روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱۰۰ روز سپری شد از شهادت مردی که نشستن و خاموشی در قاموس او جایی نداشت. در حالی که به گفته خودش پاهایش دیگر یارای همراهی نداشتند. ۱۰۰ روز سپری شد و ما بیش از گذشته او را در لحظهلحظههای خود و در آنبهآن تحولات حس کردیم. سلیمانی با ماست. پیش از او هم درباره شهدا چنین حس و حالی داشتیم، ولی او این حس را عمق بخشید. حتماً در این صد روز میلیونها نفر او را در کنار خود، در خواب و بیداری تجربه کردهاند.
حتی کسانی که در همه عمر خود یک بار هم او را ندیدهاند. سلیمانی از شهدایی است که تا دهها سال آینده هم برای همه حوادث پیش روی ما، حرف برای گفتن دارد، چرا که چهل سال در همه حوادث ریز و درشت، مهم و معمولی در کنارمان بوده و در خط مقدم آنان قرار داشته است. از او برای دهها سال بعد هم حرفهای منتشر نشده و عکسهای دیده نشده داریم. او با ماست. کسی نمیتواند او را از ما بگیرد. توپها، تانکها، مسلسلها، بمبها، پهپادهای مهاجم و موشکهای نقطهزن نمیتوانند او را از ما بگیرند. حالا دشمنان هم این را باور کردهاند.
حتی اسرائیلیها که به خون او تشنه بودند و برای یافتنش خیلی تقلا میکردند میگویند سلیمانی هنوز در منطقه است. در کنار فلسطینیها، کنار لبنانیها، کنار سوریها، کنار عراقیها، کنار افغانیها، کنار یمنیها و... کنار همه محرومین و مستضعفین. دشمنان هنوز باید او را تعقیب کنند و در پی ترورش باشند.
اما باز هم او که همیشه دست آنان را میخواند، به میدان خواهد آمد! باز روز از نو، روزی از نو! یک زمانی منافقین شایع کرده بودند که حاجی در سوریه شهید شده است و یک دلشورهای به جان نیروهای حزباللهی افتاده بود ولی او انگیزهای برای تکذیب نداشت و آفتابی هم نمیشد تا همه بدانند او سالم است. به او گفتم چنین میگویند لبخندی زد و گفت آرزویم را تکذیب کنم؟ من برای رسیدن به آن کوهها و دشتها پیمودهام.
۱۰۰ روز گذشت، در این صد روز نام او را هر روز هجی کردهایم؛ قاسم سلیمانی و خود را از نظر روحی به او نزدیک کردهایم. واقعاً هیچ چیز بهاندازه شهادتش نمیتوانست ما را به سلیمانی نزدیک کند و اینک همه سلیمانیاند.
ما همه سلیمانی شدهایم، هر کس به او نزدیکتر بوده، بیش از دیگران سلیمانی شده است و از همه بیشتر «حاج اسماعیل قاآنی» و از این روست که با وجود آنکه دشمن گمان میکند سلیمانی را از میان برداشته، اما هیچ چیز از قدرت مقاومت کم نشده! نه در عراق، نه در سوریه، نه در لبنان، نه در فلسطین، نه در افغانستان، نه در یمن و حتی نه در بین محرومین مسیحی آمریکای لاتین. کارها خوب
پیش میرود، خیلی خوب! در این ۱۰۰ روز آمریکاییها در عراق یک روز خوش نداشتهاند. اگرچه برای ماندن خیلی تقلا میکنند اما خودشان هم باور کردهاند که باید برای همیشه بروند. کار آمریکا در ورود به پرونده سیاسی عراق هم با بنبست مواجه شده است. فرد مورد اعتماد او نتوانست به نخستوزیری برسد و قبل از ورود به مجلس کنار کشید. و حالا عراقیها در حال ارزیابی میزان اصالت کاندیدای بعدی هستند و اگر در او ارادهای برای اخراج آمریکا از عراق نبینند، وضعی بهتر از چند کاندیدای قبلی نخواهد داشت. و عراق برخلاف تصور آمریکا، دچار خلأ قدرت نیست، رئیسجمهور دارد، رئیس پارلمان دارد، نخستوزیر دارد، دولت دارد، پارلمان دارد و ائتلافهای اسلامی و ملی سرجاهایشان هستند.
اینها همانهایی هستند که مشاور عرب ترامپ - ولید فارس- در شهریور ماه دو سال پیش، با شیطنت و با هدف غیرملی معرفی کردن مقامات عراق، آنان را دستپخت سلیمانی خوانده بود. عراق در این روزها سرگرم سه عملیات حساس است، عملیات سیاسی ناظر به موضوع تشکیل دولت، عملیات سیاسی ناظر به عملیاتی کردن برنامه اخراج آمریکا و عملیات نظامی ناظر به پاکسازی جوخههای گروههای تروریستی در الانبار. در این میان عراق مسیر خود را بدون اینکه گرفتار هیجان شود، طی میکند و قدرتمندتر از همیشه باقی میماند.
در این ۱۰۰ روز یمنیها که شاید بیش از ما از شهادت حاج قاسم سلیمانی سوختند، فتحالفتوح کردهاند. همین جمعه گذشته در سه استان تعز، بیضاء و مأرب عملیات داشته و کیلومترها از خاک کشور خود را آزاد کردند و دهها نظامی سعودی و... را به هلاکت رساندند.
