سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
با مرور خبرهای یکی- دو هفته اخیر درمییابیم که توطئهای با محوریت آمریکا در منطقه عراق و سوریه در حال شکلگیری است. آمریکا علیرغم قبول شکست نظامی و سیاسی در عراق در صدد به آشوب کشیدن عراق و سوریه است به این امید که از این نمد کلاهی برای او فراهم شود.
واشنگتن با تألیف خواستههای ترکیه، کردهای عراق و داعش در صدد اجرای طرحی است که بدون آنکه هزینه چندانی متوجه آمریکا شود، طرح قبلی منطقه که به طرح آستانه موسوم بود و ایران و روسیه در کانون آن قرار داشتند را به بنبست بکشاند. در این خصوص خبرها و شواهد و تجزیه و تحلیلهایی وجود دارد:
۱- حدود دو هفته پس از اعلام خروج آمریکا از سوریه، حدود ۱۰۰ کامیون حامل خودروهای زرهی، اسلحه، ابزارهای مهندسی و خودروهای «همفر» از پایگاه نظامی آمریکا واقع در مناطق شمالی دیرالزور به سمت استان حسکه سوریه حرکت کردهاند یک منبع وابسته به کردهای سوریه فاش کرد که این کامیونها از طریق گذرگاه «سیمالکا» به کردستان عراق میروند.
پس از آن بود که «یحیی رسول» سخنگوی فرماندهی عملیات مشترک ارتش عراق دو روز پیش بطور ضمنی اعتراف کرد که این نقل و انتقالات با هماهنگی و حتی خبر مقامات عراقی صورت نگرفته است، او در عین حال برای توجیه برخورد انفعالی ارتش عراق گفت «نیروهای آمریکایی پس از خروج از سوریه، ابتدا عازم اربیل و سپس به کشور خود و یا مکانهای دیگر میروند و از اربیل صرفاً بعنوان «نقطه گذار» استفاده مینمایند»! یحیی رسول همزمان از ورود قریبالوقوع نیروهای دیگر نظامی آمریکا به پایگاهی در جنوب استان الانبار خبر داد ولی در عین حال افزود آنان در این منطقه باقی نخواهند ماند.
همزمان با این مسئله دفتر بازرس کل وزارت کشور عراق در الانبار اعلام کرد در ۳۵ کیلومتری «الرمادی» مرکز استان الانبار، کامیون حامل مواد منفجره و لوازم یدکی نفربرها و تانکها را که آماده قاچاق به شمال عراق بودند، کشف و ضبط کرده است. جمع این خبرها بیانگر آن است که طی روزهای اخیر مقادیر زیادی سلاحها که در جنگ نزدیک کارآیی دارند به دو منطقه در شمال و جنوب عراق منتقل شدهاند.
همزمان با این مسئله، خبرها بیانگر آن است که داعش طی چهار ماه گذشته آزادی عمل بیشتری پیدا کرده و بر دامنه زمینهای تحت تصرف آن در شمال شرق سوریه و جنوب غربی عراق افزوده شده است و این گسترش با همکاری آمریکا و ترکیه صورت گرفته است. بعنوان مثال کردهای سوریه که در اواسط مهر ماه گذشته به منظور پاکسازی مناطق شرق فرات عملیاتی موسوم به «طوفان الجزیره» را طراحی و با آمریکا هماهنگ کرده بودند به اجرا گذاشتند.
در این ماجرا رفتار آمریکا و ترکیه به گونهای بود که سبب شکست کامل این عملیات و توسعه مناطق تحت تصرف داعش گردید در این عملیات آمریکاییها به کردهای سوریه وعده «پوشش هوایی» و استفاده از بمبافکنهای خود دادند ولی در حین عملیات بطور کامل از عمل به این وعده پا پس کشیده و سبب شکست کامل کردها در عملیاتی شدند که ۳۰۰ کشته و نزدیک به ۱۰۰۰ زخمی روی دست آنان گذاشت.
در حین این عملیات، ترکیه با تهدید لفظی دو منطقه کردی «تل ابیض» و «رأسالعین» که عملی هم نشد، سبب پراکندگی نیروهای کرد و تضعیف عملیات آنان علیه داعش شد چرا که کردها ناگزیر شدند بخش وسیعی از نیروهای رزمی خود را به جای بکارگیری در عملیات مذکور به سمت تلابیض و رأسالعین گسیل نمایند.
در نهایت با تهدید توخالی ترکیه، نیروهای داعش یک بار دیگر بر مناطق نفتی عمر واقع در شط فرات سیطره یافتند. در این میان یکی از شیوخ عشایر کرد سوریه فاش کرد که در نوامبر (آبان) گذشته، «جیمز جفری» فرستاده آمریکا در امور سوریه به فرماندهان کرد سوریه دستور داده در روند رساندن مواد غذایی و نظامی به عناصر داعش تسهیل کنند» بر این اساس میتوان گفت جمع این خبرها بیانگر آن است که آنچه در حال اجراست نقشه مشترک آمریکا، ترکیه، داعش و کردهای عراق میباشد که با محوریت فرماندهی نظامی ارتش آمریکا در حال اجراست.
۲- به نظر میآید آمریکا با سوار برخواستههای هر کدام از این اجزاء در صدد فریب آنان و به نتیجه رساندن مطلوب خود میباشد. اما مطلوب آمریکا چیست؟ مطلوب آمریکا بعد از شکست در پیش بردن برنامه اسقاط دولت سوریه و حفظ امنیت رژیم اسرائیل، به شکست کشاندن برنامه تثبیت و عادیسازی سوریه است.
در واقع واشنگتن با درک اینکه در روند سیاسی و امنیتی کنونی سوریه و عراق جایگاهی ندارد و مخالفان آن در حال پیش بردن برنامههای خود هستند، درصدد بهم زدن بازی از طریق شکلدهی به یک مربع امنیتی با هدف سیاسی است این مربع امنیتی در مقابل مربع امنیتی قبلی است که ایران و روسیه در کانون آن بودند.
آمریکاییها به مرور درصدد جداسازی ترکیه از مربع آستانه برآمده و قرائن فعلی میگویند تا حدی هم موفق شدهاند. آمریکا هماینک در حال شکل دادن به مربعی است که در آن هزینه و خطر شکست متوجه دیگران و فایده احتمالی آن متوجه واشنگتن باشد. ترامپ در سفر پنجم دیماه به عراق به طور سربسته به این نکته اشاره کرد که از عراق خارج نمیشویم و از آن برای عملیات ضدسوریه استفاده میکنیم.
