خطر یک بام و دو هوای روشنفکران برای مردم
جامعه ایران، بدون تعارف و شعار، جامعهای مسلمان و مذهبی است؛ حتی اگر تحولات سیاسی هم با رنگ و لعابهای مختلف رخ بدهد و جریانهای مختلف سیاسی بیایند و بروند، باز درونمایه این اجتماع، مذهبی است
نویسنده :
حامد حسین عسکری
کد خبر : 1987
جامعه ایران، بدون تعارف و شعار، جامعهای مسلمان و مذهبی است؛ حتی اگر تحولات سیاسی هم با رنگ و لعابهای مختلف رخ بدهد و جریانهای مختلف سیاسی بیایند و بروند، باز درونمایه این اجتماع، مذهبی است و مردم با هر گرایش فکری و تیپ ظاهری که باشند، نسبت به مفاهیم و شعائر دینی خود علاقمند و پایبند هستند و به اعتقاد بسیاری از جامعهشناسان، اتفاقا همین علاقه و تقید مردم، فصل مشترک پیوند و اتحاد آنها در موقعیتهای حساس و چالشی مانند جنگ، حوادث و بلایای طبیعی یا میعادهای سیاسی است. اما در همین جامعه مذهبی، عدهای اندک و البته پر سر و صدا هستند که هرچند آنها هم - کم و بیش - از این تمایلات مذهبی بیبهره نیستند، اما بنا به هر علتی ترجیح میدهند، ظاهر رفتار و گفتارهای اجتماعی خود را کاملا متفاوت و حتی برعکس آموزههای دینی مردم و باورهای ریشهدار آنها نشان بدهند و اتفاقا در همین مانورهایشان، دچار تناقضهایی میشوند که هم دامن خودشان را میگیرد و هم – به دلیل تاثیرگذاری آنها بر برخی اقشار مردم – در درازمدت دامن جامعه را میگیرد.
همه تناقضهای آزاردهنده یک جریان خاص
این جماعت که اصرار دارند با عنوان جریان «روشنفکری» و «روشنفکران» شناخته شوند، در این دوره و زمانه بیشتر از هر زمان دیگری درگیر تناقضهایی هستند که باید برایش فکری کنند؛ به عنوان مثال، به بهانه ملیگرایی و ایراندوستی با مسائل و شعائر مذهبی مثل محرم و صفر و پیادهروی اربعین و سفر حج و امثال آن مخالفت میکنند و حتی مردم مقید و دلبسته این شعائر را به باد طعنه و انتقاد میگیرند و در روزهایی که در فضای مجازی هشتگ «حبالحسین یجمعنا» داغ شده، به یکباره هشتگ مندرآوردی «حبالایران یجمعنا» میسازند، اما در روی دیگر سکه رفتارهایشان، ایران را قابل نمیدانند و ترجیح میدهند زایمان فرزندانشان را در بیمارستانهای اروپایی انجام دهند و حتی برای نورچشمیهایشان اقامت اروپا را بگیرند، یا اینکه وقتی مردم کشورشان «ایران» از سوی قدرتهای بزرگ و استعمارگر اروپایی و آمریکایی تحت شدیدترین تحریمهای اقتصادی و حتی دارویی قرار میگیرند، کمتر به روی خودشان میآورند که مبادا مجبور شوند، موضع صریحی بگیرند. یا در نمونهای دیگر، به بهانه ضدیت با اعراب و برای برجسته کردن «فرهنگ آریایی» با هرگونه توسعه روابط با کشورهای همسایه مخالفت سرسختانه میکنند، اما در مقابل، اصلا برایشان مهم نیست که برخی کشورهای غربی در گذشتههای نهچندان دور چه بلایی بر سر این کشور آوردهاند و امروز در پیمانهای بینالمللی با ایران، چطور رفتار میکنند! در مثالی دیگر، رفتن به سفرهای مذهبی را میکوبند و فریاد گرسنگی فقرا و مستضعفان را سر میدهند، اما سفرهای تفریحی خارجیشان به راه است. در نوع دیگرش، تعظیم مناسبتهای مذهبی را «عربپرستی» میخوانند، اما در عید کریسمس و امثال آن، گوی سبقت را از کشورهای غربی میربایند! وقتی یک فعال اجتماعی در کشورهای اروپایی خار به پایش میرود، در تهران برایش شمع روشن میکنند، اما مثلا خبر ندارند که از ۴ سال پیش تاکنون در یمن چه خبر است! نمونههایی از این دست فراوان است و مرور تا همینجایش هم برای پی بردن به مسئله کافی است.
جریان بیماری که باید مداوا شود
جریان روشنفکری با سبک و سیاق خاص خودش، از یک قرن پیش و بعد از انقلاب مشروطه به این طرف، بیشتر پا گرفت و مروری کوتاه بر گفتارهای اندیشمندانی مانند مرحوم جلال آل احمد، این نکته عبرتآموز را بیشتر گوشزد میکند که جریان روشنفکری از ابتدا با حال و هوای غربزدگی متولد شد. آل احمد به عنوان مثال، به ماجرای اعدام عالم شهید شیخ فضلالله نوری اشاره کرده و مینویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی، پس از دویست سال بر بام مملکت ما افراخته شد و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی از خود بیگانهایم!»؛ و البته نمودهای رفتاری این جریان، امروز هم کم نیست. رهبر معظم انقلاب نیز، سالها قبل در سخنانی به این واقعیت تاریخی اشاره کردند که «مقوله روشنفکری، در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولد شد؛ چون کسانی که روشنفکران اول تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالم بودهاند». حالا این جریان به اصطلاح روشنفکری که شرح تناقضهای رفتاری آنها مثنوی هفتاد من کاغذ میشود، امروز هم بیشتر از هر زمان دیگری جولان میدهند و به مدد فضای مجازی و گسترش ابزارهای ارتباطی، تلاش میکنند تا بیشتر متاع خود را در زمینههای اجتماعی و فرهنگی بفروشند؛ با این تفاوت که فعالیت این جریان، در سالهای اخیر گاهی با صراحت به ژست ضددینی تبدیل میشود و هیچ ابایی هم از واکنش بدنه جامعه ندارد! اسم این جماعت هرچه باشد، فرقی نمیکند؛ روشنفکر، متجدد، سلبریتی یا هرچیز دیگری. مسئله اینجاست که وقتی تحرکات این جماعت در چشم مردم مخصوصا جوانها و نوجوانها به چشم میآید و خواهناخواه الگوسازی میکند، پس دود این تناقضهای سطحی و خطرناک هم – علاوه بر صاحبانش – به چشم مردم نیز میرود. جای تعارف نیست؛ وقتی که غایت و سرانجام برخی باورها و رفتارهای نهادینه شده در غرب، خودکشی، تجاوز و فروپاشی بنیانهای فکری و خانوادگی است، اصرار بر روشنفکری از نوع غربزده با همه تناقضهایش، در درازمدت نتیجهای بهتر از اینها نخواهد داشت.
ارسال نظرات