تا جایی که نماینده دبیرکل سازمان ملل، پس از سکوت چند هفتهای به زبان آمد و با وقاحت گفت: «انصارالله مانند سعودیها باید عملیات نظامی را متوقف کند.» در حالی که حتی همین عملیاتهای روز جمعه رزمندگان یمن در پاسخ به تلاش سعودیها برای ضربه زدن به موقعیت انصارالله صورت گرفته بود.
یمنیها در این ۱۰۰ روز، استان بزرگ و حساس «جوف» را آزاد کردند. مساحت آزاد شده عملیات «نصرمنالله»، حدود ۲۲۰۰ کیلومتر مربع بود که بهاندزه مساحت آزاد شده ایران در عملیات فتحالمبین بود. یمنیها در این ۱۰۰ روز، حملات گسترده سعودیها به صنعا که با بهرهگیری از ۱۷ تیپ صورت گرفت را خنثی کردند و نزدیک به ۳۵۰۰ نفر از آنان را کشتند و یا مجروح کردند و این تیپها را منهدم نموده و توانستند سه فرمانداری در شمال، غرب و جنوب استان مأرب را آزاد نمایند. جالب این است که یمنیها نام این عملیات را ابتدا «عملیات سردار سلیمانی» گذاشته بودند.
شهید سلیمانی کار خود را میکند و اگر تا صد روز پیش نمیتوانست به یمن سفر کند و کنار رزمندگان یمنی بجنگد، حالا در کنار یمنیهاست؛ در صنعا، در صعده، در حدیده، در جوف، در تعز، در بیضاء، در مأرب و در...! سلیمانی حال هر لحظه بخواهد سفر میکند و ویزای او هم به صورت نامحدود صادر شده است. او در یمن در تلاش است تا جنگ علیه مردم مظلوم آن را پایان دهد، همان کاری که قبلاً هم آن را دنبال میکرد و امروز بیش از قبل، از لزوم پایان یافتن این جنگ سخن گفته میشود و بیش از گذشته، متجاوز برای پایان دادن به تجاوز زیر فشار قرار دارد. پس سلیمانی در یمن دارد با دست بازتر کار خود را میکند و برای برداشتن گامهای قویتر و مطمئنتر جلوی پای سید عبدالملک را روشن میگرداند. در این ۱۰۰ روز یمنیها در جنوب هم از «المهره» تا «ابین» به حرکت درآمدهاند و مشکلات سعودی را صدچندان کردهاند.
سلیمانی در سوریه حضور دارد، کنار لشکرهای مدافعان حرم، کنار رزمندگان سوری خط مقدم در ادلب، کنار نیروهای ارتش در شمال شرق سوریه - جزیره- و کنار نیروهایی که قنیطره را دربرگرفتهاند و ارتش اسرائیل هر روز کابوس آغاز عملیات نهایی نیروهای مقاومت از بلندیهای جولان را میبینند.
سلیمانی در خواب و بیداری صهیونیستها حضور دارد و یادشان میآورد که ورق برگشته و باید فکری برای آینده خود بکنند. تهدیدات سلیمانی سبب شد نتانیاهو انتخابات جدید را منتفی بداند و به توافق که آیندهای ندارد، با حزب آبی و سفید تن داد تا فعلاً شرایط را پشت سر بگذارد. این روزها حملات اسرائیل به سوریه خیلی کمتر از زمانی است که سلیمانی با پاسپورت رسمی وارد فرودگاه دمشق میشد و این در حالی است که اسرائیل میداند، حتی فرصت انجام این عملیاتهای محدود ایذایی چندان طولانی نیست و به عمر کوتاه گروه تروریستی تکفیری تحریرالشام -النصره- گره خورده است. اسرائیل پس از آن باید خیلی بیشتر مراقب «جولان» و «جبلالشیخ» باشد؛ چرا که ممکن است سلیمانی با فراغت از ادلب به جنوب غرب سوریه کوچ کند.
همین دو هفته پیش یک مؤسسه اسرائیلی نومیدانه گفت عملیات در سوریه بعد از روی کار آمدن سردار قاآنی دو برابر شده و این به آن معناست که شهادت سردار سلیمانی چیزی را به نفع اسرائیل تغییر نداده است و البته این خود اعتراف صریحی به دخالت رژیم اسرائیل در اقدام تروریستی روز ۱۳ دی ماه گذشته فرودگاه غیرنظامی بغداد نیز هست و خود یک صورتحساب هم علیه تلآویو محسوب میشود.
شهید سلیمانی، هر دسته نظامی آمریکا را تعقیب میکند و با تأثیر روحی بر هر صحنه تصمیمگیری در منطقه، قضایا را به سمت منافع ملتها سوق میدهد؛ خواه یک طرف این مذاکرات، عوامل مقاومت باشند و خواه نباشند. شهید سلیمانی هر دو طرف مذاکرات اخیری که در پایتخت قطر بین خلیلزاد و ملا برادر -یعنی بین آمریکا و طالبان- برگزار شد، را مفتضح کرد. آمریکایی که بعد از ۲۰ سال تبلیغات دروغین، زیر ورقه امارت طالبان امضا کرد و طالبانی که با وجود داعیه مبارزه با آمریکا، قبول کرد که در طول ۱۸ ماه در مناطق تحت سیطره خود، مانع هر نوع تحرک ضدآمریکایی شود! اما جالب است که پس از آن، نه پایگاهها و نیروهای آمریکایی در افغانستان امنیت پیدا کردند و نه طالبان در این معامله توانست یک گام به کابل نزدیک شود. سلیمانی این همه را با انگشت اشاره دستی که ظاهراً ۱۰۰ روز پیش توسط متجاوزان آمریکایی قطع شد، انجام داده است، دستی خدایی! و یدالله فوق ایدیهم.
