سه‌شنبه ؛ 22 مهر 1404
مصاحبه

توافق آتش‌بس صرفاً یک وقفة تاکتیکی در راهبرد بحران محور نتانیاهو است

توافق اخیر در قالب، آمریکایی اما در محتوا، محصول اراده‌ مقاومت است. واشنگتن که در ابتدا به دنبال تحمیل طرح خود بود، در نهایت به مدیریت تبعات شکست متحدش در غزه بسنده کرد.
کد خبر : 20203

تبیین:

 

به منظور بررسی ابعاد توافق اخیر صلح و آتش بس در غزه همچنین نقش آمریکا در تحقق این توافق با تحلیلگر ارشد مسائل منطقه دکتر «جواد معصومی» به گفت وگو پرداخته است.

الوقت: چه عواملی منجر شد تا بالاخره رژیم صهیونیستی ونتانیاهو به توافق تن دهند؟

معصومی: پذیرش توافق اخیر از سوی رژیم صهیونیستی را باید نه در قالب یک تصمیم داوطلبانه، بلکه در چارچوب ناگزیر شدن ساختار تصمیم‌سازی رژیم از پذیرش واقعیت‌های میدانی و راهبردی ارزیابی کرد. مجموعه‌ای از تحولات هم‌زمان در سه سطح میدانی، سیاسی و بین‌المللی، رژیم را از موقعیت تهاجمی به وضعیت تدافعی و نهایتاً به فاز پذیرش تحمیل‌شدة توافق سوق داد.

در سطح میدانی، عملیات گسترده و پرهزینة ارتش رژیم در غزه به‌رغم بهره‌گیری از پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی ایالات متحده، نتوانست هیچ‌یک از اهداف اعلامی را محقق سازد. ساختار نظامی مقاومت، علی‌رغم حجم بالای حملات، نه‌تنها فرونپاشید؛ بلکه با حفظ قابلیت فرماندهی، ارتباط و پاسخ متقابل، نشان داد که قدرت بازدارندگی از انحصار رژیم خارج شده است. این واقعیت، مفهوم شکست راهبردی در سطح عملیاتی را تثبیت کرد.

در سطح سیاسی داخلی، ائتلاف حاکم در رژیم دچار واگرایی شدید گردید. نخست‌وزیر تحت‌فشار دوگانة جناح‌های تندرو از یک سو و اعتراضات اجتماعی گسترده از سوی دیگر، فضای تصمیم‌گیری را از دست داد. در این میان، بحران اعتماد میان نهادهای امنیتی و سیاسی رژیم تشدید شد و «ادامة جنگ» از یک گزینه به یک تهدید داخلی تبدیل گردید.

در سطح بین‌المللی، ایالات متحده به‌عنوان بازیگر اصلی بحران‌ساز و حامی ساختاری رژیم صهیونیستی، پس از فرسایش توان عملیاتی تل‌آویو، راهبرد خود را از «حمایت مطلق» به «مدیریت تبعات شکست» تغییر داد. مداخلة واشنگتن در فرایند توافق نه به‌منظور پایان‌دادن به بحران، بلکه باهدف کنترل آسیب‌های راهبردی ناشی از تداوم آن صورت گرفت. از این منظر، نقش آمریکا در توافق اخیر بیش از آنکه حمایتی از رژیم باشد، تلاشی برای جلوگیری از گسترش شکست به ابعاد منطقه‌ای بود. برآیند این سطوح سه‌گانه آن است که رژیم صهیونیستی در شرایط فشار چندبعدی و فرسایش موازنة اراده‌ها، ناگزیر به پذیرش توافق گردید. این تصمیم در حقیقت بازتاب انتقال تدریجی ابتکار عمل از ساختار نظامی رژیم به محور مقاومت است. به بیان دقیق‌تر، توافق اخیر نه محصول مصلحت‌سنجی رژیم صهیونی، بلکه نتیجة اجباریِ شکست در ساحت میدانی، سیاسی و بازدارندگی است؛ توافقی که صرفاً شکل حقوقیِ یک واقعیت نظامی را تثبیت کرد.

