به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
۱- سیل گلستان و لرستان و خوزستان، تلخ و ناگوار بود، اما همین بلا، ظرفیتهای عاطفه و نوعدوستی و همت و خدمترسانی در میان مردم و نهادها را به حرکت در آورد. این، یک تجربه بسیار مهم برای بازخوانی راهبرد «ما میتوانیم» است. در متن این پویش بزرگ ملی، ایمان و امید و اراده موج میزند؛ همان که سرمایه اصلی غلبه بر چالشها و بحرانهاست و همان که آماج اصلی تهاجم دشمن در جنگ نرم و عملیات روانی است.
جوانان گمنام و خدمتگزار بسیاری در این میدان درخشیدند؛ حال آنکه خیلی جاها ممکن است جدی گرفته نشده یا مورد اقبال برخی مدیران نباشند. دل به دریا زدن و با سیلاب مهیب دست و پنجه نرم کردن مردم به ویژه جوانان، حماسه درسآموز در میان بلا و ابتلایی بود که میتوانست رهزن امید و اراده ما باشد. با این سرمایه بزرگ میتوان از عهده نقصانها و چالشها برآمد.
۲- اینجا فراتر از زبان، بدنهاست که زیر بار خدمترسانی در میانه سیلاب و گلولای میرود. داوطلب سلبریتی در میانشان پیدا نمیکنی؛ مگر به ندرت. و گفتهاند «النّادر کالمعدوم». طایفه سلبریتی بیعمل، معمولاً برای چنین میدانهایی آمادگی ندارند. آنها اغلب، از موقعیتهایی که هزینه نداشته باشد و شهرت و برخورداری بیاورد، استقبال میکنند.
بودن در چنین میدانهایی پردردسر است. زن و زندگی و خانواده و کار و مشغله و دلمشغولیها را باید بگذاری و برای روزها بلکه هفتهها، با سیلزدگان خانه به دوش همدردی و همراهی کنی و از آلام آنان بکاهی. میدانهای سختِ دست و پنجه نرم کردن با موانع برای تامین آسایش و امنیت دیگران، تراز عیارسنجی مدعیان است؛ وگرنه خدمتگزاران داوطلب، اهل ادعا نیستند و گمنامی را برگزیدهاند.
۳- به یاد بیاوریم بسیاری از شهدای مدافع حرم (شهید بلباسی، شهید حُججی و دیگران)، قبل از آنکه لباس دفاع از حرم بپوشند، در بحبوحه همین دستگیری از سیلزدگان و زلزلهزدگان و اردوهای جهادی در مناطق محروم ساخته شدند. اینجا - میانه سیلاب و سختی و سربازی مردم- باز هم میقات پابرهنگان است؛ همان که روح خدا خمینی (ره) به شیوایی و شیدایی درباره شان فرمود «بسیج، میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیتیافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بینشانی گرفتهاند.
بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نمودهاند. من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه میخورم و از خدا میخواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجیام».
۴- حوادث تلخ، بهانهای برای آزمودن عیار و آلیاژ روحی هر کدام از ماهاست. این روزهای دشوار به توفیق الهی و همت فرزندان خدوم ملت سپری میشود اما روسیاهی آن برای جماعتی خواهد ماند که فقط آیه یأس خواندند و نق زدند و با کتمان موارد به مراتب دشوارتر بلایای طبیعی در همه جای دنیا، کوشیدند تصویری بیچاره از کشور خود ترسیم کنند.
اکنون، بسیاری پای کار امداد رفتهاند اما عدهای فقط بلدند منفی ببافند و غُر بزنند و -باب طبع دشمن- بگویند ما بدبخت و بیچارهایم! بالاخره گرفتن اقامت و تابعیت در ینگه دنیا خرج دارد. فاصله حرف تا عمل، فاصله ناامیدسازی و نقزنی تا امیدآفرینی و گره گشایی، همان دوقطبی مهمی است که درک درست ابعاد آن، جزو اولویتدارترین نیازهای ماست و این مهم، غالباً در بحبوحه چالشها فهمیده میشود.
۵- این، قاعدهای عامهفهم است که طرف سزاوار شراکت و رفاقت را باید در روزهای سختی شناخت. آنها که دوست نباشند، نه تنها در روزهای سختی و گرفتاری، گروکشی و بدعهدی میکنند، بلکه اگر دشمن باشند، مزاحمت و مضیقه هم فراهم میسازند. دوست وفادار، در عمل همدردی و مواسات میکند و شریک غم میشود، و دشمن بدخواه -حتی اگر تظاهر به دوستی و شراکت کند- امکان موجود را هم دریغ میکند، بلکه اگر بتواند، سنگ میاندازد.