برفت قاسم و برپاست شوکت سلیمانی/ بپاست غرش رعد و نــگاه بـارانــی
نطرسنجی ایسپا به سفارش معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران از مردم تهران درباره ابعاد گوناگون کرونا نکات مهمی دارد که شایسته توجه است. اولین نکته درباره نگاه مردم ازعلت شیوع آن است.
۱۲ درصد آن را ناشی ازغضب الهی دانستهاند، ۱۵ درصد توطئه برخی از کشورها. این دو نگاه را اگردربرابرنگاههای عینیتر قرار دهیم متوجه میشویم که مسئولیت را متوجه مردم و عدم رعایت بهداشت با ۱۷ درصد در رتبه بعدی و نیزضعف دولتها درکنترل بیماری با ۲۶ درصد و نیز طبیعی دانستن این پدیده با ۲۲ درصد در مقابل دیدگاه تقدیرگرا و توطئه اندیش قرار میگیرند.
بجز آنان که این پدیده را غضب الهی دانستهاند، که به نسبت بسیار متفاوتی از دیگران از سطوح تحصیلی پایینی برخوردار بودهاند، در بقیه موارد کمابیش پاسخها برحسب سواد مشابه است، بجز توجه دادن مسئولیت به دولتها که افراد دارای تحصیلات دانشگاهی بیش از دیگران این مسئولیت را متوجه دولتها کردهاند.
پرسش بعدی که اهمیت دارد، میزان نگرانی مردم از ابتلا به این ویروس است. ۵۱ درصد در حد زیاد و ۲۰ درصد تا حدودی و ۲۹ درصد درحد کم نگران هستند که به این بیماری مبتلا شوند. نکته بسیارعجیب اینکه این بیماری افراد سالمند را بیشتر تهدید میکند، ولی کسانی که به اندازه کم این خطر را احساس میکنند، میانگین سنی بالاتری داشتهاند! این نشان میدهد که مسأله برای افراد تحت خطر به خوبی جا نیفتاده است.
یافته جالب دیگر این است؛ افرادی که معتقدند ضعف دولتها و بیتوجهی مردم موجب اشاعه این بیماری شده است، به طرز معناداری بیش از دیگران نگران ابتلای خود و خانوادهشان به این بیماری هستند. بنابراین افرادی که نگرانترهستند، همزمان بیش ازدیگران براین تصورهستند که میتوان کاری کرد که شیوع بیماری را کم کرد، از طریق بهبود عملکرد دولت یا رعایت بیشتر بهداشت از طرف مردم و یا اقدامات فاصلهگذاری.
افراد نگرانترهنگامی که به راهحل پیشنهادی میرسند، با فاصله زیادی بر مسأله ماندن درخانه تأکید میکنند. با اینکه زنان به علل گوناگون در مقایسه با مردان خطر کمتری از جانب کرونا آنان را تهدید میکند ولی از نظر ابتلا شدن با فاصله زیادی از مردان نگرانترهستند. این نکته از این جهت مهم است که احتمالاً وجود همین نگرانی نزد زنان موجب میشود که محتاط تر باشند و کمتر دچار این بیماری شوند.
بنابراین کاستن از نگرانی مردم میتواند به تشدید این بیماری و شیوع آن کمک کند! مهمترین پرسش سنجش نگاه مردم درباره بقای در خانه و تعطیلی کسب و کار تا رفع خطر بیماری به عنوان یک راه در برابر آغاز کسب و کاراست که ۷۵ درصد با راهحل اول و ۲۵ درصد با راه دوم موافقت کردهاند. زنان در مقایسه با مردان به نسبت بیشتری مدافع راهحل ماندن و تعطیلی کارها هستند. افراد با تحصیلات بالاتر، از راهحل تعطیلی به نسبت بیشتری دفاع میکنند.
در مقابل افراد شاغل و افراد بیکار که جویای کارهستند، به نسبت بیشتری از راهحل آغاز کسب و کار دفاع میکنند. گو اینکه در نهایت دراقلیت هستند. حقوقبگیران دولتی یا بخش خصوصی نیز بسیار کمتراز کارکنان مستقل و کارفرمایان از راهحل رفتن به سر کار دفاع میکنند. بنابراین حقوقبگیران بیشتر مدافع ماندن در خانه و تعطیلی هستند.
شاید مهمترین تفاوت را در منطقه سکونت پاسخگویان بتوان دید. بیش از ۴۰ درصد پاسخگویان ساکن مناطق ۱۶، ۱۷ و ۱۸ موافق آغاز کسب و کارهستند. درحالی که موافقت با آغاز کسب و کارها در مناطق ۲۲، ۹، ۸، ۳ و ۲ که بیشترساکنان آن حقوقبگیران طبقه متوسط و نیزافراد مرفهترهستند، کمتراز ۱۳ درصد است. و این تفاوت بسیار بالایی است که ناشی از تفاوت ساختار اقتصادی، شغلی و تحصیلی ساکنان این دو دسته از مناطق شهراست. .
پرونده پر حرف و حدیث دستمزد ۹۹ سرانجام بامداد روز پنج شنبه ۲۱ فروردین بسته شد و حداقل دستمزد کارگران ۲۱ درصد افزایش یافت و برای سایر سطوح نیز فرمولی تعریف شده که افزایش ۱۶ تا ۲۰ درصدی را برای آنها موجب می شود. با این حال افزایش سایر مولفه های مزد از جمله بن کارگری، حق اولاد و سنوات موجب شده است تا مجموع دریافتی کارگران برای امسال نسبت به سال گذشته حدود ۳۳ درصد افزایش یابد.
