این روزها یکی از شخصیتهایی که به شدت جای خالیاش در صحنه سیاسی آمریکا احساس میشود، «جوزف مککارتی» سناتور تند مزاج ایالت ویسکانسین در دهه ۵۰ میلادی است. مک کارتی که به شدت بر نفوذ گسترده دستگاههای اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی در ارکان دولت فدرال آمریکا تاکید داشت، با ریاست بر کمیته «مقابله با فعالیتهای ضد آمریکایی» موجی از محاکمه سیاستمداران، هنرمندان و اندیشمندان متمایل به اندیشههای چپگرایانه را آغاز کرد.
شاید اعضای کمیته مرکزی حزب دموکرات در اعماق ذهن خود میاندیشند که اگر مککارتی زنده بود، نیازی به این تلاش گسترده برای عقب راندن «برنی سندرز» سناتور ۷۸ ساله ایالت ورمونت نبود. حضور سندرز در رقابتهای مرتبط با گزینش نامزد نهایی دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا باعث ایجاد تکاپویی همه جانبه در بین بدنه اصلی حزب برای بسیج آراء و جلوگیری از کسب ۱۹۹۱ رأی وکلای ایالتی شده است. برای ناکام گذاشتن سندرز، تنها جلوگیری از رسیدن وی به این حد نصاب کافی است. رقیب وی، «جو بایدن» معاون رئیسجمهور پیشین آمریکا، حتی اگر رأی کمتری را کسب کند در پایان آراء نمایندگان برگزیده حزب یا سوپر دِلِگِیتها را برای پیروزی نهایی خواهد داشت. ولی پرسش اصلی اینجاست که چرا بدنه اصلی حزب از تقابل سندرز با ترامپ در هراسند.
تراژدی «گاورن» برای سندرز هم تکرار میشود؟
صرفنظر از تقابل سنگین انگیزههای بدنه اصلی حزب با جناح چپ آن، شعارها و عملکرد برنی سندرز به شدت یادآور شعارهای «جرج مکگاورن» کاندیدای حزب دموکرات در تقابل با ریچارد نیکسون کاندیدای حزب جمهوری خواه در انتخابات سال ۱۹۷۲ ریاست جمهوری آمریکاست.
مک گاورن به شدت با جنگ ویتنام مخالف بود و شعار اتمام سریع جنگ را در صورت رسیدن به منصب ریاست جمهوری را میداد. مکگاورن شعار جامعهای برابرتر در آمریکا را با تمام تفاوتهای آن به مردم وعده میداد. جامعهای که با تحولاتی همچون اعطای حقوق مدنی به سیاهپوستان روبهرو بود. با این حال و علیرغم تمام امیدهایی که مکگاورن برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری با شعارهای جدید خود داشت، نیکسون رقابت را با اختلاف بالایی به نفع خود تمام کرد.
حالا هم برخی از مشاوران حزب دموکرات عقیده دارند که حضور برنی سندرز در انتخابت ریاست جمهوری سرنوشت غیر از رقابتهای سال ۱۹۷۲ در پی نخواهد داشت.
وقتی جنگ سرد، پارادایم حزب را تغییر داد
این تحلیل بر آن پایه استوار است که تلاش سندرز همچون گاورنِ لیبرالمسلک برای بیان ایدههایی همچون عدالت اقتصادی و بیمه درمان عمومی بر خلاف رویکرد عمومی حزب در طول ۷۰ سال گذشته بوده است.
جالب اینجاست که شعارهای جدید سندرز در گذشته جزء آرمانهای اصلی حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود و از اواسط قرن نوزدهم تا سالهای دهه ۵۰ میلادی در قرن بیستم، دموکراتها کمپینهای خود را با عنوان مخالفان اصلی تمرکز ثروت در جامعه معرفی میکردند.
تمام رؤسای جمهور حزب از جمله «وودرو ویلسون» تا «فرانکلین روزولت» کمپین اصلی انتخاباتی خود را بر حمایت از مردم و مقابله با منافع طبقه الیگارشی در جامعه آمریکا تعریف کرده بودند. با این حال و از زمان ریاست جمهوری «هری ترومن» به بعد، دموکراتها دیگر سخنی از جنگ طبقاتی و مقابله با یک گروه خاص نمیگفتند و به جای آن جامعه آمریکا را به وحدت در برگیرندهای میان نژادها، اعتقادات و طبقات دعوت میکردند.