ماجرای دیروز تحریمها و امروز سیل، دو سند قابل راستیآزمایی درباره دوستان و دشمنان ملت ایران است. آمریکا و برخی دولتهای اروپایی، پایهگذار تحریم علیه ملت ما هستنند؛ چنانکه رسم خباثتآمیز آمریکاییها (حتی در ممانعت از ارسال کمکهای مالی دیگر کشورها به سیلزدگان) بوده و برخی دولتهای اروپایی نیز با جنگ تحریمی و مالی آمریکا همراهی کردهاند. در مقابل میتوانید رزمندگان مقاومت از عراق و افغانستان و پاکستان را ببینید که بیشائبه، به کمک شتافتند و پای کار امدادرسانی آمدند.
۶- سیل، موجب همدلی بیشتر میان ملتهای همافق است. چه کسی تصور میکرد روزگار تغییر کند و دورهای بیاید که دو ملت عراق و ایران در روزهای سخت به کمک هم بشتابند؛ چه در مصاف با تروریسم و چه در جنگ جانانه با تحریم و سیل.
اما همین الفت و همدلی، قدرتهای زورگو را که راهبرد اصلیشان برای تسلط بر منطقه، دامن زدن به تفرقه و درگیری و جنگ میان ملتهاست، عصبانی میکند. سربازان نیابتی آنها در جنگ رسانهای ماموریت دارند همانگونه که سپاه و بسیج و نیروهای خدمتگزار جهادی را در داخل مورد هجمه قرار دادند، فرزندان مقاومت پیروز در منطقه را نیز به بهانههای مختلف بزنند.
تا دیروز، در عراق یا سوریه، جنجال میکردند که ایرانیها اینجا چه میکنند؛ آنها میخواهند خاک ما را اشغال کنند و امپراتوری تشکیل دهند؛ و حالا یگان دیگری از پیادهنظام جبهه عبری- عربی- غربی میگویند نیروهای مردمی عراق در خوزستان چه میکنند؟ نه جنجال کنندگان دیروزی، حقیقتاً عراقی بودند و نه جنجال کنندگان امروز، دلسوز ایران و ایرانی هستند؛ که اگر دلسوز ایران بودند، باید به آمریکا میتاختند نه امدادرسانان عراقی به سیلزدگان.
۷- دو گروه در قبال سیل به شدت مشغول کارند؛ یکی نیروهای امدادرسان از نهادهای مختلف و داوطلبان مردمی که برای کاهش گرفتاری سیلزدگان خستگی نمیشناسند. و گروه دوم، طیفی سازمانیافته از رسانههای وابسته به عربستان و اسرائیل و آمریکا و انگلیس، که ماموریتشان خالی کردن دل مردم، القای بیچارگی، تحریف و دروغپراکنی شبانهروز است.
آنها همچنان آمریکا را که با تحریمها نگذاشته حتی یک دلار کمک کشورهای دیگر دست هلال احمر و سیلزدگان برسد، بزک میکنند و در مقابل، از کمکرسانی رزمندگان عراقی و افغانستانی و پاکستانی و بحرینی محور مقاومت، شاکی میشوند.
یکی از همین سلبریتیهایی که فرزند خود را در آلمان به دنیا آورد، با اشاره به یک ویدئوی مخالفت با کمک مردم عراق نوشته «هر وقت یادت رفت که عزیزانمون تو جنگ با کدوم کشور از دست رفتن، اونوقت رگ غیرت این مرد رو میفهمی». او نگفته کدام عزیز را در جنگ از دست داده و لازم هم ندیده یادآور شود بمبهای شیمیایی رژیم جنایتکار صدام را همین آلمانیها تامین کردند.
۸- جماعتِ گرفتار وارونگی شخصیت، به آمریکا که میرسند، خیانت و جنایتهای نو به نو را میپوشانند و میخواهند به هر قیمت (یکطرفه) تنشزدایی کنند. اما همین سالها که روابط استراتژیک ما و عراق به ثمر نشسته و منافع سیاسی، امنیتی و اقتصادی گسترده به همراه آورده، جنگ هشتساله را به رخ میکشند و غُر میزنند که چرا ما باید به خاطر آنها کشته بدهیم یا چرا باید آنها به خاک ما بیایند!
لا به لایش هم، خباثتی بالاتر از امثال بیبیسی را به ثبت میرسانند و در حالی که بیبیسی اذعان میکند نیروهای بسیج مردمی عراق برای کمک به سیلزدگان ایرانی آمدهاند، خبرگزاری ایسنا (دارای بودجه از بیتالمال) مدعی میشود دلیل ورود یگان مهندسی حشدالشعبی «مقابله با جاری شدن سیل به سمت عراق» است! آیا اینها با رژیم سعودی و آمریکا و اسرائیل نسبتی دارند که نیروهای مبارز با صدام را یکی میکنند و نمیگویند همین معارضین، در جنگ با صدام در کنار رزمندگان ایرانی بودند و هزاران شهید تقدیم کردند؟!
۹- همراهی و حمایت دولت عراق و نیروهای مردمی آن با ملت ایران در مصاف تحریم و سیل را با بدعهدی برخی دولتهای غربی مقایسه کنید. در حالی که اروپاییها تجارت با ایران را به حداقل کاهش دادهاند، عراق به کانال مهم مهار و تخلیه فشار اقتصادی دشمن تبدیل شده است.
