به نقال از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- دانشآموز که بودیم، هرگاه نمره خوبی از معلم میگرفتیم واکنشمان معمولاً این طور بود: «نمره ۲۰ گرفتم». اما اگر بنا به هر دلیلی نمیتوانستیم نمره خوبی بگیریم میگفتیم: «معلم به من نمره ۱۲ داد». این یعنی موفقیت را تنها، حاصل تلاش خود میدیدیم و مسئولیت شکست را نمیپذیرفتیم و به گردن این و آن میانداختیم. این «خطا» محدود به دوران کودکی و دانشآموزی و صرفاً راجع به نمره درسی نیست. موضوعی است که گاهی در مسائل کلان هم دیده میشود. اصلاً این مبحث تحت عنوان «خطای خدمت به خود» یا The self-serving bias نظر محققان زیادی را جلب کرده و در این باره تحقیقات مفصلی هم صورت گرفته است.
این خطا اگر در سطح دوران مدرسه و دانشآموزی رخ دهد- که غالباً رخ میدهد- شاید خطرات زیادی نداشته باشد اما وای به روزی که در مسائل کلان و مهم کشور مسئولین عمداً! یا حتی سهواً دچار چنین خطاهایی شوند و برای شانه خالی کردن از مسئولیت، همه الا خود را مقصر جلوه داده و بعضاً برای سرکار گذاشتن افکار عمومی به «اصول» هم حمله کنند، دو قطبی بسازند و.... ما در این ۶ سال و اندی که گذشته، به کرات از این خطاها دیدیم. گشایشهای ولو سطحی و دروغین با اغراق شدید در میزان، مال آنها و حاصل تدبیرشان میشد و بنبستها و ناکامیها تقصیر دیگران!
خط مشی امروز این جریان در این ۶ سال و اندی نیز با رنگ و بویی از پوپولیسم، به شدت تحت تأثیر چنین خطایی بوده به ویژه پس از اثبات خسارتبار بودن برجام و هوا شدن همه آنچه تصور میکردند. موضوع خیلی ساده است، مسئولیت وضعی را که به وجود آوردهاند نمیپذیرند، حاضر به تغییر رویه هم نیستند. برخی در این طیف بارها و در تریبونهای رسمی و غیر رسمی گفتهاند، «همه» مقصرند الا آنها. ۴ سال اول را به یک شکل، ۴ سال دوم را هم به شکلی دیگر. باور بفرمائید اگر ۴ سال دیگر هم دولت در دستشان باشد، وضعیت همین خواهد بود و فقط بهانهها تغییر خواهند کرد. از «تقصیر دولت قبل بود، خرابه تحویل گرفتیم، میراثدار شهر سوختهایم» در ۴ سال اول رسیدهاند به «همینی که هست، به ما چه؟ تقصیر ترامپ بود!» و این روزها، «نمیگذارند، اختیار نداریم، باید در قانون اساسی بازنگری کنیم و…» در ۴ سال دوم. یعنی کل ساختار نظام باید تغییر کند و اختیارات تمام قوا به آنها داده شود تا بتوانند، قیمت پراید و سیب زمینی را پایین بیاورند و مشکل مسکن و اجارهنشینها را حل کنند!
در این بین اما اگر احیاناً علائمی ولو کوتاه و گذرا از گشایش هم حاصل شده، یا وقتی مشکلات حاصل از بیتدبیری هنوز به این شکل امروزی وجود نداشت و به دنبال پیروزی در انتخابات بودند، تعابیر کاملاً فرق داشت:
«دنیا عاشق کار کردن با ایران شده. هجوم شرکتهای غربی برای کار کردن با ایران آغاز شده. آمریکاییها اصرار کردند به ما هواپیما بدهند و پیگیری میکنند که چرا خبر نمیکنید به شما هواپیما بدهیم. آنها پیگیر کار با ایران هستند. یادتان هست نفت میفروختیم و کالا وارد میکردیم.»، «کاری خواهیم کرد که لذت سهامدار شدن را بچشید»، «دیدید! کار را وقتی به کاردان بسپارید وضعیت این طور میشود.»، «اولین تدبیر ما کاهش نرخ بیکاری خواهد بود»، «مسئله مسکن نیز در اولویت دوم جوانان است که به آن توجه ویژهای دارم»، «سانتریفیوژها باید بچرخد و زندگی مردم نیز باید بچرخد»، «اتکای بودجه جاری کشور به نفت باید کاسته شود زیرا پول نفت از عوامل افزایش تورم است»، «همه تحریمهای مالی و بانکی و حتی نظامی و موشکی در روز اجرای توافق یکجا برداشته خواهد شد»، «اگر میخواهید ریال ایرانی به جای اول خود و گذرنامه ایرانی به احترام خود برگردد، … پای صندوق آرا بشتابید»، «چنان رونقی به اقتصاد بدهیم و آنچنان مردم را از درآمد سرشار کنیم که نیازی به ۴۵ هزار تومان پول یارانه نداشته باشند» و...
۲- وقتی برای دانشآموز، این «خطا» توضیح داده شود، مسئله را میتوان حل شده تلقی کرد. اما وقتی پای سیاست و قدرت و بعضاً حتی خیانت به میان کشیده میشود، اوضاع کمی پیچیده میشود.
امروز که خطای نقشه راهشان به وضوح به اثبات رسیده و حقانیت تک تک هشدارهای منتقدان معلوم شده، عقل حکم میکند، روش را تغییر دهند اما بدیهیترین و واضحترین وعدهها و صحبتهای خود را رد و بدیهیترین و واضحترین هشدارها درباره آمدن چنین روزهایی را کتمان میکنند. چرا حاضر نیستند اشتباه خود را بپذیرند؟ آیا هنوز گرفتار مشکلِ «خطای خدمت به خود» هستند؟ یا مسئله جدیتر از این حرفهاست؟ چرا برای شانه خالی کردن از مسئولیت آنقدر یک دروغ را تکرار میکنند که رهبر انقلاب مجبور شوند، برای تببین افکار عمومی، واضحات را دوباره تکرار کنند.
