قريب به 70 سال از روز ملي شدن صنعت نفت ايران ميگذرد و اين روز در تاريخ اين سرزمين به يکي از قلههاي مبارزاتي ملت ايران در برابر بيگانگان براي دست يابي به استقلال و آزادي بدل شده است. در اين ماجرا بدون شک نقش مجاهد نستوه آيت الله کاشاني، نقش ممتاز و ماندگاري است که اگر نبود، بدون شک نهضت به ثمر نرسيده و سلطه انگليسيها بر نفت ايران براي ساليان متمادي تداوم مييافت. بررسي حوادث سال هاي پاياني دهه 1330 به خوبي ميتواند اين حقيقت را براي ما آشکار سازد.
سرآغاز نهضت ملي نفت
ماجرا نهضت نفت اينگونه آغاز شد که بعد از انتخابات مجلس شانزدهم در پاييز 1328 و بهار 1329، با تشكيل فراكسيون اقليت «مليون» به رهبري دكتر محمد مصدق، فرصت مناسبي براي طرح مطالبه ديرين خلع يد استعمار پير انگليس از ثروت ملي نفت و اوجگيري مبارزات استقلالخواهانه و ضداستعماري ملت ايران فراهم آمده بود.
سال 1329 در پي بازگشت آيتالله كاشاني از تبعيد لبنان و استقبال پرشكوه مردم و گروههاي سياسي ملي، قيام عمومي عليه شركت نفت انگليس گسترش يافت. آيتالله كاشاني كه در بهمن 1327 در 70 سالگي با خشونت و ضرب و شتم، دستگير و پس از مدتي حبس در قلعه فلكالافلاك خرمآباد به لبنان تبعيد شده بود، در اول بهمن 1327 طي اعلاميه شديداللحني خواستار «لغو امتياز» نفت شده بود. وي در بيانيهاي از تبعيدگاه خود، علت واقعي بازداشت و تبعيد خود را همين موضوع و اقدام عليه سياست استعماري انگليس ذكر كرد.
آيتالله كاشاني و «جبهه ملي» به رهبري دكتر مصدق در مجلس شورا و مطبوعات و اجتماعات مردمي، خواستار ملي شدن صنعت نفت شدند و اين خواسته مورد حمايت گروههاي كثير مردم و تني چند از علماي برجسته نظير آيتاللهالعظمي خوانساري (از مراجع ثلاث قم)، آيتالله بهاالدين محلاتي و گروه كثيري از روحانيون فعال و مبارز قرار گرفت.
در اين ميان آنچه بيش از هر چيز در موفقيت ملت ايران نقش داشت و نميتوان بدون توجه به آن ماجراي نهضت نفت را تحليل نمود, نقش رهبري مذهبي اين ماجرا با پيشگامي حضرت آيت االه سيد ابوالقاسم کاشاني بود. حضرت آيت الله خامنهاي درباره اين نقش کليدي مي فرمايند:
«مرحوم كاشاني كسي است كه به كمك او دكتر مصدّق و ديگر سرانِ نهضت ملي شدن صنعت نفت توانستند حمايت مردم را به اين حركت جلب كنند؛ والاّ حمايت مردم جلب نميشد. كسي مصدّق را نميشناخت؛ كسي معناي ملي شدن صنعت نفت را نميدانست؛ تودههاي عظيم مردم كه رأي و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعي تعيين كننده است، در جريان وارد نبودند و براي آنها توضيح داده نشده بود. دستگاه دربار كه مخالفت چيزفهمي مردم بود، خودش هم عامل دست انگليسيها بود. روشنفكران و سياسيّوني كه جهت حركتشان اين بود، وسيله و راهي نداشتند و مردم به آنها اعتماد نميكردند.