در مقابل، سخنگوی مسئول سیاست خارجی اروپا در ادامه پشتهماندازی ۱۱ ماهه اروپا ادعا میکند «راهاندازی کانال اینستکس زمان میبرد» و وزیر خارجه بی سر و پای فرانسه میگوید «ما قبل از آمریکا، سپاه پاسداران ایران را تحریم کردهایم». سفیر فرانسه در واشنگتن هم ضمن نقض متن صریح برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ ادعا میکند «ایران بعد از انقضای برجام مجاز به غنیسازی اورانیوم نخواهد بود». آیا روی دیوار چنین طرفهای بدعهدی میتوان یادگاری نوشت؟
۱۰- سه هفته دیگر، سالگرد خروج رسمی آمریکا و خروج عملی اروپا از برجام است. ما یازده ماه تمام به شکل یکطرفه، به اجرای تمام تعهدات برجامی ادامه دادیم در حالی که تعهدات طرف مقابل بهطور مطلق نقض شده است. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ بود که ترامپ رسماً خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد.
آن زمان اروپاییها با ابراز ناخرسندی لفظی ادعا کردند در برجام میمانند و در برابر بازگشت تحریمها میایستند. این وعده ابتدا تا تیرماه و سپس تا آبان ماه که دولت آمریکا تحریمهای جدیدی علیه ایران وضع کرد، به تاخیر افتاد. از اینجا به بعد اروپاییها وعده راهاندازی کانالی موسوم به SPV(مبادله نفت با کالا) را دادند اما این وعده هم تا ژانویه و پس از آن به تعویق افتاد.
یک ماه بعد (یازده بهمن ۹۷) وزیران خارجه آلمان، انگلیس و فرانسه، از راهاندازی سازوکار دیگری موسوم به INSTEX خبر دادند؛ چیزی که ماهیتی کاملاً متفاوت با تعهدات ضدتحریمی اروپا در برجام و حتی وعده راهاندازی کانال SPV داشت.
اما برخی گمراهکنندگان افکار عمومی میگویند برای جلب رضایت اروپا، باید دیکتههای FATF را هم بپذیریم؛ بیآنکه رگ غیرتشان بیرون بزند. این رویکرد، آوردهای جز خسارت نداشته و طبیعتاً رو به انقضا میباشد. افراد ضعیفالنفس، قافیهباخته و دارای معلولیت روحی، حق ندارند ادعای پیشآهنگی در حرکت عمومی جامعه را داشته باشند.
۱۱- صحنههایی که در چند هفته گذشته در بحبوحه امدادرسانی به سیلزدگان آفریده شد، در دنیا کمنظیر است. این یک سرمایه بزرگ ملی است که باید از راکد بودن خارج شود و در خدمت پیشرفت و آبادانی و رونق اقتصادی درآید. اکنون شاهد تکرار پویش بسیجگری (mobilization) هستیم.
اینجا خیلیها با سلیقهها و گرایشهای متنوع اما با روحیه مشترک خدمتگزاری و دستگیری از گرفتاران پای کار آمدند. این، یک تمرین و تجربه مهم در مسیر پیشرفت و تمدنسازی است. هرچه در مسیر پیشرفت و موفقیت پیش میرویم و به همین اعتبار با آزمونهای سختتر رو به رو میشویم، نیاز به روحیات جهادی و انقلابی بیشتر احساس میشود؛ خدمتگزارانی که در پیچ و خم دیوانسالاری معطل نمانند و گرفتار اخلاق فشلکننده اشرافی نشده باشند.
جوانان همدل با افق نگاه تمدنسازی و مبتنی بر شناخت درست از دوستان و دشمنان میتوانند با همافزایی و همپوشانی، موتور اصلی چنین حرکت تحولآفرینی باشند. دنیا را اهالی ازخودگذشتگی و ایثار، آباد و امن و مطمئن میسازند، پس از آنکه خودخواهان و خودکامگان و مستأثران در کام ویرانی و ناامنی و آشفتگی کشاندند. و این بشارت بزرگ روزگار ظهور منجی (عج) است.
در ادامه تحولات سطحی جهان عرب و آفریقا، سودان نیز به قطار تغییرات پیوست و عمرالبشیر رئیس جمهوری آن برکنار شد. پرسش مهم این است؛ تغییراتی که مبتنی بر رفتن یک شخص و آمدن شخص دیگری باشد تا چه حد مفید و کارساز است؟ رفتن بنعلی در تونس چه فایدهای داشت؟ رفتن قذافی در لیبی یا مبارک در مصر کدام گره را گشود؟ تقریباً نوعی اتفاق نظر وجود دارد که بجز تونس در هیچیک از کشورهای عربی دیگر تحول مثبتی رخ نداده، سهل است که چرخ زمان این کشورها به عقب هم رفته است.
