پنجشنبه ؛ 29 شهريور 1403
13 شهريور 1398 - 14:20
درسی از کربلا

چگونه هانی بن عروه قربانی انحراف و نفوذ شد؟

هایی است که نمی‌توان و نباید به‌سادگی از کنار آن‌ها گذشت. از تاریخ ولادت و دوران کودکی هانی اطلاعاتی در دست نیست، مورخان و عالمان او را جزو صحابه و یاران رسول خدا (ص) شمرده‌اند.
نویسنده :
محمدرضا مرادی
کد خبر : 3789

پایگاه رهنما:

هایی است که نمی‌توان و نباید به‌سادگی از کنار آن‌ها گذشت. از تاریخ ولادت و دوران کودکی هانی اطلاعاتی در دست نیست، مورخان و عالمان او را جزو صحابه و یاران رسول خدا (ص) شمرده‌اند. هانی بن عروه از محبان و دوستان امام علی (علیه‌السلام) است و پس از وفات رسول خدا (ص)، از طرفداران ولایت به شمار می‌رفت. از افتخارات او این است که در ۳ جنگ (جمل، صفین و نهروان) علیه دشمنان امامت شمشیر زد. وی پیشوا و بزرگ قبیله مذحج بود، هنگامی‌که می‌خواست به‌جایی رود، ۴۰۰۰ سواره و ۸۰۰ پیاده، او را همراهی می‌کردند.

مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین (ع) در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شد. پس از ورود عبیدالله به کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت‌هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی شد، هانی هم او را پذیرفت. عبیدالله بشدت به دنبال یافتن مسلم بود و برای این کار، به هر حیله‌ای متوسل می‌شد. یکی از حیله‌های وی آن بود که پول قابل‌توجهی را به یکی مأموران خود داد تا میان کوفیان رفته و به بهانه کمک مالی به قیام مسلم، او را بیابد. مأمور عبیدالله پس از مدتی موفق به ارتباط‌گیری با یاران مسلم شد و او را به خانه هانی نزد مسلم بردند و به این صورت عبیدالله متوجه پناه دادن به فرستاده امام حسین (ع) از سوی هانی شد. اولین و نخستین درس از ماجرای هانی همین است که عده‌ای نفوذی در قالب دوست و به بهانه کمک می‌توانند چه ضرباتی به جبهه حق وارد کنند. عبیدالله هانی را نزد خود فرامی‌خواند و حتی به او امان نیز می‌دهد.
 
هانی به دارالخلافه می‌رود. عبیدالله به وی نهیب زده و می‌پرسد چرا مسلم را در خانه خود پنهان کرده است. هانی منکر می‌شود و عبیدالله مأمور مخفی و نفوذی خود را فرامی‌خواند و با هانی مواجه می‌کند و اینجاست که او متوجه می‌شود رازش برملا شده و جای انکار نیست. عبیدالله از هانی می‌خواهد که مسلم را تسلیم کند، اما هانی درخواست وی را رد کرده و می‌گوید: «به خدا سوگند، هرگز او را نزد تو نخواهم آورد، آیا میهمان خود را به تو بسپارم تا او را بکشی؟» در این هنگام، مسلم بن عمرو باهلی از عبیدالله خواست که خصوصی با هانی صحبت کند. ابن زیاد اجازه داد، آنگاه هانی را به گوشه‌ای برد و با او به گفتگو پرداخت، او را نصیحت کرد و گفت: «تو را به خدا، خودت را به کشتن مده و خاندانت را در بلا و سختی نینداز. مسلم بن عقیل پسرعموی این قوم است، آن‌ها او را نمی‌کشند و ضرری به او نمی‌زنند، او را تسلیم امیر کن.» هانی بن عروه در جواب وسوسه‌های مسلم بن عمرو گفت: «به خدا سوگند همین ننگ و ذلت مرا بس که باوجود یار و یاور و بازوی سالم، پناهنده و میهمان و قاصد پسر پیامبر را تحویل دشمن دهم...» ایستادگی هانی در برابر درخواست عبیدالله، درس مقاومت و ایستادگی در راه حق حتی تا سرحد جان است. در این هنگام عبیدالله با چوب‌دستی خود هانی را بشدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد به‌طوری‌که خون بر لباس هانی جاری‌شده و در دارالخلافه زندانی می‌شود. خبر در شهر می‏پیچد که هانی را اسیر کرده و می‏خواهند او را بکشند. مردان قبیله هانی با شمشیر‌های از غلاف بیرون آمده مقابل دارالخلافه تجمع کرده و می‏گویند اگر هانی را رها نکنید، با شمشیر‌های ما روبرو خواهید شد. اینجاست که پرده دیگری از توطئه و فریب توسط خواص منحرف و به‌ظاهر خودی‌ها نمایان می‌شود.

عبیدالله که سخت بیمناک شده است شریح قاضی را فراخوانده و به او می‌گوید نزد جنگجویان قبیله مذحج برو و آن‌ها را از سلامت و صحت هانی باخبر کن. شریح قاضی که از خواص و بزرگان کوفه است از ترس برخورد عبیدالله به این توطئه تن داده و چنین می‌کند و در میان مردان قبیله هانی رفته و به آن‌ها می‌گوید کشتن هانی شایعه است. او زنده است و مهمان عبیدالله! خیانت شریح با جاه‌طلبی و دنیاطلبی یکی از سران قبیله مذحج تکمیل می‌شود. او کسی نیست جز عمرو بن حجاج زبیدی مذحجی، برادر همسر هانی. با مرگ معاویه و تزلزل خلافت یزید در کوفه او به همراه جمعی از اشراف از آخرین نامه نویسان به امام بود، ولی با آمدن زیاد دچار تحیر سیاسی شد در این زمان اگرچه سایه سنگین هانی بر قبیله‌اش مانع مانور و حضور سیاسی اوست، ولی با دستگیر شدن هانی، او اگرچه رهبری قیام مذحج برعلیه ابن زیاد را به عهده می‌گیرد، ولی گویا او مأموریتی پنهان دارد تا با همراهی با این قیام، سر بزنگاه یعنی آنگاه‌که شریح شهادت بر سلامت هانی می‌دهد وظیفه‌اش یعنی متفرق کردن مذحج را به‌خوبی انجام می‌دهد و در این زمان که دیگر هانی از قبیله دورافتاده است. پول‌های ابن زیاد او را می‌خرند و نتیجه‌اش این می‌شود که وقتی یکی دو روز بعد هانی را برای به شهادت رساندن به میان بازار قصاب‌ها می‌آورند و او فریاد وامذحجاه برمی‌آورد هیچ‌کس حتی از قبیله‌اش به یاری او برنمی‌خیزد و این فقط به خاطر تبلیغات و مدیریت عمرو بن حجاج بر قبیله به نفع ابن زیاد است.

عبیدالله سر هانی و مسلم را برای یزید فرستاد و بدن‌های بی‌سر آنان را برای رعب و وحشت مردم کوفه تا چند روز بر دار کرد. چون خبر شهادت مسلم و هانی به امام حسین (ع) رسید امام چندین مرتبه گفت: إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، رحمة الله علیهما و به‌قدری این جمله را تکرار کرد که اشک‌های مبارکش بر گونه‌ها جاری شد. ماجرای هانی آمیزه‌ای از بصیرت و شجاعت وی، انحراف خواص بی‌بصیرت و خیانت نفوذی‌هاست. اگر انحراف شریح قاضی و خیانت عمرو بن حجاج دست‌به‌دست هم نمی‌داد، شاید فاجعه کربلا نیز اتفاق نمی‌افتاد.

ارسال نظرات