این در حالی است که نمایندگان کارگران در اعتراض به این که دستمزد به اندازه نرخ تورم افزایش نیافته است، صورتجلسه تعیین دستمزد ۹۹ را امضا نکردند. این افراد افزایش ۲۱ درصدی حداقل دستمزد را با نرخ تورم ۳۴ درصدی اعلامی مرکز آمار برای انتهای سال گذشته مقایسه کرده اند و به فاصله درصد افزایش دستمزد با نرخ تورم اعتراض دارند و در مقابل نمایندگان کارفرماها و مسئولان وزارت کار بر درصد افزایش مجموع دریافتی کارگران که ۳۳ درصد است تاکید دارند و آن را همراستا با نرخ تورم می دانند.
به عنوان فردی که حقوقش برمبنای دستمزد مصوب قانون کار است، طبیعتا منافع شخصی ام ایجاب می کند که طرفدار افزایش هر چه بیشتر حقوق کارگران باشم. واضح است که دریافتی حدود ۲.۵ تا ۲.۸ میلیون تومانی برای کارگری که همسر و فرزند دارد و در شهرهای بزرگ با هزینه های سنگین اجاره مسکن و سایر هزینه ها مواجه است، کافی نیست و برآوردها نشان می دهد که برای تامین حداقل معیشت در شهرهای بزرگ به ارقامی بیشتر نیاز داریم.
در سوی دیگر کارفرماها نیز با اشاره به تحمیل هزینه های سنگین به تولید در سالهای اخیر از جمله جهش نرخ ارز، فشارهای مالیاتی و بیمه ای، فضای نامساعد کسب و کار و به ویژه بحران کرونا، هرگونه افزایش دستمزد را مترادف با ناتوانی کارفرما از پرداخت دستمزد و در نتیجه تعدیل نیروی کار می دانند. دعوای عجیبی است و موضع هر دو طرف مشخص است. اینجاست که باید سیاستگذار بین بد و بدتر دست به انتخاب بزند.چالش تعیین دستمزد در اقتصاد ایران دارای دو وجه کوتاه مدت و ساختاری است.
در وجه ساختاری ماجرا، ما با یک نظام یکپارچه تعیین دستمزد مواجه ایم که برای همه کارگران در همه مناطق از روستایی دور افتاده تا قلب پایتخت، نرخ مساوی در نظر می گیرد. این در حالی است که فاصله هزینه های یک خانوار روستایی با تهرانی چند برابر است. بر همین مبنا دو سال است که بحث دستمزد منطقه ای حتی به کمیته های فرعی شورای عالی کار رسیده است اما به نظر می رسد مسئولان وزارت کار هنوز عزم لازم برای تغییر در این زمینه را ندارند.
در حالی که دستمزد منطقه ای ضمن کاستن از هزینه های کارفرمایان، باعث مهاجرت بخشی از سرمایه به مناطق دورافتاده و رونق اقتصادی در آن مناطق می شود. این اتفاق علاوه بر این که مهاجرت معکوس را به دنبال دارد و موجب بازگشت بخشی از مهاجران به شهرهای بزرگ، به موطن اصلی خود در شهرهای کوچک می شود، موجب رونق تولید در بخش های دوردست کشور هم می شود و سودآوری تولید را در مناطق حاشیه ای کشور افزایش می دهد.
با این حال، این روزها، بحث بر سر میزان افزایش دستمزد ۹۹ است. امسال اقتصاد ایران قطعا تحت تاثیر کرونا مانند دیگر اقتصادهای جهان، با رکودی سنگین مواجه خواهد شد. در شرایط رکودی، اشتغال کاهش می یابد و واحدهای اقتصادی تعطیل می شوند یا نیروی کار خود را کاهش می دهند. از سوی دیگر معیشت کارگران نیز تحت فشار است، در این شرایط چه باید کرد؟ واضح است که سیاست گذار باید بین دو اولویت تداوم فعالیت های موجود بدون تحمیل هزینه بیشتر به کارفرما یا افزایش دستمزدها به قیمت اخراج نیروی کار یکی را انتخاب کند.
اگر این روزها به سراغ کارگرانی که بر اثر تعطیلات ناشی از کرونا بیکار شده اند برویم، شاید همه آنها راضی باشند که با همان حقوق سال گذشته، امسال نیز سر کار برگردند. این انتخاب قطعا ایده آل نیست بلکه انتخاب گزینه بد در مقایسه با گزینه بدتر یعنی بیکاری است. واضح است بسته های حمایتی دولت کفاف تبعات بحران کرونا را نمی دهد و در این شرایط اصرار بر افزایش هر چه بیشتر دستمزد، کارفرما را به سمت گزینه بسیار بد برای کارگر یعنی اخراج سوق می دهد.
در مجموع به نظر میرسد در شرایط خاص کرونایی، حفظ اشتغال موجود، گزینه نخست باشد. بیکاری به منزله قطع همان دریافتی حداقلی است و فشار معیشتی را بر بخش قابل توجهی از کارگران که بیکار میشوند، تشدید می کند، لذا بدون تردید در تعیین دستمزد علاوه بر این که نباید مطالبه افزایش بیشتری از رقم تعیین شده فعلی داشت، باید مراقب بود که همین میزان افزایش فعلی نیز تبعات منفی نداشته باشد و حتی در صورت ناتوانی کارفرمایان از پرداخت دستمزد و اخراج نیروی کار، باید به فکر تعدیل مصوبه افزایش دستمزدها بود.