جالب اینکه در تونس هم هنگامی به ثبات نسبی رسیدند که یکی از مقامات رژیم پیشین را به عنوان رئیس جمهوری برگزیدند. در واقع و در پایان تغییرات مهمی در صاحبان قدرت صورت نگرفته است، بلکه تحول در جامعه رخ داده است که توانسته حتی فردی از ساختار پیشین را در ساختار جدید به مصدر امور بگمارد.
در مصر که مسأله فاجعهبار بود و پس از کشته شدن صدها نفر و آمدن یک رئیس جمهور غیر نظامی، دوباره نظامیان به قدرت برگشتند ولی این بار یک جامعه خسته و سرخورده و سرکوب شده را در کنار خود دارند. در لیبی که اوضاع به مراتب وحشتناکتر است و به احتمال قوی اگر مردم میتوانستند قذافی را زنده کنند او را با دستان خود به جای وضع کنونی بالا میکشیدند تا از صدها حکومت محلی جنایتکار خلاص شوند و اکنون هم چشم امیدشان به یکسره کردن کار لیبی به دست یک ژنرال قدیمی و دوست قذافی است. در یمن نیز اوضاع آشفتهتر از آن است که امیدی به بهبود اوضاع باشد. سوریه نیز همچنان دستخوش جنگ داخلی است.
در همین سودان نیز پیش از این کودتاچیان حاکم بودند. فقط در یک مقطع کوتاه غیر نظامیان در مصدر کار قرار گرفتند. ولی چند سالی نگذشت که دوباره علیه آنان کودتا شد و حدود سه دهه بعد را نیز یک ژنرال حاکم شد و هنگامی که توان سیاسی آنان سر میآید، حرکتی در جامعه میشود و دوباره تغییری در افراد و کودتایی بدون خونریزی صورت میگیرد و خلاص، روز از نو، روزی از نو!
اگر سودان را مبنای تحلیل قرار دهیم، در نیم قرن اخیر بجز مقطعی کوتاه، همواره نظامیان حاکم بودهاند، و قدرت را دست به دست کردهاند. آنان در یک امر موفق بودهاند، و آن جلوگیری از یک جنبش اصلاحی و توسعه پایدار و عمیقی که انگیزه تغییر افراد نزد مردم را ایجاد نکند. جنبشی اصلاحی که براساس زیرساختهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، روساخت سیاست را حتی با همین صاحبان قدرت اصلاح کند.
مشکل این است که افکار عمومی و رسانهها بر افراد متمرکز میشوند. اینکه ژنرال عمرالبشیر رفته و ژنرال بعدی آمده ارزش خبری مهمی دارد، ولی تجربه نشان داده رفتن این و آمدن آن مشکلی را حل نمیکند، فقط خوراک خبری رسانهها و امیدواری کوتاهمدت برخی افراد را فراهم میکند.
آنچه که مشکل کشورهای منطقه است، فقدان حرکت یا جنبش اصلاحی است که حتی بدون حضور خود در قدرت نیز بتواند تحولاتی جدی را در جامعه ایجاد کند و اگر هم در افراد و صاحبان قدرت تغییری حاصل نشد، اصلاحات، ضرورتهای خود را بر رفتار این افراد تحمیل کند.
البته این بدان معنا نیست که تغییر افراد مفید و یا لازم نیست، بلکه این تغییر شرط کافی نیست. در جوامع غربی نیز بخشی از اصلاحات همراه با تغییرات در افراد همراه بوده است ولی تغییری که نتواند تحولات اجتماعی را نمایندگی کند، جز ضرر نتیجه دیگری ندارد.
متأسفانه بسیاری از کنشگران سیاسی در کشورهای آفریقایی که در پی تغییرات فردی هستند، هنگامی که با تاریخ شکستهای پیاپی این تغییرات مواجه میشوند دست به توجیه میزنند و اینکه قبلیها فلان اشتباه و بهمان خطا را داشتند و ما دچار آن نخواهیم شد، ولی هنگامی که دوباره انرژی و توان مردم را صرف تغییرات فردی میکنند، نتیجهای جز شکست منتظر آنان نخواهد بود. خیلی صریح و روشن باید گفت اصلاحات اساسی و بهبود مشکلات کشورهای منطقه از خلال اصلاحات در جامعه و وجود یک جنبش اصلاحی میگذرد و الا آمدن و رفتن اشخاص کمکی به حل هیچ مشکلی نمیکند، جز اینکه اصلاحات را به تأخیر میاندازد. وضعیت کنونی جهان عرب بیشتر به محله برو بیای سیاسی شباهت دارد تا یک تحول بنیادی.
طی روزهای اخیر بازارهای کشور تحت تاثیر چند خبر مهم قرار داشت. بازار ارز پس از تنش چند روزه به واسطه اقدامات آمریکا، به یک ثبات نسبی رسید تا مشخص شود که این بازار از ثبات نسبی برخوردار است و خیلی نمی توان در آن به انتظار سودهای بالا دل بست.
بازار سپرده های بانکی نیز با خبری که رئیس کل بانک مرکزی از سیاست های جدید پولی مطرح کرد، عملاً از مسیر سرمایه گذاری جذاب خارج شده است، چرا که همتی اعتقادی به افزایش نرخ سود سپرده های بانکی ندارد. در این میان بازارهای بورس و مسکن پالس های مثبتی از رونق را دریافت کرده اند.
