به نقل از مشرق - گروه کر اپرای مشهور سوئیسی «داکاپو»، در تالار وحدت روی صحنه میرود. این خبری بود که اغلب خبرگزاریهای داخلی آنرا به تیتر اول صفحات فرهنگی و بعضاً صفحات نخست خود بدل کردند. هرگاه که کنسرت موسیقی کلاسیکی در تهران و سایر شهرهای ایران، توسط گروههای خارجی اجرا میشود، نوعی شور و اشتیاق رسانهای، نسبت به بازتاب آن وجود دارد. در همین مقدمه باید این پرسش را مطرح کرد، چرا این شور و شعف مضاعف نسبت به موسیقی دستگاهی ایرانی وجود ندارد. در ادامه این خبر آمده بود که این کنسرت با مشارکت بنیاد رودکی، برگزار میشود اما رسانههای بینالمللی به صورت دیگری خبر را منتشر کردند.
چو پرده افتد نه تو مانی و نه سفارت سوئیس!
در پشت پرده اخباری به گوش میرسد که حمایتها از این کنسرت کاملاً سیاسی است و بنیاد رودکی متولی ظاهری این رویداد است. چون حمایت سیاسی از کنسرت داکاپو توسط یک نهاد خاص با همکاری سفارت سوئیس به عنوان شایعه در محافل خصوصی شنیده میشود. البته حمایت سفارت سوئیس از این کنسرت، به جهت انتشار اخبار رسمی کاملاً تایید شده است.
نکته قابل تامل و پرسش این است؛ د ر شرایطی که اتحادیه اروپا، در شرایط پسا تحریم آمریکا تمامی منافذ و روابط اقتصادی خود را با تهران قطع میکند، چرا سفارت سوئیس (سفارت واسطه ایران و آمریکا) تلاش میکند در تهران برنامهای فرهنگی اجرا کند؟! چرا مسئولان امر به جای گسترش ابعاد اقتصادی روابط دیپلماتیک، به دنبال گسترش ابعاد فرهنگی روابط خود با کشورهای اروپایی هستند؟ در شرایطی که مبادلات تجاری ایران و اروپا به ماههاست به بن بست رسیده است، چطور درهای تعاملات فرهنگی به روی جمهوری اسلامی باز شده است؟
اگر بر اساس شنیدهها، تمامی ابعاد اجرای گروه داکاپو را بررسی کنیم، درخواهیم یافت، تمامی هزینهها را به صورت غیرمستقیم، سفارت سوئیس بر عهده گرفته و برگزارکنندگان در تهران سود مالی قابل توجهی نصیبشان میشود بدون آنکه هزینهای را متقبل شوند. تنها هزینه برگزار کنندگان اقامت و سفر تفریحی این گروه سوئیسی در داخل ایران است. معمولاً بلیط اجرای چنین گروههای کلاسیکی در خارج از کشور بیش از ۷۰ دلار در ردیفهای عقبی و در ردیفهای جلویی از مرز ۴۰۰ دلار عبور میکند. اما گروه داکاپو در تهران با هزینه بلیط ۶۵ تا ۱۲۰ هزارتومان این برنامه را اجرا میکند. بازهم این سئوال قابل طرح است که چرا بلیط کنسرت داکاپو با تعداد نوازنده فراوان و گروه بزرگ اپرا، در تهران، کمتر از ۵ الی ۱۰ دلار به فروش میرسد، و مابهالتفاوت دستمزد سنگین این گروه از کجا تأمین میشود؟
نکته جالب این است که در سوئیس اگر بخواهید به سراغ اجرای زنده موسیقی کلاسیک بروید؛ باید چیزی معادل ۸۸ دلار تا ۳۳۳ دلار هزینه کنید.
اگر به عنوان یک توریست بخواهید در پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۸ در سوئیس به دیدن کنسرت گروه «یز» بروید حداقل باید ۸۴ دلار و اگر لژنشینی را انتخاب کنید باید ۱۳۳ دلار هزینه کنید.