«شما البته چشم و هوش دارید و همه چیز را میفهمید. در آن نامهای که درباره برجام به مسئولان نوشتم مشخص است که تصویب باید چگونه باشد. در آن نامه شرایطی ذکر شده که در آن صورت، تصویب میشود. البته اگر آن شرایط و خصوصیات اجرا و اعمال نشد، وظیفه رهبری این نیست که وسط بیاید و بگوید برجام نباید اجرا شود. این بحث که وظیفه رهبری در اینگونه مواقع اجرایی چیست، مقولهای است، اما معتقدم در زمینههای اجرایی نباید رهبری وارد میدان شود و کاری را اجرا کند یا جلوی آن را بگیرد، مگر در مواردی که به حرکت کلی انقلاب ارتباط پیدا میکند که در آنجا وارد میشویم.
من به برجام به آن صورتی که عمل و محقق شد، خیلی اعتقادی نداشتم و بارها نیز به خود مسئولان این کار از جمله به آقای رئیسجمهور و وزیر محترم امور خارجه این مطلب را گفتیم و موارد زیادی را به آنها تذکر دادیم.»
۳- پاسخهای احتمالی این سوال مهم پیش از این در همین ستون بررسی شده است. یکی از این پاسخها مربوط میشد به منظومه فکری برخی از جریانهای سیاسی نزدیک به دولت. قطبنمای آنها تحت هر شرایطی «غرب» را نشان میدهد. آنها اصلاً اعتقادی به خودکفایی و روی پای خود ایستادن، همکاری کردن با کشوری غیر از کشورهای غربی ندارند. بعضاً در غرب درس خوانده و بزرگ شدهاند و ارزشهای غربی در پوست و گوشت و خونشان است. وضعیت کشورهایی مثل عربستان، امارات و بسیاری از این کشورهای صددرصد وابسته به غرب را میبینند، تحقیر شدنشان، دوشیده شدنشان را میبینند اما به روی مبارک نمیآورند. معتقدند فقط یک راه وجود دارد و آن مذاکره است. برای همراه کردن افکار عمومی علاوهبر دروغ، آنها را میترسانند. از سایه جنگ. میگویند اگر بر سر موشکهایمان مذاکره نکنیم، جنگ میشود. دقت کنید! میگویند چون سایه جنگ آمده باید بر سر موشکهایمان مذاکره کنیم. در آستانه جنگ، کدام دیوانهای بر سر سلاحش مذاکره میکند؟!
برخی خبرها و تحرکات اما میگویند، آنها فقط نمیگویند باید مذاکره کرد. آنها عملاً مقدمات مذاکره را کلید زدهاند، منتها به دور از چشم رسانهها و در سطحی پایینتر. رئیسجمهور سوئیس، حافظ منافع آمریکا (در ایران) به دیدار مقامات آمریکایی میرود، ژاپن از ظریف برای سفر به این کشور رسماً دعوت میکند، وزیر خارجه عمان سر زده به تهران میآید. وجه مشترک این سه کشور وقتی به «ایران» میرسند چیست؟ میانجیگری! برای چه؟ مذاکره! و ناگهان خبر میرسد وزیر خارجه کشورمان با یکی از نمایندگان کنگره آمریکا دیدار کرده! و طرف مقابل نیز از سوی وزارت خارجه آمریکا مأمور دیدار با ظریف شده است!
تکرار یک اشتباه پرخسارت، با وجود تجربه آن، دیگر «خطای خدمت به خود» نیست، «خطای خدمت به دشمن» است. آقایان! تنها راه فائق آمدن بر مشکلات، حل معضلات اقتصادی، بیکاری، تورم، رکود، فساد و…دادن امتیاز به دشمن نیست، داشتن یک جو اراده و درآمدن از کرختی و بیحالی و توهم است.
برای من که طولانیترین مدت را در حوزههای ارتباطی فعال بودم، انتخاب آقای ربیعی به عنوان سخنگو، به همان اندازه که قاعدتاً برای خود آقای ربیعی خبر بد و سخت تلقی میشود، برای من و بسیاری یک خبر خوب تلقی میشود.
طبیعتاً آقای ربیعی نباید از این انتخاب خوشحال باشد. یکی برای اینکه دفاع و طرح مشکلات جانبی دولت و تداخل قوا و مسائل این چنینی، هم در اوج است و هم غیر قابل گفتن. دیگر آنکه دفاع از عملکرد وزرا در بسیاری از موارد خیلی دشوار شده است و نهایتاً سخنگویی که به نوعی دفاع از عملکرد دولت محسوب میشود بعد از مدتی تعطیلی و قرار گرفتن در سیبل انتقادها نوعی ازخود گذشتگی است. در هر حال یقیناً پذیرش این پیشنهاد برای ربیعی کار سادهای نبوده است. حالا ربیعی هم در این آخر عمر دولت روحانی سخنگو شده است و دوران سختی را باید تجربه کند. اما در مقابل و به همان اندازه که این کار برای خود ربیعی میتواند دشوار باشد، برای جامعه و دولت مفید است.
اصل اینکه دولت سخنگو پیدا کرد، گام بزرگی است. شاید بیشتر باید افسوس خورد به ۹ ماه بیسخنگویی دولت.
ربیعی به چند دلیل سخنگوی خوبی در شرایط فعلی است. یکی رشته تحصیلی و تجربیات کاری در رسانه. دیگری میزان اطلاعات بالای او از پشت پرده بیشتر اتفاقات ۴۰ ساله گذشته. نزدیکی دیرین ربیعی به رئیس جمهوری اقتدار ویژهای به او میدهد که وزرا نتوانند مسائل داخل حوزه خود را مخفی نگه دارند. ارائه اطلاعات به سخنگو مهمترین ابزار اوست. سابقه کارهای مطبوعاتی هم داشته و چون عضو همیشگی جریان اصلاحات بوده و اصلاحات با آگاهی عمومی و جامعه مدنی رشد کرده است حرمتگذاری به مردم را میفهمد. البته طرف مقابل هم از او شناخت دارد و میتواند پیوند خوبی با آنها برقرار کند.
اما: در وسایل تأثیرگذار بر افکار عمومی و رسانه، در این سالها جابهجاییهای زیادی صورت گرفته است. روزنامه و حتی تلویزیون را نباید رسانه اصلی بداند. سلبریتی و آدمهای مشهور وحتی کانالهای جدی خبری تلگرامی زیادی وجود دارند که تیراژ هریک از آنها از کل روزنامههای کشور بیشتر است. تأثیرگذاری خبری را نمیتوان از راه رسانههای سنتی سامان داد. دیگر اینکه در حوزه خبر و رسانه و سخنگویی کار روانی نمیشود کرد. یک زمانی میشد و کردند. من و شما از آن اطلاع داریم. اما الان بیشترین آسیبی که به باور مردم نسبت به خبرهای حکومتی ایجاد شده است، به خاطر استفاده از شیوههای روانی و چیز فرض کردن مردم است.
