موضوع نفوذ در تاریخ سیاسی ایران از جمله مباحثی است که همواره مورد توجه مورخان و تحلیلگران سیاسی بوده است. این مفهوم، بهویژه در دورههای حساس تاریخی مانند مشروطه، نقشی کلیدی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ایفا کرده است. بررسی و فهم ابعاد تاریخی، سیاسی و فرهنگی نفوذ در دوره مشروطه و تأثیرات آن بر انحراف این نهضت از اهداف اولیهاش و تلاش برای وابسته کردن ایران به غرب از طریق ترویج اصلاحات ظاهری، از ابعاد مهم بصیرت است.
نفوذ، مفهومی تاریخی با ابعاد چندگانه
نفوذ تلاش دشمن برای «مسخ» یا «نسخ» انقلاب است. این عمق راهبردی نفوذ است که نه تنها به دنبال تغییر ساختارهای سیاسی، بلکه در پی تغییر هویت فرهنگی و اجتماعی یک ملت است. نفوذ در دوره قاجار و بهویژه در جریان مشروطه، از طریق ایجاد بسترهای داخلی و بهرهگیری از ظرفیتهای موجود در جامعه ایران شکل گرفت. نفوذ خارجی بدون وجود یک زمینه داخلی امکانپذیر نیست. این زمینهسازی گاهی بهصورت آگاهانه توسط عوامل خارجی ایجاد میشود و گاهی از ظرفیتهای موجود در جامعه سوءاستفاده میگردد.
تاریخ نفوذ
یکی از نمونههای بارز نفوذ در دوره قاجار، فعالیتهای "سرگور اوزلی"، سفیر انگلستان در ایران، است. اوزلی یکی از خبیثترین سفرای انگلستان در ایران بود، با دستور مستقیم جرج سوم، پادشاه وقت انگلستان، مأموریت یافت تا اطلاعات جامعی از ایران، از جمله راههای مواصلاتی، آداب و رسوم، و منابع فرهنگی و تاریخی، جمعآوری کند. این اطلاعات نه تنها برای شناخت بهتر ایران، بلکه برای ایجاد زمینههای نفوذ و سلطه استفاده شد. اوزلی همچنین مأمور تأسیس تشکیلات فراماسونری در ایران بود که بهعنوان ابزاری برای نفوذ در ساختارهای سیاسی و اجتماعی عمل میکرد.
اوزلی موفق شد بسیاری از اطرافیان فتحعلیشاه را به جرگه فراماسونری وارد کند. این اقدام تأثیر مستقیمی بر تصمیمگیریهای سیاسی، بهویژه در جنگهای ایران و روس و انعقاد عهدنامه گلستان داشت. فشارهای داخلی و خارجی که توسط اوزلی و جریان نفوذی هدایت میشد، فتحعلیشاه را وادار به پذیرش صلح با روسها کرد، در حالی که اوزلی پس از امضای عهدنامه، به بهانه پایان مأموریت خود، ایران را ترک کرد و اطلاعات جمعآوریشده را در اختیار روسها قرار داد. این نمونه، نشاندهنده عمق نفوذ و تأثیر آن بر تضعیف جایگاه ایران در منطقه است.
نفوذ فرهنگی و اقتصادی، ابزارهای وابستگی
نفوذ تنها به حوزه سیاسی محدود نبود؛ بلکه در ابعاد فرهنگی و اقتصادی نیز به شدت فعال بود. جریان نفوذی با ترویج علوم انسانی غربی و تغییر نظام آموزشی، تلاش کرد تا باور عمومی را به این سمت سوق دهد که توسعه ایران تنها از طریق تقلید از غرب ممکن است. افرادی مانند میرزا مَلکُم خان نقش کلیدی در نهادینگی (تئوریزه کردن) این اندیشه داشتند. او با صراحت اعلام میکرد که ایرانیان توانایی اداره کشور خود را ندارند و باید متخصصان غربی را به ایران دعوت کرد. این دیدگاه، زمینهساز قراردادهای استعماری مانند قرارداد رویتر شد که بخش عمده منابع ایران را به بیگانگان واگذار کرد. لرد کُرزُن (نایبالسلطنه هند)، امتیازنامه رویتر را بزرگترین اعطای منابع مالی یک کشور به یک فرد خارجی در تمامی تاریخ دانست.
قرارداد رویتر که توسط میرزا حسینخان سپهسالار منعقد شد، نمونه بارزی از نفوذ اقتصادی است. این قرارداد، که به گفته رئیسجمهور وقت فرانسه، تنها هوای استنشاقی ایرانیان را واگذار نکرده بود، به یک یهودی تبعه انگلیس به نام اسرائیل یوسافات (که بعدها نام خود را به "بارون جولیوس دو رویتر" تغییر داد) واگذار شد. این قرارداد نه تنها منابع طبیعی ایران را به تاراج برد، بلکه اقتصاد کشور را به شدت تضعیف کرد. در ابتدای دوره ناصری، یک تومان ایران با یک پوند انگلیس برابری میکرد، اما در اواسط این دوره، ارزش پول ایران به یکپنجاهم پوند انگلیس کاهش یافت. این کاهش ارزش، نتیجه مستقیم واگذاری امتیازات متعدد به بیگانگان بود.