با این پیش فرضهای غیرقابل انکار پرسش اصلی این است که سفارت سوئیس، اتریش، آلمان، فرانسه و ایتالیا و چند کشور اروپایی چرا در ایران و در شهرهای بزرگ به دنبال برگزاری کنسرتهای کلاسیک با کمترین هزینه ممکن هستند؟ چرا موسیقی کلاسیک و اجراهای زنده آن در ایران برایشان اینقدر اهمیت دارد که سوبسید بسیار زیادی را به آن اختصاص میدهند؟!
با طرح این پرسش شاید مخاطبی که محتوای این گزارش را مرور میکند با خود سئوال میکند موسیقی کلاسیک و اجرای اپرا بدون اشکالترین مبادله فرهنگی است و چرا در این گذر، از کاه کوه ساخته میشود.
مخاطبانی با این پرسش جدی از خواندن این متن چشمپوشی نکنند، برای دریافت حقایقی که در پس برگزاری چنین اجراهایی وجود دارد این گزارش را تا پایان دنبال کنند. اما قبل از ادامه گزارش به این نکته باید توجه کرد که آیا در این مبادله فرهنگی به اندازه اجراهای کنسرتهای کلاسیک از سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸، گروههای کلاسیک ایرانی (گروههای اجرا کننده موسیقی سنتی) که در داخل کشور فعالیت میکنند، توانستهاند به همین میزان در کشورهایی که همت به اجراهای متعدد موسیقی کلاسیک در ایران گماردهاند، برنامه اجرا کنند؟ در لیست کنسرتهای کشور سوئیس در دوماه آینده یک گروه هندی توانسته موسیقی اصیل این کشور را در ۱۵ اجرا در شهرهای مختلف روی صحنه ببرد و ۷ اجرای دیگر را پیش رو دارد.
ماجرای شتاب گرفتن اجراهای کلاسیک در ایران از چه زمانی آغاز شد؟
از سال ۱۳۹۳ افزایش ورود موزیسینها و گروههای خارجی برای اجرای برنامه در ایران بشدت افزایش یافت که در این شرایط میتوان این اصطلاح را به کار برد که این حجم از اجرای موسیقی کلاسیک به وضعیت قابل تاملی رسیده است.
اولین مسئله قابل تامل درباره افزایش حجم اجراهای موسیقی کلاسیک این است که جامعه یا سبد شنیداری مردم چه نیازی به موسیقی و گروههای کلاسیک دارد که قطعات موسیقی کلاسیک در اشکال گوناگون اجرا میکنند؟ اگر به صورت تخصصی این مقوله را بررسی کنیم، موسیقی کلاسیک تامین کننده نیاز موسیقایی کشور نبوده و نخواهد بود. چون این موسیقی به هیچ عنوان با اقتضائات و فرهنگ جغرافیایی ما سازگار نیست.
از سوی دیگر موسیقی اصیل ایرانی، که با نام موسیقی سنتی ایرانی، موسیقی کلاسیک ایرانی که با عنوان موسیقی دستگاهی شناخته میشود، شامل دستگاهها، نغمهها، و آوازها، از سالها پیش از میلاد مسیح تا به امروز سینه به سینه در متن مردم ایران جریان داشته، و آنچه دلنشینتر، سادهتر و قابلفهم تر بوده، امروز در دسترس است. بخش بزرگی از آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، و یونان متأثر از موسیقی دستگاهی ایرانی هستند. به همین دلیل موسیقی کلاسیک هیچگاه در ایران شنیده نشده و با اقبالی روبرو نبوده است، چون موسیقی غنی سنتی و کلاسیک ایرانی در حافظه شنیداری ایرانیان به صورت مستمر وجود داشته است.