اما مطلوب سه ضلع دیگر چیست؟ مطلوب ترکیه باقی ماندن در سوریه و تثبیت حضور خود در همین مناطقی که در تصرف دارد و اگر شدنی باشد توسعه این مناطق بنا به این مبارزه با داعش و النصره و… در تفکر ترکیه نه تنها جایگاهی ندارد بلکه به عنوان موقعیتهایی قابل ائتلاف هم دیده میشود. از نظر ترکیه این گروهها میتوانند هیچ خطری برای ترکیه نداشته باشند.
مطلوب کردهای عراق و به طور خاص «مسعود بارزانی» بازگرداندن کرکوک و احیاء پروژه استقلال کردستان است و در این راه حاضر است به هر ریسکی تن دهد کما اینکه تاکنون اینگونه بوده است. از نظر بارزانی میتوان از مخالفت مشترک آمریکا و ترکیه با نفوذ جبهه مقاومت در عراق و سوریه که مهمترین مانع تجزیه عراق یا سوریه هستند، استفاده کرد و طرح بازگرداندن کرکوک و تجزیه را احیا نمود.
مطلوب داعش آزادی عمل و دور کردن صحنه درگیری ضد این گروه در شرق فرات و انتقال صحنه درگیری از این منطقه به منطقه شمالی عراق است. برحسب آنچه از ظواهر برمیآید، مقامات آمریکایی به ترکیه، داعش و کردهای عراق باوراندهاند که میتوانند با یک نقشه مشترک شرایط را در سوریه و عراق متحول گردانند و در واقع آنان را برای ورود به «مهلکهای تازه» متقاعد و آماده کردهاند.
۳- در این میان طرحی که آمریکا به آن میاندیشد این است که با استفاده از ظرفیت داعش، ابتدا کرکوک از دست دولت عراق خارج و به تصرف داعش درآید و همزمان داعش در مناطق جنوبی استان الانبار نیز با پشتیبانی مالی و لجستیکی سعودی به موقعیتهایی دست پیدا کند تا در نهایت آمریکا بر نفوذ رو به گسترش ایران و روسیه در سوریه و نیز با گسترش نفوذ دولت سوریه بر مناطق مختلف این کشور فایق آید.
آمریکاییها معتقدند تحولات کنونی سوریه بدون همراهی ایران و صرفاً با اقدامات روسیه و دولت سوریه به سامان مورد نظر ایران، روسیه و سوریه نمیرسد. بر این اساس آمریکا طرح انتقال تمرکز ایران از سوریه به عراق را مدنظر قرار داده است.
آنان معتقدند وقتی شعله آشوب در کرکوک و الانبار برافروخته شود دولتهای ایران و عراق ناگزیرند تمام توان خود را برای مهار آن به کار گیرند و این در حالی است که - از منظر واشنگتن- ساختار توزیع قدرت در عراق به گونهای است که قادر به اقدام جدی علیه توطئه امنیتی-سیاسی علیه خود نیست و لذا فشارها به طور متمرکز متوجه ایران خواهد بود.
در این میان حکومت نیمبند اقلیم و شخص مسعود بارزانی معتقدند راه بازگرداندن کرکوک این است که ابتدا به تصرف داعش درآید و پس از آن طی یک فرایند مسالمتآمیز و در واقع در یک زد و بند به کردهای عراق منتقل گردد و داعش به ازای آن در تصرف استان الانبار مورد پشتیبانی غیررسمی ولی موثر کردها، آمریکاییها و ترکیه قرار گیرند.
ترکیه در این بین معتقد است شعلهور شدن درگیریها در کرکوک و الانبار سبب میشود عملیات آزادسازی ادلب از اشغال مشترک ترکیه و تروریستها توسط ارتش سوریه و همکاریهای ایران و روسیه یا بطور کلی منتفی شود و یا برای مدت زیادی- یک تا دو ساله- به عقب بیفتد و از این طریق ترکیه بتواند موقعیتهای نخست تحت اشغال خود در شمال سوریه را تثبیت کند.
۴- در این ماجرا آمریکاییها، ترکیه، کردهای عراق و داعش به نوعی سادهلوحی کردهاند آنان نقش دولت عراق، دولت ایران، دولت سوریه و دولت روسیه را به طور جدی از نظر دور داشتهاند و در واقع آمریکاییها روی سادگی و هیجانزدگی ترکیه، کردهای عراق و داعش سوار شده و آنان را به عنوان «بازیگران احمق» بهکار گرفتهاند. اینها خوب است همین دو-سه سال اخیر را به یاد آورند که جبهه مقاومت بهطور همزمان مقاصد شیطانی اضلاع این مربع را به هم زده و آنان را با شکست مواجه کرد.
مسعود بارزانی به یک سال پیش برگردد و به یاد آورد که پس از شکست طرح همهپرسی که آمریکاییها به او قول همهگونه همکاری داده بودند به چه ذلتی افتاده بود. ترکیه به یاد بیاورد که حضور محدود کنونیاش در شمال سوریه فقط محصول یک اشتباه استراتژیک روسیه در ماجرای الباب بود وگرنه ارتش ترکیه جرأت حضور نداشت در آن صحنه ایران به دلایلی چشم برهم نهاد و این در حالی است که اگر ترکیه بخواهد در نقشهای با محوریت آمریکا بازی کند، وضع دیگری پیش میآید و ایران، روسیه و سوریه کار دیگری میکنند. آستانه با خروج ترکیه به پایان نمیرسد بلکه انسجام بیشتری پیدا میکند.
اخیراً یکی از نمایندگان مجلس درباره توجه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات واکنش نشان داده و اظهار داشته است؛
«رئیس کمیته فضای مجازی کمیسیون فرهنگی مجلس، گفت: امروز وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات فقط مسئولیت زیرساخت و سخت افزار را برعهده دارد و نه نرم افزار را، اما متأسفانه در حوزه مسائل نرمافزاری دخالت میکند، ورود پیدا کرده و سفارش کار هم میدهد… این تذکر را به وزارت ارتباطات دادهایم، اما به هر حال فرامسئولیتی عمل کرده و احساس میکنند در همه موضوعات باید ورود پیدا کنند… کار روابط عمومی وزارت ارتباطات غلط و غیرقانونی است و تذکر هم دادهایم و اگر از این اقدامات پرهیز نکنند، برخورد خواهیم کرد.»