الوقت: این توافق تا چه اندازه منطبق بر طرح اولیه ترامپ است و آیا مقاومت توانست خواسته‌های خود را بر طرف مقابل تحمیل کند؟ 

معصومی: توافق اخیر در ظاهر دارای برخی شباهت‌های شکلی با طرح اولیه‌ ارائه‌شده از سوی دولت پیشین آمریکا است؛ از جمله فازبندی اجرایی، نقش میانجی‌گرانه‌ ایالات متحده و چند کشور منطقه، و تمرکز بر آتش‌بس و تبادل اسرا در مراحل نخست. بااین‌حال، در سطح محتوایی و راهبردی، این توافق به طور کامل از منطق اولیه‌ واشنگتن فاصله گرفته و در جهت معکوس اهداف آن عمل می‌کند. طرح اولیه آمریکا باهدف مهار تدریجی مقاومت، ایجاد سازوکار اداره‌ بین‌المللی برای غزه، و زمینه‌سازی برای خلع سلاح گروه‌های مقاومت طراحی شده بود. اما روند میدانیِ جنگ و پایداری مقاومت موجب شد که این طرح در اجرا دچار دگرگونی بنیادین شود. آنچه امروز به‌عنوان توافق موردقبول طرفین شناخته می‌شود، در واقع نتیجه‌ مستقیم ناتوانی رژیم صهیونیستی در تحقق اهداف اعلامی و تحمیل اراده‌ مقاومت در میدان است. در این توافق، توقف کامل عملیات نظامی رژیم و آغاز عقب‌نشینی مرحله‌ای نیروهای آن، به‌عنوان پیش‌شرط اجرای سایر بندها پذیرفته شده است. هیچ اشاره‌ الزام‌آوری به خلع سلاح یا استقرار نیروی بیگانه در غزه وجود ندارد و تعیین تکلیف موضوع اداره‌ غزه نیز به مراحل بعدی و مذاکرات جداگانه موکول شده است. بدین ترتیب، مقاومت توانست اصل حفظ توان بازدارندگی و نقش تعیین‌کننده‌ خود در آینده‌ غزه را در متن توافق تثبیت کند. افزون بر این، معادله‌ تبادل اسرا به نفع مقاومت بازتعریف شد. آزادی گسترده‌ زندانیان فلسطینی در برابر تعداد محدودی از گروگان‌های رژیم اشغالگر قدس، نه‌تنها موازنه‌ روانی و سیاسی را به سود مقاومت تغییر داد، بلکه نشان داد ابتکار عمل در این پرونده نیز در اختیار آن قرار دارد. از سوی دیگر، تمرکز اجرای فاز نخست بر ورود کمک‌های انسانی و امدادی، جهت روایت بین‌المللی را از «پیروزی نظامی رژیم صهیونی» به «ضرورت توقف بحران انسانی» تغییر داد؛ امری که در عمل، مشروعیت اقدام نظامی رژیم صهیونیستی را از بین برد. در نتیجه، می‌توان گفت توافق اخیر در قالب، آمریکایی اما در محتوا، محصول اراده‌ مقاومت است. واشنگتن که در ابتدا به دنبال تحمیل طرح خود بود، در نهایت به مدیریت تبعات شکست متحدش در غزه بسنده کرد.

آنچه در ظاهر یک توافق سیاسی میان طرفین به نظر می‌رسد، در واقع صورت حقوقیِ واقعیتی میدانی است که مقاومت رقم زده است؛ واقعیتی که در آن بازدارندگی رژیم صهیونیستی فروریخته و ابتکار عمل راهبردی به محور مقاومت منتقل شده است.