بخش اعظمی از تولیدات موسیقی کلاسیک برای طبقه خاصی که ادعا میکند از آن لذت میبرد و با حافظه شنیداریشان سنخیت دارد، قابل ادارک و احساس نیست. چند درصد از جامعه سمفونی شماره ۹ بتهوون را درک میکنند؟
در هیچ دورهای نبوده که به اندازه میزان فعلی حجم عظیمی از نوازندگان و گروه های موسیقی کلاسیک کشورهای ایتالیا، فرانسه، آلمان، اتریش، سوئیس اجرا داشته باشند. برای بررسی وضعیت جایگاه موسیقی کلاسیک باید دو موقعیت درونی و بیرونی را بررسی کرد. علل بیرونی به حامیان خارجی موسیقی کلاسیک (سفارتخانهها) در داخل اشاره دارد که میخواهند داشتههای خودشان را، از جمله موسیقی کلاسیک را افزایش بدهند و در داخل کشور رایج و نهادینه کنند تا به سادگی، مضامین، موضوعات، اعتراضات، روندها و فرهنگ وابسته به این سبک از موسیقی از مسیر خط حامل موسیقی کلاسیک به درون کشورمان انتقال دهند.
در هیچ دورهای نبوده که به اندازه میزان فعلی حجم عظیمی از نوازندگان و گروه های موسیقی کلاسیک کشورهای ایتالیا، فرانسه، آلمان، اتریش، سوئیس اجرا داشته باشند.
اما این شرایط را از دریچه دومی نیز میتوان تحلیل کرد. گونههایی از موسیقی از جمله موسیقی کلاسیک، آثار وضعی شنیدن، اجرا یا ترویجشان در محیط بیرونی برای مولفان قابل احصا و اندازهگیری است مثلاً بخش هایی موسیقی خاص راک و متال و بخشهایی از موسیقی الکترونیک و ترنس با گوش غیر مسلح قابل شنودن نیست. بنابراین آثار وضعی شنودن آن، اندازهگیری نمیشود. ما وقتی که به دیدن یک کنسرت پاپ معمولی میرویم مردمی که داخل صف ایستادهاند را نمیتوانیم از یکدیگر تمیز بدهیم. وقتی میروید موسیقی اقوام را ببیند، آیا مردم یا تماشاگرانش متفاوت از سطح جامعه هستند؟ اما در حوزه راک، متال، رپ و حتی موسیقی کلاسیک قضیه متفاوت است. شما از نشانههای بیرونی میتوانید مخاطبان چنین موسیقی را کاملاً از لایه های عادی جامعه تمیز دهید.
داخلیهای برای توسعه موسیقی کلاسیک چه میکنند؟
علی مرادخانی معاونت سابق وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی یکی از کسانی بود که در گسترش اجراهای موسیقی کلاسیک، آستین همت رادر نخستین روزهای استقرار دوبارهاش در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بالا زد. در شرایطی که موسیقی اقوام به صورت مستمر طی این سالها نادیده گرفته شود و بسیاری از خوانندگان گلیکی، لری، ترکی و بلوچ و.. در شرایط فعلی، در داخل کشور نمیتوانند برنامه اجرا کنند، ناگهان همه توجهات به سمت ارکستر سمفونیک متوجه شد. در حالیکه ارکستر سمفونیک به دلیل ملزومات موسیقیاییاش با فرهنگ ما سازگاری ندارد و این ملزومات به تدریج وارد فرهنگ ما خواهد شد، ضمن اینکه در ساختار شنیداری جامعه ایرانی قرار ندارد.اما توسعه موسیقی کلاسیک در شرایط کنونی، بسیار هدفمند است، مثل آنچه در مورد موسیقی پاپ در قبل از انقلاب رخ داد، متولیان توسعه موسیقی کلاسیک، قصد دارند این گونه را وارد ساختار شنیداری ایران کنند. اما در حوزه موسیقی دستگاهی مخاطب ایرانی به صورت مستقیم با فرهنگ زاییده از آن و اعواجات آن آشناست.
مرادخانی در پیکره مرده ارکستر سمفونیک تهران دمید و به شکل شگفتانگیزی بدان پرداخت با این صورت مسئله که وجوه ارکستر سمفونیک نشانه اقتدار هنری و فرهیختگی است. طبیعی است که در بسیاری از کشورهای اروپایی چنین تعبیری درست است آنهم در شرایطی که موسیقی کلاسیک، موسیقی سنتی کشورهای اروپایی است، در حالی که کشور ایران در حوزه موسیقی دستگاهی صاحب تالیف است.