بازار بورس سقف تاریخی ۱۹۵ هزار واحدی رارد کرد و پیش بینی ها حاکی از تداوم نسبی این روند تا بالاتر از ۲۰۰ هزار واحد نیز هست. همچنین مدیرعامل بانک مسکن از تدوین بسته ای برای رونق مسکن خبر داد و سه محور کلی آن را شامل تقویت عرضه مسکن، کمک به قدرت خرید متقاضیان خانه اولی و بازسازی واحدهای مسکونی تخریب شده در سیل اعلام کرد.
واقعیت این است که از منظر اقتصاد خرد، افراد و خانوارها با درآمدی مواجه هستند که بخشی از آن به سمت پس انداز میل می کند. هرچند با رشد قیمت ها و این واقعیت که قدرت خرید خانوارها به اندازه رشد قیمت ها تقویت نشده است، در عمل میل به پس انداز و سرمایه گذاری کاهش می یابد ولی در هر حال بخشی از درآمد خانوارها به ویژه خانوارهای متوسط به بالا و ثروتمند، معطوف به سرمایه گذاری است. این واقعیت که نظام بانکی، دیگر محملی برای سودهای بی دغدغه و کلان نخواهد بود و بازار ارز و طلا پس از جهش سال ۹۷، توان رشد بیشتری ندارد، تقاضاهای سرمایه گذاری را معطوف به بازارهای دیگر خواهد کرد.
در شرایط فعلی اقتصاد ایران، لزوم تعیین مدل هایی جذاب و فراگیر برای سرمایه گذاری به شدت احساس می شود اما قبل از آن نیاز به تعیین الزاماتی است که براساس آن بتوان افق سرمایه گذاری به ویژه برای سرمایه های خرد را مشخص کرد. نخستین الزام شامل، تثبیت شرایط اقتصاد کلان است.
به ویژه اکنون و در شرایطی که محیط بیرونی اقتصاد ایران تا حد زیادی شفاف شده و قطع امید از اروپا و استفاده از گزینه کشورهای منطقه و متحدان سیاسی برای مواجهه با تحریم ها مورد توجه همه جریان های داخلی از جمله دولت قرار گرفته، مشخص است که بازیگران خارجی اثرگذار در اقتصاد ایران چه مسیری را در پیش می گیرند.
آمریکایی ها عمده اقدامات اقتصادی مخرب خود را انجام داده اند و در عمل ممکن است فروش نفت را فقط کمی دیگر کاهش دهند و عمده اقدامات آمریکا در سال جدید اقدامات سیاسی و تبلیغاتی نظیر تحریم سپاه خواهد بود. اروپا نیز همچنان بدون اقدامی مشخص کنار خواهد نشست و ایران فرصت دارد با ابزارهای منطقه ای و متحدان به مواجهه با تحریم ها و کم رنگ کردن آثار آن بپردازد.
الزام دوم، فضای سیاسی سالم و به دور از تخریب در داخل است؛ فضای سیاسی که هیجان های سیاسی و دعواهای داخلی را به حداقل برساند. اتفاقات ابتدای امسال و سیل مهیبی که رخ داد، نشان داد که برای مواجهه با این شرایط، چه مقدار به انسجام داخلی نیازمندیم. اقتصاد کشور نیز با سیل تحریم ها و ناکارآمدی های انباشته سال ها مواجه است و برای بهبود نیاز به انسجام داخلی دارد.
با فرض تحقق این الزامات که به محقق شدن آن می توان خوش بین بود، تعیین مدل های جذاب و فراگیر برای سرمایه گذاری ضروری است، به ویژه از این نظر که بسیاری از توده های مردم دانش کافی برای سرمایه گذاری در بازاری نظیر بورس را ندارند و در خلأ بازارهای ارز و طلا و سپرده بانکی و در شرایطی که سرمایه گذاری در بازار مسکن نیز با ریسک همراه است و نیاز به حداقل سرمایه ای دارد که بسیاری از افراد توان تامین آن را ندارند، تعریف بسته های جذاب سرمایه گذاری در بورس ضروری است. بسته هایی که بتواند با تعیین سبدهای سرمایه گذاری و تضمین حداقل سود از طریق سبدهایی از سهام که خطر زیان را به حداقل می رساند، مردم را به حضور در بازار سرمایه ترغیب کند.
با اینکه مواضع ایران و آمریکا در موضوع اقدام خلاف قانون آمریکاییها در گنجاندن نام سپاه در گروه تروریستی تند شده، اما واقعیت این است که همین خودش باعث میشود نوعی حساسیت بیشتری شکل بگیرد و نظامیان ایران بهحدی حرفهای هستند که جرقه یک جنگ را نزنند، همانطور که در طول ۴۰ سال گذشته هم بارها این کار صورت گرفته است.