طبیعی است که بخش مهمی از این رویکرد برای مقابله با تبلیغاتی بود که بر ضد مرام اشتراکی و اتحاد جماهیر شوروی در جریان بود. به این ترتیب دموکراتها پس از جنگ، کمتر از گذشته خواستار کنترل بخش خصوصی به دست دولت بودند و دیگر به مداخله در کار شرکتهای بزرگ رغبتی نشان نمیدادند. این ایدئولوژی عملاً تا همین اواخر هم به خوبی کار میکرد.
شاید بزرگترین موفقیت این راهبرد پیروزی «باراک اوباما» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود. اوباما حد اعلای همسبتگی تمام اقشار در آمریکا بود. سیاهپوستی که به منصب ریاست جمهوری رسید و ازدواج همجنسبازها در آمریکا را قانونی کرد. شاید سخنان اوباما در کنوانسیون حزب دموکرات آمریکا در سال ۲۰۰۴ به خوبی این ایده ذهنی او را نشان دهد که میگفت: «ما در ایالات نیلگون (ایالات دموکرات) خود مسابقات قهرمانی بسکتبال آماده میکنیم و در ایالات سرخ دوستان همجنسباز داریم. وطندوستانی به مخالفت با جنگ عراق و وطندوستانی هم به پشتیبانی از آن برخاستهاند. ما ملتی واحدیم، ما همه سوگند وفاداری به پرچم خوردهایم، ما همگی از ایالات متحد آمریکا دفاع میکنیم».
نامزدی «هیلاری کلینتون» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ قرار بود قدم پایانی در این مسیر باشد و یک زن فرمانده قوای نظامی ایالات متحده آمریکا شود. اما به قدرت رسیدن ترامپ نشان داد که ایدههای قدیمی دیگر جواب نمیدهد.
شورش در مقابل نماینده بانکداران
شعارهای هیلاری کلینتون همان قدر که برای بخشی از جامعه آمریکا جذاب باشد، برای طبقاتی که هنوز زخمخورده بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ محسوب میشدند، نوعی اهانت محسوب میشد. ریشههای این تحول را میتوان در جایی به نام «کمربند زنگار» دید. محدودهای در ایالتهای صنعتی در شمال غرب آمریکا که زمانی مایه مباهات طبقه متوسط آمریکا بود.
حالا بخش اعظم این کارخانجات تبدیل به مخروبههایی زنگ زده شدهاند و طبقه کارگر سفیدپوست آمریکایی، عطش پایانناپذیر طبقه ثروتمند در انتقال کارخانهها به چین را باعث و بانی این اتفاق میداند. از نگاه آنان، کلینتون نماینده همین طبقه بود که به آمریکا اهمیتی نمیداد.
جالب اینجاست که بر اساس اسناد «ویکیلیکس» در مذاکرات نخست وزیر وقت استرالیا با هیلاری کلینتون در زمان حضور او در وزارت امور خارجه آمریکا، آن مقام استرالیایی از واشنگتن درخواست میکند تا با توسعه توان نظامی چین برخورد کند. کلینتون اما منافع گسترده بانکداران را دلیل عدم برخورد جدی با چین را عنوان میکند.
از همین رو در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ برای اولین بار حزب دموکرات آرای ایالتهای کارگرنشین همچون میشیگان را از دست داد و ترامپ به عنوان کسی که شعار بزرگ کردن آمریکا میداد، به پیروزی رسید. جالب اینجاست که ایالت میشیگان از معدود ایالتهایی بود که در سال ۲۰۱۶ سندرز در مقابل کلینتون در آن به پیروزی رسیده بود.
توپخانه رسانههای اصلی آمریکا در مقابل سندرز
سندرز و ظهور وی به عنوان یک سوسیالدموکرات را میتوان نشانهای از بازگشت حزب دموکرات به همان راهبرد قدیمی خود دانست که البته نشانههای این بازگشت از مدتها پیش نمایان شده بود.
زمانی که «کورتز» جوان سوسیالیست و از فعالان ستاد برنی سندرز در انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی توانست «جوئی کراولی» از قدیمیترین نمایندگان حزب دموکرات آمریکا را در مجلس نمایندگان شکست دهد و به یکی از جوانترین قانونگذاران آمریکا تبدیل شود، بی دلیل نیست که اکنون طبقه جوان آمریکا پرشورترین حامی سندرز است.
جوانان آمریکایی بر خلاف پدران و مادران خود از رونق بعد از جنگ جهانی دوم بهرهای نبردهاند و حالا خود را در محاصره انبوهی از مشکلات همچون اختلاف شدید طبقاتی و وامهای غیر قابل پرداخت دانشجویی میبینند.