مرحوم آيتاللَّه كاشاني وارد ميدان شد. سابقهي اين مرد را، علما ميشناختند و مردم ايران هم به او ارادت داشتند. او كسي بود كه به وسيلهي قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگليس در ايران، از كشور تبعيد شده بود... وقتي كه از تبعيد به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به اين روحاني مجاهد و مبارز، چنان توفاني به راه انداخت كه همهي دشمنان را پس زد و انگليسيها و ديگران حساب كار خود را كردند و فهميدند كه مبارزه با اين عالم روحاني به جايي نخواهد رسيد.» (20/8/80)
آيتاللّه كاشاني به عنوان سمبل روحانيت سياسي با درك موقعيت و اهميت موضوع و ابتكار عمل، شعار ملي شدن نفت را از بين معدود نخبگان سياسي به سطح عمومي كشاند و به بسيج مردمي همت گماشت.
آيتاللّه كاشاني با يك اعلاميه، مردم را دعوت كرد تا براي ملي شدن صنعت نفت در اول دي ماه در مسجد شاه ( امام خميني فعلي) اجتماع نمايند. در اين اجتماع كه به وسيلهي مجمع مسلمانان مجاهد، سازماندهي شد، آيتاللّه اعلام نمود: «براي استرداد نفت از دشمنان ديانت و مملكت و ملي نمودن نفت، سه بعد از ظهر جمعه، اول دي (سيزدهم ربيعالاول) در مسجد شاه شركت نمايند».
آيتاللّه كاشاني براي اينكه مدام روح مبارزه را در كالبد نهضتي كه آغاز شده بود بدمد، مردم را مجدداً براي اجتماع روز هشتم دي ماه در ميدان بهارستان دعوت كرد. انتخاب ميدان بهارستان براي اين بود كه هم حمايتي از نمايندگان جبهه ملي شده باشد و هم زنگ خطر را در گوش نمايندگان مخالف ملي شدن نفت به صدا درآورد. "حسنين هيكل" روزنامهنگار مصري كه در آن ايام در ايران به سر ميبرده، آن روز عظيم را چنين توصيف ميكند:
«صداي آيتاللّه سيدابوالقاسم كاشاني در تمام گوشه و كنار دنيا همچنين ميپيچد: سگهاي انگليس ! از كشور ما خارج شويد و نفت ما را رها كنيد... سيل جمعيت از طريق خيابانهايي كه به ميدان بهارستان منتهي ميشد، در حال فرياد و شعار دادن پيش ميرفتند... جمعيت با جوش و خروش مانند امواج دريا و مانند قضا و قدرالهي به سوي پارلمان پيش ميرفتند، ولي هنگامي كه مردم به مقر پارلمان رسيدند، به ناگاه افراد پليس كه در بالاي ساختمان مجلس بودند، مواضع خود را ترك كردند؛ زيرا طبق يك دستور از كاخ مرمر گفته ميشد كه در مقابل آيتاللّه مقاومت نكنيد».
رزمآرا، نخستوزير وابسته به انگليس، به عنوان مخالف سرسخت ملي شدن صنعت نفت, اين كار را غيرعملي خوانده، مردم را از خطرات آن ترساند و در 13 اسفند 1329 مخالفتش را با ملي شدن صنعت نفت، در جلسة كميسيون نفت مجلس، تكرار كرد، تا آنجا كه به دليل اقتدار و موقعيت ويژهاش به بزرگترين مانع تحقق خواست ملي مبدل گرديد. ولي او نيز نتوانست مانع اراده ملت گردد و سرانجام سه روز بعد، در مسجد شاه، به ضرب گلولة جوان غيور ملت ايران, "خليل طهماسبي"، عضو گروه "فداييان اسلام" به قتل رسيد.
فرداي قتل رزمآرا، همه چيز براي تحقق ملي شدن صنعت نفت فراهم شده بود و مخالفين وابسته به سفارت انگليس جرئت ابراز وجود نداشتند و اينگونه بود که در روز 17 اسفند 1329 كميسيون نفت پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت را تصويب و اعلام كرد و سرانجام چند روز بعد در 24 اسفند 1329، در پي تظاهرات عظيم مردم در خيابانها، مجلس شوراي ملي اصل ملي شدن صنعت نفت را تصويب نمود و در 29 اسفند اين اصل در مجلس سنا نيز به اتفاق آرا به تصويب رسيد.