آنچه در آمریکا رخداده، بیشتر موضع آقای دونالد ترامپ، مایک پومپئو و جان بولتون بود، کسانی که یک مثلث جنگ روانی را شکل دادند و هدفشان ایجاد جنگ روانی علیه ایران است، بیشتر سعی دارند سپاه را از اقدامات مبنی بر سازندگی و عمران و توسعه کشور دور کنند وگرنه وزارت دفاع آمریکا بهشدت روی این موضوع حساسیت داشت و نظامیان آمریکا هم میدانند جنگ با ایران یک جنگ کاملاً متفاوت از جنگهایی است که از سال ۱۹۹۰ میلادی با آن درگیر بودهاند، بهخصوص در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ عملاً تحتعنوان یک باتلاق در آن گیر کردند.
لذا این بدین معنی نیست که طبل جنگ بین دو طرف به صدا درآمده بلکه به این معناست که حساسیتها کمی بیشتر شده چون همین حالا هم میبینیم سیاست ترامپ در آمریکا مخالفان جدی دارد، برای مثال در مجلس نمایندگان آمریکا، رؤسای پنج کمیسیون اصلی مجلس نمایندگان از جمله سه کمیسیون مرتبط با سیاست خارجی مثل کمیته دفاعی، کمیته روابط خارجی و کمیته امنیت داخلی مخالف سیاست ترامپ هستند.
همچنین رؤسای حزب دموکرات در دو مجلس سنا و نمایندگان، رئیس مجلس نمایندگان، خانم نانسی پلوسی که از سیاستهای ضد برجامی ترامپ بهعنوان فاجعه یاد کرده و تقریباً همه نواب رئیسهای کمیتههای مجلس سنای آمریکا مخالف سیاستهای ترامپ بوده و علاوهبر آن مخالفتهای جدی دیگری هم وجود دارد.
ضمن اینکه دنیا هم مخالف سیاستی است که در آمریکا شکل گرفته است. موضوع ایران برای ترامپ در مسائلی که مطرحکرده، جزو اولویتهای چندم قرار دارد و برای او مسائل داخلی در اولویت قرار دارد. حتی معتقدم موضوع ایران میتواند بهعنوان یک خطر برای ترامپ به حساب بیاید تا یک امتیاز.
جان بولتون بیشتر جنگ روانی را ادامه میدهد، همانطور که از دهه ۹۰ دنبالکرده و در مجموع نماینده افراطیونی است که بهشدت علیه ایران کار میکنند. آقای بولتون کسی است که کاسبی سیاسی میکند و ۱۸۰ هزار دلار پول بابت سخنرانی در جمع منافقین دریافت کرد. از ترامپ برای چالش با ایران پول میگیرد و این موضوعی است که همگان میدانند و جایگاه معتبری در داخل آمریکا ندارد.
با کمی تأمل به خوبی میتوان مشاهده کرد که گامها و سیاستهای ترامپ یک خط استراتژیک در قبال ایران دنبال میکند. اینگونه نیست که اگر امریکاییها در غرب آسیا و در تمامی پروندههای فعال برای امنیتسازی صهیونیستها یا منافع استعماری و حفظ دیکتاتوریهای غربی شکست بخورند، راهبردهای خود را تغییر میدهند.
آنچه شاهد هستیم، سیاستی هوشمندانه و خبیثانه است تا ضمن تولید فشارهای داخلی و تحریک منزویسازی سپاه با روشهای گوناگون، در محیط منطقهای نیز راهبرد محدود کردن و حذف منطقهای ایران و سپاه از طریق گامهای بعدی به اجرا درآید.
بدیهی است که امریکا از طریق پالسهایی که از داخل کشور دریافت کرده یا از جاسوسی منافقین و برآوردهای استراتژیک بهره گرفته، حیاتیترین گام را برای نجات خود و همپیمانان در برنامه جدید خود علیه سپاه، پایهگذاری کرده است.
امریکا و ترامپ که تا چند ماه دیگر وارد فاز انتخاباتی میشوند، قادر به باز کردن یک پرونده نظامی علیه ایران نیستند و کمهزینهترین روش را در گام خود علیه سپاه میدانند. اگر عدهای در داخل کشور از روی سادهانگاری و برخی از روی کینهورزی در سناریوی دشمن بازی میکنند و راهبرد ضدسپاه را عملیات روانی و رسانهای توصیف میکنند، نخبگان و جامعه را نسبت به عمق دشمنی و تهدیدات ترامپ و امریکا، غافل میکنند.
تروریست دانستن سپاه در یک زنجیره چند ماهه از تروریست دانستن حزبالله لبنان یا گروههای عراقی و انصارالله یمن، به موازات قطعنامهای کردن مفادی از FATF و… به معنای ورود امریکا به اقدامات جنگی است، ولی امریکا با گامهای اتهامی و محدودکننده که ماهیت جنگی ندارند، قصد دارد از میزان حساسیت ایران و دیگر دوستان ایران در منطقه بکاهد تا برای سیاستهای خود هزینهای نپردازد.