الوقت: در موضوع آینده مقاومت در اداره غزه و به‌خصوص سلاح حماس توافق چه می‌گوید و ارزیابی شما از نگرش حماس به آن چیست؟

معصومی: توافق اخیر، به طور آگاهانه از ورود به موضوعات حاکمیتی و امنیتیِ بلندمدت از جمله مسئلة ادارة غزه و وضعیت تسلیحاتی مقاومت پرهیز کرده است. این امر نه ناشی از غفلت، بلکه نتیجة مستقیم تغییر موازنة قدرت در صحنة نبرد و ناتوانی رژیم صهیونیستی در تحمیل خواسته‌های راهبردی خود است. از این منظر، حذف بندهای مرتبط با خلع سلاح یا استقرار نیروی بیگانه در غزه، بیانگر به ‌رسمیت‌ شناخته‌شدن نقش مقاومت به‌عنوان بازیگر مسلط میدانی و سیاسی در این جغرافیاست. در چارچوب فاز نخست توافق، هیچ اشاره‌ای به تعهد مقاومت برای محدودسازی توان نظامی خود دیده نمی‌شود. به‌عکس، ساختار متن به‌گونه‌ای طراحی شده که توقف درگیری و عقب‌نشینی مرحله‌ای نیروهای رژیم، پیش‌شرط اجرای سایر مفاد از جمله مبادلة اسرا و ورود کمک‌های انسان‌دوستانه محسوب می‌شود. چنین ترتیبی از تعهدات، عملاً به معنای آن است که توان بازدارندگی مقاومت به‌عنوان عنصر تعیین‌کننده در مدیریت بحران و ضامن اجرای توافق پذیرفته شده است. این یک تغییر بنیادین در منطق تعاملات امنیتی پیرامون غزه به شمار می‌رود، زیرا برای نخستین‌بار ابزار نظامی مقاومت نه به‌عنوان تهدید، بلکه به‌عنوان واقعیت مؤثر در معادلة ثبات منطقه‌ای لحاظ شده است. در بعد حاکمیتی نیز، توافق کنونی فاقد هرگونه بند الزام‌آور دربارة انتقال قدرت یا استقرار سازوکار جایگزین در ادارة غزه است. ازاین‌رو، در عمل نظام ادارة غزه همچنان در مدار مقاومت باقی خواهد ماند، هرچند ممکن است در مراحل بعدی، به‌منظور کاهش فشارهای انسانی و بین‌المللی، ترتیباتی با مشارکت نهادهای محلی یا منطقه‌ای برای ادارة خدمات عمومی ایجاد شود. اما این ترتیبات، ماهیت حاکمیتی مقاومت را تغییر نخواهد داد و به‌احتمال‌قوی، در سطح هماهنگی‌های اجرایی باقی می‌ماند. از منظر راهبردی، نگرش حماس نسبت به این توافق، نگاه تثبیتی و بازسازانه است. رهبران این جنبش توافق را نه پایان درگیری، بلکه مرحله‌ای موقت برای بازتنظیم ظرفیت‌های نظامی و سیاسی تلقی می‌کنند. این درک از توافق، متکی بر همان اصول بنیادین محور مقاومت است که استمرار قدرت بازدارندگی را ضامن حفظ دستاوردهای سیاسی می‌داند. در واقع، حماس با پذیرش آتش‌بس، صرفاً وارد یک‌فاز مدیریت راهبردی شده تا ضمن ترمیم زیرساخت‌ها، بازسازی توان رزمی و بازتعریف جایگاه سیاسی در محیط پساجنگ، سطح بازدارندگی را حفظ و تقویت کند. در جمع‌بندی می‌توان گفت توافق اخیر، در حوزة آیندة مقاومت و وضعیت سلاح حماس، نه تهدیدی برای تداوم قدرت نظامی و سیاسی مقاومت بلکه نشانه‌ای از پذیرش ضمنی آن توسط طرف مقابل است. ازاین‌پس، هرگونه تلاش برای تغییر معادلة ادارة غزه یا محدودسازی توان تسلیحاتی مقاومت، صرفاً از مسیر تغییر در موازنة میدانی ممکن خواهد بود؛ و در شرایط کنونی، این موازنه به‌روشنی به سود محور مقاومت است.