هنگامی که این نحوه مواجهه نمایندگان یا سایر کنشگران را درخصوص فعالیتهای یک وزارتخانه میبینیم، یاد آن داستان مشهور مرحوم شهید مرتضی مطهری میافتیم که در مجموعه آثار ایشان آمده است که:
«یکی از دوستان ما که یک تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی. میگفت من یک درسی را از قدیم آموختهام و جامعه را روی منطق ماشین دودی میشناسم. وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود.
من میدیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچهها دورش جمع میشوند و آن را تماشا میکنند و به زبان حال میگویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه میکردند. کم کم ساعت حرکت قطار میرسید و قطار راه میافتاد. همین که راه میافتاد بچهها میدویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار میدادند.
من تعجب میکردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمیزنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است که حرکت میکند. این معمّا برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هرکسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است.
تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمیکند بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب میشود. این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلّم هستند نه ساکت، متحرّکند نه ساکن، باخبرترند نه بی خبرتر.»
واقعاً باعث تأسف است که به جای تقدیر از توجه وزارت ارتباطات به مسأله اینترنت و کاربرد آن، تیغ تخطئه را برمیکشیم و با منطق ماشین دودی به مواجهه آن میرویم. درخصوص اظهارات این نماینده محترم اصولگرا باید چند نکته را به عنوان پرسش مطرح کرد.
اولین نکته این است که اگر وزارت ارتباطات در انجام وظایف سختافزازی خود کوتاهی کرده است، میتوان در آن باره نقد کرد. البته مشروط بر اینکه انتظارات متناسب با امکانات و بودجهای باشد که در اختیار آن قرار داده شده است. میتوان عملکرد آن وزارتخانه را براساس اهداف تعیین شده ارزیابی و داوری کرد. بنابراین نیازی نیست در زمین دیگری به مواجهه آن بروید.
پرسش دوم این است که مگر بودجه یا امکاناتی که صرف این برنامهها میکنند، چند درصد کل بودجه این وزارتخانه است. بعید است که حتی به یک ده هزارم بودجه آنجا برسد، چون کل بودجه وزارتخانه حدود ۴ هزار میلیارد تومان است و هزینه این کارها در مقایسه با آن بودجه در حد صفر است.
برای نمونه اگر یک ده هزارم بودجه نمایندگان مجلس را در نظر بگیریم کمتر از یک وعده غذا میشود. حال اگر یک نماینده به اندازه یک وعده غذا بودجهاش جابجا شود، این همه اعتراض و تخطئه دارد؟
به علاوه اگر این وزارتخانه در نگاه نرمافزاری با آقایان اصولگرا همسویی داشت، آیا هیچ اعتراضی به این عملکرد میکردند؟ قطعاً خیر. نه تنها اعتراضی نمیکردند، بلکه از او تقدیر و تشکر هم میکردند. همچنان که در دولت اصولگرای سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ هر کاری کردند و هر جور خرجی کردند، مورد حمایت قرار گرفتند حتی اگر به جای ساخت مترو به مردم آش دادند!
ولی نقد اصلی به این نحوه برخورد با فعالیتهای وزارت ارتباطات در این است که چرا این فعالیتها را مغایر با وظایف این وزارتخانه دانستهاند؟ مطابق بند «ی» ماده ۳ از قانون تأسیس این وزارتخانه و نیز بند «م» همین ماده، وزارت ارتباطات وظیفه دارد که برای اشاعه فرهنگ کاربردهای فناوری جدید از تحقیق و توسعه و فعالیتهای مشابه حمایت کند یا برای فراهم کردن زمینه مشارکت بخش غیر دولتی در توسعه ارتباطات و فناوری اطلاعات کوشش کند که بخشی از این وظیفه جز با پرداختن به معرفی اهمیت استفاده از اینترنت و شناخت باید و نبایدهای آن ممکن نیست.
این نقد مثل آن است که بگوییم وزارت نیرو فقط وظیفهاش تأمین آب و برق است و هیچ کاری به نحوه مصرف و زمینههای مصرف این دو کالا ندارد. طبیعی است که این استدلال باطل است.
البته اگر وزارت نیرو تأمین آب و برق را فراموش کند و فقط به نحوه مصرف آن بپردازد، اشکال دارد ولی یکی از انتقادهای جدی به برخی از وزارتخانهها این است که فقط به موضوع سختافزاری کار خود میپردازند و بخش نرمافزاری را فراموش میکنند.
ظاهراً صد سال از آمدن اولین ماشیندودی میگذرد و اکنون با مترو مواجه هستیم ولی منطق مذکور در سنگپرانی قطار در حال حرکت همچنان وجود دارد.
«من زمان شاه را دیده ام، مقاومت شرط اصلی است با شعار نمی توان در مقابل دشمن ایستاد، قدرت تنها یک مولفه ندارد بلکه چند مولفه ای است، نظام ابرقدرتی فرو ریخته، نظام دو قطبی در جهان و حتی نظام چند قطبی بلکه «قطبیت» در هم شکسته و وجود ندارد.»
این جملات به نوعی اصلی ترین سخنان و کلید واژه های سخنرانی دکتر محمد جواد ظریف در جمع اهالی «خراسان» در روز پنج شنبه گذشته بود، جمعی که به مناسبت انتشار بیست هزارمین شماره این رسانه مردمی، قدیمی و پرمخاطب گردهم آمده بودند رسانه ای که به لطف خداوند و عنایت ولی نعمت مان حضرت ثامن الحجج اصلی ترین پشتوانه خود را اقبال و حمایت مردمی می داند آری حمایت و پشتوانه مردمی و این بزرگ ترین سرمایه و حقیقتی است که مرد اول سیاست خارجه کشورمان نیز در بُعد کلان کشوری اصلی ترین سرمایه ایران عزیز و استقلال آن را «مردم» می داند.
ظریف حضور در جمع «خراسان» ی ها را بهانه خوبی یافت برای شماره کردن مولفه های «قدرت»، وی گرچه «مقاومت» و قدرت نظامی را شرط اصلی می داند و شاهد مثال این واقعیت را دوران دفاع مقدس، مقاومت مردم فلسطین و غزه در مقابل تهاجم و تجاوز رژیم صهیونیستی ذکر می کند اما به صراحت بر این مهم نیز پای فشرد که «قدرت رسانه ای»، «قدرت اجماع سازی» و اقناع افکار عمومی از دیگر مولفه ها و لوازم قدرت در جهان امروز است.