در مقابل اما بدنه اصلی دلیلی برای تغییر رویکرد خود ندارد. پیوندهای قوی غولهای اقتصادی آمریکا در حوزههایی همچون فناوری اطلاعات، انرژی تجدیدپذیر و حوزه رسانه با بدنه اصلی حزب در مقابل انقلاب سندرز با تمام قدرت مقاومت میکند.
برای مثال کافی است که نگاهی به سر تیتر رسانههای جریان اصلی ضد سندرز بیاندازیم. روزنامه «واشنگتن پست» که به ابرسرمایهدار آمریکایی «جف بیزوس» مالک شرکت آمازون تعلق دارد، یک ستون کامل را در اختیار نویسندگان اندیشکدهای به نام «راه سوم» قرار داده تا به همگان ثابت کند سندرز یک نامزد غیر قابل اطمینان است. اندیشکده راه سوم یک موسسه تحقیقاتی است که شرکتهای حاضر در بازار سهام وال استریت حامیان اصلی آن هستند و «تونی بلر» نخست وزیر اسبق بریتانیا نیز از مغزهای هدایت کننده آن محسوب میشود.
در پشت صحنه هدایت این بهمن رسانهای علیه سندرز هم «رام امانوئل» از مقامات دولت اوباما و «جیمز کاوریل» از مشاوران مطبوعاتی بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۲، قرار دارند.
محور اصلی تمام این حملات نیز بر این موضوع استوار شده که طرفداران سندرز عدهای سفیدپوست لیبرال هستند که با تندمزاجی به دنبال فحاشی به شخصیت برجسته حزب دموکرات هستند. جالب اینجاست که همین حربه در رقابتهای ۴ سال پیش نیز علیه سندرز بکار گرفته میشود.
«گلن گرینوالد» روزنامه نگار افشاگر آمریکایی در گزارشی پیرامون این مساله در نشریه «اینترسپت» در ۳۱ ژانویه سال ۲۰۱۶ مینویسد: «هر اظهار نظر آنلاین بحث برانگیز، مثلاً انتقاد ازشخصیتهای بلندپایه حزب دموکرات مثل هیلاری کلینتون و یا باراک اوباما، بیهیچ تردید، سیلابی از خشم و ناسزاگویی را به دنبال خواهد داشت. تکرار اینکه فحاشی و رفتار زنستیزانه از ویژگیهای طرفداران سندرز است، چیزی جز دروغگویی ومهندسی افکارعمومی نیست»
دموکراتها سرانجام تسلیم بازگشت به نبرد طبقاتی خواهند شد
با توجه به حمایت همهجانبه بدنه اصلی حزب دموکرات از بایدن و کناره گیری مهمترین رقبای حزبیاش به نفع او میتوان بایدن را رقیب اصلی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ دانست. هنوز روشن نیست که این اتفاق منجر به قهر طرفداران سندرز با صندوق رأی میشود و یا اینکه میتوان انتظار حمایت آنان را از بایدن داشت اما یک نکته از هم اکنون مسجل است.
این اقدام به احتمال زیاد موجب رادیکالتر این جنبش در درون حزب میشود و در صورت پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری، جریان اصلی حزب با شورش بدنه جوان و عاصی حزب روبهرو خواهد شد. همان مسیری که جمهوریخواهان در مقابل حزب تی پارتی در پیش گرفتند.
بسیاری از هم اکنون این فرضیه را مطرح میکنند که در صورت پیروزی مجدد ترامپ، «اوکازیو کورتز» تبدیل به قهرمان اصلی حزب دموکرات در انتخابات سال ۲۰۲۴ ریاست جمهوری خواهد شد. فشار برای برابری اجتماعی و بهبود نظام بیمه خدمات درمانی در سالهای آینده روبه افزایش خواهد گذاشت و حزب دموکرات در میانه احساسات میهنپرستانه و ضد مهاجرت کارگران آمریکایی دیگر نخواهد توانست راهبرد یکی کردن تمام طبقات را در یک قالب ادامه دهد.
جمهوری خواهان در سال ۲۰۱۲ متوجه شدند که باید برای پیروزی در انتخابات، صفوف خود را برای رقابتهای سیاسی متمرکز کرده و شعارهای حزب «تی پارتی» را وارد برنامههای خود کنند.
حالا سئوال اینجاست که دموکراتها چه زمانی میتوانند به این ضرورت پی ببرند. شاید شکست مجدد از ترامپ چارهای جز میدان دادن به چپگرایان حزب ندهد و به نظر میرسد که در این میان تنها مساله زمان مطرح است.
ارسال نظرات