نخست وزيري مصدق
در روز 5 ارديبهشت 1330 كميسيون نفت قانون 9 مادهاي طرز اجراي ملي شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا تصويب كرد و مجلسين نيز در روزهاي بعد آن را تأييد نمودند. در اين بين حسين علاء که بعد از ترور رزمآراء از نخستوزير شده بود از سمت خود استعفا كرد. در اين ايام در محافل سياسي شايع شده بود كه سيدضيأ به نخستوزيري خواهد رسيد، اما ورق به نحوي ديگري رقم خورد و اين مصدق بود که به پيشنهاد يکي از نمايندگان مجلس به عنوان نخست وزير مطرح و با راي نمايندگان به عنوان نخست وزير منتخب برگزيده شد.
در همينجا نيز بدون حمايت و تائيد آيت الله کاشاني که آن روز نمايندگي مردم را در مجلس شوراي ملي بر دوش مي کشيد, امکان انتخاب مصدق با راي بالا حمايت نداشت, چرا که به فرموده حضرت آيت الله خامنه اي: «عليرغم اينكه محمدرضا موافق نخستوزيري مصدّق نبود، به پشتيباني حمايت مردمي، مصدّق نخستوزير شد. اگر مرحوم آيتاللَّه كاشاني اين حمايت عظيم مردمي را براي مصدّق به وجود نميآورد، او نخستوزير نميشد.» (20/8/80)
انتخاب مصدق به نخست وزيري گام مهم ديگري در نهضت استقلال طلبي ملت ايران بود. در اين دوران نيز تمام آبرو و اعتبار آيت الله کاشاني صرف حمايت از دولت مصدق گرديد و به عبارتي مشروعيت مردمي دولت مصدق به اعتبار کاشاني اعتبار يافته بود.
آيتاللّه كاشاني نمايندگاني را براي روشنگري به شهرها ميفرستاد و از روحانيون مناطق ميخواست تا از نهضت نفت و دولت مصدق حمايت كنند. حضرت آيت الله خامنهاي که در آن روزگار دوران نوجواني خود را سپري مي کرد به نقش آيت الله کاشاني چنين اشاره مي کنند:
«زمان نوجواني ما با اوقات مصدق مصادف بود. من يادم است در سال 1329، وقتي كه مصدق، تازه روي كار آمده بود و مرحوم آيت اللَّه كاشاني با او همكاري داشتند، مرحوم آيت اللَّه كاشاني نقش زيادي در توجه مردم به شعارهاي سياسي دكتر مصدق داشتند؛ لذا كساني را به شهرهاي مختلف ميفرستادند كه براي مردم سخنراني كنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانهايي ميآمدند. من دو نفر از آن سخنرانها و سخنرانيهايشان را كاملاً يادم است؛ آنجا با مسايل مصدق آشنا شديم.»(14/11/76)
آيت الله کاشاني در اين مسير به واسطه اعتباري که در حوزه هاي علميه داشت از حمايت همه جانبه علما و روحانيون بزرگ سراسر کشور برخوردار بود. به عنوان مثال آيتاللّه قمي رهبري آيتاللّه كاشاني را طي فتوايي مورد تأييد و آن را ملاك حقانيت لزوم ملي شدن نفت اعلام نمود و چنين نوشت: «با توجه به اينكه مثل حضرت آيتاللّه آقاي حاج ابوالقاسم كاشاني دام ظله كه از اول عمر و زندگاني خود اشتغال به اصلاح امور مسلمين و خيرخواهي مردم و مبارزه با دشمنان دين و دنياي مسلمين بودهاند و در مقام دفاع از حقوق حقهي ايرانيان از هيچ گونه فداكاري و مبارزه دريغ ننمودهاند و با اطلاع كاملي كه از سياست دارند و در رأس اين نهضت مقدس قرار گرفتهاند و با كمال جديت، امر و قيام ميفرمايند بر ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور، راهي براي شبهه باقي نماند. بنابراين بر تمام مسلمين و هموطنان عزيز حتم و لازم است كه نهايت سعي و كوشش را مبذول دارند تا گريبان خود را از چنگال جابرانهي اجانب خلاص و سعادت را نصيب خود نمايند.»