علی مرادخانی معاون هنری پیشین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در یکی از بحث برانگیزترین اقداماتش، در یک حرکت عجیب و غریب، زمینه حضور گروه ارکستر «آلیانس» را با هماهنگی سفارت فرانسه و حمایت «سارکوزی» به تهران آورد. ارکستری که بنا بر اخبار غیر رسمی هزینههای آنرا لرد بارون دیوید آلیانس (با عنوان ایرانی حاج داود کاشی) عضو مجلس اعیان انگلیس تامین میکند و یک خیابان مهم در تلآویو به نام اوست. او در ایران قبل از انقلاب مسئول شاخه آموزش مدارس یهودیان بود. این گروه موسیقی با هواپیمای اختصاصی تحت عنایات ویژه وزارت ارشاد به تهران آمد و رسانههای مختلفی تلاش کردند که این حضور را کاملاً طبیعی جلوه دهند.
در ادامه این روند برای اجراهای مختلف کلاسیک در سال ۱۳۹۵ گروه «دیوان شرقی – غربی» را به ایران دعوت کردند. گروه موسیقی بسیار بزرگی که شعارشان صلح و دوستی است و توسط پدر و پسر «بارن بویم» از یهودیهای ساکن آرژانتین، هدایت میشوند و مورد تایید و حمایت رژیم صهیونیستی (اجرا کننده قطعه بهار اورشلیم) هستند. نکته جالب اینجاست که تمامی این سفرها و اجراها توسط سفارت فرانسه در تهران حمایت میشد. اما نکته عجیب اینجاست که از دوران علیمرادخانی درب اجراهای کلاسیک توسط گروههای مختلف خارجی با بلیط بسیار ارزان گشوده شد و موسیقی کلاسیک و ملیت نوازندگان و رهبران ارکسترش، مرزهای عجیبی را درمینوردید.
یکی از متولیان مهم توسعه اجراهای زنده کلاسیک در کشور فردی به نام رامین صدیقی است که مسئولیت هدایت بخش بینالملل موسیقی جشنواره فجر را سالیان متمادی بر عهده داشت. صدیقی سطح گستردهای از روابط را با رسانههای فارسی زبان و غیر فارسی زبان خارج از کشور را داراست، ضمن اینکه او مدیریت نشر هرمس را بر عهده دارد. وی با همکاری «انستیتو گوته» و انجمن فرهنگی اتریش، ارتباطاتی موسیقیایی را در اتریش، آلمان و سوئد، سازماندهی کرده است.
جالب اینجاست که برخی از این گروههای موسیقی که صدیقی به جشنواره فجر میآورد، اگر از اقبال خوبی برخودار میشدند، به صورت مستقل کنسرتهایی را هم برایشان در داخل کشور برگزار میکرد. وی موسیقی کلاسیک و کنسرتهای آوانگارد (بدون برنامه) موسیقدانان کشورهای ایتالیا، آلمان، سوئیس، اتریش و فرانسه را در سطح وسیعی برگزار کرد و با تلاشهای گسترده صدیقی، برگزاری موسیقی کلاسیک در کشور تبدیل به یک روند بنیادین شد.
این روند در داخل از سال ۱۳۹۳ تاکنون تبدیل به یک جریان شده است. رامین صدیقی طی هماهنگیهایی با سفارت آلمان، خانم «آنیا لخنر» را به ایران دعوت کرد. لخنر نوازنده ویالن سل است. نکته جالب در اجرای برنامه لخنر، انتشار عکسهای خاص خانم لخنر در کنسرتهای ایشان است. نحوه حضور ایشان شاید چندان خوشایند بخشی از جامعه نباشد، اما انتشار این عکسهای او در تبلیغ کنسرت، یک گام برای هدف بزرگ است: اجرای گروه های خارجی و زنان آنها بدون رعایت حجاب قانونی.
