سیاست خارجی کشورها را نمیتوان تنها بر پایه اهداف از پیش تعیینشده یا محاسبات سرد و بیجان استراتژیک فهم کرد. آنچه در نهایت شکل سیاست خارجی را تعیین میکند، حاصل یک فرآیند پیچیده و چندلایه است؛ فرآیندی که در آن نخبگان سیاسی، نهادهای مشورتی و شبکههای تولید دانش در تعامل مداوماند و تصمیمسازیهای کلان را رقم میزنند. در این میان، اندیشکدهها جایگاهی منحصربهفرد دارند؛ آنها حلقه واسطیاند میان علم و قدرت، میان تحلیلهای تخصصی و تصمیمات سیاسی. نقشی که اندیشکدهها ایفا میکنند، صرفاً ارائه مشاوره نیست؛ بلکه آنها با تولید و بازتولید مفاهیمی، چون «تهدید»، «امنیت» و «منافع ملی»، به نحوی فعال در میدان گفتمانی سیاست خارجی حضور دارند. در ایالات متحده، سیاست خارجی بیش از آنکه بر محاسبات صرف استوار باشد، در میدان نبردهای مفهومی شکل میگیرد؛ جایی که معنا و مرزهای مفاهیم اساسی سیاست خارجی پیوسته بازتعریف میشوند. اندیشکدهها در این میدان، نه تماشاگر بلکه بازیگرند. آنها روایتهایی را میسازند، ترویج میکنند و به سیاستگذاران منتقل میکنند؛ روایتهایی که گاه در بلندمدت، چارچوب تصمیمگیری را بهکلی دگرگون میسازند. در میان اندیشکدههای آمریکایی، بنیاد دفاع ازدموکراسیها نمونهای روشن از چنین کنشگری گفتمانی است. این نهاد که پس از حملات ۱۱ سپتامبر، با چهرهای ضدتروریستی ظاهر شد، در واقع با هدف حمایت از رژیم صهیونیستی و پیشبرد اهداف نومحافظهکارانه تأسیس شد. این بنیاد همواره خود را درگیر «جنگی ایدئولوژیک» با گروههای اسلامگرا معرفی میکند و آنها را تهدیدی جهانی علیه دموکراسی میداند. اما تمرکز ویژه آن بر ایران و مخالفت شدیدش با توافق هستهای ۲۰۱۵، باعث شده تا بسیاری آن را نهادی ضدایرانی تلقی کنند. بنیاد دفاع از دموکراسیها اهداف خود را در چارچوبهایی همچون «مبارزه با تروریسم»، «تأمین امنیت ملی آمریکا» و «مقابله با افراطگرایی اسلامی» معرفی میکند. اما نگاهی به ریشههای آن نشان میدهد که این بنیاد جایگزینی برای سازمان یهودی «امت» است؛ سازمانی که در سال ۲۰۰۱ برای حمایت از سیاستهای رژیم صهیونیستی و خنثیسازی اعتراضات عمومی علیه آن در آمریکا شکل گرفت. اندیشمندانی، چون «میرشایمر» و «والت»، در کتاب جنجالیشان درباره رابطه آمریکا و رژیم صهیونیستی، از این بنیاد بهعنوان یکی از بازوان فکری صهیونیسم سیاسی در ایالات متحده یاد کردهاند. همچنین، نویسندگانی، چون محمد ادریس احمد و اوفیرا، نقش کلیدی این نهاد را در طراحی و ترویج سیاستهای خصمانه علیه ایران در کاخ سفید برجسته کردهاند. اما آنچه قدرت واقعی این اندیشکده را شکل میدهد، نه صرفاً ارتباطش با کانونهای قدرت، بلکه تواناییاش در بازنمایی واقعیت است؛ در ساختن جهانی گفتمانی که در آن، ایران نه بازیگری منطقهای با منافع متنوع، بلکه تهدیدی ذاتی، غیرقابل گفتوگو و یکپارچه تصویر میشود. یکی از نخستین و بنیادینترین راهبردهای گفتمانی بنیاد دفاع از دموکراسیها، ساختن چهرهای یکدست، منفی و مطلقاً غیرقابل گفتوگو از ایران است. این کار با تثبیت یک دال مرکزی نیرومند انجام میشود ایران بهمثابه تهدید در این چارچوب، هیچ تلاش جدی برای فهم پیچیدگیهای سیاست منطقهای ایران صورت نمیگیرد. در عوض، تمام رفتارها و کنشهای ایران، از