مسئله مهم این است که واکنش به سیاستهای امریکا نباید در سقف پوشیدن لباس سپاه یا محکومیت آن یا پویشهای فضای مجازی، محدود شود و تمامی دستگاههای حکومتی و نظام با جدی تلقی کردن این تهدید بزرگ گامهای پاسخ هزینهدار برای امریکا را طراحی و آماده اجرا کنند.
آقایان مذاکره کننده برجام بهخوبی رصد میکنند که امریکا برای به صفر رساندن محتوای باقیمانده در برجام که در تعهدات دیگر کشورهای ۱+۵ هست نیز در حال قانونگذاری هستند و از جسد برجام، رمقی باقی نمانده و در نشست G۷ هم تأکید و توافق کردهاند که ایران حق هیچگونه غنیسازی نخواهد داشت و لذا در رویا و توهم باقی گذاردن منافع و امنیت ملی کشور، امری بخشودنی نیست.
موضعگیری دیروز سفیر فرانسه در امریکا نیز همین رویکرد را آشکار کرد. رواجدهندگان به سیاستهای کینهتوزانه امریکا، کافی است از دشمنی و رفتار ضد بشری امریکا در قبال بیماران یا سیلزدگان اخیر، آنچه لازم است را بیاموزند و کشور و ملت را هزینه لجبازیهای سیاسی و حزبی و جناحی نکنند، چرا که تجربه دوستان شما که به غرب پناه بردهاند و پشیمانیهای آنها کفایت میکند تا بدانید، امثال ترامپ در امریکا به شما نیز رحم نمیکنند.
عاشقان و پایمردان انقلاب و اسلام وظیفه خود را به خوبی درک میکنند و کوتاهی نخواهند کرد، حتی اگر شیطنت امریکا پیشگان، در مجلس یا دستگاههای امنیت ملی و… در سناریوی دشمن بازی کنند و اندیشههای مخدر را در برآوردها وارد نمایند. همانگونه که برای سیلزدگان منتظر دیگران نماندیم، در مقابل ترامپ نیز با سرعت و قدرت پاسخ خواهیم داد.
سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک دانشگاه عمومی و بزرگترین و گستردهترین رسانه کشوری از طریق کانالهای رادیویی، تلویزیونی و شبکه های متعدد و برخوردار از رسانههای مجازی، با تولید و پخش برنامههای متنوع آموزشی، اطلاعرسانی و سرگرمی در حوزه استانی، ملی، منطقهای و جهانی، بدیهی است مخاطبان گستردهای را داشته باشد.
اما مهمترین موضوع چالشبرانگیز درخصوص اداره و نظارت بر سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی این مطلب است که هیچگاه صداوسیما در چارچوب قانونی مشخص نبوده، بر این اساس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در راستای انجام وظایف محوله در محدوده فرهنگ و هنر، ارشاد و تبلیغات، صداوسیما و ارتباطات جمعی، تلاشهای بسیاری به منظور تدوین قوانین موردنیاز و بازنگری در برخی قوانین و مقررات زائد و دستوپاگیر جهت تسهیل در انجام امور مربوطه به انجام رساند که طرح اصلاح اساسنامه صداوسیما از جمله آنهاست.
در این طرح، پاسخگویی این سازمان به نهادهای نظارتی مدنظر قرار گرفته است. بر این اساس، سازمان صداوسیما به هیئتامنای ۵ نفره که از طرف مقام معظم رهبری منصوب میشوند، اعضای شورای نظارت بر صداوسیما و همچنین مجلس شورای اسلامی از طریق دو عضو ناظر خود در شورای نظارت باید پاسخگو باشد.
این اقدام در راستای تحقق و اجراییشدن مفاد مندرج در اصل ١٧۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در پی آن است که در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار، با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور تامین گردد.
نصب و عزل رئیس سازمان از سوی مقام رهبری صورت خواهد گرفت و شورایی مرکب از نمایندگان رئیسجمهور، رییس قوه قضاییه و مجلس شورای اسلامی (هر کدام دو نفر) نظارت براین سازمان خواهد داشت. خطمشی و ترتیب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معین میکند.
همانطور که در این اصل بیان شده، باید خطمشی و ترتیب اداره سازمان و نظارت بر آن بر اساس قانون تعیین گردد که در این خصوص قانون مشخص و بهروزی وجود ندارد.
در این اساسنامه، یک خطمشی مهم برای صداوسیما تعریف شده که وحدت و انسجام ملی و حفظ فرهنگ، زبان و منزلت اقوام ایرانی، رعایت حقوق اقلیتهای دینی، تلاش برای تامین و توسعه آزادی بیان و تضارب آراء در چارچوب قانون اساسی، آموزش و ترویج حقوق شهروندی و افزایش کمی و کیفی ضریب نفوذ رسانه ملی و جلب اعتماد و رضایت عمومی در جهت تبدیلشدن به رسانه مرجع و اطمینانبخش تامین شود.
هماینک پیگیریهای لازم برای تصویب یک فوریت طرح اداره و نظارت بر سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران انجام شده است که انتظار میرود با اهمیتی که این طرح داراست با اجماعنظر نمایندگان بتوانیم آن را هرچه زودتر به تصویب برسانیم.