اظهارات رئیس قوه قضائیه خوشبختانه حکایت از پذیرش رابطه علیّت بین شرایط اجتماعی و اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی موجود با بینظمی و قانونگذاری و جرم در کشور و فساد اداری و ناکارآمدی در بخشی از مدیریت دارد.
مسلما ایشان به خوبی میدانند که وجود بحران ناشی از بیماری کرونا و شرایط اقتصادی ممکن است نظام قضائی را در برقراری عدالت قضائی دچار چالش کند. فلذا طبیعتا با توصیه و دستورالعمل مدیریت بر بحران و پیشگیری از کروناهایی که به اصطلاح ایشان احتمال وجودش قابل تصور است، به تنهایی ممکن نیست.
با تکیه بر گفتمان رسانهای ایشان و بعضی از اقدامات دوره ریاست آقای رئیسی که قانون محوری و حاکمیت قانون را مورد تذکر قرار دادهاند، احترام به قانون را یادآوری میکنند و این خود در اوایل مدیریت ایشان بارقههای عمقی از امید ایجاد نمود و از اینکه ایشان برای اولین بار در چارچوب آموزههای علمی به رابطه عوامل جرمساز و بزهکاری توجه میکند، امید جدیدی برای تحول مدیریت ایجاد مینماید.
همانگونه که ایشان اشاره کردند از جایگزینهای مجازات و حبس استفاده نمایند، زیرا سزاگرایی افراطی و استفاده از کیفرهای سنتی خود عوامل جرم و تکرار جرم خواهند بود. ثانیا، حمایت مجرمین بعد از خروج از زندان و اجرای مجازات است. رها کردن مجرمین بدون پشتوانه اقتصادی، اجتماعی و روانی خود موجب اشاعه ویروس کرونای بزهکاری خواهد شد.
ثالثا، با توجه به امکاناتی که در اختیار دارند باید کمیتهای تشکیل دهند که با یافتههای ناشی از واقعیت بزهکاری و با انجام تحقیقات میدانی جرم شناختی براساس آمارهای واقعی نه اعلامی علل بزهکاری، نقش کارآمدی مدیریت در بزهکاری و راه حلهای منطقی به سران سه قوه اعلام تا قوانین کارآمد مربوط به پیشگیری کنشی به فوریت تصویب و اجرا شود.
وقتی ایشان به صراحت به وجود رابطه منطقی بین عوامل و بزهکاری تکیه میکنند و مدیران کشور، مردم و نیروهای قوه قضائیه را به قانونگرایی و احترام به قانون فرا میخوانند، اولین برآیند چنین ادبیاتی پذیرش حاکمیت قانون توسط خود قوه قضائیه خواهد بود.
رسانیدن نظام قضائی به منزلت و موقعیتی که بتواند عدالت قضائی و سپس عدالت اجتماعی را که در شعار ۴۰ ساله مسئولین از جمله ایشان وجود دارد، مستقر بکند، بایستی اولا، ساختار مدیریت قوه مورد بازنگری قرار گرفته و به جای استفاده از مشاورین مطیع از مشاورین مستقل و منتقد در داخل مدیریت قوه قضائیه بهرهمند شوند.
ثالثا، قوانین ناکارآمد باید حذف شود و به فوریت قوانین جدید با قید چند فوریت به مجلس ارائه گردد. رابعا، هرچه زودتر از اجرای قوانین مخالف قانون اساسی و به نوعی مانع رشد فرآیند مدیریت برنامه محور ممانعت به عمل آورند. از جمله اجرای تبصره ۴۸ قانون آئین دادرسی کیفری و ارائه پروندهها از مراجع اختصاصی که در تطبیق با قوانین آمره جایگاه قانونی ندارند اقدام شود.
خامسا، اجازه دهند نهادهای مدنی معین دستگاه قضا استقلال خود را حفظ کنند. یکدست کردن نهادهای مستقل مدنی با نهادهای دولتی به نوعی تضعیف استقلال و خودگرانی این نهادها و تحمیل بار بیشتر به قوه قضائیه خواهد بود. اگر قوه قضائیه قصد مقابله با کرونای در پیش روی را دارد بایستی اجازه دهند در مدیریت نهادهای مدنی از جمله نهاد وکالت استقلال موجود حفظ شود. قطعا ایشان به عنوان یک فقیه و حقوقدان به خوبی میدانند بهترین روش مدیریت در نظام قضائی، تاکید بر حاکمیت قانون، احترام به قانون و ایجاد اعتماد به نظام قضائی است.