حتی اگر دولت یا یک وزیر سوتیهای بدی هم بدهد، نمیتوان آن را پوشاند و تکذیبیههای بی پشتوانه داد. شفافیتها تأثیر منفیاش کمتر از لاپوشانی است. حرفهای زیادی را باید با آقای ربیعی در میان گذاشت. دوستان اهل رسانه کمک کنند.
فقط یک نکته: شرایط خوب یا بدی که در کارتابلهای مسئولان هست، الزاماً باور افکار عمومی نیست. باید براساس اِلِمانهای باورساز با مردم حرف زد.
خداوند انسان را آفرید و وجودش را به ارزنده ترین گوهر که همانا «عقل» است بیاراست و این «پیامبر درونی» را مایه شناخت و معرفت و حرکت و کمال قرار داد و چون به علم لم یزلی خود میدانست پای عقل با همه ارزش و عظمت اش برای رساندن انسان به قله سعادت و کمال، لنگ است، هزاران «پیامبر» بیرونی برانگیخت تا انسان به عنوان اشرف مخلوقات توان رسیدن به «آن چه» و «آن جا» که باید را بیابد. این لطف الهی حتی با بعثت و رحلت اعظم پیامبران، همو که نامبردار است توسط خدای رحمان به خاتم النبیین پایان نیافت و حضرت حق پس از ختم نبوت در وجود سراسر برکت و رحمت حضرت ختمی مرتبت و بسته شدن پنجره وحی، نور حق و حقیقت و هدایت را به سوی بشر از «خورشید نبوت» به «ماه امامت» بازتابانید و یگانه مولود کعبه را سرآغاز تابش این نور الهی تا ظهور منجی و دمیدن اسرافیل در «صور» قرار داد تا انسان برای رسیدن به کمال و سعادت واقعی سرگشته و متحیر نماند و چنین شد که خداوند پس از پیامبر رحمت، عبد صالح، روح ایمان و قرآن ناطقی را به امامت امت گماشت که اگرچه پیامبر نبود اما به نص صریح قرآن در آیه مباهله «جان پیامبر» بود، علی (ع) که خداوند از نام خودش بر او نام نهاد، علی (ع) بزرگ شده دامان پیامبر، پسرعم او، اولین مرد ایمان آورنده به رسالت او، اولین مرد اقتدا کننده به نماز پیامبر، همسر و یگانه «کفو» زهرای اطهر، کَننده در قلعه خیبر، علی (ع) همو که به فرمایش رسول اکرم، ضربت یوم خندقش بر سر نماد شرک و کفر و جهالت از عبادت جن و انس برتر آمد، علی (ع) که محرم اسرار و نیوشنده نابترین لحظات و دقایق و حقایق هستی از زبان پیامبر (ص) بود، علیژ (ع) که بنده صالح خداوند و عبد مطیع حضرت حق بود به غایت در همه لحظات عمر پیامبر، تابع، عاشق و مرید محض حضرتش بود، علی (ع) که نه تنها در میدان جنگ و مقابله با کفر و باطل بلکه حتی در «لیلة المبیت» جانفدای حضرت خاتم بود، علی (ع) همو که «روح ایمان» و «حقیقت نماز» بود و همچنان هست، علی (ع) «اهل کساء» و اهل بیت و اهل سرّ به حکمت بالغه و امر الهی پس از رسول اکرم به عنوان وصی، مولا، راهنما، جانشین و امام معرفی شد اما … شد آنچه نباید… زمانه از آن برهه سرنوشت ساز که گذشت و پس از ۲۵ سال، آن گاه که اوضاع بسیار نابه سامان شده و از سنت نبوی فاصله گرفته بود و همچون معاویهای بر بخش عظیم و مهمی از جغرافیای سرزمین اسلام مسلط شده و دستگاه سلطنت را در شام جایگزین امامت و حتی خلافت کرده بود، مردمان امام (ع) را بر جایگاه خلافت نشاندند اما چه نشاندنی؟! که در آن چهار سال و اندی حاکمیت ولایت و امامت امیرمومنان، چه خونها که به دل علی (ع) نکردند، از ناکثین و قاسطین و مارقین گرفته تا متنسکین و متحجران و «اشباح رجال» و «همج رعاعی» که «یمیلون مع کل ریح» و هر دم به سویی رونده بودند و خلاصه، باز مجموعه ساده لوحان، متحجران، دنیاخواهان، خشک مغزان و در رأس آنان امام ستیزان حق ناباور که اسلام تنها لقلقه زبان شأن بود و ایمان حقیقی و باور راستین به توحید و نبوت و معاد راهی به جانهایشان نبرده بود، با مولای متقیان امیرمومنان چنان کردند که مولا از خدا، خلاصی از دست چنین مردمانی را طلب میکرد.
مثلث شوم امام کشی
سرانجام مثلث شوم شرک و کفر از یک سو، کژاندیشی و جمود و تحجر و جهالت از دیگر سو و دشمنی با اهل بیت و حقیقت و امامت و ولایت حق از سوی دیگر، کار خود را کرد و شمشیر جهالت و شرک و نفاق و دنیاطلبی را بر فرق تجسم عدالت فرود آورد و ابن ملجم مرادی، آن شقیترین ابناء بشر، وسیله و نماینده حق ستیزان، کژاندیشان و متحجران و حق ناباوران باطل کیش شد که خون پاک و مطهر امیرمومنان، آن یگانه زمان پس از رسول خاتم، آن تجسم اتمّ و عینی عدالت، آن واقف به «علم غامض»، آن باب مدینه علم نبوی بر محراب عبودیت حضرت حق ریخته شود و دنیا از وجود علی (ع) محروم شود و داغ علی (ع) تا آخرالزمان نه تنها بر دل شیعه که بر دل همه مسلمانان و بلکه عالم هستی بنشیند و دنیا «بی علی» شود.
و دنیای بی علی (ع) میشود دنیای بی عدالتی و شقاوت و بی رحمی، دنیای بی علی (ع) میشود دنیای ستمگری و خون مردمان بی گناه ریختن، میشود شکل گیری وهابیت و در مَدرس سراسر جمود آن «داعش پروری».