استعفاي مصدق
انتخابات مجلس هفدهم در راه بود و دربار و وابستگاه به سلطنت در کنار ايادي انگليس و ديگر بيگانگان تلاش داشتند تا در اين انتخابات با تسخير مجلس دولت ملي را به سقوط بکشانند. لذا تلاشهاي سياسي و اقدامات همه جتنبه براي تسخير مجلس هفدهم آغاز شده بود. به رغم همة محدوديتها و زمينهها و ريشههاي تقلّب و اعمال نفوذ، انتخابات به نحوي برگزار شد كه همة نيروها در مجلس نماينده داشتند.
در شهرهاي بزرگ، جبهه ملي بيشتر كرسيها را صاحب شد. در تهران كه مجموع آرا دو برابر انتخابات پيشين بود، جبهه ملي همه دوازده كرسي را به دست آورد. ولي در اكثر حوزههاي ديگر استانها بويژه نواحي روستايي، مخالفان موفقتر بودند. نتيجه انتخابات دوره هفدهم برخلاف انتظار دكتر مصدق بود. همه مخالفان دولت در مجلس شانزدهم كه با دربار بستگي داشتند، از شهرستانها انتخاب شده بودند.
پس از دو ماه كشمكشها و درگيريهاي فراوان در مجلس بر سر تصويب اعتبارنامههاي نمايندگان و رسميت يافتن مجلس هفدهم، 53 نفر از 66 نماينده حاضر رأي تمايل به ادامه نخستوزيري دكتر مصدق دادند.
اما در اين بين حادثهاي به وقوع پيوست که فضا را به يکباره دگرگون کرد. مصدق از مجلس تقاضاي شش ماه اختيارات تام نموده بود، همچنين از شاه خواست كه «وزارت جنگ» را ـ با همة اختيارات ـ به وي بسپارد; شاه نپذيرفت و مصدق روز 25 تير بدون اطلاع دوستان، همكاران، مشاوران يا وزيران كابينه استعفا كرد.
مصدق در استعفانامة خود به اين موضوع اشاره كرده بود كه چون به وزير جنگ مورد اعتمادي نيازمند بود و شاه هم فرد مورد نظر را نپذيرفت، استعفا ميدهد تا اعليحضرت فرد مورد اعتماد و مجري سياستهايش را به نخستوزيري تعيين كند.
اين اقدام بدون تدبير مصدق نهضت را در آستانه شکست قرار داده بود. دكتر مصدق بعدها در «خاطرات و تألمات» مينويسد: «اكنون اعتراف ميكنم كه راجع به استعفا خطاي بزرگي مرتكب شدم. چنانچه قوامالسلطنه آن اعلاميه كذايي را نميداد و با مخالفت صريح مردم مواجه نميشد و دولت خود را تشكيل ميداد و قبل از اينكه دادگاه (لاهه) اعلام رأي كند دولتين ايران و انگليس روي اين نظر كه اختلاف در صلاح دولتين نيست دعواي خود را از ديوان لاهه پس ميگرفتند و كار به نفع دولت انگليس تمام ميشد و زحمات هيئت نمايندگي ايران به هدر ميرفت.»
قيام 30 تير 1331
در 26 تير 1331 مجلس در غياب نمايندگان عضو «جبهة ملي»، به نخستوزيري احمد قوام (قوامالسلطنه) رأي تمايل داد و شاه نيز فرمان نخستوزيري او را صادر كرد. شاه، در اين فرمان، قوام را با لقب «جناب اشرف» مخاطب ساخته بود كه به دنبال حوادث آذربايجان ـ عملاً ـ پس گرفته شده بود. قوام پس از دريافت فرمان، اعلامية شديداللّحن و تندي صادر كرد. دو تن از زيردستان قوام به سفارت انگليس اطلاع داده بودند كه او خيال دارد مثل يك ديكتاتور عمل كند و بسياري از مخالفانش را به زندان بيندازد و مجلس را منحل سازد.» اعلامية قوام حاكي از قصد او بود ولي به جاي ترساندن مخالفان، آنها را تحريك كرد. تعبيراتي چون «واي بر حال كساني كه در اقدامات مصلحانة من اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم مانع بتراشند يا نظم عمومي را بر هم زنند. اين گونه آشوبگران با شديدترين عكسالعمل از طرف من روبهرو خواهند شد» و يا «به عموم اخطار ميكنم كه دورة عصيان سپري شده است و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت رسيده است»، مردم را خشمگينتر ساخت.