الوقت: یکی از مباحث بسیار مهم در مورد تضمین و میزان قابل‌اعتماد بودن رژیم در ادامه اجرای تعهداتش پس از آزادی اسرایش است. در این مورد ارزیابی شما از اعتبار تضمین‌ها چیست؟ 

معصومی: ارزیابی اعتبار تضمین‌های مربوط به توافق اخیر، نیازمند تمایز میان دو سطح از تعهدات است: نخست، تضمین‌های سیاسی و حقوقی که در ظاهر با میانجی‌گری آمریکا، قطر و مصر تعریف شده‌اند؛ و دوم، تضمین‌های واقعی و مؤثر که ریشه در توازن قدرت و بازدارندگی میدانی دارند. تجربة چند دهه تعامل با رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که تعهدات از نوع اول، به دلیل نبود سازوکار الزام‌آور و سوابق متعدد رژیم صهیونیستی در نقض توافقات، به‌تنهایی قابل‌اعتماد نیستند. در واقع، ایالات متحده در این توافق نقش یک میانجی بی‌طرف را ندارد، بلکه خود بازیگر و حامی اصلی رژیم صهیونیستی است. هدف واشنگتن بیش از آنکه تضمین اجرای توافق باشد، مدیریت تبعات شکست رژیم و کنترل دامنة بحران است؛ بنابراین، نمی‌توان تضمین‌های سیاسی ارائه‌شده از سوی آمریکا را به‌عنوان ضمانت اجرایی پایدار تلقی کرد. از منظر راهبردی، تنها عامل واقعیِ بازدارنده در برابر تخلف رژیم صهیونیستی از مفاد توافق، موازنة قدرت و توان پاسخ‌گویی محور مقاومت است. به بیان روشن‌تر، اگر رژیم پس از آزادی اسرای خود از اجرای تعهدات دیگر سر باز زَند یا مجدداً به اقدام نظامی دست بِزند، این مقاومت است که باقدرت میدانی و فشار بازدارندة خود می‌تواند هزینة چنین تخلف و جرمی را تحمیل کند. به همین دلیل، می‌توان گفت توان میدانی مقاومت، خودِ سازوکار اصلیِ تضمین اجرای توافق است.

در کنار این واقعیت میدانی، بی‌ثباتی سیاسی داخلی در تل‌آویو نیز یکی از عوامل تضعیف اعتماد به این توافق محسوب می‌شود. اختلافات عمیق در ائتلاف حاکم، فشار افکار عمومی و کاهش مشروعیت شخص نخست‌وزیر، باعث شده است که تصمیم‌گیری در رژیم صهیونیستی فاقد انسجام و استمرار باشد. در چنین شرایطی، حتی اگر نهادهای بین‌المللی یا میانجی‌ها خواهان اجرای کامل توافق باشند، طرف اسرائیلی توان حفظ تعهدات خود را ندارد. براین‌اساس، می‌توان نتیجه گرفت که اعتبار واقعی توافق نه در امضاهای سیاسی، بلکه در حفظ موازنة قوا و استمرار بازدارندگی مقاومت نهفته است. هرگاه رژیم صهیونیستی اطمینان یابد نقض توافق برایش پرهزینه‌تر از اجرای آن است، پایبند خواهد ماند. اما در صورت احساس ضعف یا حمایت مطلق از سوی آمریکا، احتمال تخلف و رفتار مجرمانه و بازگشت به رفتار تهاجمی افزایش می‌یابد. در جمع‌بندی، مکانیزم تضمین این توافق نه بیرونی است و نه حقوقی، بلکه درونی و بازدارنده است. استمرار آتش‌بس و اجرای تعهدات، تنها زمانی تداوم خواهد یافت که توان و آمادگی محور مقاومت برای واکنش، حفظ شود و هزینة تخلف برای رژیم همواره بالا باقی بماند.