از سخنان وزیر کاملاً روشن است او که عمری را در عرصه سیاست خارجی گذرانده و موی سپید کرده توان و قدرت دیپلماسی را از مولفه های قدرت و یکی از «هم افزاهای» اساسی می داند، واقعیتی که قابل انکار و کتمان نیست. او همچنین رسانه و افکار عمومی را از دیگر مولفه های اساسی قدرت دانست و دلیل تقلیل روزهای جنگ و تجاوز رژیم صهیونیستی را در تجاوز به لبنان و غزه که به ترتیب ۳۳ روز و ۲۲ روز و ۸ روزه به پایان رسید افزون بر مقاومت مردم، به میدان آمدن برخی رسانه ها و فشار افکار عمومی در حمایت از مردم مظلوم لبنان و فلسطین و غزه دانست.
آقای وزیر دامنه تحلیل خود در این زمینه را تا به آنجا گسترش داد که گفت گاه حتی یک خبر یا مطلب یک روزنامه نگار می تواند موجب ایجاد تحولی در کشور یا جهان شود این ادعای ظریف شاهد مثال های فراوان از جمله ماجرای «واتر گیت» در چند دهه پیش و ماجرای قتل «خاشقچی» در همین چند ماه گذشته دارد.این دیپلمات با تجربه گریزی هم به اتفاقات داعش و سوریه زد و آتش بس در این کشور را نشانی از فروریختن انگاره «ابر قدرت» بودن و حتی چند قطبی بودن قدرت در جهان دانست و کشورمان را از بازیگران اصلی پایان دادن به ماجرای پیچیده سوریه برشمرد.
شنیدن این حرف ها از زبان مرد اول سیاست خارجی کشورمان که چندان اهل شعار نیست آن قدر باورپذیر بود که سخن او خصوصاً خطاب به جوانان کشور درباره استقلال و قدرت و عزت امروز ایران باورپذیرتر باشد و به دل بنشیند و چند گاف ایشان را در اظهارات چند سال پیش او تنها به عنوان گاف های ناخواسته برشمرد.اما آن سخن حق و ظریف آقای وزیر در جمع پرشور خراسانی ها خطاب به مردم و به ویژه جوانان آنجا گل انداخت که گفت: من زمان شاه را و آن رژیم منحوس را دیده ام، من خصوصاً به جوانان می گویم «قدر بدانید»، افتخار کنید.
ظریف با برشمردن استقلال و امنیت و عزت کشور که به برکت خون شهیدان انقلاب، دفاع مقدس، شهیدان پیشرفت های ملی و … به دست آمده با این «ظریف گفته» ادامه داد که امروز استقلال، امنیت و اقتصاد ایران درون زاست. او در فراز دیگری از سخنانش ضمن بیان اینکه مردم بزرگ ترین سرمایه و پشتوانه کشور هستند افزود: همین مقاومت ها و پیشرفت ها و استقلال وعزت ایران است که موجب قدرت و اقتدار امروز ایران شده و کشورمان را به قدرت اول منطقه تبدیل کرده است.
مرد اول سیاست خارجه کشورمان گریز ظریفی هم به توهین وتحقیر رژیم سعودی توسط برخی مقامات آمریکایی زد و این جمله آمریکایی ها را یادآوری کرد که همین چند هفته پیش گفته اگر ما یک هفته حمایت مان را از آنان برداریم (از سعودی ها) به جای «عربی» به «فارسی» حرف خواهند زد و چه افتخاری بالاتر از اینکه ما امروز به خاطر استقلال، عزت، امنیت و اقتدار کشورمان به هیچ زبانی نه انگلیسی، نه روسی، نه عربی نه هیچ زبان دیگری جز ایرانی و فارسی سخن نمی گوییم.
«ظریف گفته های» ظریف خصوصاً این فرازهای آخری فضای جلسه را سرشار از شوق و امید و غرور و افتخار ایرانی بودن کرد.امیدواریم این دیپلمات ارشد کشورمان و همه خدمت گزاران به دین و میهن و وفاداران به خون شهیدان و انقلاب و امام و رهبری ماجور درگاه الهی و اقبال مردمی باشند و اما خائنان و دشمنان لباس دوست پوشیده در هر لباس و هیبتی رسوا و ذلیل شوند.
چند روز پیش جناب آقای دادکان طی گفتوگویی تصریح کرد که «اصولگرا و اصلاحطلب همه دنبال کسب منابع قدرت و ثروت و شهرتند» و مدعی شد که همه افراد این جناحها هیچکدام سالم نیستند و او میتواند این ادعا را اثبات کند و این فساد را در همه نشان دهد و در ادامه نیز مردم را به امام حسین (ع) قسم داد که به هیچ جناحی اعتماد نکنند. آقای دادکان ازجمله افراد خوشنامی است که چه در کسوت بازیکن و چه در مقام مسئول، کارنامه قابل دفاعی در عملکرد و در سلامت داشته است. اما نمیدانم چرا امروز اینگونه سخنان غیرمسئولانه میگوید. این سخنان از چند جنبه مذموم و فرونهادنی است.
اول اینکه اصلاً احتیاط اخلاقی در آن نشده است. فساد یکی از چالشهای امروز کشور است اما بدیهی است که اصلاً نمیتوان جمله آقای دادکان را تایید کرد و «همه» را مفسد نامید. تاکید چندباره جناب دادکان بر اینکه تکتک افراد جناحهای کشور فاسدند، نمیگذراد که ما با مسامحه سخن او را بشنویم و بگذریم.
این سخن چون متضمن اِسناد فساد به افراد سالم زیادی است، مصداق ظلم اخلاقی است و با اخلاقمداری و آزادگی که از آقای دادکان سراغ داشتیم فاصله دارد. دوم اینکه با این روایتِ ناسالم از فساد، به آشفتگی موجود افزوده است و کمکی به بازگشت سلامت به کشور نمیکند. مدیران و جناحهای کشور افراد سالم زیادی دارد که یک نمونه آن خود جناب دادکان است.
