه بسا کار و تولید به قوی‌شدن جامعه می‌انجامد و موجب عزت مردم ایران در جهان خواهد شد.

منبع: مشرق

ارسال نظرات