دنیای بی علی (ع) هر آن آبستن هزاران ظلم و جور و ویرانگری و آدم کشی است، روزی القاعده و طالبان و دیگر روز داعشیان آدم می کشند و از سرها پشته میسازند و آب دجله را به خون بی گناهان گلگون میکنند، دیگر روز سران غاصب و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای غربی و آمریکا مستقیم و غیرمستقیم جنگ نیابتی بین مسلمانان به راه میاندازند و تا میتوانند به ثروت خود میافزایند و کاهیدن قوا و سرمایه مسلمین را در دل خود جشن میگیرند، دیگر روز آن نژادپرست مستکبر فرعون مسلک، سعودیها را گاو شیرده میخواند، هرچه میتواند می دوشد و آن جاهلان با پول مسلمین هواپیما و بمب آمریکایی و انگلیسی می خرند و بر سر مردم مظلوم و بی گناه یمن میریزند و هزاران زن و کودک و پیر و جوان را به خاک و خون می کشند. دنیای بی علی (ع) میشود دنیای گردنکشی و ظلم و بی عدالتی، دنیای بی علی (ع) میشود دنیای حاکمیت «زر» و «زور» و «تزویر»، دنیای بی علی (ع) پر میشود از تجمل گرایی و اشرافی گری و فساد و فاصله طبقاتی، در دنیایی که محروم از علی (ع) و مرام و مسلک علوی است، «حقوق بشر» میشود شعاری توخالی و نوشتهای بر کاغذ، در دنیای بدون مهربانی و فداکاری و بخشش علوی، یتیم نوازی و دستگیری از همنوعان نقاشی رنگ باختهای بیش نیست!
در دنیای بدون منش علوی، ثروت اندوزی به جای تولید ثروت مینشیند، تنبلی و به دنبال پولهای بادآورده بودن و رانت و فساد و رشوه و حرام خواری جانشین کار و تلاش و توکل و خلاقیت و نوآوری و لقمه حلال میشود.
دنیای بی مرام علی (ع) میشود دنیای ریا و دین فروشی و سطحی نگری و جدایی از قرآن و عترت و روح ایمان، دنیای بدون حیای علوی و فاطمی میشود جهان عریانی و برهنگی و بی عفتی و بردگی جنسی، دنیای بدون ایمان اصیل نبوی و علوی میشود دنیای رجزخوانی ترامپ و بولتون و نتانیاهو و سعودی، میشود دنیای حاکمان پرمدعای دشمن حق و حقیقت و انسانیت.
پس خدایا هر آن بر عذاب مسببان و قاتلان امیرمومنان و دیگر ائمه اطهار (ع) بیفزا و هر آن شعله عشق و ایمان الهی را در دل خلق فروزانتر فرما و هر آن زمین و زمان را به تعجیل در فرج حضرت صاحب الزمان (عج) امیدوارتر و مزین فرما تا جهان زان پس حلاوت سنت نبوی و عدالت علوی را بچشد.
بارالها تقدیر چنین مقدری را به دعای یوسف زهرا در شب قدر همین رمضانت مقدر فرما.
بهنظر میرسد که در انتخابات هیأترئیسه مجلس در سال چهارم نیز اتفاق خاصی رخ ندهد و همانطور که از قبل پیشبینی شده آقای لاریجانی مجدداً رئیس مجلس خواهد شد. از طرف دیگر بعید است که نواب رئیس هم تغییر کنند و آقای مطهری و پزشکیان نیز در سمت خود ابقاء خواهند شد و تغییری رخ نخواهد داد. حال اگر در منشیها یا کارپردازان تغییراتی حاصل شود بیشتر فعل و انفعالات داخل مجلس است و اهمیت بیرونی و سیاسی نخواهد داشت. از سوی دیگر اینکه آقای عارف به رقابت بپردازد یا نه، اگر برای ریاست کاندیدا نشده و رقابت نکند امری عادی است، چون به هر حال از سهدوره اخیر دوبار در انتخابات هیأترئیسه شرکت کرده و رأی نیاورده است.
از این رو چون سال آخر کاری مجلس است و انتظار تغییر و تحولی نیز نمیرود عدم شرکت وی شاید طبیعی بنماید. البته اگر آقای عارف در این دوره نیز به رقابت با آقای لاریجانی برای کسب کرسی رئیس بپردازد نیز کارش به لحاظ اخلاقی پسندیده و قابل دفاع است. باید به یاد داشته باشیم آقای عارف خیلی وقتها بدین امر متهم میشود که اساساً از ورود به فعالیتهای سیاسی در مجلس استنکاف میورزد، اما به هر حال این اخلاق که حتی اگر در انتخاباتی احتمال باخت بدهیم، اما با این وجود به عنوان وظیفهای مدنی شرکت کنیم، اخلاق خوبی است و در کمتر افرادی دیده شده است.
در واقع اگر در خیلی از بزرگان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا هم نگاه کنیم همیشه دوست داشتند زمانی وارد صحنه شوند که احتمال پیروزی و بُرد بدهند. در حالی که یک بازیگر خوب سیاسی کسی است که حتی در شرایط باخت هم بازی را ترک نکند. از این رو این کار آقای عارف پسندیده و درست خلاف آن چیزی است که معمولاً به وی نسبت داده میشود که فعالیت نمیکند. لذا اینکه عارف خود را وارد عرصه کرده و فعالیت کند امری پسندیده و زندهکردن ارزشی اخلاقی در فضای سیاسی کشور است.
البته برخی معتقدند که اگر در ترکیب هیأترئیسه تغییری حاصل شود افراد جدید دولت را نیز به تحرک بیشتر فرا خواهند خواند. باید اذعان داشت اگر این اتفاق بیفتد و جابهجایی صورت بگیرد بدین معناست که فراکسیون امید و اصلاحطلبان مجلس جان بیشتری گرفتهاند و توانستهاند بخش زیادی از آرای شناور را جلب کنند.
گرچه در حال حاضر چنین چشماندازی وجود ندارد، اما رخ دادن چنین امری میتواند منتج به این نتیجه شود که اصلاحطلبان در صحنه مجلس فعالیت بهتر و مفیدتری از خود بروز دهند و بتوانند آرای نمایندگان را پشت خود جمع کنند.
این رویکرد مطمئناً بر عملکرد دولت تأثیر گذاشته و یک امتیاز مثبت به نفع فراکسیون امید مجلس خواهد بود. البته این مسألهای کاملاً روشن است که تندروهای مجلس بین آقای لاریجانی و آقای عارف هرگز عارف را ترجیح نخواهند داد.