مانند دادکان امروز بسیار داریم اما مشکل جای دیگر است. ساختار کشور غیرشفاف است، به همین علت فساد میپروراند. محملِ فسادپرور باید عوض شود تا استعداد فساد از بین برود و ریشه فساد خشک شود. پیرامون این موضوع در مجالهای دیگر زیاد گفتهایم و گفتهاند اما عجیب است که جناب دادکان اینگونه به دام تحلیلهای سادهانگارانه و مخرب افتادهاند. خب مردم را قسم بدهید در انتخابات به هیچ جناحی رای ندهند؛ در نهایت چه میشود؟ معنا و لوازم این سخن چیست؟
سلطنتطلبها و براندازان، هدف مشخص و واضحی در بیان این ادعا دارند؛ آنان میخواهند بگویند که فرقی نمیکند کدام جناح بر سرِ کار است، وضع، تغییری نمیکند. آنان نیز مدعیاند که همه جمهوری اسلامی از اصلاحطلب تا اصولگرا فاسدند و جمهوری اسلامی اصلاح نشدنی است. از طرح این ادعاها نیز به دنبال گرفتن ماهیِ مرادِ براندازیاند. یعنی جناحهای جمهوری اسلامی فاسدند و هیچ فرد سالمی در آن نیست و لذا باید از جهوری اسلامی عبور کرد.
بدیهی است که جناب دادکان با اینان، هممراد نیست و از سرِ دلسوزی این حملات را کردهاند اما این جملات غیرمسئولانه از ایشان بعید بود. بعید بود که ایشان بیتوجه به لوازمِ جملاتش، آنان را ادا کند.
همه ما میدانیم که گرفتار بحرانیم. مدل کشورداری ما گرفتار بحران کارآمدی است. این را میدانیم که در جاهایی گرفتار بنبست ساختاری هستیم اما نباید طوری سخن بگوییم که انگار در کانون طلبکاری از همه ایستادهایم. همه باید بدانیم که در پیدایش وضعِ کنونی سهم داریم و در صورت وجود نسخه شفابخش، همه باید امیدوارانه و مسئولانه کمک کنیم کشور از این گردنه سخت عبور کند. حرفهای امیدسوز، نمیتواند به بهبود کشور کمک کند.
من نیز با جناب دادکان همدلم که همه ما زندگی و فعالیت خود را شفاف کنیم و این را گامی موثر و مثبت در جهت سلامت کشور میدانم اما این پیشنهاد خوب و موجه نیازمندِ آن منطقِ خطرناک و نامعتبر نبود! برای این پیشنهادِ خوب لزومی نداشت آن ادعای سنگین و گران را مطرح کنیم.
البته میدانم که ادعای نامعتبر جناب دادکان از سرِ دلسوزی و شفقت و شاید همراه مقداری عصبانیت بود؛ پیشنهاد خوبِ ایشان مبنی بر شفاف کردن زندگی مسئولان نیز باید مورد استقبال قرار بگیرد. سخنان دادکان، گذشته از هر چیزی، میتواند به همه بفهماند که اعصاب ملت ساییده شده و طاقتشان طاق شده است.
باید هرچه سریعتر دست به اصلاح امور بزنیم و ساختار کشور را شفافتر بکنیم تا مشروعیت آسیبدیده بازسازی شود. هرچند ما از روایت نامسئولانه جناب دادکان گلایهمندیم اما قضاوتِ ناسالمِ دادکان، یک هشدار است و نماینده و نمایاننده بخش زیادی از افکار عمومی است و باید ما را تکان بدهد که تا دیر نشده کاری بکنیم.
بر اساس آنچه قانون محاسبات عمومی مشخص کرده است، شرکتی که بیش از ۵۰ درصد سهام آن برای دولت باشد، اصطلاحاً شرکت دولتی نامیده میشود. شرکتهای دولتی بخش بزرگی از اقتصاد کشور را شامل میشوند بهنحوی که در لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ تقریباً سهچهارم بودجه کل کشور به شرکتهای دولتی اختصاص یافته است.
گذشته از مجموعه ایراداتی که به نحوه بودجهریزی در کشور درباره شرکتهای دولتی وجود دارد و این امر باعث شده است تا بخش عمده اقتصاد کشور در قالب شرکتهای دولتی قرار گیرد، بدون آنکه بودجه آنها به تفصیل در لایحه بودجه ذکر شود و در مجلس به تصویب برسد و قابلیت نظارت موثر بر آن وجود داشته باشد، اما وجهه همت این یادداشت، بخش دیگری از داراییهای دولت است.
دولت در کنار داشتن سهام بیش از ۵۰ درصدی شرکتها که باعث میشود آن شرکتها دولتی تلقی شوند، در بسیاری از شرکتها نیز از یک تا ۴۹ درصد سهام را در اختیار دارد. به این معنا، اگرچه در بعضی شرکتها دولت سهامدار عمده نیست که شرکت مزبور را به یک شرکت دولتی تبدیل کند اما به هر حال سهام دولت در آن شرکتها نیز جزو داراییهای دولت محسوب شده و بابت در اختیار گرفتن آن سهام از سوی دولت هزینه شده است و در مقابل دولت در سود و زیان آن شرکتها نیز به میزان سهام خود شریک خواهد بود.
بر این اساس اگر بودجه را آنگونه که قانون محاسبات عمومی تعریف کرده است، برنامه مالی دولت برای مدت یک سال و حاوی پیشبینی درآمدها و برآورد هزینهها بدانیم، قطعاً سود و زیان دولت از سهامداری در بعضی شرکتها به میزان زیر ۵۰ درصد نیز، باید در بودجه متبلور شود.
از همین رو است که بر مبنای همین منطق حقوقی، ردیف ۱۳۰۱۰۸ بودجه کل کشور به «سود سهام شرکتهای با سهم دولتی کمتر از ۵۰ درصد» اختصاص یافته است و این میزان در لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ کل کشور به میزان ۵۰۰ میلیارد تومان تخمین زده شده است. در اینباره ۲ نکته مهم گفتنی است.
۱- دولت در کدام شرکتها زیر ۵۰ درصد سهم دارد؟
پاسخ به این سؤال را نهتنها در این یادداشت نخواهید یافت، بلکه بسیار بسیار بعید است که سازمان برنامه و بودجه نیز آماری از همه شرکتهایی که دولت سهامدار آنهاست داشته باشد. اگرچه این حرف به ظاهر ادعای بزرگی به نظر میرسد اما وقتی اسامی شرکتهای دولتی که الزاماً باید در بودجه ذکر شوند، کامل نیست و آمار درست و دقیقی از آن وجود ندارد، انتظار داشتن اسامی شرکتهایی که دولت در آنها زیر ۵۰ درصد سهم دارد، گزافه است. عدم شفافیت در آمار این شرکتها قطعاً زمینهساز مفاسد احتمالی خواهد بود.
اگرچه لیست همه آن شرکتها در دست نیست اما بعضی از شرکتهای بزرگ همچون بانکها و بیمهها را میتوان با جستوجوی اندکی پیدا کرد که در این زمره جای میگیرند.
