اگر استعفای آقای ظریف که همواره از عمارت برجام به عنوان توفیقات دولت یازدهم و دوازدهم یاد می کرد،مورد قبول واقع می شد،به معنای پشت کردن به قلب و ماهیت دولت اعتدال بود و با این اقدام خود را از دایره اعتماد مردم به دولت و ایده مرکزی آن خارج می کرد.
استعفای شامگاهی وزیر خارجه در چند روز اخیر به بمب خبری رسانههای داخلی و خارجی تبدیل شد. بلافاصله بعد از انتشار خبر استعفای دکتر ظریف در اینستاگرام موجی از گمانه زنیها و تحلیلهای متفاوت به راه افتاد؛ عدهای سرخوردگی و ناتوانی ظریف در ماجرای برجام و تعلل اروپا در عملی سازی تعهدات خویش را علت استعفا میدانستند، برخی دیگر بحث FATF را مطرح کردند که چندان قابل دفاع و مقبول به نظر نمیرسد، البته شخص آقای وزیر «بی اعتبار شدن و تنزل جایگاه وزارت امور خارجه را همزمان با سفر بشار اسد به ایران» علت استعفای خود میداند.
اگر با عمق بیشتری به مسئله نگاه کنیم، آقای ظریف در سال ۱۳۹۲، همزمان با ورود حسن روحانی به پاستور، برای اجراسازی ایده مذاکره با غرب جهت حل مشکلات اقتصادی مردم در کسوت وزیر امور خارجه ظاهر شد و با انتقال پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه، شخصاً مسئولیت پیشبرد این ایده (مذاکره) را به عهده گرفت و از زمان قبول وزارت تا زمان فعلی که ۶۸ ماه از آن میگذرد، با برجام و حواشی آن دست پنجه نرم میکند؛ بنابراین استعفای او با توجه به نیمه کاره ماندن یا با شکست مواجه شدن برجام به معنای نادیده گرفتن اعتماد و رأی مردم بخصوص ۲۴ میلیون پایگاه اجتماعی جریان اعتدال و اصلاحات است؛ چرا که آقای ظریف با وجود اینکه مرکز ثقل ایده مرکزی دولت یعنی مذاکره با غرب بود، در مسیر مذاکرات ۵+۱ از حمایت دولت و مردم و رهبری برخوردار بود.
در ثانی ظریف همواره از عمارت برجام به عنوان یکی از توفیقات و معماری دولت یاد میکند و حتی لایحههایی همچون CFT و پالرمو را در قالب برجام و هموارسازی مسیر آن تعریف میکند. اگر استعفای ظریف را مقبول و مفروض بگیریم، درواقع ایشان به ماهیت و قلب دولت اعتدال پشت کرده است و از این منظر خود را از دامنه اعتماد مردم به حسن روحانی و دولت او خارج کرده است.
در حقیقت، ظریف خود مجری پروژهای به نام برجام بود که دولت روحانی بواسطه آن سرکار آمده بود؛ بنابراین به همان اندازه که روحانی باید پاسخگوی عملکرد ۶ ساله خویش در برابر مردم باشد، آقای ظریف نیز عصاره ۶۷ ماهه سیاست ورزی در دولت تدبیر و امید است. گرچه پروژه او به نام برجام تغییر محسوسی در شرایط اقتصادی و معیشتی مردم ایجاد نکرد، ولی در این مقطع زمانی هیچ کس نمیتواند به جز شخص آقای وزیر تاوان استراتژی تک گانه اعتماد به غرب و غفلت از راههای نرفته در داخل را بدهد. حالا اگر گرانیهای سرسام آور اخیر (پراید ۵۰ میلیونی، گوشت ۱۰۰ هزار تومنی و...) را هم به آن اضافه کنیم، به این نقطه میرسیم، که همه ماحصل تئوری حل مشکلات اقتصادی از مسیر مذاکره با غرب، شکست خورده است؛ بنابراین استعفا در این شرایط به معنای فرار کردن از مسئولیت سالهای پیش است. نگاه منفی افکار عمومی نسبت به استعفای آقای وزیر برآیند عدم همراهی و تأیید همگانی در سطح جامعه بود. ایجاد ارتباط بین آمدن بشار اسد به ایران و استعفای ظریف نیز چندان متقن و منطقی به نظر نمیرسید؛ چرا که آقای ظریف بارها در دیدار با همتایان خود در سوریه مواردی رابر زبان آورده که به نوعی همان مواضع اصولی و بنیادین جمهوری اسلامی ایران بوده است؛ بنابراین پمپاژ این انگاره که کشور دو دستگاه سیاست خارجی و... دارد، یک شبهه افکنی ناشیانه بیش نیست.
البته در دهههای گذشته چنین استعفاهایی از سوی هم کیشان آقای ظریف وجود داشته؛ استعفای بازرگان، میر حسین موسوی (از نخست وزیری)، خاتمی (از وزارت ارشاد) و مواردی از این قبیل اند، اما نکته بسیار مهم اینکه افرادی همچون خاتمی دارای خط فکری متفاوتی با دولت وقت بودند، ولی آقای ظریف مغز متفکر و مجری مدل سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم است و لذا استعفای او با هر انگیزهای باشد آورده خاصی برای دولت در پی نخواهد داشت؛ نه در حوزه انتخاباتی و نه با نیت فرار از پاسخگویی. پذیرش استعفای ظریف به معنای پایات حیات سیاسی و تمام شدن تاریخ مصرف او و ایده هایش خواهد بود. هر چند رئیس جمهور بارها اعلام کرد که ظریف برند دولت اعتدال است و اینک دولت بدون برند بیش از پیش ضعیف و منفعل خواهد بود. اگر کنار رفتن ظریف توسط روحانی پذیرفته میشد که نشد این کار به معنی کاهش روحیه دولتیها بود و خود آنها بیشتر از دیگران نگران این استعفای سیاسی بودند.
ارسال نظرات