خبر انتصاب قوام و مخالفت قاطع آيتالله كاشاني، تهران را در ناآرامي و تظاهرات اعتراضآميز فرو برد و از همان روز 26 تير بين مردم و قواي نظامي برخوردهاي پراكندهاي رخ داد. وحدت و هماهنگي مردم در برابر دربار، كه بازتابي از اتحاد رهبران مذهبي و سياسي بود، برگ ديگري بر قهرمانيهاي مردم ايران افزود. روز 26 تير يك روز پس از استعفاي مصدق، اعلاميه شديداللحن و قاطع آيتالله كاشاني خطاب به ملت در مخالفت با قوام و حمايت از دولت دكتر مصدق انتشار يافت. در اين اعلاميه كه صلابت انقلابي و عزم ملّي در آن بارز بود، چنين آمده بود: «احمد قوام بايد بداند در سرزميني كه مردم رنجديدة آن، پس از سالها رنج و تعب، شانه از زير ديكتاتوري بيرون كشيدهاند نبايد رسماً اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعي تهديد نمايد. من صراحتاً ميگويم: بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در اين جهاد اكبر كمر همت بربندند و براي آخرين مرتبه، به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطرة گذشته محال است.»
در مقابل قوام پيشنهاد سازش داد و به كاشاني پيغام داد نيمي از پستهاي كابينه را در اختيار او قرار ميدهد به شرطي كه با دولت وي همكاري كند. اما پيامرسانان او ـ دكتر علي اميني و حسن ارسنجاني ـ از نزد آيتالله دست خالي بازگشتند. شاه وزير دربار را با همان مأموريت نزد كاشاني فرستاد، اما او هم نتيجهاي نگرفت و اوضاع را بدتر كرد، چون كاشاني از طريق علاء به شاه پيغام داد «اگر در بازگشت دولت دكتر مصدق تا فردا اقدام نفرمايند دهانه تيز انقلاب را با جلوداري شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد.»
سرانجام با قيام همه جانبه مردم در 30 تيرماه سال 1331 قوام استعفا كرد و گريخت. شاه هم، زير فشار قيام مردم، مجدداً فرمان نخستوزيري دكتر مصدق را صادر كرد. و مردم پيروزي قيام 30 تير را جشن گرفتند. در شب سي و يكم تير ماه خبر اعلام رأي ديوان داوري لاهه مبني بر عدم صلاحيت آن دادگاه در رسيدگي به شكايت دولت بريتانيا راجع به مسئلة نفت به تهران رسيد و اين رأي، كه حقّانيت مردم ايران را در مبارزه با استعمار به ثبوت ميرساند، پيروزي مردم را تكميل كرد.
حضرت آيت الله خامنه اي بر نقش آيت الله کاشاني در بازگرداندن دوباره مصدق به قدرت چنين تاکيد ميورزند:
«بعد در سال 1331 كه ضدّ حملهي دربار عليه مصدّق شروع شد و او از نخستوزيري بركنار گرديد، فقط يك عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آيتاللَّه كاشاني بود. اينها جزو واضحات تاريخ است؛ جزو حوادثي است كه كساني كه آن روز بودند، ديدهاند و از قضاياي آن خبر دارند و بهروشني ميدانند چه گذشته است؛ ليكن عدّهاي عمداً اينها را كتمان ميكنند و نميگذارند اين حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ كه البته مقاصدشان معلوم است.