موارد گذشته نیز نشان میدهد که ممکن است آنها سعی کنند کفه ترازو بهنفع آقای لاریجانی سنگین نشود، اما قطعاً بهنفع آقای عارف وارد نمیشوند و طوری کار میکنند که آقای لاریجانی با رأیی نه چندان زیاد در کرسی ریاست بماند. در هر صورت آقای لاریجانی که در اردوگاه اصولگرایان است به آقای عارف ترجیح خواهند داد.
از بین همه روزهای تلخ و شیرین تاریخ ٤۰ ساله انقلاب اسلامی، سوم خرداد از برجستگی ویژهای برخوردار است. از همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی مشخص شد که پیروزی بر طاغوت ۲۵۰۰ ساله ستمشاهی سرآغاز نبردی به مراتب بزرگتر با نظام سلطه است. استقلال طلبی جمهوری اسلامی و عدم تمکین از خواستههای ظالمانه غرب، مهندسی ٤۰۰ ساله نظام سلطه را با چالش جدی مواجه ساخته و نظام اسلامی را با سنگاندازی و مخالفت نظام سلطه مواجه ساخت.
از همان روزهای نخست انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ثابت شد که نظام سلطه غرب «استقلال هیچ کشوری را به رسمیت نمیشناسد»، «خود را مالک و کدخدای دنیا میداند»، «بر اساس تعدی و تجاوزگری، چپاولگری، گستاخی، بیمنطقی، استعمار و استثمار و استحمار بنا شده»، «با هر کشوری که از قانون جنگل او تمکین نکند در اوج توحش و بربریت رفتار میکند»، «فقط خودش را منشأ تنظیم مقررات و قانون در جهان میداند و از هیچ قانون و قاعدهای تبعیت نمیکند»، «سردمداران این نظام فرعونی از شعور سیاسی لازم برای درک حقایق انقلاب اسلامی برخوردار نیستند و فقط زبان زور را میفهمند» و تنها راه مقابله با زیادهخواهی نظام سلطه فقط و فقط مقاومت است و حق را باید با اقتدار از دشمن گرفت و تفکر گرفتن حق از طریق مذاکره و دادن امتیاز به شیطان نشانه خامی، سادهاندیشی و اعتماد احمقانه به دشمن و گاهی نشانه خیانت به آرمانها و ارزشهای ملت نیز هست.
در نظام جنگلی و وحشی سلطه، نظام جمهوری اسلامی از همان آغاز استقرار در سال ۱۳۵۷ با انواع دسیسهها (ترورها، انفجارات، تحرکات دهها گروهک وابسته به دشمن در شهرها، شرارت و ناامنی، کودتا، حمله نظامی و بالاخره تجاوز نظامی صدام با هدایت و حمایت مستقیم نظام سلطه روبهرو شد. ز. منجنیق فلک سنگ فتنه میبارید.
در کوران جنگ نابرابر بعثی، کشور ناگوارترین، تلخترین، شدیدترین و سختترین حوادث ممکن را تجربه میکرد: «منافقین، کشور را به آشوب کشیده و علناً به ترور و قتل عام مردم و مسئولان مشغول بودند»، «بنیصدر علیه حاکمیت با منافقین همپیمان شده بود»، «در مدت کوتاه یکماهه با کشته شدن بسیاری از مسئولان از جمله رؤسای قوا، کشور ماهیت و ساختار سیاسی خود را در هر سه قوه از دست داده بود»، «در بسیاری از شهرهای مرزی نظیر پاوه گروهکها علیه حکومت مرکزی وارد میدان جنگ شده بودند» و… و در این میان شرارههای آتش جنگ به آسمان زبانه میکشید و شیرازه امور در حال از هم پاشیده شدن بود. در چنین شرایطی امام عارفان حضرت خمینی کبیر فرمان به شکسته شدن حصر آبادان دادند و بعد از شکسته شدن حصر آبادان در ۵ مهرماه ۱۳۶۰ در عملیات ثامنالائمه، بالاخره پس از ۵۷۸ روز، با لطف و عنایت ویژه خداوند متعال و رشادت و پایمردی عامه مردم و سلحشوری ارتش و سپاه و بسیج در سوم خردادماه ۱۳۶۱ به اشغال خونینشهر پایان داده شد. آزادسازی خرمشهر از چنگال رژیم بعثی نه فقط نقطه عطف جنگ تحمیلی بلکه نقطه عطف تاریخ انقلاب اسلامی تلقی میشود. پس از سوم خرداد بود که دشمنان قسم خورده ملت ایران از نابودی نظام اسلامی بهکلی ناامید شده و استراتژی خود را تغییر داده و بر شیپور ضرورت آتشبس دمیدند.
در تاریخ انقلاب اسلامی، سوم خرداد ترجمان اراده ملتی است که به فرمان مولای متقیان، حضرت علی علیهالسلام در میدان جنگ پاها را بر زمین میخکوب کرده، سرها را به خداوند عاریه داده، دندانها را بر هم فشرده و چشم بر دورترین خیمهگاه دشمن (خیمهگاه فرماندهی نظام سلطه) دوخته و تحت فرماندهی ولی خدا خط بطلان بر همه فرضیات دشمن کشیده و غیرممکنها را ممکن ساخته است و اینچنین سوم خرداد نماد مقاومت و ایثارگری ملت قهرمان ایران شد و طی ۳۷ سال گذشته خرمشهرهای بسیاری را از چنگال دشمن بیشعور و سلطهگر غربی رها ساخته و به محاصرههای متعدد پایان داده است.
سوم خرداد نماد مقاومت و ایثارگری ملتی است که به نصرت الهی باور دارد و به حسب آیه کریمه قرآن مجید (آیه ۲۴۹ سوره بقره) باور دارد که یک جمعیت قلیل به اذن خداوند میتواند بر جمعیت کثیر دشمن غلبه پیدا کند. سوم خرداد نماد تمنای ملتی است که ارادهاش را در طول اراده الهی قرار داده (آیه ۱۷ سوره انفال) و باور قلبی دارد که تیرها را خداوند به سمت دشمن میاندازد و این خداوند است که دشمن را هلاک میکند. سوم خرداد در مردم ایران این باور را تقویت کرد که اگر به جای اعتماد به دشمن به خداوند اعتماد کنیم خداوند هم ترس از ما را به وجود دشمن مستولی میکند و تمام کیدهای دشمن را نقش بر آب میکند (آیه ۱۵۱ سوره آل عمران).