در طول بیش از چهار دهه گذشته یکی از ویژگیهای بارز انقلاب اسلامی، حمایت از مستضعفان و محرومان بوده و رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در تمامی عمر گرانمایه خود همواره بر رسیدگی به وضعیت مستضعفان و محرومان جامعه و رفع مشکلات آنان تأکید داشتند و احقاق حقوق این طبقه و برقراری عدالت اجتماعی از دغدغههای همیشگی آن امام بزرگوار بود. امام بارها تأکید فرمودند: «گمان نمیکنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد.» همچنین امام راحل (ره) همواره از پابرهنهها و زاغهنشینان بهعنوان «ولینعمت» یاد میکردند و خواهان خدمتگزاری بیشتر به آنها بودند. ایشان در سخنانی نغز و زیبا در اینباره فرمودند: «به مستضعفان و مستمندان و زاغهنشینان که ولینعمت ما هستند خدمت کنید.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنهای نیز درباره نگاه امام و انقلاب به این مقوله میفرمایند: «امام طرفدار جدی حمایت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابری اقتصادی را با شدّت و حدّت رد میکرد؛ اشرافیگری را با تلخی رد میکرد؛ بهمعنای واقعی کلمه امام طرفدار عدالت اجتماعی بود؛ طرفداری از مستضعفان شاید یکی از پرتکرارترین مطالبی است که امام بزرگوار ما در بیاناتشان گفتند؛ این یکی از خطوط روشن امام است؛ این یکی از اصول قطعی امام است، همه باید تلاش کنند که فقر را ریشهکن کنند؛ همه تلاش کنند که محرومان را از محرومیت بیرون بیاورند و تا آنجایی که در توان کشور است، به محرومان کمک کنند. از آنطرف به مسئولان کشور هشدار میداد درباره خوی کاخنشینی - این نکتهای که در قرآن هم آمده است: وَ سَکنتُم فی مسکنِ الَّذینَ ظَلَموا - و همه را از خوی کاخنشینی بر حذر میداشت، تأکید مکرّر میکرد بر اینکه به وفاداری طبقات ضعیف اعتماد کنید؛ این را امام مکرّر میگفت که این کوخنشینانند، این فقرایند، این محروماناند که این صحنهها را با وجود محرومیتها پرکردهاند، اعتراض هم نمیکنند، در میدانهای خطر هم حاضر میشوند؛ [امّا]آنکسانی که برخورداریهای بیشتری داشتند، در موارد مختلف اگر مشکلی پیش میآمد، اتفاقاً آنها بیشتر ابراز نارضایی میکردند.
در طول بیش از چهار دهه گذشته یکی از ویژگیهای بارز انقلاب اسلامی، حمایت از مستضعفان و محرومان بوده و رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در تمامی عمر گرانمایه خود همواره بر رسیدگی به وضعیت مستضعفان و محرومان جامعه و رفع مشکلات آنان تأکید داشتند و احقاق حقوق این طبقه و برقراری عدالت اجتماعی از دغدغههای همیشگی آن امام بزرگوار بود. امام بارها تأکید فرمودند: «گمان نمیکنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد.» همچنین امام راحل (ره) همواره از پابرهنهها و زاغهنشینان بهعنوان «ولینعمت» یاد میکردند و خواهان خدمتگزاری بیشتر به آنها بودند. ایشان در سخنانی نغز و زیبا در اینباره فرمودند: «به مستضعفان و مستمندان و زاغهنشینان که ولینعمت ما هستند خدمت کنید.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنهای نیز درباره نگاه امام و انقلاب به این مقوله میفرمایند: «امام طرفدار جدی حمایت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابری اقتصادی را با شدّت و حدّت رد میکرد؛ اشرافیگری را با تلخی رد میکرد؛ بهمعنای واقعی کلمه امام طرفدار عدالت اجتماعی بود؛ طرفداری از مستضعفان شاید یکی از پرتکرارترین مطالبی است که امام بزرگوار ما در بیاناتشان گفتند؛ این یکی از خطوط روشن امام است؛ این یکی از اصول قطعی امام است، همه باید تلاش کنند که فقر را ریشهکن کنند؛ همه تلاش کنند که محرومان را از محرومیت بیرون بیاورند و تا آنجایی که در توان کشور است، به محرومان کمک کنند.
از آنطرف به مسئولان کشور هشدار میداد درباره خوی کاخنشینی - این نکتهای که در قرآن هم آمده است: وَ سَکنتُم فی مسکنِ الَّذینَ ظَلَموا - و همه را از خوی کاخنشینی بر حذر میداشت، تأکید مکرّر میکرد بر اینکه به وفاداری طبقات ضعیف اعتماد کنید؛ این را امام مکرّر میگفت که این کوخنشینانند، این فقرایند، این محروماناند که این صحنهها را با وجود محرومیتها پرکردهاند، اعتراض هم نمیکنند، در میدانهای خطر هم حاضر میشوند؛ [امّا]آنکسانی که برخورداریهای بیشتری داشتند، در موارد مختلف اگر مشکلی پیش میآمد، اتفاقاً آنها بیشتر ابراز نارضایی میکردند. این وفاداری طبقات متوسط مردم و طبقات محروم مردم، از نظر امام یک امر برجسته بود و این را تأکید میکرد. بر مصرف درست بیتالمال تأکید میکرد، بر پرهیز کردن از اسراف تأکید میکرد. این هم یکی از خطوط اساسی است. مسئله عدالت اجتماعی، طرفداری از محرومان و دوری از خوی اشرافیگری و خوی تجملگرایی و عمل در این جهت.»
هرچند سیاستهای کلان انقلاب اسلامی در جهت ولینعمت دانستن محرومان و توجه به مستضعفان بود، ولی در دهه دوم عمر انقلاب با روی کار آمدن دولت سازندگی، این موضوع عملاً به حاشیه رفت و جای خود را به تجملگرایی و رفاهطلبی برای اشراف و مترفین داد. حاکمیت این نگاه که برای توسعه حتی میتوان لایههایی از جامعه را زیر غلتک توسعه له کرد یا تغییر عنوان «مستضعف» به آسیبپذیر از رهاوردهای این دوره است.