رامین صدیقیها و معاونت ۴۰ سال منفعل فرهنگی وزارت فرهنگ ارشاد و اسلامی (تفاوتی نمیکند چه در این سمت باشد محسن جوادی از نزدیکان عباس صالحی یا علی مرادخانی) چنین مسیری را برای حضور هنرمندان خارجی ناخواسته طراحی کردهاند.
پرسشی که مجلس شورای اسلامی میتواند بدان ورود کند این است: آیا این حجم از برگزاری موسیقی کلاسیک با نیازهای روز جامعه ما مطابقت دارد؟ نحوه نواختن ساز ویلن سل خانم آنیا لخنر متوسط آلمانی، چه تاثیری درسبد مصرفی موسیقی کشور دارد؟ آیا نسبتی با فرهنگ و با نیازهای موسیقیایی ما دارد؟
ایجاد احساس نیاز کاذب در مورد موسیقی کلاسیک از اهمیت و جایگاه ویژهای برخودار است. برخی رسانهها و خبرنگاران مرتبط با این حوزه که به صورت قطعی از سفارتخانه نامبرده شده دستمزد میگیرند، ماموریت برجسته کردن موسیقی کلاسیک را در رسانهها و خبرگزاریهای داخلی دنبال میکنند و این پرنگسازی موسیقی کلاسیک در انحصار رسانههای زنجیرهای نیست. اما اغلب کسانی که در کسوت روابط عمومی این برنامهها هستند با شارژ مالی شگفت آوری، اخبار و گزارشهای مربوط به اجراهای موسیقی کلاسیک را درج میکنند. البته یک بخشی از این گروهها و روابط عمومیها در فضای مجازی فعال هستند. این وحدت رسانهای برای مخاطب جوان و نوجوان موسیقی وضعیتی را ترسیم میکند که شنیدن موسیقی فلان سمفونی موسیقدان آلمانی یا اتریشی نشانه پیشرو بودن و نشنیدن آن تجحر و عقب ماندگی است.
وضعیت موسیقی کلاسیک شبیه موسیقی پاپ است؟
در مورد موسیقی کلاسیک اتفاقی مشابه با موسیقی پاپ رخ میدهد. از اواخر دهه سی، سالهای ۱۳۳۸ ایستگاه رادیویی در تهران تاسیس شده بود که ویژه مستشاران آمریکایی بود. این ایستگاه رادیو موسیقی روز آمریکا را در تهران پخش میکرد. این رادیو تاثیر شگرفی در فضای آن سالها داشت و در شرایطی که رادیو مرجع پخش موسیقی بود و صفحات موسیقی کمتر در دسترس بود، این شبکه رادیویی به مرجع پخش موسیقی تبدیل شد و با تاسیس کافهها، کابارهها، دانسینگها زمینه توسعه موسیقی پاپ در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ فراهم شد. گروههای موسیقی داخلی همان قطعات را به زبان انگلیسی اجرا میکردند در واقع موسیقی پاپ آنزمان بازخوانی و تقلید و هنرمندان آمریکایی بود. فرهاد مهراد ستاره پاپ آن دوران زاییده چنین جریانی بود و تا قبل از اجرای قطعه «مرد تنها» برای فیلم رضا موتوری، به زبان فارسی نمیخواند.
طبیعی است که تا آن مقطع زمانی مخاطب ایران شیفته و دلبسته موسیقی سنتی یا دستگاهی ایرانی بود و ورود موسیقی پاپ به این شکل مستقیم، عملاً باعث نابودی موسیقی دستگاهی شد. این وابستگی به موسیقی غربی تا جایی پیش رفت که گروه سینرز در ورزشگاه امجدیه آن زمان، در دهه چهل، به اجرای چند شب کنسرت پرداخت و با استقبال مخاطب ایرانی مواجه شد. موسیقی پاپ وارادتی از طریق محافل دانشجویی و دانشآموزی، کازینوی رامسر، کاباره کوچینی، سالن هتل مرمر تهران، میامی، دیسکوتک چاتانوگا، کلوپ آلمانیها بر همین مولفه استوار بازخوانی توسط گروههای داخلی استوار بود و به شکل عجیبی توسعه یافت، به صورتیکه تنها صدای موسیقی دستگاهی ایرانی از اجراهای بسیار محدود غلامحسین بنان و محمدرضا شجریان شنیده میشد.