وقتي شاه، قوامالسلطنه را به جاي مصدّق به نخستوزيري انتخاب كرد، مرحوم آيت اللَّه كاشاني در مقابل قوامالسلطنه اعلاميه داد؛ مردم كفن پوشيدند و در تهران و شهرهاي ديگر به خيابانها آمدند؛ لذا قوامالسلطنه سه روز بيشتر نتوانست به عنوان نخستوزير بماند. اصلاً مگر ميشد در مقابل امواج عظيم مردم كه آيتاللَّه كاشاني راه انداخته بود، مقاومت كرد؟ لذا قوامالسلطنه كنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ كار آمد. انگليسيها نفت ايران را مِلك شخصي خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهي غاصبانه ميكردند و مال ملت ايران را تقريباً مفتِ مفت ميبردند و دربار سلطنت هم براي اينكه چهار روز بيشتر به حكومت ننگين خود ادامه دهد، با انگليسيها همكاري ميكرد. اما اين بساط را نهضت ملي شدن صنعت نفت به هم زد، كه عامل و سرچشمهي اصلي جوشش در اين نهضت، همين مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آيتاللَّه سيد ابوالقاسم كاشاني.» (20/8/80)
حرکت در مسير اختلاف و شکست نهضت
اما متاسفانه مصدق بعد از انتخاب مجدد به عنوان نخست وزير، خواسته يا ناخواسته بر مسيري گام نهاد خواست دربار و بيگانگان تامين مي شد و نتيجه آن جز سقوط خود و نهضت ملت ايران نبود. اين سناريو که توسط جريانهاي مشکوک و وابسته به بيگانه هدايت ميشد بر مبناي ايجاد جدايي بين رهبران نهضت و بالاخص منزوي نمودن آيت الله کاشاني طراحي شده بود.
به کارگيري افراد و اشخاص مشکوک و بدنام و بدسابقه توسط مصدق, حذف عناصر خوشنام و مورد اعتماد آيت الله کاشاني از قدرت، درخواست افزايش اختيارات نخست وزير و تضعيف و کوتاه کردن دست مجلس از قانون گذاري به عنوان مهمترين نهاد قانوني پشتوانه دولت مصدق و در گام بعد درخواست انحلال مجلس، نمونههايي از اقدامات ناصوابي بود که توسط دکتر مصدق در تضعيف نهضت ملي نفت انجام گرفت.
اين اقدامات که با مخالفتهاي جريانهاي مذهبي و در راس آن آيت الله کاشاني همراه بود، زمينه کدورت و جدايي آيت الله کاشاني و دکتر مصدق را فراهم آورد.
کانون هاي توطئه گر نيز از اين فضا سود مي بردند. به عنوان مثال دکتر عبدالله شهبازي در اين باره بيان ميدارد: «طبق مندرجات بولتن "دکتر ويلبر"، که يک سند داخلي سيا است که اخيراً علني شده، مي دانيم که يکي از طرح هاي سرويس هاي اطلاعاتي انگليس و آمريکا براي تشديد اختلاف انداختن بمب به خانه علما به نام هواداران مصدق بود. در چارچوب اين طرح است که در 10 مرداد 1332 يعني 15 روز پيش از شروع عمليات گروهي به نام هواداران مصدق با چوب و چماق به خانه کاشاني حمله کردند و نارنجکي به داخل خانه پرتاب نمودند که به مجروح شدن عده اي انجاميد. شبکه هاي خرابکار فوق همچنين نامه هايي با امضاي حزب توده براي علما، به ويژه آيت الله العظمي بروجرودي، ميفرستادند و آن ها را تهديد مي کردند که به زودي ما قدرت را به دست خواهيم گرفت و شما را دار خواهيم زد.»
اين همه کار را به آنجا کشاند که مردمي که در 30 تيرماه سال 1331 آنچنان شجاعانه به صحنه دفاع از مصدق شده بودند, يک سال بعد در روز 28 مردادماه سال 1332 با خانه نشين شدن و انزواي سياسي آيت الله کاشاني توسط جريانهاي مليگرا، تنها نظارهگر بيتفاوت صحنه سياست باشند و براي دفاع از دولت ملي اقدامي ننمايند و اين حقيقتي بود که مليگرايان تا آن زمان به حقيقت آن پي نبرده بودند.