مع الأسف با روی کار آمدن دولت یازدهم، شاهد موج دوم بیتوجهی به محرومان و مستضعفان بودیم. باآنکه آقای روحانی در سال ۱۳۹۲ بخش عمدهای از سبد رأی خود را از مناطق حاشیهنشین و روستایی بهدست آورد، عملاً این قشر در برنامهریزیهای کلان و اجرایی دولت در معرض بیتوجهی قرار گرفتند. به نظر میرسد خاستگاه این نوع بیتوجهی به محرومان و مستضعفان را باید در حاکمیت «اشرافیت دولتی» و شکلگیری «دولت اشراف» جستوجو کرد. شکلگیری آفتی به نام «اشرافیت دولتی» و «دولت اشراف» که شاید یکی از بزرگترین آسیبهای جامعه امروز ما را رقمزده است، نشانههایی دارد که از جمله آن «جدا شدن مسئولان از عامه مردم»، «پیگیری خواستههای طبقه خاص و ممتاز»، «بیتوجهی به اقشار محروم و مستضعف»، «افتادن در ورطه مسابقه کسب ثروت» و نهایتاً «سبک زندگی تجملی، اشرافی و بهدوراز مردم مستضعف» برخی از علائم این بیماری است. عجیب نیست که در سالهای اخیر بیشتر مدیران مناطق شمال تهران و بعضاً ویلانشینی در اطراف تهران را برای سکونت گزیدهاند، همزمان با مسئولیت دولتی، از ثروتاندوزی در کسبوکارهای شخصی دست نکشیدهاند و فرصتهای ویژهای (!) برای آقازادههای خود فراهم آوردهاند.
زمانی که فرهنگ و الگوی اشرافیت در نظام مدیریتی کشور حاکم شود، اولاً مسابقه زراندوزی میان دستاندرکاران به راه میافتد، ثانیاً فرهنگ تکنوکراتیک لیبرال که فساد را لازمه پیشرفت میداند غلبه پیدا میکند، مسئولان نسبت به اقشار مستضعف و محروم جامعه بیتفاوت میشوند و نهایتاً طبقهای از مدیران اشرافی مسلک در مصدر امر قرار میگیرند که تنها منافع قشر خاصی از سرمایهسالاران و مرفهین بیدرد را پیگیری میکنند. نمونه تام و تمام چنین ساختاری را در کشورهای غربی دارای نظام سرمایهداری میتوان دید که حاکمیت یک درصد اشراف، ۹۹ درصد مابقی را به واکنش وامیدارد.
علیای حال شرایط کنونی کشور و نوسانات دو سال اخیر بازار که به تورم شدید و کوچکتر شدن بیش از پیش سفره مردم انجامیده در کنار تعطیلی بسیاری از کسب و کارها به دلیل بیماری کرونا، به محرومان و مستضعفان بیش از سایر مردم آسیب وارد میکند. با افزایش قیمتها و از میانه رفتن مشاغل، معیشت کم برخوردارترها روزبه روز تنگتر شده و امنیت غذایی آنان بیشتر تهدید میشود. در این شرایط شاید طبقه مرفه و متوسط به بالا با بهرهگیری از پسانداز خود بتوانند، کاهش رفاه خود را تا حدی جبران کنند، اما طبقه ضعیف عملاً در زیر بار فشار سوءمدیریتها و سوءتدبیرها له میشوند. در چنین شرایطی وظیفه دولتمردان و عموم جامعه است که حال مستضعفان را بیشتر دریابند. اکنون خصوصاً در آستانه ماه مبارک رمضان، نیازمند سیاستهای ویژهای برای تأمین نیازهای اساسی محرومان و طبقات متوسط به پایین هستیم. البته این وظیفه منحصر به دولت نیست و عموم مردم نیز باید وظیفه انسانی و اخلاقی خود را نسبت به همنوعان و هموطنان مستضعف خود در این شرایط ویژه بهجا آورند.
بر این اساس است که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: «تأکید میکنم که این برنامههایی را که مسئولین دولتی برای برخی از قشرهای ضعیف در نظر گرفتهاند، هر چه سریعتر، هر چه بیشتر، هر چه بهتر انشاءالله به اجرا در بیاورند؛ لکن در کنار این، مردم هم وظیفه دارند. عدّهای هستند که در این شرایط و در این اوضاع حقیقتاً زندگیشان بهسختی قابل گذران است و نمیتوانند زندگی معمولی عادی خودشان را اداره کنند؛ مردمی که دستشان باز است و توانایی دارند بایستی در این زمینه فعالیت وسیعی را شروع کنند.... ماه رمضان، ماه انفاق است، ماه ایثار است، ماه کمک به مستمندان است؛ چه خوب است که یک رزمایش گستردهای در کشور به وجود بیاید برای مواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا که این اگر اتّفاق بیفتد، خاطره خوشی را از امسال، در ذهنها خواهد گذاشت. ما برای اینکه ارادتمان به امام زمان ثابت بشود، بایستی صحنهها و جلوههایی از جامعه مهدوی را خودمان به وجود بیاوریم که عرض کردیم، جامعه مهدوی، جامعهی قسط و عدل است و جامعه عزت است، جامعه علم است، جامعه مواسات و برادری است؛ اینها را بایستی ما در زندگی خودمان تحقّق ببخشیم، به قدر امکان خودمان؛ این ما را نزدیک میکند.»
بدون تردید فراگیری کروناویروس که برای نخستینبار در یک سده اخیر به یک پاندومی تبدیل شد، بسیاری از معادلات و مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در سطوح گوناگون بینالمللی دگرگون کرد. دگرگونیهایی که گاه ریشه در ساختار و سازماندهی دولتها داشت و گاه برساخته فرهنگها و خردهفرهنگها در جوامع مختلف بود.
اما این تغییر هر چه که بود یا هست، بیش از هر چیز به عنصر «شفافیت» در توان تصمیمگیری و تصمیمسازی از یک سو و میزان همراهی ملتها با حاکمیتها از سوی دیگر تبدیل شده است. بیگمان کرونا سنگ محکی جدی در صداقتسنجی و قدرت برنامهریزی هدفمند در شرایط بحرانی توسط حکومتها است.