الوقت: آیا باید توافق صلح و پایان جنگ غزه به معنای کاهش سطح تنش‌آفرینی‌های رژیم در منطقه ارزیابی کنیم و یا دولت نتانیاهو همچنان به بحران‌آفرینی‌های خود ادامه خواهد داد؟

معصومی: توافق اخیر در پروندة غزه، اگرچه به پایان موقت عملیات نظامی انجامیده است، اما به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند به‌عنوان نشانه‌ای از تغییر در ماهیت رفتاری یا الگوی راهبردی رژیم صهیونیستی تلقی شود. توقف جنگ، در واقع نتیجة ناتوانی رژیم در ادامة نبرد پرهزینه و بن‌بست میدانی است، نه حاصل دگرگونی در محاسبات امنیتی یا تمایل واقعی به صلح. از این منظر، توافق حاضر صرفاً یک وقفة تاکتیکی در راهبرد بحران محور تل‌آویو محسوب می‌شود، نه گذار آن به رفتار مبتنی بر ثبات و هم‌زیستی. در کوتاه‌مدت، انتظار می‌رود رژیم صهیونیستی برای ترمیم چهرة آسیب‌دیدة خود در داخل و مدیریت فشارهای بین‌المللی، از تشدید درگیری‌های مستقیم نظامی اجتناب کند. اما در سطح میان‌مدت، منطق رفتاری رژیم که بر پایة «تولید مستمر بحران برای حفظ بازدارندگی» استوار است، مجدداً فعال خواهد شد. در واقع، رژیمی که بقا و انسجام سیاسی خود را از رهگذر استمرار تهدیدسازی تعریف کرده است، نمی‌تواند به‌صورت پایدار در وضعیت آرامش باقی بماند. از منظر ساختاری، سه متغیر اصلی در رفتار آیندة رژیم نقش‌آفرین خواهد بود: 1. بحران مشروعیت داخلی و شکنندگی کابینة حاکم: نتانیاهو و ائتلاف تندرو برای جلوگیری از فروپاشی سیاسی، ناگزیر از نمایش اقدام تهاجمی و بازسازی تصویر قدرت هستند. 2. نیاز به بازسازی بازدارندگی ازدست‌رفته: شکست در غزه موجب فرسایش جدی اعتبار نظامی رژیم شد؛ بنابراین، حملات محدود و هدفمند در جبهه‌های فرعی مانند لبنان و سوریه به‌منظور احیای بازدارندگی محتمل است. 3. اطمینان از پشتیبانی آمریکا: احساس تداوم حمایت  تمام‌قد واشنگتن، زمینه‌ساز ادامة رفتار ماجراجویانه و بی‌ثبات‌کننده خواهد بود. در چنین شرایطی، احتمال می‌رود رژیم صهیونیستی در مرحلة پساتوافق به‌جای درگیری گسترده، الگوی تنش‌های کنترل‌شده و اقدامات محدود باقابلیت انکار را دنبال کند. این اقدامات می‌تواند شامل عملیات اطلاعاتی و سایبری، حملات نقطه‌ای به زیرساخت‌های محور مقاومت، و تحریکات امنیتی در کرانة باختری و مرزهای شمالی باشد. هدف از این رویکرد، بازسازی بازدارندگی ازدست‌رفته بدون ورود به جنگ فراگیر خواهد بود. از منظر راهبردی، این توافق موجب کاهش موقت شدت درگیری‌ها، اما نه پایان منطق بحران‌سازی رژیم صهیونیستی می‌شود. تا زمانی که ساختار قدرت در تل‌آویو بر محور ائتلاف‌های تندرو و سیاست بقا از مسیر تهدیدسازی استوار است، رفتار منطقه‌ای رژیم در چارچوب «بی‌ثباتی کنترل‌شده» تداوم خواهد یافت. در نتیجه، کاهش تنش را باید صرفاً موقتی و تاکتیکی ارزیابی کرد، نه تحولی ساختاری در رفتار رژیم. در جمع‌بندی، می‌توان گفت: توافق اخیر اگرچه صحنة نظامی را به طور موقت آرام کرده است، اما ماهیت امنیتی رژیم صهیونیستی همچنان بر تولید بحران و تهدید استوار است. ازاین‌رو، پایداری آرامش در منطقه صرفاً در صورتی قابل‌تصور است که محور مقاومت با حفظ آمادگی و تداوم بازدارندگی فعال، هزینة هرگونه بازگشت رژیم به رفتار تهاجمی را به طور روشن و قطعی بالا نگاه دارد.