۲- پیشبینی درآمد ۵۰۰ میلیاردی از سهام این شرکتها برای دولت چه ایرادی دارد؟
بررسی آمار و ارقام بودجه سالانه کشور به ۲ دلیل عمده نشان میدهد این عدد نمیتواند صحیح باشد. اولاً عدد ۵۰۰ میلیارد تومان- که برای تکتک ما مردم عدد بسیار بزرگی است- در قیاس با سایر آمار و ارقام بودجه عدد بسیار کوچکی است. کافی است سود سهام دولت از اینگونه شرکتها را فقط با درآمد دولت از محل مالیات بر مصرف سیگار و جرایم رانندگی مقایسه کنیم.
دولت با دریافت ۱,۵۰۰ میلیارد تومان فقط از مالیات بر مصرف سیگار- ردیف ۱۱۰۵۱۵ جدول شماره ۵ بودجه- ۳ برابر سود سهام خود در این شرکتها، درآمد کسب میکند و با پیشبینی دریافت ۴,۰۰۰ میلیارد تومان از محل جرایم رانندگی- ردیف ۱۵۰۱۰۱ جدول شماره ۵ بودجه- ۸ برابر بیشتر از سود سهام خود در آن شرکتها درآمد کسب میکند.
علاوه بر این آنچه ظن بر صوری بودن این عدد را تقویت میکند، این است که بررسی لوایح بودجه در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۸ گویای این است که در این ۸ سال، پیشبینی دولت از سود سهام شرکتهای با سهام زیر ۵۰ درصد بدون هیچگونه تغییر کاهشی یا افزایشی، ۵۰۰ میلیارد تومان بوده است. یعنی تغییر میزان سهام دولت در این شرکتها، ورود یا خروج یک شرکت به این لیست یا نوسانات اقتصادی مختلف، هیچگونه تغییری بر این امر نداشته است و همیشه به میزان ۵۰۰ میلیارد تومان سود پیشبینی شده است.
به عبارت دیگر، از نظر سازمان برنامه و بودجه میان اینکه دولت سالها سهامدار ۳ بیمه بزرگ آسیا، البرز و اتکایی امین بوده و هر سال از آنها سود دریافت میکرده است با اینکه اواخر سال ۱۳۹۶ سهام دولت در این شرکتها فروخته شده است، فرقی وجود ندارد و به هر حال در لوایح بودجه قبل و بعد از آن، دولت ۵۰۰ میلیارد از مجموع این شرکتها سود دریافت خواهد کرد! نکته جالبتر اینکه بررسی لوایح بودجه قبل از سال ۱۳۹۰ نیز گویای این است که آن موقع ظاهراً حتی همین عدد هم در بودجه نمیآمده و اساساً ردیف بودجهای در درآمدهای دولت به این امر اختصاص پیدا نمیکرده است.
چنانچه این پیشبینی منطبق بر واقع است و سهامداری دولت از این شرکتها همواره یکسان خواهد بود، پس چه اصراری بر داشتن سهم این شرکتها وجود دارد؟ دولت حداقل میتواند با فروش سهام خود در چند شرکت بزرگ، مبلغ زیادی به دست آورد و طبق فرمول سازمان برنامه و بودجه، البته با این امر کاهشی هم در درآمدهای دولت از محل سود این شرکتها ایجاد نشود.
اما چنانچه این عدد صوری است- که همه شواهد نیز گویای همین است- این درآمد چگونه و برای چه اموری هزینه میشود؟ عدم اراده دولتها برای ذکر واقعی این درآمدها در بودجه، جز داشتن حیاط خلوت برای مخارج ضروری که دوست ندارند برای انجام آنها در برابر کسی پاسخگو باشند، دلیل دیگری هم میتواند داشته باشد؟ دولت از داشتن بودجه پنهان و غیرشفاف و غیرقانونی چه اهدافی را دنبال میکند؟
نمایندگان مجلس در طول این سالها چرا هیچگاه تلاشی برای حذف این بودجههای پنهان نداشتهاند؟ آیا بدون اصلاح نظام بودجهریزی و شفافیت در اینگونه امور ضروری میتوان اصلاح نظام اقتصادی را انتظار داشت؟ این سوالها و دهها سوال دیگر را میتوان با بررسی اینگونه قانون بودجه پرسید که جوابهای خیلی از آنها از پیش روشن است….
واقعیت این است که باید در چارچوب یک اقتصاد سیاسی به این پرسش، پاسخ داد که «چرا بهرغم پایین آمدن قیمت ارز که اصلیترین عامل افزایش قیمت کالا و خدمات در کشور بود، به کاهش دیگر کالاها منجر نشد» و آن را در نظم اقتصاد سیاسی کشور جستوجو کرد. وقتی هنوز بسیاری از کالاهای دولتی - غیر از کالاهایی که ظاهراً توسط بخش خصوصی ارائه میشوند- و کالاهایی که توسط خود بخش دولتی ارائه میشود با افزایشهای غیرقابل توجیه روبهرو هستند. ازجمله درحوزه هواپیمایی و پروازهای خارجی که عملاً با قیمتهای ارز ۲۰ هزار تومانی افزایش پیدا کردهاند.
یعنی ناکارآمدی یک دستگاه دولتی را از جیب مردم و مصرف کنندگان تامین میکنند یا قیمت کالاهای بخش قابل توجهی از شرکتهای خودروسازی، پتروشیمیها، فولادیها و معادن که اغلب کالاها و نهادههایشان باید با قیمتهای دولتی تعیین شود و اغلب هیات مدیرههایشان دولتی هستند ولی قیمت خدمتشان بهطور بیسابقهای افزایش پیدا کرده و کالاهایشان بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش داشته است. درحالی که اگر دولت عزم جدی برای کاهش قیمتها داشته باشد، علیالاصول باید از کالاها و خدماتی که خودش بر آنها نظارت و کنترل کافی دارد، آغاز کند.
یا اینکه همزمان شاهد تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی به بسیاری از کالاهایی هستیم که باید تحت نظارت دستگاههای دولتی و وزارت صنعت، معدن و تجارت باشند و یا توسط نهادهای زیر نظر قوه قضائیه که نظارت بر افزایش قیمتها دارند.
منتها نکته قابل توجه این است که چرا این اتفاقات نمیافتد؟ به این دلیل که در ایران اصلاً نهادی برای مصرف کننده وجود ندارد. نهاد حمایت از مصرف کننده یک نهاد دولتی است که زیر نظر وزارت صنعت، معدن و تجارت است و تحت فرامین دولتی قرار دارد. درواقع رأی و صدای مردم در نظام تصمیمگیریهای عمومی وجود ندارد.