تا همین امروز کرونا نشان داده است که کدام یک از حکومتها با استفاده از چه ابزاری توانستهاند آسیبهای وارده به جامعه را کاهش دهند؛ نیز عیان کرده است چه حکومتهایی توانایی مقابله، مبارزه یا مدیریت این میهمان ناخوانده را نداشتهاند.
در سوی دیگر این میدان، ملتها هم تصویری شفاف و روشن از میزان همراهی، فرهنگ سلامت و همدلی یا عدم همدلی را بازتاب دادهاند. گرچه مکانیزم و ساختار عملکردی ویروس کرونا در سطح جهانی یکسان است، اما مجموعه شرایط پیشگفته برای هر جامعهای موقعیتی خاص و ویژه را رقم زده است.
با این اوصاف به نظر میرسد یکی از اصلیترین موضوعات جامعه ایران در جریان بحران اپیدمی ویروس کرونا؛ «مسئله تابآوری» باشد. ارزیابیهای ابتدایی نشان میدهند شاید یکی از اصلیترین چالشهای فراروی حاکمیت در روزهای نهچندان دور آینده، مسئله تابآوری باشد.
به دیگر بیان، باید دید اقتصاد، فرهنگ عمومی، ظرفیت خانوادگی، تعاملات اجتماعی و ساختار ارتباطی در جامعه ایران تا چه زمان دیگری امکان و فرصت رویارویی با ویروس کرونا را دارد. برای بررسی این میزان تابآوری باید «تبار» جامعه ایران در مواجهه با این ویروس را مورد مطالعه قرار داد.
در جامعهای که طی چند ماه منتهی به شیوع ویروس کرونا با انواع و اقسام چالشها روبهرو بوده است، به طور طبیعی امکان و فرصت بازیابی خود را از کف داده است. از ماجراهای آبان ۹۸، افزایش ۳۰۰ درصدی بهای بنزین، شهادت سردار سلیمانی و اصابت موشک به هواپیمای حامل ۱۷۶ مسافر به واسطه یک خطای انسانی سترگ، چندی نگذشته بود که جامعه با شوک شیوع کرونا مواجه شد. تاسفبار اینکه بزرگترین بنگاه تبلیغاتی صوتی و تصویری کشور (صداوسیما) هم در روبهرو شدن با شیوع این ویروس به بدترین شکل ممکن عمل کرد. صداوسیما تنها چند روز پس از تمسخر شیوع این ویروس در شهر قم به واسطه انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، به یکباره از ورود آن به کشور و فراگیری در بسیاری از استانها خبر داد.
به دیگر بیان، مجموعه تبلیغاتی حاکمیت نیز نتوانست از همان ابتدای امر شرایط را به سمت آرامش و انتقال صحیح اخبار ـ دستِکم در ذهن مردم ـ هدایت کند. تفاوت و اختلافنظرهای حاد در نوع فاصلهگذاری اجتماعی، عدم وجود راهبردهای کلان ملی قابل اجرا در کشور و ارائه دیدگاههای متفاوت و حتی متعارض، همه و همه دست به دست هم داده است، تا ناظران نسبت به تابآوری جامعه ایران در عرصههای مختلف نگران باشند.
آنچه بیش از هر چیز در روزهای اخیر نمود داشته، آستانه این تابآوری در عرصه اقتصاد و به ویژه اقتصاد خرد است. به نظر میرسد اقتصاد در بخش کسب و کارهای خرد و متوسط نخستین مجموعههایی باشند که نسبت به شرایط موجود واکنش نشان دهند.
در پایان بر مسئولان امر در نهادهای بالادستی و راس هرم قدرت است که تمام امکانات و ظرفیت موجود در کشور ـ اعم از بالقوه و بالفعل ـ را با هدف افزایش میزان تابآوری جامعه ایران به کار ببندند.
کرونا شکل آخرالزمانی به جهان و هستی دادهاست. جهان درگیر کرونا جهان دیگری شده است. و البته انسان کرونایی هم انسان دیگری شده است. در یک کلام؛ انسان از طبیعت ترسیده است. انسانی که گمان میکرد بر طبیعت غلبه کرده و جهان را به تسخیر خود درآورده، اکنون مبهوت قدرت طبیعت شده است.
انسان سرمستانه و مغرورانه گمان میکرد که با عقل ابزاری توان غلبه بر مشکلات را دارد و با عقل محاسبهگر و معاشاندیش بدون اتکا به منبع معنوی میتواند جهان را آباد کند و کارها را به سامان کند، اما اکنون به روشنی دریافته است که مقابل این ویروس وحشی و طغیانگر سپر و دفاعی ندارد و جز در خانه ماندن چارهای نیست.
این ویروس هم بیدفاع بودن و هم ضعیف بودن انسان معاصر را نمایان کرد. انسان بیپناه که از ترس جان خود مجبور است از نانش بگذرد. در چنین شرایطی؛ در شرایط عجز عقل، ناتوانی تکنولوژی و افول عقل ابزاری، روی انسان به سوی آسمان میرود و انسان به فطرت خود بازمیگردد.
انسان در نگاه مذهبی تنها و بیپناه نیست. انسان بهعنوان مخلوق خداوند، در دستگاه خلقت، جانشین خداوند روی زمین است. کرونا به انسان مدرن ثابت کرد که بیش از اندازه به خود متکی شده است.
ارسال نظرات