نفوذ در مشروطه، انحراف از عدالتخانه به مشروطه غربی
نهضت مشروطه که در ابتدا با هدف تأسیس عدالتخانه و محدود کردن قدرت استبدادی شاه شکل گرفت، به دلیل نفوذ جریانهای غربگرا و ساختارشکن از مسیر اصلی خود منحرف شد. توجه به نقش افرادی مانند اردشیر جی، میرزا ملکم خان و گروههای ازلی و بهائی در این انحراف بسیار مهم است. این جریانها با حمایت سفارت انگلستان و تشکیلات فراماسونری، از جمله لژ بیداری و جامع آدمیت، توانستند مشروطه را به سمتی هدایت کنند که نه تنها با اهداف اولیه آن سازگار نبود، بلکه به ابزاری برای وابستگی بیشتر ایران به غرب تبدیل شد.
تحصن در سفارت انگلیس یکی از نقاط عطف این انحراف بود. هسته مرکزی متحصنان، که شامل روشنفکران و گروههای ازلی بود، به دنبال مشروطه غربی بودند، در حالی که بسیاری از مردم عادی حتی معنای دقیق مشروطه را نمیدانستند. استفاده از واژه "مشروطه" به جای "عدالتخانه" توسط عوامل خارجی، مانند همسر شارژدافر انگلستان، نشاندهنده تلاش برای تغییر ماهیت نهضت بود (شارژدافر یک اصطلاح دیپلماتیک است که به فردی اشاره دارد که به طور موقت وظایف سفیر را در غیاب او بر عهده میگیرد). این تغییر واژگان، همراه با ایجاد فضای رعب و وحشت و حذف علمای مشروطهخواه مانند شیخ فضلالله نوری و سید عبدالله بهبهانی، زمینهساز سلطه جریان نفوذی شد.
حذف علما و نقش مرجعیت شیعه
مرجعیت شیعه، بهویژه علمایی مانند شهید شیخ فضلالله نوری، مرحوم آخوند خراسانی و میرزا حسن آشتیانی، نقش مهمی در مقابله با نفوذ بیگانه داشتند. با این حال، جریان نفوذی با ایجاد اختلاف بین علما و بهرهگیری از ظرفیتهای داخلی، مانند آقازادهها و برخی افراد نزدیک به بیت علما، توانست این مقاومت را تضعیف کند. به عنوان مثال، شایعهپردازان مدعیاند که شیخ فضل الله، با اخذ رشوه از روسها، زمینی را به بانک استقراضی روسیه فروخته است. نیز او را متهم به رشوهستانی از محمدعلی شاه و صدراعظم وی امینالسلطان کردهاند. این تنها نمونهای از صحنهسازیهای جریان نفوذی برای بدنام کردن علما بود. چرا که گزارشگران نوعاً از مخالفان سرسخت شیخ شهید بوده و چه بسا نگارش تاریخ را فرصتى براى تصفیهحساب شخصى و خطى خویش با شیخ انگاشتهاند. براى نمونه، مىتوان به ناظمالاسلام کرمانى اشاره کرد که شیخ شهید، او را به علت درج مقالات کفرآمیز در روزنامة «کوکب دُرّى» تکفیر کرده و کرمانى نیز از این امر بسیار ناراحت بود. یا یحیى دولتآبادى، به علت مسائلى نظیر انتساب وى و پدرش به فرقة بابیت (شاخة ازلىگرى)، چنانکه خود تصریح دارد، «حاج شیخ فضلالله... در مدت اقامت طهران، همه وقت با خانوادة» وى «کدورت داشته» و «سالها در مجالس خصوصى نسبت به» آنها «بدگو بوده است». این امر طبعاً خوشایند یحیى نبوده و در مواضعش نسبت به شیخ تأثیر منفى مىگذاشته است.
حذف فیزیکی شیخ فضلالله نوری و ترور علمای دیگر مانند ملا محمد خمامی و سید عبدالله بهبهانی، نشاندهنده عمق برنامهریزی جریان نفوذی برای از بین بردن مقاومت دینی بود. حتی مرحوم آخوند خراسانی، که در ابتدا از مشروطه حمایت میکرد، پس از آشکار شدن ماهیت ضددینی جریانهای ساختارشکن، با صدور تفسیقنامه علیه افرادی مانند تقیزاده، به مقابله با این جریان پرداخت. اما این تلاشها با ترور آخوند و حذف دیگر رهبران مشروطهخواه ناکام ماند.
استمرار خطر نفوذ...
شکست نهضت مشروطه نتیجه مستقیم فعالیتهای جریان نفوذی بود که با حمایت قدرتهای استعماری، بهویژه انگلستان، توانست این نهضت را از مسیر عدالتخواهی و استقلالطلبی به سمت وابستگی به غرب منحرف کند. افرادی مانند سرگور اوزلی، میرزا ملکم خان و میرزا حسینخان سپهسالار، با استفاده از ابزارهایی مانند فراماسونری، قراردادهای استعماری و ترویج علوم انسانی غربی، زمینهساز سلطه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بیگانگان بر ایران شدند. این جریان با ایجاد اختلاف بین علما و مردم، حذف رهبران دینی و تحریف مفاهیم عدالتخانه به مشروطه غربی، نه تنها مشروطه را به شکست کشاند، بلکه زمینهساز کودتای ۱۲۹۹ و سلطه رضاخان شد. این تجربه تاریخی نشان میدهد که نفوذ خارجی، زمانی موفق میشود که بستر داخلی برای آن فراهم باشد، و این بستر اغلب از طریق فریب نخبگان و تحریف آرمانهای ملی ایجاد میشود.
ارسال نظرات