اقتدار و امنیت ملی طی ۴۰ سال گذشته نشان میدهد یک نظام پاک و مردم سالار در ایران اسلامی مستقر است. این اقتدار برگ برنده ما در مصاف با دشمنان اسلام و ایران است.
سپاه که اکنون مورد حقد، کینه و خصومت پایان ناپذیر استکبار جهانی و بهویژه آمریکاست در صف اول خط تولید افزایش قدرت ملی ایستاده است. سپاه در جایگاه اصلی خود که قانون اساسی تعیین کرده نگهبان انقلاب اسلامی است و در عرصههای مختلف خوش درخشیده. هر جا که وارد شده باری از دوش مردم و نظام برداشته است.
سپاه یک نهاد اصیل برخاسته از متن مردم و متن انقلاب است. آمریکا در هدفگیری خود اشتباه نکرده، فقط اشتباه آنها این است که نه سپاه بلکه مردم ایران را هدف قرار داده است. با یک ملت نمیتوان جنگید اگر این جنگ شدنی بود آمریکا از ویتنام خارج نمیشد و در جنگ با افغانستان و عراق شکست نمیخورد.
یک طیف غنیمت طلب از اول انقلاب دستاوردهای انقلاب را در عرصه تولید قدرت ملی تهدید کرده است. امروز هم این جماعت وجود دارد باید از آنها با رای هوشمند مردم عبور کرد. آنها با مایهفروشی، آینده فروشی، ارزانفروشی و نسیهفروشی به خط تولید ملی آسیب میزنند. این آسیب موقتی است.
از باب اینکه این ایام نیز بگذرد. مردم این جماعت را بهدلیل از کارافتادگی وفرتوتی و پیری پشت سر خواهند گذاشت. اقتدار ملی فقط قدرت موشکی و توانمندیهای شگرف پهبادی و سربازان جان بر کف تراز شهید حججیها نیست. اقتدار ملی میلیونها ساعت نفر کار در کمتر از یک ماه در چهار، پنج استان سیل زده است که به طور خودجوش و طبیعی با کمترین فراخوان بدون مزد و منت، هم هست.
اقتدار ملی را در سیمای جوانانی میتوان دید که با نشاط، با حوصله، با تحرک فوق العاده، بدون خستگی و افسردگی عاشقانه مشغول خدمت به هموطنان خود هستند. اقتدار ملی را میتوان در سیمای مردان و زنانی دید که فارغ از قومیت و مذهب به کمک هم میاندیشند و جز رضای خدا به چیزی نمیاندیشند.
ملت ما براساس روایت صادق بیانیه گام دوم روی ۷ قله نشسته است؛
۱- قله استقلال
۲- قله غیرت و حمیّت
۳- قله دینداری، معنویت و اخلاق
۴- قله آزادی
۵- قله پیشرفت در علم
۶- قله رفیع انباشت تجربیات انقلابی
۷- قله عزت ملی و مرزبندی با دشمنان بشریت
این قلهها هر کدام مؤلفههای قدرت ملی است.
برای فتح این قله خدا میداند چه سفرها کردهایم، چه رنجها و مرارتها کشیدهایم. برای «خودسازی»، «جامعهپردازی» و «تمدنسازی» فتح این قلهها ضروری و اجتناب ناپذیر بود.
روح بیانیه گام دوم به ملت شریف ایران و تولیدکنندگان اصلی قدرت ملی میگوید؛
۱- ما کی هستیم تمایزات ما چیست؟
۲- کجا بودیم و روایت صحیح ما از این «کجایی» چیست؟
۳- کجا میرویم، کجا باید برویم و راهکار آن چیست؟
۴- موانع راه کدام است و دشمنان ما کجا را هدف قرار دادهاند و بالاخره شرط پیمودن ادامه راه و مقابله با بدخواهان چیست؟ راه را پرچمدار بیدار انقلاب تعیین کرده است، این راه پیمودنی است و پیموده خواهد شد.
انقلاب اسلامی فهم جدیدی از «هستی»، «تاریخ» و «انسان» را در برابر بشر حیرتزده، سرگردان، طاغوت زده امروز ارائه داده است که در مکاتب فکری و سیاسی قرن ما ارائه نشده است. این فهم چون ریشه در وحی الهی و قرآنی دارد پاسخگوی همه پرسشهای بیپاسخ بشر امروز است. جاذبه انقلاب اسلامی و رهبری نیرومند آن در تئوریپردازی و نظریهپردازی همین فهم است. تهدیدها، تحریمها، تحقیرها، تحمیقهای … آمریکا نمیتواند جلوی این فهم و درک تاریخی را بگیرد.
انقلاب برای تداوم خود نیاز به اقتدار روز افزون دارد. لذا همه ملت بهویژه نخبگان باید در سال «رونق تولید» در مسیر خط تولید، افزایش قدرتملی و امنیت ملی قرار گیرند.
ارسال نظرات