متحدان تندرو نتانیاهو همواره تهدید به ساقط کردن کابینه در صورت توقف جنگ بدون نابودی حماس کرده بودند. سرنوشت کابینه نتانیاهو با این توافق چه خواهد بود؟ توافق اخیر را باید نه‌تنها یک نقطة عطف در صحنة میدانی، بلکه آغاز مرحلة جدیدی از بحران در ساختار قدرت رژیم صهیونیستی دانست. این توافق، در حالی پذیرفته شد که دولت حاکم در تل‌آویو طی ماه‌های گذشته، مشروعیت خود را بر استمرار جنگ و تحقق هدف «نابودی کامل مقاومت» بنا کرده بود. پذیرش آتش‌بس و آزادی اسرا بدون تحقق آن هدف، در واقع به‌منزلة اعتراف ضمنی به شکست راهبردی و عقب‌نشینی از مواضع اعلامی دولت است؛ امری که آثار مستقیم آن بر ثبات سیاسی کابینه آشکار خواهد شد. در حال حاضر، ساختار قدرت در رژیم صهیونیستی با دو فشار متقارن روبه‌روست: از یک‌سو فشار داخلی ناشی از بی‌اعتمادی عمومی، بحران مشروعیت سیاسی و انتقاد نهادهای نظامی نسبت به نحوة مدیریت جنگ؛ و از سوی دیگر، فشار خارجی ناشی از الزامات اجرای توافق و نظارت میانجی‌ها. جمع این دو فشار، موقعیت دولت را به‌شدت محدود کرده است. کابینة حاکم، نه توان بازگشت به جنگ را دارد و نه ظرفیت اجرای کامل تعهدات را، و در نتیجه در وضعیت انسداد راهبردی و فرسایش تدریجی قرار گرفته است. از منظر محاسبات بقا، نخست‌وزیر رژیم برای حفظ قدرت ناگزیر از مدیریت تعارض میان جناح‌های داخلی و خرید زمان از طریق مانورهای تاکتیکی است. بااین‌حال، چنین رویکردی ماهیتاً موقتی و ناپایدار است، زیرا هیچ‌یک از نیروهای اصلی در درون ساختار قدرت دیگر اعتماد لازم به رهبری سیاسی موجود ندارند.

تداوم شکاف میان نهادهای امنیتی، تصمیم‌گیران سیاسی و بدنة اجتماعی رژیم، احتمال ازهم‌گسیختگی در سطوح بالای تصمیم‌سازی را در ماه‌های آینده افزایش می‌دهد. از منظر راهبردی، توافق اخیر را می‌توان نقطة آغاز فروپاشی تدریجی نظم سیاسی موجود در تل‌آویو دانست. دولت کنونی در حالی به‌صورت ظاهری حفظ می‌شود که سرمایة سیاسی خود را ازدست‌داده و به طور کامل به حمایت بیرونی، به‌ویژه از سوی ایالات متحده، وابسته شده است. این وابستگی، هرچند در کوتاه‌مدت تداوم کابینه را ممکن می‌سازد، اما در بلندمدت به کاهش استقلال تصمیم‌گیری و تعمیق بحران درونی منجر خواهد شد. در نتیجه، می‌توان گفت کابینة نتانیاهو پس از توافق در موقعیت «بقای تعلیقی» قرار دارد؛ یعنی در ظاهر پابرجاست، اما از درون دچار فرسایش مشروعیت و شکاف ساختاری است. اجرای کامل توافق، در هر مرحله‌ای، بحران مشروعیت سیاسی را تشدید خواهد کرد و تأخیر یا کارشکنی در اجرای آن نیز منجر به فشار خارجی و بی‌ثباتی داخلی بیشتر می‌شود. به‌طورکلی، توافق اخیر نه‌تنها پایان جنگ در غزه، بلکه آغاز مرحله‌ای جدید از بحران رهبری و فرسایش قدرت سیاسی در رژیم صهیونیستی است. در چشم‌انداز میان‌مدت، تداوم این روند می‌تواند زمینه‌ساز بازسازی ساختار قدرت در تل‌آویو و شکل‌گیری نظم سیاسی جدیدی شود که بیش از گذشته، تابع محدودیت‌های ناشی از موازنة قدرت در برابر محور مقاومت خواهد بود.    