این یک نکته بسیار کلیدی است. از طرفی بیتوجهی به فشارهایی که به مردم وارد میآید، قطعاً خودش را در جاهای دیگری و به اشکال دیگری نشان خواهد داد. اینطور نیست که مسئولان تصور کنند مردم میتوانند مشکلات افزایش قیمتها را به خوبی مدیریت کنند. طبیعتاً پیامدهای آنها را به اشکال مختلف در شرایط کنونی میتوانیم شاهد باشیم.
رشد بیسابقه سرقت در شهر یکی از این پیامدهاست و البته پیامدهای دیگری به صورت رشد جرم و جرائم در اشکال مختلف دیگر و رشد افسردگی و اعتیاد در جامعه و همچنین از همه اینها مهمتر و تاسفبارتر، رشد مهاجرت است که حتی به اشکال مختلف مهاجرتهای غیرقانونی و بسیار خطرناک به کشورهای دیگر عملاً در حال انجام است.
اینها پدیدههای بسیار بیسابقهای هستند که ناشی از استیصالی است که بخش قابل توجهی از جمعیت در اثر سیاستهای غلط با آن مواجه هستند. یکی از اقلام این سیاستها را میتوانیم در لایحه بودجه ۱۳۹۸ مشاهده کنیم که عملاً تخفیفهای مالیاتی بسیار گستردهای به بنگاههایی که زیر نظر دولت هستند و یا مدیریتهای آنها در اختیار دولت است، به اسم تشویق در بازگرداندن ارزشان به کشور تخصیص یافته که اغلب این بنگاهها از رانتهای بسیار گسترده مالی و یارانههای گسترده نهادههای گاز، برق، آب و سنگ معدن و رانتهای مالیاتی استفاده میکنند اما از تخفیفات بیسابقه مالیاتی هم برخوردار شدهاند. اما دولت همزمان فشار را بر گرده ملت چه به صورت افزایش کالاها و چه بهصورت افزایش نرخهای مالیاتی وارد کرده و در همین لایحه بودجه منعکس است.
بنابراین به نظر میرسد مسأله افزایش قیمتها را باید در اراده دولت و در یک نظم اقتصاد سیاسی جستوجو کرد که در آن اراده بنگاههای رانتی و شبهه دولتی و شبهه خصوصی بر اراده دولت غلبه دارد و میکوشد از همه ظرفیتها در یک دوره کوتاه مدت بیشترین بهرهها را بگیرد که هزینه آن را عملاً مردم به صورت مستقیم پرداخت میکنند و به شکل رشد فقیرسازی گروههای مختلفی از جامعه منعکس خواهد شد و البته پیامدهایش به اشکال مختلفی بروز خواهد کرد و غیرقابل اجتناب خواهد بود.
انتخابات بهانه است / اصل نظام نشانه است، نماد عریانترین شعاری بود که از سال ۱۳۸۸ توسط دشمن مدلسازی شد. بر اساس این مدل میتوان هر پدیده و اتفاق بیربط و با ربطی را به مثابه بستر و زمینهای قلمداد کرد که از آن علیه اصل نظام استفاده شود. برای مردم و نظام این بسترخواهی و بسترسازی به مثابه جفایی دو سر است.
از یک سو ظلم در حق مردمی که میخواهند مشکل خود را بیان کنند و از سوی دیگر ظلم به نظام است که میخواهد تظلمخواهی مردم را به رسمیت بشناسد و به آن گوش دهد و حتی آن را به مثابه آزادی تجمع، تحصن و بیان پرچمداری کند؛ بنابراین کمتر تجمع واقعی و مطالبه حقی در کشور بهوقوع میپیوندد که به انحراف کشیده نشود، زیرا در راهبرد «فروپاشی از درون» یا تقابل مردم – حاکمیت از هر بهانه و بستری باید استفاده کرد و گودرز و شقایق را با بدترین مشابهت ممکن نیز به هم پیوند زد. مطالبات بهحق مردم دچار چرخه معیوب و کلیشهای شده است.
ابتدا تعدادی با مطالبه مشخص (مثلاً بیکاری یا مال باختگی و…) تجمع میکنند. منافقین یا سلطنتطلبان یکی، دو نفر را به جمعیت نفوذ میدهند، شعار عوض میشود. نیروهای امنیتی – انتظامی ورود میکنند و در پی آن از رسانههای فارسی زبان غرب میشنوید که: تجمع کارگران… که دنبال مطالبه حقوق خود بودند، سرکوب شد و احیاناً همان عنصر مخرب اگر دستگیر شود، به عنوان کارگر یا فعال مدنی تا مرز شکنجه و قتل و اعدام برده میشود.
تعدادی از دانشجویان واحد علوم و تحقیقات مظلومانه در تصادف جان دادند. دانشگاه حتماً باید پاسخگو باشد. دستگاه قضا حتماً باید دنبال نماید. مدیران دانشگاه حتماً باید عذرخواهی کنند و حقوق خانوادهها باید محترم و مهم شمرده شود، اما فیکنیوز فراخوان میزند و ناگهان از شبهرسانه ملکه میشنوید: «تعدادی دانشجو در خیابان انقلاب در اعتراض به کشته شدن دانشجویان تجمع کردند و شعارهایی علیه اصل حکومت و نظام سر دادند»، حال خانواده مقتولین چکار باید بکنند؟ آیا برخورد با این چند نفر با عنوان «حمله به دانشجویان معترض علیه مدیریت دانشگاه آزاد» بازتاب نمییابد؟
لذا بلافاصله از: خون دانشجویان دانشگاه آزاد بهانه است / اصل نظام نشانه است رونمایی میشود.
محسن رضایی در یک توئیت ادبیات مناسبی را استخدام نمیکند. بلافاصله رسانههای فارسی زبان سعودی و انگلیسی – امریکایی صدها ساعت برنامه علیه دفاع مقدس تولید میکنند و خونخواه شهیدان میشوند.
برادر قالیباف و رحیم پور و… در کربلای ۴ شهید میشوند، اما دنیای غرب و ضدانقلاب، خونخواه شهیدان و ارزشگذار جان آنان میشوند. با دقت در هدفگذاری میتوان فهمید که رضایی بهانه است / قداست دفاع مقدس و فرهنگ شهادت نشانه است.