بررسي وضعيت تاسف بار و عبرت انگيز نهضت ملي نفت، توسط رهبر معظم انقلاب اسلامي مورد توجه قرار گرفته است که در عبارات زير بدان اشاره نمودهاند:
«بخش بسيار مهم اين ماجرا اين است كه الان عرض ميكنم و اين مطلبي است كه ميخواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه كنند. دشمن فهميد كه راز پيروزي ملت ايران چيست؛ لذا درصدد برآمد تا سياسيّون و سردمداران دولتي را از روحانيت و دين جدا كند. آنها را از آيت اللَّه كاشاني جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سي تير 1331 كه مرحوم آيت اللَّه كاشاني توانست ملت ايران را آنطور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عوامل امريكا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم هيچ حركتي از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد.
در اين يك سال و يك ماه، با وساطت ايادي ضدّ استقلال اين كشور و با توطئهي دشمنان اين ملت، دكتر مصدّق مرتّب فاصلهي خود را با آقاي كاشاني زياد كرد، تا اينكه مرحوم آيتاللَّه كاشاني چند روز قبل از ماجراي 28 مرداد نامه نوشت - همهي اين نامهها موجود است - و گفت من ميترسم با اين وضعي كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلي به وجود آورند. دكتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتيباني مردم ايران هستم! اشتباه او همينجا بود.
ملت ايران را سرانگشت روحانيت - كسي مثل آيت اللَّه كاشاني - وادار ميكرد كه صحنهها را پُر كند و به ميدان بيايد و جان خود را به خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشاني منزوي و خانهنشين بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوي و از خود جدا كرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا كودتاچيهاي مأمور مستقيم امريكا توانستند بيايند و بهراحتي بخشي از ارتش را به تصرّف درآورند و كودتا كنند. يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون كردند. پس از آن، ديكتاتوري محمدرضاشاهي به وجود آمد كه بيستوپنج سال اين ملت زير چكمههاي ديكتاتوري او لگدمال شد و ملي شدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد؛ چون همان نفت را به كنسرسيومي دادند كه امريكاييها طرّاحي آن را كردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانيت و دين. اينها عبرت است.» (20/8/80)
جمع بندي
نگاه عبرتآموز به حوادث تاريخي, ضرورتي است که ميتوان مانع تکرار اشتباهات و خطاهاي گذشته و شناخت نقاط قوت و توانمنديهاي يک ملت گردد. متاسفانه نهضت ملي نفت, حرکتي بود که ميتوانست دستاوردهاي بزرگي را براي ايران زمين به همراه داشته باشد که متاسفانه با خطاهاي فاحش انقلابيون و مکر و ترفند دشمنان نهضت با ناکامي و حاکميت رژيم کودتا به اتمام رسيد که در صدر اين خطاهاي فاحش حذف رهبر واقعي نهضت بود.
اين خطاي فاحش برخاسته از تحليلي نادرست و برداشتي انحرافي از ماهيت جامعه ايران و نهضت مبارزاتي ملت بود که در آن تاکيد بر اسلام و آموزههاي ديني، کمرنگ ديده مي شد و تلاش داشت تا با عنوان مجعول و محدودي چون "مليگرايي" تحليل شود. اين در حالي بود که به اعتراف تمامي کارشناسان و محققين منصف اين رهبري مذهبي و در راس آن پيشوايي آيت الله کاشاني بود که موضوع ملي شدن صنعت نفت را به يک جنبش اجتماعي و نهضت مردمي مبدل نمود و اگر رهبري و هدايت ايشان نبود, نهضت در همان مراحل ابتدايي شکل گيري ناکام ميماند.
اين عبارت دقيق حضرت آيت الله خامنه اي مي تواند پايان بخش اين نوشتار باشد:
«تا وقتي روحانيت وسط ميدان بود - كه مرحوم آيت اللَّه كاشاني يكي از اصليترين محورهاي اين مبارزه بود - ملت در ميدان حضور داشت؛ اما وقتي با سوء رفتارها، كج سليقگي ها و انحصارطلبي ها دست روحاني روشنفكر و آگاه و شجاعي مثل مرحوم كاشاني كوتاه شد، ملت هم كنار كشيد و رؤساي دولت نهضت ملي تنها ماندند؛ لذا دشمن آمد و با آنها هر كار ميخواست، كرد.»(14/3/81)
ارسال نظرات