همین زاویه تفسیر میشوند؛ آنهم با تصویری ذاتاً شرور و بیثباتکننده. گزارشهای این اندیشکده، بهصورت پیوسته و هدفمند، تصویری از ایران ارائه میدهند که در آستانه ساخت سلاح هستهای است و در کنار آن، توان موشکی ویرانگری هم در اختیار دارد. برای مثال، دوبوویتز و کیتری ادعا میکنند که «ایران میتواند ظرف چند هفته اورانیوم با غنای لازم برای سلاح هستهای تولید کند» — جملهای که به روشنی نوعی فوریت و اضطرار امنیتی را به ذهن القا میکند. بهنام بنطالبلو، از دیگر نویسندگان گزارشهای بنیاد، برنامه موشکی ایران را نه ابزاری دفاعی، بلکه تلاشی تهاجمی برای بیرون راندن آمریکا از منطقه و مجبور کردن شرکای منطقهایاش به سازگاری با جمهوری اسلامی معرفی میکند. این روایت، چهرهای از ایران میسازد که یک بازیگر نظامی خطرناک، غیرقابل پیشبینی و بیپرواست. در همین راستا، پروژهای مانند «کریدور زمینی ایران به مدیترانه» نیز نه بهعنوان ابزاری ژئوپلیتیک یا اقتصادی، بلکه بهعنوان مسیر انتقال سلاح و نیرو معرفی میشود؛ عاملی که میتواند تنشها را تشدید کرده و حتی جرقه یک جنگ منطقهای را بزند. دامنه این تهدید نیز محدود به غرب آسیا باقی نمیماند. آدسنیک و قاسمینژاد در یکی از گزارشها هشدار میدهند که «اسلامگرایی خشونتآمیز» ایران، تهدیدی برای اروپا نیز هست، درست به اندازه تهدید برای ایالات متحده. از سوی دیگر، تصویر تهدید حتی به حوزههای غیرنظامی نیز کشیده شده است.
برای اینکه گفتمان بنیاد دفاع از دموکراسیها بتواند به روایت غالب تبدیل شود، صرفاً ارائه تحلیلهای خشک و عددی کافی نیست. این گفتمان باید بتواند معنای مفاهیم کلیدی را به نفع خود بازتعریف کند. مفاهیمی مانند امنیت، تروریسمو جامعه جهانی در اینجا نقش دالهای شناوری را ایفا میکنند که هر بازیگر گفتمانی میکوشد آنها را به جهانبینی خود پیوند بزند. از همه مهمتر، مفهوم امنیت است. در گفتمان این بنیاد، امنیت دیگر به معنای توازن قوا یا کاهش درگیریها نیست. بلکه با «خنثیسازی کامل توانمندیهای ایران هممعنا شده است. بنطالبلو صراحتاً پیشنهاد میدهد که برنامه موشکی ایران باید بهطور کامل مختل و از کار انداخته شود. یعنی، امنیت آمریکا تنها زمانی حاصل میشود که ایران از هر گونه قدرت بازدارنده تهی شود. این تعریف، عملاً دیگر تعاریف امنیت مانند خروج نیروهای خارجی یا گفتوگوهای منطقهای را به حاشیه رانده و بیاعتبار میکند. مفهوم بعدی، تروریسم است. در حالی که مرز میان «تروریسم» و «مقاومت» خود یکی از میدانهای نبرد گفتمانی است، این بنیاد به شکل کاملاً قاطع و بدون تردید، تمام کنشگریهای ایران و متحدانش را ذیل عنوان تروریسم قرار میدهد. این برچسبزنی، تنها یک توصیف نیست؛ بلکه یک استراتژی برای محروم کردن ایران از مشروعیت سیاسی است. اگر بازیگری «تروریست» نامیده شود، دیگر قابل مذاکره نیست، مشروع نیست، و اساساً باید حذف شود. در نهایت، بنیاد برای دادن مشروعیت جهانی به روایت خود، سراغ دال شناور جامعه جهانی میرود. در نگاه آنها، جامعه جهانی در عمل همان ایالات متحده و متحدان غربیاش است. هر مخالفتی، چه از سوی چین، روسیه یا سایر کشورها، از دایره این «جهان واقعی» کنار گذاشته میشود. فراخوان آدسنیک برای اتحاد با اروپا یا پیشنهاد تزوی کان