در ۳۷ سال گذشته دشمن خارجی که به قدرت سوم خرداد برای بسیج ملی و غلبه بر هر بنبستی پیبرده است با همکاری عوامل همکار داخلی برای پاک کردن سوم خرداد از حافظه ملت ایران تلاش بسیار کرده، اما به برکت خونهای مطهر شهدا و دعای خیر حضرت ولیعصر (عج) و خانوادههای شهدا و رهبری حضرت امام خامنهای هر بار توطئه دشمن خنثی و سوم خرداد پرفروغتر از قبل توسط مردم تکریم میشود. سوم خرداد بیرق مبارزه و نماد شعار ما میتوانیم است و باید هر سال بهتر از سال قبل تکریم شود.... و اینک دشمن علم تشدید محاصره اقتصادی را با هدف تضعیف اراده و به زانو درآوردن ملت ایران و نابودی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از طریق دوقطبی سازی و فروپاشی از درون را برافراشته است. وقت آن است که به مدد الهی و خلق سوم خردادی دیگر، فرزندان حضرت روحالله به میدان آمده و تحت رهبری حضرت امام خامنهای با زمینه سازی جهت تشکیل و استقرار دولت جوان و حزباللهی و با شکستن حلقه محاصره اقتصادی و خنثی سازی ترفند نخنمای دشمن موجبات تقویت امنیت و رشد و شکوفایی اقتصادی را فراهم آورند که در آغاز گام دوم انقلاب فتح خرمشهر دیگری در پیش است.
تهاجم وحشتناک و غیرقابل باور فقر به مردم، یکی از وجوه نامیمون و زشتی است که در سالیان اخیر فروپاشی بنیان خانواده، فرهنگ، اخلاق و دیانت مردم را هدف قرار داده است. در دهههای قبل یکی از کانونهای سکونت اژدهای فقر، حاشیه تهران و مراکز استانها از قبیل مشهد، تبریز، اصفهان، اهواز و شیراز بود. اما هم اینک این عفونت و آلودگی به تمامی مراکز استانها و شهرستانها سرایت کرده است و بخش اعظمی از کمربندی شهرها را از کنترل مدیریت شهری خارج نموده است و نهتنها کوچکترین امکانات رفاهی، آموزشی و بهداشتی موجود نیست بلکه آثار سوءتغذیه، نامناسب بودن مسکن، شدت بیکاری و حتی پوشاک نامربوط در چهره ساکنان بهطور کامل معلوم و آشکار است اما هرچه دلتان بخواهد دیش ماهواره نصب است.
نیازی به پویش برای اثبات ادعای مذکور نیست. جای تعجب در این است که بیشتر از ۹۰٪ ساکنان از روستاها و شهرهای مجاور و همسایه، مهاجرت کردهاند. دلیل جمعیتشناختی و روانشناختی و جامعهشناختی موضوع هم معلوم نیست.
اگر مشاهده میدانی از حوالی شهرهایی چون زابل در سیستان و بلوچستان؛ شاهرود در سمنان؛ ورامین، شهریار و رباط کریم در تهران؛ بوکان، میاندوآب، مهاباد، خوی در آذربایجان غربی؛ مراغه و مرند در آذربایجان شرقی و همینطور شهرهای دیگر داشته باشید متوجه میشوید موضوع اثبات شده است. خطر تجمع بخش قابل توجهی از مردمی که گرفتاریها و دردهای اجتماعی و اقتصادی مشترکی دارند و رشته وصل آنها فقر، درد و زندگی در دریای تبعی و لکیت است خدای ناکرده این است که به این باور برسند:
۱- کسی به فکر آنها نیست و فراموش شدگانند.
۲- فاصله طبقاتی مرکز - پیرامون در شهرها به حل غیرقابل برگشت رسیده است.
۳- ما بر شانه فقیران و خرابههای آنان ایستادهایم و دیگران به نان و نوا میرسند.
۴- بر چهره اشراف و بیگانگان لبخند میزنیم و مستمندان را با قهر و غضب میرانیم.
آنگاه که انفجار اجتماعی فرا میرسد و بزرگترین دستاورد اجتماعی جامعه یعنی امنیت در مخاطره قرار میگیرد و با محاق رفتن خشونت اسرائیل و عربستان، انفجار موشکهای ناشی از تبانی و بیاعتنایی به فقرا خواب را از ما خواهد گرفت.
واقعیتی دیگر اینکه امدادهای حمایتی در قالب کمکهای بهزیستی و کمیته امداد به هیچ وجه جوابگوی مهار و مقابله با فقر به هم پیوسته حاشیه شهرها نیست. در این گیر و دار خیر برای تصدی پستهایی چون هیئت رئیسه مجلس، ابقاء در دولت و قوه قضائیه، آیا کسی سنگینی مسئولیتپذیری را در این پستها مقابله با فقر، تبعیض و ناکارآمدی بداند و با عقلانیت، شجاعت و تدبیر مار سمی بیدار در خانه هموطنان را مسموم کند و یا نه؟! پستها و مسئولیتها خود مار سمی فقرایند.
همزمانی طرح مجدد موضوع رفراندوم از سوی رئیس جمهور با درخواست افزایش اختیارات به بهانه شرایط حساس کشور، یادآور سه تجربه پیشین کشور در سالهای گذشته است که اگرچه الزاماً نمیتوان آن را الگویی تکرار شونده در تاریخ دانست؛ اما بازخوانی این سه رویداد برای ما خالی از نکات آموزنده نیست.
تمامیت خواهی مصدق
مصدق در مقطعی توانست به بهانه حساسیت شرایط، به مدت ۶ ماه از مجلس اختیارات فوقالعاده بگیرد تا قوانین لازم نه فقط برای گشایش مالی بلکه برای اصلاحات انتخاباتی، حقوقی و آموزشی را وضع و اجرا کند. وی در پایان ۶ ماه، موفق شد مجلس را به تمدید اختیارات فوقالعاده تا ۱۲ ماه دیگر قانع سازد. مصدق با این اختیارات به اسم الغای حکومت نظامی یک قانون تحت عنوان "امنیت اجتماعی" به وجود آورد که خیلی شدیدتر از قانون حکومت نظامی بود و بعداً ساواک از درون آن بیرون آمد.