آنچه در مورد موسیقی کلاسیک رخ میدهد دقیقاً کارکردی شبیه موسیقی پاپ در دهه ۴۰ دارد و با آمدن علی مرادخانی اژدهای خفته موسیقی وارداتی دوباره زنده شد.اما موسیقی کلاسیک مشتقاتی دارد که به تدریج توسط سفارتهای وابسته فعال شد. مثلاً سفارت فرانسه در حوزه موسیقی بشدت فعال بود تا با دستگیری یکی از وابستگان ایرانیاش تمامی فعالیتهایش را متوقف کرد و دوره جدید فعالیتهای سفارت فرانسه در سفارت ساحل عاج متمرکز شد. یکی از مشتقات موسیقی کلاسیک، رقص باله است.
سفارت ساحل عاج رقاص باله تربیت میکند
مرکز فرهنگی ساحل عاج نهم اکتبر سال ۲۰۱۷، اعلام کرد بخش آکادمی تخصصی موسیقی خود را تاسیس کرده است و از تمامی علاقهمندان برای طی کردن دورههای آموزش سازهای موسیقی جهانی، رقص باله ویژه کودکان با موزیک زنده، تنظیم، میکس و مسترینگ و سازهای جهانی تدریس میشود و به همه شرکت کنندگان مدرک رسمی سفارت اعطا خواهد شد.
اتریش سرباز موسیقی کلاسیک تربیت میکند
سومین نشانهای که میتوان در تحلیل و بسط و گسترش موسیقی کلاسیک در کشور مطرح کرد نقش سفارت اتریش آلمان، فرانسه سوئیس و ایتالیاو … در ترتیب و توسعه موسیقی کلاسیک در داخل کشور است. سفارت اتریش در تهران موسسه فرهنگی و هنری دارد، گروه موسیقی و ارکستر سفمونیک مشترک دارد و هنرجویان را انتخاب و بر اساس شرایط احراز ، بورسیه تحصیل در حوزه موسیقی کلاسیک در اتریش به هنرجویان اعطا میکند. افرادی هم که به کشور بازخواهند گشت، موسیقی دستگاهی ایرانی را موسیقی نمیشناسند و در اظهار نظرهای مشخصی، فقدان چند ساز مثلاً باس (boss) را دستاویزی برای ناقص نشان دادن موسیقی ایرانی استفاده میکنند. این عده سربازان موسیقی کلاسیک هستند.
تعداد رویدادهایی که به موسیقی کلاسیک میپردازند در داخل کشور بسیار مهم است و مسئولان عالی فرهنگی، از حجم وسیع فعالیت سفارتخانهها کاملاً بیاطلاع هستند. سفارتخانههایی که در زمینه توسعه و آموزش موسیقی کلاسیک و مشتقات آن بسیار فعال هستند و نکته جالب اینجاست که اغلب سوبسید کنسرتهای کلاسیک در داخل کشور را سفارت اتریش پرداخت میکند.
این سفارت در حوزه موسیقی کلاسیک به صورت رسمی، آموزش را در ابعاد وسیعی با هزینههای فراوانی دنبال میکند و به صورت رسمی به کودکان، نوجوانان و جوانان دختر بسیاری را در این حوزه آموزش میدهد، بدون آنکه اقدام رسمی از سال ۲۰۰۶ تا کنون در مورد این سفارتخانه صورت پذیرد.
دانشگاهها در نابودی موسیقی دستگاهی ایرانی چگونه عمل میکنند؟
رکن رکین موسیقی ایرانی، آواز است. آنچه در دانشگاههای کشور رخ میدهد چه نسبتی با موسیقی دستگاهی ایرانی دارد؟ در دانشگاههای سراسر کشور به هیچ عنوان آموزش آواز نداریم، اما تمام موضوعات مرتبط با موسیقی کلاسیک یا سازهای جهانی در کشور ما تدریس می شود.