برای فشار بر آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تلاشهایی است برای تثبیت این نگاه که جهان، چیزی نیست جز همصدایی با آمریکا، در مرکز همه این تحلیلها، یک دال برتر وجود دارد؛ مفهومی که کل این معماری معنایی حول آن شکل میگیرد و به آن مشروعیت میبخشد: حفظ نظم و رهبری آمریکا، در گزارشهای بنیاد دفاع از دموکراسیها، هدف نهایی مقابله با ایران، تنها دفاع از منافع آنی آمریکا نیست، بلکه دفاع از یک نظم جهانی به رهبری آمریکاست. مثلاً گزارش بنطالبلو، برنامه موشکی ایران را تهدیدی مستقیم برای «حضور آمریکا در منطقه» معرفی میکند — تهدیدی که نهفقط نظامی، بلکه نمادین است: تلاشی برای زیر سوال بردن حق رهبری آمریکا، در این گفتمان، امنیت متحدان، بهویژه اسرائیل، نیز بخشی جداییناپذیر از این نظم به شمار میرود. گزارش آدسنیک و بنطالبلو با اشاره به تهدید مرز شمالی اسرائیل از سوی «کریدور زمینی ایران»، آن را خطری مستقیم برای «نظم آمریکایی» معرفی میکند. در واقع، هرگونه تهدید علیه اسرائیل، حملهای به خود آمریکا و ارزشهای آن تلقی میشود، این دال برتر، تنها بُعد ژئوپلیتیکی ندارد. بُعد ایدئولوژیک آن حتی مهمتر است. گزارشها، ایران را بهعنوان یک «دیگریِ خشن، دیکتاتور و غیرمتمدن» تصویر میکنند که در برابر «غربِ متمدن و دموکرات» ایستاده است. مفاهیمی مانند «اسلامگرایی خشونتآمیز» یا «تلویزیون شکنجه» صرفاً تحلیل نیستند، بلکه برچسبهاییاند برای ترسیم یک دوگانه خیر و شر، در چنین چارچوبی، سیاستهای پیشنهادی بنیاد دفاع از دموکراسیها نه فقط ممکن، بلکه تنها راه عقلانی برای دفاع از جهانی معرفی میشوند که در آن آمریکا رهبر است، اسرائیل امنیت دارد، و غرب در برابر «بربریت» مقاومت میکند. دفاع از منافع آمریکا در گزارشات این اندیشکده، به عنوان دفاع از کل «جامعه بینالمللی» یا «جهان آزاد» بازنمایی میشود. هژمونی برای تداوم خود نیازمند یک «دیگری» یا یک «دشمن» است که این نظم طبیعی را به چالش بکشد. این گزارشها ایران را دقیقاً در این نقش قرار میدهند: یک قدرت تجدیدنظرطلب که به دنبال برهم زدن «عقل سلیم» منطقهای است. هدف ایران مبنی بر "اخراج آمریکا از غرب آسیا" که در گزارش بنطالبلو ذکر شده، به عنوان یک اقدام ضد هژمونیک تمامعیار معرفی میشود. این گزاره، ایران را به عنوان نیرویی که به دنبال نابودی فیزیکی نمادهای نظم مستقر است، به تصویر میکشد. پروژه "کریدور زمینی" صرفاً یک مسیر لجستیکی نیست؛ بلکه در این گفتمان، به عنوان تلاشی برای ایجاد یک «محور مقاومت» و یک «نظم جایگزین» در برابر محور متحدان آمریکا معرفی میشود. این گزارشها متونی صرفاً تحلیلی نیستند، بلکه «متون هژمونیک» هستند. آنها با ارائه نظم آمریکایی به عنوان یک «خیر مشترک» و معرفی ایران به عنوان «تهدیدی وجودی» برای این نظم، تلاش میکنند تا رضایت مخاطب را برای یک سیاست تهاجمی و فشار حداکثری جلب کنند. هدف نهایی این است که مخاطب به این «عقل سلیم» برسد که مقابله با ایران، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه یک ضرورت انکارناپذیر برای حفظ امنیت، ثبات و ارزشهای جهان متمدن است؛ جهانی که رهبری آن به طور ضمنی و طبیعی در دستان آمریکاست. این، جوهر عملکرد هژمونی است
ارسال نظرات