در این مقطع همچنین مصدق به کمک یارانش موفق شد مجلس سنا و پس از آن مجلس شورای ملی را منحل کند و برای قانون کردن انحلال مجلس – با حمایت حزب توده – در مرداد ۱۳۳۲ رفراندوم ملی ترتیب داد. مصدق که روزگاری کاملاً نخبه گرایانه حرف میزد و اقداماتی همچون پیشنهاد "محروم کردن بیسوادان از رأی دادن" را برای کاهش توده گرایی در دستور داشت؛ تا آنجا پیش رفت که برای خاموش کردن صدای مخالفان و انحلال ارکان قانونی برخاسته از مشروطیت رفراندومی برگزار کرد که صندوق آرای موافق و مخالف از یکدیگر مجزا بود و موجب هل دادن مخالفان به مارپیچ سکوت گشت.
دردناکتر آنکه این اقدامات افراطی مصدق، موجب ریزش حامیانش شد و کار به نقطهای رسید که کودتا علیه او زمینه پیروزی یافت و شاه نیز با سو استفاده از نتیجه رفراندوم، مجلس را منحل دانسته و با اختیارات خود نخست وزیر تعیین کرد و پس از آن همزمان با دادگاه محمد مصدق و رهبران جبهه ملی، انتخاباتی برگزار کرد که زاهدی نخستوزیر کودتا و اسدالله علم نیروهایشان را در مجلس چیدند و مجلس هجدهم سرانجام بدون حضور احدی از نهضت ملی مقاومت و در شرایطی که هنوز نمایندگان تهران انتخاب نشده بودند در ۲۷ اسفند ۱۳۳۲ افتتاح شد.
زمینه سازی بنی صدر برای تروریستها
روزنامه بامداد امروز، دهم بهمن ماه ۱۳۵۸، ۵ روز پس از رأی آوری بنی صدر، گزارشی با تیتر «اختیارات و وظایف رئیس جمهوری ایران از نظر اعضای شورای انقلاب و مقامات مملکتی» کار کرد که چهرههای گوناگون از شهید بهشتی تا قطب زاده و حتی قاسملو و شیخ عزالدین حسینی به بیان دیدگاههای خود درباره اختیارات رئیس جمهور بر اساس قانون اساسی پرداختند و از جمله نکاتی که بیان گردیده بود، تذکر این معنا از سوی عزت الله
سحابی بود که «رئیس جمهور نه قانون گذار است و نه مستقیماً در قوه اجراییه دخالت دارد و از طریق نخست وزیر و هیئت دولت بر کار اجرایی دخالت دارد...
رئیس جمهور اختیاراتشان خارج از قانون اساسی نخواهد بود.». روزنامه انقلاب اسلامی که تریبون رسمی بنی صدر بود، از ۶ بهمن که نتیجه اولین انتخابات ریاست جمهوری مشخص شده بود، بارها درباره ضرورت تن دادن به انتخاب مردم نوشت و چنین وانمود کرد که عدهای سعی بر نقض اختیارات رئیس جمهور دارند. این روزنامه در واکنش به گزارش روزنامه بامداد، همان روز یعنی دهم بهمن در یادداشتی با عنوان «یاللعجب» با اشاره به رأی بالای بنی صدر نوشت: «در انتخابات ریاست جمهوری مردم برای کشتی انقلاب و کشور ناخدا انتخاب کردند و نه سرایداری برای کاروانسرای هرج و مرج و تشتت. برادران عزیز عضو شورای انقلاب که امروز صبح نظراتتان را در روزنامه بامداد خواندیم … مردمی را که با رأی قاطع خود در عین حل نارضائی های خویش را از بغض اقدامات و مانورهای سیاسی چند روز اخیر نشان دادند و قادر خواهند بود در صورتی که باز ببینند مقاومتهائی بیجائی در برابر خواستهایشان وجود دارد عکس العمل نشان خواهند داد نگرانتر و ناراضیتر از این نسازید.» (اشکالات ویراستاری جمله به دلیل رعایت امانتداری اصلاح نشده است)
ولع بنی صدر برای حضور سریعتر در قدرت پیش از تشکیل مجلس شورای اسلامی -که انتخاباتش چند روز بعد و ۲۴ اسفند ماه برگزار میشد و انتخاب هیئت دولت منوط به شکل گیری آن بود- و نیز تن ندادن به جایگاه کرسی ریاست جمهوری که در قانون اساسی نخستین، مقامی با اختیارات محدود بود؛ منجر به بروز واکنشهای متعدد از این جنس شده بود.
امام خمینی که ۱۵ بهمن ماه در تنفیذ بنی صدر از ضرورت پرهیز از «تفرقه و اختلاف و کارشکنی» در آن لحظات حساس سخن گفته بودند؛ با صدور حکمی در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۵۸ از بیمارستان قلب تهران خطاب به بنی صدر راه بهانه جویی را بر او بستند و نوشتند «جنابعالی به نمایندگی اینجانب به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح به ترتیبی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعیین کرده است منصوب میشوید.»
این افزایش اختیارات اما کمتر از ۱۶ ماه دوام آورد و عملکرد غیرقابل دفاع او در واگذاری مناطق گستردهای از خاک کشور به دشمن به بهانه خرید زمان، منجر به صدور حکمی کمتر از ده کلمه از سوی امام خطاب به ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در ۲۰ خردادماه ۱۳۶۰ شد که «آقای ابوالحسن بنیصدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شدهاند.» رخدادی که منجر به افزایش هماهنگی ارتش و سپاه و بازپسگیری ساحل شرقی رودخانه کارون و خارج کردن آبادان از محاصره یکساله در فاصلهای کوتاه شد.
در این فاصله -از زمستان ۱۳۵۸ تا بهار ۱۳۶۰- اما بنی صدر همواره عملیات روانی با موضوع میزان اختیارات خود را در دستور کار داشت. از جمله با ممانعت مکرر از اعمال قانون توسط نخست وزیر در حوزه اختیاراتش؛ یکی از آخرین مصادیق این اختلافها، ممانعت بنی صدر از تغییر رئیس بانک مرکزی توسط نخست وزیر بود که تیتر یک روزنامه انقلاب اسلامی در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ را به خود اختصاص داده بود. روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی که در آن مقطع بخشی از حامیان جدی بنی صدر محسوب میشد، در آن روز تیتر یک خود درباره همین موضوع را به این عبارت از بنی صدر اختصاص داد. «رئیس جمهور پیشنهاد کرد: برای حل مسائل کشور به آرا عمومی مراجعه کنیم» عبارتی که به نظر میرسید بیشتر یک دستاویز تبلیغاتی برای بنی صدر بود؛ در روزهایی که محبوبیتش به شدت سقوط کرده بود و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی قصد عزل او را طبق روندی دموکراتیک داشتند. پایان اردیبهشت ۱۳۶۰ روزی که تا آتش گشودن همپیمانانش به روی مردم در خیابانها و فرار او از کشور تنها یکماه فاصله باقی مانده بود.