چهارمین نشانه چرایی پرداخت ویژه به موسیقی کلاسیک به اجرای گروه داکاپو ارتباط دارد و در پس زمینه موسیقی کلاسیک بسیار مهم است، اجرای اپرا. چرا اپرا و بازسازی اپراهای مختلف اهمیت ویژهای دارد؟ اپراهای ایرانی که تولید میشوند مثل اپرای موسی و شبان و اپرای حلاج پرواز همای شباهتی به اپرا ندارند. اپرا هویت ایرانی ندارد و وقتی در فرهنگ عامه ما قرار میگیرد، نتیجه معکوسی به همراه خواهد داشت. درواقع با واژگان فارسی مخاطبان را فریب میدهند. دریا دادور و سلی آیا توانستند تحت عنوان «موسی و شبان» در کنار پرواز همای، اپرای ایرانی تولید کنند؟ یکی از ارکان اپرا تک خوانی بانوان است.
رکن دوم اپرا، اشاعه و توسعه موسیقی کلیسایی است. به همین دلیل اجرای اپرای عاشورا به همت علی مرادخانی به یک تراژدی فرهنگی تبدیل شد. رکن مهم اپراها در نهایت به نوعی اشاعه دهنده، موسیقی مذهبی کلیسایی است و توسعه این سبک موسیقی، هارمونی موسیقی دستگاهی ایرانی را نابود خواهد کرد. اگر تلویزیونهایی که به صورت مستمر و جدی برای گرویدن مسلمانان داخل ایران به مسیحیت را دنبال کنیم، ذکر این نکته غیر قابل کتمان، خالی از لطف نیست که اپرا اشتیاق وسیعی را برای گرویدن به مسیحیت ایجاد میکند. بسیاری از این تلویزیونهای ۲۴ ساعته، در اغلب ساعات اپراهای کلیسایی را پخش و تبلیغ میکنند.
بازی رهبر ارکستر سمفونیک با آبروی نظام
در دوره یکی از معاونتهای فرهنگی، یکی از مافیاهای موسیقی (که هویتش نزد مشرق محفوظ است) به عنوان مدیر اجرایی ارکستر سمفونیک معرفی شد. وی حتی به معاونت هنری وقت میگوید: " بنده ۴۰ درصد هزینه ارکستر سمفونیک را خودم میدهم". یک سئوال در این انتصاب مورد پرسش قرار گرفت که این فرد چه نسبت گفتمانی با دولت وقت داشت که این سمت را پذیرفت؟ چه نسبتی با موسیقی کلاسیک داشت، چون او به صورت رسمی تهیه کننده موسیقی پاپ بود. و در همین دوران بود که رهبر وقت ارکستر سمفونیک کشور که برای اجرا به کشوری عربی دعوت شده بودند، متاسفانه شرایطی را رقم زدند که در صورت رسانه ای شدن، آبروی نظام جمهوری را لکهدار میکرد و با پادرمیانیهای دیپلماتیک، حل و فصل شد.
نه اینکه موسیقی کلاسیک علت تامه اتفاقاتی از این دست باشد، اما نباید از کنار این مسأله با سهل انگاری عبور کرد که آسیبهای فرهنگ وارداتی (در هر نوع آن از جمله موسیقی) و نابودی داشتههای فرهنگی این مرز و بوم به قدمت هزاران سال، هیچ حد و مرزی ندارد و پس از تغییر ذائقه و سوارشدن بر سلیقه نسلهای جدید، اقدام به اصلاح تبعات بعدی آن، راه به جایی نخواهد برد.
و البته حمایت از موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی، در مقابل هجوم موسیقی کلاسیک و آنچه به تفصیل شرح داده شد، برعهده همه نهادهای دخیل در امر فرهنگ و هنر کشور است.
ارسال نظرات