توافق اخیر را باید نقطة پایان جنگ نظامی و آغاز یک مرحلة جدید در موازنة قدرت منطقه‌ای دانست. این توافق، برخلاف ظاهرش، نه محصول فشار آمریکا یا امتیازدهی مقاومت، بلکه نتیجة مستقیم تغییر واقعیت میدانی و تحمیل ارادة مقاومت بر رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی وارد جنگی شد که هدف آن نابودی مقاومت و بازسازی بازدارندگی ازدست‌رفته بود، اما نتیجة نهایی معکوس شد: ساختار نظامی مقاومت باقی ماند، ارادة آن پابرجا ماند و رژیم ناچار به پذیرش آتش‌بس شد. این یعنی شکست یک راهبرد، نه صرفاً توقف یک عملیات. از منظر راهبردی، این توافق در واقع شکست طرح آمریکایی برای مهار مقاومت و کنترل غزه از بیرون است. واشنگتن به‌عنوان حامی اصلی رژیم اشغالگر قدس که در ابتدا به دنبال بازتعریف نظم سیاسی غزه بود، در پایان جنگ مجبور شد نقش میانجیِ مدیریت شکست را بپذیرد. در نتیجه، قدرت تصمیم‌سازی از پایتخت‌های غربی به میدان واقعی مقاومت منتقل شد. در سطح منطقه‌ای، توافق اخیر موازنة بازدارندگی را به سود محور مقاومت تغییر داده است. در معادلة جدید، توان نظامی مقاومت نه‌تنها ابزار دفاعی، بلکه عامل تعیین‌کنندة ثبات و امنیت در غزه و منطقه شناخته می‌شود. رژیم صهیونیستی دیگر قادر به تحمیل قواعد خود نیست و باید با واقعیت حضور و اقتدار مقاومت کنار بیاید. در مقابل، دولت حاکم در تل‌آویو با بحرانی چندلایه روبه‌رو است: بحران مشروعیت داخلی، ناتوانی نظامی، و وابستگی فزاینده به حمایت آمریکا. این وضعیت نشان می‌دهد که کابینة فعلی در یک مرحلة فرسایش تدریجی و بقای تعلیقی قرار گرفته است. رژیم در آیندة نزدیک قادر به آغاز جنگی فراگیر نخواهد بود، اما احتمال دارد برای ترمیم چهرة تضعیف‌شدة خود، به سمت اقدامات محدود، هدفمند و قابل‌انکار حرکت کند. در این چارچوب، پایداری توافق و آرامش نسبی در منطقه تنها زمانی تضمین می‌شود که توان بازدارندگی مقاومت فعال و آماده باقی بماند. تضمین واقعی این توافق نه در امضاها و میانجی‌ها، بلکه در هزینه‌ای است که مقاومت می‌تواند برای هرگونه تخلف یا تجاوز دوباره بر رژیم تحمیل کند. از نگاه جبهه مقاومت، این توافق را باید آغاز مرحلة بازسازی قدرت و تثبیت دستاوردهای میدانی دانست. فرصت فعلی باید برای ترمیم زیرساخت‌ها، بازآرایی توان نظامی و تقویت انسجام سیاسی و مردمی در غزه به کار گرفته شود تا توازن قدرت جدید به یک واقعیت پایدار تبدیل گردد. در پایان می‌توان گفت: 1- توافق اخیر پایان جنگ نیست، بلکه آغاز دوره‌ای جدید از برتری راهبردی محور مقاومت است. 2- موازنه قوا در منطقه تغییر کرده و رژیم صهیونیستی از موقعیت تهاجمی به موقعیت تدافعی سقوط کرده است. 3- امنیت و ثبات در منطقه نه با اراده رژیم صهیونی  بلکه با وزن و ارادة مقاومت تعریف می‌شود.

منبع: الوقت

ارسال نظرات