پشیمانی اصلاح طلبان
در خواست افزایش اختیارات و پیشنهاد برگزاری رفراندوم، بهجز آنچه درباره مصدق و بنیصدر در دو فراز فوق یاد شد؛ در مواردی دیگر نیز در کنار یکدیگر مطرح شدهاند. یکی از مشهورترین مصادیق آن را میتوان ماجرای مشهور به «لوایح دوقلو» دانست.
محمد خاتمی، در آستانه پایان دور نخست ریاست جهوری خود، سخن از کاهش اختیاراتش به میان کشید. او البته پیش از آن توانسته بود اختیاراتی فراتر از قانون به دست آورد که از آن جمله میتوان به گرفتن مجوز حضور نامزدهای مورد نظرش در ششمین انتخابات مجلس شورای اسلامی اشاره کرد؛ نامزدهایی که به لحاظ قانونی به دلیل عدم احراز صلاحیت شأن توسط شورای نگهبان جواز حضور نداشتند. استفاده از حکم حکومتی برای استفاده مشروط از وجوه سپردۀ مردم برای سفر عمره در غیر از محل آن برای عبور از بحران کاهش شدید قیمت نفت و موارد بسیار دیگر (که یکی از آخرین موارد آن تأیید صلاحیت مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده برای انتخابات ۱۳۸۴ بود) موجب شد که خاتمی بسط یدی بیش از حدود مصرح در قانون داشته باشد. اما در مواردی این بسط ید موجب بروز فسادهایی شد که از جمله موارد مشهور آن، صرف هزینه سپرده گذاری متقاضیان عمره برای نشریات زنجیرهای و نه ارزاق مردم بود.
با این حال خاتمی در شرایطی که خود را برای حضور مجدد در انتخابات ریاست جمهوری آماده میساخت گفت: «اختیارات رئیس جمهور در قانون اساسی متناسب با وظیفه وی برای اجرای این قانون نیست. من بعد از سه سال و نیم باید اعلام کنم که رئیس جمهور اختیار کافی برای اجرای این وظیفه مهم [اجرای قانون اساسی] ندارد.»
این بهانه در کنار برخی بهانهجوییهای دیگر و ضبط یک فیلم تبلیغاتی که با عنوان «اشک نخل» توزیع شد؛ توانست آرای رویگردان از خاتمی را بار دیگر به سوی او بازگرداند. او سرانجام در دولت دوم خود لایحهای را به مجلس برد که به «لایحه تبیین اختیارات رئیس جمهور» مشهور شد. در این لایحه که اصلاح مواد فصل دوم قانون تعیین حدود وظایف و اختیارات ریاست جمهوری اسلامی ایران مصوب ۲۲ آبان ۱۳۶۵ مجلس شورای اسلامی را مورد توجه قرار داده بود؛ اختیاراتی برای رئیس جمهور در نظر گرفته شده بود که آشکارا نقض تفکیک قوا و ورود به حوزه اختیارات قوه قضائیه، قوه مقننه، نیروهای مسلح و … بود. به عنوان مثال تبصره ۱ ماده ۱۴ آن به رئیس جمهور اجازه مقابله با تصمیم قضائی در خصوص مواردی که به نظر او نقض قانون اساسی است را میداد و میتوانست حکم قضائی را متوقف کند. همچنین رئیس جمهور میتوانست دستور توقف تصمیمات و اقدامات انجام شده در دیگر قوا و نهادهای حکومتی که از نظر او برخلاف قانون اساسی است را صادر کند.
عدم تأیید آن از سوی شورای نگهبان قانون اساسی امری غیر قابل پیش بینی نبود؛ اصلاح طلبان، قانونی شدن و اجرای این لوایح را تنها راه خارج شدن روند اصلاحات از بن بست میدانستند و به همین جهت، این دو لایحه در مجلس ششم رأی لازم را کسب کرد و خاتمی تهدید کرد که اگر شورای نگهبان این لوایح به تصویب رسیده را در نهایت تأیید نکند از سمت خود کناره خواهد گرفت. یاران خاتمی – از جمله برادرش- در مجلس نیز پیشنهاد برگزاری رفراندوم برای تصویب این اختیارات را به میان کشیدند.
در این فاصله اما اتفاقی غیرمترقبه موجب بهت اصلاح طلبان شد. ۹ اسفند ۱۳۸۱ انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا در حالی برگزار شد که نظارت بر آن به عهده مجلس ششم بود و با حواشی بسیار، همه رد صلاحیت شدگان ادوار قبل را وارد عرصه انتخابات کرده بود. در این انتخابات فهرستی اکثریت آرای مردم تهران را به دست آورد که به نظر اصلاح طلبان مردگان سیاسی بودند و هیچ اقبالی برای بازگشت به قدرت برای آنها متصور نبود. گروهی که بعدها به نام اصولگرایان شناخته شدند، در انتخابات اول اسفند ۱۳۸۲ بار دیگر مورد اقبال مردم قرار گرفت و مجلس هفتم نیز از سوی مردم خسته از هیاهوهای سیاسی مجلس ششم –که صدای کروبی را نیز در آورده بود و گاه مواضع آنها را بدتر از صدای اسرائیل خوانده بود- به اصولگرایان سپرده شد.
اگرچه رد صلاحیت متخلفین برای حضور در انتخابات بهانه یاران خاتمی برای هیاهوی سیاسی بود؛ اما او با دریافت واقعیت چرخش سیاسی مردم – که بار دیگر خود را در انتخابات ۱۳۸۴ نشان داد- از انتحار سیاسی منصرف شد و در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۸۳، کمتر از دو ماه مانده به استقرار اصولگرایان در مجلس شورای اسلامی با ارسال نامهای به کروبی، خواستار استرداد لوایح دوقلو با ذکر احتمال تغییرات آن در مجلس آینده شد. رفراندوم نیز در مجلس به سرانجام نرسید؛ اتفاقی که بر فرض نتیجه بخشی آن در آخرین روزهای دولت خاتمی، سودش برای جناح رقیب باقی میماند.
ارسال نظرات