سست کردن حامیان اصلی نظام که همه چیز خود را در این ۴۰ سال نثار کردهاند، انگیزه راهبرد تولید بحران از بهانه است. در عرصه میدانی این رویه باعث شده است تا مردمی که مشکل اقتصادی و … دارند نیز فضا را برای تظلمخواهی مناسب نبینند و احساس کنند آلت دست ضد انقلاب قرار میگیرند و نه تنها مشکل خود را نمیتوانند به گوش برسانند که ممکن است بر مشکلاتشان بیفزایند.
بدون تردید اپوزیسیون جمهوری اسلامی حریت انسانی خود را نیز از دست داده است و از طبع و طبیعت آدمی نیز خارج شده است. دشمنی در فرهنگ ما دارای مرام و رسومی است. به همین دلیل مقام معظم رهبری از مرحوم فروهر به عنوان «دشمن نجیب» نام بردند و یا مرحوم بازرگان را معلم اخلاق مینامیدند یا مرحوم سحابی پدر را الگوی آمیختگی اخلاق و سیاست معرفی میکردند.
این هر سه نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشتند، اما در دشمنی به قواعدی از اخلاق و انسانیت معتقد بودند، اما امروز این از دست رفته است. منافقین که خود را مجاهد ملت (مجاهد خلق) معرفی میکردند حاضر شدند با صدام پالوده بخورند. ضد امپریالیستی بودند و چپ میزدند، اما حاضر شدند مستمع جان بولتون و وکیل ترامپ شوند. ربع پهلوی حاضر شد به الپهلوی تبدیل شود و سعودیها تریبونساز وی گردند.
این پدیده که هر بهانهای برای مواجهه با نظام نشانه میشود باید با همه شگردها و دستاویزهای آن برای مردم تبیین شود. از مهمترین وظایف دولت در این زمینه برآورد و پیشبینی به منظور حل مسئله و پیشگیری است. متأسفانه دولت در حال شرطی کردن مردمی است که دچار مشکل میشوند.
حل مسئله را به زمانی ارجاع میدهد که مردم به میدان بیایند و دشمنان در صفوف آنان به رقص درآیند. اگر قرار بود دولت ۳۰ هزار میلیارد تومان پول به مال باختگان بدهد چرا قبل از حضور میدانی آنان اقدام نکرد؟ چرا زمانی که منافقین کانال «مال باختگان» ساختند و ۲۸ هزار عضو گرفتند، مسئله را حل کرد؟ آیا دولت از مشکلات و واردات لاستیک و حجم نیاز ماهانه و عرضه و تقاضای آن بیخبر است؟ چرا وقتی اعتصاب کشور را قفل میکند مسئله حل میشود؟ بسترسازی روی دیگر وجود زخمی است که مقام معظم رهبری از آن به عنوان محل نشستن زنبور (دشمن) نام بردند. درمان زخمها قبل از نشستن زنبور لازم است. زخمهای موجود سرطان (بحران) نیست و راهحل دارد. مهمترین حجت هم این است که حل مسئله بعد از پرداخت هزینه توسط دولت یا حاکمیت انجام میشود.
راهبرد دولت باید پرداخت هزینه قبل از رشد زخم باشد. این زخم بعضاً زخم زبان است که از بیان نسنجیده تولید میشود. کنترل سخنان نسنجیده نیاز به منابع مالی و برنامه سالانه ندارد، فقط لازم است مسئولان کشور خودباختگی خود را در بیان متجلی نکنند. زنبور دشمن فقط بر زخم مردم نمینشیند که بعضاً بر نوک زبان مسئولان هم مینشیند و از زبان آنان بهانههای منجر به نشانه تولید میکند.
اگر فرد یا جریانی در فضای سیاسی کشور پس از اشتباه خود به آن پی ببرد به تقصیرش معترف شود و در پی جبران باشد، بسیار پسندیده است، اما گردش مواضع و رفتاری که از آن بوی نامطبوع ساده فرض کردن مخاطب به مشام برسد مشمئزکننده است.
هر مسئول باید در مدت تصدی، تمام تلاش خود را صرف اجرای ایدههایی کند که مانعی از سر راه جامعه برمی دارد و اگر احیاناً ایدههایش کاری از پیش نبرد و در مقام اجرا و عمل مقبول نیفتاد، باید عذرخواهی کرده یا حتی استعفا کند.
نمی شود یک مسئول بدون توجه به هشدارها، دستگاه تحت نظر خود را به تزلزل و نابسامانی برساند و به یکباره در اوج بحران استعفا کند؛ چنان که نمیتوان پذیرفت یک راننده بدون توجه به فریادهای مسافران، اتوبوس را به لبه پرتگاه ببرد و به ناگاه ماشین در حال سقوط را رها کرده و از آن پیاده شود.
در نظام سلامت کشور چه اتفاقی افتاده است؟ این مطلب کوتاه، مجال شرح مسائل مدیریتی و بودجهای نیست، اما به طور خلاصه در یک طرح جنجالی، بودجه چند هزار میلیاردی طرح تحول سلامت طی چند سال چند برابر شد، بیمه ها بدهکار یا ورشکسته شدند، درآمدهای کلان نصیب معدودی از پزشکان شد، اختلافات شدیدی میان وزارت بهداشت با دستگاههای دیگر همچون وزارت رفاه و سازمان برنامه و بودجه ایجاد شد؛ از انصاف نگذریم کمی هم از دغدغه بیماران کاسته شد و حالا پس از گذشت پنج سال که این طرح به چاه ویل بودجه تبدیل شده، همه منتقد شده اند و جالبتر آنکه برخی مسئولان دولتی در انتقاد به آن، گوی سبقت را از دیگران ربودهاند.
همان مسئولانی که در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری گذشته، طرح تحول سلامت را نقطه قوت دولت و از توفیقات آقای روحانی و قاضیزاده هاشمی و دولتمردان میدانستند. نمونه این وضعیت در برجام هم قابل مشاهده است.
وزیر خارجه و سخنگوی وزارتخانه، چند هفته است طوری از برجام و حتی جایگزین اروپاییاش انتقاد کرده و آن را غیرقابل اتکا می دانند که گویی دیگران طراح و مدافع برجام وSPV بوده اند و اینان از ابتدا مخالف.
مسئولیت کارتان را بپذیرید. وقتی به این سرعت مواضعتان را از بیخ و بن تغییر میدهید، عموم مردم نه سخنان دیروزتان را باور میکنند و نه حرفهای امروزتان را؛ چه اینکه آن تعریف ه، اقتضای دیروزتان بوده و انتقادات فعلی، اقتضای امروزتان.
ارسال نظرات